ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راز نگاه 89

-تو اگه عشقو باور داری اگه به دوست داشتن و یکرنگی معتقدی نباید از این حرفا بزنی . اگه از اول بخوای یه همچه فکری بکنی بدون که اصلا عشقی در میون نبوده . اگه با تمام وجود همدیگه رو دوست داشته باشیم پس نباید مشکلی بین ما باشه .. اگه بخوای یه بار دیگه از این حرفا بزنی اون وقته که هرگز نمی بخشمت دوستت دارم کوروش دوستت دارم .. دوستت دارم هیچوقت تنهام نذار دیگه از پیشم نرو . من به تو احتیاج دارم سرشو با دستام گرفته به لبام نزدیک کردم تا خجالتش بریزه آخه از این به بعد باید از این کارا زیاد می کردیم . وبرای اولین بار لبان ما بر روی هم قرار گرفت . اشکهای ما در هم آمیخته وشوری آن را  که از راه لب وارد دهن می شد احساس می کردیم و این اشک شوق و عاشقانه هردوما بودتادقایقی بسیار بوسه بود و بوسه . سکوت بود و سکوت . هر چند که من از عشق کوروش به سر حد دیوانگی رسیده بودم ولی اون می تونست بدون قدرت جادویی احساسمو از نگاهم بخونه . خاک تو سرت فرشته که باید محتاج جن باشی که راز نگاه رو بفهمی ... پس از چند دقیقه :-تو چه طور تونستی ساعتها منتظرم بمونی تا شاید بیام بیرون -نمی خواستم دوباره بترسونمت و بلرزونمت -این جوری دم در هم کم نترسیدم ! راستی یادم نبود باید خیلی گرسنه باشی میای بریم رستوران یه چیزی بخوریم ؟/؟ -به شرطی که این دفعه مهمون من باشی -آخه تو مهمون منی -فرشته جون اگه نذاری من حساب کنم نمیام . آخه مردی گفتن زنی گفتن . -باشه هر چی تو بگی من مطیع توام . ولی یه چیزی رو یادت رفته به من بگی -چی رو ؟/؟ -تو که نگاه خونی ات خوبه تو چشام نگاه کن  تا متوجه شی که چی دلم می خواد -حتما باید بگم که خیلی دوستت دارم ؟/؟ حتما باید بگم که بدون تو می میرم ؟/؟ حتما باید بگم که عاشقتم ؟/؟ حتما باید بهت بگم که چون من و تو اختلاف طبقاتی داریم نمی تونیم باهم باشیم ؟/؟ .. این جمله آخری رو که گفت و می دونست داره منو اذیت می کنه گوششو کشیده و گفتم این آخرین جمله ات که اضافی بوده رو دیگه نشنوم حالا بریم شاممونو بخوریم . رفتیم ومن که حسابی اشتهام باز شده بود به جای یه وعده دو وعده شام خوردم . -کوروش جون بذار من حساب کنم خرجت سنگین میشه ها . -منو از چی می ترسونی حالا حالا ها به تو بدهکارم . بازم به چشای قشنگش نگاه کردم . نمی دونم چرا اصلا در مورد کوروش خوشگله خودم دلم نمیومد تقلب کنم ولی بعضی وقتا مجبور می شدم . از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم . در نگاهش فکری موج می زد که بزرگترین آرزوی زندگی من بود . داشت با خودش فکر می کرد که آیا میشه این فاصله ها رو بشکنه و یه روزی موفق بشه با من ازدواج بکنه ؟/؟ دوست داشتم این حرفو خودش به من می زد . واقعا این کوروش ماهم بعضی مواقع عجب کله خری می شد . صد دفعه بهش گفتم عشق فاصله ها رو پر می کنه اگه غیر این باشه اون دیگه عشق نیست . من نمیدونم این چه استرسیه که این بچه داره . حتما از داداشا و پدر و مادرم می ترسه . من که از هیچی نترسیدم و تک و تنهاییش فرار کردم فوقش اگه اذیتم کنن این دفعه رو با کوروش فرار می کنم . ولی می دونستم فرهنگ خانواده ام خیلی بالاتر از اینهاست . هر چند مردهاش خیلی هوس بازن ولی به موقعش میشه اونا رو طوری سرجاش نشوند که تابع مقررات باشن . یعنی اونا اینقدر حالیشونه که اگه یه موقع شوهر کردم کاری به کارم نداشته باشن ؟/؟ .باشکمی سیر به خونه بر گشتیم . بازم با هم حرف زدیم . ساعت از دوازده شب هم گذشته بود . اصلا نمی دونستم ساعت چنده . برام مهم نبود . دلم نمی خواست این شب تموم شه . می ترسیدم یه موقع روز بیاد و بفهمم که همه این چیزایی رو که دیدم  خواب بوده . -کوروش ! -جان ! -می تونم یه چیزی ازت بخوام ؟/؟ -تو جون منو بخواه .-می تونیم با هم بریم کوهپایه ؟/؟ در این هوای  سرد و دلپذیر تابستونی زیر ستاره ها بشینیم -از خدامه .. چرا که نه . کنار تو حاضرم تا آتیش جهنمم بیام .. اون جایی که هر شب می نشستم نشستیم وباز هم از هر دری سخن گفتیم . -می دونی عزیزم چند شب  در تنهایی خودم و به خاطر بدبختی خودم اشک ریختم ؟/؟ ببین این دو رو بر بیشترشون دوست دختر و پسر ویا عاشق و معشوقن . اومدن که در دل این شب از آرامش عشقشون لذت ببرن . من هر شب با حسرت به اونا نگاه می کردم . آرزوم بود که  تو کنارم باشی و منم با سکوتم فریاد بزنم که منم یکی رو دارم . یکی رو دارم که بهش ببالم یکی رو که تکیه گاهم باشه یکی رو که دوستم داشته باشه . -فرشته ! می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -صدتا بپرس -بامن ازدواج می کنی ؟/؟ .. با این که از آرزوی قلبی اش با خبر بودم ولی انگار این حرفش برام تازگی و هیجان خاصی داشت دیگه نمی دونستم از خوشی چیکار کنم یعنی برای من روزی هم هست که از امروز بهتر باشه ؟/؟ دورو برمو نگاه کرده و منتظر یک فرصت حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بودم ودر یک لحظه که دیدم کسی مراقب ما نیست یک بوسه یک ثانیه ای از لبان کوروش گرفته وگفتم حالا جوابتو گرفتی ؟/؟ فقط حیف که اینجا خونه نیست وگرنه  جواب طولانی تری بهت می دادم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

2 نظرات:

دلفین گفت...

خیلی با حاله

ایرانی گفت...

ممنونم داداش دلفین ! موفق و موید باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر