ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرف حرف بابا 24

اونو محکم به خودم فشرده بودم و سعی کردم تا می تونه ازم لذت ببره .. با کف دستام پشتشو مالش می دادم . کاری می کردم که مزه این سکس طوری زیر کیر و دندوناش بمونه که تا دقایقی بعد دوباره هوس خالی کردن آب توی کوسمو داشته باشه . هرچند مردا که سنشون میره بالاتر میزان نطفه شون کمتر و در نتیجه هوسشون کمتر میشه ولی با تغذیه مناسب و راهکار هایی خاص میشه این نقطه ضعفها رو تا حدود زیادی بر طرف کرد . -بابا با جونی دستاتو بذار زیر کمرم . اونو بالاترش بیار . کوسم تشنه تشنشه . نمی خواد حتی یه قطره از آب عسلی تو رو حروم کنه . میخواد همه جذب تنش شه گوشت بدنش شه . هرچی که می گفتم بابا حرفمو گوش می کرد . درسته که بیشتر وقتا حرف حرف بابا بود ولی از وقتی که بزرگتر شدم اون داشت حسابی در مورد منم زن ذلیل می شد .. کیرشو همون داخل کوسم نگه داشت و کمرمو داد بالا . هرچند وقتی کیرشو بیرون کشید و دوباره هماغوشی و آمیزشو شروع کردیم چند قطره ای از آب کیرش بر گشت کرد ولی می دونستم همونایی که رفته تو کوسم حتی یک قطره اش کافیه که بند شه . این بار من شدم مرد و اون شد زن . اونو خوابوندم و خودم رفتم روش . البته من و اون صورتمون و جلوی تنمون روبروی هم بود . با سینه های بابا ور می رفتم و با موهای سر و سینه اش بازی می کردم . سر تاپاشو می بوسیدم . کیرشو که بعد از خالی کردن آب توی کوسم شل شده بود گرفتم تو دهنم وواسش ساک می زدم . با یه روشهایی که شاید تا به حال این قدر با هیجان نبود -اووووووففففففف شیدا من میگم امروز تو یه چیزیت هست میگی نه -بااااابااااااا نههههههه من دارم با کیرررررت حال می کنم . آخه تو همه چیز منی تنها مرد زندگی منی . بابای منی داداش منی دوست پسر منی شوهر منی .. دوباره کیرشو گذاشتم تو دهنم و اونم با پنجه هاش پهلومو هامو چنگش می گرفت . چند بار که چشای خمار و خوشگلشو باز کرد و متوجه شد که با این حرکتش دردم می گیره یهو از جاش پاشد و کیرش یهو از دهنم زد بیرون . دستاشو دور کمرم حلقه زد و منو خوابوند و خودش روی من قرار گرفت . دوباره یه حرکتی به خودم دادم که کوس من به کیر بابا بچسبه . -بابا چشام بهت چی میگه ؟/؟ -میگه دوباره بکنم تو کوسسسسست  -اوخ قربون بابایی خودم برم که می دونه شیدای همیشه کوچولوش همیشه عاشق کییییررشششه . یه خورده خودمو واسش لوس کردم . طوری که خیلی زود با این فتنه گریهای خودم اونو به هوس آوردم . ثانیه هایی بعد داغی کیر بابا روداخل کوسم احساس می کردم . بازم اونو به خودم چسبوندم و با حرکات اون منم کوسمو در جهت مخالف به سمت کیرش حرکت می دادم تا آتیش اونو تندتر و هوسشو بیشتر کنم . آروم زیر گوشش نجوا می کردم بااااابااااا بریز خالی کن بازم آب می خوام تشنه امه .. بریز .. فقط تو می تونی و تویی که باید تشنگی منو رفع کنی . اون قدیما که تازه نفس تر بود به این فاصله خودشو خالی نمی کرد ولی ازبس اونو بالا برده بودم و خودمو وابسته به اون نشون داده که حقیقت هم همین بود اون به خاطر این که پیش من کم نیاره و منم هوس پسرای همکلاسمو نکنم با هر جون کندنی بود یه بار دیگه این بار با حجم کمتری توی کوسم خالی کرد .. دیگه خسته شده بود . یه خورده دلم واسش سوخت . خیلی اذیتش کرده بودم . وقتی سرشو وسط سینه هام قرار داد و نفس نفس می زد گذاشتم به همون حالت بمونه . اونم بیچاره واسه این که بیکار نشینه سینه هامو میک می زد و می خواست هر طوری که شده بهم حال بده .. من حالمو کرده بودم و بهترین موقعیتی رو که طبق حساب احتمالات بچه می تونست پسر باشه ازش استفاده کرده بودم . هرچند فردا بایه احتمال کمتری بازم این شانس بر قرار بود . اون شب تا صبح من و با با لخت تو بغل هم بودیم . هوس و خارش کوس داشت منو می کشت . دوست داشتم بابا منو زیر کیر خودش بگیره و ساعتها بگاد . ولی هدف بالاتری که داشتم مانع می شد که خودمو اسیر هوی و هوسهای خودم کنم . من به هر قیمتی که شده یه بچه ازش می خواستم و اگه این بچه پسر می شد چه بهتر . ولی می دونستم اگه بار دارشم باید دردسرهای بعدیش رو هم به جون بخرم . ولی با یه بر نامه ریزی صحیح و دقیق می تونستم همه چی رو ردیف کنم . فقط این شانس باید باهام یاری می کرد و بچه پسر از آب در میومد . هرچند اگرم دختر می شد بازم یه جورایی تحویل مامانش می دادم هم سرش گرم می شد و هم دیگه به این فکر نمی افتاد که از جای دیگه ای بچه بیاره .. فرداشبشم همین بر نامه رو بر قرار کردم و پس فردا رو بودم اصفهان . چقدر نذر و نیاز کردم که بار دار شم . این بهترین موقعیتی بود که می تونستم حامله شم  .چون بعد از امتحانات ترم میومدم خونه و بعدشم سعی می کردم واحد تابستونی نگیرم تازه اگرم می گرفتم شکمم زیاد بالا نمیومد که همه متوجه شن و اون وقت می تونستم واسه مهرماه یه ترم مرخصی تحصیلی بگیرم . وای که چقدر غرق این رویا های شیرین بودم . آخه خسته شده بودم . سالها سکس با پدر و از دست دادن بکارت بالاخره باید یه نتیجه ای داشته باشه یا نه ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

حیف که داره تموم میشه

ایرانی گفت...

تشکر دلفین جان ! سعی می کنم داستان بعدی که بابا تقسیم بر سه می باشد ضعیف تر نباشه ..یه دختر داره میره سه تا جاش میاد . روز خوش ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز نگی چقدر این دلفین کیلید اون داستان تو مایه های تو هم گوش کن چی شد

ایرانی گفت...

دلفین جان این لطفتو می رسونه ولی خب یه سری فشار این داستانها کم شه حتما می نویسم . در هر حال هر داستانی ویژگی خودشو داره . مثلا من داستان با با تقسیم بر سه رو در اصل به تقاضای یکی که می خواست چیزی شبیه به آموزش سکس به دختر هام رو بنویسم دارم می نویسم .در حالی که شاید باور نکنی که از این داستان فقط سه چهار خط هم یادم نمونده ولی یه سر نخی رو گرفتم وبقیه رو خودم دارم اضافه می کنم .. میترا و داداشش دیگه یکیه و داداش مرگ من یواش هر چقدر با الهام از اون باشه یه داستان دیگه ایه .همین جور که دلفین یکیه و کسی نمی تونه دلفین باشه . دلفین جان به روی چشم ! ممنونم ازت که همیشه به فکر من و این مجموعه و بهتر شدن داستانهایی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر