ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس وهزارداماد 24

روزها و هفته ها و ماهها سپری می شدند و من در این فاصله از کوچکترین فرصتی برای شیطنت و سکس استفاده می کردم . چقدر سکس با شکم قلمبه شده بار دار بهم لذت می داد . یه حس آرامش و لذتی بهم می داد که نمی تونستم اونو چه جوری بیانش کنم . کیف و لذتم وقتی به اوجش می رسید که می دونستم دارم سر فرشاد کلاه میذارم . اون اگه مقرب ترین مقربان درگاه می شد برایم منفور ترین منفورها بود . من عشق خودمو از اون می خواستم . فرشاد چطور می تونست اونو بهم پس بده . بعد از این که با دکتر سینا سکس داشتم تقریبا هر دوهفته درمیون یه سری بهش می زدم و یه حالی باهاش می کردم . فقط چند روز قبل از زایمانم  قرار بر این شد که پرده خونه امو عوض کنم . دیگه حس و حالی نداشتم . زود خسته می شدم . وای وقتی که نصاب پرده اومد تا پرده هایی رو که سفارش داده  و دوخته بود نصبش کنه حس کردم که دیگه اون روز خسته نیستم و باید یه حسن ختامی قبل از زایمان داشته باشم . هرچند اگه کوتاه و به اصطلاح مختصر و مفید باشه . صورتمو طوری میکاپ کردم که اون ازش لذت ببره . یه شلوار جین کشی پوشیدم که هم اذیتم نکنه و هم باسنمو بر جسته تر نشون بده . سینه هام خیلی درشت و آبدار نشون می داد . ولی هنوز شل و ول نشده بود .  این نصاب با خودش یه شاگرد هم آورده بود که کمک حال و زیر دستش باشه . از همون اول طوری با این جوونه که اسمش بود عطا طوری گرم گرفته بودم که اونم با کمال پررویی گاه یه چشمکهایی بهم می زد . اولش فکر می کردم یه تیک عصبی داره . منم گاهی دستمو میذاشتم رو سینه ها و شکمم و با خودم ور می رفتم .. حس کردم که عطا باید خیلی فرز باشه ولی عمدا داره معطل می کنه .. یه پولی داد دست شاگردش و گفت پسر تو برو مغازه من کارم که تموم شد میام . وقتی که تنها شدیم  دو تا دیگه از دگمه های بلوزمو باز کرده و یه خورده سینه چاک تر شدم . -شکوه خانوم شما با این وضعیت اینجا وایسادین خوب نیست . تشریف ببرین استراحت کنین من خودم می دونم سلیقه تون چه جوریه -نه من دوست دارم ببینم شما چه جوری کار می کنین . لذت می برم . راستش با این که اسمم شکوه بود و نام باشکوهی بود ولی یه جورایی احساس می کردم که این اسم واسم سنگینه و منو مسن نشون میده .. درهرحال این عطا خان هم خوب حسشو بیان کرد . -البته شما که نزدیک من باشین من انرژی می گیرم . هم این که خانوم خوش مشرب و زیبایی هستین و هم این که   دیدن زنای بار دار یه هیجان خاصی در من به وجود میاره . به شوخی بهش گفتم چطوره  یه عروس بار دار برای خودت بگیری . -خب هر عروسی که عروس نمیشه . درهر حال حسابی با هم جیک و دختر خاله پسرخاله شدیم . یواش یواش هر چند لحظه درمیون دستشو میذاشت رو قسمتی از شلوارش که ورم کیرشو به خوبی نشون می داد . واسه این که مخشو کار بگیرم گفتم واقعا چه چیز یک زن بار دار می تونه واستون جالب باشه . یه شکم بیقواره کروی .. اوخ اوخ چقدر سخته راه رفتن با این شکم .. -اگه بدونین چقدر دوست دارم این شکمو ببینم . دستمو بذارم روش . چند سال پیش که مادرم خواهرمو بار دار بود دستمو میذاشتم رو شکمش و نازش می کردم -چقدر صادقانه و با احساس این مسئله رو بیان می کنی من دلم نمیاد که تو از این لذتی که نزدیک توست محروم شی . بلوزمو در آورده و درحالی که یه سوتین گنده رو سینه هام بود اون شکم بیقواره پا به ماه رو توی دید عطا خان چشم چرون قرار دادم . -یعنی منظورتون اینه که من می تونم دستامو بذارم رو این شکم خوشگل شما و باهاش حال کنم ببخشید نازش کنم ؟/؟ -چرا که نه . از نردبون اومد پایین و کف دو تا دستشو گذاشت رو شکمم . -دعا می کنم که به سلامتی این بچه رو دنیا بیارین و قدمش خیر باشه .. -این شیطونک که خیلی اون داخل لگدم زده از همین الان نشون میده که قدمش خیره . چون منو با یه آدم خوبی مثل تو آشنا کرده . وقتی داشت با شکمم ور می رفت یه نیم نگاهی هم به سینه هام داشت . -مامانم وقتی بار دار بود از اینا نمی بست . طفلک پسر خجالتی روش نمی شد اسم سوتینو ببره -سوتینو میگی ؟/؟ -آره . می گفت زن بهتره آزاد تر باشه -بد چیزی هم نمیگی ها . من دستم به پشتم نمی رسه . اگه برات امکان داره واسم بازش کنی ممنون میشم -با کمال میل و افتخار . در تمامی این مدتی که داشت باهام حرف می زد و ور می رفت کیرش همچنان شق بود . ,وقتی می خواست سوتین منو از پشت باز کنه یه جوری با کمرم ور می رفت که هوسمو زیاد می کرد . اون خودشو بهم چسبونده بود و تماس کیر داخل شلوارشو با کونم که داشت شلوارمو می ترکوند حس می کردم . اون اگه از پهلو به صورتم دقت می کرد به خوبی متوجه داغی وسرخی صورتم می شد . سوتین منو باز کرد . -عطا جون ببینم به سینه های مامانتم دست می زدی . اون شاید حدود بیست و دو سالی سن داشت و من یه خورده ازش بزرگتر بودم ولی از اونجایی که ازدواج کرده بودم و بار دار و صاحب کار حس می کردم که از اون خیلی بزرگترم . -خیلی دلم می خواست ولی از اونجایی که مامان این کارو بد می دونست انجامش نمی دادم . -دوست داری به سینه های من دست بزنی ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی عالیه

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین خوبم ...ایرانی

ناشناس گفت...

داداش ایرانی بازم زیبا ودلنشین بود.دیروزیادم رفت پارسا هستم خانم منم پا به ماه اما هیچ سکسی نداریم وازاین بابت تحت فشارهستم دوست دارم هوس اینترنتی زودترادامه بدی.دوست دارم داستانی باعنوان زن صیغه ای تواین دوران باموافقت خانمها صورت میگیره بنویسی.

ایرانی گفت...

سلام به پارسای گل و عزیز و دوست داشتنی و کم پیدا ! پیشاپیش تبریک منو به مناسبت بابا شدن پذیرا باش . قدم نورسیده هرچی باشه مبارکه و امیدوارم اون و مامانش و باباش سالم و خوش و خندون باشند . من اگه داستانها رو به میزان ذخیره هاش اضافه کنم حتما بیشتر منتشر می کنم . درمورد داستان زن صیغه ای حتما . در اولین فرصت یک داستان تک قسمتی می نویسم .. آخرین جمله ات در نظرت را من دو سه مدل برداشت کردم . اول فکرکردم میگی با اجازه خانمهای سایت این داستانو بنویسم .. بعد این تفسیر رو کردم که زن صیغه ای با اجازه خانم اصلی در دوران حاملگی خودش باشه ..البته یه سوژه خاصی درمیاد که برای تنوع هم خوبه و طولانی تر شدن بهترش می کنه ..شاد و پیروز باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر