ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 11

در همان حالی که افسانه رو تو بغلم داشتم و سخت در حال بوسیدن هم بودیم همه تماشاچیا از جاشون بلند شده و یک لحظه دست از سوت زدن و هورا کشیدن بر نمی داشتند . من و افسانه رو به طرف اتاق خوابی در گوشه همان محوطه هدایت کردند . محافظا می خواستن بیان دنبال ما که اونا رو یه جوری ردشون کردم .. واقعا چی درست کرده بودند . یه جای دنج و آروم . اصلا انگاری ما در یه جزیره ای بودیم که جز من و افسانه هیشکی دیگه داخلش نیست . از سر و صدای 8000 نفر هیچ اثر و خبری نبود .  افسانه رو بغلش کرده و رو تخت دو نفره شیکی که واسمون آماده کرده بودند قرار دادم . -کوروش دوستت دارم . نشون دادی که مرام یه ایرونی رو داری . خوش قلب و پاک و با مرامی . -عزیزم ایرونی باید هوای ایرونی رو داشته باشه . -کوروش می دونم تو با خیلی ها بودی و بازم باید با خیلی های دیگه باشی ولی این دلیل نمیشه که دوستت نداشته باشم . -نکنه داری عاشقم میشی -شاید -به همین زودی ؟/؟  -مگه عشق و دوست داشتن دیر یا زود سرش میشه ؟/؟ -ولی من نباید کسی رو به عنوان یه عشق و معشوقه و بستن یه پیوند پاک و آسمونی با هاش دوست داشته باشم . زندگی من در یه مسیری افتاده که نمی دونم آخرش به کجا می رسه . -هر مسیری باشه من درکت می کنم -افسانه بیا از سکسمون لذت ببریم فقط نیمساعت فرصت داریم . این قدر عاشقانه حرف نزن . من دلم می گیره . اون موقع که می تونستم عاشق شم هیشکی نبود دوستم داشته باشه . حالا که همه می خوان عاشقم شن من نمی تونم عاشق باشم . -کوروش ! من تا به حال با کسی سکس نداشتم . این اولین عشقبازی منه .. می دونم باید چیکار کنم ولی هیجان ولم نمی کنه . این که چه جوری با این مسئله روبرو شم . سریع یه نگاهی به دور و برم انداخته و از این که پخش مستقیم داشته باشیم نگران بودم . ولی امریکا این قدر کوس خل نبود که بی حیا گری خودشو به رخ جهانیان بکشه ولی شاید با دور بین مخفی ضبط می کردند و بعدا تکثیرش می کردند . مجبور شدیم سریع لخت شیم . این یه سکس تایمر دار بود که باید اونو از حالت کلیشه ای خارج می کردیم و با اشتیاق خودمون بهش روح می دادیم . من که خودمو تاآخر لخت کردم و افسانه زیبا رو تا مرز شورت و سوتین رسوندم . دلم می خواست فقط به اون هیکل و تن و بدن زیبا خیره شم . حتی نگاه کردن به اون هم نیمساعت کم بود . شورت و سوتین قرمر و براقش تن سفیدشو خیلی هوس انگیز تر کرده بود . من که این تایم سکس برام کم بود وای به حال اون که این اولین تجربه سکسیش بود . با این حال شورت و سوتینشو گذاشتم تو دهنم و از اونجا هم یه خورده به عمق نفوذ می کردم تا بیشتر بهش حال بدم .. هفت هشت دقیقه گذشته بود . دیگه مجبور شدم لختش کنم . سریع سینه هاشو گذاشتم تو دهنم ودستمو گذاشتم رو کوس خیسش . به هر جای تنش که دست می زدم یه اثر سرخی روی پوست سفیدش به جا می موند . -کوروش کوروش عزیزم من دخترم زودتر دختری منو بگیر . می خوام باهات حال کنم . دوستت دارم . خواهش می کنم . واقعا عجب گیری افتاده بودم . اون چهار نفری رو که قبلا گاییده بودم از این جور هول هولک بازیها نداشتم . افسانه رو که لختش کردم حس کردم خیلی قشنگ تر از الیزابته .. دیگه درنگ رو جایز ندونسته و کیرمو به طرف کوس افسانه نشونه رفتم . هیچ هراسی نداشت -افسان نمی ترسی ؟/؟ -واسه چی هر بلایی که سرم بیاد شیرینه . این یه نعمتیه که من برنده خوش شانس امروز شدم . هردومون خندیدیم و من یواش یواش کیرمو تو کوس خیسش فرو کردم -آههههههه کوروش چه لذتی ! کمه . کمه من میخوام تا غروب تو بغل تو باشم .. -حالا امروزه رو حلش کن . با هم قرار میذاریم یه جوری همدیگه رو ببینیم . دوستت دارم افسانه . منم این چند دقیقه ای سیرم نمی کنه . کیرم تو کوسش چسبید . خوشمزه ترین کوسی بود که این چند روزه گاییدمش هر چند که تا اون لحظه نچشیده بودمش . حس کردم واسه یه لحظه افسانه به خودش پیچید و خودشو جمع کرد . درد پارگی بکارت اونو از خود بیخود کرده بود. خون از اطراف کوسش جاری بود . پاکش کردم . یک ربع وقت داشتیم . نمی خواستم یهو بپرن وسط ما بگن وقت تموم شده . پشت درو چند تا صندلی گذاشتیم . بیچاره افسانه . چطور می تونستم در این فرصت کم طعم شیرین سکس رو به افسانه بچشونم .  شاید دیگه هیچوقت نمی تونستم اونو ببینم . باید قدر این لحظا تو می دونستم . کوس تنگ و کوچولوی افسانه رو گذاشتم تو دهنم و چوچوله هاشو میک زدم . دستاشو رو سینه هاش قرار داده بود و فریاد می زد .-کوروش کوروش .. کیرتو می خوام . دوباره کیرتو می خوام . می ترسم وقت کم بیاریم . اگه وقت داشتم کونشم می گاییدم ولی هنوز تو کوسش مونده بودم . یه بار دیگه کیرمو فروکردم که تا ته کوسش بره .  چشای درشت و خوشگل و کشیده اش به سقف خیره شده بود . حس کردم که زیر کیر من احساس امنیت می کنه .. حس کردم که کیرم امروز یه جون خاصی گرفته یه حالت کلفت تری پیدا کرده .. من باید افسانه خودمو به ار گاسم می رسوندم تا اون بدونه که لذت یعنی چه . خودمو روش خوابوندم و لبای خوشگل و غنچه ایشو به لبام چسبوندم . اصلا نتونستم تحمل کنم . کیرم مثل یه شیر آبی که پیچشو باز کرده باشند آبشو خیلی راحت و روون ریخت تو کوس افسانه . با این که از فشار هوس من کم شده بود و یه خورده کیرم شل شده بود ولی بازم به گاییدن کوس افسانه ادامه می دادم . تمام راههای دست و پا زدن و فرار رو به روش بسته بودم تا اونو زود تر به اوج برسونم .. با چند تا فریاد و پرش آروم گرفت . هنوز هفت دقیقه وقت داشتیم . گذاشتم که در حال خودش بمونه .-کوروش این شیرین ترین لحظه زندگیم بود . هیچوقت تا به این حد احساس آرامش نداشتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام به همگی و عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت حضرت فاطمه (ع ) سرور و سالار و ملکه زنان بهشتی ,فاطمه پاک ,فاطمه مقدس ...به همین خاطر داستانهای چهار شنبه را در این ساعت منتشر کردم که در سالروز شهادت فاطمه مقدس انتشاری از این گونه نداشته باشم . طی پیام و راز و نیازی ساده و جداگانه با بانوی پیامبر زاده و پیامبر گونه تا ساعتهایی دیگر مراتب غلامی و بندگی خود را بار دیگر کتبا به بی بی دو عالم اعلام خواهم نمود. باشد که فاطمه و خدای فاطمه ما را مورد عنایت خود قرار داده تا به سوی سعادت راستین گام برداریم . فاطمه جان ! بهشت بر تو مبارک باد ! ....ایرانی

 

ابزار وبمستر