ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 12

یه سه چهار دقیقه ای گذشت و من کونشو در مقابل دیدگان خودم قرار دادم . خیلی دلم می خواست بکنم توش . فرصت کم بود . ولی با این حال افسانه در برابر درد ناشی از فشار کیرم سخت تحمل کرد و منم کیرمو فرو کردم تو کونش . تازه داشت بهم مزه می داد و افسان جون من خوشش میومد که صدای پا شنیدیم . نمی دونم چرا اصلا دلم نمیومد که لخت افسان خوشگله رو کسی دید بزنه . نفهمیدم  چرا دیگه صدای پا نیومد . به افسان گفتم مثل این که این امریکاییها خیلی مقرراتی هستند . هنوز دو دقیقه مونده  .فهمیدن که اشتباه کردن رفتن که دوباره بیان .. تو برو من یه دستشویی برم این ته راهرو وبعد بیام به جمع شما . خیلی گرسنه امه . دلم ضعف رفته . اونو بوسیدم و یه دوستت دارم تحویلش دادم و یکی هم تحویل گرفتم و رفتم .. از در اومدم بیرون یه صدای پایی از پشت سر شنیدم . تا رفتم رومو بر گردونم دیدم یکی با یه دستمال جلو دهنمو گرفت و دیگه بیهوش شدم .  نفهمیدم چی شد . فقط صدای هواپیما رو شنیدم و واسه چند لحظه چند تا شپشوی مسلح رو دور و بر خودم دیدم و دوباره گرفتم خوابیدم  یا نه همون بیهوش شدم فرقی نمی کرد . اصلا نمی دونستم دارن باهام چیکار می کنن . فقط دوست داشتم بخوابم . تا میومدم فکر کنم چه خبره چرتی می شدم . یه موقعی به هوش اومدم که دیدم تو یه ماشین نشسته ام . دهنم بسته شده ولی چشام بازه . دستامو هم بستن .. واییییی اینا دیگه کی بودن . منو دزدیده بودن ولی نمی دونستم از چه گروهی هستن . فقط از بوی گندشون داشتم خفه می شدم . من که تو عمرم سیگار نکشیده بودم ولی این بوها شبیه بوی تریاک یا توتون های بدی بود که تو کردستان از این بوها زیاد به مشامم خورده بود . فقط حالم داشت به هم می خورد . ولی عجب منظره های زیبایی داشت . خیلی حال می داد . ولی بد جوری ترس برم داشته بود . رفتیم طرف جنگل و از اونجا به سر زمینهایی که منو به یاد فیلمهای سر خپوستی و آپاچی مینداخت که از این فیلمها زیاد دیده بودم .. خیلی شبیه به این فیلمها بود .. وای حق با من بود چند تا سر خپوست با همون لباس محلی داشتن می رفتن .. اگه اونا بخوان منو بکشن چی ؟/؟ معلوم نبود اینایی که به صورت این بوگندوها چسبیده بود ریش بود یا پشمک . یکساعت در این بیابون سبز و کوه و جنگل و در و دشت در حرکت بودیم تا این که پیاده شدیم . هیچ آدمیزاد معمولی یعنی سفید پوستی جز ما نبود . چند صد متر اون طرف تر مقر سر خپوستها بود و اینجا هم یه چند تا چادر و خیمه و اتاقک زدن بودند و منم وارد شدم .. یعنی وارد یکی از این چادر ها . لهجه این آدما نشون می داد که افغانی باشن . و تقریبا حدسم درست بود . اونا طالبان بودند . گروه مخوف آدمخوران یا آدمکشان دینی  . تنم مثل بید می لرزید . حتما می خواستند به خاطر این مسئله که من دارم یک کار غیر شرعی می کنم و جهان رو می خوام بار دارکنم منو اعدام کنن . واسه این عوضی ها فرقی نمی کنه که نسل آدم میخواد منقرض بشه یا نه واقعا عجب بد بختی بزرگی بود .. دلم می خواست سر به تنشون نباشه . پاچه خواری رو شروع کردم . - سلام بر متولیان دین . سلام بر رهروان و رهبران واقعی اسلام و بشریت . با چه زبونی از شما تشکر کنم که منو از دست امپریالیسم و صهیونیسم نجات دادین . یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم این بود که شما رو از نزدیک ببینم و موفق شدم .. دوست داشتم یه تقیه هم بزنم و خرشون کنم .. .. دین شما آیین شما آیین بر حقه و من خیلی  طالب طالبان هستم . باید دشمنان طالبان را به دار آویخت و خونشان را مکید . خیلی گرم افتاده بودم و بقیه محو سخنان من شده بودند . دیدم یکی با آرنج زد به پهلوم و گفت خوبه دیگه بذار امیر المومنین حضرت ملا عمر بیانات خودشو ایفاد و ایراد بکنه . نفهمیدم منظورش از ایفاد چیه .. وای ملا عمر چه وحشتناک ! -ببخشید قربان خیلی تعجب داره که شما تو دل امریکا مخفی شدین . با لحنی جدی و شمرده گفت کوروش آریایی این قدر ها هم تعجب انگیز نیست . داماد من شوهر دخترم بن لادن که قوی تر از این ها عمل کرد و جایی که مگس نمی تونست پر بزنه و سوزن رو رو هوا با آهن ربا می گرفتند چند تا طیاره رو فرستاد تو ساختمون اقتصادی نیویورک و واقعه 11 سپتامبر رو به وجود آورد . -خدا رحمتش کنه شهید بن لادنو . اون حتما جاش تو بهشته و شما هم اون دنیا با هم محشور میشین . من افتخار می کنم که با شما همسایه هستم . ای کاش من هم یک افغانی بودم . یک افغانی طالبان . -برای تطهیر شدن هیچوقت دیر نیست . رفتم جلوتر و سر گندیده ملا عمر رو بوسیدم و دستی به ریشش کشیدم و گفتم امیدوارم که خداوند توبه مرا بپذیرد اول خدا و بعد رحم شما .. از این کوس شرات گفتم و یه آبگوشتی برام آوردند که بخورم . معلوم نبود گوشتش مال کدوم حیوون بود -ببخشید این گوشت گوسفنده ؟/؟ -بخور و نعمتهای خدا رو شکر کن .. ولی این گوشت گوسفند نیست . خوک هم نیست . شاید بوفالو یا خرگوش حلال باشد ... ای که هی دخترتو گاییدم ملا عمر . زنتو گاییدم که منو به این روز سیاه ننشونی . این جور که معلوم بود قصد اعدام نداشتند .. کاش یه لعنت دیگه ای اونا رو می کردم . اعدام کجا بود !  عجب خوش خیالی بودم من یعنی بد خیالی بودم من . دختر ملا عمر زن بن لادن بود و ملاعمر گفت که باید دختر منو بگایی و حامله اش کنی و تا موقعی که از شکمش یه پسری دنیا نیاد که بتونم نگهش داشته باشم و افتخار طالبانش کنم ولت نمی کنم -ملا عمر جان یعنی من باید تا آخر زایمان دخترت همین جا بمونم ؟/؟  فرض که موندم . اومدیم بچه دختر در اومد . این دخترتم تا اول یائسگی دختر زایید من چیکار کنم . -از این طبیعت زیبا لذت ببر . یه چیزی حدود صد تا زن اینجاست . همین ها برایت کفایت می کند . دیگه پدرت در نمیاد که بخوای با یه دنیا طرف شی ...... خاک بر سرت کوروش ! کاش همراه افسانه می رفتم سالن .. طرف دستشویی رفتن چی بود ؟/؟ با یه پرواز چند ساعته از شرق امریکا منو به غرب امریکا آورده بودند . ظاهرا اینا با این گروه از سرخپوستای این اطراف دست به یکی کرده بودند و احتمالا با چند تا امریکایی حق و حساب بگیر هم در ار تباط بودند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

دلفین گفت...

قسمت قبلی هم خوندم دمت گرم دار عالیتر و عالیتر میشه

ایرانی گفت...

ممنونم ازت دلفین جان ..این داستان داره یه جورایی شبیه رمان دور دنیا در هشتاد روز ژول ورن میشه . البته از نظر جهانگردی وگرنه اون کجا و ما کجا . انگشت کوچیکه اونم نمیشم .شاد باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز مگه چیت از ژول ورن کمتره تازه اون باید بیاد ازت نوشتن یاد بگیره تازه پسر خوب تو یک ایرانی و بیک اصیل زاده واقعی هستی پس خودتو دسته کم نگیر داستان ندای عشقو که نوشتی یادت بیار ببین چیکار کردی ژول ورن باید بیاد پیشت کلاس دمت گرم شاد باشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششی

ایرانی گفت...

دلفین جان خیلی دوست داشتنی و بزرگوار و خالص و صمیمی هستی و صاف و ساده . واقعا من در خور این همه تعریف نیستم و شاگرد تو و همه خوانندگان و نویسندگان بزرگ و کوچک هستم . البته ژول ورن نویسنده محبوب شماره یک من نیست ولی اگه یه موقع بخوام ببینمش باید یه سفری به اون دنیا داشته باشم پروازی به اعماق زمین . دلفین جون خیلی دوستت دارم ..ایرانی

دلفین گفت...

1.من کوچیکتم
2.بامعرفت این چه حرفیه که میزنی که در خور تعریف نیستم هستی خوبشم هستی
3.نمیخواد بری ژول ورنو ببینی اصلا فکرشم نکن
4. خیلی اقایی و تاج سر مایی نوکرتم

ایرانی گفت...

دلفین خوب و گلم بنده کوچیک شما هستم و تو و همه خوانندگان خوب ما سروران بنده هستید و تو که جای خود داری . من فعلا علاقه ای به دیدن ژول ورن ندارم چون اگه بخوام ببینمش مامور جهنم توی همون برزخ یقه امو می گیره و برام جا رزرو می کنه .اون وقت واسه من فرق این دنیا با اون دنیا در این میشه که تو این دنیا از دست جهنمی ها در عذابم و تو اون دنیا از خود جهنم . امیدوارم که تو یکی عاقبت به خیر و بهشتی بشی ...ایرانی

دلفین گفت...

دادش گلم من یکی اعتقادی به بهشت و جهنم ندارم چون متعقد هستم بهشت و جهنمی وجود نداره هرچی هست تو این دنیاست این یک و اما دوم اگه جهنمی وجود داره گوشه اسمون باید قرمز باشه که نیست سوم اینکه اگه قرارباشه که بری جهنم که نمیری من خوددم تا اخرش باهات میام ولی تو جات تو بهشته مطما باش

ایرانی گفت...

داداش دلفین من یکی به عقیده ات احترام میذارم ..درهرحال حقیقت یکیه و نمیشه عوضش کرد . مثل دموکراسی و آزاد اندیشی که یکیه و همه با هر عقیده ای باید خوش و خرم در کنار هم زندگی کنند . دلفین عزیز دیگه بی نهایت شرمنده ام می کنی که حتی اگرم فکر کنی جهنمی وجود داره حاضری باهام بیای . امیدوارم که این دنیا هم واست بهشت شه و به سعادت و خوشی واقعی برسی . چقدر دوست دارم همه آدما نسبت به هم مهربون باشن . دلفین مهربان ! خدا نگه دارت ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز من هم برای تو و خانواده عزیزت ارزو میکنم شاد و سر خوش باشید وبه اون چیزی که میخوای برسی و در پایان هم برای همه اونهای که ارزوی خوب دارن از خدا میخوام که من فقط به اون اعتقاد دارم میخوام به ارزوشون برسونه دوست تو دادش گلم اگر درخور این باشم که منو برادر خودت بدونی.دلفین

ایرانی گفت...

داداش دلفین بنده بی برادر, افتخار می کنم که داداش گلی مثل تو داشته باشم .ممنونم به خاطر آرزوهای قشنگت و به خودم می بالم از این که دوست و برادر خوش قلبی مثل تو دارم . تو هم سالهای سال هر چند سالی که دوست داشته باشی به سلامت و خوشی و خوشبختی در کنار خانواده عزیزان و آنان که دوستشان می داری و دوستت می دارند زندگی کنی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر