ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تو هم دست بزن

من و پسرم فرهاد خیلی راحت تو خونه می گشتیم . از وقتی که پدرش مارو گذاشت و رفت دنبال عیش و نوش خودش و از هم جدا شدیم همین وضعو داشتیم . البته نیاز مالی نداشتم و علاوه بر پول مهر خودم بابام هم وضع مالی خوبی داشت و یه خونه ویلایی بزرگ داشتیم که فقط من و فر هاد جونم توش بودیم که اکثرا می تونستیم لخت لخت توش بگردیم و یه مسابقه دو صد متر هم با هم بدیم . اون 15 سالش بود و من 35 سالم . یه دوست داشتم به اسم شیما که اونم یه پسر داشت به نام فرید .. نمی دونم چرا هر وقت می خواست بهم سر بزنه اونو با خودش نمی آورد . چند وقتی بود که باهاش آشنا شده بودم . تو یکی از کلاسای ماساژهمدیگه رو دیده بودیم . اونم هم سن من بود و شوهرش مرده بود و همین یه بچه رو داشت . داشتم می گفتم که من و فرهاد خیلی راحت تو خونه می گشتیم . سر به سر هم میذاشتیم . همدیگه رو بغل می کردیم و می بوسیدیم . در هر حال مادر بودم و برای خودم این حقو قائل بودم که یه شوخی هایی هم با هاش بکنم گاهی کیرشو تو دستم می گرفتم و می گردوندم . ظاهرا شیما همون موقع که شوهرش زنده بود یه مشکلی واسش پیش اومده بود و بچه دار نمی شد . هر وقت کیر فرهاد رو تو دستم می گرفتم یه خورده این ور و اونور می کرد و می گفت مامان سیما خواهش می کنم نکن خوبیت نداره ولی کیرش تو دستام تیز و کلفت می شد -چیه فر هاد اگه یه دختر بهش دست بزنه بازم از این حرفا می زنی ؟/؟  من و شیما روز به روز با هم صمیمی تر می شدیم . یه روز بعد از ظهر تو گرمای تابستون اومد خونه مون . من و فرهاد تازه می خواستیم بریم استخر کاملا بر هنه بودیم . شیما اومد خونه مون ازش خواستم خودشو لخت کنه . -ببینم سیما جون فرهاد ناراحت نشه .-ای بابا کدوم پسرو دیدی که از تماشای هیکل لخت یه زن ناراحت شه اونا از خداشونه . پدرشم واسه همین چیزایعنی زنای دیگه  بود که ولم کرد و رفت .. شیما لخت لخت شد و سه تایی رفتند طرف استخر .. اندام ما این دو تا زن هم خیلی تو پر بود با کونی درشت و بر جسته و سینه هایی سفت و محکم که نشون می داد سالهاست که دست نخورده و شکممون هم مثل یه زن تازه ازدواج کرده بود . نیازی نداشتنیم  واسه لاغری یا چاقی بریم  ماساژ. - شیما جان من می خوام با اجازه شما یه خورده آفتاب بگیرم منتهی فرهاد جان باید اول برام یه خورده کرم یا روغن ضد آفتاب وضد سوزش پوست بماله .. وقتی که دراز کشیدم تا پسرم این کارو واسم انجام بده که همیشه این کارو می کرد بازم دست زدم به کیرش -مامان ! شیما خانوم اینجاست بده نکن . -پسر پیش مامانت دیگه فیلم نیا .. پشتمو کرم مالی کرد و حسابی چربم کرد .. وقتی از اونجا دور شد شیما اومد کنار من .. -سیما پسرت عجب کیر کلفتی داره . تو چطور وقتی به کیرش دست می زنی اون چیزی نمیگه ؟/؟ یه نگاهی بهش کردم و به شوخی گفتم چیه چشاتو گرفته ؟/؟ تو خودت پسر داری . برو به کیر اون دست بزن .. دیدم رفت تو فکر و گفت من مثل تو خوش شانس نیستم -شیما جان افسوس منو نخور . تخته هم این نزدیکی نیست بزنم به تخته  مگه چی شده مادر به این خوشگلی و سکسی .. پسرت چه مرگشه ؟/؟! -هیچی تازگیها یعنی این دو سه سالی از وقتی که مرد شده رفته تو بسیج و این جور کوس شر بازیها . اصلا نمیشه رفت طرفش . چاره داشته باشه میگه روسری سرت کن . از پاپ هم کاتولیک تر شده . از بس با دوستای نابابش گشته , شده  بسیجی و افتاده تو این کوس شرات . درهر حال هنوزم از هر صدنفر جوون باید مخ یکی دونفر هم شستشو پیدا کنه و از شانس منم  قرعه به نام من خورده یعنی به تام پسرم  .. ولی کیر فر هاد خیلی کلفته .. تا حالا اندازه اش گرفتی ؟/؟ -راستش نه اصلا تو فکرش نبودم . ولی دیدی که چه بی خیاله . لخت نشستی و اونم داره شناشو می کنه . -البته اینو هم مطلع باش که هر مدل آبی که ببینه می تونه شنا کنه . با یه زار و التماسی به فر هاد نگاه می کرد که من دلم سوخت .. -ببینم  از پسر بسیجی خودت که خیری نمی بینی مثل این که تو هم خوشت میاد یه کیری تو دستت بگیری . اگه دوست داری یه کاری کنم که بتونی کیر فرهادو لمسش کنی ولی عواقبش با خودت .. من به پسرم اطمینان دارم -از اون حرفا میزنی سیما جان وقتی تو به من اطمینان می کنی یعنی پسر تو پسر منم هست . ولی فرهاد جان ناراحت نشه ؟/؟ -چرا ناراحت شه ؟/؟  یه جوری ردیف می کنم . فرهادو صداش کرده و اومد طرف من . -پسرم میشه کمکی به خاله شیما بکنی ؟/؟ -چه کاری از دستم بر میاد -عزیزم شیما جون میگه زیر سر کیر پسرش تازگیها یه خورده ورم کرده  نگران شده میخواد ببینه مال تو هم همین جوریه و این مربوط به اوایل دوران بلوغه یا نه ؟/؟ معلوم نبود چه کوس شری می گفتم ولی می دونستم پسر ساده دلم حرفمو قبول کرده .. رفت جلو شیما . ایستاد کیرشو روبه اون گرفت . دوستم محو کیر فرهاد شده بود . انگار یه موجود عجیب الخلقه دیده .. -شیما جان خوابت برده ؟/؟ -ببخشید .. کیر فرهادو گرفت تو دستش .. ووووووو چقدر کلفته فر هاد جان  .. پسرم حالا دیگه به دوست مادرش می گفت خاله  -خاله جون خیلی دراز هم میشه .. شیما از ته بیضه تا سر کیر فرهاد رو با یه هوس خاصی می مالید . زیر سر کیر اونو آروم آروم می مالید تا مثلا حرف من درست در بیاد . این از بس کلفته احتمالا همون ورم بلوغه . کیر فرهاد طوری دراز شده بود که  شیما فکر می کرد هشتمین عجایب دنیا رو کشف کرده . -سیما جون اگه زحمتی نیست برو یه متر یا خط کش بیار می خوام ببینم کیر فرهاد جونم چند سانتشه -شیما جون مگه تو آمار گیری و کیر همه رو اندازه می گیری ؟/؟ -سیما از این حرفا نزن که ناراحت میشم .. دوست دارم ببینم چند سانته بهش افتخار کنم .. رفتم براش یه متر آوردم .  از رو و از ته کیر اندازه گرفت تا نوک کیر . بین 22 و 23 سانتیمتر بود .. -خوش به حالت سیما جون -شیما معلومه چی داری میگی ؟/؟ خوش به حال زنش .. معلوم نبود چه حالی بهش دست داده بود که  در همون حالت  با کیر فر هاد اونقدر بازی کرد که آب کیر پسرم کف دستشو سفید کرد .. وقتی فرهاد داشت آبشو می ریخت و از لذت زیاد چشاشو می بست من داشتم حرص می خوردم . فردای اون روز دوباره پیداش شد .. لعنت بر این دلسوزیهای من .. جلوی استخر از من یه خود تراش گرفت که کوسشو برق بندازه . حالا جدی می گفت یا از کرمش بود فرهادو صداش کرد و گفت عزیزم خاله قربونت من با این  خودتراش ها ی یک بار مصرف عادت ندارم خودمو تمیز کنم . می تونی زحمت بکشی همین دور و بر لاپامو برقش بندازی ؟/؟  فرهاد یه نگاهی به من انداخت و منم جز این که تاییدکنم چیزی نمی تونستم بگم .. اصلا به فکر خودم نرسیده بود که از این چیزا از پسرم بخوام  .. فرهاد کوس شیما رو صابون مالی کرد و با حرفه ای گری و سرعت برقش مینداخت . -فرهاد جون یادت باشه این دفعه واسه منم این کارو بکنی کارت حرف نداره . -خاله جون یه قسمت رو باید قمبل کنی که من راحت تر بهش دسترسی داشته باشم . شیما که خیلی خوش به حالش شده بود کونشو به طرف فرهاد قمبل کرد -خاله جون یه قاچ کونتو بده طرف بیرون یه قاچ هم من نگه میدارم که خوب دید داشته باشه -می خوای هر دو تا قاچ کونمو خودم نگه داشته باشم -نه این جوری بهتره می ترسم یه دستت مانعم بشه .. حرصم گرفته بود . کیر پسرم شق شده بود یه خورده اگه جلوتر می رفت می رسید به درز وسط کونش . با یه اشتیاق عجیبی  به دور و بر کوس و قسمتی از کون شیما تیغ مینداخت .  این بار زن بی پروا انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونش و گفت فرهاد جون روی سوراخ نه اگه بتونی دور و براینو هم تیغ بندازی ممنون میشم . فرهاد متوجه من نبود ولی به خوبی زیر چشمی می دیدمش که دستشو رو کیرش که به اوج کمال رسیده بود می کشید و انگشتاشوگرد کرده به علامت ماچ به لبش و سپس به کون شیما رسونده بود .. ای ای ای ..آدم پسر بزرگ کنه و یه زن همسن مادرش اونو از راه به در کنه ؟/؟ این جوری فایده ای نداشت . به من چه پسرش بسیجی بی کیر و خایه هست .. تازه خیلی هم از دست فر هاد عصبی بودم . با این که خودم بهش اجازه داده بودم ولی مثل دوست دختری که حسادت می کنه شده بودم . همش این تصورو می کردم که کیر فرهاد رفته تو کوس شیما . اون روز موقع خداحافظی به شیما گفتم راستی اگه دلت میخواد فرید بسیجی تو رو هم بیاریم تو خط  فردا بعد از ظهر به یه بهانه ای اونو بیار اینجا بقیه اش با من .. دوست داشتم هر طوری شده اونو بیارم تو خط و بندازمش تو دام . به درک هرچی میخواد بشه بشه . این روزا از بس داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو هم خونده بودم بی اندازه حشری شده بودم . دست خودم نبود من یه زن بی شوهر بودم و نیاز داشتم . شیما هم همین طور . پسرای ما هم احتیاج داشتند . شاید می تونستیم کارو به جایی برسونیم که تا چند روز پیش حتی تصورشو هم نمی کردیم .  شیما اون روز ناهار خونه ما بود و من و اون و فر هاد سه تایی مون رفتیم سایت امیر سکسی و مدل به مدل داستان خوندیم . فرهاد که از پیش ما پا شد در این مورد که پسرا رو به یک سکس ضربدری بکشونیم باهم صحبت کردیم . هردوی ما از این فکر و نقشه هیجان زده شدیم . هردو تامون با خودمون ور می رفتیم .. نقشه سکس ضربدری رو با فر هاد در میون نذاشتیم ولی در این مورد که این بسیجی رو می خواهیم بندازیم تله باهاش حرف زدیم . فرهاد هم از بسیج بدش میومد و حاضر بود واسه این که روشونو کم کنه ونشون بده همه اینا کوس کلک بازیه با خوشحالی پذیرفت که در نقشه ما شرکت کنه . بعد از ظهری فرهاد خودشو لخت نکرد . من و شیما لخت شدیم رفتیم داخل استخر .. وقتی فرید درزد فرهاد درو باز کرد وگفت بفرمایید مادر کنار استخر منتظره . فرید که اومد طرف استخر فرهاد در خونه رو از داخل قفل کرد و تمام راههای ورودی به اتاقها رو هم بست و خودشم لخت کرد و یه گوشه ای منتظر شد . وقتی فرید بسیجی خودشو به کناره استخر رسوند و من و مادرشو لخت مادر زاد دید سعی کرد فرار کنه که تمام راهها رو بسته دید چند لحظه بعد اومد طرف ما -متاسفم این چه وضعیه .. فرهاد حتما شما رو می بینه شما آتیش جهنمو واسه خودتون خریدین . حرف زدنو شروع کردم . -بهتر از اینه که در هردو جهان در جهنم باشیم .. یه لحظه سرشو بالا آورد . یه چشمکی بهش زده و دستمو رو سینه هام گذاشتم . مادر فرید به حرف اومد و گفت پسرم امیررو نگاه کن اون طرف استخر داره شنا می کنه ما این طرف استخر,  عزیزم تو هم برو لباساتو در آر برو کنار فرهاد! فرید هنوز ایمان داشت ولی کیرش بی ایمان شده بود چون مثل لوله تفنگ  شده بود . البته تو شلوار . شیما رفت جلو و خودش اونو لخت کرد . کیر فرید به اندازه کیر فرهاد نبود ولی گوشتی و چاقالو بود . -پسرم این چه جور بسیج بودنیه . این همه پشم و پیله داری . موهای لاپات از موی ریشت که بلند تر شده . فرهاد رفت یه قیچی آورد و شیما با قیچی موهای دور کیر پسرشو کوتاه کرد . فرهاد هم لخت شد اومد جلو . کیر فرید سر به هوا و شق شده بود . من ژیلت رو آماده کرده بودم . -شیما جان اگه فرید جان اجازه میده از این به بعدشو من اصلاح کنم .. خودمو به بسیجی در هم شکسته که به نظر میومد غرورش تحت تاثیر هوسش قرار گرفته باشه رسوندم -خاله سیما فدات خجالت نداره که .. فرهاد چند روز پیش کوس مامانتو صافش کرد الان منم کیرتو واست اصلاح می کنم .. فرها جان شیما خانوم شما برین شناتو نو بکنین فرید شاید خجالت بکشه که در حال اصلاح اونو ببینین . رفتم دور کیرشو صابون مالی کنم که دیدم یه آهی کشید و به من گفت اگه می تونی اول موهای صورت و ریشمو تیغ بزن -چرا ؟/؟ -حالا که ایمان من تراشیده شده ریشمم بتراش که صورتم اذیتت نکنه . دیگه فهمیدم که کیرش مال خودمه .. -کی میگه فرید جان . تو همیشه برای ما یه پسر با ایمانی .-ولی نه در حقیقت ..صورتشو اصلاح کردم و رفتم روکیرش .مخصوصا کف صابونو دور کیرش با دستام طوری پخش می کردم که به شدت به خودش فشار می آورد . کیرش کاملا شق شده بود و من واسه این که زودتر به مرادم برسم کارمو سریع و دقیق انجام دادم . چشای فرید از هوس قرمز شده بود . خیلی نرم دور و بر کیرشو تمیز کردم . صاف و سفید و براق و تو دل برو شده بود . -فرید جون راضی هستی ؟/؟ -نمیدونم هر کاری که شما بکنی درسته -ببینم فرید جون من!  دوست دارم کارمو درست انجام بدم و واسه این کار باید تست بگیرم . الان دستمو رو کیر تو و اطرافش می مالم ظاهرا صافه ولی دوست دارم مثل ریش صورتت سه تیغه و صاف صاف در بیاد . زبونمو کشیدم رو صورتش -خب اینجا که تستش خوب بود . آروم آروم خم شده وکیرشو گرفتم تو دستم . -خب حالا نوبت اینه که ازش تست بگیرم . اول تخماشو یعنی جفت بیضه هاشو میک زدم و به نوبت گذاشتمشون تو دهنم . هم میکشون زدم هم لیسشون .. -به به ! فرید جون عالی شده . حالا نوبت اصل کیرته البته ته کیرت موداشت من یکسره از سر تستش می کنم .. کیرشو هم گرفتم تو دهنم و پس از این که چند بار از ته تا سرشو لیس زدم و تو دهنم به آرومی حرکت دادم گفتم خوبه صاف صافه . در همین لحظه از دور دیدم که کنار استخر,  شیما قمبل کرده و فرهاد هم چه جوری داره اونو میگاد . دقیقا مشخص نبود که تو کونش کرده یا تو کوسش . ولی این جوری که راحت فرو می کرد و می کشید بیرون حس می کردم که باید در حال گاییدن کوسش باشه .. کفرم در اومده بود . من هنوز عقب بودم .. بهتر بود که فرید فعلا صحنه رو نبینه . ممکن بود آبش خشک شه .. واییییییی حواسم پرت شده بود و یکسره داشتم کیر فرید رو می خوردم . هر چی داشت ریخت تو دهنم . حالا من باید چیکار کنم . اگه کیرش شل شه و تا چند دقیقه شق نشده و مادرشو ببینه که زیر کیر پسرمه ... ممکنه قید همه چی رو بزنه واسه همین اصلا نذاشتم سرشو اونور کنه . هرچی می خواست کیرشو از دهنم بیرون بکشه نذاشتم . -سیما جون سیما جون .. نههههههه زشته زشته ... ولی طوری به ساک زدنم ادامه دادم که خودش شل شد و کیرش شق .. -فرید جان هنوز یه تست دیگه مونده که ببینم خوب تیغ زدم یا نه ... کنار استخر دراز کشیدم . همش سعی داشتم یه چیزی بگم که صداهای بکن بکن کوسمو بخور کیر بده حال بده اون دو نفر به گوش نرسه هر چند این صداها خفیف بود ولی بازم استرس داشتم از این که روی این بسیجی تازه سر به راه شده اثر منفی بذاره . وقتی کیرشو ساک می زدم تو دهنی سر و صدا می کردم .. دهنمو از کیرش جدا کردم و بهش گفتم حالا یه راه دیگه مونده که خیالم جمع شه کارمو درست انجام دادم . ببین دست بذار رو کوسم .. دستشو گرفته و خودم روکوسم قرار دادم . -این چقدر خیسه سیما جون -آره یه خورده فشارش بگیر و دستتو بگردون . متوجه لغزندگی و صافی اون میشی . بین یه خال تیز شده هم نداره . خوب تیغ زدم و براقش کردم . حالا تو باید کیرتو بمالی روش وبه  این دو تا پهلوها کناره های چاک کوسم . اگه بازم می خوای بیشتر مطمئن شی یه خورده از این راه و سوراخ وارد ناحیه کوس می کنی . تو که یه بسیجی هستی با ید با این راهها آشنا باشی . رام من شده بود . فکر کنم خودشم دلش می خواست . حتما فکر می کرد که من کوس خل شدم که می خوام حاصل کار خودمو ببینم و بسنجم . کیرشو روی کوس من مالید و بعد هم از چاک وسط فرو کرد داخل .  نمی تونم اون لحظه ای  که پس از سالها کیر رفت تو کوسم رو وصفش کنم . اگه تمام ثروتهای دنیا منهای کیر رو به من می دادند این قدر خوشحال و هیجان زده نمی شدم . فضای خونه مون رو یه دنیا خوشبختی می دیدم . اون با هوس و ناله می گفت -سیما جون سیخ می زنه . جایی رو که جا نذاشتی . منم بهش می گفتم فرید جون همین جوری بکن وقتی ناخن دستتو که می گیری سوهان می کشی حالا تو هم کیرتو بکش رو سوهان کوسم تیز ترش کن . یک آن سرشو اون ور کرد و کیر فرهاد و دید که تو سوراخ مادرش جا گرفته . -سیما خانوم پسرت داره مادرمو میگاد نه نه .. نه... این چه معنی داره . -عزیزم در عوض تو هم داری مادرشو میگایی قربون شکل ماهت برم یک بسیجی خوش قلبه .. پاک نهاد و دلسوز و مردم داره . به خاطر امتش هر کاری می کنه . مادرشو دوست داره .. ببین مادرت محرومیت کشیده هست . مثل من از نعمت داشتن مرد محرومه . تو که خودت یک پا مجتهدی و اینا رو خوب واردی . با درس اخلاق و دین آشنایی داری . تقوا داری و دین خودتو مفت نمی فروشی اسیر هوی و هوس نیستی در حدی که بتونی به خودت مسلط باشی لذت می بری و از نعمت شهوت استفاده می کنی . فرهاد حالا حالا ها باید از تو مرام لوتی گری رو یاد بگیره . کاش همه مثل تو یک بسیجی باایمان بودند و نون رو به نرخ روز نمی خوردند . من اگه جای تو بودم واسه این که نشون بدم به فر هاد که دارم مقابله به مثل می کنم و حالشو بگیرم محکمتر و با شور و هیجان بیشتری ننه شو می گاییدم تا اونم توجهش به ما جلب شه -سیما جون نیاز نیست نمایش بازی کنیم من به اندازه کافی شور و هیجان دارم . پاهامو بردم بالا و اونا رو انداخت رو شونه هاش . کیرشو خیلی عادی فرو کرد تو کوسم . برام مهم نبود کی رومنه مهم این بود که چی تو منه .. صدامو بردم بالا هم این که هیجانو زیاد تر کنم که شاهد فعالیت بیشتری از سوی فرید باشم و هم این که به فرهاد نشون بدم که اگه کیرشو از من دریغ کرده یه کیر دیگه هست که سر حالم کنه . -سیما جون همین جا که گذاشتم درسته ؟/؟ -آره عزیزم آره بسیجی بهشتی من . بهشت اینجاست همین جا حالشو ببر . به کوسسسسم صفا بده جوووووووون .. فرهاد ! شیما ! بیایین نزدیک تر . که بیشتر صفا کنیم . نترسین فرید دیگه اومده به جمع ما . خیلی پسر گلیه . اون مث ما شده . فرید جون اگه نگاه کنی الان همه ما بسیجی هستیم . زود تر به من حال بده چند ساله از کیر دور بودم . -سیما این پسرت عجب کیری داره . یه بار ارگاسمم کرده دلم میخواد دوباره آبمو بیاره -خوبه تو هم زیاد خسته اش نکن باید به مادرش هم برسه . تو هم اون آب کوس بعدیتو داشته باش که با فشار کیر پسر گلت فرید بریزه بیرون -چی میگی سیما جون یعنی من باید مادرمو بگام . -همینه عزیزم حال کردن به همین میگن . سکس ضربدری به همین میگن . عشق و صفا به همین میگن .. فکر می کردم که از کله اش می خواد دو د بلند شه ولی حس کردم این بسیجی مومن ما از این که نفر بعدی که باید اونو بگاد ننه اشه اونقدر ذوق زده شده بود که با سرعت دویست کیلومتر کوسمو می گایید . خودمو رو کیر فرید بالا و پایین می کردم و آتیش هوسمو تند تر . داشتم حسرت می خوردم که چرا زود تر زرنگی نکردم و به فرهاد جونم کوس ندادم . حتما یه حکمتی داشته که دو تا کیر نصیبم شه و یه تنوعی در زندگیم ایجاد شه . فرید خیلی خوش تیپ شده بود اصلا نشون نمی داد که یه بسیجی بوگندو باشه .. اصلا کسی واسه بسیج تره هم خرد نمی کنه که اون رفته دنبال این کوس کلک بازیها . -فرید جون منو ببوس .. کوسمو بخور انگشتتو فرو کن تو سوراخ کونم .. این کا را رو بکن که وقتی به مامانت رسیدی خبره شده باشی و اون به وجود تو افتخار کنه .. با این حرفام شیر شد و تا می تونست بهم حال داد .. لحظه به لحظه داغ تر و سست تر می شدم .. آبم ریخت هر چند نه با فشار بلکه به تدریج .. چقدر سبک و آروم شدم . -جااااااااان فرید شیما ارگاسم شدم . در همین لحظه شیما به پسرش گفت فرید جون مادر به قربونت کمرت درد گرفت حالا آبتو خالی کن تو کوس سیما جون می دونم خیلی سنگین شدی -مامان جون یه بار ریختم تو دهنش .. واسه تو هم باید کنار بذارم .. اوخ داره می ریزه وااااایییییی مامان چه حالی داره داره میاد واااایییی -فرید واسه منم باید کنار بذاری ها حتی یه قطره هم که شده -مامانی اگه نشد خونه یه کاریش می کنم .. -نه من همین جا هم میخوام . اگه بری خونه دوباره میری دنبال بسیج بازی .. -مامان الان چه وقت این حرفاست . من از این به بعد واسه تو بسیج میشم .. پسرا جاشونو عوض کردند -فرهاد جان عزیزم تو که خودتو کشتی هیچ فکرشو کردی که مادری هم داری و یه خورده باید به اون برسی ؟/؟ اینا رو یواش تر می گفتم که به گوش شیما نرسه . -اگه از اول قرار بر این بود من میامدم سراغ تو مامان .. -حالا کارتو بکن پسر از قدیم گفتن مرغ همسایه غازه -راست میگی مامان حق داری تو رو هم زیر کیر فرید دیدیم -چیکار می کردم . میومدم کمر تورو می گرفتم از رو شیما می کندم ؟/؟  فرهاد از حالت قمبلی خوشش میومد . این دیگه رویایی تر از حالت قبلی بود سرمو گذاشته بودم رو زمین . فرهاد شونه هامو گرفته بود و به شدت منو می گایید . چقدر لذت و هیجان داشت این کارش . با این که دومین کیری بود که در اون روز می خوردم ولی باحال تر از کیر اول بود . وهم این که می دونستم  از این به بعد تا صبح تو بغل هم فراوون از این بر نامه ها داریم . اون طرف شیما با پسرش فرید بحث داشت که چرا موقع گاییدن اون همش چشاش دنبال کون منه . فرهاد از گاییدن مادرش یعنی من آن قدر هیجان زده بود که نمی دونست چیکار کنه برای چند لحظه ای کیرشو کشید بیرون سرشو گذاشت لای کونم و با برشهای کونم بازی می کرد و اونا رو به پهلوها می لرزوند . -چقدر حریصی فر هاد جون . تو که الان یه ساعته مشغول این کارایی .. -مامان این کون یه چیز دیگه ایه .. اومد در گوشم و گفت از مال شیما بهتره . -زودباش کیرتو دوباره بفرست تو کوسم . کیر تو هم بیشتر از کیر فرید بهم حال میده -مامان دلگرمم کردی به من روحیه دادی . پس بگیر که اومد . نمی دونم این پسره چند تا ضربه پشت سر هم و کاری بود که بهم زد و فرو کرد تو کوسم و کشیدش بیرون که حتی نمی تونستم بشمرمشون . فقط دوباره بیحس شده بودم و در همون حال که آبم داشت می ریخت رو زمین دراز و دمر شدم . فرهاد هم آبشو ریخت تو کوسم . اصلا دلم نمی خواست این روز زیبا تموم شه . اون طرف هم فرید و شیما ظاهرا کارشون تموم شده بود و شیما گله داشت که فرید هر چی داشته رو من خالی کرده و واسش کم گذاشته .  به پیشنهاد من قرار شد که یه سکس 2 به 1 هم داشته باشیم . من دوست داشتم اول دو تا پسرا بیان رو من و شیما هم دوست داشت بیان روی اون . اینا که دیگه هیشکدومشون آب خالی کن نبودند و اگرم می خواستند سکس کنند همون اول یه جونی می تونستن داشته باشند . طول استخر ما بیست متری می شد . به شیما پیشنهاد دادم که یه مسابقه بدیم هر کی برد اول بره زیر دو تا کیر .. یعنی باید چهل متر رو در رفت و بر گشت طی می کردیم . دل هردومون مث سیر و سر که می جوشید .. ولی من این مسیر رو بار ها و بار ها رفته بودم و به قدرت خودم اطمینان داشتم . بافاصله چهار پنج متر هم برنده شدم .. وقتی خستگیم در رفت از پسرا خواستم که بیان تو آب منو بگان . فرید کرد تو کونم و فرهاد تو کوسم هر چند جا به جا هم می کردند . آب استخر و سردی اون یه خورده کیر بچه ها رو سفت تر کرد و نذاشت زود بخوابه . بعد از اون یه نوبت هم شیما رو گاییدند و دیگه تمومش کردیم . چون واقعا خودمونم داشتیم تموم می شدیم ... شانس آوردم که اون ماه حامله نشدم از ماه بعد مصرف قرص ضد بار داری رو شروع کردم ..واقعا حواسم پرت شده بود . هم من هم شیما از کیر فرهاد بیشتر خوشمون اومده بود و این شیما مار مولک می خواست کاری کنه که فرهاد بیشتر با اون سکس داشته باشه . یکی از این روزا که سکس ضربدری خودمونوتموم کرده بودیم دیدیم که  شیما داره میگه از اونجایی که پسرش یک بسیجی با ایمانه و نمیخواد گناه کرده باشه میگه که من فرید با سیما جون صیغه شیم و مادر م  شیما که  صیغه فر هاد جون شه و شبا هرکی پهلوی زنش بخوابه -کی میره این همه راه رو . کون لق هر چی بسیج و بسیجی کرده .. اگه یه بار دیگه از این حرفا زدین قید همه چیزو می زنم ولی شاید به یه شرط قبول کردم به این شرط که شبا کنار پسرم بخوابم وکسی هم اختیار دار من نباشه . نمی دونم چی شد که فرید قبول کرد . علی الحساب یه شش ماهی دو  به دو صیغه شدیم و جالب اینجا بود که پسرم فر هاد  منو جلوی چشای شوهر صیغه ایم فرید می گایید . ووقتی این کارو انجام می داد با کیف و لذت حال بسیجی کله پوک کوس خلو می گرفت .. -بسیجی ننه اتو که جلوی چشات گاییدم حالا زنتو دارم جلو چشات می گام کاشکی خواهرم می داشتی و خواهرتم می گاییدم بسیجی . عجب ایمانی کامل کردی کوس خل . مثلا خواستی شرعی کار کنی .  فرهاد حالشو می گرفت و من کیف می کردم .  قرار شد که پس از 6 ماه , دیگه صیغه رو تمدید نکنیم .. یه چیز جالب هم این که فرهاد شده بود بابای فرید و فرید هم بابای فرهاد .  پسرم فر هاد هر وقت جلوی فرید می خواست بکنه تو کوسم می گفت بابا جون با اجازه می خوام مامانو بکنم .. فرید کوس خل هم می گفت بابا فر هاد این قدر سر به سرم نذار .. در این گونه مواقع من و شیما اگه چش تو چش هم می دوختیم بمب خنده می تر کوندیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

دلفین عزیز خسته نباشی . شب و روز جمعه ات خوش ! این همون داستان دو تا مادر و دو تا پسره که من تک قسمتی نوشتم . فقط فکر کنم مامان از اونچه که می خواستی جوونتر شدند . البته بعدا متوجه شدم و اگه می خواستم درستش کنم برای حفظ روال طبیعی بودنش باید سن بچه ها رو هم بالا می بردم و چند جا دیگه رو انگولک می کردم که دیدم زیاد مسئله ای نیست حالا 45 بشه 35 بقیه چیزا سر جاشه . شاد پیروز باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

دمت گرم منکه حال کردم خیلی اقاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیز خسته نباشی داستانت خانوادگی واسه همین چنگی به دل نمیزنه هیچ جای دنیاسکس مادروپسری خواهرووجودنداره شایددیدزدنهاباشه اماسکس نه شایدتوهر10سال یکباراتفاق بیفته.اگه الان این ضربدری رازوجی مینوشتی بااستقبال بیشتری مواجه میشدی فانتزی سکسی زیادی وجودداره که لذت خوندنش بیشتره وتحریک کننده است.مثال مینونی از کوس دادن خواهرمتاهل ومادربه غریبه بنویسی یا کوس دادن زنم توهتل حین مسافرت فانتزیهای سکسی زنوشوهری حین سکس برای لذی بخشیدن به سکسشون انجام میدن وغیره...دوست دارم صادقانه بگی هدفت ازنوشتن داستانهای خانوادگی چیست هرچند توبالای کادرباعنوان خیالی جذاب ه اما جوان تازه به دوران رسیده شاید جوگیر بشه عملی کنه اونوقت فاجعه ای بیش نیست.درپایان ممنون اززحماتی که میکشی.منتظرداستانهای ازنوع ی دیگر که عنوان کردم .وجواب شما هستم.

ایرانی گفت...

با سلام به دوست خوب آشنا و نازنینم ! ممنونم که نظرت را اعلام کردی . من در این یکساله اخیر از هر مدل داستانی که تصورش را کنی کم یا زیادش را نوشته ام . علت این که داستان خانوادگی هم می نویسم علاوه بر هیجان سکس تقاضای بیش از اندازه خوانندگان می باشد واگر به آمار ونظرات خوانندگان دقت کنیم بیشترین طرفدار را سکس با مامان و در کل خانوادگی داره و اگر هستند کسانی که نظرات خود را اعلام نکرده و رای نمی دهند نمی توان از طرف آنان رای داد . نمی دانم باورت می شود یا نه ولی من در زندگیم تا به حال جز یک شخص با کسی سکس نداشته ام در حالی که ذهنم پر از فانتزی و داستانهای سکسی می باشد و صدها فیلم سکسی هم دیده ام وتا به حال هزاران سکس را در صدها داستان سکسی به تصویر کشیده ام .در مورد سوژه های پیشنهادی شما هم داستانهای زیادی نوشته ام البته زنم در هتل را نه ..ولی سعی می کنم شبیه آن را بنویسم .باید سلیقه ها را در نظر گرفت .یکی با خیانت به هیجان می آید یکی با سکس خانوادگی ..یکی با دوست دختر پسر ..بسیاری از داستانها را به اختیار خود می نویسم و بعضی را به پیشنهاد دوستان و فقط با این که توان و قدرت نوشتن داستانهای گی را هم دارم ولی به علت نفرتی که از این عمل داشته و در شان و شخصیت مرد نمی بینم از نوشتن آن معذورم .درهرحال بسیار ممنون و متشکرم از این که نظرت را صادقانه و خالصانه بیان داشته ای . موفق وموید باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

خوشحالم دلفین جان که ناراضی نبودی . خوبی و آقایی از خودته .لطف داری ..ایرانی

ایرانی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
 

ابزار وبمستر