ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مستی وراستی

مادر زنم خیلی خوشگل تر و جوونتر از زنم به نظر می رسید . شاید تازه چهل سالش شده باشه . وقت ازدواج من که سی و نه سالش بود . اسمش ناهیده و منم اوایل صداش می زدم  مامان که دیدم بهم میگه  مامان گویی دیگه قدیمی شده و اگه ایرادی نداره بگو ناهید جون .. باخودم گفتم ناهید جون بخورم اون کپل و کون . چی می شد جای اون پدر زن چاقالوی کله طاس گرد و چاقالو که ده سال ازت بزرگتره یه نگاه هم به زیر پات مینداختی و یه حالی به دامادت می دادی . راستش من نه اهل سیگار بودم و نه اعتیادی چیزی داشتم . مسجد برو هم نبودم . بیکار بودم و خیلی خوش تیپ و دختر کش . این نغمه جون که همسایه ما بود عاشق من بیکاره آس و پاس میشه که تازه از سر بازی بر گشته بودم .همین یه  بچه بابا مامانش بود . -هرکاری کردم از دستش در برم نشد -بابا من کار ندارم -بابا داره -خونه ندارم -بابا داره .اصلا همین خونه ما که سه واحده دو تاش خالیه . -معاف ندارم -شهیاد قاطی کردی ها . تو که یه ماه پیش از خدمت بر گشتی .. راست می گفت چاخان فایده ای نداشت . واسه من کون گشاد بد نبود که از کنار پدر زن خر پول به همه جا برسم . حتما ناهید جون هم به طمع مال و اموالش اومده خونه اش . درهر حال ازدواج کردم و رفتم تو طبقه دوم یا واحد شماره 2 پدر زن جان که کارش نمایندگی لوکس آلات و ظروف و تزیینات و از این خرت و پرت ها بود که به طور عمده از اروپا و ترکیه و چند کشور دیگه وارد می کرد . منم تو یکی از این فروشگاههای بزرگش کاغذ خط خطی می کردم . تو این خصلتهای خوب خودم فقط نمی دونم چرا عرق خوری و مشروب خوردن خودمو رو نکرده بودم . خیلی حال می داد . تو این سن و سال خدمت که بودیم لب مرز چه شرابایی می خوردیم . تازه عرق سگی روبه اکراه می زدیم بالا . با فرمانده مون هم پیاله می شدیم . تو ستاد نمی شد از این کارا کرد . می نشستیم ورق بازی می کردیم چه دنیایی بود . بعد از ظهر ها بد جوری عادت داشتم بخوابم . آقا غلام از بس دوستم داشت منو از کار بعد از ظهر هم معاف کرد . این نغمه جون هم بعد از ظهرو می رفت تعلیم شنا و از اون رفت کلاس کامپیوتر و اوایل شب بر می گشت و دوتایی مون یه حالی می کردیم و می رفتیم بیرون . تازگیها هم این مادر زنه خیلی دور و بر ما موس موس مس کرد . تا این دختره می رفت بیرون میومد خونه من در می زد که بیا چایی درست کردم با هم بخوریم و از این چیزا . یواش یواش متوجه تغییراتی در حالات و رفتارش می شدم بین وقتی که آقا غلام خونه بود و وقتی که نبود یه تغییراتی حاصل می شد .وقتی شوهره می رفت  دامنش یه وجب می رفت بالای زانو و دگمه های بلوزش باز می شد . میکاپش بیشتر و غلیظ تر می شد . جلو من می رفت روبرو آینه و کونشو یه وری طرف آینه می گرفت و می خواست ببینه که چقدر خوش دست و بر جسته و تپل شده .. حرف نداشت . واقعا گاییدن داشت . نمی دونستم شایدم نظری نسبت به من نداشت و من بیخودی داشتم به دلم صابون می زدم . شایدم می خواست پیش من ترگل ورگل باشه . یه روز که ناهارو اونجا بودیم و نغمه رفته بود کلاس و من هم خواب بودم و بیدار شدم صدای صحبت دو تا زنو از تو هال شنیدم . یکیش صدای ناهید جون بود ولی اون یکی نغمه نبود . گوشمو که خوب تیز کردم صدارو شناختم از اون زنای پرحرف و دوستای مادرزنم بود . یه زنی با قیافه ای متوسط و هیکلی درشت و درست که شوهرش اونو ول کرده بود و رفته بود و اهل حال هم بود . بچه هم نداشت و دوست قدیم ناهید جون بود . داشتند در مورد من حرف می زدند .-داماد خوش تیپی داری .من جات بودم صد دفعه تورش کرده بودم -فتانه جون اون شوهر دخترمه . تازه منم  شوهر دارم -اسم اون پیری رو میذاری شوهر . فکر نکنم  تا به حال با کیرش حال کرده باشی . -فتان شیطونو لعنت کن . -ببینم اون اگه مثلا تنها گیرت بیاره و بیفته روت چیکار می کنی -ول کن بابا -جوابمو بده .راستشو بگو تو هیچ وقت دروغ نمیگی .. -هنوز فکر نکردم -فکر کن الان افتاده روت داری فکر می کنی . -سوال سختیه . من تا حالا ناراحتش نکردم . هرچی خواسته براش فراهم کردم -ای شیطون اینو خودت میخوای یا اون -خیلی دیوونه ای فتان . میزنی به هدف -من که نباید بزنم به هدف اونه که باید بزنه به هدف . من از نگاهی که شب عروسی بهش مینداختی فهمیدم که چقدر حسرتشو می خوری و دوست داری که جای دخترت باشی . -بس کن دیگه . فکرمو مشغول نکن . -نمی دونی چه حالی داره آدم با یه جوونتر از خودش حال کنه . خودشو بندازه تو بغل یه مرد خوش تیپ . هم قدرتشو داره هم حال می کنه و هم بهت حال میده -خوب تجربه داری . -ولی سعی کن تورش کنی . تو که نمی خوای زندگی دخترتو به هم بزنی و یا این که هووی دخترت شی .. حرفاشون تموم شد و من رفتم تو جمعشون . وقتی که فتانه رفت و من تو چهره مادر زنه خیره شدم اون دل و دماغ همیشگی رو نداشت . حرفای فتانه روش اثر گذاشته بود و ته دلش هم به من تمایل داشت ولی من چه جوری باید اونو تسخیرش می کردم . روم نمی شد . نمی شد برم بهش بگم ناهید جون من دلم میخواد تو هم اگه دلت میخواد بیا .. سعی کردم یه خورده دگرگون ترش کنم .-ناهید جون خیلی خوشگل و لطیفی . پوستت عین پوست میوه نوبریه . مثل هلوی تازه . خودتم مثل هلویی . خوش به حال آقا غلام . اگه نغمه ای تو کار نبود و توهم در این شرایط مجرد بودی میومدم خواستگاریت . صورتش سرخ شده بود ولی نتونست لبخندشو پنهون کنه .. روز بعد پدر زنه  ناهارو اومد خونه من و نغمه هم بودیم . خیلی  هوس شراب خوری داشتم . اون همش می نشست و می خورد و از بس ازم تعریف کرده بودند که من لب به این چیزا نزدم دیگه نمی تونستم طلسمو بشکنم . پدر زنه خوشحال می شد که یه هم پیاله داشته باشه شاید برای ناهید هم فرقی نمی کرد ولی می دونم نغمه ناراحت می شد . با این حال نشسنم و با اصرار و چشمک پدر زنه و این که هوامو داره یه گیلاس زدم . داغ کردم . سر و صدای نغمه در اومد . -بابا چرا شوهرمو عرقیش کردی . -این ویسکی اصله . عرق چیه کلاس ما رو پایین میاری . ساعتی بعد این خونه بود و من و مادر زنه .. تصمیم داشتم که خودمو بزنم به مستی و گیجی و کارمو صورت بدم . من از خواب بیدار شده بودم و اون تازه می خواست بخوابه . روتختش دراز کشیده بود . یه خورده تلو تلو خوران رفتم طرفش . کاش مث بهروز وثوقی بودم و این جور مواقع می تونستم نقشمو خوب بازی کنم . یه خورده هم لحن مستارو به خودم دادم و گفتم مامان اومدم پیشت بخوابم و باهات حال کنم . خیلی وقته که میخوام لختت کنم روم نمیشه . نمی دونم حالا چرا روم میشه . سرم گیج میره . تعجب و نگرانی و یه برق خوشحالی رو تو چهره ناهید می دیدم . -نه جلوتر نیا من می ترسم  می دونستم داره دروغ میگه . یعنی جلوتر بیا . افتادم روش . لباشو بوسیدم . دست و پا می زد . یه خورده خودمو شل کرده که یعنی مستم . -نه نه به من حمله نکن . من خودم لخت میشم . منو نزن . بهم کاری نداشته باشم . تو که جنبه شو نداشتی مجبور بودی این قدر بخوری -مامان من مست نیستم . من عاشقم . عاشق تو . عاشق کون تو . مست توام بذارم تو کوس تو .. همیشه می خواستم . تو چش نداشتی ببینی . یکی یکی جز شورت و سوتین هر چی تنش بود کند و گفت ببین شهیاد جون من خودمو واست لخت کردم . بگیر بخواب .. -مامان من تازه دارم بیدار میشم . خودتو لخت کردی پس من چی . منو هم لخت کرد .. کاری کردم که شورتمم در آورد . دلم می خواست این بازی رو تموم کنم ولی بد می شد اگه می فهمید از اولش با هوشیاری دارم این کارا رو انجام میدم . -عزیزم شهیاد جون . ناراحت نباش ببین الان کیرتم می خورم -آفرین مامان . خوشگل ترین مامان خانومی دنیا . نازگل تر از همه . آخ که چه با هوس و اشتها کیرمو می خورد و ساک می زد . دلم می خواست همونجا می خوابوندمش و می کردم تو کوسش . -مامان مامان سرم درد می کنه .. حالم بده .. -شهیاد جون دوات پیش منه . الان یه کاری می کنم که حالت خوب شه . حالت خوب شه . نگران نباش تو منو داری غم نداری . سوتینشو در آورد و بهم گفت که رو تخت دراز بکشم .. -مامان! جون ندارم سرم گیج می ره -عزیز دلم چشاتو نباید ببندی . من حالتو جا میارم . از ترس این که خوابم نبره شورتشم در آورد و رو کیرم نشست .. وااااایییییی این تو کوسش چی ریخته بود . انگار اون داخل فلفل ریخته بود که داشت کیرمو آتیش می داد . از تماس با کوسش یه لذتی درمن ایجاد شده بود که با پنجه هام به کون ناهید فشار می آوردم تا دیرتر خالی کنم . چه کوس تنگی داشت . انگاری این بابا غلام پس از بیست سال هنوز نتونسته بود گشادش کنه . هرکاری کردم که نریزه نشد . جلوگیری من تاثیری نداشت -آخخخخخ ناهید جون -شهیادخودتو ول کن . بذار بیاد . بذار بریزه . تا حالت جا بیاد . این آبایی که ریخته بود تو کوسش برگشتشو رو کیرم و اطراف کوس ناهید احساس می کردم . از روم بلند شد و کیرمو گذاشت دهنش . دوست نداشت آب کیرمو حروم شده ببینه . با لذت اون باقیمونه هاشو خورد . یه خورده که ساک زد کیرمو دوباره شقش کرد . یه ساک دستی آورد و تموم لباسای من و خودشو که گوشه کنار افتاده بود کرد داخلش و دستمو گرفت و گفت بیا اگه جون داری بریم یه طبقه بالاتر . دور و برو مرتب کرد و دستمو گرفت و منم با همون حالت فیلمی خودم همراش راه افتادم و رفتم اون طبقه  سومی که یه خورده اسباب اثاثیه داشت ولی کسی توش زندگی نمی کرد .. -شهیاد گلم حالا اینجا ردیف ردیفت می کنم .  بریم  که این تخت قسمت من و تو بوده . -مامان من دوستت دارم عاشقتم -مستی و راستی داماد خوشگلم . منم دوستت دارم عاشقتم . خیلی وقته از همون اول که دیدمت . اول کوسم لرزید و بعد دلم . می دونم وقتی که حالت جا بیاد همه چی از یادت میره .. -مامان من مست نیستم . ولی اگرم باشم هیچی از یادم نمیره -باشه این جوری خیلی بهترهم میشه . تو دوستم داری منم دوستت دارم . تو کوسمو می خوای منم کیرتو میخوام . دوباره رو کیرم نشست و تا دلش می خواست روش حرکت کرد . -جوووووون شهیاد داره میاد داره آبم می ریزه حال می کنم . خیلی خوشم میاد . میشه یه روز وقتی که هوشیاری بذاری تو کوسم . -مامان ناهید .. -ناهید جون -ناهید جون می خوامت . هر وقت بخوای می کنمت . من دیگه آبم نمیومد ولی ناهید با فشاری که بهم آورد خودشو به ار گاسم رسوند . -عزیزم بخواب رو من بخواب اینجا کسی به کارمون کاری نداره . -ناهید جون پاتو باز کن میخوام سرمو بذارم لاپات و با کوست حال کنم بخوابم . سرمو گذاشتم وسط پاش و اونم با موهام بازی می کرد و منم با لذت یواش یواش زبونمو می کشیدم رو کوسش و باهاش حال می کردم . و راستی راستی با اون کیفی که از این سکس بهم دست داده بود چند دقیقه ای خوابم برد . وقتی که چشامو باز کردم درجا همه چی یادم اومد -مامان چه خبره . چرا من و تو لختیم . .. من حالم خوب نبود .. نه .. نهههه منو ببخش مامان من گناه ندارم حالم خوب نبود .. یادم میاد چیکار کردم . -می دونی چیکار کردی شهیاد . من بعد از بیست سال زندگی با شوهرم هرگز بهش خیانت نکرده بودم و.. کلی از این کوس شرات تحویلم داد . -حالا چیکار کنم منو ببخشی -یه تنبیه واست در نظر دارم و اون اینه که  این بار خودت دست به کار شی و اون چیزی رو که تو دلته بریزی بیرون و عملش کنی . -مامان جسارت نشه . میدونی که چقدر دوستت دارم -پس عشقتو نشون بده . روتخت افتاده و گفتم ناهید جون کوستو بنداز رو دهنم تا حالشو ببرم . -چیکار می کنی شهیاد انگاری که داری کباب می خوری -یه کباب خوشمزه خوشمزه . هرجوری که دوست داری کوستو بمال رو دهنم . مادرزنمو بغلش کرده و اونو به شکم و پشتشو رو به خودم خوابوندم و کونشو کردم گاز -اوخ نکن قلقلکم میاد تو رو جون نغمه نکن .-به جون همون نغمه می کنم تا دیگه هست از مامانش یاد بگیره که چه هیکل و تن و بدنی داشته باشه -اووووهههه شهیاد با این حرفات داری منو حالی به حالی می کنی . -خیلی خوشمزه هستی ناهید جون . میخوام سیر سیر بخورمت . -قول بده هر وقت که دخترم سیرت نکرد بیای پیش خودم تا سیرت کنم . -من که از خوردن تو سیر نمی شم مامان اوه ببخشید ناهید جون . نمی دونم دیگه کجاتو بخورم که نخورده باشم . -همه جامو همه جامو .. -ولی من گناه ندارم . آدم مست بیگناهه . -ولی اگه نمی خواستی عشق و هوس خودتو نشون بدی اون وقت می شد گفت که گناهکاری. -ببوس منو ببوس . سینه هامو لبامو همه جامو .. ناهید همه جاش خوردن و بوسیدن داشت . -ناهید جون اگه یه کاری بکنی که  بابا غلام زیاد کارم نداشته باشه می تونم روزا بیام اینجا و باهم حال کنیم . نغمه هم چیزی نمی فهمه . -هرچی تو بگی شهیاد . خودش طرفم قمبل کرد و دو تا قاچ کونشو به پهلوها باز کردو گفت بکن تو کونم بکن -ناهید جون سوراخت چقدر ریزه اصلا معلوم نیست . -خب راهش بنداز تا معلوم شه . این جاده تنگ فقط واسه عبور ماشین توست عزیزم . راست می گفت عجب چیز تنگ و مشتی بود . با روغن مالی کردن کون ناهید با هزار دردسر تونستم یه خورده از کیرمو وارد کونش کنم . حرفشو باور کردم که تا به حال کون نداده . این غلامی که من دیده بودم کوس رو به زور می گایید . یه قسمت از کیرم تو سوراخ کون ناهید فرو رفته بود و رو اون قسمت بیرونی کیر دست کشیده و داغ ترش می کردم -ناهید ناهید خوشگله -چیه شهیاد خالی کن میدونم چی داری میگی حال کن . فقط وقتی که خالی کردی دستتو اون ته داشته باش نذار آب بریزه . وقتی کشیدیش بیرون درجا کیرتو بذار تو دهنم و .. -جوووووون داره میاد از این باحال تر و روون تر دیگه نمیشد و نمیشه . ناهید دارم از خوشی پرواز می کنم . چشانو بستم و دستمو همونجوری که می خواست اون قسمت اتصال کیر و کون رو مثل یه بوش عمل کرده و نذاشتم آب بریزه و در یک آن که کیرو از کونش بیرون کشیدم در جا خودشو رو به من گرفت و کیرمو گذاشت دهنش و دستشم گذاشت زیر سوراخش و هرچی که آب بر گشت کرده بود تو دستاش جمع کرد و دیگه نذاشت حروم شه . ول کنم نبود حالا . -بریم حالا حموم افنتاح کنیم . توحموم هم کلی باهاش حال کردم . -ناهید جون اگه دخترتو دوست داری یه خورده هم به فکر اون باش -شیطون این جوری حرف نزن حسودیم میشه -پس منم باید به غلام حسودیم شه . -اوه اون که از خداشه من طرفش نیام .-پس نرو -اگه تو بخوای چشم . من فقط مال تو میشم -ولی مامان من مست بودم .نمی خواستم بهت تجاوز کنم .. -ببینم تو موقع مستی گفتی که همه چی رو یادت میاد و بعدا فراموش نمی کنی -آها یادم اومد ناهید جون . تو ترس برت داشته بود واسه همین خودت زودتر بهم تجاوز کردی ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

شب همگی خوش ! اسم این داستانو اول گذاشته بودم مستی و بیگناهی ولی حس کردم مستی و راستی هم ردیف ترند هرچند قهرمان داستان ما در عالم مستی نبود که رفت سراغ مادرزنش . کامروا باشید ..ایرانی

دلفین گفت...

دمت گرم دادش گلم

جيبر گفت...

داستان زيبايي بود خسته نباشي

ناشناس گفت...

ایرانی جون خسته نباشی داستان جالبی بود.داستانهایی رامیگم اگه صلاح باشه تک قسمتی باحال ولذتبخش بنویس.ا-زن داداش خوشگله زنم.خواهرمیبنه داداش نمیتنه زنشوسیرکنه سروگوش زن داداشه میجنبه تومجالس مراسم لختی میپوشه.چشای شوهرش بدنبال زن داداشه یجورایی خودش باشوهرش همکاری میکنه.2-شوهرسرد وزن حشری.3
-پسرپولداربادختری ازطبقه پایین ازدواج میکنه دخترواقعا هیکل بیستی داره میرند تاازآتلیه عکاسی وقت ونمونه کار ببیندانتخاب کنندعروسه میگه من نمیتونم عکسهایی اینجوری بگیرم چجوری نشان خانوادهام بدم پسره میگه این جزءعکسهای خصوصیمونه قرارنیست کسی ببینه بلاخره راضی میشه توآتلیه هنگام عکس گرفتن عکاسه سوءاستفاده میکنه عروسه را واسه عکس گرفتن لخت میکنه دامادمیخواهد اعتراض کنه میبنه خودش شق کرده خوش میاداونطرف هم پسره تیزبازی میکنه عروسه راحشری میکنه.درخیال خودش به دور ازچشم داماد لب میگیره دستمالی میکنه درحالیکه داماد هم میبینه حال میکنه بیرون اومدنی عروسه میگه دیگه نیایم آتیله داماد اصرار میکنه چراعروسه سوتی میده داماد میگه نه اینکه بدمیگذره بعدا داماد میگه خودم دیدم نمیدونم چرا خوشم اومدعروسه میگه تودوست داشتی ادامه بده این فانتزی ردوبدل شده بینشون عروس ودامادحشری میکنه سکس میکنندپرده بکارت پاره میشه دوباره آتیله عکاسی ماجراهای جالب وشهوانی وغیره ...واینها تودوره نامزدی اتفاق میفته عروس ودامادگاهی برای حال کردن وتنوع به آتیله عکاسی میرندوآخرسر به فیلمبرداری ازمراسم عروس برون دامادحشری میشه به عروس پیشنهادمیده ازپسره فیلمبرداره بخواهدازسکسشون فیلمبرداری بکنه عروسه قبول میکنه ادامه فیلمبرداره تو لباس عروس جلوی چشم داماد عروس رامیکنه چه کردنی عروس حشریبلاخره سکسه دوبله یا دوکیره راتجربه میکنه.

ایرانی گفت...

با سلام خدمت همه عزیزان ! همین الان دارم میرم مهمونی و همین الان هم نظراتو دیدم . شب که بر گشتم به همه جواب میدم . دوستتان دارم ..ایرانی

ایرانی گفت...

با تشکر از دلفین و جیبر عزیزم ! روز و روزگار خوش ..ایرانی

ایرانی گفت...

با تشکر خیلی خیلی زیاد از دوست آشنا و زحمتکشم ! دست من یکی رو در نظر دادن و نوشتن پیام دیگه از پشت بستی .سوژه های جالبی رو مطرح کردی که سومی اونو باید دقیق تر بخونم . در مورد دومی کار حتما به خیانت زن میرسه دیگه . با این حال اگه در خواستهای خودمو از خودم حساب نکنم منظورم ابتکاریها و اختیاریهای خودمه یه شش هفت تا داستان هست که به تر تیب در هفته های بعد باید بنویسم و بعدا با اجازه میرم سر وقت اینا . البته در نویت در خواستی شماره 3 یه داستان همسر زن داداش رو می خواستم بنویسم ولی قسمت دومشو می خواستم و می خوام طور دیگه ای بنویسم چون فکر کنم روحیه اون دوست آشنامون طور دیگه ای باشه البته در خواست شما سر جاشه ولی خواهره بخواد عروس یا همون زن داداششو برای شوهرش جور کنه باید یه جوری در بیارم که زیاد عجیب غریب نشه . در هر حال تا هفته های بعد یه چیزی میشه دیگه . بازم ازت ممنونم به خاطر وقتی که که گذاشتی و احساس و علاقه خودتو نشون دادی . خوشحال میشم که در خدمت تو و همه عزیزان باشم . شاد و پیروز ..ایرانی باشی .

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان, دمت گرم خیلی داستان بمبی بود! حال کردم! منتظر داستانهای دیگه با همین موضوع هستم!
[223]

ایرانی گفت...

ممنونم 223 عزیز و خوب و گلم ! سر فرصت حتما این کارو انجام میدم .شاد باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز سپاس...

ایرانی گفت...

ممنونم داداش مرتضی . روزخوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر