ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 11

ببینم سها فکر می کنی کدومش بیشتر مزه بده . حال کردن مرد با زن شوهر دار یا حال کردن زن شوهر دار با یه غریبه .. -چی داری میگی من که دارم کیف می کنم حالا اندازه لذت طرفو دیگه باید از تو پرسید . غرقم کن . آتیشم کن جرررررم بده . بزززززن پارررررم کن . حشری که سها داشت اگه کیرم مثل یه اره کون و کمرشو از وسط هم نصفش می کرد عین خیالش نبود . کف دستامو رو شونه هاش گذاشته و با آخرین نیرو چنگشون می گرفتم . می خواستم از درد ناله کنه ولی اون از هوس فریاد می زد فریاد می زد و می گفت سهراب بازم فشارم بگیر . میون دستات و زیر کیرت لهم کن . نذار تکون بخورم نذار از زیر کیرت در برم . با پاهات بهم فشار بیار . لگدم کن . سنگینی خودتو بنداز رو من . موهای سرمو بکش . دردم بیار دردم بیار بذارتا آتیش هوسم بخوابه و حواسم پرت شه . خواهش می کنم . خوشت میاد سهراب ؟/؟ از کونم خوشت میاد ؟/؟ اگه دوست داری چاقالو ترش می کنم . -خوبه سها خوشگله خودتو به زحمت ننداز . فکر نمی کردم که این جور گاییدن زبونشو تا این حد باز کنه . همیشه دوست داشتم در سکس نهایت تلاشمو بکنم تا اون ازم راضی شه و به ار گاسمش برسونم . این کارو با عشق انجام می دادم ولی حالا می خواستم که این کار رو برای انتقام انجام بدم . دستامو از پهلوهاش به سینه هاش رسونده و اونو به حشر اعلا رسوندم . یه خورده از دست زدن به پهلوها و سینه هاش حس کردم که نسبت به زمانی که با من بوده چاق تر شده ولی خوش ترکیب بود . اون به بدن خودش سختی نمی داد . حس کردم هنوز گرسنه اون تن و بدنشم . وقتی که از ور رفتن با ناحیه کونش یه دلی از عزا در آوردم با مالیدن رونهای هوس انگیز پاش هر لحظه داغی کیرمو تو کوس سها بیشتر احساس می کردم . اونم خیلی خوب متوجه این موضوع شده و با چرخشهایی که به کونش می داد مجبورم می کرد که واسه جلو گیری به خودم فشار بیارم . کیف می کرد و لذت می برد از این که منو مجبورم کرده که جلو گیری کنم و با لذت بردن من حال می کرد . حالا نوبت بازوهاش بود . این کارا رو براش انجام می دادم . یه حالتی بهم دست داده بود که دلم می خواست احساسات خالصانه امو موقع سکس طوری بروز بدم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده . هر یک ازدستا شو تو  دستام گرفته و از نوک انگشتا تا ابتدای شونه ها و آخر بازوشو می لیسیدم و ماساژش می دادم . اون با این حرکات خیلی کیف می کرد . -سهراب اگه بدونی چقدر حال میدی و کارهات چقدر شگفت انگیزه ؟/؟ -چی شده بازم یاد اون یکی سهراب همون شوهر سابقت افتادی ؟/؟ هیچی نمیشه . باید یه روز منو به اون معرفی کنی تا متوجه شم که دیگه به چه چیزی علاقه داری -عزیزم دیگه از این شوخیها نکن . می دونی که چقدر دوستت دارم و عاشقتم و واست می میرم .-همین یه روزه ؟/؟ -خب آدمای خوبو میشه از رو پیشونیشون شناخت . چه اشکالی داره که جونمو واسه یه آدم خوب که جونشو واسم به خطر انداخت بدم . فقط حواست باشه شوهر سابقم یه نامردیه که اگه پاش بیاد آدم هم می کشه . پس سعی نکن هیچوقت باهاش روبروشی . کثافت از این می ترسید که گند کاریهاش لو بره . دیگه نتونست طاقت بیاره . یه صد و هشتاد درجه ای برگشت و خودشو انداخت تو بغلم و با یه حرکت سریع منو خوابوند و سرشو گذاشت رو سینه ام . خیلی ور رفتن با سینه و موهای اونو دوست داشت . همیشه این کارو برام انجام می داد . وقتی این کارو با انگشتاش انجام می داد و با موهای سینه ام ور می رفت حرکت خالصانه اشو با تمام وجودم حس می کردم . یعنی چه حالا و چه در گذشته هر دو احساس یکی بود .. یا هر دو بی ریا بود یا ریا کارانه .. پس اگه خالصانه بود چرا بهم خیانت کرد وچرا هنوز داره به این کار کثیفش ادامه میده . بازم وقتی که لبامو می بوسید سختم بود ولی طوری با حرارت شیطانی این کارو انجام داد که نه تنها وسوسه ام کرد بلکه منو به این وضعیت  طوری عادت داد که خودم لبامو رو لبای عشق و همسر سابقم به حرکت در می آورد م .  احساس آرامش می کردم از این که اونو تسخیر کرده و تحت تسلط خودم در آوردم ولی این باور رو هم داشتم که در خیلی از زمینه ها و هنگام سکس تحت تاثیر حرکات اون قرار دارم . شاید هنوزم  دلم میخواد یه وضعی پیش بیاد که فکر کنم همه اینا یه خواب و خیالی بوده و اون هنوز به سهراب سوخته وفاداره . حاضر بودم همون چهره سوخته رو می داشتم و دلم نمی سوخت . چطور آدما می تون پست و ظالم و سنگدل باشن . .من که دوستت داشتم . من که برات می مردم . به زور به حال طبیعی بر گشتم تا سکس بهم مزه بده و اونم مشکوک نشه . دیگه از هر چی زن بود داشت بدم میومد . یعنی بدم اومده بود . دستای سها دور کمرم قفل شده بود و اون با حرکات کوس خودش کنترل سکس را در دستش گرفته بود . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

محمدرضا گفت...

خیلی زیبا بود ایرانی....

ایرانی گفت...

سارای عزیز می دونم فعلا درس داری به این زودیها نمیای . امروز یه پیامی رو که رضا بمب عزیز فرستاده بود فکر کردم تو فرستادی .. موفق باشی . در هر حال برای همه دوستان آرزوی موفقیت می کنم . سارای گل دریک مورد خاص باهات موافق نیستم واگه تجدید نظر کنی بهتره . ودرمورد خاص دیگه ای یعنی نوعی عادت باهات نظر مشترک دارم . زندگی فراز و نشیب های زیادی داره . آدما به بعضی چیزا عادت می کنن . منم همین طور ..به قول مرحوم مازیار خواننده مازندرانی ..عادتم یه دردیه مثل دردای دیگه ..گاهی هم مسکنه واسه فردای دیگه ..گاهی وقتا آدم در زندگی بعضی حرفا رو نمی تونه بر زبون بیاره و یا بعضی حرفا رو در هر جایی بزنه و احساسات خودشو بیان کنه درهرحال من سعی کردم صادق باشم و صادقانه بگم و بنویسم شاید بعضی از حقایقو نگفته باشم ولی دروغ نگفتم و اینا با هم فرق می کنه ..گاهی وقتا می بینی تلفن یک طرفه میشه ولی سارا جان دیدی تا الان تلفن یک و نیم طرفه بشه ؟/؟ گیر در سر همون نیم طرفشه . اگه وقت کردی پیام بدی ممنون میشم و تو که می دونی من به حرفای تو و همه دوستان خوبم توجه دارم .خدا نگه دار تو دختر خوب و مهربان و با فرهنگ و سر به زیر..ایرانی

ایرانی گفت...

محمد رضای گرامی بی نهایت متشکرم . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای گرامی امیدوارم پیام اول منو خونده باشی و اگه امشب این طرفایی این نظراتو بخونی . مشکلات همه دوستان و آدما برام اهمیت داره .. حتی دست از نوشتن داستان بر می دارم و به اونا می رسم . آدما در زندگی باید به حق مالی خودشون قانع باشن و شاید هم به حق معنوی و روحی خودشون . ولی بعضی از آدما سزاوار اون چیزی که براشون اتفاق میفته نیستن . بعضی از آدما ممکنه برن پشت تریبون یا برای میلیونها نفر یه صحبتایی بکنن ولی از همون آدم نمیشه انتظار داشت که وقتی تلفنی با یکی صحبت می کنه همون شیوه رو به کار بگیره . یه دانش آموز خوب یا یک فوتبالیست خوب خودش می دونه در چه جایگاهی قرار داره . اگه معلم و مربی بهش نگه تو بهترین و دوست داشتنی ترینی خودش با منطق و احساس خودش متوجه میشه . شب و روزت خوش امیدوارم هیچوقت کشتی شکسته نشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای خوب ومهربان ..زندگی پستی وبلندیهای زیادی داره ..کسی رونمیشه مجبور به کاری کرد و نباید کرد .. در رابطه انسانها در علاقه اونا به هم در دوستیها و در پیوند ها و جدایی ها . مهم اینه که آدما به احساس هم پی ببرن و با یه درک منطقی مسائلو حل کنن . مهم اینه که بتونن فکر همدیگه رو بخونن . بعضی وقتا یه آدم دوست داره یه سد هایی رو بشکنه . با یه تابوهایی مبارزه کنه. البته نه درجهت ضد اخلاق ..برای اونی که دوستش داره یه کارایی بکنه که برای بقیه نکرده!!!!! . ولی اونی که دوستش داره نمیتونه و یا نمی خواد که متوجه این علاقه بشه . شاید طرف دلایل منطقی خودشو داشته باشه . تفاوت دراندازه رویا و واقعیته ..هرچند هر دو طرف صادق باشند ..سارای نازنین دوباره رفتم بالای منبر ..نیستی و من دارم واسه خودم روضه می خونم . نیمه شبت خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

راستی سارای مهربان! داشتم یه متنی می نوشتم خواستم در یه مورد خاص یه اصطلاحی به کار ببرم به نظرت سنگدل مهربان کوبنده تره یا مهربان سنگدل ..من جوابشو می دونم . ما که رفتیم بخوابیم تو درساتو خوب بخون . موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

چند ساعت پیش در قسمت چت دیده بودم یا خونده بودم که یکی در مورد شی میل داستان می خواست . من تا حالا یکی دو داستان یک قسمتی در اینمورد نوشته ام که اسمش فعلا یادم نمیاد و در هفت هشت قسمت پیش داستان تولدی دوباره یکی دو قسمتش به نقش مختصری هم به یک شی میل داده بودم . بازم در آینده حتما می نویسم . شب همگی خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای بااحساس و منطقی ! یادم رفت بهت بگم داستان غیر سکسی را که برای فرداشب آماده کرده ام و دوسه روز پیش نوشته ام اسمش هست عشق اینترنتی ..خیلی خلاصه و واقع گرایانه نوشته شده . چند تا کلام عاشقانه درش است ولی به عنوان فرع قضیه بهش نگریسته میشه کاش طولانی تر و با بیان نکات عمیق تری می نوشتمش خلاصه ای منظورمو رسوندم . فرداشب حتما بخونش . شاید پیام خیلی ها برای خیلی های دیگه باشه . در کنار نوشته ای دیگه که تازه شروع کردم که اگه موفق بشم تمومش کنم اونو هم منتشر می کنم . درس زیاد داری ولی زیاد وقتتو نمی گیره چون می ترسم بعدا از دستت در بره . هرچند آش دهن سوزی هم نیست ..صبحت به خیر ...ایرانی

 

ابزار وبمستر