ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 9

بهرام در حال گاییدن بیتا بود و با هیجان کیرشو فرو می کرد تو کوسش .  وقتی که اونا رو دیدم تقریبا در یه حالت بودند ولی یکی یکی حالتاشونو عوض کردند . لیدا اومد رو کیر مانی نشت .  کاوه یه باد کنک گذاشت رو کون ویدا و بعد سرشو به اون فشارد داد و یهو باد کنکه ترکید و همه کیر ها از کوس بیرون کشیده شده و هر یک به سویی در رفتند . کلی کاوه رو بستند به فحش که زهر مارشون کرده . بهرام و بیتا خیلی با حال تر از بقیه با هم مشغول بودند . طوری که انگار چند ساله همو می شناسند ودارن با عشق سکس می کنند . نزدیک بود از زبونم بپره که خونه مون شده جنده خونه که یهو جلو زبونمو گرفتم و دیدم که حرف زشتیه .. ولی راستشو بخوای جنده خانه همچین بر نامه ای انجام نمی شد که ده نفر جلوی هم در حال سکس باشند و بیخیال به کوس و کون هم نگاه کنند . بهروز کیرشو فرو کرده بود توی دهن درسا . من و انوشا سرگرم تماشای این صحنه ها بودیم . بیچاره مامان از حال رفته بود . چشاش یه حالت خاصی گرفته بود و صورتش سر خ شده بود . انگشتمو گذاشته بودم رو کوسش . داغ داغ و خیس بود . -انوشا -جون -به چی فکر می کنی .. -نمی دونم به یه چیزی دارم فکر می کنم که شاید تو هم در فکرش باشی -مامان با مزه تر نیستش  اگه اونو بذاریم واسه امشب ما که کنار همیم ؟/؟ -امید چرا داریم خودمونو گول می زنیم . من دیگه نمی تونم صبر کنم . مگه ما چی مون از اونا کمتره . -نه انوشا جون من که میگم وقتی این مهمونا رفتند کارمونو شروع کنیم -امید باهات قهر می کنم اون وقت شب من حالتو می گیرم -می دونم تو همچین کاری رو نمی کنی . کیرمو مالوندم به دور کوسش و خیلی آروم اونو فرو کردم که راهشو بگیره بره . کوس انوشارو افتتاح کردم بالاخره مامانمو گاییدم . -اوخ شیطون بلا . داشتی منو اذیت می کردی . آخخخخخخ کیرتو فرستادی توش . دیگه داشتم دیوونه می شدم نمی دونستم چیکار کنم . باهات قهر می کردم . حالا یه خورده بزن منو بکن اگه کسی پیداش شد کیرتو بکش بیرون . جووووووون . چقدر حال میده . دستمو حلقه زدم دور گردن مامان ولی به اون فشار نمی آوردم .ازم خواست که دستمو بذارم جلوی دهنش . نمی دونستم میخواد چیکار کنه وای انگشت شستمو گذاشت تو دهنش و اونو میک می زد . اوخ امید امید جون کی میشه که شب بیاد و من کیرتو بذارم تو دهنم . حالا دارم این انگشتو به امید اون کیر تو میک می زنم . -واییییییی این جوری که میگی فکر می کنم کیرم تو کوست داره سفت تر و سفت تر میشه . -بشه بذار بشه . دوستت دارم عزیزم . چه خوب شد که برنامه رو این جور چیدیم . خیلی با حال شد . اگه تو نبودی من چیکار می کردم . -مامان من آتیش گرفتم . -امید من سوختم . -انوشا حواست باشه یه وقتی طرف ما نیان . اونا همشون غریبه ان نسبت  هم که کیرشونو فرستادن تو کوس یکی دیگه یه وقتی بیان ببین یه پسر داره مامانشو میگاد خیلی بد میشه .-باشه عزیزم هر چی تو بگی خیلی مواظبم ولی اگه یه وقتی لو رفتیم این قدر به خودت سخت نگیر چه اشکالی داره ؟/؟!  بذار ببینن بذار بدونن که امید پسر کیرشو کرده تو کوس انوشا مادر . فکر می کنی ارزششو نداشته باشه -چرا چرا عزیزم مامان . عشقم هوسم نفسم ... -نهههههه نهههههه امید جان دلم میخواد جیغ بکشم هیشکی نباشه و تا هر وقت که دوست داشته باشم منو بکنی باهام حال کنی . مثل اسم قشنگت بهم امید بدی . -منم می خوام که مامانم بهم لذت بده همونجوری که تا به حال بهم عشق می داده  با هوس هم بهم حال بده . با هوس خودش آتیش هوس منو بخوابونه و بهم لذت بده و خودشم لذت ببره . انوشا گردنشو کج کرده بود و سرشو به طرف من بر گردونده بود و منم لباشیو بوسیدم . چه مزه ای می داد لبای مامانو با هوس تو دهن گردوندن ! و چه مزه ای می داد وقتی که اون با هوس خودش هوس منو جواب می داد . کیر داغم خیسی کوسشو بیرون می کشید و دوباره اونو می فرستاد تو کوسش . اون طرفیها انگاری بی خیال ما شده بودند . طوری جیغ می کشیدندواحساسات خودشونو نشون می دادند که گویی این خونه و ضیافت و دنیا و عشق و حال فقط مال اوناست . زنا که داشتند خودشونو پاره می کردند . یه نگاهی دوباره به اون طرف انداختیم تا ببینیم اوضاع از چه قراره . به به به ! غیر از بهرام و بیتا هشت نفر دیگه رفته بودند تو هم . زن و مرد جاشونو عوض کرده بودند . بهرام و بیتا طوری رفتار می کردند که به نظر می رسید عاشق و معشوق باشند ولی راستش من دلم می خواست تنها وفاداران واقعی مجلس من و انوشا باشیم . اون هشت نفر عین سر خپوستا زوزه می کشیدند . بهرام و بیتا یه نگاهی به اونا مینداختن و یه نگاهی به خودشون .مثل این که دو نفریشون دوست داشتن واسه تنوع هم که شده برن توی جمع بقیه و با یکی دیگه هم حال کنن ولی از این که خودشونو به بی وفایی متهم کنن می ترسیدند ولی در یک آن بلند شده و دیگه شدند ده نفر .. -اووووههههه بالاخره عروس و دوماد از جاشون پاشدند بهروز فریاد کشید و گفت نمی دونی گاییدن عروس خانوم چه کیفی داره . این متلکی بود که بار بیتا کرده بودند . بهروز و هومن دونفری افتادن به جون بیتا . یکی رفت طرف کونش و یکی هم فرو کرد تو کوسش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

علی تنها گفت...

بسیار قشنگه

ایرانی گفت...

ممنون علی آقای خوب و نازنین ! پاینده باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

قشنگ بود ادامه بده
یه پیشنهاد در ادامه مادر یا خواهر بقیه پسر هارو هم بیاری تو داستان جالب میشه

ایرانی گفت...

ممنونم دوست خوب و آشنام از پیشنهاد ارزنده ات ..با اجازه شما قصد دارم این داستانو زودتر و در همین سکانس که چه عرض کنم شب بعد از مهمونی که میخوام مامان و پسره روتنها بذارم دیگه تمومش کنم که یه داستان نیمه کاره دیگه رو شروع کنم که حال و هوا عوض شه .. تازه اینا غیر از اون داستانهاییه که تو ذهنمه و هنوز استارتشو نزدم . با کلی سوژه های متنوع و جدید ولی جا باز نمیشه .. منتظر پیامهای بعدی تو دوست خوب و عزیز و گل و نازنینم هستم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر