ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم برسه 22

درحالی که در اتاق قفل بود من و نورا رو تخت کنار هم دراز کشیدیم . -نورا هیچ اینو می دونی که این روزا داری کاری می کنی که من از اون دو تا خواهرت غافل بمونم ؟/؟ آخه اونا هم نیاز به عشق و محبت دارن . -بابایی اونا هنوز کوچیکن . اونجوری که باید و شاید نیاز ندارن  . خودشون سرشون به کارای خودشون گرمه . -می خواستم لجشو در بیارم . -یعنی میگی اونا نیاز به آموزش ندارن ؟/؟ -چه آموزشی بابا اونا هنوز خیلی بچه ان . -ببین عزیزم نونا دوسال ازت کوچیکتره . مثلا دو سال دیگه که تو سیزده چهارده سالت شد و من دوباره همینو ازت بپرسم بازم میگی نونا بچه هست ؟/؟ -بابا منظورت چیه . من برات بس نیستم از همین حالا به فکر اینی که با نونا حال کنی ؟/؟ راست میگن این زنا که مردا همشون هیزن و با یه زن سیر نمیشن . فکر می کردم تو با اونا فرق داشته باشی . درحالی که اونو از پشت تو بغل و زیر کیرم داشتم نوازشش کرده و پشت گردنشو بوسیده گفتم دخترم شوخی کردم . همین تو حالا واسم زیادی هستی . -به موقعش می بینیم . -خب که چی ببینیم . مگه اون دو تا دختر خواهرات نیستن . اونا هم یه حقی دارن . -بابا مگه می خوای ارث تقسیم کنی ؟/؟ شاید اونا اصلا نخوان . -اگه بخوان ؟/؟ -بس کن تو همش دوست داری منو حرص بدی . اگه شلوغ کنی بازم تنبیه میشی ها .. انگشتامو گذاشته بودم زیر گوش نورا و باهاش ور می رفتم . با یه دست دیگه هم موهای سرشو نوازش می کردم . لبامو گذاشته بودم رو کمرش و از اونجا یواش یواش اومدم رو کونش و می بوسیدمش . -بابا خودت داری شیطون میشی . از من ایراد نگیری ها . دوباره داره خیلی خوشم میاد و یه خورده که جلوتر بری ولت نمی کنم . -کاپیتان منم -هه.. هه.. هه.. هه.. هه.. بابایی رو کاپیتان و فر مانده منم . تو ناخدایی و من به تو دستور میدم که سکان کشتی رو بگیری تو دستت و بگردونیش -عزیزم صبح باید بری مدرسه . یه دستمو حالا گذاشته بودم رو کوس کوچولو و نازش و دو طرفشو باز کرده و با انگشتم یه خورده باهاش بازی می کردم . دختر گلم دوباره خیس کرده بود و هوسشو هم با حرکات و حرفاش نشون می داد . یه دست دیگه رو هم گذاشتم رو سینه های کوچولوش . این بار خودم یه عطش وهوس خاصی نسبت به اون پیدا کرده بودم . نورا واسه این که من به کارم ادامه بدم و منصرف نشم و بیشتر خوشم بیاد یه تکونی به خودش داد و اومد کیرمو گرفت تو دستش-بابا جونم .. می بینم که شیطون کوچولو دوباره گولت زده -نگو شیطون کوچولو . بگو شیطون خانومی . یه شیطون بزرگ . -خوشحالم . تا اومدم بهش بگم که نمی خواد واسم ساک بزنه کیرمو گذاشت تو دهنش و مثل یه غذای مورد علاقه اش همراه با ساک زدن شروع کرد به آهنگ تو دهنی زدن . دیگه دست از سرم بر نمی داشت . منم در همون حال دستمو رو کوسش حرکت می دادم و سستش کرده بودم . -نورا خوبه دیگه ولم کن . نمی خوام آب کیرم بریزه تو دهنت . بغلش کرده و بایه بوسه طولانی از لباش به استقبال یه سکس دیگه رفتیم . این بار مختصر و مفید کار کردیم . بازم با آتیش زدن کوسش کارمو پیش بردم ولی این بار دیگه کیرمو تو کونش فرو نکردم . گذاشتمش رو چاک کون و درزش و اونم دو طرف کونشو محکم به سمت کیرم فشار داده و مرتب باز و بسته اش می کرد تا حال کرده باشه . با این که دلم می خواست بازم خالی کنم ولی از اونجایی که حس می کردم شاید این وروجک تا صبح دست بردارم نباشه ذخیره اش کردم . البته این یه دفعه رو خودم مقصر بودم . راستش نفهمیدم که من زودتر خوابم برد یا نورا فقط دقایقی قبل از ساعت شش بود که حس کردم کونش داره کیرمو به حرکت در میاره . تا چشامو باز کرده و یه حسی گرفتم دیدم که کیرم دوباره شق شد . -دختره شیطون بازم کارشو کرد . دوست داشت کیرمو بذارم لای سینه هاش و اون از دو طرف سینه ها رو به کیر بچسبونه و با حرکتایی از پایین به بالا روی شکم و سینه بهم حال بده ولی سینه هاش از بس کوچولو و دخترونه بود اون هارمونی لازمو با کیرم نداشت و در هر حال دلش می خواست که یه جورایی منو سیرابم کنه . خیلی می ترسید که مهشید شکارم کنه -بابا من اصلا حالم خوب نیست . یه جورایی سرم درد می کنه . حالت تهوع دارم . فکر کنم غذای دیشب اذیتم کرده . -تو که حالت خوب بود . مشکلی نداشتی .. اگه غذا اذیتت کرده بود از دیشب حداقل یه ساعت بعد از شام باید یه جورایی خودشو نشون می داد . می دونستم از آمپول می ترسه . واسه همین بهش گفتم اگه بخوای می برمت دکتر .. بهت آمپول بده  .. -عیبی نداره . خودت برام بزنش . -نورا واسم فیلم نیا . توکه الان خیلی راحت داری باهام حال می کنی -بابایی تو که خودت یه دکتری و این چیزا رو باید خیلی خوب بدونی . بعضی بیماریها هستند که یهویی خودشونو نشون میدن . اگه من برم مدرسه و طوریم بشه اون وقت تو ناراحت نمیشی ؟/؟ خودتو سرزنش نمی کنی که چرا به حرفام توجه نکردی ؟/؟ -نورا اومدیم و این مهشید خواست هر شب اینجا بمونه و صبح راه بیفته بره سر کارش -غلط می کنه .. -عزیزم اون خالته .. بزرگتره -کورخونده که می خواد تو رو از چنگم در آره .. من نمیذارم یکی جای مامانمو بگیره . -عزیزم اگه بخوای مدرسه نری دیگه شبا پیشت نمی خوابم . با این حرفام  ترسوندمش و نرمش کردم تا رضایت بده که سالمه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم داداش دلفین گل و عزیز ..ایرانی

 

ابزار وبمستر