ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 11

این مشاور شدن هم بد چیزی نبود ها . همش نون آدمو مینداخت تو روغن . تا باشه از این مشاوره ها . ولی باید فکر کیر و کمر خودمم می بودم . ولی معلمای خوبی هم داشتیم . به ریسکش نمی ارزید . میترا خانوم اومد . اومد به آپارتمان اختصاصی من . چه میترایی ! چه تیکه ای ! چه هلویی ! وقتی وارد شد نتونستم چشم ازش بر دارم .  مانتوشو که در آورد و اون پیراهن یکسره آستین حلقه ای اشو که از جلو تا سینه هاش واز کمر لخت بود انداخت تو دید من نتونستم ازش چشم بگیرم . -خانوم به من افتخار دادین .من در منزل خودم مجلس عروسی ندارم ولی می تونم به عنوان یه عروس ازتون پذیرایی کنم . -اونم باکمال شجاعت جواب داد . من قبلا عروس شدم -خب این دوره و زمونه مد شده که هر خانمی چند بار عروس میشه . از قرار معلوم شما هم که خیلی پیرو مد هستین .اینطور نیست . ؟/؟ -منظورتون چیه آقای هوشیار -هوشیار هوشیاره . شما خوبم می دونین که منظورم چیه . شما اومدین پیش من تا مشکل روحی دخترتونو درمان کنین غافل از این که خودتون نیاز به درمان دارین . شما یک معشوق دارین . دوست مرد . دخترتون اینو می دونه و فکر می کنم یه مدارکی هم از شما داره .. -نه دروغه دروغه .. -اون حالا فیلم گرفته یا عکس یا چیز دیگه ای بالاخره شما با قانون طرفید . امااون از این عذاب می کشه که چرا به باباش خیانت می کنین . چرا به مادری که می نازیده و بهش افتخار می کرده دیگه نمی تونه تکیه کنه . سرشو انداخته بود پایین . دستمو گذاشتم زیر چونه اشو سرشو دادم بالا . وای چشای خوشگلش پر اشک شده بود -خواهش می کنم زندگی منو خراب نکنین . من قول میدم قول میدم فراموشش کنم . -شما امروز اونو فراموش می کنین فردا یکی دیگه جاشو می گیره . آینده دخترتون در معرض تباهیه . اشک از چشاش جاری شده بود . دوست داشتم در همون حالت بغلش کنم و بخورمش .. چند لحظه بعد یه حرفایی زد که کارمو راحت ترکرد .. شدت گریه هاش زیاد شده بود .. -نمی دونم شما احساسات و نیاز های یک زنو درک می کنین یا نه . مردا می تونن برن دنبال کیف و تفریح خودشون ولی ما زنا توی خونه باید سرمونو به کار گرم کنیم تا این که کی شوهرمون بر می گرده و یه جوری وظایف شوهری خودشو انجام بده . شوهرم وقتی که خسته بر می گرده خونه دیگه جونی برای فعالیتهای آنچنانی نداره و خیلی زود خسته میشه . منم یه زنم نیاز دارم -می تونستین به خودش بگین -فایده ای نداشت .. -شما خیلی زیبا هستید . حیفه که خودتونو بسپرین به دست هر کس و ناکثی . واقعا حیفه . متاسفم . بی اختیار بود یا با اختیار و از روی لوندی و شیطنت دیگه نمی دونم سرشو گذاشت رو سینه ام و منم موهای سرشو نوازش کردم . اونم تو بغلم چشاشو بسته بود . -خواهش می کنم از این موضوع به کسی چیزی نگین . -ببین تو هم به روی مینا نیار که چی شده فقط رفتار خودتو تغییر بده . همه این کارا رو می کنم . مجبورم بازم خودمو به خاطر دخترو خونواده ام فدا کنم . رو خواسته هام سرپوش بذارم. -میترا خانوم نیازی نیست که رو خواسته تون سرپوش بذارین -یعنی می فرمایید به اون کارم ادامه بدم ؟/؟ -اصلا حرفشم نزنید . من خیلی ناراحت میشم .. بایه کرشمه خاصی که می دونم می خواست دلمو ببره گفت آخه چرا ؟/؟ -شاید از دست من یه کاری ساخته باشه .. -مثلا ؟/؟ صورتمو به صورتش نزدیک کرده و لباشو با یه تشنگی خاصی به لبام چسبوندم . دیوونم کرده بود . داغ شده بودم . با هیجان دستمو گذاشتم دور کمرش و با کف دستم کمرشو می مالیدم . -چیکار می کنی -همون کاری رو که دلت می خواد و چشات داره میگه . همون چیزی رو که تو می خوای . همون نیازیه که نمی خوای روش سرپوش بذاری . -نههههه نهههههه چقدر آتیشت تنده ؟/؟ -به تندی آتیش تو می رسه ؟/؟ -نمی دونم نمی دونم . من که هفت روز هفته آتیشم تنده . -ولی ظاهرا فقط یه روز می خوابونیش . -یه نگاهی بهم اناخت که یه دنیا راز و معنی درش نهفته بود . -خب تو هم واسه یه بار در هفته آتیشمو بخوابون ببینم می تونی آقا دبیر . استاد روان شناسی ؟/؟ می تونی روانمو درمان کنی ؟/؟ -میترا من هم جسمتو درمان می کنم و هم روحتو .  تو دلم گفتم صبر کن به مینا برسم . اونو هم از کون میگام . درسته دخترش قلمی بود ولی این تازه دوشیزگان یه هیجانی از خودشون نشون می دن که کیر مرده های قبرستون رو هم شق می کنن . .پیرهنشو از بالا شروع کردم به در آوردن . سینه هاش زیر سوتین داشت بهم چشمک می زد زود باش بیا منو بخور و منم حریصانه یه طرف سوتینشو یه وری کرده و لبامو گذاشتم رو سینه اش .. چه خوش طعم بود این سینه .. بوی خوبی می داد و طعم یه کاکائوی خوشمزه . اون دستم هم سرگرم کار کردن بود و در حال در آوردن بقیه پیرهنش ولی تا یه جایی می شد ازش استفاده کرد . اون همین جور در حال خم شدن بود تا بتونه بقیه لباسشو خودش در بیاره و من با همون لب چسبون رو سینه اش به طرف پایین می رفتم --استاد من میگم آتیشت تنده تو میگی نه -عزیزم من از آتیش تو دارم می سوزم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر