ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 8


اونو دیگه در چنگ خودم داشتم . زن چنگیز تو چنگ من بود .. کیرمو می کوبیدم به ته کوسش و اون در نهایت حال کردن بود . خودمو ول کرده بودم . فکرمی کردم آبم داره می ریزه ولی نمیومد نمی دونم باید جلوگیری می کردم یا نه ولی می دونستم که مرسده بی اندازه داره حال می کنه -هانی جون من کشته مرده اون کیرتم .-زیاد چاق و چله نیست .-اوخ که من می میرم براش . کیر باید فعال باشه کاری باشه . مرد باید مثل تو عطش داشته باشه . تشنه باشه -از کجا می دونی من تشنه توام -از همون لحظه که دیدمت . من نگاه مردا رو می شناسم . -مرسده تو به هرکی که تشنه باشه آب می رسونی ؟/؟ -این حرفو نزن . من به هر تشنه ای که تشنه اش باشم آب می رسونم فقط این تویی که باید بهم آب برسونی . بهم حال بده ادامه بده . از این حاضر جوابی اون بی اندازه خوشم اومد و سرعت گاییدنمو زیاد تر کردم . می خواستم تا می تونم بهش حال بدم و اونم تا می تونه باهام حال کنه . کمرش کونش پوست تنش یه لک هم نداشت . کف دستم رو کون داغش بود و کونشو سیلی می زدم . چقدر  هدیه یعنی شخصیت قبلی من عاشق این کون بود و مرسده هرگز اینو نفهمیده بود . یعنی تا حدی که من حاضرم براش هر کاری بکنم . غرق بوسه اش کرده بودم و با یه نیرو و سرعت عجیبی مرسده رو می گاییدم . -می خوام ببینمت هانی می خوام صورت قشنگتو ببینم و کیرتو میون پاهام قفل کنم می خوام بهت بگم چقدر دوستت دارم و منم تا چه اندازه تشنه تو و کیرتم  .طاقباز شد و منم از روبرو به گاییدنش ادامه دادم  .دو تا پاهشو انداختم رو دو تا شونه هام .  بهش نزدیک تر شدم هر چقدر بیشتر بهش می چسبیدم بیشتر حال می کرد . دستاشو انداخته بود رو سینه هاش و باهاشون بازی می کرد و من با حال کردن مرسده هم حال می کردم . نمی دونستم خوابم یا بیدار . به یکی یکی آرزوهام می رسیدم ولی هنوز یه آرزوی بزرگ داشتم آرزویی که فکر کنم بزرگترین آرزوی زندگیم بود و اون این که بابام منو قبول کنه و اگه قبول هم کرد دیگه بهم نگه که حسرت یه دخترو می خوره . بهم بگه دوستم داره . بگه که من جای هدیه اونو می گیرم .. حس کردم که این افکار داره رو سکسم اثر میذاره . پاهای مرسده رو از رو شونه هام انداختم و روش خوابیدم و لبهاشو به شکار لبهای خودم در آوردم . غرق بوسه اش کرده بودم . صورت گرمشو می بوسیدم . زیر گلوشو . هیکل آبدارش هنوز سیرابم نکرده بود . -عزیزم بکن خیلی با حالی . کیرت حرف نداره . هر چی منو می کنی اوف و ایف نمی کنی که آبت داره میاد بزن تند تر می خوام باهات عشق کنم . بذار همه عالم و آدم بدونن که من زیر کیر تو ام و تو داری بهم حال میدی . دوستت دارم دوستت دارم ادامه بده .. من خودم مشکل داشتم و اونم به کیر من می نازید . شایدم یهو آبم شروع به ریختن می کرد و منم نمی فهمیدم . ولی یکی دوبار که تو انگلیس با زنای خارجی این کارو انجام داده بودم مشکلی نداشتم . شایدم باید قرصی چیزی می خوردم در هر حال یه خورده هم به خودم حالت جلو گیری دادم تا پیش این مرسده جونم کم نیارم . شونه هاشو محکم تو دستام گرفته خودم به طرف بالا کشونده و پی در پی کوسشو هدف حمله های کیرم قرار داده بودم . دیگه طاقتش طاق شده بود . -دیوونه ! هانی عشق من ! منو به مرز جنون رسوندی .. تند تر فشارتو زیاد کن .. هردومون خیس عرق شده بودیم دستاشو دور گردنم حلقه زد و لبامو یه بار دیگه به لبهای خودش چسبوند.  من از بالا و اون از پایین دو تایی به خودمون حرکت می دادیم . یه حالت فریاد و جیغ و داد هوس به خودش گرفته بود ولی من نذاشتم لباشو باز کنه و اون بهم فشار می آورد . دست و پا می زد . راه فرار نداشت . خسته اش کرده بودم . یه دستشو از زیر گذاشته بود روی کوسش و اونو می مالید تا این که واسه چند لحظه ساکت شد دستاش از حرکت ایستاد و لبهاش رو لبای من شل شد . دونستم که به اون چیزی که می خواست رسیده . ازم می خواست که آبمو تو کوسش خالی کنم و من هر چی زور می زدم نمیومد -نمی دونم چی شده مرسده از هوس زیادیه یا از زیادی عقب نشینیه که هر کاری که می کنم نمی دونم چرا نمیاد -شایدم اصلا مرد نیستی -اون به شوخی این حرفو زد و منم از ناراحتی زیاد نمی دونستم چیکار کنم . یه جوری شده بودم . نکنه راست بگه و دوباره باید معالجه شم . -مرسده جون خودم می دونم اگه یه خورده دیگه باهات حال کنم آبم میاد . پس بذار یه خورده بیشتر باهات حال کنم . -بکن تا هر وقت حسشو داری حال کن . خوشم میاد که تو از بدن من لذت می بری و با من حال می کنی . من به خودم امید وار میشم  .دیگه رفته بودم تو حس . از مرسده خواستم که دوباره قمبل کنه تا کون خوشگلشو هم بتونم ببینم و حال من تکمیل شه و اونم قبول کرد . یه بار دیگه سعی خودمو کردم . از این طرف انگار بیشتر بهم می چسبید سعی کردم آروم باشم . حس کردم یه چیزایی داره حرکت می کنه اوخ جون جون جون آبم داشت میومد . اومد اومد دیگه پیش اون شرمنده نبودم . بیشتر از اون که بخوام از ریختن آبم تو کوسش کیف کنم از این کیف می کردم که تونسته بودم مردونگی خودمو ثابت کنم . هرچند آب زیادی ازم خارج نشد ولی بازم جای امید واری بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

6 نظرات:

ABBAS گفت...

عاصق این داستانم و منتظر قسمت های بعدیش موفق و پیروز باشی

ایرانی گفت...

متشکرم عباس جان .واقعا نسبت به من لطف داری و باعث خوشحالی منه که عباس آقای مشکل پسند دلگرمم می کنه . درود بر تو ..همیشه شاد و تندرست باشی ...ایرانی

جيبر گفت...

منتظرم تا ازادامش مطلع بشم كارت حرف نداره ايراني جان

ایرانی گفت...

متشکرم جیبر جان ! سعی می کنم با کیفیت بهتری بنویسم تا دوستان خوب و عزیزی چون شما راضی باشند ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز واقعا واقعا که کارت حرف نداره نمیدونم دیگه چی بگم

ایرانی گفت...

دلفین مهربان !آنچه که بیشتر از همه داستانها اهمیت داره خوانندگان خوب و با محبتی مثل تو هستند که به من انگیزه و قدرت نوشتن میدن .برقرار باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر