ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سه ضرب در دو

من و شراره  تازه ازدواج کرده بودیم و می خواستیم  که  ماه عسلوبریم به جزیره زیبای کیش . مامان مهین و بابا اکبر قرار بود که خونه دار ما بشن . نصف بیشتر کشور  زیر فضای برفی و یخبندان و سر ما قرار داشت ولی اون طرفا باید هوا گرم می بود . من و شراره قبل از ازدواج یکی دوسالی با هم رابطه سکسی داشتیم و این عروسی واسه ما یه دکور بود . بچه هم نمی خواستیم که تا یه مدتی سر خر ما شه . من و اون هردومون 25 سالمون بود وپدر و مادرمونم همه شون از هیجده تا بیست سال ازمون بزرگتر بودند ولی از بس اهل حال وبگو بخند بودند هیشکی فکر نمی کرد که اونا بچه هایی به سن ما داشته باشن . همه شونم امروزی بودند .. خیلی به تیپ خودشون می رسیدند . از سر و وضع و آرایششون گرفته تا طرز لباس پوشیدنشون همه مطابق روز بود .. جالب اینجا بود که هر 6 تا مون هم با هم کار می کردیم . تو یه  فروشگاه بزرگی که از قدیم بابا هامون شریک هم بودند کار می کردیم . فروشگاه فروش دوربین های عکاسی و فیلمبرداری وچاپ و ظهور و عکس  وفیلم و...درآمدمون هم خوب بود . خونواده های ماقبل از این که من و شراره به دنیا بیاییم با هم دوست بودند . بریم به خودمون برسیم .. مردیم خودمونو کشتیم تا رسیدیم به فرودگاه . هوا خیلی داغون بود و اصلا به زحمت می شد جلو رو دید .. خوشبختانه زود رسیدیم ولی پر واز ها به علت نامساعد بودن اوضاع جوی لغو شده بود . دست از پا دراز تر بر گشتیم خونه . سر و صدای ساز و آواز و هیاهو مارو به فکر فرو برده بود . تعجب کردیم . قرار نبود خونه مون مهمونی بر پا شه . بااین که هوا سرد بود ولی فضای پذیرایی ما با کلی رادیاتور شوفاژهمه جا روداغ داغ کرده بود . -شراره صبر کن .. اوخ اوخ  تو برو پشت اون ستون و منم به این یکی ستون می چسبم ببینیم چه خبره .. تخت دو نفره ما رو آورده بودند وسط پذیرایی و چهار نفر لخت مادرزاد افتاده بودند روش . پدر زنم کیرشو کرده بود تو کوس مادرم و پدرمم داشت مادر زنمو می گایید . زناشونو با هم عوض و بدل کرده بودند .. دودستی زدم تو سرم .. اونا داشتند جنده بازی در میاوردند ما سختمون بود . شراره اومد طرف من -شراره من تحمل این رسوایی رو ندارم . این چه وضعشه .. مادرم زیر کیر پدرت ؟/؟  -عوضش پدر تو هم داره مادر منو میگاد .. ولی خیلی هیجان انگیزه . -کوس شر نگو شراره . -ببین ماکان به این میگن سکس ضربدری الان خیلی جا ها جا افتاده .. هیجان  رو زیاد می کنه . به زندگی و سکس جهت میده . بیخوابی رو از سر آدم خارج می کنه . -راستی راستی که مخت از کار افتاده -ببینم تو اصلا تا حالا به فکرت خطور کرده که این چند سالی که از قبل از ازدواج تا حالا  با هم سکس داشتیم شاید واست یکنواخت شده باشه و هوس گاییدن کس دیگه ای به سرت افتاده باشه -من که بهت خیانت نمی کنم وتو واسه هفت پشتم بس هستی . البته راستش هر خوشگل تو دل برویی رو که می دیدم دوست داشتم بگام . حتی مادر زنمو که شب عروسی خیلی خودشو به من می مالید .  -من از این چیزا تو سایت امیر سکسی زیاد خوندم .. -پس تو خلوتی خیلی کارا می کنی -نمی دونستم که باید از جناب اجازه بگیرم . محو کوس دادن مادر زنه شده بودم و هیکل تاپشو زیر نظر داشتم و از اون طرف شراره هم داشت به کیر پدرم که چطور داشت می رفت تو کوس مادرش نگاه می کرد . دست زنم بی اختیار رفت تو شورتش و داخل کوس خودش و دست منم رفت رو کیرم . نتونستیم طاقت بیاریم . دست زنمو گرفته و گذاشتم داخل شورتم که کیرمو بماله و منم دستمو به کوسش رسوندم . اونا حسابی در حال عشق و حال کردن بودن . مادر زنم شهین می گفت کاشکی بچه هامون هم اینجا بودند . مادرم مهین گفت اوخ اگه بفهمن ما داریم چیکار می کنیم دیگه اسم ما رو هم نمی آوردند . بابا اکبر من می گفت این ماکانی که من می شناسم اگه بدونه این کار چقدر مزه داره میاد تو جمع ما . شش تایی خیلی حال می ده . شراره اخمی بهم کرد و گفت بابات از کجا با روحیه تنوع طلبی تو آشناست ؟/؟-هیچی همین جوری یه چیزی گفته . در حال باز خواست شدن بودم که اضغر آقا که از گاییدن مامان کیفور شده بود گفت اتفاقا شراره جون به من و شهین رفته .. اگه اونو تو خط نیاریم و اون و ماکان جون به جمع ما اضافه نشن اطمینان دارم که دخترم واسه خودش معشوقه می گیره . ما به عنوان پدر و مادرش و شما هم به عنوان پدر و مادر جدیدش این مسئولیتو احساس می کنیم و باید که بکنیم که واسه تحکیم پیوندشون باید یه تنوعی در سکشون ایجاد کنیم . -شراره یعنی اگه این جوری که اینا میگن من باید دو تا مامانو بگام -و دو تا بابا هم منو میگان .. -وای شراره ملوسک منو دیده .. اون عاشق منه . الان مئو مئو می کنه آبروم میره . جلو دهنشو بگیر .. -چی میگی مگه آدمه ؟/؟  من می ترسم . وای نه داره میاد طرف من . شراره از گربه می ترسید با این که ملوسک ماده من خیلی اهلی بود . قبل از این گه گربه ناز پلنگی  من ما رو لوبده شراره جیغی کشید و یهو اون چهار تا لخت هر کدوم از یه طرف فرار کردند . چند لحظه بعد دوباره جمع شدند . -مارو ترسوندین بچه ها . فکر کردیم غریبه هست .. حتما خودتون همه چی رو دیدین و می دونین جریان چیه . شاید از نظر اخلاقی و اجتماعی زشت و زننده به نظر برسه ولی این تابو ها یه چیزاییه که ما بین خودمون درست کردیم . الان در تبت هر زنی حداکثر می تونه چها تا شوهر داشته باشه . تو ایران خودمون هر مرد می تونه چهار تا زن رسمی داشته باشه . با این حرفای شهین یه خورده آروم گرفتم . شراره که خیلی راحت با مسئله کنار اومده بود . ظاهرا شهین خانوم یعنی مادر زن من این حرفا رو می زد تا منو رام کنه و خودمو به این صحنه ها عادت بدم و ایراد نگیرم . همین که دید خشمم خوابیده گفت : اگه شما جگر گوشه هام بتونین بیایین تو جمع ما خیلی خوب میشه . رفتم چهار تا درشت بارش کنم که شراره دستمو کشید وگفت : ماکان تو از تنوع توزندگی خوشت نمیاد ؟/؟  دوست داری چند روز دیگه از یکی بشنوی که زنت بهت خیانت کرده ؟/؟ منم دوست ندارم در مورد توهمچه چیزی بشنوم . ما اینجا خودمونیم و خودمون . هر مردی سه تا زن و هر زنی هم سه تا مرد رودر اختیار داره . با هر کدومشون هم می تونه حال کنه . از قدیم هم که همدیگه رو می شناسیم . اگه بدونی این جوری چقدر صمیمیت زیاد میشه ؟/؟ -یعنی من باید مادر خودمم بگام ؟/؟ جلو چش پدرم ؟/؟ -تازه مامانم خودش چی میگه ؟/؟ اصغر آقا یعنی پدر زن بنده به حرف در اومد وگفت شراره جون این قدر فر هنگش بالاست که حاضره خودشو در اختیار من بذاره و براش مسئله ای نیست . -راست میگی بابا ومن از بچگی عادت کردم رو حرف شما حرف نیارم . -مامان  مهین تو چرا ساکتی . یعنی من و تو با هم .... -آره پسرم هر چی اونا میگن راسته . آدم باید حرف بزرگترا رو گوش کنه تا به سعادت برسه . از قدیم گفتن حرف بزرگتر شنیدن ادب است . اون چهار نفر یه چشمکی به هم زدند و شهین اومد طرف من و بابا اکبر رفت طرف شراره که عروسش شه .  پدر زنم دوباره رفت چسبید به مامان مهین و اونو انداخت رو کاناپه . شهین منو انداخت رو تخت و بابا هم همین کارو با شراره انجام داد .  همچین لختم کرد که خودمنم اگه می خواستم نمی تونستم این قدر راحت لباسامودر بیارم . سرمو که اونور کردم دیدم بابا و شراره هم لخت لختند . زنم نسبت به من تمایل بیشتری واسه این کار داشت . شهین شروع کرد به ساک زدن واسه من و بابا هم کوس لیسی زنمو یعنی عروس خودشو شروع کرد . تازه داشت خوشم میومد . شهین از دخترش خوش اندام تر بود . هر چند یه خورده شکم داشت ولی اون کون گنده اش یه دنیا می ارزید . شراره هم کونشو گذاشته بود رو سر من ومنم کوسشو می خوردم واونم کیر بابامو گذاشته بود تو دهنش .. هر چند قبلش بابا داشت کوس لیسی می کرد . اون طرف اصغر اقا و مامان مهین من خودشون مشغول بودند . چند لحظه بعد سه تا دسته دو تایی تفکیک شدیم  وعشق و حالمونو شروع کردیم .  ظاهرا این مردا بودند که باید احساسات خودشونو بروز می دادند و ربطی به سن و این حرفا نداشت . بابا داشت به شراره می گفت من از همون وقتی که یه دختر رسیده ای شدی آرزوی یه همچین روزی رو داشتم و همیشه در رویاهام بود که بتونم باهات سکس داشته باشم و خوشحالم که با یک بر نامه سکسی ضربدری به این آرزوم رسیدم .  -منم همین طور بابا یی .  خوشحالم که از عروست راضی هستی .. راستش منم واسه این که از قافله عقب نمونم به شهین جون یعنی مادر زن گلم گفتم مامان منم چه جلق ها که با تصور تن لخت تو نزدم و چه شب ها که خواب تو رو ندیدم ! همش فکر می کردم که لختت کردم و گاییدمت .. -حالا حتما خیلی خوشحالی که در بیداری و واقعیت داری این کارو می کنی -ولی حیف حیف از روزایی که از دست رفت و دیگه بر نمی گرده .. -خودتو ناراحت نکن ماکان جان ! ماهی رو یعنی شهین رو هر وقت از آب بگیری تازه هست -من اونو می بندمش به آب . ظاهرا این گروه چهار نفره سالها بود که با هم سکس ضربدری داشتند و اضافه شدن ما دو نفر یه حال و هیجان دیگه ای به گروه اونا می بخشید . شهین و بابا اکبر من که طرفاشون من و شراره بودیم کلی حال می کردند چون با یه جوون تر از خودشون طرف شده بودند . این اظهار علاقه بابا به زنم و عکس العمل وسوسه انگیز شراره دیوونه ام کرده بود هر چند جلو روش داشتم ننه شو می گاییدم ولی از این که کیر بابامو تو کوس زنم می دیدم یه جوری شده بودم . کون شهین بهتر از کون شراره و مامان مهین بود و فتنه گریهاش هم از اون دو تا زن بیشتر . این بابا اکبر چه هیجانی داشت . سر تا پای زنم یعنی عروسشو می لیسید و کیرش انگار از نو جوون شده بود . هرچند تازه اوایل میانسالی اونا بود و خیلی جوونتر از سنشون نشون می دادند . دو طرف قاچ کون شراره رو باز کرده بود و طوری اونو می گایید که شراره رو کاملا مست و بیحس کرده بود . انگار بابا دوپینگ کرده بود . چون با هرچی می گایید آبش نمیومد و این همون چیزی بود که شراره آرزو شو داشت و همش ازم می خواست که همچین حالتی داشته باشم . ولی من بیشتر وقتا زود آبم میومد و دوباره اونو می گاییدم تا ار گاسمش کنم . بابا مچ دستشو می خواست فرو کنه تو کوس شراره ولی یه خورده سخت بود -بابا چیکار می کنی کوس زنمو گشاد می کنی -زبون درازی بسه .. حق ولایت دارم ولی دستشو کنار کشید . اما طوری کوس زنمو تو دهنش جا داد که شراره از هوس چاره ای نداشت تا به سر و روی بابا بکوبه -بابا جون خوبه کوسم داره ریز ریز میشه اوووووههههههه نههههههه -حواست کجاست داماد گلم .. همه به هم می رسیم . چند جلسه که بیای همه چی عادی میشه برات . نگران نباش . زنم خیلی زود ار گاسم شد . -بابا اومد آبم ریخت .. هر جوری دوست داری منو اونجوری در آر و باهام حال کن و آبتو خالی کن . بابا ازشراره خواست که قمبل کنه و کونشو ببینه و از پشت بکنه تو کوسش و خالی کنه . قبل از این که کیرشو فرو کنه تو کوس شراره و کارو تموم کنه دوست قدیمشو که در حال گاییدن زنش یعنی مامان مهین من بود صدا زد -اصغر آقا یه دقیقه تشریف بیارین .. اصغر آقا پدرزن گرامی من کیرشو از کوس مامان بیرون کشید و اومد رو تخت ما ویه نگاهی به کوس و کون دخترش انداخت و گفت چاکرتیم اکبر آقا از هیکل و کوس و کونش راضی بودین ؟/؟ -نوکرتیم اصغر آقا یه عمریه که از شهین خانومتون فیض بردیم و دخترشونم مثل مامانشون .. فقط خواستم از داداش گلم اجازه شو بگیرم که می خواستم با اجازه شما یه سرویس تو کوس شراره جون خالی کنم ولی دیدم که اون یه عمره تو خونه شما بزرگ شده و از گوشت و پوست و خون شماست و شما اولویت دارین که پیش قدم باشین .. -مخلصتیم داش اکبر حالا این بچه هارو دیدی این قدر رسمی حرف می زنی ؟/؟  ما در مقابل شما صاحب دختر نیستیم . وقت وسیعه .. شما حالتونو بکنین تو کوس شراره جون آب بریزین .. بعد من میام سراغ دختر گلم ببینم این بیست و پنج سالی واسه خودش چی ساخته ... لجم گرفته بود . این زن من بود و اون دو تا داشتند بین خودشون ارث و میراث تقسیم می کردند . به عنوان یه احترام خشک و خالی هم که شده ازمن اجازه شو نگرفتند . وقتی بابا آبشو تو کوس شراره خالی کرد رفت سراغ زن خودش یعنی مهین جون و شراره رو تحویل باباش داد , داشتم آتیش می گرفتم و به خودم لعنت می فرستادم که با نیروی جوانی خودم از اون دو تا عقب موندم .. با خودم گفتم این منم بابا که  حالتو می گیرم . اگه این منم که باید ننه امو بگام تا یه ضرب شست حسابی بهت نشون بدم . دیگه وقتی می خوام تو کوس مامان خالی کنم ازت اجازه نمی گیرم .. کوس خل .. یکی دیگه رو صدا می کنی و تعارف می کنی اگه اجازه می فر مایید تو کوس دخترتون آب بریزم ؟/؟ اینم شد حرف ؟/؟  بااین مادرزن حشری خودم نمی دونستم چیکار کنم .. دیگه خسته شده بودم . می خواستم بریزم تو کوسش و گاییدنشو ادامه بدم که بهم گفت اگه آب بریزی تو کوسم و ادامه بدی یه سنگینی خاصی بهم دست میده و... یعنی این گه بعد از ار گاسمش تو کوسش خیس کنم .. من که دیدم این جوریه امونش ندادم و از همون زیر پاهاشو دادم هوا و کردم تو کونش .. جووووووون عجب کونی داشت .. ناب ناب هر چند کونش به زمین چسبیده بود و من از روبرو و از زیر کوس سوراخ کونشو گاییده بودم . خبلی سریع آبمو تو کونش خالی کردم و از همون طرف هم گذاشتم تو کوسش . -واییییییی داماد گلم عجب کیر خوش فرمی داری .. -تو هم بدن خوش فرم و ایده آلی داری .. زیر گوشش گفتم از شراره جون هم باحال تری ... در حال گاییدنش به بالای کوسش چنگ انداخته و لحظه به لحظه ورمشو زیاد تر می کردم و طوری به دو طرفش مشت پرت می کرد که یکی از این مشتهاشوسهوا زد به پهلوی شوهرش اصغر که در حال گاییدن شراره بود طوری که بنده خدا رو از تخت پرتش کرد ولی من طوری به شهین جونم فشار می آوردم که نتونه در ره . دیدم که با تمام وجودش می لرزه و در همین لحظه اصغر آقا یه کف محکم واسم زد و با با مامان منم که در چند متری ما مشغول بودند و حواسشون به ما بود تشویقم کردند . مامان مهین گفت آفرین پسر گلم شهین به این نون و ماستها ار گاسم بشو نیست تو خیلی راحت آبشو آوردی . -فدای کوس  شهین جونم میشم الان به جای آبی که ریخته بهش آب می دم .-ماکان جون واسه مامانتم بذار . عمری واست زحمت کشیدم و بزرگت کردم . به من که رسیدی نگو تموم کردی . یه چند قطره ای تو کوس شهین خالی کرده و رفتم سراغ مهین . کنار بابا وایستادم تا مامانو تحویل من بده . تکون بخور نبود . -مرد برو کنار پسرم میخواد باهام حال کنه . برو دیگه . بچه ام خسته شده سر پا وایساده . -یه اجازه ای چیزی .. -تو مگه زنشو گاییدی ازش اجازه گرفتی ؟/؟ از این جمله و تو دهنی مامان خوشم اومده بود .  با خودم گفتم نامرد باشم مامان تا تو رو به ار گاسم نرسونده از کنارت پاشم ... بابا پاشد رفت طرف شهین یه خورده اونو گایید و بعد شراره یه چیزی در گوش باباش گفت و به بابای من اشاره زد و اونم اومد طرفش . یعنی شراره دوست داشت که دو نفری اونو بگان ..اصغر رو زمین دراز کش کرده بود و کیرشو فرو کرده بود تو کوس اون و بابا اکبر هم ایستاده و از پشت فرو کرده بود تو کونش .. منم سرمو بر گردوندم و چش  تو چش مامان لحظه به لحظه صورتمو به صورتش نزدیک تر می کردم ... -حالا دیگه باید خجالتت ریخته باشه پسرم -ممنونم که در مقابل پدر ازم دفاع کردی . تو از بچگی من هوامو داشتی .-خجالت نکش ماکان رو من دراز بکش . خیلی دلم میخواست اون موقع که مجرد هم بودی تو رو لخت تو بغل و کنارم داشتم و باهات سکس می کردم ولی ما چهار تا شرط کرده بودیم که با یه سکس ضربدری بتونیم دونفرو وارد کنیم که حداقل یکیشون از خودمون باشه و خیلی هم خوشحال شدیم که هر دو تاش جیگر گوشه های ما هستند -ولی شما که چیزی به ما نگفته بودین و ما اتفاقی متوجه جریان شدیم . -با یه بهانه ای قصد داشتیم بگیم که خوشبختانه همه چی خود به خود جور شد .. حالا بیا جلوتر بغلم کن .منو ببوس . گاییدن مامان یه صفا و عشق و حال دیگه ای داشت . حس می کردم که صمیمانه تر از همه می تونم اونو بگام . موهای مامانو از طرف جلو انداختم رو سینه هاش . سینه ها و موی سرشو با همدستمالی می کردم . از این بو زیاد خوشم میومد . یعنی از بوی موهاش .. بوی سینه هاشو به خاطر نداشتم . هر وقت بغلش می کردم موهای سرش بوی یه شامپوی خوشبو رو می داد . تو عالم خودم بودم . نفهمیدم که این کیر چماق شده من کی رفت تو کوس مامان . فکر کنم خودش بهم کمک کرد . -مهین مهین جون منو ببخش کردمش تو کوست .. -اگه  نمی کردی تو کوسم اون وقت تو رو نمی بخشیدمت . ماکان .. بکن  من به تو زندگی دادم و تو هم به من جوونی بده . اکسیر جوونی توی کیرته .. -اوخ مامان نمی دونی وقتی کیرم تو کوسته چقدر روحیه می گیرم . حس می کنم همون که از اول زندگیم حمایتم کرده هنوز پشتیبانمه . نمیدونم این شراره از فاصله چند متری چطور صدای من و ابراز احساسات مارو شنید که از اون دور فریاد زد بچه ننه .. -برو کوستو بده .. ننه دیگه جایگزین نداره . خورد و دم نکشید . مامانو رو همون زمین خوابوندم و از پشت کردم تو کوسش . کونش به خوشگلی کون شهین نبود ولی یه بر جستگی خاصی داشت که با بر جستگی کون مادرزنم فرق می کرد . کون شراره هنوز یه حالت دخترونه داشت بااین که اونم در حد و اندازه های خودش تحریک کننده بود .  پدر منم حواسش به این طرف بود . مامان هیجان زده بود و هنوز باورش نمی شد که این رویای اون که یه روزی خودشو در اختیار من بذاره به واقعیت تبدیل شده باشه . ازهمون طرف که کیرمو تو کوس دمر افتاده مهین فرو می کردم انگشت شستمم به راحتی فرو کردم تو سوراخ کونش . پدر که دلش طاقت نمی آورد گفت ماکان جان اگه حریف نمی شی سختته من بیام کمک . -ممنونم پدر جون .  اصغر آقا که روکه رو  مامان بود نمی خواستی کمکش کنی حالا که من رو کوسشم دلت می سوزه ؟/؟ -آخه تو پسرمی . نمیخوام خستگی تو رو ببینم .- تشکر بابا جون تو همون هوای عروس خانومو داشته باش کافیه -مرد ! چیکار به کار من و پسرم داری . من دوست دارم تنهایی بهش حال بدم . آدم نسبت به پسر خودش که احساس حسادت نمی کنه تو داری زنشو می گایی . اونم داره زنتو میگاد . -ماکان خیلی داری حال میدی . این جوری که با سوراخ کونم بازی می کنی هوس کوسم زیاد میشه -مهین جون می خوای بگی کونت کیر نمی خواد .. -عزیزم ذره ذره وجودم طالب کیرته . هرجوری عشقته باهام سکس کن تحملشو دارم . اونو روزمین دمرش کرده جفت دستامو گذاشتم روکمرش و خودم از بالا سوارش شده کیر شق کرده امو می فرستادم تا ته کوسش بره .. -وااااااییییییی اکبر آقا اکبر آقا ببین یاد بگیر . تمام بدن آدموآتیش میده .. شهین که یه گوشه ای افتاده بود و به پنج نفر دیگه نگاه می کرد گفت ماکان جان خوب واسه مامانت پارتی بازی می کنی . -هرموقع دستور بدی در خدمت شما هم هستم . مادر از بس حال می کرد ازم خواست فقط به همین صورت بگامش . کونش این جوری خیلی ناز تر و بر جسته تر نشون می داد . یه چند دقیقه ای رفته بود تو سکوت -ماکان کارتو کردی کوسم آب میخواد ویتامین میخواد .. -جااااااااان چه حالی میده آدم تو کوس ننه اش آب بریزه . دیگه به دور و برخودم نگاه نکردم .. از این که مهین جونو هم به ارگاسم رسوندم کلی کیف می کردم . وقتی آب کیرم از توی کوسش در حال بر گشت بود و یه خورده از کناره های کون و رونش هم سفید شد با موبایل یه عکس از قالب کون و تا سر رون بر داشتم تا اونو عکس زمینه اش کنم . داد پدرم در اومد -پسر تو می خوای کون ننه ات رو نشون همه بدی ؟/؟ غیرتت کجا رفته . -پدر جون اولا این عکسو که پیش همه رو نمی کنم . تازه بیا ببین اصلا معلوم نیست این کون کیه . مگه بقیه کون مهین جونو دیدن که تشخیص بدن تازه اگه شما هم نمی دونستین که صاحب این کون کیه عمرا اگه می تونستین متوجه شین .. عکسو به اکبر آقا و اصغر آقا نشون داده اونا ازم خواستن که واسشون بلوتوث کنم . شراره که  که دو تا کیر توی سوراخای تنش بود و در آن واحد داشت کوس و کون می داد گفت من که زنتم کون منو زمینه موبایلت نمی کنی حالا میری می چسبی به کون مادرت ؟/؟ در اینجا مادرزنم که حرصش گرفته بود گفت کون من که از همه قشنگ تر و بر جسته تره . اونو اگه بذاری خیلی بهتره .. -از دست شما دیوونه شدم . اصلا باشه سه تا عکسو می چسبونم به هم و سه تا کونو زمینه می کنم .. مادرم افتاد باهام دعوا بد بخت زن ذلیل از الان داری افسارتو میدی دست اینا ؟/؟  نزدیک بود یه دعوای حسابی راه بیفته که به خیر گذشت ولی بعدا هر وقت از این ماجرا یاد می کردیم کلی می گفتیم و می خندیدیم .. اون روز بعد از مامان شرایط طوری شد که من و شراره به هم رسیدیم .. -حتما نا نداری زنتو بگایی -تو هم حتما نا داری به شوهرت کوس بدی -تو می خوای منو بگایی .. خوشت گذشت ماکان ؟/؟ -به تو که بد نگذشت . دو تا کیر رو هم تو کوست جا دادی و سکس ضربدری هم داشتی .. -تقصیر من چیه .   تو هم می خواستی دو تا مامانو کنار هم بذاری بگایی ... اون روز قرار شد که یه کاری کنیم که خواهر من و داداش شراره که هر دوشون دانشجوی یه شهر دیگه هستند با هم جور شن و ازدواج کنن تا ما این سکس ضربدری رو از مضرب سه به چهار برسونیم یعنی چهار ضرب در دو .. وهم یه هیجان دیگه ای به این مجلس بدیم و هم این که همه از خودمون باشیم و غریبه بازی در نیاریم ولی چیزی که آخر همه این کارا چسبید و تازه هیجان و هوس رو داشت به ما بر می گردوند مطالعه داستانهای وبلاگ امیر سکسی به خصوص داستانهای سکس ضربدری اون بود .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

سعید گفت...

سلام
داستان خیلی قشنگ و نویی بود
ممنون

علی تنها گفت...

سلام ایرانی جون این وقت صبح اومدم این داستان و خوندم و داریم میریم استادیوم.
به امیر حماسه 100 هزار نفری و برد شیرین پرسپولیس.
4 بر 1 میبریم.
ایمون زاید 2 تا میزنه.

ABBAS گفت...

همینطور که ا زاسمش پیداست فک کنم ضربدری باشه میتونی یا اگه دوست داشتی یا وقت کردی یه داستان دوجنسه ای هم بنویسی کلی وقت بود ننوشته بودی اون داستانی هم که گفتم در مورد اینکه یه مرد میره تو دبیرستان دخترونه درس میده مرده هم خوشتیپ با اندامی عالی و سایز آلت بلند ترتیب دانش آموزها و معلمو ممان دانش آموز ها رو میده اگه تونستی بنویس اسمشم مثه اون فیلم ورود ممنوع میتونی همین ورود ممنوع بزاری ممنون و موفق باشی

ایرانی گفت...

با سلامی گرم به داداش سعید گل و علی آقای نازنین وپرسپولیسی خوبم که آخر این پیام یه خورده نقش گزارشگرو بازی کردم وبا درود به داداش عباس مهربان ..در مورد این داستان زیبایی که گفتی بنویسم اتفاقا یادم هست ولی از بس دنباله دار زیاد شده فرصت نمیشه .چون هر داستان نیمه کاره ای که اضافه میشه نه تنها باید خود اونو پیش ببری بلکه پشت سری ها رو هم نباید فراموش کنی و همه چی شیر تو شیر میشه . اتفاقا یکی همین داستانه و یکی دیگه داستانی که یکی ازم خواسته بود به اسم نقاب که یه مرد زشتیه که زنش بهش خیانت می کنه و بعدا اون مرد با جراحی زیبا میشه انتقام می گیره ..این داستان و داستان دبیرستان در نظرم هست وچند ماه پیش در ایمیلم یاد داشت کردم . سر فرصت این کارو می کنم ولی در مورد اسمش یه خورده وسواس دارم . الان دو سه داستان نیمه کاره رو که به صورت لایی کشی اضافه اش کردم باعث شده که از قبلی ها بمونم که البته فعلا موفق شدم میسترس اسلیو رو در قسمت 15 تمومش کنم وسعی می کنم تا تموم نشدن داستانی دنباله دار نیمه کاره دیگه ای رو شروع نکنم و یه خورده هم اداره کردن این همه داستان حساسه ..ولی داستانهای پیشنهادی رو که بشه تک قسمتی نوشت زودتر می تونم بنویسم چون چهار پنج تا ذخیره بیشتر ندارم وباید بجنبم و به خاطر این همه توجهی که به من و این مجموعه داری ازت ممنونم. درضمن فعلا دارم یه توجه ویژه ای به داستان فقط یک مرد می کنم تا ببینم که تا کجا می تونم به این صورت مرتب منتشرش کنم .. خب علی جان امید وارم که امروز پرسپولیس ما ببره .من ازدفاع این ممدوتال و نصرتی و معمار زاده خیلی می ترسم که فکر کنم دو تاشون نیستند البته دروازه بان خارجی داریم .. فعلا تا این لحظه دارن عجولانه بازی می کنند و در همین یه دقیقه داشتیم دو تا گل می خوردیم . تااین لحظه که پرسپولیس در قطر بهتر بازی کرد . یک گل هم که نوری نزد .خدا نگه دار همگی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر