ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 14


وایییییی امیر امیر سوختم نه نهههههه گناه داره من عمه اتم .. هنوز شوهردارم .. نهههههه شوخی کردم ادامه بده آههههههه .. بازی کن بازی کن عمه فدات شه فدای اون انگشتای جادوییت شه فدای اون کیرت شه . مگه من ولت می کنم ؟/؟ مگه تا تو امشب نکنی تو کوسم ولت می کنم ؟/؟ بذار تو کف دستتو تا ته فرو کن تو کوسم .. درش بیار درش بیار زیپمو بکش پایین . زیپ دامن کتی جونشو داد پایین و عمه خانوم دامنو از پاش در آورد و امیر هم بلوز و سوتینشو در آورد و به گوشه ای پرت کرد . دست کتی رفت طرف شورت امیر در جستجوی کیر برادر زاده اش . مست کیر برادرزاده اش شده بود . شلوارک امیر رو از پاش کشید بیرون . -واوووووو عجب چیزیه .. نهههههه نههههه آره کتی جون . هم من حال می کنم هم تو . اون نامرد پست فطرت تو رو گذاشته رفته . اگه می خوای بیخیال شی و غم دوریشو از یاد ببری دوای دردت همینه . با همین باید حال کنی . این داروی ضد افسردگی خانوماست . هر چی بیشتر از این بخورن و قوی ترشو میل کنن کمتر گوشه نشین میشن و کمتر زانوی غم در بغل می گیرن . -امیر شادم کن شادم کن . خنده رولبام بیار . -پس کتی جون لباتو باز کن . دهنتو باز کن تا بخندونمت . کتی متوجه منظورش نشده بود ولی این کارو انجام داد امیر خودشو بالا کشید و کیرشو فروکرد تو دهن کتی و گفت بخور بخور عمه خوشگل من بخور حالشو ببر از این بهتر گیرت نمیاد . از اون طرف المیرا مادر امیر خان ما که پشت در ایستاده بود و صحنه رو نگاه می کرد آه از نهادش بر اومده و از این که سالهاست از نعمت خوردن کیر محرومه عذاب می کشید . کیر پسرش بازم اونو وسوسه کرده بود . مثل چند بار اول اون گریز و حساسیتو نداشت . گاهی وقتا حس می کرد که با تمام وجودش دوست داره اونو بذاره تو دهنش و لیس بزنه ساک بزنه باهاش بازی کنه به پسرش بگه کیر می خواد .. بر شیطون لعنت المیرا تو چت شده اون پسرته تو اگه کیر میخوای باید بری دنبال یه مرد غریبه .. ولی اونایی رو که امیر داره میگاد که غریبه نیستند .. دوباره خودش جواب خودشو می دادولی مادر حسابش از بقیه فامیلا جداست . امیر کیرشو به شدت و با بیرحمی به سقف دهن کتی می کوبید . وقتی حس کرد که حالا این عمه اشه که یه خورده نیاز به همراهی و مدارا داره کیرشو از دهن کتی بیرون کشید وسینه های  کتی رو تو دهنش گرفت و کف دستشو دوباره گذاشت رو کوس عمه جونش . کتی هم با دست چپش کیر امیررو گرفت و باهاش بازی می کرد لای پاشو باز کرد و کیر امیررو به کوسش مالید . -امیر امیر من اینو می خوام من کیرتو میخوام زودباش . داغ شدم -عمه می سوزی و آتیش می گیری ها -به درک بکن .. دوای منو بده خاکسترم کن کوسسسسسس من کیییییرررررتو رررررو میخواد. سر کیر امیر وسط کوس عمه اش قرار گرفت -کتی جون -چیه امیر -تنگه خیلی تنگه و قشنگه -بفرست بره توکوسم تو که دلمو بردی . دلم آب شده قند تو دلم آب شده .. کتی به مرزجنون رسیده بود و بدتر از اون هم المیرا بود که وقتی کتی با حرص از امیر می خواست که کیرشو توی کوس اون فرو کنه باخودش می گفت پس من چی . من چیکار کنم . من دل ندارم ؟/؟ دل منم آب شده . امیر دو تا دست کتی رو داشت . پاهای خواهر شوهرش به دوطرف باز شده از لبه تخت به طرف زمین افتاده بود و امیر گاییدن کوس رو شروع کرده بود . المیرا می دید که کیر پسرش با چه سرعت و قدرتی میره توکوس کتایون و بر می گرده اونم اون یه تیکه لوله را با سرعت بیشتری به کوسش فرو می کرد به همین قانع بود ولی اونو ارضاش نمی کرد . اون جوری که دلش می خواست اونو نمی سوزوند . حتی پناه بردن به فیلم و داستانهای سکسی واسش فقط یه مسکن بود -امیر عزیزم دستاتو بذار روسینه هام باهاشون بازی کن .. کتی لذت شدیدی رو توتنش حس می کرد . سرشو به شدت به این طرف و اون طرف تکون می داد . یه لحظه چشش خورد به در نیمه باز و المیرای بی احتیاط که هوس کار دستش داده بود و بیخیال به صحنه سکس نگاه می کرد . امیر پشت به اون قرار داشت و مادرشو نمی دید یه لحظه کتی المیرا رو دید که لوله رو داره فرو می کنه تو کوسش و خیلی بیحال شده -نه   وای خدا مرگم بده . المیرا متوجه گند کاریش شد و انگشتشو گرفت جلو بینی خودش که یعنی چیزی نگو و یه اشاره به کوسش کرد و یه دستی رو کوس خودش کشید و مثلا می خواست این جوری خواهر شوهر خودشو متوجه کنه که اونم هوس داره و تمایل جنسی یه امر غریزیه و کسی رو نمیشه به خاطر هوسش سر زنش کرد . کتی ساکت شد و خجالت رو کنار گذاشت . راستش یه خورده دلش واسه زن داداشش می سوخت . احساسشو درک می کرد . اون نتونسته بود یه سال تحمل کنه . این زن چطور سالها تحمل کرده بود -عمه کتی اتفاقی افتاده -نه عزیزم فقط من قمبل می کنم دوست دارم طوری کوسمو بکوبی که فضای کوس و قاچای کونم از تماس و بر خورد تن تو با هاش بلرزه و حال بده و خودتم حال کنی ... امیر خیلی این حالتو دوست داشت . حتی گاییدن کونو ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

jemco گفت...

یکی از یکی دیگه عالیتر
دمت آتیش داداش
پاینده باشی...

ایرانی گفت...

بازم ازت ممنونم جمکو جان که با احساسی قوی داستانها رو پیگیری می کنی ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون عالیه هرچند من باداستانهای خانوادگی حال نمیکنم ام ممنون اززحماتی که میکشی.تاها

دلفین گفت...

ایرانی عزیز حال کردم

ایرانی گفت...

تاهای گرامی و دلفین گلم خسته نباشید .پاینده باشید ..ایرانی

جيبر گفت...

اين داستان هرچقدرميره جلوترباحال ميشه ايول

ایرانی گفت...

متشکرم ازت جیبر جان ! نیمه دوم هم همین الان شروع شده . امیدوارم ببریم ولی یه خورده بی دقت و عجولند . موفق باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر