ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 13

بچه های گل و نازنین .. راست میگن که هیجان آدم در سالهای اول بلوغ خیلی زیاده . چه شور و هیجانی . اکبر جون مظفر گل من زودباشین آبتونو می خوام . پرکنین سوراخای کوس و کون منو . من تشنه امه . دیگه تاب و توان ندارم . نمی تونم طاقت بیارم آب می خوام . اکبر : اشی جون داری به ما میگی که آدم در سالهای اول بلوغ هیجان بیشتری داره ؟/؟ پس خودت چی  که از یه دختر 14 ساله اکشن تر و باحال تر و پر هوس تر و خواستنی تری -مظفر جون ! این اکبر چی داره میگه راست میگه ؟/؟ -بر منکرش لعنت . این همه هیجانو این همه شور هوس رو نمی دونم من چی اسمشو بذارم . بگیر اشی خوشگله که آب کیر من داره میاد تو کونت .. - اکبر تو هم بیکار نباش . بزن تو سر کوسم . بزن تو دهن کوسم . آتیش گرفتم .. اکبر هم چند ثانیه ای بعد از مظفر آبشو ریخت تو سوراخ من . اون ریخت تو کوسم و مظفر ریخت توی کونم . سه تایی همدیگه رو بغل زده بودیم . دیگه از حال رفته بودم . دلم نمی خواست هیشکدوم ازاینا از پیشم برن . دوست داشتم بخوابم و وقتی بیدار میشم ببینم زیر کیر حداقل یکی از اوناست که چشامو باز می کنم و بعد بهش بگم که یه بار دیگه منو بگاد .. اوخ شوهر گلم میدونم از این که می بینی که بهم خوش می گذره روحت احساس آرامش می کنه . چون خیلی دوستم داشتی و همیشه رفاه و سعادت منو می خواستی . فقط می خواستم اون دوتا رو تو بغلم داشته باشم . واسه این که حس نکنن به یکی توجه بیشتری دارم یه خورده که بایکی ور می رفتم با اون یکی هم حال می کردم . -بچه ها ناهار پیشم بمونین . فعلا یه خورده تو بغل هم بخوابیم بد نیست . با این که می ترسیدم از پیشم پاشن و برن ولی طوری با لذت خوابم برد که در این سالها همچین خوابی کمتر داشتم . فکر کنم یکی دوساعتی رو خواب بودم وقتی که بیدار شدم  با این حس بود که اکبر داشت کوسمو میک می زد و مظفر قسمت سینه به بالامو غرق بوسه کرده بود . سه تایی مون به هوس افتاده بودیم و یک بار دیگه بچه ها قدرت و شور جوونی خودشونو نشون دادند و منم هوس خودمو که دوباره گل کرده بود . درهر حال یکی دوساعت بعدش اونا هم رفتند و من تنها شدم . آخ که این تنهایی چه عالم و لذتی داره . دنیای عشق و شور و نشاطه . البته تنهایی از این نظر که بچه هام به من این فرصتو بدن که من به دنبال عشق و حال خودم باشم . عجب یکی دوروز پرباری داشتم . نمی دونستم که شکار بعدی من چه کسی باید باشه . یه روزی از این که کیری جز کیر شوهرم نصیبم شه مو بر تنم سیخ می شد ولی حالا از این که یک کیر تکراری بخورم و نوش جون کنم حس می کردم که به خودم خیانت کردم و حقم خیلی بیشتر از ایناست . من هنوز جوون بودم و حق زندگی کردن داشتم . 46 سال که دیگه سنی نیست . پس از رفتن بچه ها که یه غذای درست و حسابی هم به اونا دادم و تقویتشون کردم یکی دوساعتی رو خوابیدم و بعدش شروع کردم به ورزش کردن . و یه دوشی گرفتم و کلی فکرم مشغول شد به این که کاندیدای بعدی کی می تونه باشه . حس کردم با این مزه هایی که کوسم گرفته به این سادگیها دست از این تنوع طلبی بر نمی داره . ومی خواد حداکثر استفاده شو از این روزای باقیمونده جوونی بکنه . واقعا زندگی آدما شبیه خواب و خیاله . گاهی وقتا فکر می کردم این کارایی رو که این دوروزه انجام دادم شبیه یه خواب و خیاله .. یعنی من این کارا رو انجام دادم ؟/؟ هرکاری بود که با کیف و لذت زیادی همراه بود . راستی اصلا واسه چی این لذت بردنها و کیف و حال کردنها ممنوع شده ؟/؟ دوستم می گفت مردا به باسن بر جسته اهمیت زیادی میدن . اگه بتونی از اون ناحیه تحریکشون کنی و هوای چشا و حرکاتشونو داشته باشی مطمئن باش که واسه گاییدن تو خودشونو به آب و آتیش می زنن و در واقع این تویی که داری بر فضای سکس حکومت می کنی . با این سه چشمه ای که اومده بودم حواسم جفت شده و اعتماد به نفسم زیاد شده بود . دام و اسلحه رو داشتم ولی باید شکار رو پیدا می کردم . نمی دونستم سراغ کی باید می رفتم . مغازه دارای محل همه منو می شناختن و عادت نداشتم فانتزی برم پیششون . تا سالها که چادر میذاشتم سرم و گاهی اوقات این اواخر که مانتویی شدم همه با یه تعجب خاصی نگام می کردند . انگار که من از یه کره دیگه ای اومده باشم . با خودم گفتم باداباد میخواد چی بشه . بگن که اشرف بعد از شوهرش ولنگار شده .. من دوست دارم کیر بخورم و حال کنم .. ولی نه بچه هامو چیکار کنم . اون وقت نمی تونم نقشه های بعدی و زبل بازیها مو پیاده کنم . دوروز دیگه سر و کله شون پیدا میشه و اون وقت در رفتن از دستشون و معشوق  به خونه آوردن کار حضرت فیل میشه و یا در رفتن از خونه . ظاهرا این شبو هم باید تنها می بودم . حس می کردم که ملا رحمت می تونه بیاد تو رختخوابم و باهام باشه ولی هوس یه کیر تازه رو داشتم . با همه اینها واسه این که خودم با دیدن خودم حال کنم و روحیه بگیرم یه میکاپ درست و حسابی رو سر و صورتم انجام داده و با یه دامن چسبون و کوتاه و چاک دار تو حیاط خونه می گشتم . ای دیگه کسی هم تو کوچه فوتبال بازی نمی کرد . تو این بازار سکوت صدای زنگو شنیدم . ترجیح دادم که شخصا برم درو باز کنم . واییییییی . یه جوون خوش قیافه و شیک و پیک بود . -ببخشید خانوم این طرفا خونه خالی پیدا میشه ؟/؟ زبونم بند اومده بود .. یه جور خاصی نگام می کرد .  دوست داشتم یه دور بگردم تا کون بر جسته امو از طرف دامن چاک دارم ببینه . -نمیدونم اطلاعی ندارم ولی واسه یه شب یه تقریبا خالی پیدا میشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداش گلم گل کاشتی منتظره ادامش هستم

ایرانی گفت...

تو خودت گلی دلفین جان .. درود بر تو ...ایرانی

 

ابزار وبمستر