ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 10

عجب تیکه ای بود این مامانه .. خیلی خوشگل تر و هوس انگیز تر از دخترش نشون می داد . من اون جوری که ته و توی قضیه رو در آورده بودم این معشوق میترا خانوم سنش از من بیشتر بود و منم خیلی خوش تیپ تر بودم . البته  جراتشو نداشتم یا درست نبود که مستقیما از مینا بپرسم . فقط موضوع رو به این صورت مطرح کردم که خب واقعا این حرکت مادرتون زننده هست . سعی کنین به روش نیارین تا من یه جوری این مسئله رو حلش کنم . در این موارد باید باور ها و فرهنگ ها اصلاح شه و به اصطلاح هنجار هایی که در جامعه وجود داره دستخوش تغییراتی شده که از این تغییرات به نوعی شکستگی و انقلاب درونی اندیشه ها یاد میشه . یه سری کوس شراتی بلغور کرده و مینا گفت بالاخره من باید چیکار کنم .. -شما باید صبوری پیشه کنید . فقط من می خوام بدونم این آدم کثیفی که با مادرتون رابطه داره و هفته ای یک بار هم اون جوری که شما اطلاع دارین از نزدیک همدیگه رو می بینن از نظر ریخت و قیافه و سن چه طوره .. -استاد هوشیار شما خیلی خیلی خوش تیپ تر و سر حال تر از اونین و شیک تر و آراسته تر . تازه اون فکر کنم سیگاری هم باشه .. -خب مینا جان شما باید این هفته , شب کشیک پدرتو دقیقا واسم مشخص کنی و من سعی می کنم کاری کنم که مامانت اون شب دیگه معشوقه شو نبینه و یه نقشه ای باهاش چیدم که قول داد باهام همراهی کنه . موقع خروج از اتاق یه چشمکی بهم زد که تا ساعتها  تو ذهنم مرور می کردم که هدفش چی می تونست باشه .. شاید می خواست به نوعی ازم تشکر کنه  و یاد آوری کنه که دو نفرمون با هم متحد شدیم . ولی من یه بر داشت دیگه ای هم داشتم . هر چند مثل غزاله شیطنت نداشت ولی یه جورایی تو مایه های همون بود . بعد از دختره خانوم میترا عنایت رو صداش کردم بیاد داخل . -خانوم عنایت دختر شما یه مسائلی رو مطرح فرمودند که من صلاح می دونم که در یک جلسه جدا برای یک ساعت هم که شده تشریف بیارید در منزل من که اونجا مشاوره خصوصی هم دارم . منتها من باید وقتمو تنظیم کنم و بهتون اطلاع میدم . دخترش مینا اولش می ترسید و تا حدودی از مامانش خجالت می کشید که بخواد این جریان رو به نحوی رو کنه که من در جواب بهش گفتم که این اونه که باید خجالت بکشه نه تو . عجب تیکه ای بود این زنه . چه لب و لپهایی داشت . دلم می خواست اون گونه ها رو گازشون بگیرم و همونجا صاحبشو درازش کنم . وقتی حرف می زد می تونستم دندونای درشت و سفید و یکدستشو بشمرم . انگار داشت می خندید . اصلا نمی فهمیدم چی میگه و هر چی می گفت تایید می کردم و سر تکون می دادم .. اون نامرد عوضی بخواد بیاد و کوس ننه مینا کرامتو بکنه ؟/؟ مگه من خودم چلاقم ؟/؟ عجب رایحه ای !عطر هوس انگیز زنونه اش منو کشته بود . اون یه جورایی واسه من گوشه چش نازک می کرد . یه جاهایی که اطلاع کمی از موضوع داشت اظهار فضل کرده می خواست خودی نشون بده . همه و همه حکایت از این داشت که اهمیت میده به این که از نظر ظاهری و فکری چه اهمیتی بهش میدم . از اونجایی که می دونستم اهل حاله بهش گفتم راستش گذشته از همه اینها شباهت زیادی بین شما و مینا جان وجود نداره . ریسک عجیبی کرده بودم ولی چون شخصیت درون میترا رو می دونستم به این صورت موضوع رو عنوان کردم . شما بزنم به تخته بیشتر به نظر میاد که خواهر بزرگ مینای گل باشین .اون باید با دیدن ظاهر زیبا و باطن دلسوز شما روحیه بگیره و دیگه به درساش برسه و مشکل روحی و روانی نداشته باشه .. خیلی خوشحال و خندون شده گل از گلش شکفته بود . -درهرحال خانوم کرامت من به اون جلسه ای که با هم میذاریم خیلی خوش بینم و یه مسائلی رو هم باشما در میون میذارم که خیلی ضربتی به حل این مسئله کمک می کنه و بازم بستگی به خود شما داره که چه جوری بااین مسئله کنار بیایین . امیدوارم متوجه حساسیت موضوع  شده باشین . روسری خودشو یه جورایی برد عقب و گره شو شل کرد صندلی خودشو جلوتر کشید و طوری به طرفم مایل شده و حرف می زد که قسمتهای بالایی سینه اشو انداخته بود تو دید من . نمی تونستم وانمود کنم که بی خیالم ولی با همه اینها یه ثانیه رو سینه ها زوم می کردم سرمو به سمت دیگه می گرفتم . که مثلا بی خیالم . -خیلی خوشحالم که استاد و مشاور فهمیده ای مثل شما امسال در این مدرسه فعالیت کرده و می تونه کمک حال خانواده ها باشه . من خودم با این که یک زن هستم ولی کاملا به این مسئله آگاهی دارم که آقایون در این زمینه خبره ترند . با هم خداحافظی کردیم و اون غروبی رو که شوهر میترا خانوم می خواست تشریف ببره بیمارستان و کشیک شبانه اش , من هماهنگی کرد ه و بهش گفتم که امشب منتظرشم . یه ساعتی رو اول شب باهاش قول و قرارکرده و اینو هم گفتم که فقط یک ساعت وقت دارم سعی کنه سر ساعت بیاد که جای دیگه هم کار دارم . رفت تالب باز کنه و چیزی بگه فکر کنم درجا پشیمون شد . حتما پیش خودش حساب کرد که میاد میشینه و یه ساعت بعد میره زیر کیر معشوقه اش ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر