ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 18

نمیگم که زنا نباید به ظاهر مردا بی توجه باشند یا اونو ملاک و یکی از گزینه های آشنایی قرار ندن . همین جوری که مرد از زن زیبا خوشش میاد خودشم باید حداقل آراسته و تمیز باشه . اما اول این زیبایی درونی آدماست که ارزش داره . ولی سمانه هم مثل خواهرش به این موضوع توجهی نداشت . اصلا من واسه چی اینجام . واسه این که اسیر باج خواهیهای تو نشم ؟/؟  شباهت ظاهری و باطنی اون با سها آزارم می داد . دستام رو کمر سمانه قرار داشت و داشتم با خودم فکر می کردم . حتی بعضی وقتا اون حسو نداشتم که کیرم تو دهن خواهر زن سابقمه و داره واسم ساک می زنه . داشتم به این فکر می کردم که جنده بودن ژنتیکی هم می تونه باشه ؟ /؟ اگه این طور باشه احتمال این که مادر زن اسبق ما هم جنده باشه خیلی زیاده و هیچ بعید نیست که اونم به دیدن من یه حال و هوایی مث دختراشو پیدا کنه . اگه ازوضعیت درد شکمم مطمئن بودم کیرمو محکم می کوبیدم به سقف دهن سمانه تو اون فضارو زخمی کرده دلمو خنک کنم . دیگه واسه این یه چیز که نمی تونست گیرم بده . اون بد جوری داشت با کیرم حال می کرد . مثل زنایی که چند ساله نگاییده باشنشون همین جور واسه میک زدن کیرم داشت حرص می زد . -نهههههه .. سمانه جااااااان .. نههههههه دهنشو باز کرد و با صدای خفه و کلفتی که به خاطر وجود کیر عظمای من در دهانش بود گفت آرررررره من میگم آره .. بذار بیاد بیاد .. مثل یه فواره پر جهش و بلند , کیرم آبشو پرتاب کرد طرف سقف دهن و حلق سمانه .. -اوووووووووخخخخخخ ..... واااااااااییییییییی سماااااانه ... خواهرزن لعنتی سابق دهنشو طوری تا ته کیرم سوار کرده بود و میکش می زد که به خاطر بند اومدن نفسش داشت عقش می گرفت ولی همین طور می خواست حداکثر حالشو ببره . بالاخره رضایت داد که به کیرم استراحت بده .. شکمم هنوز درد نگرفته بود .. . یه جورایی محافظانم مطلع شده بودند که امنیت بر قراره . سمانه هم به سبک سها اومد رو کیرم نشست . اون با سرعت بیشتری به کیرم ضربه می زد . طرز حرکاتش طوری بود که خودشم بیشتر لذت می برد و به من هم آسیبی نمی رسید . اینم یه ناباوری دیگه .. مگه من با چند ماه پیش از نظر فکری و فر هنگی چه فرقی کرده بودم که اون حالا این قدر راحت داره خودشو در اختیار من میذاره ؟/؟ هر چند اون وقتا ازش این توقع رو نداشتم و اونو مث ناموس خودم می دونستم . -سمانه جون می دونم امشب نمی تونی خوب سر حال بیای . ببین زیر نافمو ببین . هنوز تیر می کشه و می سوزه . -هر وقت دردت گرفت بگو . پشت به من کرد و به همون صورت سوار بر من دو تا دستاشو محکم به میله های تخت فشرد و با هوس خودشو رو من بالا و پایین می کرد . در این حالت کونش روبروی من قرار داشت و با تماشای جفت قاچای کونش  هوس منم بیشتر می شد . عین فیل نعره می زد . کونشو دور کیر من می گردوند تا کوسش بیشتر به کیر بچسبه و با اون در تماس باشه . -اوووووووففففف خیلی خوشم میاد ولی هر کاری می کنم نمی تونم ار گاسم شم . نمی دونم چرا نمی تونم . کمکم کن ... -راستش زیاد حوصله شو نداشتم که چند روز دیگه بر گردم و با این باجگیر طرف شم . هر چند می دونستم که بازم باهاش از این بر نامه ها خواهم داشت . و این زن به این سادگی دست از سرم ور نمی داره ولی حالا در این چند روز حوصله این کارو نداشتم . -سمانه جون اگه پاهات درد نمی گیره کوستو بنداز رو دهنم تا واست میکش بزنم شاید این جوری زودترار گاسم شی .. می خواستم روش سوارشم و از روبرو کوس لیسی کنم به جا بخیه ام فشار میومد . یه خورده پهلو کردم و اونم کوسشو از بغل انداخت رو دهنم . با یه خورده احساس لذت  کردنا و نشون دادن اون سعی کردم اونو هم بیشتر به هیجان بیارم و یه جورایی  به ارضا شدن نزدیک ترش کنم. همچین بد چیزی هم نبود .. اینم به سلامتی با جناق عزیزمون که دارم زنشو میگام و سر حالش میارم . البته با جناق اسبق . از اون کثافتای روز گار که بد جوری حالمو گرفته بود و همش از این کثافتا حمایت می کرد . این جوری نیم پهلو کردن هر چند مثل از روبرو خوردن نمی شد ولی از اون جایی که سمانه تکیه گاه داشت کمتر خسته اش می شد و بیشتر می تونست حال کنه . تازه دو سه تا از انگشتامو هم کرده بودم تو کوسش و آتیش به جونش زده بودم . با اون انگشتاهم چوچوله وبالای کوسشو بیشتر به دهنم چسبونده و با فشار بیشتری میکشون می زدم . -سهراب داره میاد داره می ریزه آبم .. جوووووووون .. چند بار اومد طرفم تا خودشو بهم بچسبونه ولی خیلی هم مراقب بود که بهم آسیبی نرسونه . خیلی دلش می خواست  توی کوسش خالی کنم ولی ترس برم داشته بود . بااین حال با خودم حساب کردم این که نمیره به شوهرش نمیگه که یه غریبه تو کوسم آب ریخته . راضی شدم که اونو هم به یه نوایی برسونم . در هر حال خودمو از شر خواهر افعی که در واقع افعی خطرناک تر و مرموز تری به نظر می رسید خلاص کردم . وقتی که رسیدم خونه از بس خسته نبودم نفهمیدم کی خوابم برد . صبح به صدای زنگ موبایل از خواب بیدار شدم صدای یک زن بود که برام آشنا بود ولی از بس خسته بودم متوجه نشدم کیه . شماره موبایل طرف هم مال تهران بود .. -ببخشید منزل تشریف دارین ؟/؟ -بفرمایید شما  .. اشتباه گرفتین .. در همین موقع زنگ در خونه هم به صدا در اومد . بهشته بود . عین برج زهر مار شده بود منتها کله اش عین برج ایفل بلند شده و ورم کرده بود . فقط شمشیر دستش نگرفته بود . وارد خونه نشد . همونجا وایساده بود . دستشو طرف من دراز کرد و در حالی که سرشو به سمت دیگه ای بر گردونده بود گفت بفر مایید اینم پول شما .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی داداشم

ایرانی گفت...

منم ازت ممنونم دلفین دوست داشتنی و گرامی ....ایرانی

Saeed_2012 گفت...

خیلی وقت بودم نبودم
ولی الان دیگه هستم و دارم داستان ها رو میخونم خسته نباشید ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

سعید جان ! رسیدن به خیر . خسته نباشی . خوشحالم که بار دیگه فرصت مطالعه داستانها رو پیدا کردی . روز و روزگارت خوش و خرم باد ....ایرانی

 

ابزار وبمستر