ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 40

ساسان طوری ذوق زده شده بود که هنوز باورش نمی شد که من اسیر دام او شده باشم . خیلی با ملایمت باهام برخورد می کرد . دلش می خواست  نرم نرم باهام حال کنه . ولی من دوست داشتم با سرعت بیشتری بهم حال بده . با این حال خودمو سپرده بودم دست اون و زیاد بهش سخت نمی گرفتم . با این که می دونست خواب نسترن سنگین بود بازم از این نگران بود که بیدار شه و سراغ اونو بگیره . -ساسان جون دلواپس این موضوع نباش . میگیم یه جوری داشتیم سر هموگرم می کردیم . همه از جاهای سبک تر به جاهای سنگین تر می رسن اون از جاهای سنگین تر شروع کرد و با جاهای سبک تر حال می کرد . زبونشو تا حلقومش در آورد و رو کوسم کشید و از اونجا  پاهامو غرق بوسه کرد و یواش یواش رسید به پنجه پاهام . طوری با هوس و لذت داشت انگشت پاهامو لیس می زد واونا رو فرو می برد تودهنش که فکر می کردم داره پر و پاچه مرغو می خوره . هیشکی تا حالا اینجوری انگشتامو نلیسیده بود . اون به خوبی قدر زن و سکسو می دونست . خیلی بی انصافی بود . هفته ای یک بار عمه می خواست خودشو در اختیارش بذاره .  اگه در همون  لحظات و روزی که نوبت عملیات می شد و به چراغ قرمز می خوردند حال ساسان گرفته می شد . طوری حال کرده بودم و مزه ام داده بود که دیگه بی خیال کوس و کیر شدم و انگشتای دستمم فرو کردم تو دهن شوهر عمه ام که اونا روهم به نوبت واسم بلیسه .. خوب که بیست تا انگشت دستو پامو لیس زد زبونشو گذاشت رو سوراخ کونم و حالا دیگه این جوری داشت بهم حال می داد . یه خورده از خستگی و یه خورده هم از کیف وحال زیاد خوابم گرفته بود و چرت می زدم . ساسان که دید وضع این جوریه دیگه کیر به کار شد . یه بالش بزرگ گذاشت  وسط بدنم و کوسمو یه هوایی آورد بالاتر و رو من دراز کشید . حس کردم که حجم بیشتری از کیرش در تماس با کوسم قرار گرفته . وقتی کیرشو میذاشت تو کوسم و می کشید بیرون حس می کردم که قسمت بالا و روی کوسمم در تماس با کیر ساسان قرار داره .. -نادیا .. نادیا .. چه کوسسسسی داری حاضرم به جای  این که هفته ای یه بار برم سراغ عمه ات ماهی یه بار بیام سراغ تو . تا حالا این جوری حال نکرده بودم . -هنوز کو عزیزم . این اولشه . بزززززن . کوسسسسسم میخاره .. بزن .. بکشش بیرون ومحکم فشار بده به لبه های اطرافش . بذار خوب خوب حال کنم . کف دستشو گذاشته بود روی کوسم  اون سطح هوس رو به طرف وسط کف دستش جمع کرده و به شیوه خاصی چنگشون می گرفت که  با لذت گاییده شدنم تکمیل می شد . خیلی دوست داشتم سرعتی تر کار کنه . یه جورایی حس می کردم که باوجود لذت شدیدی که می برم محاله که ارگاسم شم ولی ساسان می گفت که هر طوری شده باید منو ارضام کنه چون پس از دوسالی که شوهر و سکس نداشتم این که بتونم سرحال شم برام ضروریه . دیگه خبر نداشت که من چند ساعت پیش بود که دودفعه ای رو به ارگاسم رسیدم . -ساسان .. ساسان جونم تند تر تند تر .. خوشم میاد .. خوشم میاد .. منو برگردوند و تمام قسمتهای پشت بدنمو غرق بوسه کرد . وقتی شونه ها و پشت گردنمو می بوسید منو به درجه ای از هوس می رسوند که دلم می خواست تا ارگاسمم نکرده دست از سرم ور نداره . هرچی هم بهش می گفتم که نکن اینقدر منو نبوس ولت نمی کنم گوشش بدهکار نبود و بیشتر مرض می ریخت . -حالا که این طور شد باید این قدر منو بکنی تا راضیم کنی وگرنه حق نداری بری پیش نسترن جونت . هرچی می خواد بشه بشه . اون از این که می دید من خیلی وابسته به اونم و این جوری دارم منت می کشم که بهم حال بده مثل خر کیف می کرد و بیشتر تلاش می کرد تا سر حالم کنه .. -آها .. حالا شد یه چیزی . بکن تند تر .. تند تر ساسان . ببین من واسه تو اینجام . واسه هر دو تامون . می خوام که امشبو اینجا حال کنیم . حسابی اینجا رو بلرزونیم . البته فقط خودمون بلرزیم نه این که بقیه رو بلرزونیم . دستشو از زیر رسونده بود به کونم و یه جور خاصی کون و کپلمو با کف دستاش تو پنجه هاش داشت و باهام حال می کرد . -کونت خیلی باحال تر از کون عمه اته -کجام که با حال تر نیست ؟/؟ تو این یه ساعتی هر جامو که گیر آوردی اونو بهتر از مال زنت دیدی . -دوست داری دروغ بگم ؟/؟  من چیزی رو که هستی میگم -ببین ساسان اگه کونم بهت حال میده یه قمبل سگی می کنم یه خورده باحال تر و سرعتی تر فرو کن تو کوسم هم خودت بیشتر حال می کنی و هم این که من زود تر  ارضا میشم . -قربون اون کون و دهنت -چی گفتی . -خلاصه کردم نادیا جون . من هم دهنتو دوست دارم هم کونتو . کونت هم جزوی از بدنته . گناه نیست که دوستش داشته باشم . من دیوونشم و عاشقشم . -نشون بده که واقعا عاشقشی و دوستش داری . به حالت سگی زانو زده و کونمو به طرف کیرش گرفتم . اونم دو تا دستاشو گذاشت رو قاچای کونم و به دو طرف بازشون کرد و کیرشو فرو کرد تو کوسم . -جااااااان ساسان زودتر از این طرف می کردی . انگاری کیرت خیلی روونتر و سریع تر کوسمو میگاد -خدا پدرتو بیامرزه نادیا . کاش تو هم زودتر می گفتی تا من از این طرف دست به کارشم . اگه بدونی چه حالی میده گاییدن از این سمت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم عالیه داداشم منو ببخش که نظرمو تو این داستان مینویسم اخه صبح باید برم سر کار من همه داستانهاتو میخونم ولی نمیتونم برای همشون توی اون داستان نظر بدم البته دادشم این وضع تا یه مدته تا بیفتم رو برنامه تا مثل اول بشم دوست دارم امپراطور یه دونه ای

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین خوب و دوست داشتنی ام ! من می تونم وضعیت تو رو درک کنم ..یکی مثل تو کار داره یکی مثل سارا درس داره یکی مثل آرش چند ماه پیش ازدواج کرده ..درهر حال من نمی خوام دوستان خوبمو از دست بدم و امیدوارم هیچوقت حالم از این بابت گرفته نشه . خیلی ها رفتن ولی بازم ارزش دوستیها پایداره ..شبت خوش ...ایرانی

دلفین گفت...

دادشم من قرار نیست برم من داستانها رو میخونم ولی تو یه داستان نظر میدم اونم برای یه مدت من گفتم که تا اخرش باهاتم دوست دارم

ایرانی گفت...

می دونم دلفین نازنینم ! کاملا درک می کنم . بعضی وقتا فکر آدم باید برای نوشتن و گفتن یه چیزی تمرکز داشته باشه ومهم اینه که تو دوست با وفای من و این مجموعه بوده و مثل بعضی ها رفیق نیمه راه نیستی . هرچند اونا هم یه دلایلی دارند .. من با این که از دیشب تا حالا فرصت نوشتن دو سه تا داستان را داشتم ولی به یه دلیلی که فکرم ناراحت و مشغول بود نتونستم چیزی بنویسم . برات آرزوی بهترین ها رو دارم وبرای همه ...ایرانی

 

ابزار وبمستر