ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 19

چقدر اون فضا آرومم می کرد و کیر معین  در تمام طول راهش بهم لذت می داد و داغم می کرد . وقتی که حس می کردم نسیم سرد شبانگاهی یه خورده داره منو می لرزونه . گرمای کیر و بقیه قسمتهای تن پسرم بهم یه حرارتی می داد که همراه با عشق و هوس اون سرما رو از بین برده و اونو تبدیل به یه خنکی لذت بخش می کرد . دلم نمی خواست به اتاقم بر گردم . دلم می خواست همه چی در اون لحظه وای می ایستاد . شب تموم نمی شد . ماه و ستاره ها خودشونو همچنان نشون می دادند فقط حرکت کیر معین تو کوس من ادامه می داشت و تا آخر زندگی منو می گایید . گاه چشامو می بستم و دیگه در عالم پرواز فکر مو به این مشغول می کردم که به هیچی فکر نکنم . بعضی وقتا آدم سعی می کنه به هیچی فکر نکنه همین سعی برای فکر نکردن خودش یه نوع فکر کردنه ولی گاهی وقتا هم می بینی که موفق میشه .عشقبازی با اون خیلی از چیزای از دست رفته زندگی منو بهم باز گردوند . دیگه احساس یه زن بیوه رو نداشتم . من دو تا پسر دیگه هم داشتم و یه جورایی باید با اونا هم کنار میومدم . هرچند زمان زمان اندیشیدن به اونا در زمینه های سکس نبود ولی اگه با دیدی منطقی می خواستم به این قضیه نگاه نکنم نباید بین بچه هام تبعیضی قائل می شدم هر چند باید فرهنگ و تمایلات اونا رو هم ارزیابی می کردم . ولی با این شیوه ای که در پیش گرفته بودم می دونستم اونا هم به زودی یه حال و هوایی مثل معینو پیدا می کنند . حالا ممکنه درجه گستاخی و شجاعت اونا با هم تفاوتی داشته باشه . ولی اینو هم می دونستم که بین برادرا بر سر من یه حسادتهایی هم به وجود میاد . درست مثل ارثی که میخوان تقسیم کنند .. لعنت به تو مهسا تو که می خواستی به چیزی فکر نکنی . این افکار منفی چیه که انداختی توی کله ات . این بار دیگه فکرمو معطوف به کیری کردم که در حال وول خوردن و مانور دادن توی کوسم بود و این دوروزه حسابی آرومم کرده بود . زندگی من شده بود عشق و کیف و حال . خودمو از معین جدا کرده و طاقباز قرار گرفتم تا اون خودشو بندازه رو من . این جوری حس می کردم که هوسم بیشتر میشه و احتمال این که زودتر ارگاسمم کنه بیشتره . خوب حدس زده بودم . هم اون با تیزی و اثر بیشتری کوسمو می گایید و هم من با در آغوش کشیدن اون و جمع کردن پاهام دور کمر معین روی تپه عشق و هوس ودر آرامش شبی رویایی در زیر نور ماه و ستارگان به اونچه که می خواستم رسیدم . -عزیزم ولم نکن . ولم نکن . مادرت داره بازم به اوج لذت می رسه . چقدر طبیعت زیباست . چقدر کارتو قشنگه .. چقدر کیرت داغه و خودت و کارات هوس انگیزین -مامان دوستت دارم . می خوامت عاشقتم . می خوام که تو لذت ببری و خوشت بیاد اون رهام نکرد و چقدر نرم و روون آب داغ هوس من در حال جاری شدن از بدنم بود . نمی دونستم از کدوم مسیر اومده . فقط حس می کردم که از تمام وجودم و ذره ذره اون در حال ریختنه .. -معین حالا منو آروم تر بکن . دلم می خواست تو کوسم آب بریزه . به آبش نیاز داشتم و می خواستم که آرامش منو تکمیل کنه . -عزیزم می تونی . می تونی بازم بهم آب برسونی . می ترسم خیلی ضعیف شی -مامان من خیلی وقته که دارم جلومو می گیرم تا تو خوشت بیاد و لذت ببری . خیلی دلم می خواد تو کوست بازم خالی کنم . خیلی کیف میده مامان . یه جوریه نمی دونم چه جوری بگم . درکم می کنی مهسا جون -آره مهسا به فدات وقتی من خودم لذت می برم یه حالی میشم که خودم نمی تونم اونو بیان کنم می دونم که شاید تو هم همون حس و حالو داشته باشی . رو من دراز کشید و لبای داغشو رو لبای منتظر من قرار داد . کیرشم که در حال رفت و بر گشت به کوسم بود . دوست داشتم چشامو ببندم و برم تو عالم خماری و با لذتی بیشتر از اونچه که تصورشو می کردم لحظه های جذب آب کیر معینو توی کوسم داشته باشم ولی آسمون زیبا و شب رویایی بالای سرمو چیکارش می کردم . دوست داشتم هر دو تا رو با هم داشته باشم . چشامو نیمه باز نگه داشته و با دستام  با موهای سر معین بازی می کردم . -جااااااان مااااامااااان کیییییررررم دیگه آبشو داره توکوسسسسست خالی می کنه .. -بذار بیاد بذار بیاد دیگه منو بیشتر از این منتظر نذار . دیگه نمی تونم صبر کنم . با هر پرش کیرمعین توی کوس که داشت آبشو خالی می کرد فکر می کردم که تمام وجودشه که توی کوسم قرار گرفته . با عشق بغلم زده بود و با هوس تو کوسم آب می ریخت و این بالاترین لذت برای من بود . کاش شیب این قسمتی که در حال عشقبازی کردن بودیم رو به پایین نبود . یه چند قطره از منی معین  از رو کوسم ریخت بیرون که فوری خودمو رو به عقب کج کرده تا آب کیر پسرم بیشتر جذب کوسم شه . . دیگه یواش یواش باید به اتاق بر می گشتیم . نمی شد از دست جبر زمانه فرار کرد . به دنبال شب روز میشه و بعد از روز هم شب . البته کاری به قطب نداریم . اونجا خودش حال و هوای خودشو داره و این جا هم یه حال و هوای دیگه ای . راستی فردا که بچه ها بر می گردند اوضاع چطور میشه ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

ایول دادشم

ایرانی گفت...

دروذ بر تو دلفین عزیز ...ایرانی

ناشناس گفت...

طبق معمول عالي
جيبر

ایرانی گفت...

سپاسگزارم جیبر جان ...ایرانی

جمشیدی گفت...

داستان داره افت میکنه.
چرا دیگه ادامه پیدا نکرد؟

ایرانی گفت...

سلام به جمشیدی جان عزیز .. این داستان تا قسمت 21 آن منتشر شده و حالاحالاها همچنان ادامه داره .. مگه متوجه دو قسمت بعدی اون نشدی ؟/؟ تازه مادره با پسر اولش خیلی هم سکس داشته و بازم داره و با یه طرح و ماجراهایی دیگه و هیجانات خاص خودش باید اونو با دو پسر دیگه اش هم جوش بدم . باید عدالتو رعایت کنه . ممنونم از پیامت شاد و سربلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر