ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان آمپولی من 23


درهرحال اون روز من و نگار هرکدوم واسه خودمون یه حالی کردیم .. مشغول بودیم که مادرش رسید . من که به این کارا عادت داشتم خودمو نباختم ولی نگارخیلی دستپاچه شده بود طوری که مادرش متوجه این تغییر روحیه و حالتش شده بود  . صورت نگار گل انداخته بود ومادرش یه جورمشکوکی بهش نگاه می کرد .. اون روز هم گذشت واما چند روز بعد از جریان خونه خانوم دکتر فریده بود که وقتی رفتم دستشویی دیدم از کوسم داره خون می ریزه لکه های خون شدید نبود ولی من هم رفته بودم تو جرگه آدم بزرگا .یه خورده ترسیده بودم . یه خورده سرم گیج رفت ولی زود خوب شدم . بابا ,  مامان , عزیز و اونایی که با هم لز داشتند کلی خوشحال شدند . عزیز بهم می گفت از این به بعد دیگه حسابی چاق وچله میشی و می تونیم با هم کلی حال کنیم .. هرچند که تا حالاشم خیلی تپل مپل شدی و یاحال .. خیلی سختم بود از این که بخوام لاپام نوار بهداشتی بذارم . انگار که یه وزنه ای توی شورتم  قرار داده باشم . روز به روز خوشگل تر و جذاب تر می شدم . با خانومای جدیدی آشنا می شدم . دیگه خیلی خبره و ماهر شده بودم . هرچند ازبه خاطر افزایش وزن از چست وچالاکی بچگی هام کم شده بود ولی درعوض راهکارهای زیادی یاد گرفته بودم ولوندی وفتنه گری خاصی داشتم . هنوز فرصت نشده بود که بریم شمال . وقرار بود ما خانوما با چند تا مهمون دیگه تو استخر خانوم دکتر ایناویا ویلای یکی از دوستاش  یه حالی بکنیم . فریده جون عاشق من بود خیلی دوستم داشت همش از من به عنوان عروس پسرش یاد می کرد و این که این جوری رابطه ما محکم تر میشه و اگه بتونه از من یه نوه دختری داشته باشه شرطو برده ومی تونه خدمت موثری در پیشرف جامعه لز بینا کرده باشه .. واسه همین منو واسه پسرش فرهاد که قبلا فکر می کردم اسمش چیز دیگه ای باشه کنار گذاشت . عکسشو دیده بودم . جوون خوش قیافه ای بود ولی نمی دونم چرا اصلا اون جور که باید احساس خاصی نسبت به اون نداشتم شاید اونو هم در مقایسه با سایر خانوما که به درد همجنس بازی می خورند در نظر می گرفتم . به چهارده پونزده سالگی رسیده بودم . شاهکارهای من ادامه داشت . من در اوج قدرت بودم و خیلی راحت به هرکی که دلم می خواست و دوست داشتم حال می دادم . هنوز من جوونترین عضو این خانوما بودم  .وتنها دوشیزه و باکره این جمع ویکی از روز ها دیدم که عزیز و مامان و خانوم دکتر فریبا با هم تو خونه خانوم دکتر یه جلسه گرفتن و مامان چه جور رنگش پریده ولی عزیز از خانوم دکتر جانب داری می کنه و مامان مخالفه . منو صدا کردند و رفتم جلو . خانوم دکتر بهم گفت رویا جون تو بزرگ شدی و مدتیه که تو جمع مایی . ما هم افتخار می کنیم که تو رو در میون خودمون داریم و خانومای زیادی هستند که همه به تو افتخار می کنند و تو همه شونو نمک گیر کردی . بگذریم به نظر من این انصاف نیست که خودت نتونی با این همه زحمتی که می کشی اون جوری که حقته حال کنی ولی من یه پیشنهادی دادم و دارم . من میخوام بکارت تورو بردارم و یعنی این سد رو بردارم تا تو راحت بتونی لذت ببری و از روزای خوش زندگیت از این بهترین روز هات استفاده کنی . عزیز خوب با این مسئله کنار اومده اما مادرت برام هنجار های اجتماعی رو مثال می زنه و نگران از دواج و آبرو ریزیه ولی من یک پزشکم هر وقت دوست داشته باشی می تونم تو رو بر گردونم سر جای اولش . از طرفی من تا حالا دختری به خوبی زیبایی نجابت و متانت و حرف گوش کنی تو ندیدم و افتخار می کنم که تو عروس من بشی و پسرم فرهاد که حالا تو امریکاست و داره تحصیل می کنه با این که تا حدود زیادی تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفته ولی همش به من میگه مامان من میخوام یه دختر ایرونی بگیرم و هر کدومو تو قبولش کنی من می پذیرم چون سلیقه ات حرف نداره و من تو رو بهش معرفی می کنم و شما همه خودتون می دونین من حرفی رو که می زنم روش وای می ایستم . پس جای نگرانی وجود نداره .  فقط می مونه رضایت خود تو رویا جون . چون تو عاقلی و بالغ . آیا دوست داری لذت ببری و از این به بعد به نهایت کیف و حال برسی . یه دنیاییه وقتی راه عبور کوست باز و آزاد بشه .. مامانت از این مسئله کوه درست کرده تا منو داری غم نداری به چند تا از همکارام هم سفارش می کنم اگه یه زمانی منم نبودم اونا باهات همراه باشن .. وقتی مامان رزا گل لبخندرو رولبام دید ودید که من چه جوری خانوم دکترو بغلش کردم و با یه بوسه لب به لب اونو بردمش تو حال وهوای لز طوری که یکی یکی هرچی روکه تنش کرده بود درش می آورد و به گوشه ای پرت می کرد خاطرش آسوده شد . ولی هنوز دلشوره رو درچهره اش می دیدم . فریده جون منو هم لخت کرد . بایه لذت خاصی بهم نگاه می کرد . طراوت و تازگی یک دوشیزه رو داشتن یه لذتی داره که فقط یه دوشیزه می تونه اونو با تمام وجودش حس کنه وهرچند من از دوشیزگی به زنانگی می رسیدم اونم بدون ازدواج ولی می دونستم مثل اونا می تونم از سکس وعشقبازی ولز لذت ببرم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

موبايلي گفت...

سلام بر همگي . ali t4nh4 اینم داستان های ایرانی برای pc كه در خواست كرده بودي پيشنهادي انتقادي داريد در خدمتم . در پناه خداوند مهربون موفق و پیروز باشید . تا درودي ديگر بدرود . موبايلي

لینک مستقيم داستان های ایرانی برای pc
http://www.8pic.ir/images/hwn58g97xtjjkxwb07m0.zip

ایرانی گفت...

موبایلی وکامپیوتری عزیزم خسته نباشی .دستت درد نکنه .برات آرزوی موفقیت می کنم .سربلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر