ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

میسترس اسلیولزبین 5

یه خورده زبونم گس شده بود ولی اینا برام اهمیتی نداشت . خوبیش این بود که به غیر از موهای سرش همه جا روغنی بود .. نفسهام تند شده بود . صدای ضربان قلبم شدید شده طوری که کاملیا رو به حرف در آورد -چته خیلی هیجان داری . یعنی تا این حد بانوی خودتو دوست داری و عاشقانه بهش حال میدی . درحالی که مست هوس بودم گفتم شاید که دارم حال میدم ولی خودمم دارم حال می کنم .. اگه بدونی چقدر لذت می برم از این که سر تا پای خانم خودمو لیس می زنم -پس لذت ببر اسلیو من .که اگه یه وقتی سر و کارت با میسترس دیگه ای افتاد نگی که بانوی قبلی تو شقی و سنگدل بوده -نه نه من میخوام همیشه کنیز تو باشم ..  خندید وگفت شوخی کردم به کارت ادامه بده . -منو بزن تنبیهم کن . به گردنم قلاده بنداز . شلاقم بزن ولی بانوی من با من از این شوخیها نکن . از جدایی نگو . -شاید همه این کارایی رو که گفتی یه روزی انجام دادم .. روحیه گرفته بودم .  عین فرفره سر تاپای روغنی کاملیا رو با زبونم لیس می زدم .هرچند میک زدن یه خورده دشوار تر بود و یه حالت سری داشت ..  ولی با این حال وقتی به کوسش رسیدم دو عمل لیسیدن و مکیدن رو با هم انجام می دادم . طعم و گرماو لذت چشیدن خیسی کوس دیگه نذاشت که بوی تند روغن آزارم بده . ملکه من منو آزاد گذاشته بود رون پای چپشو در میون دو تا دستام حلقه زده و پای چپمو گذاشتم روی پای راستش . آروم آروم دست راستمو از دور پاش خارج کرده و فرو کردم تو کوسش و با سرعتی زیاد مثل یه کیر کوسشو می گاییدم .. وقتی می دیدم چه جور داره حال می کنه از خوشحالی لذت می بردم . وقتی که حس می کردم این منم که دارم سرحالش می کنم خودم سر حال می شدم . اصلا هم نمی دونستم عاشق چه چیزش شدم . زیبایی ؟/؟  قدرت ؟/؟ هوس ؟/؟ ثروت ؟/؟ فقط همینو می دونستم که در کنار اون احساس امنیت می کنم . انگاری که شوهرم باشه . ولی این من بودم که اونو می کردم . اونو به ارگاسم رسوندم . وقتی که جیغ کشید و اتاقو به لرزه در آورد و حس کردم که سرانجام زحماتم نتیجه داده و تونستم که کارشو تموم کنم به زحمت جلوی ریزش اشک شوقمو گرفتم . نمی دونم چرا گفتم شاید که معشوق یا معشوقه من اون جور که باید و شاید نتونه احساسات منو درک کنه و بهم بخنده . -نگار! یه وقتی هم برای حمام دونفره در نظر می گیریم ولی برای امشب کافیه . فردا هم کلی کار داریم و می تونیم با هم باشیم -پس دانشگاه چی -دیوونه یادت رفته دانشگاه تعطیله . تعطیل عمومیه . جداگونه دوش گرفتیم ویه چیزی خوردیم و کاملا لخت رو یه تخت مثلا دو نفره که سه نفر هم روش راحت می خوابیدند کنار هم گرفتیم خوابیدیم . نصفه شب چند بار که از خواب بیدار شده بودم دیدم سخت همدیگه رو بغل زدیم . تن ما داغ و خیس عرق شده بود . آخ که چقدر از بوی عرق تنش لذت می بردم و باهاش حال می کردم . دستشو که یه خورده دراز می کرد و زیر بغلش آزاد می شد زبونمو میذاشتم روش و اون عرقای درشتی رو که مثل دونه های شبنم صبحگاهی  زیر بغلش نشسته بودند لیس می زدم . چه حالی می کردم . یه جوری می خوردم که نازنین خودمو بیدار نکنم . عشق و صفا می کردم . یه حالی بود واسه خودش و یه عالمی داشت این شور و حال من .. از نیمه شب تا دم صبح ملکه من سه بار رفت دستشویی . آخرین بار وقتی که بر گشت به طرف من قمبل کرد و منم با یه حس و حال عجیبی بینی خودمو گذاشتم رو کونش . یه خورده می ترسیدم بیدار شه و دعوام کنه ولی دلم هوس کوسشو کرده بود واون سوراخ کونشو . چنگ انداختم به کون و اون تن عرق گرفته شو که دوست داشتم همین جور بیشتر بغلش کنم و عرقشو بیشتر در بیارم و با زبونم خشکش کنم . کاری کنم که این بو رو پوستش بمونه . دوست داشتم به شیر فلکه آب خونه دسترسی داشتم و اونو قطع می کردم تا کاملیای من نتونه به بدنش آب  بپاشه و اون بوی عرق و ترشیدگی و ادرارش زیاد شه و من با همه جاش حال کنم . در تردید بودم که با این تن و بدن محبوبه سفید پوست و طناز ولی خشن خودم چیکار کنم که دیدم در همون حالت قمبل کرده یه لنگشو داد هوا وچاک کوسشو باز کرد و گفت می تونی سرتو بذاری لاپام و کوسمو بلیسی .  جااااااان فرمان صادر شده بود . حالا دیگه بدون استرس می تونستم کوس بخورم . یه خورده سرم رفت جلوتر و گردنم بین دو تا پای کاملیا قرار گرفت و اونم با بیرحمی پای چپشو رو گردنم فشار می داد و پای راستش هم اون زیر تکیه گاهش بود . زبونم بند اومده بود . نفسم نمیومد . می تونستم رون یا کون بانو رو گاز یا نشگون بگیرم ولی دلم نیومد . پاشو برداشت و گفت آفرین تا حالا در هر امتحانی که ازت گرفتم سر بلند ازش بیرون اومدی . مصلحت بانوی خودتو بر خودت ترجیح دادی . این افتخارو بهت میدم که کوس منو لیس بزنی و چند حرکت اختیاری هم داشته باشی . -ممنونم سپاسگزارم . با دو تا دستام کون کاملیا رو گرفته و مثل سگ بومی کشیدم . این حالت بوکشی سگی رو در سر تا سر بدنش انجام دادم . خیس عرق بود و بوی ترشیدگی و ته اثری از ادرار و هر چیز دیگه ای که مستم می کرد و سر حالم می آورد از بدن میسترس من به مشام می رسید . ذوق زده شده بودم . یه خورده  که بوکشیدم و قلق همه جاشو گرفتم با دو تا دستم کوسشو که بوی عرق و ترشیدگی و دستشویی رو می داد تو دستام جمع کرده و با لذت گذاشتمش تو دهنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

reza bomb 1965 گفت...

داداش عاليه

میثم گفت...

ایرانی جان سلام..گل کاشتیییییییییییییی واقعا ممنون...از دانشگاه که اومد یه راست اومد سر بزنم به وبلاگت.بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدیش هستم.میدونم شاید اذیتت کنم..ولی این مرامو بذار..این قسمتش به خاطر بوی عرق و ادرار عالیییی بود...اگه ممکنه این نظر منو عمومی نکن..سپاسگزارم

ایرانی گفت...

آقا رضا بمب عزیز! منم ممنونم از پیام گرمت . امیدوارم که با نظرات پر شور خودت مثل یک بمب اینجا رو بترکونی .موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

میثم جان نظرات مستقیما به رویت امیر می رسه و خود من هم قبل از انتشار اونا رو نمی بینم یعنی من در انتشار اونا دخالتی ندارم . چون مدیر سایت باید کنترل کنه و مسئوله .من در مورد نویسندگی و ادیت و آپدیت یا انتشار داستان اختیار تام دارم و داداش امیر این افتخارو به من داده ولی در مورد نظرات چون یه خورده حساسه و ممکنه مسائلی باشه که مدیریت باید تصمیم گیری کنه زیر نظر اونه و دفعه قبل هم یعنی درخواست داستانو برام ایمیل کرده بود . واین بار هم ظاهرا متوجه نشده .درهر حال مسئله ای نیست از این که منتشر شده یه نوع علاقه هست و کسی هم نمی تونه بهش ایرادی بگیره که خدای نخواسته خجالت بکشی . خوشحالم از این که از این داستان بدت نیومده . من سعی می کنم یه جورایی سه چهار قسمت بیشتر از اونچه که تو ذهنم بود با اضافه کردن یه موضوعاتی طولانی ترش کنم . ممنونم از پیام گرم و همراهی همیشگی تو ..ایرانی

 

ابزار وبمستر