ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت بیست و ششم

کیا از اینم پا فراتر گذاشت ویه انگشتو کرد تو کوس و یکی رو تو کونو و به همون صورت قبلی آخر کمر منو می مالید و سپیده هم کوس منو می خورد . اون طرف هم شاهد بودم که بهرام و بهاره دو تا خواهر برادر چه صمیمانه دارن با هم حال می کنند . از خوش بودن اونا منم خوش به حالم می شد . بهاره با همون کلاه خودش در حال رقصیدن بود و داشت بابا کرم می خوند و می رقصید . وقتی به جمله دوستت دارم می رسید بهرام هم میومد جلو و می گفت منم دوستت دارم و یکی می کرد تو کون خواهرش . مسخره بازیشون گل کرد -داداش کی گفته منو لخت ببینی بی حیا . -آبجی کی از خواب بیدار شدی . حالا که نزدیک زایمانته ؟/؟ بهاره که نمی خواست از دستش در ره ولی ادای فراریها رو در آورد و بهرام پرید روش و با یه زور خاص و اشتهای فراوون دو طرف کون خواهرشو به پهلو ها باز کرد و کرد تو کوسش . کاوه و بیتا هم که در حال حال کردن با هم بودند به اون صحنه نگاه می کردن . یکی دوتا مرد دیگه اونجا بودند یک جفت حال حسابی به این خانوما داده می شد البته به نوبت . مردا طوری حریص نشون می دادند که با این که در حال گاییدن یکی بودند با یه هیزی خاص داشتن به یه زن دیگه که زیر یه کیر دیگه گاییده می شد نگاه می کردند . با صدای بلند گفتم چیه بچه ها مرغ همسایه غازه ؟/؟ -روشنک جون تو جنس خراب این مردا رو هنوز نشناختی ؟/؟ -چرا یه عمره توشون دارم زندگی می کنم -ولی بدتر از همه میخوای اونی که میخواد اوسا کارت بشه . اوخ اوخ امکان نداره بتونی از زیرش در ری . -من ترجیح می دم از زیرش دررم تا این که منو از زیرش در کنه . -چه حرفای قشنگی می زنی روشنک .عملش شرطه . اگه شاهزاده خانوم و ملکه سبا هم باشی نمی تونی فریبشو نخوری -اصلا چی داری میگی من میخوام واسه کارم برم و به این چیزایی که تو میگی هیچ کاری ندارم . تازه الان چه وقت این حرفاست . مثل این که خودت گلوت پیشش گیر کرده بود و حالا که نخواستت میخوای یه کاری کنی که بهم ثابت شه تو کم نیاوردی . اصلا من که حرفشو نزدم تو شروع کردی . -حالا روشنک جون تو ناراحت نشو . داداش ! کوسسسم! یه خورده دیگه بزن . می خواد . کیا زود باش . از اونجایی که حس می کردم کار سپیده نزدیکه تموم شه رفتم سراغش و زیرش قرار گرفتم تا کیا از همون پشت بکنه تو کوسش و منم یه جورای دیگه ای بهش حال بدم . دستامو دور گردنش حلقه زده اونو به خودم چسبوندم . بابوسه هام به لب و صورتش امون نمی دادم . -جون روشنک بکن همین جوری منو بخور . سینه هامو میک بزن باهاشون بازی کن . یه خورده دیگه حال بدی آبم میاد . کیا داداش محکم تر . سر سوراخ کونمو بخارون . باهاش بازی کن . نههههه نهههههه داداش . یه دستمو رو یکی از سینه های سپیده گذاشته و در حال بوسیدن لباش یه انگشتمو گذاشته بودم رو چوچوله اش و کیا که کیرشو حرکت می داد یه تماسی هم با انگشتم داشت . سپیده با فریاد هاش می خواست که بیشتر بهش حال بدیم . جوووووون داداشش داداششش .. روشنک همینه همینه .. همین جوری آخخخخخ نههههههه باورم نمیشه داره میاد .. داره میاد داداش بریز تو کوسم یواش بریز .. آبتو بریز می خوام ببینم مزه آب کیر داداش چه جوریه . هم با کوسم هم با دهنم . -اگه یه بار بخوری میگی همیشه بهم بده -خب چه اشکالی داره به همه غریبه ها که میدی . من خواهرتم . وصله تنتم . به کی آب برسونی از من واجب تر کاوه و بهرام که گوششونو تیز کرده بودند گفتند سپیده جون هر وقت تشنه ات بود ماهم هستیما . این داداش یزیدتو ول کن . ببین چه جورشده که امروز یه چراغ سبزی بهت نشون داد -سپیده به حرفشون توجه نکن . با این حالی که بهم دادی مگه میشه از خواهر خوشگله ام دست بکنم . تازه همیشه تو خونه کنار همیم چه صفایی می کنیم . -به شرطی که خودتو جای دیگه سیر نکرده باشی -من اشتهام زیاده سپیده -دوست داری آبجیتم اشتهاش زیاد باشه ؟/؟ -به شرطی که فقط گرسنه داداشش باشه -بد جنس خود خواه به جای این حرفا تو کوسم آب بریز . کیارش پهلوهای سپیده رو نگه داشته بود و با یه لرزش شدید و پشتش فریاد و اشتیاق خاصی که محیطو لرزوند : آهااااییییی ببینین چه جوری دارم با کوس خواهرم حال می کنم کیا و بهرام صداشون دراومد که مگه ما داریم چیکار می کنیم . -سپیده بیا داره می ریزه . حال کن .-خودت چی داداش حال نمی کنی ؟/؟ -بیشتر از بیشتر . افتاد رو خواهرش و چند لحظه بعد دو تایی شون پاشدند . از اون طرف بهرام و بهاره هم کارشون تموم شده بود . آب کیر بهرام از از کوس بهاره در حال سرازیر شدن بود و این کاوه و بیتا هنوز سیر نشده بودند . کیارش : کاوه جان این نوعروس ما رو نمی تونی سیر کنی ؟/؟ -خفه شو من مثل تو ناتوان نیستم که زود ول کنم . داره حال می کنه منم دارم می کنمش . -اگه توانا بودی که تا حالا حالشو جا می آوردی . این نوعروس اشتهاش خیلی زیاده . اول کاره دیگه . بهرام بدو بریم . بهرام اول سختش بود که حرف کیا رو گوش کنه . چون هم دوست پسر بیتا بود و هم این که می خواست به احترام کاوه پا پیش نذاره ولی صدا و فریاد کیا اونو مسخ کرده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

دمت گرم

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین عزیزم .خسته نباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر