ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 76

همه درحال تشویق منصوره بودند و می دونم اگه شرایط دیگه ای بود اون به شدت عصبانی می شد یا به همه پرخاش می کرد یا این که می رفت یه گوشه ای کز می کرد ولی حالا دلش به این خوش بود که می تونه من و کیر منو داشته باشه . منم به قولی که بهش داده بودم وفا دار می موندم و حاضرم بودم تا اونجایی که توان دارم بهش حال بدم . منصوره قمبل کرده بود و به اون چینی می گفت که بکنه تو کون یا کوسش . چینیه کیرشل شده و وارفته خودشو می مالید به کون گنده منصوره و اون چاک وسطش . مگه جلو می رفت . منصوره با دستاش دو طرف کونشو به پهلوها باز می کرد و فریاد می زد یکی به این زبون نفهم بگه کیرشو از این طرف بکنه تو کوسم . من کمر آهورو گرفته و اونو به همون صورت که از روبرو کرده بودمش بلند کرده و رفتیم پیش اون دو نفر . مخصوصا می خواستم که این آقا چینگه کیر منو ببینه و متوجه شه که زنش به این نیاز داره . وقتی به نزدیکی اون رسیدم کیرمو کشیدم بیرون تا یه لحظه اونو ببینه و حسرتشو بخوره . دهنش از تعجب وا مونده بود . -هی چینگ چانگ چونگ . این عظمت رو می بینی ؟/؟ این کیر عظیم رفته تو کوس زنت . از این به بعد هر وقت نتونستی ما هستیم . یارو می خندید و با اشاره دست و چشم و بلغورکردن یه مشت مزخرفات چینی می خواست بهمون حالی کنه که از این که دارم زنشو میگام کیف می کنه . با انگشت به کیرش اشاره زده و  با حرکت دست نشونش دادم که باید بفرسته تو کوس . -اوووووووه ساری ...  ساری ... وری وری بیگ .. -مادر قحبه این کوس شرات چیه داری میگی . کون این گنده باشه .. این که تاسف خوردن نداره .. چهار تا تشر رفتم و طوری چشم غره رفتم که جا رفت . رفت کیر شلشو بگیره تو دستش و اونو فرو کنه تو کوس منصوره .. هرچند تلاشش بیهوده بود ولی وقتی دستشو دور کیرش حلقه زده بود اون تنه و آلت دور دستش مخفی شده بود و چیزی مشخص نبود که اگه راه و روزنه ای هم پیدا شد بیاد و بره توی کوس . همه از گوشه و کنارا فریاد می زدند عجب دلقکی .. زنا می گفتند ثریا جون حداقل یه داماد کیر کلفت واسه خودت انتخاب می کردی که یه وقت تنگی به دردت بخوره . ماده سگ هم به این کوس نمیده .. وای که شکمامونو داشتیم و از خنده زیاد اشک از چشامون در اومده بود . اون چینی کوس خل هم که حالیش نبود چی داریم میگیم همراه با خنده های ما می خندید . -آریا عزیزم حواست به منم باشه . ببین زیر کیر تو چه جوری دارم حال می کنم . چه عشقی دارم می کنم . -آههههههه ماااماااااان ماااااااماااااااان ببین کییییرررررر آریا ررررو واسسسسسه کوسسسسسم از همه بهتره .. من اونو می خوام . آرمیلا رسیده بود نزدیک من . کیر عارف داشت پاره پاره اش می کرد . مامان هم اون دور دورا چسبیده بود به یکی و هر مردی رو هم که در نزدیکی خودش می دید دعوت می کرد که بیاد و کمک اونی بشه که در حال گاییدنشه . یعنی دوست داشت در آن واحد با دو تا مرد حال کنه . -داداش بهت خوش میگذره  ؟/؟ -به تو چی آرمیلا . خودتو چرا این قدر بهم نزدیک کردی . -شنیدم این طرف سر و صدا زیاده اومدم ببینم چه خبره گناه داره این چینی رو مثل میمون انداختین وسط و معرکه گرفتین -حقشه . زن ایرانی داشتن همین دردسرا رو هم داره . آهو که از نزدیک شدن آرمیلا به من لجش گرفته بود دستشو گذاشن رو صورتم و روشو به طرف من برگردوند . آرمیلا ناراحت شد و با همون حالت قمبل کرده و کیر تو کوسش خودشو به طرف من کشوند . دلم واسه عارف که کیرش تو کوس خواهرم بود می سوخت . مجبور بود به هر طرف که خواهرم میره بره . آرمیلا اونو به دنبال خودش می کشوند . یه لحظه خواهرم لباشو گذاشت رو لبای من . این حرکتش وضعیت ما و خودشو بهم نزده بود . منم با لذت در حال بوسیدن خواهرم بودم و داشتم به این فکر می کردم که در این مجلس داغ خانوادگی کی میشه با خواهر نازنینم باشم . آهو عصبانی شده بود و به حالت قهر می خواست کوسشو از کیرم جدا کنه ولی من محکم کمرشو چسبیده بودم و نمی ذاشتم اون ازم جدا شه . در حالی که با حرارت آرمیلا رو می بوسیدم آروم زیر گوشش گفتم خواهر حالا دیگه برو من و تو وقت زیاد داریم .. انتظار نداشتم خواهرم حرف منو گوش کنه . چون تا حالا خلاف اینو ثابت کرده بود . بازم خدا پدرشو بیامرزه که این یه چشمه رو قبول کرد و ازم فاصله گرفت . وقتی که من و آهو تنها شدیم بهم گفت این جوری دوستم داری ؟/؟ -عزیزم وقتی خواهرم میاد جلو و می خواد منو ببوسه که نمی تونم پسش بزنم . تو که خودت می دونی مقررات اینجا چیه . نمی تونی با کسی در گیر شی . .به کسی هم که طرفت میاد تا اونجایی که می تونی نه نباید بگی . -ببینم اگه من و تو داریم سکس می کنیم یه مرد دیگه بیاد وسط ناراحت نمیشی ؟/؟ از من چه انتظاری داری ؟/؟ -عزیزم آهو خوشگله من چیکار کنم از دلت در بیارم . تو که زنم نشدی حالا این یه تیکه رو باهامون قهر نکن دیگه . من برم ؟/؟ دوست نداری باهام باشی ؟/؟ در همین حالتایی که داشتیم با هم بحث می کردیم و کیرم از کوسش در اومده بود دیدم یه نره غول اومد طرف ما و تا خواست اونو از زمین بلند کنه ببره طرف خودش فوری آهوی خودمو رو زمین غلتوندم و افتادم روش . -ببین آریا طاقت نداشتی ؟/؟ با خودم گفتم آره طاقت نداشتم ولی همین یکساعته .. از ساعت دیگه باید شاهد ورود و خروج کیر هایی به کوست باشم که دارن باهات حال می کنن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی ادامه بده داداشم

ایرانی گفت...

حتما دلفین عزیزم ..ایرانی

ناشناس گفت...

داش ايراني ديوانه وار عاشق داستاناتم
جيبر

ایرانی گفت...

لطف داری داداش جیبر ..موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر