ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان آمپولی من 29

جملیه داشت خودشو واسم هلاک می کرد . شاید از تن و بدن سفید من لذت می برد . شاید بهم می خواست نشون بده که چه زوری داره -جمیله خیلی قوی هستی خیلی داری حال میدی . لیدا خانوم همش داره تو رو نگاه می کنه . شانس بهت رو کرده .. دارم از هوس می سوزم . لای پامو باز کرده و رفتم رو کله اش نشستم . کوسمو به دهن و صورت و چونه جمیله می کوبیدم . امونش نمی دادم رو سرش نشستم و اونو به شنهای ساحل چسبوندم . خودم به شدت حشری شده بودم ولی هدفم چیز دیگه ای بود . می خواستم روی این دختره رو بدون این که بفهمه کم کنم . نمی دونم تا چه حد می تونستم موفق شم .. جمیله به تکاپو افتاده بود . یواش یواش آثار خستگی رو توی صورت و حرکاتش به خوبی می دیدم . دیگه نایی نداشت ولی مدام حرکات و تکنیک و تاکتیکشو عوض می کرد . بقیه خیلی ساده و بیشترشون آروم در حال حال دادن به هم بودند . چند دقیقه بعد لیدا جمیله رو صداش زد . -رویا جون منو ببخش تو چقدر سخت ارگاسم میشی . الان خانوم دکتر منو احضار کرده . کارمو دیده فهمیده که فقط من به دردش می خورم .. تو دلم گفتم  برو که طلای المپیکو بگیری .. کوس خل .. خیلی آروم به لیدا نزدیک شد . شورت اونو از پاش در آورد دهنشو گذاشت رو سوتینش و اونو هم از سینه هاش جدا کرد . نوک سینه های لیدا رو گذاشت تو دهنش و یه انگشتشو کرد تو کونش و یکی رو هم رو کوسش . ولی خیلی از حرکاتش با یه بی حالی خاصی انجام می شد که ناشی از خستگی اون در اثر سکس با من بود . جمیله دیگه قاطی کرده بود . من حسابی شیره شو کشیده بودم . طوری خسته شده بود که دوست داشت زودتر به خانوم دکتر حال بده و قال قضیه رو بکنه ولی این خانومه از اون خانومایی نبود که به این سادگیها کوسش راضی شه . طوری شده بود که جمیله فکر می کرد که داره با لیدا کشتی می گیره واونومدام از این سمت به اون سمت مینداخت و گاه طوری رفتار می کرد که انگار خودش میسترسه و لیدا هم اسلیوشه -بسه دیگه دختربا این حال دادنت هم چی بگم من .. می خواست یه متلکی بارش کنه دید جو سنگینه وممکنه خیلی ها از این حالتشون در مهمون نوازی خوششون نیاد -نمی دونم چرا امسال وضع این طور شده . اون حال و روز گذشته رو نداره . جمع دیگه شور و حالی نداره . بچه ها بجنبین . ما که  کم سن تر بودیم سر حال تر بودیم . صدای امواج دریا و بر خورد امواج به کناره های ساحل رو که می شنیدیم یه هیجان خاصی در ما به وجود میومد ولی حالا انگار دختر خانوما از اول همون جوانی مثل ماست خورده ها کار می کنند . در همین لحظه فریده جون رفت پیشش وظاهرا در مورد من یه چیزایی بهش گفت . لیدا یه جور مخصوصی از فاصله تقریبا ده متری بهم نگاه کرد که حس کردم رغبت چندانی به این نداره که برم طرفش .. در هر حال نمی دونم این فریده جون چی بهش گفت که بالاخره راضی شد که هم به خودش و هم به من یه شانسی بده . من  به زحمت بر خودم مسلط شدم . برای اولین بار بود که در میان این همه جمعیت قرار داشتم . احتمالا باید  اونا رو حداقل سالی یه بار در کنار خودم می دیدم . چهره هایی که تد ریجا به ساخت  اونا دست زده میشه . ولی اسکلت اصلی اون هر سال نسبت به سال قبل حفظ میشه چون این تغییر تدریجی صورت می گیره . رفتم طرف لیدا . خیلی حالش گرفته بود . با هاش دست دادم اونو بوسیدم . بر خودم مسلط شدم . بدون این که بهم بگه چیکار باید بکنم  رفتم طرفش . لباشو بوسیدم . مثل یه عاشق . خیلی با ملایمت . -لیدا جون خیلی خوشگلی . نمی دونم تا حالا هیچ مردی اینو بهت گفته ؟/؟ اگرم گفته باشه امید وارم که دوستاتو فراموش نکنی . لیدا خیلی تعجب کرده بود . چون چند تا جمله اول من در آغاز راه طوری بود که هر کی می شنید فکر می کردکه تقریبا دارم با هم سن و سال  یا یه خورده بزرگتر از خودم صحبت می کنم . سعی نکردم که مثل جمیله اونودچار یه سر در گمی و هرج و مرج کنم . می خواستم اون حالت خستگی و نومیدی رو در ش از بین ببرم وبا یه اعتماد به نفس دو طرفه نسبت به هم کار ها رو به خوبی و خوشی پیش ببریم . یه دستم روکوس و یه دستم رو سینه هاش طوری بود که اونو بی اراده رو شنهای ساحل خوابوندم . طوری قرار گرفت که کوسش افتاد روزمین و کونش تو دید من قرار گرفت . فقط محو کونش شده بودم . -دختر ! چرا دست نگه داشتی . تازه داشت خوشم میومد . -من چه جوری از تماشای کون تپل و بر جسته و ژله ای تو دل بکنم . هیکل ندیدم این جوری که آدمو واسه لز و لزبینی این قدر وادار به تحرک کنه -پس چرا بی حرکتی رویا . حس می کنم دارم گرم میشم . -لیدا خانوم لیدا جون می خوام این هیکلتو ببینم و عشق کنم . دید زدن تو هم خودش یه نوع حال کردنه . -پس هر قدر دوست داری حال کن حس می کنم گم شده امو پیدا کردم . یه تری خاصی پیدا کرده بود این کون خوشگلش . یه مشت شن گرفته روکونش پاشیدم تا یه تصویرقشنگی از هیجان و هوس , رو کونش  ایجاد کنم . راستی راستی هم هیجان انگیز شده بود ومن کلی لذت می بردم . خانوم دکتر لیدا دوتا دستاشوجمع کرد و سرشو گذاشت رو دستاش . نشون می داد که داره کیف می کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

دلفین گفت...

داداشی تکراری نبود

ایرانی گفت...

این قسمت از داستان جا مونده بود که امروز منتشرش کردم . از دقت شما عزیزان نظر ندهنده هم که پس از گذشت سه چهار هفته اونم فقط یه نفر باید متوجه شده باشه ممنونم . در هر حال به اونایی که تازه در جریان کارن بگم که قسمت 30 و 31 که دو قسمت آخرشه قبلا منتشر شده و برای خوندن اون اگه زحمتی نیست چند تا داستان بر گردین عقب . واقعا متاسفم . پونزده هزار خواننده ولی دریغ از پونزده تا دقت کننده . همگی موفق باشید ..ایرانی

دلفین گفت...

داداش گلم من به نوبه خودم معذرت میخوام

ایرانی گفت...

سلام به دلفین گلم ! دوست خوب ما گفت که من این داستانو جا گذاشتم و منتشر نکردم . اولش تو سایت گشتم و ندیدم . بعد رفتم به وبلاگ دیدم این قسمتو هنوز منتشر نکردم و جامونده . حالا بازم اگه متن مشابه یا عین این رو جایی دیدی به من بگو شاید اشتباه دیگه ای باشه . ممنونم . شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین خوب و گلم در اصل منظورم تو نبودی چون این داستانها رو معمولا پسرا کمتر می خونن . حالا پیش میاد . اشتباه اصلی رو که خود من کردم و در هر حال مسئله ای هم نیست که مهم بوده باشه . سرم شلوغ بوده و رفتم شماره 29 رو منتشر کنم 30 رو آپش کردم و بالاخره چیز خاصی هم نبودوبازهم ممکنه از این اشتباهات در آینده پیش بیاد ولی انتظارم این بود که اون دختر خانومایی که به من می گفتن سایت مال پسرا شده و داستانها سکسی خالص شده یعنی پسرونه دخترونه و ما دخترا چیزی نداریم چطور شد که دقت نداشتن . یا شایدم متوجه شده بودن زورشون میومد بگن . تازه اگر هم خوب دقت کنیم در کل داستانهای سکسی مختلط نصف نقش آفرینی ها به عهده زنانه واین داستانهای سکسی برای هر دودسته پسرا و دختراست . تنها کسانی که می تونن از من گله مند باشند گی ها یا همون همجنس بازان مرد هستند که با توجه به این که می تونم خیلی راحت این مدل داستانها رو بنویسم ولی به علت این که این خصلت رو در خور شان و شخصیت مرد و صلابت و وجهه او نمی دانم ترجیح می دهم که ننویسم . دلفین جان خواهش می کنم بابا این حرفها چیه شما رئیس مایی . شادکام باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

ولی داداشم من فکر کنم این قسمت برام خیلی اشناست دادشم مطمعنی با یه اسم دیگه نذاشتی ولی برای من این قسمت اشناست

ایرانی گفت...

بهتره که سر فرصت بین قسمت 28 و 30 این داستان در ماه قبل رو یک بررسی بکنم تا مطمئن شم ولی در آرشیو من به عنوان منتشر نشده جا مونده بود . متشکرم دلفین عزیزم از دقت و توجهت ..ایرانی

دلفین گفت...

اختیار داری داداش گلم شما سرور من هستین

ایرانی گفت...

صاحب اختیاری استاد دلفین گرامی !با درود بیکران به (بر)تو ..ایرانی

 

ابزار وبمستر