ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 15

این جوری که معلوم بود این آقا جناب حول و حوش ساعت نیم نیمه شب باید می رفت حموم . هیچ اشکالی نداشت من اون موقع لخت می شدم و تو تاریکی می رفتم یه گوشه ای ازحموم و منتظرش می موندم . فقط ای کاش پشیمون نمی شد و میومد . چه هیجانی و چه عشق و حالی می تونه داشته باشه . میاد داخل حموم کلید برقو می زنه و یهو با تن کاملالخت من روبرو میشه . وای چه صحنه ای میشه . چند دقیقه ای فکر می کردم در چه وضعیتی باشم بهتره . اگه دمرو باشم یا قمبلی و پاهامو از پشت به دو طرف باز کنم هم می تونه کونمو خوب دید بزنه و هم کوسم و این جوری خیلی هوس انگیز تر میشم و مردا این حالتو بیشتر می پسندند ولی ترجیح میدم که طاقباز باشم و پاهام به دو طرف باز باشه تا چشام تو چشاش بیفته و این جوری اگه خواست مثلا واسه ملاحظه کاری هم که شد در بره یه عشوه ای بیام و یه چیزی بگم که بمونه و نگهش داشته باشم . سر و صدا بی سر و صدا . رفتم داخل حموم و لامپ رو روشن نکردم . خودمو کاملا لخت کردم وکاملا ساکت و بی سر و صدا منتظرش موندم . رو زمین هم دراز کشیدم . پاها به دو طرف باز . فدای کیرت پژمان خوشگله . همچین سرحالت کنم که ازم  دعوت کنی که مرتب بیام آپارتمانت . اگه بدونی کوس اشرف چه معجونیه . درسته که کار کرد زیاد داره ولی هرچی باشه مال قدیم و جنس قدیم یه چیز دیگه ایه . مثل ماشین ها و وسایل برقی جدید می مونه . هر مدلی که در میاد از نظر ظاهری شاید خیلی پسندیده باشه ولی اون کارآیی و استحکام جنسای قدیمو نداره . تازه من همچین قدیم قدیمش نیستم . وای خدا جونم دلم به تاپ و توپ افتاد . -اشرف خانوم .. اشرف خانوم ! لعنتی این چه وقت صدا زدن بود . ولش کن . حتما فکر می کنه من خوابم . قلبم به شدت می تپید . یه پرده کوچیک نایلونی بین رختکن و فضای اصلی حموم زده بودم . وای در اصلی یه صدایی کرد . زرنگی کرده بودم از همون اتاقم لخت اومده بودم داخل حموم و لباسامو تو رختکن کوچولو نکنده بودم که اون متوجه نشه . ظاهرا فضا تاریک بود و دستشو هی این طرف و اون طرف می رسوند تا کلید برق رو پیدا کنه . نزدیک بود از دهنم بپره بگم وقتی که از در وارد شدی گوشه سمت چپ می تونی کلید رو بزنی که خیلی زود متوجه شده و دهنمو جمع کردم . صدای در آوردن لباسا و آویزون کردنشو هم می شنیدم . کیف داره اگه شورتشم در بیاره . محشره . امکان نداره کیرشو از دست بدم . حتی اگه شده به زور سرش بیفتم و ازش بخوام که منو بگاد .. ولی صحنه باید خیلی طبیعی و عادی جلوه کنه . حتی حرفایی رو هم که باید بزنم آماده کرده بودم که یه وقتی نگه من  منتظرش بودم . وقتی لامپ روشن شد طوری هیجان زده شدم که واسه یه لحظه این تصورو داشتم که کیر پژمان رفته تو کوسم اولین جایی رو که دیدم دستش بود و بعد نگاهمو به وسط بدنش انداختم .. جووووووون شورت پاش نبود . کیرش حرف نداشت . هنوز کوسمو ندیده بود که شق شده . امیدوار بودم که نترسه و از جاش حرکت کنه و رادارش به دنبال کوس من باشه . بدنمو خیس کرده بودم و یه صابون هم دستم بود و پاهامو به دو طرف باز کرده بودم و مثلا داشتم خودمو صابون مالی می کردم .  پژمان خشکش زده بود .  به تته پته افتاده و انگاری پاهاش قفل کرده بود . شایدم از کلکهاش بود که صحنه رو ترک نکنه . هر چه بود این همون چیزی بود که من می خواستم و دوست داشتم که اون حضور داشته باشه . -ببخشید اشرف خانوم . شرمنده !عذر میخوام . تاریک بود . فکر نمی کردم کسی این داخل باشه . .. باید کاری می کردم که هم متانت خودمو حفظ می کردم و هم اونو به طرف خودم می کشوندم . -شما باید ببخشید که این اشتباه ناخواسته پیش اومده . اصولا  من یه عادتی دارم که تاریکی حموم کردن به من آرامش میده و بدنمو خیس کردم و داشتم خودمو صابون مالی می کردم که شما تشریف آوردین . -خیلی زشت شد . امیدوارم که این خطا رو ندیده بگیرین .   پژمان که ظاهرا بی خیالی منو دید یه خورده هیز و حریص شده بود . می دونستم که داره تعارف می کنه و دلش می خواد که بمونه و باهام حال کنه . چشام رو کیرش زوم شده و اون به خوبی اینو حس می کرد . اونم به لاپام و کوس برق انداخته ام چشم دوخته بود . لحظه به لحظه بلند تر شدن و شق شدن کیرشو می دیدم . کیرش به یه جایی رسید که بالاتر نرفت . حالا دیگه هر دو مون نگاهمونو از وسط تن هم گرفته و تو چشای هم خیره شده بودیم . با نگاهمون داشتیم حال می کردیم . کیر نگاه اون رفته بود تو کوس نگاه من . دلم می خواست بهش بگم که بیاد منو بمالونه ولی روم نمی شد انتظار یه حرکت و اقدامی از سوی اونو داشتم . من نگاهمو از رو چشاش بر نداشتم ولی اون حالا به نوک تیز سینه سر شار از هوسم خیره شده بود . کف دستمو رو کوسم مالیدم و اونم در یه حرکت متقابل کف دستشو دور کیرش لول کرد . چشام به طرفش خیره مونده بود و با التماس نگاه ازش می خواستم که بیاد طرفم . لب باز کرد و گفت اگه دوست داشته باشین می تونم ماساژتون بدم . از اون مدل تایلندیهاشم واردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشی عالیه منتظر ادامش هستم از این حرکتها از اشرف زیاد بزار داداشم منظورم کلکاشه که لخت جلوشون ظاهر میشه بعد میگه اشتباه از من بود خیلی خوشم اومد از این صحنه اش دوست دارم

ایرانی گفت...

چشم دلفین نازنین ! البته باید دید که فضای داستان چه جوریه و شرایط چی میگه و با یه بهانه منطقی این کار صورت بگیره . ..ایرانی

 

ابزار وبمستر