ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

میسترس اسلیولزبین 11

شما همدیگه رو خوب می شناسین و نیاز به معرفی نیست . نگار جان از این به بعد طناز هم یه مدتی رو پیش ما می مونه که یه موقع تو از درسات عقب نمونی و کارت کمتر شه -ولی من می تونم به همه کارام برسم -با من یکی به دو نکن . هر چی گفتم بگو چشم . می شینی درساتو می خونی من و این اسلیو طناز یه خورده با هم مشغول میشیم . چون اگه این جوری پیش بری هیشکدوممون لیسانس بگیر نیستیم . دلم می خواست کله طناز رو بکنم و از دست کاملیا هم حرص می خوردم . این که فکر و ذکر من همش به حال کردن بود درش شکی نبود ولی نمی تونستم یکی دیگه رو جای خودم ببینم . یعنی میسترس , جواب اسلیو جان فدای خودشو این جوری داده ؟/؟ من که بهش اجازه داده بودم هر کاری که دوست داره باهام انجام بده . هرکاری کردم نتونستم دلخوری خودمو نشون بدم . هر دو تاشون متوجه این موضوع شده بودند . طناز خیلی هم خوشگل بود با موهایی مشکی و صاف که تا نزدیکای باسنش می رسید . سه تایی لخت لخت شدیم . دیگه این واسه ما عادی شده بود .-نگار جان اگه میخوای درس بخونی ما حرفی نداریم . محترمانه عذر منو خواسته بودند . شاید من بیخودی خودمو وابسته به یک نفر کرده بودم . شاید من نباید خودمو دلخوش به این می کردم که همان قدر که من دوست دارم کنیز کاملیا باشم اونم دوست داره فقط منو داشته باشه .. یه خورده که بیشتر فکر کردم دیدم شایدم حق با اون باشه . اون که شوهرم نبود که من ازش توقع داشته باشم فقط یه زن داشته باشه . در طول تاریخ حکام وپادشاهان برده های زیادی داشتند . کاش عاشق میسترسم نمی شدم . یه خورده سرگرم درس خوندن شدم که این جوری بتونم کاملیا رو راضی نگه داشته باشم . یه ساعتی گذشت . اونا توهمون پذیرایی مشغول بودند و من از لای در اتاق خودم یه خورده توجه خودمو به عملیات اونا جلب کرده بودم . می خواستم ببینم طناز چند مرده حلاجه . کاملیا رفته بود رو درازای  یه مبل سه نفره طوری که سمت راست بدنش به طرف داخل و سمت چپ بدنش به طرف بیرون قرار داشت و کونشم رو همون , از وسط به دو قسمت تقسیم می شد -لیسش بزن . من که نباید به تودستور بدم . طناز یه خورده داشت خنگ بازی در می اورد . دستشو گذاشته بود رو شونه های کاملیا و اونو ماساژمی داد و با سینه هاش ور می رفت .. -من بهت چی گفتم زود باش زبونتو بکش رو سوراخ کونم  و کوسم . لیس بزن میک بزن . تو که اینجوری نبودی -ارباب ببخش .یه بوی بدی میاد . اینو که گفت کاملیا که به شدت حشری بود و نیاز داشت که اسلیو بهش حال بده از جاش بلند شد و چپ و راست شروع کرد به سیلی زدن به طناز . طناز لال شده بود  .موهای بلند تازه واردو تو دستاش جمع کرده و به شدت می کشید . در شرایط عادی هم اگه طناز می خواست از خودش دفاع کنه زورش به کاملیا نمی رسید چه برسه به این که در این شرایط عصبانیت می خواست باهاش روبرو شه .. -حالا گستاخیت به حدی رسیده که بهم میگی کونم بو میده لاپام گند می کنه ... -نگار ! بیا بینم کارت دارم .. من که نمی تونستم خوشحالی خودمو پنهون کنم اومدم و گفتم امر بفر مایید . برو انباری  چند تا پایه چوب و دار حلقه و زنجیر و طناب بردار بیار ببینم .. زود باش . من عصبانیم . می خوام به درس خوب به این اسلیو زبون نفهم بدم. -گیوتین هم بیارم ؟/؟-نه گیوتین لازم نیست . طنازو زنجیر پیچ و طناب پیچ کرده طوری که تکون بخور نبود . چند تا شلاق هم دستش گرفته بود و آماده شده بود . اول از همه یه صندلی اپن براش آوردم و اون رفت بالاش ایستاد . من صندلی رو نگه داشته تا زمین نخوره اونم از اونجا کوسشو گرفت طرف صورت و بدن نگار -حیوون دهنتو باز کن ببینم . باز کن و خوب بو کن و میل کن و به من بگو این بو بهتره یا همون بویی که لای کونم احساس می کردی ؟/؟ -طناز که یه ساعت پیش واسم دهن کجی می کرد و از این که جای منو گرفته خوشحال بود لال شده بود . می ترسید هرحرفی بزنه براش گرون تموم شه . کوس کاملیا ریختن ادرار تو صورت و روی بدن طناز رو شروع کرد . دگرگونی و چندش روتو صورت اون بخت برگشته می دیدم ولی کیف می کردم .. تو دلم می گفتم بو بکش حال کن . آدم الکی اسلیو و مرید خالص نمیشه . تو می خواستی جای منو بگیری ؟/؟... کاملیا کوسشو به دهن طناز می مالید وگفت گستاخ تو باید داوطلبانه  به دنبال این طعم و بو باشی . باید افتخار کنی . درحالی که صندلی بلند رو نگه داشته بودم بانوی من موهای سر طناز رو از بالا تو دستاش جمع کرده داشت و سر اونو محکم به کوسش فشار می داد . از صندلی اومد پایین . یکی از اون شلاقهای ملایم تر که نوک اون  چند قسمتی می شد و اثر کمتری روی بدن میذاشت گرفت تو دستش و بر بدن طناز می نواخت .. چند تا از اون گیره های رخت رو آورد و به چند قسمت از بدن اسلیو جدید چسبوند . نوک سینه ها وروی گونه ها از جمله این قسمتها بود .. هرچی می خواست لباشو با این گیره ببنده جور در نمیومد . بانو با من از این کارا نکرده بود هر چند من حاضر بودم راضی بودم . چند ضربه شلاق هم بر کون اسیر فلک زده نواخت و اون وقت بهش گفت حالا بیا از نگار اسلیو یاد بگیر که باید نوکری و کنیزی اونو هم بکنی . کاملیا رفت رو کاناپه . پاهاشو از وسط باز کرد . -بانوی من اگه بازم چیزی باقیمونده و می تونید تخلیه کنید فضای اطراف کوس خوشبوتر و شاعرانه تر میشه .. کاملیا یه خورده زور زد و چند قطره دیگه ازش ریخت .. من با اشتیاق دهنمو به کوسش نزدیک کردم ... میسترس من خطاب به اسلیو خاطی گفت خوب تماشا کن ببین یک رعیت وفادار چطور عشق خالصانه خودشو به میسترسش نشون میده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر