ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 69

مامان ! مامان خوشگلم تو که می دونی من وجودم بسته به وجود توست . حالا بعد از مدتها دری به تخته خورده و آرمیلا و من آشتی کردیم . یادت رفت که اون چطور مثل قاطی کرده ها که چه عرض کنم اصلا قاطی کرده و پاک باخته بود . من در اختیار بهترین مامان ,  بهترین زن و سکسی ترین زن دنیا هستم .-اگه این زبونو نداشتی چیکار می کردی -واین کیرو .. کمر الیا جونمو گرفته واززمین بلندش کردم . یه چیزی تو مایه های فن کشتی رو روی اون پیاده کردم . کیرمواز رو همون هوا یه ضرب فرو کردم تو کوس مامان و ول کنش نبودم . -بیا الیا جون همینو می خواستی . این مدل کیر خوردنو ؟/؟ پس بگیرش و هرچی دلت می خواد بخور . بهش استراحت نمی دادم . حنا بایه حسرت خاصی به صحنه نگاه می کرد . دیگه به اون توجهی نداشتم . بذار تو کف کیر من بمونه . نمی دونم چرا حس می کردم که فرنوش و آرین عرضه به ارگاسم رسوندن اونو نداشتن . بذار تو خماری بمونه .. ظاهرا دست داشت عوض می شد و بابا می خواست بره سراغ حنا .  آرمیلا هم می خواست با آرین قاطی شه و پریسا و فرنوش هم یه جورایی به هم بچسبن . مامانو انداختم رو زمین . کیرمو فرو کردم تو دهنش . -بخور ساک بزن . تو که خوراکت چیزای کلفته پس سیر سیر کیر کیر بخور .. -منو از چی می ترسونی . تا صبح اگه کیرتو تو دهنم داشته باشی می خورمش . اگه توکوسم نگهش داشته باشی منم این قدر نگهش می دارم تا خودت اونو بکشی بیرون .. -مامان الحق که تو مامان خودمی مامان گل و نازنینو با تمام وجودم گاییدم . یه خورده خسته بودم . نگاهم گاهی می رفت طرف حنا و بقیه .  اون یه جوری نگام می کرد که ازم انتظار داشت که اونو بگام و بهش حال بدم . آرمیلا زیر کیر داداش آرین در حال کیف کردن بود . -داداش آریا . یه چیزی میگم اگه آرین ناراحت شد به پشم نداشته کوسم . هیچ کیری مثل کیر تو نمیشه . اینا بهتره برن سماق بمکن . یا همون کوس منو بمکن .. کیر آرین رو از توی کوسش بیرون کشید و کوسشو گذاشت رو سر داداشم و گفت حالا بخورش و ببین این خوشمزه تره یا سماق .. حتی حنا هم از  جمله آرمیلا خندید . کوس الیا جونمو تا می تونستم میکش زدم و اونو به یه درجه از آمادگی رسوندم و بعدش دوباره با کیرم افتادم به جونش .. بابا آزاد تشویقم می کرد و می گفت دست گل و کیر نازت  وفولادیت درد نکنه پسرم . جونمو خریدی . یه جوری ننه اتو بکن که دیگه امشب طرف من نیاد و بذاره یه حالی واسه این یکی دوروزی که خونه مادربزرگتیم داشته باشم . از بس حشریه امونمون نمیده . تا صبح ول کنمون نیست . -بابا جون نمی دونی که یه پدر که از بچه اش راضی باشه چقدر واسه اون بچه حسنه نوشته میشه .. بابا داشت کیف می کرد که من دارم مامان جونو میگام . وای امان از این مامان جون . با این که کوسش رو به مرز ارگاسم رسونده بودم باز سر این مرز ناز داشت و آبش نمیومد . پیاده مون کرد تا پس از ده دقیقه ای تونستم با وارد کردن فشار های قوی مامانو به یه حدی برسونم که جز خالی کردن آبش راهی نمونده باشه .  بابا آزاد و حنا محو این صحنه شده بودند . پدر به وجد اومده و گفت تند تر تند تر آریا نزدیکه من این حالت مادرتو می شناسم . یه عمره دارم باهاش زندگی می کنم . همین جا دو دقیقه  ادامه بده -پدر من که هلاک شدم . بازم دو دقیقه دیگه ؟/؟  -آریا پسرم داره می ریزه . اومد اومد حالا می تونی آبتو بریزی تو کوسم و حالمو تکمیل کنی .. -بیا مامان .. بیا تو که کیرمو آبش کردی .. با چند ضربه پی درپی که به کوس مامان کوبیدم آبمو ریختم تو کوسش .. بابا اومد طرف مامان و حنا اومد طرف من . من تحویلش نگرفتم .. آرمیلا احساس خستگی می کرد و می خواست بره و منم گفتم بهتره که صحنه رو ترک کنم . البته رفتار من نوعی بازخور رفتار حنا بود .  راستی راستی ما مردا یه خورده خود خواه هم هستیم اصلا انتظارشو نداشتم که اونو اینجا ببینم . هرچند یه خورده هم می خواستم آرمیلا رو تحریک نکنم . اگه اون می فهمید که سر سوزنی به حنا تمایل دارم شاید حسادت خودتشو بیشتر بروز می داد و نمی ذاشت که من برم طرف حنا . همین طور هم شد و این نقشه من خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کردم جواب داد . داداش تو چته امروز خیلی بیحال نشون میدی درحالی که رفته بودم سراغ پریسا و چند دقیقه ای خود را با گاییدن اون سرگرم کرده بودم ادامه داد تو امروز یه چیزیت هست .. حنا مهمون ماست .. اون که فردا تو جمع ما نیست باید اونو سرحالش کنیم . -آرمیلا اون تا حالا با سه تا مرد دیگه بوده . از اونا می خواسته ارضاش کنن .. همین جور که داشتم حرف می زدم به شدت عصبی هم بودم و به خاطر همین با سرعت و فشار زیاد کوس پریسا رو می گاییدم . طوری که این یکی خیلی سریعتر از مامان و خواهرم به ارگاسم رسید ولی دیگه تو کوسش خالی نکردم .  حنا که دید این جوریه بغض گلوشو گرفت و رفت طرف یکی از اتاقا -داداش زشته برو دنبالش و یه جوری از دلش در بیار اون بهترین دوستمه .. ... این خواهرم دیگه چه جور بشری بود اگه خودم با اشتیاق می رفتم دنبالش عمرا اگه همچین اجازه ای به من می داد و بقیه هرکدوم پخش و پلا شدند و منم واسه این که آرمیلا نخواد بیاد و من و حنا رو موقع سکس ببینه , در اتاقی رو که حنا رفته بود داخلش و منم پشت سرش رفتم  از تو قفل کردم .  تا رفت لب باز کنه من شروع کردم .  -ببینم تویی که الان به خاطر این که کیرمو نثارت نکردم اینجور قهرکردی اصلا واسه چی پاشدی اومدی اینجا .. -آرمیلا وقتی بهم گفت بیا نخواستم روشو زمین بندازم . -مسخره ام نکن حنا تو خودت داشتی زیر کیر اون سه نفر دست و پا می زدی و حال می کردی . دیگه نمی دونستی قدرتشون در اندازه ای نیست که بتونن سر حالت کنن ؟/؟ -آریا این قدر خود خواه نباش من یک زن تنهام . تا کی می تونم چشم انتظار یکی باشم که هر وقت دلش خواست و از دست بقیه خسته شد بیاد و یه یادی ازم بکنه ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

باحال بود
تواين يه مدت مخم تركيد كه اين داستانا رو نميخونم
جيبر

ایرانی گفت...

داداش جیبر فکرکردم یا مارو فراموش کردی یا این که کاری برات پیش اومده . درهرحال احتمالا برای ورود به سایت مشکل داشتی و خوشحالم که دوباره موفق به ورود و پیوستن به جمع دوستان شدی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر