ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 11

مامان انوشا جونم دارم می سوزم . نمی دونم چرا این دقیقه ها و ثانیه ها یه جوری می گذرند -بگو چه جوری چه جوری عزیزم . -از این که خیلی دارم باهات حال می کنم تند می گذره . از این که وسط حال یکی میاد ضد حال می زنه یه خورده دیر و سخت می گذره . دلم میخواد که زودتر باهات تنهای تنها باشم -ببین که هر وقت باشه باید انوشای خودتو داشته باشی که این مهمونی رو برات تر تیب داد که به اونچه که می خواهیم برسیم . یعنی به چیزایی که فکرشو نمی کردیم . -راست میگی مامان -امید به چی نگاه می کنی .. اوخ مامان بیتا قمبل کرده و هنوزم مثل چند دقیقه پیش بهروز و هومن کردن تو کوس و کونش و چه جوری دارن اونو میگان . از اون طرف هم نینا و ویدا قمبل کردن و بهرام کیرشو از کوس یکی میکشه بیرون میذاره تو کوس اون یکی و این کارشو پی در پی انجام میده -واااااایییییی امید نگو کوسسسسسم داره آب میشه . دلم میخواد تنها شم و یه افسونگری و دلبری واست بکنم که اصلا هوس هیچ دختری از این دخترای ناز نازوی تازه به دورا ن رسیده ها رو نداشته باشی -اووووففففف مامانی تو همین الانشم برام کلی افسونگری و دلبری کردی که من دیکه انگاری هیچ حسی ندارم . -خب دیگه چی می بینی مانی و یه دختر دیگه یعنی زن دیگه مشغولن . -خب من و تو هم مشغولیم . تو این چیزا رو که واسم تعریف می کنی من یه جوری میشم . ببینم امید نکنه هوس اون دخترا رو کرده باشی و این تحریکاتت یه اثر منفی رو تو بذاره . -اوخ چی داری میگی انو شا جونم من که حالا فقط کوس تو رو نشونه گرفتم و به تیر عشق کوس تو دارم همه فعالیتهامو انجام می دم . -فعلا که با این روشت داری آتیشم می زنی و از حالم می بری . من نمی تونم نمی تونم .انوشارو حالی به حالیش کرده بودم که اصلا درمونده شده بود . کیر منم در یه حالت تیزی و کلفتی شدید قرار گرفته بود و همون حالت تیزی رو می کشیدم روی کوس مامان از طرف پایین به طرف بالای کوسش و اون دستشو جلو دهنش داشت تا صدای جیغشو اون وری ها نشنون -مامان خودتو خالی کن . اون طرفی ها هر کدوم سرشون گرمه . در حالی که نفس نفس می زد گفت خب بازم از اونا بگو شاید یه جوری حواسم پرت شد -انوشا این جوری که بد تره بیشتر تحریک میشی -حالا یه خورده تعریف کن . حالا می بینم که بهروز و هومن آب کیرشونو ریختن توی کوس و کون بیتا . بهرام هم با یه حرص و لج خاصی داره به این صحنه نگاه می کنه . طوری داره بیتار و می بینه وچشم به اون آبای بر گشتی از کوس و کونش دوخته که انگاری زن اونو گاییده باشن . نمی دونم چرا این جوریه . مردم گاییدن زنشونو می بینن خیالشون نیست . اصلا میرن واسه زنشون دوست پسر می گیرن که روحیه اونو شاد کنن که زنه بیشتر هواشونو داشته باشه اونوقت این آقا حسادتش گل کرده . خب پسر تو هم داری بقیه رو می گایی . -امید این حسش قابل تحسینه . نسبت به اونی که دوستش داره نوعی احساس مالکیت می کنه -یعنی من این جوری نیستم مامان که داری از بهرام تعریف می کنی . این جوری که تو میگی پس من باید برم با دو نفر دیگه حال کنم که تعریف تو تکمیل شه . -اون وقت منم باید برم زیر کیر دو نفر دیگه بخوابم .-انوشا نداشتیما . تو یی که داری ازش تعریف می کنی من که بیتا رو با کسی مقایسه نکردم .. -بیا خوش باشیم امید جون . هنوز هیچی نشده که نباید مث زن و شوهرا دعوا بیفتیم . -انوشا -جوووووون -اجازه هست یه خورده از سهمیه امشبمو الان استفاده کنم و بذارم تا ته کوست -بذار بذار این همون چیزیه که آرزوشو دارم . -نهههههه ماااامااااان مغولا دارن میان ین طرف ... دسته جمعی که یه حال درست و حسابی کرده بودند و عرق از سر و روشون می بارید اومدن طرف ما -چه خبرتونه . چرا این قدر مخفی کاری می کنین . شتر سواری که دولا دولا نداره . چه ایرادی داره یه مادر و پسر با هم حال کنن . -بچه ها من و پسرم در همین حد معمول با هم هستیم . یه موقع فکرای بد نکنین . بهروز شیطون گفت نه انوشا خانوم ما فکرای نیمه بد می کنیم . در همین لحظه یه انگشت رفت تو کون مامان و انوشا جیغی کشید این کار نینا بود .. -اینو گذاشتم که اگه امشب یه موقع کیر امید رو تو کونت دیدی آمادگی داشته باشی -خفه شو صد دفعه بهت گفتم از این فکرا نکن . -پس کیکو کی می بریم .یکی از زنا چاقور و گرفت و گذاشت رو کون مامان و با نوکش آروم روش کشید -نکن خط میفته -دارم این کیک خوشمزه رو برای امید جونت برش می زنم -خفه شو لیدا ... کیکو بریدیم و تقسیم کردیم و هر کدوم یه گوشه ای مشغول شدیم . من و انوشا طبق معمول با هم بودیم . از ترس این که یکی از پسرا مامانو تور کنه از دور و برش تکون نمی خوردم . من کیکو میذاشتم دهن اون و اونم میذاشت دهن من و دوتایی مون با همون لبای خامه ای همدیگه رو می بوسیدیم و با بوسه ای داغ و چرب تنمونو به هم می چسبوندیم . کیر من رو شکم انوشا شق کرده بود . اون طرف پسرا و دخترا داشتن با هم راه می رفتن و حرف می زدند و کیر ها همه شل و وارفته و آویزون بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام و خسته نباشید این داستان در قسمت سیزدهم به پایان می رسه و داستان نقاب انتقام رو به جاش شروع و منتشر می کنم . شادکام باشید ..ایرانی

دلفین گفت...

داداش گلم خیلی حال دادی

ایرانی گفت...

درود بر تو دلفین گلم ..ایرانی

ایرانی گفت...

سپاس دلفین خوب من روزت خوش ..ایرانی

 

ابزار وبمستر