ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 28

مادر بزرگ اومد و اعلام تنفس و برنامه آزاد کرد . یعنی یک ساعتی رو بر نامه شاد شاد شاد داشتیم و قرار شد هرکسی هم هر پیشنهاد و انتقادی داره بنویسه و آخر مجلس و در آخرین تنفس خونده بشه .. واقعا شانس آورده بودم به این استراحت نیاز شدید داشتم . رو زمین دراز کشیده بودم . همه بهم تبریک می گفتند و از این که واقعا شیر و پلنگ کشته بودم به خودم می بالیدم و این باعث می شد که خستگی از تنم درره هر چند دوست داشتم بگیرم بخوابم . عجب هلو ها و تیکه هایی ... انتهای این تالار درست شبیه به آمفی تئاتر بود یه سن جالب داشت که بیشتر زنا رفتند بالا و یه چند تا مرد هم همراهشون بودند ولی زنا بیشتر عاشق رقاص بازی و این حرفا بودند به ! اینا دیگه کی بودند با هر آهنگی خودشونو تکون می دادند . رقصی نبود که هیشکدومشون نتونن انجام بدن از عربی بگیر هندی و غربی و قاسم آبادی و دو سه تا از مردای مسن هم عجب برکی می زدند . خنده ام گرفته بود . اگه اول صبحی یا یکی دوروز قبل این جمعیتو به این صورت می دیدم کله پا می شدم و مثل یه جت می رفتم وسطشون ولی حالا دیگه داشتم بالا می آوردم . چه پشت چشی نازک می کردند . بعضی ها در حال استریپ تیز بودند ویه میله هایی هم اون گوشه کنارا عمود شده و یه سری در حال وسوسه انگیزی بودند .یه سری هم در حال رقص خنجر عربی بودند ویکی دو تیکه از اون لباسای عربی به خودشون آویزوون کرده بودند .  هر گوشه ای یه آهنگی گذاشته بودند و صداشونو تا حدی بالا برده بودند که این آهنگها زیاد با هم تداخل نداشته باشه . من خودم از رقصای ایرونی خودمون بیشتر خوشم میومد . آرمیلا و پریسا داشتن ایرونی می رقصیدند وتمام نگاهم متوجه کون آرمیلا بود که نتونسته بودم به نوایی برسم . کون زینا رو هم نگاییده بودم . اونایی که مثل زالو دور مارو گرفته کنه شده بودند بهمون امون ندادند که به خودمون بیاییم . آخ نشد که کونشو بکنم ولی خوشحال بودم از این که یه رکورد از خودم به جا گذاشته و دریک وهله دوبار زینا تخته سنگو به ارگاسم رسونده بودم . دوتا مرد میانسال کیرشونو گرفته بودند تو دستشون و پیله کرده بودند به خواهر و زن داداش من و اونو محکم می زدند به کون اون دو نفر . فرنوش و آرین صحنه رو می دیدند و می خندیدند .از این که یکی با کیرش می کوبه به کون زنشون داشتن حال می کردن و من داشتم حرص می خوردم . پاشدم ورفتم وسط پریسا و آرمیلا . خواهرم پشت به من بود یه لحظه کیرمو محکم زدم به کونش و وسط دو تا قاچاش یه حرکتی دادم . خستگیم در رفته بود و حس کردم که دارم حال می کنم . کیرمم خود به خود شق شده بود . آرمیلا هم بدون این که نگاهش به من باشه خودشو به من می مالید . یه لحظه که سرشو به طرف من بر گردوند و منو دید خودشو کنار کشید و گفت کیر خر کوتاه کی بهت گفت از این غلطا بکنی . می خواستم بهش بگم خلاف مقررات رفتار نکن دیدم هنوز از موضع قدرت اون خبر ندارم وبهتره کوتاه بیام یکی از زنای خوشگل که اون نزدیکی بود و شاهد ماجرا گفت آرمیلا این چه رفتاریه که با داداشت داری باید بهش افتخار کنی و ببالی . نکنه توقع نداری بهمون حال بده تو که خودت داری به همه حال میدی . خودشم بد چیزی نبود . اومد دستمو گرفت و کونشو به طرف من قمبل کرد و یه چشمه رقص خوشگل اومد و گفت هر کاری دوست داری با لاپام انجام بده حیف که در وقت تنفسیم ولی خودمونیم همون دو سه دقیقه ای که کیرت تو کوسم بود یه دنیا حال کردم .. راستش اصلا یادم نمیومد اونو گاییده باشم فکر کنم از اونایی بود که آخر کار افتاده بود روم و من نمی دیدمش . در هر حال چند دقیقه ای اونجا بودم . از پنجاه تا زن شاید بیست تا رو نمی شناختم . خیلی ها رو می دیدم و حسرتشونو می خوردم که چرا اونا رو نکردم . می خواستم برم یه گوشه ای و پیشنهاد خودمو بنویسم وبا نفوذی که رو مادربزرگ داشتم می خواستم کاری کنم که این پیشنهاد من به مرحله اجرا در بیاد . مگه این زنا ول کن بودند . از خوشگل و نازیبا بگیر تا چاق و لاغر و کم سن و سن دار همه ازم شماره موبایل می خواستن ولی مگه من به اونا شماره تلفن بده بودم ؟/؟ این خلاف مقررات بود . یه موقع شیطون گولم می زد و مجبور می شدم برم تو رختخواب یکی و اون وقت شوهرش مارو به جرم خیانت می گرفت و هیچی اخراج از این محفل خانوادگی و لغو مجوز . ولی در عوض هرچی شماره اونا بهم می دادند می گرفتم . زود اونا رو بردم یه گوشه ای قایم کردم که بعدا بذارم تو شلوارم . یه خودکار قلم گرفته و از دست این زنای مزاحم رفتم تو دستشویی نشستم تا بتونم پیشنهاد خودمو بنویسم و به اصطلاح اداری مکتوب کنم . لپ پیشنهاد من این بود که این محفل خانوادگی به جای هر نیم روز در ماه یک و نیم روز در ماه باشه و روز دومش دیگه اختیاری باشه . شبی رو هم که قراره بمونند اونم در اختیار خودشونه که آزاد باشن سکس کنن یا کار دیگه ای .. این کار باعث میشه تا حاضرین کمتراحساس خستگی کنند و بهتر و بیشتر از سکسشون لذت ببرند و اونایی هم که واقعا مشکل دارند خب نمونند . حالا اگه تعداد زنا و مردا با هم نخوند بازم یه جوری قابل حله و میشه چند تا به یکی کرد .. این جوری حاضرین کمتر حرص می زنند و حسرت می خورند و بهترین راه برای جلو گیری از تخلفات در فاصله زمانی بین دو محفله .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

ایرانی گفت...

بادرود به همه شما عزیزان وخسته نباشید به خاطر این که وقت گرانبهایتان را به مطالعه این داستانها اختصاص می دهید .جاداره که در همین جا از همه شما نظر دهندگان عزیز تشکرکرده ویادی هم از غایبینی چون داداش مرتضی که غیبتش طولانی شده بکنیم . مرتضی جان هر جا که هستی امیدوارم به سلامت باشی ووضعیت نامعلومی مثل سیزده نداشته باشی . سالی خوش , پراز برکت ونعمت داشته باشی ..ایرانی

سعید گفت...

سلام
ممنون از این همه فعالیت و بروز بودن

دلفین گفت...

واقعا عالی پیش میره این داستان زیبا مرسی

ali t4nh4 گفت...

خیلی قشنگه این داستان این و زود تموم نکنی ها به نظر من اصلا تمومش نکن.
حالا حالا ها باید ادامه داشته باشه. البته ببخشید که جسارت کردما پیشنهادم رو دادم.
بدرود . . .
همین . . .

جيبر گفت...

زيبا بود تشكر منتظر ادامشم.

ایرانی گفت...

با تشکر از سعید جان دلفین نازنین وعلی تنهای گلم ..این داستان و داستان به دادم برس شیطان از جمله داستانهایی هستند که تا به حال اصلا به آخرش فکر نکردم یعنی حالا حالا ها ادامه داره .شاد باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

منم متشکرم از ارسال پیامت جیبر جان! به امید پیروزی پرسپولیس دربازی امروز ..ایرانی

جيبر گفت...

ايراني جان با اينكه باختيم(البته به داور)ولي هنوزميگم قرمزته ما رو چه به ليگ بايد به فكر جام باشگاه ها باشيم به اميدسرفرازي تيممون دراسيا.
شاد وسربلندباشي_

ایرانی گفت...

جیبر عزیز !ما باختیم ولی داور که بازی رو قطع کرد ممکنه شر دیگه ای درست شه .درسته که دریکی دومورد داور اشتباه کرد ولی بسیار بد وبی انگیزه بازی کردیم .دفاع بسیار بدی داریم . اگر فیلم همه بازیهای نصرتی را ببینی در هشتاد در صد مواقع سوتی دهنده است .پرسپولیس فعلی با تیم دهه پنجاه و شصت و هفتاد و اوایل دهه هشتاد تفاوت دارد .حتی زمانی که تیم چند بازی مانده به پایان فصل قهرمان می شد باز هم با انگیزه بازی می کرد جای مربی بدنسازی مثل پرویز کماسی وچند دفاع خوب در پرسپولیس خالیست و همچنین انگیزه وتعصب در بعضی از بازیکنان . شاید باورت نشه ولی درآخرین بازی با استقلال ما از اول بازی , هشت نفره بازی می کردیم. اولادی که امسال ضعیف شده نه تنها بازی خودشو نمی کرد حداقل بازی دو نفر دیگه رو هم خراب می کرد و من ناراحت بودم که چرا مربی عوضش نمی کنه وقتی که اخراج شد تیم هشت نفره, شد ده نفره و من خیلی خوشحال شدم وبا همبستگی وهوشیاری ایمون زاید بازی رو بردیم . الان هم بیشتر بازیکنان رو که صدها میلیون می گیرند و بی تعصب بازی می کنند به جای اسب باید بست به گاری .به امید داشتن پرسپولیسی با بازیکنانی صددرصد متعصب .البته تیم نسبت به زمان استیلی بهتر شده ولی هنوز گیر حریفای کره ای و ژاپنی نیفتاده که ببینیم چند مرده حلاجه .به امید پیروزی پرسپولیس ...ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

آقا دمت جیزززز. خیلی باحاله.
یه نظری دارم. آریا از آرمیلا منتفر بشه, بعد یه روز آرمیلا خارج از مجلس با کمک چندتا از دوستاش, به زور به اریا بدن. اما آریا نمیخواد ولی نمیتونه فرار کنه.
خلاسه میبندنشو به زور بهش میدن.
خیلی باحال میشه. یه کم فتیشه, اما تا حالا اینجوریشو نداشتیم.
خوب استوره ای از این آرمیلا ساختیا! بازم خودت میدونی.
دستت طلا دادا. ادامه بده. مرسی

ایرانی گفت...

با سلام به ارباب کازه عزیز .موضوع جالبی رو مطرح کردی هرچند من طرح دیگه ای داشتم که یه خورده زور خفیف همراه با اروتیک بود که هنوز ننوشتمش و میشه برای چهارده پانزده قسمت دیگه با توجه به روند داستان اگه می خواستم یا بخوام از این سوژه مطرح شده بسیار جالبت استفاده کنم باید قسمتهای قبل یه تکیه کلامها و حالتهایی رو در آرمیلا به وجود می آوردم که وقتی به رابطه سکس در حالت بیان شده رسیدم جور دربیاد در هرحال تا اونجاش برسیم باید ببینم چی میشه شاید با یه تغییری ازش استفاده کردم و شایدم نه. چون آرمیلایی که الان سایه داداششو با تیر می زنه باید یه بهونه ای برای این اقدامش پیدا بشه درهرحالاگه بشه که داستان جالب تر میشه ..ممنونم از پیام گرم و دید گسترده و باز ی که نسبت به این داستان داری واز ابتکار و خلاقیتت ..موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

ارباب کازه نازنین ..نشستم و فکرکردم و یه جوری سر هم بندی کردم .یه وجه اشتراک بین فکر من و تو استفاده از عنصر دوست بود یعنی دوست آرمیلا .البته من می خواستم از یکی از دوستاش به یه صورت دیگه استفاده کنم که حالا هم می تونم همون کارو بکنم وجریان پیشنهادی تو رو یه جوری بهش بچسبونم واما صحنه توطئه بر علیه آریا را هم صحنه آخرین کشمکش بین خواهر و برادر قرار ندم و اونو به صحنه بعدی برسونم که نمیگم چیه ومن اون فکرمو با طرح تو که جامع تر و جالب تره ادغام می کنم ویه جوری ردیفش می کنم .به جای 15 قسمت بعد از ده قسمت دیگه این جریاناتو شروع می کنم . اما این اجازه رو به آرمیلا نمیدم که بر آریا پیروز شه ولی بعضی جاها پیاز داغ جریانو زیادش می کنم ..ارباب جان پیروزباشی ...ایرانی

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

هر کاری کنی بازم ای ول داری.
حرف نداریا!
مرســی که به نظرم اهمیت دادی.

ایرانی گفت...

ارباب کازه -کاگه عزیزم نظرات ارزشمند تو و سایر دوستان زحمتکشم برایم اهمیت دارد و هرگز به طور عمد خواسته وتقاضای کسی را فراموش نمی کنم به خصوص این که بسیاری از این نظرات در کیفیت کارها و آثارم تاثیر مثبت دارد . دوستتان دارم و برای این دوستیهاست که می نویسم .موفق باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر