ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 13(قسمت آخر)

همه شون از داخل ساک و وسایلشون یه چیزایی رو بهم دادن و دوستام هم واسم پول گذاشتن و چند تا وسیله دیگه واسم گرفتن که به درد کار دانشگاهیم می خورد و یه خودکار نفیس هم در میونشون بود . حالا دیگه نمی خوام زیاد به جزئیات این وسایل اشاره کنم . ولی زنا یه کار جالب دیگه هم کرده بودند . نینا گفت ما می دونستیم که احتمالش زیاده که امید و انوشا جون یه کارایی صورت بدن واسه همین دو تا حلقه نازک هم از طرف خانوما گرفتیم که یکی رو بدیم عروس خانوم انوشا جون بزنه دست شادوماد امید ویکی رو هم بر عکسش انجام بده -نینا ساکت زشته .. -اوووووهههههه خانوما باش کیر پسر رفته تو کوس مادر زشت نیست حالا میخواین حلقه کنین تو دست هم زشته ؟/؟ حالا پسرای گل گفتن که هزینه انگشتر یا همون حلقه مردونه رو ما پسرا متقبل شیم . اون که قربون پسرا برم من . گفتیم ولش شما همین که هر چند وقت در میون تا صبح کنارمون باشین از همه چی مهم تره . بهروز واسه این که حال منو بگیره گفت ببینم ما که لباس تنمونه این دو نفر فکر نمی کنن این جوری جلو ما لختن ما تحریک شیم ؟/؟ نینا : بهروز ولشون کن . حال بگیری دیگه بسه . می زنی آب کیر امید رو خشکش می کنی اون وقت حریف انوشا نمی شیم دیگه . عروس خانومه . عروس خانوم شادوماد . عروسیتون مبارک باد . زودباشین حلقه رو تو دست هم کنین . من واسه این که شر رو بخوابونم حلقه زنونه رو کردمش تو دست مامان و اونم دید که من این کارو انجام دادم جوابمو داد . یه لحظه همدیگه رو نگاه کردیم و با همون تن و بدن سکس و لخت همو بغل کرده و یه بوسه داغ و جانانه از لبای هم بر داشتیم رفتیم تو عالم حس و رویا و خواب گاییدن و گاییده شدنو می دیدیم . وقتی لبامون رضایت دادن که از هم سوا شن به دور و بر خودمون که نگاه کردیم جمعیتو ندیدیم . راستی اونا کی رفته بودند که اصلا متوجه نشده بودیم . من و انوشا رفتیم تو رختخواب . -مامان اگه موشک هم شلیک کنن من حتی پناهگاه هم نمیرم -منم همین طور امید آغوش تو واسم بهترین پناهگاهه عزیزم . سر مامانو گذاشتم رو سینه ام و نوازشش می کردم و اونم با بدنم ور می رفت و از رو سینه هام دستشو یواش یواش برد پایین تر و رسوند به کیرم . .-امید این روزوهیچوقت فراموش نمی کنم . دیگه فکر نمی کنم بعد از این روز بهتری در زندگیم داشته باشم -منم همین حسو دارم . این تازه شروع یه زندگی جدیده --که پایه هاش از امشب ریخته شده -از چند ساعت پیش . -امید منو ببوس بازم اونو بوسیدم و این بار با هیجان و تنش زیاد دستامونو رو نقاط حساس بدن دیگری میذاشتیم رفته بودیم تو هم . می دونستیم که مقصد و مقصود کجاست . -عشق من امید کف دستتو بذار روی کوسم . لبه هاشو به دو طرف باز کن . نیازم شدیده . خواهش می کنم . کف دستمو همونجوری که اون می خواست گذاشتم لاپاش و با فشار کوسشو از پایین به طرف بالا مالشش می دادم . ولی یک آن حس کردم که کوس مامان و کیر من نیاز شدیدی به هم دارند و اونا هم باید در این پیوند با شکوهی که با هم بستیم شریک باشن . -انوشا کیرم از دست این بچه ها سیر نشده . -کوس منو بگو دیگه . حالا سیر سیر منو بکن و کوسمو سیراب کن . -سیرابش می کنم انوشا سیرابش می کنم . دهنمو رو سینه هاش قرار داده و کیرمو تو کوسش . -نههههه اووووفففففف بزن بزن بزن تمومش کن . بزن تا دیگه این قدر هوسو تو خودش نریزه . بزن بزن تا هر وقت یه چیزی می خواد ازت خجالت نکشه و بیاد به تو بگه . -چی می خواد چی ؟/؟ -کیر کیییییییرررر... کیییییرررررر -بگیییییرررررر انوشا این حالا تو کوسسسسته .. -چاکشششش بده کوسسسمو با شمشیرکیرت پاره کن .  کوسسسسمو جررررشششش بده . سرو گردنمو خم کرده تا هنگام گاییدنش بتونم سینه هاشو به خوبی ببوسم  ومیک بزنم . -مامان اون اول شبی یه شور و هیجانی داشت حالا یه مدل دیگه شده . اون اول تازگی بود و این نهایت لذت و هوس . اوخ انوشا پوست کیر من داره آتیش می گیره . -کوس منم همین طور داره می سوزه داره می سوزه . بسوزونش . بذار دود بشه بره هوا . خاک شه و همیشه همرات باشه . -انوشا تمام کیر من داره یهویی آب میشه تو کوست . -تند تر تند منو بکن بزن . دو تا دستامو از کناره های رون مامان به کونش رسونده و کونشو با آخرین قدرت تو چنگم داشتم و با فشار زیاد کوسشو می گاییدم . انوشا دست از جیغ زدن ور نمی داشت . اگه صداش به هر کی می رسید می فهمید که یه زن حشری زیر یه کیر کلفت داره دست و پا می زنه و من حال می کردم که انوشا داره با کیر پسرش کیف می کنه .  یه دور اونو بر گردوندم . تو جشن تولد نتونستم اون جور که دوست دارم ازش کام بگیرم . ولی حالا باید از هر نقطه بدنش اون کامی رو که می خواستم بگیرم . یه جا آروم و قرار نداشتم و اونم بد تر از من بود . هردومون وقتی که خونه رو خالی از دوستان دیده بودیم هار شده بودیم . حریصانه همدیگه رو می لیسیدیم . حالا نوبت کون مامان بود که از دست دهن و زبون و دندون من امون نداشته باشه و تا اونجایی که ظرفیت داره بهم حال بده . کونشو به طرفم قمبل کرد و من واسه تنوع هم که شده گذاشتم تو کونش . -امید کونم کونم .. تو که می دونی من سالهاست دست نخورده ام -ولی از یه جایی بالاخره باید دست و کیر می خوردی که کی از من واجب تر . -نه نه عجله نکن اوخ اوخ اوخ یواش یواش یواش تر .. -مامان تو که دختر بچه نیستی شیرزنی . کمرشو داشته در حالی که کونشو به بدن خودم چسبونده بودم کیرمو چند بار به طرف داخل سوراخ کونش حرکت داده و کشیدم بیرون -وووووییییی انوشا آبم داره می ریزه تو کونت -نهههههه امید نههههه -حال نمی کنی ؟/؟ چرا لذت ببر ولی کوسسسم تشنه شه اونم آب می خواد . اول ارضام کن . -اوخ مامان مامان همه جاتو بخورم . نازتو بخورم . یادم رفت سوراخ کونتو بخورم که اونو هم می خورم . انوشا کیرمو با دستای خودش روونه کوسش کرد خودشو چند بار رو کیرم حرکت داد تا دوباره همون سفتی و شقی قبل رو پیدا کرد . اومد رو من و دستشو به میله های سر تخت فشرد و خودشو  تکون می داد و کوسشو با کیر من تنظیم می کرد و خودش واسه خودش حرف می زد --امید من خوشبختم . من با کیر تو به عرش رسیدم . من دیگه از این دنیا چیزی نمیخوام داره میاد داره می ریزه .. نههههه نهههه زوده ولی بذار بیاد بذار بریزه .. این تازه اولشه انگاری که درد و غمام می ریزه -مادر درد و غمات تو سینه من -انوشا فدات شه . آقا دکتر من . طبیب من . من اولین مریض توام که خیلی راحت شفاش دادی خیلی سریع . یادت باشه دیگه از این مریضا قبول نکنی -اوووووففففف انوشا اگه بدونی که این مریض دکتر خودشو هم درمون کرده . دوستت دارم انوشا عاشقتم -عاشق همه جام ؟/؟ -آره همه جا کوست کونت سینه هات تنت .. و عاشق خودت و خوبیهات وقتی عاشق خوبیها و محبتت هستم چه اشکالی داره که خواهان چیزای دیگه ات هم باشم . -عزیزم بازم واسم از این حرفای قشنگ بزن حس می کنم آبم داره می ریزه . صدای انوشا آروم شده بود و حس کردم داخل کوسش سنگین شده سکوت کرده بود و منم در همون حالت با کیر سر به هوای درون کوس چند تا ضربه به کوس و تن ار گاسم شده اش زدم و آبمو خالی کردم . انوشای من از حال رفته بود رو من دراز کشید و دقایقی رو در آرامش و سکوت کنار هم گذروندیم و دوباره شروع کردیم . تا صبح ول کنم نبود . حریص بود هوس داشت . تشنه کوس و کون دادن به پسرش بود . پس از سالها به وصال کیر رسیده بود و دلش نمیومد از اون دل بکنه . حالتش طوری بود که انگار یکی بهش گفته باشه که فقط همین یه شبه و یا این که این آخرین روز زندگیته و دیگه فرصت گاییده شدن نداری و باید از زندگیت نهایت لذتو ببری . . مامانو از پهلو درازش کرده یه پاشو صاف انداختم رو شونه هام و اونو از نو گاییدم . فریاد پشت سر فریاد. فریاد هوس . بیشتر از سه ساعت داشتم می گاییدمش و هنوز سیر نشده بود . -انوشا دوست داری فرداشب هم بگامت -اوههههه همیشه همیشه به شرطی که مزاحم درسات نشم -نه انوشا جون اتفاقا این از هر تقویتی و ویتامینی بهتره به آدم آرامش میده . چقدر از جوونا فکر و ذهنشون مشغول همین چیزاست که یه جوری خودشونو تخلیه کنن ؟/؟ نمی دونی مامان چقدر وقتشون گرفته میشه . -فقط یه بار دیگه یه بار دیگه منو بکن تا بریم بخوابیم . مامان دلشو نداشت کارو تموم کنه . در هر حال راضی نبودم دل مامانو بشکنم که آدم باید حرف مامانشو گوش کنه . در حالی که از پشت و با تماشای کون خوش فرمش کرده بودم تو کوسش گفتم مامان این بهترین تولدیه که می دونم واسم گرفته شده چون تولد عشق و هوسه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
خیلی زیبا بود
دوستدارت
ارمیا

ایرانی گفت...

سپاسگزارم ارمیا جان !شاد و خندان باشی ...ایرانی

JJ گفت...

سلام ایرانی جان مثل همیشه بسیار خوب

راستی چرا داستانای تک قسمتی نسبت به قبل کمتر شده؟

دلفین گفت...

دادش گلم خیلی قشنگ تمومش کردی دمت گرم

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز من معمولا داستان های دنباله دار رو توی فایل ورد ذخیره میکنم و با فونت مورد نظرم میخونم.چون این فونت کوچیکه و چشمم اذیت میشه.اما انگار امکان کپی کردن رو حذف کردی.میشه کمک کنی؟

ایرانی گفت...

سلام جی جی گل من . الان حدود یک سال و نیمه که بنده افتخار اونو دارم که نویسنده و ناشر داستانهای این مجموعه باشم و به یاری امیر عزیز کارها پیش میره . تز و عقیده من اینه که از داستانهای جدید و از تنور در آمده استفاده شه داستانهایی که با اندیشه خودمون نوشته شه و از جای دیگه ای نگیریم . داستانهای تک قسمتی کمتر حق مطلبو ادا می کنه و با این حال یک تنه فکر کردن, نوشتن, ادیت و انتشار داستان آن هم با توجه به شرایط اینترنتی وقت گیره و من با یک سرعت چارلی چاپلینی از فرصتهای به دست اومده نهایت استفاده رو می کنم . به خاطر همین تعداد داستانهای تک قسمتی کمه و یا داستانهای قسمتی هم از حجم کمتری بر خورداره . البته شرایط در سال 90 و 91 به همین صورت بوده . اگه دقت کرده باشی سایتهایی هستند که با وجود دهها و شاید صد ها کاربری که در اختیار دارند مدام به دست این و آن نگاه می کنند و به نظر من کار و اثر این مجموعه چه با کیفیت چه بی کیفیت باشه ارائه این تعداد داستان واداره یک معجزه می باشد . پاینده و پایدار باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین خوبم . همیشه شاد و همیشه تندرست باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

دوست عزیز آشنام در مورد کپی برداری باید گفت که این مسائل مربوط به امیر گل و نازنین بوده که به خاطر کپی برداری کاربرانی که در سایتهای دیگه به منبع و ماخذ و اسم نویسنده اشاره نمی کردند این کارو کرده .. من صد ها بار اگه نگیم دهها بار به این دوستان تذکر دادم و همچنین خود امیر . هر چند این اواخر رعایت کردنو شروع کردند . حتی داستان لوتی سایت رو که واقعا نوشتنش برام خیلی سخت و گرون بود و دیگه مجبور شدمش بنویسم به خاطر همین بی احترامی ها بود . اونا جنبیدند ولی یه خورده دیر جنبیدند . با این حال من نظرم اینه که با احترام متقابل و رعایت قانون و مقررات همه چی قابل حله به شرطی که این دوستان قوانین رو رعایت کتند و دوباره همون آش و کاسه نشه . اگه امیر جان که همه چی دست اونه بخواد راه کپی رو باز کنه ممکنه از زوایای دیگه به مصلحت نباشه . باید دید که در آینده چه تصمیمی میشه در این باره گرفت . پاینده باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر