ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 30

منیره خانوم روزگار چه جوری پیش میره ! شما ظاهرا تنها زندگی می کنین . دختر و پسرتون به شما سر نمی زنند؟/؟ -برادر شریف ای آدم بچه بزرگ می کنه . دختر مال پسر مردمه و پسر مال دختر مردمه . خودشون خوش باشن واسه من از همه چی مهم تره . منم شبا یه جوری سرمو میذارم رو بالش . گاهی بهم سری می زنن . -حوصله تون از بیکاری سر نمیره ؟/؟ -چرا ولی خودمو با کار خونه مشغول می کنم . ملا شریف یه جورایی می خواست صحبتو برسونه به صیغه و ازدواج و همدم و این جور چیزا . -البته خواهر منیره شما خودتون به خوبی مستحضرید که نکاح یا همون ازدواج و پیوند زن و مرد از سنت های پسندیده اسلامه . زن آرامش مرده و مرد هم سبب آرامش زن و این دو به هم نیاز دارند ودر مسئله ازدواج خواست یا خواستگاری ضروریه وکسی رو به خاطر این عمل پسندیده نمیشه نکوهش کرد . حالا من برادرانه یه چیزی رو عنوان می کنم فقط از این بابت به کبری چیزی نگین . اون حساسه و ممکنه برداشتهای بدی بکنه و .. -خب برادر من آماده شنیدنم این بار منیره کاری کرد که چادرش بیشتر و از پهلو ها بره کنار .. شریف چشاش گرد شده بود . شانس آورده بود که یه عبای گل و گشاد تنش بود وگرنه کیرش مثل دیرک خیمه میومد جلو . -اوخ خدا مرگم بده . این چه چادری بود امشب سرم کردم . خبر مرگم گفتم یه خورده راحت تر و خنک تر شم . راست میگن هر کسی به سنت های خودش . چادر عربی به درد همون عربا و سنت اونا می خوره . حاج آقا عفو بفرمایید -خواهر! شما که عمدا این کارو نکردین و امیدوارم خدا ببخشه -فقط می خواستم بگم اگه خواستگاری داشته باشین که فردی معتمد و با خدا و ایمان و اهل مسجد باشه نظرتون چیه .. منیره یه لحظه صورتش سرخ شد ولی بر خودش مسلط شد -حاج آقا من دو تا بچه دارم و سنی ازم گذشته نمیخوام با ازدواج همه جا هو بیفته . با تنهایی خودم سازگارم ولی همان طور که خودتون فر مودین ازدواج از سنتهای پسندیده اسلامه و یک زن .... یک زن ... حاج آقا شرمنده نمی تونم ادامه بدم ..  با این کرم انداختن می خواست یه جورایی بگه که زن نیاز جنسی داره و شریف هم فهمید که منیره چی میخواد بگه ولی اونو به حساب شرم و حیاش گذاشت . وخودش ادامه داد .-منظورتونو به خوبی درک می کنم . شما دوست دارین یه حالت موقتی داشته باشه که بچه هاتون و یا فامیلاتون چیزی از این بابت ندونن . این جوری راضی هستین اگه کسی پیدا شه ؟/؟ منیره نمی دونست چی بگه . یه وقتی نکنه خود شریف ازش بخواد که باهاش حال کنه و یا صیغه اش کنه . از هیکل مردونه و تیپ اون خوشش میومد . چون اگه این طور نبود که کوس و سینه هاشو نشونش نمی داد . ولی نمی خواست در حق کبری بی انصافی کرده باشه . ولی شریف هم دوستای خوبی داشت . می تونست هم با اونایی که شریف میاره صیغه شه و هم با افرادی که کبری میاره و دوستاش . اون دوست نداشت صیغه ثبت محضری داشته باشه . این جوری اگه یه زن می خواست چند جا صیغه شه احتمال گیر افتادنش زیاد بود .. -حاج آقا باید شرایطو ببینم که چه جوریه . مدتش چه قدره و اگه هم امکان داره صیغه چیزی باشه یا جوری باشه که از نظر شرعی ایرادی نداشته باشه ولی نمی خوام ثبت دفتر خانه ای باشه . -اتفاقا خواهر یکی رو می شناسم که در این مورد با شما هم عقیده هست .. خب یه خورده صحبتای ما طولانی شد . من به موقعش بیشتر در این مورد باهاتون حرف می زنم . فقط یه خورده در محیط منزل ظواهر اسلامی و حجاب رو رعایت کنید بد نیست . -ولی حاج آقا من با شنا بدن خودمو رو فرم نگه می دارم -اونو که باید حتما انجام بدین . تو خونه خودتون هستین و جسارتا اگه چیزی هم به تن نداشته باشین بازم کارتون ایرادی نداره . .. شریف تو دلش می گفت ایرادی که نداره هیچ کاش بیشتر از این کارا می کردی .. آخ وقتی که صدای شلپ شلیپ آب استخرو می شنوم کیرم زیر عبا و تو شورتم بالا و پایین می پره .. شریف دلش می خواست با منیره آمیزش کنه . یه لبخندی بهش زد و یه نگاه معنی داری بهش انداخت که منیره همه چی رو گرفت ولی بازم دودل بود و راستش نمی خواست فعلا به شریف پاسخ مثبت بده . اون تازه کلید خونه شو داده بود به کبری تا اونجا رو واسش یه حالت دیگه ای بده . هرچند اونایی که میان و این جوری صیغه می کنن نباید زیاد در پی اسلام بازی باشن ولی کبراست دیگه کاریش نمیشه کرد . شاید واقعا بعضی ها هم ایمانشون قوی باشه و یا از روی عادت ایمان داشته باشند . منیره دگرگون شده به جمع زنان پیوست . .همه مشغول دعا خونی بودند وباید با بقیه هماهنگی می کرد . اونم واسه خودش یه چیزی می گفت و سرشو تکون می داد . درحالی که حواسش جای دیگه ای بود و مدام یکی یکی آخوندا و پاسدارا رو می دید که دارن باهاش طرف می شن . تصور می کرد که همه مردای اون اتاق اومدن سمتش و میگه بندازید عمامه رو و عباتونو . لباس هرچی دارین در بیارین لخت شین تا ببینم کدوم کیر مورد قبولمه .. چقدر دلش می خواست شریف اونو بگاد ولی یه لحظه که به کبری توجه کرد روحیه اش کسل شده بود . نمی دونست چیکار کنه . خیلی سخت بود . این آخوندا ماررو از لونه می کشن بیرون و سم ماررو از زیر دندون و زبونشون می کشن  و تو دهن خودشون فرو می کنن که بتونن ازش استفاده کنن . تا این حد زرنگن . سمیه : منیره خانوم دراین جور مجالس باید حضور قلب داشته باشی .. منیره دلش می خواست پاشه چادر شو دور گردن سمیه حلقه بزنه و اونو خفه کنه ولی تو دلش یه جوری خودشو آروم کرد ودر ذهنش خطاب به سمیه گفت سلیطه خبر نداری که کیر شوهرت تو کوس و کون من مانور داده پس تو بی خودی واسه ما مانور نده . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم دمت گرم خیلی با حال نوشتی انگار فکر منو میخونی که توش چی میگذره

ایرانی گفت...

بازهم سلامی دیگر به دلفین نازنین ..ممنونم از حمایت و دلگرمی دادنهایت ..من درخدمت تو دلفین مهربان و همه دوستان دوست داشتنی و مهربانم هستم . پاینده و پایدار و شادکام باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر