ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 47

چقدر این کار به من آرامش می داد . با این که اگه اون موقع خون آرمیلا رو می خوردم سیر نمی شدم ولی بازم به این تکیه گاه نیاز داشتم . حالم بد بود خسته بودم .دفعه بعد که چشامو باز کردم خواب از سرم پریده بود ولی سرم درد می کرد معلوم نبود کدوم قبرستونی بودیم که هنوز خونه نرسیده بودیم . سرمو از رو پای خواهرم بر داشتم . دوست داشتم اونو همونجا بخوابونمش و یک پرس بکنم تو کوس و کونش ولی دو عامل نذاشت که این کارو بکنم . یکی از تصادف می ترسیدم و این که محیط مناسبی برای این کار نبود و یکی دیگه این که من مثلا می خواستم آبجی درمانی کنم هرچند بد جوری خودم به فلاکت افتاده بودم . باخودم گفتم آرمیلا درسته که با ملایمت پیش میرم ولی یه جای کار یه ضرب شستی بهت نشون بدم که فراموش کنی که کی هستی بعد با یه جهش همه چی رو بر می گردونم به خونه عشق و محبت . .دونیروی متضاد دردرون من در نبرد بودند . نیروی خشم و نیروی صبر بر عطوفتی مصنوعی با امید به آینده . همین از درون داشت منفجرم می کرد . وقتی که  دم در خونه خواست پیاده ام کنه بهم گفت من باهات پیاده نمیشم . فقط به مامان چیزی نگی ها دلم میخواست یه گلوله تو مغزش خالی می کردم و اونو به درک واصل می کردم . دختره پررو هر غلطی که دلش خواست کرد حالا میگه که به خونه چیزی نگم . نمی تونستم بر خودم مسلط باشم . وقتی که غرورم جریحه دار شده باشه و به مرز دیوونگی رسیده باشم چه طور می تونم یه دیوونه دیگه رو نجات بدم ؟/؟  منتظر یه بهونه دیگه بودم تا یه خورده خنک شم . -باشه داداش چیزی نگی ها . اگه بگی بازم از این بر نامه ها واست پیش میاد تو که نمیخوای دوباره این جوری اذیت شی . اینو که گفت دیگه معطلش نکردم . تمام نیروی بدنمو تو دست راشتم جمع کرده گذاشتم زیر گونه چپش و با دست چپم هم صورت راستشو نوازش دادم . طوری به مرز جنون رسیده بودم که دیگه پی در پی و رگباری سر و صورت خواهرمو می کوبیدم تا این که سرش خورد به فرمون ماشین و بیهوش شد . از تو کیفش موبایلشو بر داشته و چند تا شماره یاد داشت کردم . یه بطری آب تو ماشین بود خالی کردم رو سرش .. چند لحظه بعد چشاشو باز کرد .. قبل از این که لب باز کنه و کری بخونه من رودست زدم و گفتم آرمیلا تو غرور منو جریحه دار کردی آبروی منو بردی ولی من خدمت تو یکی می رسم این اولشه برو گمشو .. از ماشین پیاده شدم و با زهم با کمال پررویی گفت فقط به خونه چیزی نگو. فهمیدم که هنوز میشه امید وار بود که برد با من باشه ولی با این ضرب شستی که نشون خواهرم داده بودم چند روزی کارمو عقب انداخته بودم . اون شب تا صبح خوابم نبرد . فکر کارایی که باید در چند روز آینده انجام بدم ذهنمو مشغول کرده بود . حس یه شکست خورده در یه مسابقه ای رو داشتم که تا در بازی بعدی پیروز نمی شدم باید عذاب می کشیدم . منتها باید یه بازی در کار می بود تا من بتونم قدرت خودمو نشون بدم . چند روز کشید تا بفهمم که از این چهار تا زنی که به خیال خودشون به من تجاوز کرده بودند به کدومشون میشه زودتر دسترسی پیدا کرد . ظاهرا لاله تنها زندگی می کرد . راستش هنوز در مورد سه تای دیگه تحقیق کاملی نتونستم که انجام بدم ولی همین یه مورد کفایت می کرد . با یه ترفندی خودمو به آپارتمان لاله رسونده و اونم بی خبر از همه جا در را به روم باز کرد .. با یه کیف پر از طناب وارد شدم . تا رفت باهام سلام علیک کنه یه چاقو گذاشتم زیر گردنش و گفتم زنگ بزن برای اون سه تا دوستت بگو بیان اینجا . راستش ریسک کرده بودم . اگه با هم می رسیدن کنترلشون مشکوک بود . در هر حال یکی یکی اونا رو به اینجا کشوندم و جفت جفت بستمشون به  دو تا ستون . لختشون کردم .-کثافتا شما هنوز منو نشناختین . چهار نفری منو گرفتین ولی من یه نفری شما چهار تا رو گرفتم . هر وصیتی که دارین بکنین . هرچند زبونتون بسته هست . چپ و راست اونا رو بستم به سیلی . اونقدر هر چهار تا شونو زدم تا از حال رفتند . چند کیلو میوه دراز خریده بودم که ازش استفاده بهینه بکنم . موز و هویج و خیار . تا اونجایی که می شد می چپوندم تو کوسشون . تو کوس یکی تا نصفه دو تا موز گذاشتم و دیدم یه هویج نازک هم جا میشه و از بغل هم یه خیار کوچیک هم فرو کردم توش . البنه خیار جاش محکم نبود ولی یه فیلم درست و حسابی از این صحنه ها گرفتم . -حالا با من می پیچین و از من فیلم می گیرین ؟/؟ یه فیلمی بهتون نشون بدم که دیگه هرچی فیلم تو عمرتون دیدین از یادتون بره . پوزیشن اونا رو روی ستون طوری درست کردم که تمام کونها به طرف من قمبل شده باشه . انگشتمو تو سوراخ کونشون می کردم . صدای فریاد درد تو گلوشون خفه می شد . سوراخ کونشون طوری تنگ بود که چیز کلفت به زور توش جا می گرفت . خیار تو کونشون فرو کردم و یه عکس هم این جوری گرفتم و این بار نوبت کیر بود . حدس می زدم که شاید از حرصی که دارم کیرم بلند نشه واسه همین یه کیر شق کن خورده بودم . به نوبت کیرمو فرو می کردم تو سوراخ کون خشکشون و محکم تا ته سوراخ فشارش می دادم . حس می کردم که چطور از درد به خودشون می پیچند . از کیری که می رفت توی کون فیلم تهیه کردم . با این که تو یکی از این کونها آب ریخته بودم ولی کیرم همچنان شق بود و کارشو انجام می داد . بعد از این کار طنابو گرفته و مثل یه شلاق افتادم به جونشون و کون و کمرشونو کبود کردم . چاقورو گرفته طرفشون . -حالا نوبت قطع کردن گردنتونه . چشاشون در حال تمنا بود ولی اشکشون خشک شده بود . چسب رو از دهن یکی یکی بر داشتم . -اگه جیغ بکشین چاقورو فرو می کنم تو شکمتون . یه فرصت واسه زندگی بهتون میدم . ازم عذر خواهی کنین و قول بدین دیگه گول آرمیلا رو نخورین . فیلمی رو هم که از من گرفتین یه جوری محو کنین . .. به هرچی که می خواستم رسیدم . به این چهار تا عوضی فهموندم که قدرتمند بر ترچه کسیه . ازشون فیلم داشتم . فیلم منو هم پس نمی دادند مهم نبود . حالا مونده بود آرمیلا که باید یواش یواش با یه سیستم دیگه ای حالشو جا می آوردم یه سیستمی به نام بزن نوازش کن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

هرروز بهتر ازدیروز. حیف که دیربه دیر میذاری. من که شبا تا نیام این جا یه سربزنم خوابم نمیبره. بنظرم بهترین داستان نویسی

دلفین گفت...

عالی بود

ایرانی گفت...

سپاسگزارم از تو دوست خوب آشنا به خاطر پیام گرمت . از محبت و نظر لطفته که در مورد من بی ادعا چنین نظری داری . منم به وجود خوانندگانی چون تو افتخار می کنم . شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین خوب و مهربانم ..ایرانی

محمدرضا گفت...

بازم مشثل همیشه عالی بود

ناشناس گفت...

مرسی واقعا کارتون عالیه موفق باشین
ولی توروخدا این هرکی به هرکی رو زود بزارین چون بخ غیر از بحث های سکسیش بحث های عاطفیش رو دوست دارم مرسی
نیما

ایرانی گفت...

محمد رضای نازنینم ! متشکرم از تو به خاطر نظر گرمت . سربلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

بادرود به دوست خوب آشنام ! داستان هرکی به هرکی فعلا هفته ای دوبار منتشر میشه و راستش چند قسمت جلوترشو نوشتم . از اونجایی که آدم شرایط اینترنت و فرصت رو نمی تونه بسنجه و پیش بینی کنه مجبوره همیشه چند قسمتی رو آماده داشته باشه با این حال دخیره هام اگه زیاد تر شد بیشتر در خدمت شما خواهم بود . در حال حاضر که یکشنبه ها و پنجشنبه ها منتشرش می کنم ولی اون قسمتی رو که آریا سنگهاشو با آرمیلا وامی کنه و به اصطلاح تیر خلاصو شلیک می کنه به نوعی هارد رمانتیکش می کنم که هم یه تنوع و تازگی داشته باشه و هم تامین کننده نظر هر دو گروه طرفدار خشونت و نرمش باشه و حق به حق دار هم برسه .سپاسگزارم از پیامت . منتظر نظرات بعدیت هستم ولی خب کلی آشنا داریم بدون اسم . بازم یاد یکی افتادم که ولش ..شب و روز و دلت خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

سلام نیما جان ! این اینترنت هم دیگه شورشو در آورده . این سومین پیام جوابیه منه . اولی رو در تاییدیه پیام دیدم یه تصویر عجیبی اومد جلو ..دومی رو می دونم نرفت آرم فیلتر اومد و اینم سومی . در پیام اول اسمتو ندیده بودم و خلاصه کنم این داستان هفته ای دو بار منتشر میشه و اگه بتونم قسمتهای بیشتری رو آماده کنم سعی می کنم بیشتر در خدمت تو عزیز و سایر عزیزان باشم . اون قسمتهایی رو هم که میخوام آرمیلا و آریا رو جورشون کنم از یه ویژگی خشونت نرمشی یا همون حالت هارد رمان استفاده می کنم که با همه سلیقه ها جور در بیاد و تازگی داشته باشه . شاد و خندان باشی داداش نیما ...ایرانی

 

ابزار وبمستر