ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 31

شریف رفت پیش سلمان و سایر دوستاش و گفت برادران یک مسلمان باید تا اونجایی که از دستش بر میاد در حق خواهر و برادرش خوبی کنه . به ویژه در حق انسانهایی که نیاز دارن و تنهان . زن همسایه ما منیره خانوم تنهاست . سلمان جان تو دست و بالت بازه اگه بتونی یه کار مناسبی براش گیر بیاری خیلی ثواب می کنی -شریف خان من حرفی ندارم ولی خودت خوب میدونی که کار در ستاد تبلیغات یه سری فوت و فن تبلیغاتی هم می خواد . درسته که خواهر منیره یک خواهر با ایمانه ولی با مسائل روز اون آشنایی رو که باید نداره . با مسائل سیاسی مذهبی روز و اونچه که در اطراف جامعه می گذره اون شناختی رو که باید نداره -برادر سلمان شما از کجا می دونین که این آشنایی رو نداره -من یه نظر دیدمش از حرکات و حالات و اون طرز سلام و علیکش .. درهر حال من و تو که خودت خوب می دونی جزو با تجربه ها هستیم -سلمان جان این انتظارو ازت نداشتم که این جور در مورد خواهر دینی خودت قضاوت کنی .. راستش سلمان دلش می خواست یه قدمی برای منیره برداره ولی از این که اونو وارد یه جمعی کنه که ممکنه یه نظر خاصی نسبت به اون داشته باشن ناراحت بود . از جنس خراب همکاراش خبر داشت . خودش مسئول و مدیر اونجا بود ولی در ظاهر رابطه ای برادرانه و دوستانه با بقیه داشت . در هر حال بر خلاف میلش رضایت داد که اونو منشی مخصوص خودش بکنه . البته تا حالا منشی نداشت و نیازی هم به منشی نداشت ولی حالا به اصرار شریف و این که ممکنه به گوش منیره برسه و فکر کنه که سلمان براش مایه اومده قبول کرد .-راستی شریف جان ببینم اصلا خود منیره راضیه بیاد ؟/؟ شاید اون حوصله اش نگیره-حالا زیاد بهش سخت نگیر . منم می دونم و تو هم می دونی اونجا همچین نیاز به منشی یا به اصطلاح غربیها نیاز به سکرتر نداره . بهش بگو ساعت ده صبح بیاد یک بعد از ظهر بره . تو که نمی خوای از جیبت بهش حقوق بدی . ثواب داره پیش خدا گم نمیشه .. حداقل سرش گرم میشه . شاید نیاز مالی هم نداشته باشه ولی از این که حس کنه تو جامعه به درد چیزی می خوره روحیه اش شاد میشه . -ولی باید رفتارشو طوری کنه که اسلامی تر به نظر بیاد -نگران اون نباش من به کبری میگم ردیفش کنه .. ملا شریف از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . حالا این جوری می تونست بیشتر منیره رو ببینه . زود رفت طرف اتاق زنا . درزد ..- کبری خانوم .. کبری اومد و ملا شریف بهش گفت اگه اشکالی نداره منیره رو صداش کن بیاد کبری جان یه مسائلی هست که میخوام با منیره و تو جدا جدا در میون بذارم چون ممکنه منیره سختش باشه از این که نصیحتهای برادرانه رو در حضور شما بشنوه اگه امکان داره من تنها باهاش حرف بزنم -صاحب اختیاری شریف جان .. -خود منیره بهت میگه جریان چیه . ولی خب بهت میگم . برادر سلمان موافقت کرد که یه کار پاره وقت بهش بده . کبری از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . بعد منیره اومد و کبری رفت .. -منیره خانوم من با سلمان صحبت کردم و پادرمیونی کردم و با هزار چک و چونه راضیش کردم که یه کاری بهتون بده . فقط چند ساعت اونم صبحهاست که حوصله تون سر نره . شما منشی  روابط عمومی میشین . الان شرایطش نیست فقط در این رابطه من فردا بعد از ظهر میام خونه تون از نزدیک یه صحبتایی دارم که اگه شخصا و خصوصی باهاتون در میون بذارم بهتره . -سایه برادریتون از سر ما کم نشه . می دونم در همه حال به دردم می خورین . امیدوارم که رو سفیدتون کنم . -درهر حال یه خورده حال و هوای اسلامی خودتونو بیشتر کنین . در این رابطه به کبری سفارش می کنم که هوای شما رو بیشتر داشته باشه .. منیره داشت به این فکر می کرد که شریف همه چی رو گفته پس فردا واسه چی می خواد باهاش خلوت کنه .. یعنی اونم از همون افکار شیطانی داره ؟/؟ نه اگه اون ازش بخواد که باهاش آمیزش کنه .. نه .. نه .. نمی تونه به کبری که مثل یه خواهر بهش کمک کرده خیانت کنه و نارو بزنه . وجدانش اجازه نمیده .. ولی شریف از نظر هیکل و خوش تیپی نه تنها دست کمی از سلمان نداشت بلکه شاید استوار تر هم نشون می داد . یه خورده به هیجان اومده بود . با این که دلش نمی خواست کبری رو آزرده کنه ولی خودشو چادرشو شل کرد و داد کنار و خانه ایمان شریفو این بار با زلزله هشت ریشتری لرزوند . -خواهر منیره من فردا بعد از ظهر حتما میام . تا یه سری آمادگیهای لازمو واسه کار پس فرداتون بهتون بگم .. ملا شریف که واسه جمعیت چند صد نفری بالای منبر می رفت و به خودش مسلط بود در برابر یک زن کم آورده بود و مرتب شیطانو لعنت می کرد .. کار اصلیش تدریس علوم دینی و معارف اصلی در دبیرستان بود ولی گاهی هم تو ستاد سلمان یه کارایی انجام می داد و روضه خونی و فاتحه خونی رو هم قبول می کرد . خیلی کار درسته این زنه .. میشه راحت تورش کرد . از این یکنواختی خسته شدم . باید هر جوری شده باهاش طرف شم . شریف و منیره هیشکدومشون تا صبح خواب راحتی نداشتند . منیره همون اول صبح یه آیفون تصویری واسه خونه اش ردیف کرد تا کنترل ورودی ها رو داشته باشه . با این که منیره دلش پیش کبری بود و با خودش می گفت که خودمو تو بغل شریف نمیندازم ولی خودشو ساخت و ردیف کرد و وقتی که شریف در زد و اون از آیفون تصویری چهره شو دید خودش رفت دم در و در را برای آخوند هوسباز باز کرد . یه لحظه که ملا سرشو بالا گرفت دهنش از تعجب واموند . این زن با اون زنی که دیشب تو مهمونی دیده بود از زمین تا آسمون فرق می کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر