ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 1

تازه فوق لیسانسمو در رشته روان شناسی گرفته بودم . درسام خیلی خوب بود و شاگرد اول دانشگاه بودم .  راستش تو همون دورانی که لیسانسمو گرفته بودم سابقه تدریس هم داشتم . یه ته ریشی به هم زده بودم که هر کی منو می دید فکر می کرد از اون بچه بسیجی های ناب زمان جنگ هستم . بااین حال خیلی هم خوش تیپ بوده 25 سال بیشتر نداشتم . چند روز از سال تحصیلی گذشته بود وهنوز محل خدمتی و اون دبیرستانی رو که باید درش تدریس کنم مشخص نکرده بودند . خیلی ناراحت بودم . از این که بیکار بمونم عذاب می کشیدم . تازه باید زودتر یه سر و سامونی هم به خودم می دادم . خواهر کوچیکترم هایده ازدواج کرده و رفته بود . راستی داشت یادم می رفت بگم اسم منم هوتنه . پدر و مادرم هم هر دو تاشون مثل من دبیرن و خواهرم هم همین طور . بگذریم چون اکثرا به عنوان یک برادر مکتبی شناخته شده بودم احترام منو نگه می داشتند . یعنی در محیطهایی که برادر خواهر بازی بود .  دیگه نمی دونستند که همه اینا از نونو به نرخ روز خوردنه . وقتی رفتم ابلاغمو از مسئول آموزش و پرورش منطقه گرفتم هوش از سرم پرید انگاری منو برق گرفته یاشه . راستش اولش  که شنیده بودم دارم میرم یه مدرسه دخترونه خیلی خوشحال شده بودم . چون از این که با زنا چه به صورت کلامی و چه مدلای دیگه حال کنم خیلی خوشم میومد ولی من که نمی تونستم زندگی شخصی خودمو با کار قاطی کنم و تازه هنوزم رسمی نشده اخراج شم . چطور می تونستم خودمو با این محیط وفق بدم و با زنا کنار بیام . مخصوصا اونایی که خودشونو تو چادر و روپوش و مقنعه پیچونده باشن و یه سری از اونایی که واقعا عین کلاغ سیاههایی باشن که میخوان یه جوری آدمو نوک بزنن . در همین افکار بودم که دیدم اونی که به من این حکمو داد گفت به خاطر رتبه اولت در دانشگاه و این که فرد مومن مکتبی متعهد و با انگیزه ای هم هستی تو را به عنوان مشاور مدرسه هم تعیین می کنیم . این یک امر استثنایی ست و بی سابقه . چون طرز برخورد و اخلاق و انسانیت تو زبانزد عام و خاص بوده چه در محیط دانشگاه و چه در مدتی که تدریس می کردی حتی یک مورد خلاف از تو سر نزد و خیلی ها هم با صحبتای تو درشون تحول ایجاد شد . -یعنی من برم بشم مشاور دخترا ؟/؟ -مگه چه اشکالی داره ؟/؟  اتفاقا پسرم همیشه با یه مشاور زن در ارتباطه . البته اون مشاور مدرسه شون نیست . تو علاوه بر درس روانشناسی و تدریس یکی دو درس دیگه می تونی یک مشاور خوب هم باشی . با متانت سنگ صبور خواهرا میشی .. تازه شکر خدا  این مدرسه ای که تو داری میری بیشتر خواهراشون و تقریبا همه اونا رو افراد مومن و با نمازی تشکیل میدن و خیلی هم مقرراتی هستند . زیاد دچار مشکل روحی نمیشن . حالا اگه تک و توکی توشون باشه که یه خورده خلاف باشن اونا رو هم یه جوری روبراهشون کن . اونا که دیگه نمیان از دوست پسراشون بگن . غصه ام شده بود . زنگ تفریح رو باید چیکار می کردم . در میان زنا که نمی تونستم بشینم . شاید چند تا حرف زنونه می خواستند بزنن و من مزاحمشون می شدم . بااین همه کیف سامسونت خودمو بر داشته و با یه کت و شلوار آخرین مدل و یک تیپ برادرانه رفتم مدرسه و ابلاغیه مو دادم دست خانوم مدیر . این خانوم مدیر رو با یک من عسل هم نمیشد خورد . هنوزم نفهمیدم چند سالشه . نه زشت بود و نه زیبا . ولی سی سال بیشتر داشت . خانوم سیما سروش . بعدا فهمیدم که لیسانسه ولی باد تو کله اش بود . تا منو دید اخم کرد . شاید دوست نداشت که در یک مدرسه دخترونه یک مرد ببینه . از قرار معلوم اون قدر حساس بود که حتی خدمتگزار مدرسه رو هم زن  انتخاب کرده بود . عذر مردها رو می خواست ولی چون بر نامه چینی ها طوری بود که هم مشاور کم داشت و هم دو سه تا از درسا دبیر نداشت یه خورده با ناراحتی به این کار تن درداد -پس آقای هوتن هوشیار شمایین -بله خانوم -فقط یادتون باشه که همیشه باید هوشیار باشین . اون خیلی بیشتر از من اعصابش خرد بود . طوری سر و کله شو پیچیده بود که پیشونیش معلوم نبود .. در همین حال زنگ تفریح خورد و سر و صدا و همهمه چند صد تا دختر در این دبیرستان بزرگ گوش فلکو کر کرد . چند تا بچه کلاغو داخلشون بودند ولی به بقیه نمیومد که در گروه نقابداران باشند . یکی از اونا به نظرم آشنا اومد . اون یکی از شاگردای خصوصی من بود . البته نه در درس روانشناسی . از اونجایی که در درس ادبیات هم خیلی قوی بودم و تسلط عجیبی به بیشتر درسای ادبیات و زبان فارسی داشتم و شایستگی خودمو با موفقیت شاگردام نشون داده بودم شاگرد خصوصی چه پسر چه دختر زیاد داشتم . .حوصله سلام علیک کردن با آزاده رو نداشتم . ولی اون منو از دور دید و گفت سلام استاد این سال آخری رو شنیدم که افتخار اینو داریم که شاگرد شما باشیم .. باهاش خیلی صمیمی بودم . بااونایی که می دونستم راپرتی و دستمالی نیستن راحت بر خورد می کردم ولی محیط طوری بود که یه خورده سنگین تر رفتار کردم -شما از کجا با خبر شدید به یه مرد می خواد بیاد تو دبیرستان دخترونه؟/؟- کسی نفهمه ؟/؟ قبل از این که به شما بگن ما خودمون خبر دار بودیم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلامی دوباره ایرانی جان
در ادامه فکر کنم تمامی کادر مدرسه + مادران دانش آموزا زیره این معلم بخوابن اونم در شرایط مختلف نه?
قربونت ارمیا

ایرانی گفت...

خب ارمیا جان من باید فاکتور گیری کنم . چون داستانهای سکسی خودش همه تخیلی و غیر طبیعیه و اگه بخواد تر تیب همه رو هم بده که داستان چند سال طول می کشه تموم شه و تازه سه چهار قسمت هم بدون سکسه مگر این که حجمشو زیاد کنم . من علاوه بر پرسنا مدرسه و مادرا از دخترا یعنی دانش آموزا هم استفاده می کنم ..من که نه همون جناب هوتن خانو میگم . یه نکته دیگه ای رو هم که در داستان گنجوندم که حاشیه داستانو زیاد کنم این که یه پست مشاور هم بهش دادم که هر کی هر چی درددل داره بیاد پیش این ..با تشکر ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی چه داستانی نوشتی مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین عزیزم ! امشبو یادت نره که داستانها زیاده .. داستان زن حزی الهی رو به اسم اول اون بعد من نوشتم . علاوه بر اون یه داستان سکسی و یه داستان عشقی به سلیقه خودم به اسامی فریب در مانی و دام عشق نوشتم و در ماجراهای مامان زبل هم گفتگوی خاصی بین مامانه و آخونده هست .. راستی دلفین جون می بینم هنوزم تشریف داری و خوشحالم از بودنت ..ایرانی

دلفین گفت...

دادش گلم از هنوز تشریف داری چیزی نفهمیدم مگه قرار بود نباشم

ایرانی گفت...

خب دلفین جون آخه تو روز قبلش طوری خداحافظی کردی که فکر کردم دیگه از پنجشنبه میری دنبال کارت و تا چند روز نمیای و به کارات می رسی واسه همین خوشحال شدم که نرفتی و از دیدن پیامها خوشحال و شگفت زده شدم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر