ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 18

منیره و دو تا پسرا در یه حالت آرامش و لذتی بودند که با وجود این که کبری حالشونو درک می کرد ولی از این که پسراشو این جور چسبیده به زنا می دید یه جوری می شد . خنده دار اینجا بود که تا حالا داشت صحنه سکسو می دید عین خیالش نبود . شاید دوست نداشت این طور محبت آمیز زن همسایه رو از دو طرف در آغوش بکشند . بااین حال خودشو مدیون منیره احساس می کرد .. زن گاییده شده واسه این که یه خورده بیشتر تو بغل پسرای آخوند باشه گفت بچه ها چند دقیقه ای رو به همین حالت بمونین خیلی خوبه . چون وقتی عمل سکس رو به انتهارسوندین زن خیلی نیاز داره به این که مرد با نوازش کردنش با بوسیدنش بهش نشون بده که اونو فقط به خاطر جسمش نیست که می خواد . حداقل چند دقیقه ای باید تو بغل هم باشن تا حس کنن که چقدر عاشق همن . به هم احترام میذارن و واسه هم شخصیت قائلن . کبری که این سخنرانی و فلسفه بافی منیره رو دید دیگه حرفی نزد . اونا رو به حال خودش گذاشت و به این فکر می کرد که چیکار کنه که یه کمک حالی برای منیره باشه . این زن نیاز به مرد داشت و اونم باید این مردو واسش جور می کرد . بهش قول داده بود . حالا به چه بهونه ای . پسرا در حال بوسیدن لب و صورت منیره بودند . منیره با دست کشیدن رو بدن اونا متوجهشون کرد که دوست داره با کیرشون بازی کنه . بچه ها خودشونو جمع کردند و کاری کردند که دوتا دست منیره راحت بتونه کیر اونا رو لمس کنه . هم زن کیف می کرد و هم پسرا . کیرشونو دوباره شق کرده بود ولی برای اون روز دیگه کافی بود . -کبری جون خسته نباشی . -شما خسته نباشی منیره جان . انشاءالله از خجالتت در میام -خواهش می کنم همسایگی این حرفا رو که نداره . فقط باید مراقب باشی که اگه این درسا تا یه مدتی اگه از یه هفته بیشتر ول کرده شه ممکنه فراموش شه و باز از اول این همه آموزش و تلاش واقعا خسته کننده میشه . در هرحال حداقل هفته ای یک بار این کلاسهای تئوری عملی لازمه .. اگرم خودت نتونستی باهاشون بیای من یه جوری باهاشون کنار میام . گیرندگی و استعدادشون خیلی خوبه . حداقل اینو امروز به خوبی نشون دادند . -سعی می کنم باهاشون بیام . حالا تا بعد ... پسرا شما خودتونو مرتب کنین برین خونه من با منیره جون کار دارم بعدا میام خونه . جمال و کمال رفتند و منیره و کبری تنها موندند . زن آخوند دوباره از منیره به خاطر زحماتی که کشیده بود تشکر کرد . -ببین من می تونم از راههای مختلفی بهت کمک کنم . فقط باید حفظ آبروی خودمو هم در تظر بگیرم . اگه شریف بفهمه فکر می کنه که خدای نخواسته حتما یه ریگی تو کفشمه و حداقل قضیه این که منافع مالی داشتم . من و تو با هم دوستیم و من افتخار می کنم که یک رفیق دلسوز و همدم خوبی مثل تو دارم . شوهرم دوستایی داره که پاسدار و آخوند و بسیجی ان . اکثرا متاهلند و با این حال زن صیغه ای هم زیاد می گیرن . البته خود حاجی شریف این جوری نیست .  زن صیغه ای داشتن در دین ما حرام نیست و حلاله ولی شرایطی داره . ومعمولا زنا رضایت نمیدن که شوهراشون برن زن دیگه ای بگیرن چه دائم چه موقت .. یه سری هم با وعده و وعید از طرف شوهرشون راضی میشن . در هر حال خیلی راحت و بدون اجازه همسر میرن صیغه می کنن . کاری ندارم تو باید با من در محافل و مجالس زنانه شرکت کنی می دونم آدم با ایمانی هستی مذهب در خون و رگ و ریشه همه ما هست . حالا به شکلهای گوناگون خودشو نشون میده . در هر حال این زنا باید تو رو بشناسن .. هر بار جلسه تو خونه یکی از این خانوماست . جلسه هم هفتگی و عصرونه هست .جلسه خونوادگی هم داریم . میشه از طریق این خانوما اقدام کرد حالا اگه شوهرشون نشد یکی از مردای آشنا یا کس دیگه ای . اونا که وضعیت تو رو ببینن درکت می کنند . ولی اکثرا تا یه مدتی سعی کن زیاد با من باشی تا یه سری از این مردا تو رو ببینن و منم یه جوری حالیشون می کنم که تو شوهر نداری و بقیه کار ها با من .-کبری جان این قدر هم خودتو توزحمت ننداز . من که نمیخوام حتما صیغه چند ماهه با مهر بشم . هیچی هم نمیخوام . فقط میخوام طوری باشه که به گناه کشیده نشم . مثلا صیغه یک روزه یا همون یک وعده ای و یک سرویسه هم باشه خوبه .. -من فکر کنم باید مدتش معین باشه . -خب هرچند یک روز هم زیاده ولی یه روز خوبه . -حالا این قدر فکرتو مشغول نکن همه چی درست میشه . فقط همین طور که هوای این دو تا پسرای گلمو داشتی بازم ازت میخوام که ادامه بدی و مطمئن باش پاداش این کار نیک خودتو می گیری و اگه دور و برت شلوغ شد مبادا جمال و کمال رو فراموش کنی -اوه چه حرفا هیشکی مثل اونا متین و گل و با شعور و متدین نیست . -واسه همینه که من نگرانشونم و اونا رو سپردم دست تو -فقط کبری جون یادت باشه در طول هفته حداقل یک بار باید بررسی کنم ببینم اونا در چه وضعیتی هستند . یه روزی هم باید این کارو انجام بدم که صیغه کسی نباشم تا حرام در نیاد .. منیره مخ کبری رو کار گرفته بود و مدام کوس شر می گفت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

دلفین گفت...

داداش گلم دمت گرم خیلی حال دادی محصوصا اون صحبتها حال کردم وقتی منیره همونجوری لخت با کبری حرف میزنه دادشی میشه از این صحنه ها تو داستان زیاد بزاری یا اینکه کبری به منیره بگه بعضی از خواهر ها ممکنه بیان صدات کنن اینجوری لخت نیا بیرون یه چادر بزار ولی وقتی که من پیشتم میتونی لخت مادرزاد بگردی یا مثلا بگه منیر ظاهرتو خفظ کن جلوشون که بهت گیر ندن داداش خودت درستش کن دوست دارم

دلفین گفت...

داداشی عشق کردم یه بار دیگه هم خوندمش مخصوصا اون صحنه که کبری به منیره میگه مذهب در خون و ریشه همه ماست داداشی فقط یه چادر برای منیره از طرف کبری در نظر بگیر که اول منیره مخالفت میکنه که کبری بالخره اونو راضی میکنه که چادر بزاره همون جریانی که بربت گفتم دادشی دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت داااااااااااااااااااااررررررررررررررررررررم

ناشناس گفت...

مرسی داداشی. فدات فردین

ایرانی گفت...

دلفین گل و دوست داشتنی و نازنین من خسته نباشی . خوشحالم که بدت نیومده . چشم حتما این نکته رو هم در داستان میذارم . از این نکات حاشیه ای زیاد خواهد بود . شاد شاد شاد باشی و همیشه خندان ....ایرانی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم داداش فردین . شاد کام باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر