ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 4

پویا با چهره ای  در هم رفت دم در و هر جوری بود یه عذر و بهونه ای تراشید و زنه رفت .  وقتی که اونو دیدم خیلی درب و داغون نشون می داد بهش گفتم اگه کار نداره برم و اونم  که خوشحال شده بود از این که میخوام شررو کم کنم با کمال میل پذیرفت . وقتی که باهاش خداحافظی کرده قبل از این که سوار سمند خودم بشم همونجا کنار در وایسادم تا این خانوم که می دونستم همون دور و براست و داره منو می پاد حسابی منو دید بزنه . حس زنونه ام به من می گفت که دو تا چشاش از یه نقطه ای به من زل زده . می دونم چیکارت کنم جنده خانوم حالا میای داماد ما رو از چنگ خواهرم در میاری ؟/؟ یه جنده بازی نشونت بدم که دیگه هوس نکنی دور و بر مرد زن دار بپلکی . ای که هی . پویا تو دیگه چه کثافتی هستی . به نسترن میگی تو اولین و آخرین عشق منی . من تو رو دوست دارم و یه لحظه بدون تو نمی تونم زندگی کنم . تف بهت بیاد که این جوری فیلم بازی نکنی . بیچاره خواهرم چقدر به شوهرش اعتماد داشت و سر ش قسم می خورد . لعنتی .. از دور دیدم که یه زن با چه میکاپی داره میاد طرفم . باید خودش باشه . یه خورده خودمو کنار کشیدم دقیقا نمی دونستم که آیا از رو لباس هم میشه به نقطه حساس و غیب کننده بازوی چپم فشار بیارم یا نه واسه همین ریسک نکرده و رفتم داخل ماشین و اونجا سوئیچ رو دستم گرفتم و در همون حال آستینمو بالا زدم و به بازوم فشار آورده و خودمو غیب کردم ماشینو قفل کردم و دو تا  لنگه کفشمو گذاشتم زیر بغلم و پاور چین پاور چین پشت سر اون جنده خانوم راه افتادم . در زد و در خونه باز شد . واسه این که پیش بیفتم یه فشاری به در خونه دادم و بیشتر بازش کردم . اون زنه در حالی که با تعجب نگاهشو به مسیر من دو خته بود و شگفت زده شده بود پشت سر من وارد منزل شد . خیلی بی صدا و آروم وارد هال شدم . زنه با عصبانیت مانتوشو در آورد و اونو رو کاناپه پرت کرد -پویا اصلا واسه چی منو اینجا دعوت کردی . تو که خودت داشتی قبل از اومدن من حالتو می کردی و نیازی به من نداشتی . من اومدم مزاحمت شدم . فقط دیگه بهم نگو دوستم داری عاشقمی و برام می میری . شما مردا به هر کی که از راه می رسین این حرفو می زنین تا با هاش حال کنین . منو باش که با یه مرد زن داری مث توام به این امید که از هم جداشین . و بیای منو بگیری -بهارک این قدر حسودی نکن . اونی که الان دیدی از خونه من رفته بیرون خواهر زنم بوده . زن خوبیه . اومده خواهرشو ببینه و چون خونه نبود رفت . پویا پاشد از آلبوم خانوادگی عکس منو آورد نشونش داد تا خاطراین دزد پررو آسوده شد . رو پاهای لختش چکمه پوشیده بود . دوتایی رو کاناپه دراز شدند و پاهاشو با همون چکمه ها گذاشت رو شونه های پویا . این داماد نازنین ما پاک آبرومونو برده بود . پاشنه چکمه های این زن خیابونی رو به نوبت میذاشت تو دهنش و از ته چکمه تا سرشو لیس می زد و با یه هوس خاصی به بهارک نگاه می کرد . زیپ چکمه شو در آورد و به یه طرفی پرتش کرد . زبونشو نو در آورده و زبون به زبون با هم لاس می زدند . بهارک بلوزشو در آورد و بقیه رو گذاشت که پویا زحمتشو بکشه . داماد نامردم از سر تا پا و هیکل اون غریبه تعریف می کرد . بیخود نبود که نسترن می گفت پویا تازگیها یه خورده سرد مزاج شده . بااین که خیلی از دست پویا عصبانی بودم و دلم میخواست یه چاقو داشتم و فرو می کردمش تو شکم بهارک ولی از اونجایی که مدتها بود سکس نداشتم و مشاهده این جریان ها یه هیجان خاصی بهم می داد و به اصطلاح یه تنوعی داشت و منو به یاد دختر بچگیهام مینداخت تر جیح دادم یه خورده نگاهشون کنم . پویا دستشو ازکناره های شورت بسیار نازک بهارک به کوسش رسوند -عزیزم منو ببر رو تخت . می خوام دراز بکشم و تو هر جوری راحتی باهام تا کنی پویا دستپاچه و عجول به دیدن کوس و کون یه غریبه خودشو گم کرده بود . قبل از این که اونا برن رو تخت من خودمو به اون ناحیه رسونده بودم . در این فاصله پویا لباساشو در آورده بود و سوتین بهارک رو هم دیگه نمی دیدم . دختره بازار گرمی می کرد و واسه پویا خودشو لوس می کرد پاهاشو جفت کرده بود و نمیذاشت دامادم شورتشو بکشه پایین . بااین که دختر خوشگلی بود ولی از این که داشت خودشو لوس می کرد حرصم گرفته بود . حیف که نمی تونستم قیچی دستم بگیرم و شورتشو پاره کنم . دلم می خواست زودتر فرو رفتن کیر توی کوس رو ببینم و حال کنم . شایدم دلم می خواست یه کیر ی هم بیاد کوس منو از این خماری در بیاره . پویا سینه های بهارک رو می کشید و بهارک هم دستشو دور کیر دامادم حلقه زده و تا قسمت سر کیرشو دستمالی می کرد . وسوسه شده بودم . منم دیگه دلم می خواست . اون از نظر نسبیت به من نزدیک تر بود تا به این دختره . یه لحظه نگاه کردم دیدم که پویا چشاشو بسته . وقتی دست بهارم عقب می رفت و رو بیضه های پویا قرار می گرفت منم فوری قسمت جلوتر و کله کیر پویا رو می مالیدم . چه لذتی می داد . اون لحظات فراموش کرده بودم که پای خواهرم در میونه . فقط دوست داشتم یه جورایی بهارکو از میدون به در کنم . یکی دو دقیقه ای حواسش نبود این پویا رو می گم . بعد که یه لحظه چشاشو باز کرد گفت بهارک خیلی باحال داری با کیرم ور میری . انگاری با دو تا دست داری انگولکش می کنی .. -آتیشت تنده پویا -پس خاموشش کن -مگه آتیشت خاموشم میشه . این هفته که سه دفعه تو خونه ام منو گاییدی و حالا هم که اینجا پسر تو سیر بشو نیستی .. وقتی بهارک پاهشو از وسط باز کرد و پویا هم زبونشو رو کوس و چوچوله هاش کشید من خودمو جای اون تصور کردم که پویا داره همچین کاری رو با من انجام میده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

jemco گفت...

عالی بود
ادامه بده داداش

محمدرضا گفت...

سلام ایرانی عزیز بازم گل کاشتی.با این داستانات به همه حال میدی.منتظر ادامه ی تمام داستانات هستیم.

ناشناس گفت...

باحاله داداش ادامه بده .فدات فردین

ایرانی گفت...

متشکرم جمکوی عزیزم . خوش باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

خیلی خیلی محبت داری داداش محمد رضا .پاینده باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

فردین جان ! خوشحالم که پس از چند روز برگشتی و شاهد پیامهای گرمت هستم ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی عجب شیطونی این دختره

ایرانی گفت...

فعلا اینارو به حساب شیطونی های کوچیک این نادیا خانوم بذار تا ببینیم روند داستان ما رو به کجا می رسونه و می کشونه . موفق باشی دلفین گرامی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر