ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 94

دستمو گذاشتم رو دستش و یه فشاری به کیر خودم آورده و با باز کردن لبه های کوسش کیرم رفت اون داخل .. -عزیزم چطور بود . حالا چی دستور میدی ؟/؟ -آدم مگه به سرور خودش دستور میده ؟/؟ -اولا که تو خانوم و ملکه ای . در ثانی موقع سکس همه با هم مساوی هستیم . -ولی من خوشم میاد تو رئیسم باشی . هر کاری که دلت می خوا د باهام بکنی . -هر کاری که بکنم زور که نمی تونم بگم -خوشم میاد از زور تو و زور گفتنهای تو هم خوشم میاد -شیطون ! من اون آدمش نیستم . با یه سری حرفای الکی و ناز کردناش خودمو سر گرم کرده و با یواش یواش بوسیدناش خودمو سر مشغول  کرده بودم . فکرم رفت پیش دوسه روز دیگه که باید با نخبگان کنکور سراسری حال می کردم . ازبس رشته زیاد کرده بودند که کارم در اومده بود . خسته شده بودم . کاشکی یه چند روزی هم استراحت کامل می کردم . ولی خودمم خیلی مرض داشتم . تا یه روز سکس نمی کردم که کمتر همچین چیزی پیش اومده بود فکر می کردم که یه چیزی گم کرده دارم و بد تر از هر معتادی شده بودم . این سپیده هم معلوم نبود چه عطری به خودش زده که داشت وسوسه ام می کرد . داشتم به این فکر می کردم که چه عجب سر و کله این خروسای بی محل افسانه و کتی پیداشون نشده که صدای تق تق در اومد .. حلال زاده بودند . لنگه درو یه خورده باز کردم و یه چیزی هم رو خودم انداخته بودم . کتی بود و افسانه هم مثل موش مرده ها پشت سرش ایستاده بود .-ببینم کتی کاری داشتی ؟/؟ اگه من و تو بودیم تو رختخواب و این سپیده میومد در می زد تو ناراحت نمی شدی ؟/؟ حالا جدی یا فیلم کتی رفت تو حس غم و گفت خیلی نامردی داداش . تو اصلا دیگه به من توجهی نداری و هر چی از دهنت در بیاد به من میگی . حداقل احترام منو پیش دختر مردم نگه داشته باش . -همون دختر مردمی که میگی بچه منو تو شکمش داری و تو هم میشه عمه بچه اش ؟/؟ -اومدم ببینم چیزی لازم داری یا نه ؟/؟ -اگه چیزی لازم داشتم خب خودم برات زنگ می زدم . -ببینم داداش اگه حوصله ات سر اومده و خسته شدی من و افسانه هم بیاییم کمک .. - به یه متلک خاصی گفتم شما اگه بیایین که دیگه نور علی نور میشه . باید به هر سه تاتون برسم . در همین موقع سپیده صداش در اومد -کوروش کجایی بیا سرد شد .. -دختره عجب پرروییه . ملاحظه خواهرتو نمی کنه . احترام نگه نمی داره . رفتم جلو و پیشونی و صورت کتی رو بوسیدم و گفتم خواهر گلم تو که می دونی من تو رو خیلی دوست دارم . بابا مامانم که دیگه خواهر دیگه ای واسم نمیارن . و تو هم همین یه دونه ای .. دیدم افسانه یه جوری لباشو ور چیده .. بر شیطون لعنت ناز چند نفرو باید بکشم . چرا اینا دست بر دار نیستند . یه شب می خواهیم به حال خودمون باشیم . اینا چرا دست از سر من ور نمی دارن . رفتم یه ماچی  هم به پیشونی افسان دادم . دیدم با انگشت به صورتش هم اشاره می کنه . چون اگه صورتشو نمی بوسیدم یک قدم از کتایون عقب می موند . صورت افسانه خودمو هم بوسیدم و دوتایی شونو روونه کردم . با همه شیطنتها و اذیت کردنهاشون هر دو تاشونو دوست داشتم . اگه دوباره می رفتم دور دنیا دلم واسشون تنگ می شد . سپیده با آغوش باز ازم پذیرایی کرد . بوی موها ی سرش هم منو به هوس می آورد . آخ که چقدر این لحظاتو دوست داشتم . کاش یه بشکه آب تو کمرم جا می گرفت و هر وقت بیداربودم سکس می کردم . کمرم اون توانو داشت ولی از دست دادن آب زیاد واسم خوب نبود . سپیده هم مثل یکی دوتا دیگه از اونایی که گاییده بودم بهم گفت که اگه میشه اول تو کوسم خالی کن و خاطرموآسوده .. بعد دوباره میریم رو سکس و عشقبازی . هر یک از پاهاشو دور یه دستم حلقه کرده و اونو به طرف خودم کشوندم . کیرم دوباره تو کوسش جا خوش کرد . فقط تو چشای هم نگاه می کردیم . بازم به این فکر می کردم که شاید یه بچه دیگه ای تو راه باشه . مثل همیشه به وقت خالی کردن آب کیرم سعی کردم دیگه به هیچی جز لذت ریختن آبم تو کوس فکر نکنم . سپیده در حین جذب آب کیر من آروم آروم چشاشو بست و برای لحظاتی به خواب رفت . بازم تنوع و یه صفای دیگه و یه کوس دیگه . چند ساعتی تا صبح باقی بود . سپیده نازمو بغلش زدم و دلم می خواست تو بغلم بخوابه . یه خورده خوابم گرفته بود . اونو طوری نوازش کردم که  حداقل یکی دوساعتی رو بیدار نشه . خودمم تو در آغوشش خوابم برده بود . وقتی بیدار شدم دیدم یه ساعت و نیم گذشته و اون بیدار داره موهای سرمو نوازش می کنه و با صورتم ور میره -عزیزم خیلی وقته بیداری ؟/؟ حالت خوبه سپیده ؟/؟ -من یه ساعته بیدارم کوروش .-چرا بیدارم نکردی .تا این وقت طلایی تو به هدر نره .-اینقدر ناز مثل بچه های معصوم خوابیده بودی که دلم نیومد بیدارت کنم . تازه گفتم اگه یه خورده بهتر استراحت کنی شاید بیشتر شارژشی و بهتر بهم برسی . باخودم گفتم کاشکی یه خورده پیش خود حسابی تو رو این کتی هم می داشت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر