ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 3

خب خواهر من ! خیلی خوشحالم که شما رک و پوست کنده حرف دلتونو به من زدین و از این که به من اعتماد کردین نشون میده که شما هنوز هم اون احساس مبارزه با گناه رو در خودتون زنده نگه داشتین و منو به عنوان یک متولی دین می شناسین . اما رفع مشکل شما .  شیعه راه مبارزه با گناه و کنار اومدن با این مسئله رو باز نگه داشته و اون بستگی به شخص شما داره . حتما شما فرزند هم دارین -بله حاج آقا نمیخوام اونا چیزی بدونن که من فکرم این جوریه -حق با شماست درسته که گناه نمی کنین ولی در هر حال من باید محرم اسرار شما باشم . من باید کاری کنم که ازم راضی باشین و جواب اعتماد شما رو بدم . یه خورده لای چادرمو باز کرده و صورتمو بیشتر نشونش داده و بلوزمو هم تو دیدش گذاشتم البته این کارو پشت به منتظرین طوری که نفهمن انجام دادم . حاج آقا توکلی آب دهنشو به زحمت قورت داد و گفت ببخشید خواهر یه سری مسائلیه که نمیشه اینجا بیان کرد اگه بچه هاتون ناراحت نمیشن یه بهونه ای بیارین و منم بعد از چهلم شوهرتون یه شب بعد از نماز مغرب و عشا میام خونه تون و با هم یه مشورتی می کنیم . راستش منظور حاجی رو نفهمیدم ولی چی می خواست بهم بگه . این بچه ها هم هر شب می خواستن پلاس من شن و من باید چیکار می کردم .. بر شیطون لعنت نکنه این حاجی توکلی بخواد خودش باهام طرف شه . شیطونو لعنت کرده ولی یه خورده که بیشتر رفتم تو کوکش حس کردم که بد هم نمیشه اگه از این هوسا به سر حاجی بیفته تازه باید خیلی دلمم بخواد که یک کیر سر  حال بیاد سراغم . آخوند باشه مگه چه اشکالی داره ! مگه آخوند بنده خدا نیست ؟/؟!  از بس از این قشر بد تعریف کردند و بعد از انقلاب اکثرا بیشتر جاها آبرو خودشونو بردن نظر بیشترا رو نسبت به خودشون منفی کردند . شاید تو هر صد تا یکی از اونا خوب باشه تازه من میخوام با کیرش حال کنم چیکار به خوب و بدش دارم . تو همین افکار بودم که دیدم از اون پشت غر غر بقیه در اومد که بابا نصفه شب شد ما کار و زندگی داریم شوهر داریم .. --حاج آقا من رفتم فقط یکی از این روزا بهتون اطلاع میدم که وقت مناسب کیه تا تشریف بیارین منزل ما که یه مشورتی در این مورد بکنیم . چون دوست ندارم بچه هام خونه باشن . یه برقی تو صورت زیبای حاجی دیدم و چشماشم یه درخشش خاصی پیدا کرده بود -ممنون میشم . چون منم باید با خونه هماهنگی کنم و اونا در جریان باشن که برای گره گشایی ممکنه دیر تر بیام خونه ..  یه بار دیگه چادرمو باز کردم و سینه های نیمه لختمو از اون زیر نشونش دادم طوری که لباشو رو همدیگه گذاشته بود و اونا رو می مکید . -حاج آقا گرسنه تون شده این جور لباتونو می جوین و می مکین ؟/؟ امیدوارم اون چیزی رو که مرادتونه بمکین .. اینو که گفتم دیگه برق شهوتو تو چشاش می دیدم -خواهر من گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . -حاج آقا تنهایی حلوا خوردن مزه نمیده .. دیگه جوابی نداشت که در قبال حاضر جوابیهای من روکنه . مراسم چهلم شوهرم انجام شد و از این به بعد باید زبل بازیهای خودمو شروع می کردم . من باید کاری می کردم که احساس جوونی کنم و از بقیه زندگی خودم لذت ببرم . من نمی تونستم بدون کیر و سکس زندگی کنم . زنای شوهر دار بزرگتر از من واسه تنوع میرن دوست پسر می گیرن و آب از آب تکون نمی خوره مگه من چه چیزم از اونا کمتره . به بچه هام گفتم که دوروز می خوام برم خونه یکی از دوستای قدیمم به نام ماه منیر . و فعلا نیازی نیست که شب بیان خونه بخوابن تا تنها نباشم .  واسه این گفتم دو شب که اگه یه وقتی حاجی توکلی یه شبشو نتونست بیاد شب دومشو یه کاریش بکنه . هر چند بچه هام آدرس و شماره تلفن ماه منیر رو نداشتند ولی یه ندایی بهش دادم که اگه یهو سراغ منو ازش گرفتن سوتی نده . فکر همه جا رو می کردم . کار از محکم کاری نباید عیبی بکنه . همه اینا به جای خود خود این حاجی توکلی رو چیکارش می کردم . ماه منیر بهم گفت تا اینجاش که موفق شدی بقیه شو هم می تونی . تا می تونی تو ی تابه هوس سرخش کن . یه خورده که روغن بریزی خوب سرخ میشه . تو که خودت واردی . این آخوندا یکی شکم و یکی زیر شکم . وسوسه شون که کنی خدا و پیغمبر رو از یاد می برن . فکر کردی همه شون حضرت یوسفند ؟/؟ البته این یکی در خوشگلی باید از بچه های اون حضرت باشه .. بااین که ماه منیر تا حدود زیادی به من اعتماد به نفس داده بود ولی بازم یه دلهره خاصی داشتم . آخه هر آخوندی که تا به حال دیده بودم طوری حرف می زد و مسائلو می پیچوند که پیش خودم فکر می کردم هر چی هستند و نیستند همینا هستند و این طایفه هر وقت که بیکار میشن  جایگزین شیطان میرن به فرشته درس میدن .  این حاجی توکلی همون شب اول قبول کرد که بیاد . بهش گفتم چون بچه هام نمی دونن من خونه هستم اگه همسایه ها نبینن بهتره . البته این احتیاط مستحبه و موردی هم نداره . اونم با جان و دل قبول کرد . خیلی به خودم رسیدم . با هوس و حسرت و دنیایی از بیم و امید قبلش رفتم حموم و خودمو حسابی برق انداختم . کوسم دیگه طاقت صبر بیشتر از اینها رو نداشت . یه شلوار لی خیلی کون چسبون پوشیده و یه بلوز فانتزی و چسبون تر از اون ولی آستین بلند هم تنم کردم و دگمه های بلوزمو بستم . روسری هم سرم کردم که تا نصف موهامو نشون می داد . از میکاپ که دیگه نگو به حد اعلا رسونده بودم . شده بودم از اونایی که این برادران منکری و خواهران معروفه بهشون تذکر میدن . می خواستم یواش یواش این حاجی رو آبش کنم و مزه دهنشو بگیرم . درهر حال من که دیگه نمی تونستم از حاجی انتظار داشته باشم که با کت و شلوار بیاد . ولی خیلی مرتب و تر و تمیز اومده بود . خیلی هم به خودش رسیده بود . -حاج آقا عبا و عمامه رو در آرین و راحت باشین . منزل خودتونه .می بخشین اگه یه خورده راحت می گردم . هوا گرمه و منم جای خواهر شمام . راستش این روسری انگار داره رو سر من آواز میخونه -خواهرم  این قدر معذب نباش . هر جور راحت تری عمل کن . از نظر من ایرادی ندارد . -قربون شما حاج آقا جونم برم . کاش همه روحانیون مثل شما این قدر روشنفکر بودند . فوری روسریمو از سرم در آوردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

reza bomb 1965 گفت...

ايراني عزيز داستان داره خيلي جالب ميشه اكه وسط سكس آخونده با مامانه بجه ها سر برسن و آخونده رو سر به نيستش كنن و بعد همه با هم مامانه رو بكنن خيلي بهتر ميشه.موفق باشي

دلفین گفت...

داداشی این اشرف خانم خیلی باحاله دهن اخوند رو داره سرویس میکنه راستی دادشی این اشرف خانم باپسر های 15 یا یه کمی بزرگتر هم سکس میکنه

ناشناس گفت...

ایرانی جون ازت دلگیرشدم داداش این آخوندا همه چیزمان راازمون گرفتندحال ماهاباید زن وخواهرودخترشون رابکنیم نه اینکه توخیالات هم ازجلوترباشند.-درموردداستان بالای درخواستی عروسه توآتیله باهماهنگی شوهرش واسه عکاسه ساک میزنه میخواهم یک بکن بکن جاب ازاین داستان دربیاری.4-داستانی درمورد اختالافات سنی میان زن ومرد زنه درحدود بیست سال از شوهرش دومش کوچیکتره که بیشتربه خاطرپولش شوهره وضع مالی توپی داره ازدواج کرده مرده اول خوب میکنه البته به خاطرمصرف مواد بعدها کیرش بلند نمیشه نمیتونه خوب بکنه مرده میبنه زنش خودارضاعی میکنه باموزوخیاروبادمجان کلفت افتاده به جون کوس وکونش بهش پیشنهادطلاق میده زنه قبول نمیکنه میگه نمخواهم برای باردوم بی شوهربمونم به زنه پیشنهادمیده فردمطمِن برای سکس پیدا کنه درحضور خودس سکس کنندشاید هیجان به بیاد باتلاش فراوان شخص قابل اعتمادی گیر میارندزنه حین سکس کیره مرده شوهرش راساک میزنه.ادامه......... .فردین

ایرانی گفت...

سلام به آقا رضا بمب عزیز ! این هم پیشنهاد جالبی بود که دادی . اینو از ته دلم میگم ولی حیف اگه این پیشنهاد دو سه هفته قبل داده می شد من این جریان با آخوندو میذاشتم برای سی چهل قسمت بعد که جهتو در اونجا عوض کنم . حالا باید ببینم که بعد از همون سی چهل قسمت اگه یه بار دیگه بر نامه با همین آخوند یا هر آخوند دیگه ای تر تیب بدم و جهتو عوض کنم چه جوری در میاد . الان اگه این کارو بکنم میشه ولی داستان باید خیلی زود تر تموم شه و کاتش کنم و بقیه سوژه ها یی که تو ذهنم دارم تحت الشعاع قرار می گیره . چون من الان نمی خوام خونواده تا مدتها چیزی از جریانو بفهمن . ممنونم . شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

فردین عزیز به نکته خوبی اشاره کردی . من به خاطر این که شخصیت این آدما رویعنی آخوندارو نشون بدم که البته همه شون این جوری نیستن یعنی یه انگشت شماریشون بد نیستن از این داستانها می نویسم و اشاره به نکته خوبی هم کردی .. که در آینده از کس و کار اونا هم بنویسم . قبلا دو سه موردی نوشتم اگه اشتباه نکرده باشم و درست یادم باشه . که یکی دو نفر گفتند چرا توهین می کنی و فکر کنم در مورد زنای کلاغ سیاه هم بود ..در مورد اختلاف سنی هم چشم . شبیه اونو هم یه چیزایی تو این مایه ها نوشته بودم . فعلا باید همه اینا رو یاد داشت کنم . که به ترتیب انجام بدم . در خواست قبلی اسمتو فکر کنم ننوشته بودی . یه چیز دیگه رو هم در نظر داشته باشیم که حالا داره کار به جایی میرسه که مافیای اقتصادی در هر لباسی که میخواد باشه خود آخوندا رو هم آدم حساب نمی کنه . شادکام باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین گلم ! همچین فکری در ذهنم بود وهست . البته هنوز ننوشتم . به خاطر همین چیزاو مواردی مشابه بود که پیشنهاد بسیار جالب رضا بمب گلم رو نتونستم در این قسمت پیاده کنم و انجامش بدم و موکولش کردم به آینده ..ایرانی

reza bomb 1965 گفت...

ممنون ايراني جان.دوست دارم آخونده تو اين داستان كلا دين رو بزاره كنار و شيش تيغه كنه و كلا ديكه روحاني نباشه.خيلي زيبا مينويسي باز هم ميكم من اين جا رو به شهواني ترجيح ميدم

ایرانی گفت...

رضا جان عزیز واقعیتش اینه که نود و نه در صد آخوند ها دین را سالهاست که کنار گذاشته اند و شاید اصلا از اول دینی هم نداشته اند . هرچه باشند از شیطان که هزاران سال معلم فرشتگان بود که قوی تر نیستند . می گویند اگر با شیطان بنشینی آنچنان از دین و مذهب می گوید که می پنداری او سلطان بهشت است و این کشته مرده های امروزه دین شاگرد شیطان هم نمی شوند هر چند شیطان پس از رانده شدن از بهشت برای آنان کلاس می گذارد و به آنان تعلیم می دهد تا خلیفه او بر روی زمین گردند . در مورد ترک دین آخوند قصه ما هم در یه جای داستان و قضیه من تر تیب همه اینها رو خواهم داد اینجا هسته داستان و اولویت با مامان زبل می باشد و تنوعی که در ماجراهای سکسی او وجود دارد . حتما شاید با استفاده از همین موضوع و فرموده شما در قسمتهای آینده و یا به نحوی دیگر باز هم در این خصوص بنویسم . هنوز ساده دلانی هستند که با نیتی پاک به این طایفه معتقدند ساده دلانی که بسته شکلات را به ضریح زیارتگاهها می مالند و متبرکشان می کنند کسانی که عمری را با گفته های این طایفه سپری کرده اند . حتی خیلی از ساده دلان کج اندیش به برادران سنی خود توهین می کنند وبیشتر به خلیفه دوم آنها در حالی که من شیعه می گویم وباید که بگویم اگر خلیفه دومی نبود که به ایران حمله کند و اسلام را رواج دهد من امروز چگونه می توانستم شیعه باشم ؟/؟ این یک واقعیتست که نباید چشمان خود را با تعصبی کورکورانه به روی این واقعیت ببندیم و مسائلی نظیر آن که متاسفانه شاگردان شیطان دوست دارند که امتشان چون آنان دوزخی باشند . شاد و سر فرار باشی رضا جان ..ایرانی

زیگورات گفت...

ایرانی عزیز من اولین باره که دارم نظر میدم ولی یکی از طرفدارای پروپا قرص داستاناتم می خواستم یه خواهشی بکنم لطفاً داستانهای گی بیشتر بذار مخصوصاً داستانائی که یه مرد با یه بچه حال می کنه مثلاً پدر و فرزند یا دوتا داداش خیلی حال میده به خدا...

ایرانی گفت...

با سلام به زیگورات عزیز و تشکر به خاطر نظر گرم و پر احساست که با تمام وجود نوشته ای ولی واقعا شرمنده محبتهای تو هستم . من حدود بیست بار از سال گذشته تا به حال در این مورد گفته ام که با این که خیلی خیلی راحت با همون توان نگارش سایر داستانهای سکسی می تونم گی نویسی هم بکنم چون اینو یه توهینی برای شخصیت مرد ها می دونم این کارو نمی کنم . فقط در پنج شش تا از داستانهای تک قسمتی و یکی دو تا دنباله دار به عنوان یک توهینی به شخصیت آدم بده داستان کاری کردم که به زور بهش تجاوز شه و یه حالت گی به وجود بیاد . مثل یک داستان تک قسمتی که مامور اطلاعات و امنیت رو چند تا از مردان محل بهش تجاوز کردند و یه خورده شرح مطلب نه به اون صورت خاص خودش دادم و همین الان در داستان تولدی دوباره هم یه شی میل با یه مرد طرف شده اونم به خاطر انتقامجویی و توهین به شخصیت اون مرد نامرد .ودریک داستان تک قسمتی بود که یک افسر آگاهی قهرمان داستان رو به زور وادار کرد که با اون باشه اما در اینجا به کار قهرمان داستان یه حالت چندش و اجبار دادم که گی به نظر نیاد که اون حالت لذت و هیجان گی در این موارد به تصویر یا تشریح کشیده نمیشه . ولی در این داستان افسر اداره آگاهی یه خورده تصویرش بیشتر بود . بااین حال این عمل همیشه تقبیح شده . ممنونم از لطف و محبتت . خدا نگه دار تو باد ..ایرانی

 

ابزار وبمستر