ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لوتی سایت وabr135-سی (قسمت آخر)

مامان مامان بیا نگاه کن من دو تا کیر اسبو با هم فرستادم تو کونم . -هرکدومشون که پنج سانت هم نرفته تو کونت ابر جان . -مامان اگه تک تک بره تا نصفشم میشه بره تو کونم . واقعا هیچ فیلم سکس با حیوانات تا به این حد صحنه های نامبر وان و مهیجی نداشته بود . شهناز خواهر ابر 135 با این که از نظر قدرتی به پای مادرش نمی رسید ولی از نظر سرعتی و تحرک دست همه رو از پشت بسته بود . خیلی فعال بود . یک آن یکی از سگ ها که ظاهرا خیلی وقت بود پشت صف مونده بود و هوس کوس و کون خواهر ابر خانو داشت ظاهرا حوصله اش سر اومده بود و پارس کنان به طرف شهناز دوید . پارس های وحشتناکی می کرد طوری که گله یک دفعه پا به فرار گذاشته رم کردند . مادر ابر 135 فوری خودشو بیشتر به کیر اسبایی که تو کونش و کوسش قرار داشتند چسبوند تا اون اسبا رم نکنن . ولی بقیه زنا که بد جوری ترسیده بودند تا رمیدن بقیه حیوونا رو دیدن فوری پیشدستی کرده خودشونو ول کردند به طرفی گریختند . پرنس و دلفین و پرنسس رفتند بالای درخت تا زیر دست و پا له نشن . ابر خان هم یه وضعیت مضحکی پیدا کرده بود . کیر یکی از اسب ها از سوراخ کونش در اومده بود و همین باعث شد که کیر اسب دیگه چند سانت بره جلوتر و اون اسبه هم که می خواست در بره کیر ش تو کون ابر 135 قفل کرده بود . ودر یک لحظه یکی از با شکوه ترین صحنه های سکسی رو همه به طور زنده و طبیعی شاهدش بودند اسبه در حال رمیدن واسه چند لحظه ابر خان  رو با کیرش مثل یک حالت جک زدن و اهرمی بالا برد و کیرش که هنوز از کون ابر بیرون نیومده بود ابر افتاد به روی زمین و همین جور کشیده می شد . -واااااایییییی من مردم فیلمبر دارا جانم به فدای سایت لوتی .... تا آخرین نفس تا آخرین قطره خون فریاد می زنم درود بر سایت لوتی .. بزرگترین انجمن سکسی ایرانیان .. بر سنگ قبر من بنویسید لوتی منشانه زیست و لوتی منشانه مرد او خار چشم سایت امیر سکسی گردید .. فیلمبر دارها از این صحنه تاریخی فیلم بگیرین .. از روی درخت اشک پرنس در اومده بود . -اگه من دو تا دیگه مثل ابر 135 داشتم می تونستم با این انجمن لوتی دنیا رو فتح کنم . دلفین و پرنسس رو درخت مشغول بودند و کاری به این کارا نداشتند -دلفین نمی دونی گاییده شدن رو درخت در حال تماشای این طبیعت زیبا چه کیفی میده . سگی که به طرف خواهر ابر 135 یورش برده بود افتاد رو کون دمر افتاده اش هر چی کیرشو به کون و بدن شهناز می مالید تاثیری نداشت . ابر در همون حالت احتضار فریاد می زد شهناز خواهرم قمبل کن قمبل کن . پاشو زود باش .. شهناز به محض این که حرف برادرشو گوش کرد سگ رو کونش سوار شد و کیرشو مالید به کوس آبجی ابر 135 و به مراد دلش رسید . نفس نفس زنان شهنازو می گایید . زوزه ها و ناله های مخصوصش نشان دهنده هوس بالاش بود . شهناز فریاد می زد اوخ مامان جون چقدر داغه داغ -دختر تحمل کن من کیر اسب و خر رو به اون عظمت خوردم  جیکم در نیومد . شهلا و سامانتا هم زیر اون کیر های کلفت جیغ نکشیدند . تو از عمه ات کمتری ؟/؟ -مامان این داره می سوزونه . خیلی حال می کنم ولی داغی عجیبی داره . مامان جووووون کوسسسسسم آبم داره می ریزه .. اوخ خالی شدم سبک شدم .. نهههههه آقا سگه هم داره خالی می کنه -ببین چه حیوون با هوشیه وقتی گفتی ار گاسم شدی اونم متوجه شد و به وظیفه اش عمل کرد . در همین لحظه ابر 135 که ایثار گریش به نهایت رسیده بود دیگه در مقابل فشار اسب که با کیرش اونو مثل یک ماشین چمن زنی روی زمین می کشید نتونست تاب بیاره و جیغ می کشید کمک !  من نمی خوام بمیرم . من می خوام زنده باشم و همچنان کون بدم . می خوام با کیرای باحال حال کنم . کمک .. -یکی به دادم برسه . یکی بره به کمک این ابر . من دیگه پسری ندارم . اون چشم امید منه . من بدون اون می میرم . کمک کنید .. دلفین که تازه تو کوس پرنسس شریک و مدیر سایت لوتی آب کیرشو خالی کرده بود و پرنسس هم یک بار به ارگاسم رسیده بود دلش سوخت و از درخت پرید پایین -یعنی یک انسان پیدا نمیشه بره کمک این . هر چند من میخوام سر به تن این ابر 135 نباشه ولی این بد بخت در مونده کمک می خواد . کیر اسب تو کونش قفل شده . همین الآنم خودش تا 6 ماه سوراخش کاره ای نیست . این همه لوتی گری و جوانمردی کجا رفته .. پرنسس فریاد زود دلفین من ! مواظب خودت باش نمی خوام بچه ام بی پدر شه . پرنس در جواب گفت عزیزم مگه من کیر خرم -ای کاش کیر خر بودی . هر چی هم جای پدرش باشی بازم که پدرش نمیشی . دلفین رفت به طرف صحنه .. زمام اسبو گرفت و با یه حرکت زورویی سوارش شد . اسب سرعتشو بیشتر کرد و نزدیک بود دلفینو بندازه -وااااایییییی منو کشتی . این که سرعتش زیاد شده . قلبم داره از جاش در میاد . دلفین سرشو خم کرد و در گوش اسب یه چیزایی گفت دستی به سر و گوشش کشید و بالاخره وقتی که ترمز اسبو کشید اون دیگه دور نگرفت و ایستاد . اسبو نگه داشت و از بقیه خواست که یه سطل آب کف بیارن . دسته جمعی اومدن و خواهر ابر خان و مادرش اومدن جلو تا عزیز دلشونو نجات بدن . هرچند داخل شکم شهناز از آب کیر سگ می سوخت ولی وضع اسفناک برادرشو که دید موقتا درد خودشو فراموش کرد . کف هارو مالیدن روی کیر اسب و یواش یواش نرمش کردن تا کیر از کون ابر 135 اومد بیرون . اسبه اون قدر کیف می کرد که وقتی کیرش در حال بیرون اومدن از کون ابر 135 بود آبشو خالی کرد طوری که مادر و خواهر ابر خان به طرف آب حمله ور شده و نوش جونش کردند و این بار آبجی ابر خان کیر رو زودتر قاپید و اونو به دهنش فرو برد . -مامان ! آبجی ! اون آب کیری رو که از سوراخ کونم داره می ریزه بیرون دوباره با دست بفرستینش داخل که شفای درد کونم شه . یه خورده دچار خونریزی شده بود .. حیوانات دوباره بر گشته بودند و بازم تا چند ساعتی حال کردند . یه پزشک جراحی که اون دور و برا بود یه پمادی برای کون ابر تجویز کرد و گفت احتمالا کار به جراحی و بخیه می کشه و رحم شهناز هم که آب سگ رفته داخلش باید شستشو داده شه .. در هر حال اون روز با همه حوادثش خیلی بهشون خوش گذشت . این بار ابر 135 یکصد هزار دلار به دلفین داد و گفت مردانگی تو خیلی بیشتر از اینا ارزش داره . من نامرد پست کثافت که بدون اشاره به نام منبع و نویسنده داستان میذارم یک جو معرفت تو رو ندارم .. دلفین یک ماهی رو اونجا موند و منتها یه خورده گاییدنهاشو تعدیل کرد . یه روز پرنسس بهش این خبر خوشو داد که ازش بار داره . .دلفین نمی دونست چه عکس العملی نشون بده . پرنس و پرنسس از این که دلفین تونسته تخمشو تو شکم پرنسس بکاره کلی خوشحال شده و واسه این کار یه سکس پارتی دیگه تر تیب دادند .. یک ماه معلوم نبود چه جوری گذشته . دلفین و مهرانه و مژگان و اعظم و منور با هم بر گشتن ایران . تو هواپیما هم ول کن نبودند . ولی دیگه نمی شد سکس کامل کرد . در هر حال وقتی که پاشون رسید به تهرون  دلفین و خانوما شماره تلفن ها رو رد و بدل کردند ... حدود 9 ماه بعد واسه دلفین رفتن خواستگاری .دلفین با این پولهایی که از ابر خان گرفته بود خونه و مغازه خرید .  عروس خانوم دختر نجیب و زیبا و خونواده داری بود . وقتی قول و قرار ها رو گذاشتند در همین لحظه موبایل دلفین زنگ خورد -الو دلفین جون من پرنسس هستم . تبریک ! تبریک ! کاکل زری ما به دنیا اومده . دلفین هم خوشحال شده بود و هم دلش به حال بچه می سوخت .. درسته که اون پیش مادر اصلیش پرنسس و ناپدری خودش پرنس زندگی مرفهی  خواهد داشت ولی .. چیکار میشه کرد -نگران نباش دلفین پرنس اونو مثل پسر خودش دوست داره . هر وقت اومدی خارج می تونی ببینیش . این خبرو به امیر سکسی و ایرانی هم بده خیلی خوشحال میشن . اسمشو گذاشتیم  امیرلوتی  .البته  می تونیم بهش پرنس امیر لوتی هم بگیم .  این کوچولو خیلی دلش میخواد یه خواهر اصلی هم داشته باشه .. دلفین داشت به این فکر می کرد که اگه نامزدش بفهمه چی میشه . درحالی که با پرنسس خداحافظی می کرد با خودش گفت اگه پشت گوش خودمو دیدم بازم کوس تو رو هم می بینم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی ...... به پایان آمد این دفتر ولی میدونم حکایت همچنان باقی .....

11 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گل ! خواننده گرامی و دوست داشتنی این مجموعه ! به خاطر حمایتی که ازما درقسمت نظرات سایت لوتی در خصوص اشاره به منبع و نام نویسنده داستان بابت داستانهای کپی شده از این مجموعه نموده اید هم من هم امیر نهایت تشکر را داشته و اگر دوستان دیگری هم هستند که حمایت منطقی خود را از ما اعلام داشته و هنوز توفیق زیارت نظراتشان حاصل نگردیده از آنان نیز سپاسگزاریم . آره داداش گل !امیدواریم که حمایتهای شما و سایر عزیزان راهگشای ارائه آثاری با کیفیتی بهتر باشد و این متخلفین را هم بر سر عقل آورد که شما هوشیار و بیدارید . شب همگی خوش ...ایرانی

m گفت...

ایرانی ( قلم طلا ) :
توی این سایت (لوتی ) هر موقع یکی از کارات را ببینم زیرش کامنت میزارم که این کار دزدیه و از وبلاگ امیر سکسی هست و نویسنده اش هم ایرانی عزیز منه و آدرش وبلاگ را هم کپی میکنم زیرش مثل هر کی به هر کی 45 و 46 این داستان را هم هنوز نتونستم بخونم وقت نکردم اما حتما باید زیبا باشه قربان تو
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز ! دست گلت درد نکنه هر چند نرود میخ آهنین بر سنگ ولی امیدوارم دو ستانی با قلب مهربان و امدیشه ای باز چون شما بتوانند در این متخلفین اثر گذار باشند . برقرار باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز ! دست گلت درد نکنه هر چند نرود میخ آهنین بر سنگ ولی امیدوارم دو ستانی با قلب مهربان و امدیشه ای باز چون شما بتوانند در این متخلفین اثر گذار باشند . برقرار باشی ..ایرانی

m گفت...

ایرانی ( قلم طلا ) عزیزم :
از ماست که بر ماست
ما اگه خودمون حق خودمون را از خودمون بدون و حق دیگران را ارج بگذاریم دیگه مشکلی نیست تمام درد ما اینه که حق خودمون و دیگران را یکجا از آن خود میدانیم
پایدار باشید و ایرانی
از قول من به امیر جونم درود بیکران بفرست
دوستون دارم
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش منطقی و با درایت من ! جز سپاس و تشکر از تو عزیز نمی تونم پیام دیگه ای داشته باشم . فرمایشت کاملا درست و به جاست . اما کو گوش شنوا و چشم بینا ؟! خوشحالم که روز به روز بر تعداد همراهان خوبی چون تو افزوده می گردد . با یکدلی و بی ریا بودن می توان دوستان یکرنگ و صادقی چون تو به دست آورد . این نظرات مستقیما به رویت امیر عزیز و زحمتکش می رسد و حتی خود من تا زمانی که این نظرات در سایت منتشر نگردد آنها را نمی بینم . فقط انتشار و آپدیت داستانهارا با مجوزی که امیر به من داده انجام می دهم . امیر نازنین اول پیام تو را خوانده و بعد منتشرش کرده و یقین دارم که اوهم شما و همه خوانندگان گل این مجموعه را دوست می دارد و با تمام وجود خواهان آن است که روزی فرا رسد که چون گذشته با فعالیتی گسترده و انتشار داستانهایی بسیار زیبا در خدمت شما باشد . روز و شبت خوش آره داداش مهربان من ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی قشنگ تموم شد ولی باز منو یه جای داستان بد نام کردی دوست دارم

ایرانی گفت...

دلفین عزیزم لیوان آب دستم بود گفتم بذارم زمین اول اون یک کلمه رو اصلاح کنم و بعد جواب بدم . باید ببخشی . در هر حال آخر داستان صاحب خونه و زندگی و زن و بچه هم شدی . روز خوش ..ایرانی

sia گفت...

سلام جناب ایرانی. خیلی خوب بود. واقعن نمیدونستم حین خوندن داستان عصبی بشم (بخاطر کارای این یارو ابله135) یا با خود داستان حال کنم. صحنه های خیلی متفاوتی هم داشت، ازجمله سکس با حیوانات که اولین بارم بود خوندنشو تجربه میکردم.
این عید و مهمونی هم حسابی منو از کارو زندگی و خوندن داستانا انداخت.
راستی، هنوز هم این یارو ابله135 از این گوه خوریا میکنه یا آدم شده؟ البته با کارای خوبی که aredadash میکنه فکر نکنم جایی واسه خلاف کردن ابله 135 باقی مونده باشه..
در هر حال مرسی. موفق باشی.

ایرانی گفت...

سلام سیا جان خسته نباشی .. چند سال پیش به غیر از آره داداش و کینگ صفر پنج و یکی دو نفر دیگه بقیه خیلی بی خیال نشون می دادند . این ابر 135 به هیچ صراطی راست نمی شد . ارث پدر می خواست و طلبکار بود .. من حرف بدی هم نمی زدم می گفتم چرا اسم نویسنده رو حذف می کنی .. البته بعد ها من هر یک ماه در میون سه چهار تا پست از این آقا در لوتی می دیدم و دیگه ندیدم . احتمال داره با یک کار بری دیگه فعالیت کنه .. بعد ها نوشته هام در لوتی بر طبق اصول منتشر شد . من برای این داستان انرژی زیادی مصرف کردم . چند تن از اسامی مسئولین لوتی که اون موقع بی خیال بودن درش هست . من این داستان رو حذف نکردم چون براش زحمت کشیدم . از خوابم زدم از سفرم .. با این حال هر گز خارج از داستان به ابر 135 تو هین نکردم فقط تنها راهش همین داستان بود به من فحش ناموس می داد جوابشو نداد. حسابشو بکن مثل زندونی ها در خونه ام اون وقت این آقا بیاد اسم نویسنده رو حذف کنه . بعضی جا ها اسم داستان رو حذف می کرد . نام داستان رو تغییر می داد . چند وقت پیش در لوتی یک بنده خدایی به نام موسولینی پیام داد آقای مودب داستان ابر 135 چی شد . منم مودبانه جواب دادم مربوط به دوسال پیش بود و تموم شد . داستان در شرایط خاص خودش نوشته شد و من خیلی ها رو به چالش کشیدم.. در هر حال برای ارزشها هر چند کوچک هم باید ارزش قائل شد با همه این ها اگرامروز ابر 135 بیاد و دست دوستی به سوی من دراز کنه فراموش می کنم کارای بدشوبه روش نمیارم . باهاش دوست میشم .. ولی راستش تنها کسیه که تا به حال نتونستم با محبت اونو به راه بیارم همین شخص بود و دیگه چاره ای برام نمونده بود . .. در هر حال خوشحالم که این داستان رو پیگیری کردی و همراه منی . با درود مجدد ..ایرانی

ایرانی گفت...

سیا جان اون بالا در سطر هفتم جوابشو ندادم درسته ..

 

ابزار وبمستر