ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سراب عشق

به تو هرگز نگفته بودم که دوستت دارم و تو از جدایی گفتی . چون گمشده ای درباد درجستجوی توام . به دنبال یک خیال . بر فراز ابرهای لرزان .. به توهرگز نگفته بودم که دوستت دارم . شاید در نگاهت بیهوده خوانده بودم که دوستم می داری . وتو هرگز راز نگاهم را ندانستی . به تو هرگز نگفته بودم که با توآرام می گیرم . به تو هرگز نگفته بودم که در جستجوی کلام توام . تو در ساحل بدرقه ام نکردی و من اسیر طوفان دریا به آفتاب ساحل می اندیشم . دوست دارم تنها یک بار دیگر ببینمت .. فقط یکبار .. دستهایت را در دستانم خواهم گرفت .آن قدر به چشمانت خواهم نگریست تا به چشمانم بنگری .. تاراز نگاهم را بخوانی .. تا بخوانی که با تمام وجودم دوستت می دارم .. می ترسم از من بپرسی برای چه دوستت می دارم .  می ترسم به من بگویی که نباید دوستت بدارم ... دریا دیگر طوفانی نیست .. به سوی ساحل می آیم . آنجا که همیشه منتظرم می ماندی .. آنجا که درمیان ساحلیان هرگز نتوانستم به تو بگویم که دوستت می دارم . تو در آسمان بهاری پرواز می کردی و من بر بامهای تابستان پرمی کشیدم .. .نمی دانم تورا مهربان سنگدل بخوانم یا سنگدل مهربان ؟/؟ پاسخش را می دانم ولی نمی گویم . می خواهم که تو اندیشه ام را بخوانی . بدانی که چقدر دوستت می دارم . چه سخت است وقتی که در انتظار کسی باشی ولی او انتظار تو را نکشد . این بار در ساحل تو را نمی بینم . به جای خالی تو می نگرم . به لبخند  تو می اندیشم . با خاطره خیال تو می خندم . شاید که توسرابی بودی که از من گریختی . نخواستی که مرا غرق در این سراب سازی . آن زمان که در کنارم بودی نتوانستم و شاید نخواستم به تو بگویم که دوستت دارم .  درساحل کسی نیست همه از طوفان گریخته اند . به من بگو تو از کدامین طوفان گریخته ای ؟/؟ به تو هر گز نگفته بودم که دوستت دارم . چون تنهایت ندیده بودم . چون می ترسیدم که به من بخندی . تو با چشمانی باز می گریزی و من با چشمانی بسته به دنبال توام . به دنبال تو تا آن چه را که از شنیدنش می ترسم و از گفتنش می ترسی بگویی و بشنوم . تا باز هم احساس کنم که بالاتر از خورشید هم حرارتی هست . تا باز هم احساس کنم که بی تو نمی توانم مهتاب را ببینم . باستارگان می خندیدم اما نگاهم به خورشید بود . خورشیدی که غروب کرده تا از خواب گران روشنایی بیدارم نماید . با ستارگان چگونه بخندم وقتی که خورشیدم رفته است ؟/؟ نمی دانم بار دیگر در کجا خواهمت دید . شاید تورا بر فراز ابرها ببینم . درمیان شکوفه ها همراه با گلها .. شاید تو را بادیگری ببینم . شاید آن گاه دیگر سرابی نبینم . ... بازهم درساحل بمان .. بازهم درساحل بمان . شاید که من عاشق سراب عشق شده باشم . چه سخت است می خوانی و نمی توانی که بنویسی .. می شنوی و نمی توانی که بگویی . دلم نمی خواهد که  دیگر با کشتی به دریا بروم وقتی که تو را در ساحل نبینم . شاید تو از آن دنیایی دیگر باشی . دنیای گذشته ها .. دنیایی که برایم رویایی شده .. رویایی که از آن گذشته ام . دختر ساحل ! کاش می توانستم به تو بگویم که دوستت دارم ولی می دانم که به من خواهی خندید . آری شاید عشق سرابی باشد که سرانجامش جداییست . دختر ساحل ! اگر با من نمی مانی بگذار احساس کنم که برای من مانده ای . تو را به آن سوی دریاها خواهم برد . تو را به سر زمین خدا خواهم برد .. تو را به دنیای آرزوها خواهم برد . با من بیا .. با من بمان ..نترس .. با تو از عشق نخواهم گفت .. تو را دوست خواهم داشت اما با تو از دوست داشتن نخواهم گفت .. چون که می دانم دنیای تو دنیای دیگریست . تو دختر ساحلی و من مرد دریا . سایه ات را در ساحل می بینم . بوی تو را احساس می کنم . بگو چشمانت کجا هستند .. می دانم که مرا می بینی .. شاید که دختر ساحل به مرد دریا می خندد .. به اندیشه های طوفانی او .. دختر ساحل از طوفان می گریزد .. به من بگو کجایی ؟ /؟چرا بی آن که از ماندن بگویی و از دوست داشتن بخوانی تنها یک بار از جدایی گفتی ؟/؟  بی نگاه تو ساحل را دوست نمی دارم آن چنان که دریا را دوست نمی دارم . هرچند می دانم که مرا می بینی و من در سراب عشق درجستجوی توام . می دانم که می دانی دوست داشتن گناه نیست .. پس به کدامین گناه زجرم می دهی ؟/؟ دختر ساحل ! کجایی دلم گرفته . از پشت تخته سنگهای زندگی  بیرون بیا .. دیگر توان رفتن ندارم.. به تو نخواهم گفت که دوستت می دارم  چون که می دانم تو با چشمان قلبت راز دلم را خواهی خواند و شاید که خوانده باشی . دوست ندارم با کسی سخن بگویم . پای رفتن و نای ماندن ندارم .... ناگهان اورا می بینم که به سوی من می آید مهربان سنگدل من مهربانانه می آید . نمی توانم لبخندم راپنهان کنم . بگذار بداند که دوستش می دارم . دختر تنهای ساحل با من از دریا می گوید .. این بار می خواهد که همسفر من گردد .. ....این بار به خاطر تو زودتر به دریا بر می گردم .. نمی دانم چرا تنهاست . به من بگو چرا تنها به افق می نگری .. و به دریا و آسمان آبی .. بگو از سکوت چه می خواهی .. احساس می کنم که قلبت راشکسته اند و تو به جای آن قلبی از سنگ نهاده ای تا دیگر کسی آن را نشکند .. اما آنچنان درد کشیده ای که سنگ هم بر قلب از دست رفته ات مرثیه می خواند . بین من و تو فاصله هاست . اما آرامم از این که تو را نزدیک خود می بینم . به سمتی دیگر می نگرم از این هراسانم که تو را برنجانم . تو با من خواهی آمد .. خدا نگه دار دختر ساحل تا هفته دیگر که با من به دریا بیایی .. دلم می خواهد به غروب خورشید بنگرم . خورشیدی که می رود غرق آبهای نیلگون دریا گردد و اورا برای یک شب عزادار خود سازد .. سرم را بر می گردانم . کاش چنین نمی کردم تا هفته ای در رویاهای خوش خویش  می ماندم . اورا با دیگری می بینم . در کنار هم . بر روی تخته سنگی بلند . پشت به من .. به سوی مغرب و غروب خورشید . دیگر سراب عشقی نیست  . تنها ماسه های ساحل هست  و صدای امواج دریا و مرغهای دریایی بر فراز آسمان دریا .. درپشت تخته سنگی دیگر پنهان می شوم . چه غروب غم گرفته ای .. درسوگ خورشید نالان است   ومن بر ماسه های خشک اشک می ریزم  . می دانم که حتی اگر اشکهایم را ببیند بر من دل نمی سوزاند . من از فرداهای دیروز گذشته ام تا به امروزرسیده ام اما او با همسفر خود از امروز به فرداهای خود خواهد رسید . اشکهایم بر ماسه های خشک روان است . تخته سنگ را با قلب سنگی اش  در آغوش کشیده ام با او سخن می گویم . کاش هرگز اورا نمی دیدم . او بی سلام آشنایی با من از جدایی گفته بود . سرم را به سویش بر می گردانم . بیهوده می پنداشتم که شاید دوستم بدارد .  همچنان در آغوش محبوب خود به غروب خورشید می نگرد . دلم می خواهد که شب سیاه زودتر از راه برسد تا آن دو را با هم نبینم ولی لحظه ای به خود می آیم . مرد دریا ! مگر دختر ساحل را دوست نمی داری ؟/؟ خود خواه نباش . او نمی خواهد دوست تو باشد و دوستت بدارد .اگردوستش می داری خواسته هایش رادوست بدار.  برای خوشبختی او شاد باش . با تبسم او بخند . بگذار برود آن چنان که تو بی او رفته ای .. بگذار بخندد آنچنان که تو بی او خندیده ای ..دختر ساحل ! هرچند که غرورم را شکسته ای اما تا ابد مرا دوست خودبدان .. دختر ساحل از آن دنیای دیگریست .. دیگر غروبی نمی بینم . شب سیاه با ستارگان سپیدش از راه رسیده اند . دیگر دختر ساحل و معشوقش را نمی بینم . من هستم و سنگ صبوربیچاره تر از منی  که نمی داند درد و راز  دلش را به که و چگونه بگوید . ... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

19 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام به همه شما و همه عاشقان و همه آدمای با محبت ..امیدوارم هیشکی اسیر سراب عشق نشه ..اینم یه نوشته ساده ادبیه ..می خواستم اونو فرداشب همراه با داستان عشق اینترنتی منتشرش کنم . ولی گفتم همان طور که در نوشتنش عجله کردم در انتشارش هم عجله کنم بهتره . هشتاد درصدشو همین الان و بیست درصد اولشو دیشب نوشتم . سارای عزیزم گالری آذین دوست داشتنی !آلکس و محمد رضای گل , آره داداش و... دو تا رضای این وبلاگ , دلفین خوبم , متین و جاوید و سیزده ای که رفتین و فراموشمون کردین و همه و همه دوستانی که نمیشه در این فرصت اسمشونو گفت وبه این خاطر باید که منو ببخشن . امیدوارم در زندگی به اونچه که می خواین برسین . دلهاتون شاد باشه و هیچوقت غمگین نباشین . دنیای ما دنیای واقعیتها هم هست . می بینی یکی یکی رو دوست داره و طرف دوستش نداره . این منطقیه . گاه باید منطقو پذیرفت . کسی رو که دوست دارین همیشه دوستش داشته باشین . حتی اگه نجیبانه رفت هیچوقت فراموشش نکنین و همیشه آغوش دوستی شما واسش باز باشه . دنیا دنیای دوستیهاست . فقط عشق نیست . شاید از عشق نشه به دوستی رسید ولی از دوستی میشه به عشق رسید . سعی کنید حتی اگرهم شده برای دوستان جنس مخالفتون هم دوستای خوبی باشین . شاد و شاد و دور از هر غمی باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

با تشکر از آقا رضا سسی 7وبعضی از کاربران و خوانندگان سایت لوتی که با نظرات گرم خود در ذیل بعضی از داستانهایم درهمان سایت شرمنده ام می نمایند و شرمنده تر این که به علت عدم عضویت در انجمن لوتی امکان پاسخگویی مستقیم من وجود ندارد . از همه شما سپاسگزارم و سکوت مرا حمل بر ادبی من ندانید . شما فارسی زبانان به ویژه ایرانیان گل, عزیزان من هستید و من شما را دوست می دارم . درهرجایی و سایتی که باشید . آره داداش عزیز و کینگ صفر پنج نازنین کجایید که پیام محبت مرا به عرض این نازنینان برسانید . برای همه شما آرزوی سر بلندی و موفقیت می نمایم . پیروز باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین دستت درد نکنه چه ضربتی و سریع این داستانو در سایت لوتی گذاشتی . خسته نباشی . فقط اگه نظر قبلی منو در خصوص تشکر از آقا رضا سسی 7 و کاربران نظر دهنده سایت لوتی دراونجا منتشر می کردی ممنون می شدم منظورم نظر شماره 2 درذیل همین داستانه .. داداش رضا تا اونجایی که من دیدم نظراتشو در داستان خانوم مهندس وتولدی دوباره ونقاب انتقام گذاشته حالا مامان تقسیم بر سه رو نمی دونم اگه میخوای حداقل در نقاب انتقام بذار یا همه شون و هرجایی که صلاح می دونی . خسته نباشی ممنونم از توو کینگ صفر پنج گل و سایرین به خاطر زحماتی که می کشین . پاینده باشی ...ایرانی

رضا بمب گفت...

ايراني جان هدفت از متن هايي از اين قبيل چيست؟متن قبلي كه يه مادر دخترشو كه چت سكسي ميكرد رو ارشاد ميكرد و امثال آن.

ایرانی گفت...

آقا رضای گل ممنونم از نکته سنجی و دقتت .بعضی از داستانها هدفشان مشخص تر است و بعضی ها کمتر مشخص می باشد . البته این متن می خواد بگه که با هر نگاهی که بهت انداخته میشه و هر لبخندی که بهت زده میشه و هر رابطه کلامی که باهات وجود داره فکر نکنی که عشقی وجود داره دلتو خوش نکن به طرف . سخن از جدایی ابتدا در واقع نوعی جدایی در عمله ..دختری اونجا میشینه و کاپیتان با کشتی میره سفر . از اون لبخندهاش تصور دیگه ای داره . کاپیتان از دختره خیلی بزرگتره . من واضح نگفتم یه جا یی فقط گفتم من از فرداهای دیروز گذشته ام تا به امروز رسیده ام اما او با همسفر خود از امروز به فرداهای خود خواهد رسید . مرد دریا دیروز که اول عشق و جوانی اش بود به فردایی رسید که سنش رفت بالا حالا رسم زمونه اینه که اونی که دوستش داره بره دنبال لذت عشق و جوانی ..یه جای دیگه نوشتم با ستارگان می خندیدم اما نگاهم به خورشید بود . یکی که به معنای ظاهری نگاه کنه میگه چطور وقتی که شب شده و تو با ستارگان راز و نیاز می کردی خورشید هم حضور داشت ..درجواب باید گفت این نگاه به معنای توجه و در انتظار خورشید بودنه . این که کی روز روشن می رسه . درهرحال هر مردی که چهار تا کلام با یه زن حرف می زنه هر پسری که تو خیابون دنبال یه دختر راه میفته نباید برای خودش خیالبافی کنه .. این متن هم واسه خودش یه پیامی هم داره و خیلی از واقعیتهای امروز ماست .. ...تودر آسمان بهاری پرواز می کردی و من بر بامهای تابستان پرمی کشیدم ..اینم اشاره داره به این که دختر جوان تربود . مهربان سنگدل هم به نظرم واژه ای سنگین تر و درد ناک تره . چون نهایت اون سنگدلیه . ..چه سخت است می خوانی و نمی توانی که بنویسی ..بعضی وقتاست که آدم نوشته و پیام عزیزشو می بینه ولی در شرایطی نیست که بتونه جواب بده می تونه جواب بده دلشم میخواد ولی نمی دونه چه جوری بهش برسونه . اگه بخواد به یه شیوه خاصی جواب بده باید به خیلی ها توضیح بده ..بگذریم یه موقع متن زیاد میشه و می ترسم هنگ کنه . اگه وقت کردم و ضروری بود شاید بازم بعضی جاها شو توضیح بدم . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

رضا بمب گفت...

ايراني جان من 16 سالمه هيچي از متن و بخش هاي پيچيدش نفهميدم.بابا سكسي بنويس راحت ميخونيم و حال ميكنيم با نگارش عاليت.

ایرانی گفت...

چشم رضا جان من به موقعش سکسی هم می نویسم . باید برای همه نوشت . برای همه سنین . در این سایت خواننده از نوجوان داریم تا پیر .. ازدوستان عشق داریم تا عاشقان سکس ..از طرفداران سکس خانوادگی و سکسهای کلیشه ای و یکنواخت عهدبوقی و تکراری و هزاران بار نوشته شده داریم تا طرفداران سکسهایی با سوژه های تازه و متنوع ..داستان سکسی فرداشب هم سکس با مامان مذهبیه ..دیگه خیلی این داستانها یک فرمه ودمده شده ولی بازم به خواهش دوستا از این مدل داستانها هم می نویسم . ..بگذار برود آن چنان که تو بی او رفته ای ..بگذار بخندد آن چنان که تو بی او خندیده ای .. مرد دریا داره به دختر ساحل حق میده . به خودش میگه چند سال پیش که جوون تر بودی ورفته بودی دنبال خندیدن با یکی دیگه ..حالا اونم حق داره که بایکی دیگه بره و بخنده . رضای بخوان و بنویس و عاشق باش ...ایرانی

رضا بمب گفت...

من عاشق داستان هاي سكس با مامان و خاله ام ولي سكس با مامان مذهبي يك بار گذاشته شده.ولي حالا يادي از قديما ميكنيم

ایرانی گفت...

با سلامی دوباره خدمت داداش رضای عزیز ..سکس با مامان مذهبی رو چند تا نوشتم و سکس با مامان و خاله ومخصوصا مامان که زیاد نوشته شده از دنباله دار گرفته تا تک قسمتی و باز هم خواهم نوشت . البته داستانهای دنباله دار پرواز هوس ..زن ذلیل مرد ذلیل ..مامان تقسیم بر سه ...کرسی داغ هوس ..سکس با مامانشون خیلی پرحاشیه وقویه و خیلی از داستانهای تک قسمتی مثل جمعه داغ مامان داغ و.....خیلی های دیگه که فعلا خاطرم نیست . شاد و خندان باشی ...ایرانی

Galeri.azin گفت...

سلام جناب ايراني عزيز،شرمنده كه بخاطر شرايط بد روحي نميتوانم هر روز از زحمات شما قدرداني بكنم چون در چنان برزخي گرفتار شدم كه امشب اصلا نفهميدم كه كي صبح شده و اگر يك زير سيگاري پر در كنارم نميديدم خودم هم باور ميكردم كه تمام اينها يك كابوس بوده.
جناب ايراني از نحوه اشنايي و جزئيات عشق اولم پرسيده بوديد و من هم اين را فرصت خوبي ديدم براي سفر به گذشته و پيدا كردن نقش خودم و تا جايي كه فرصت داشتم باصداقت به بررسي گذشته پرداختم اما اگر بخواهم در قسمت نظرات بنويسم بايد چند نظر رو اشغال كنم كه شايد از حوصله مخاطبان شما خارج شود و به نوعي اجحاف حق مخاطبين ديگر است ولي اگر شما صلاح بدانيد يك ادرس ايميل به من بدهيد تا برايتان ارسال كنم و ديگر شما مختار هستيد كه با شناختي كه از مخاطبين خود داريد انرا انعكاس بدهيد يا نه.
اميدوارم كه در تمام مراحل زندگيتان در كنار معشوق با همان احساس اوليه عاشقي ايام را سپري كنيد.

ایرانی گفت...

سلام به گالری آذین دوست داشتنی و نازنین امیدوارم شرایطی فراهم شود که از زیر بار این مشکل روحی خلاص شوید .کاش عشق اول شما کمی منطقی تر شرایط موجود را درک می کرد و واقع بین تربود ..درهرحال کمتر عذاب کشیدن کم هزینه ترین راه را در نظز گرفتن بهترین راه درمان است . درمورد توضیح مسائل موردی ندارد می توانید خلاصه کنید . درخصوص ایمیل از آنجایی که تا به حال دست به عصا راه رفته ام با وجود تمایل شدیدی که به مراوده با دوستان دارم یه خورده رعایت می کنم .. ولی در هرحال اصل قضیه واقعیت امروز است هرچه باشد یکی باید کوتاه بیاید واگر همسرگلتان که این همه سال با خوب و بدتان ساخته بخواهد عذاب بکشد مطمئن باشید وضع خیلی بد تر از این ها خواهد شد . با همه اینها آرام باشید ..سیگارکشیدن چاره کار نیست . من هنوز یک دونه نکشیدم . پدر آدمو در میاره . بغل دستی اگه سیگار بکشه حالم بد میشه . به جای این کارها برو مطالعه کن بعد بنویس خاطرات خودتو بنویس . یه جورایی خودتو تسکین بده . آروم میشی . وقتی که آروم ترشدی بهتر می تونی فکر کنی . سیگار علاوه بر ضررهای زیاد رو اعصاب آدم اثر میذاره . بعد از یه مدت اگه ناشی باشی میری به چیزای قوی تر رو میاری .. درهرحال منم خیلی دلم میخواست ومیخواد یه جورایی باهات تماس داشته باشم امیدوارم این مشکل در آینده یه جورایی حل بشه . من فعلا باهات خداحافظی می کنم . فقط کاری نکن که دعا کنی کاش شرایط روحی ات مثل امروز بشه . یعنی خودتو اسیر بدتر از این ها نکن که آرزوی این روز رو داشته باشی که برات دعا می کنم تمام مشکلاتت حل شه . شاد و خرم و خندان باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

6 ساعت نتونستم به وب سر بزنم وقتی اومدم گفتم حتما باید یکی دوساعتی بشینم به نظرات گرم دوستان پاسخ بدم حتی یک نفر هم نیومد حال مارو بپرسه . از همه بیوفاتر می خوای این سارای نازنین . ساراخانوم ته کلاس خوابت برده ؟..ایرانی

ایرانی گفت...

سارای گل و دوست داشتنی و بمب انرژی , زرنگ در تحصیل و صاف و ساده و صادق در زندگی روزمره ..درجامعه ای که اساس آن بر دموکراسی باشه ومی دونم که قبولش داری همه حق رای دارند و حداقل این که همه باید به نحوی نظرات ودلایل خودشونو در موارد خاص ومسائل مورد گفتگو اعلام کنند و به نظر هم احترام بگذارند بعد یک تصمیمی گرفته بشه . بدون تو یه سکوت خاصی اینجا حاکمه .. دیگه چی بگم .داستانهای دنباله دار امشب که ماجراهای مامان زبل و خانوم مهندس و هوس اینترنتی هستند و تک قسمتی ها که غیر سکسی اون عشق اینترنتی و سکسی اون سیمان روی ایمان نام داره . هرچی می خوام یه داستان دیگه هم بنویسم از سردرد دارم می میرم و فعلا نمی تونم .البته قصد داشتم یکی غیر سکسی دیگه هم بنویسم .. می دونم سارای عزیز بیشتر غیر سکسی ها رو می خونی و این یکی دو سه روزه خیلی دلم می خواد یه غیر سکسی دیگه هم بنویسم . ساراجان یه استامینوفن قوی بفرست بیاد که از کم لطفی تو !!!!!!!!!!و سایر دوستان خوبمه که به چنین روزی افتادم . همگی آخر هفته خوبی داشته باشید ..ایرانی

sara گفت...

نتونستم روی همین قسمت نظر بدم روی یه داستان دیگه نظر دادم...
خودم متوجه شدم که کارم اشتباه بود به نطرم خیلی از عشقها فقط یه عادت بچه گانه هست.فراموششون کن.مرسی

sara گفت...

منم موافقم عده ای از دخترای ساده و ....(جای خالی رو خودت پرکن:))با یه حرف زدن ساده عاشق میشن و یا فکر میکنن یا طرف عاشقه سینه چاکه!!:D

ایرانی گفت...

ساراجان دو تا پیام دیگه تو را در ذیل این داستان دیدم ..الان منتشرش می کنم و با تمرکز بیشتری بهش جواب میدم . سرعت اینترنت لحظه به لحظه بد تر میشه . یه خورده واسه دانلود مجانی در این ساعاته و توی اون یکی اتاق ما هم فکر کنم pc روشن شده ..نیمه شبت خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای خوب و صادق و مهربان : جمله اولت ایهام داشت . درمورد گذشته دور اون که ریزه کاریهای خاص خودشو داره و یک انسان حتی وقتی هم که اشتباه می کنه و می دونه که داره اشتباه می کنه بازم با اون اراده ای که داره و لذتی که از اون اشتباهش می بره یه قداستی به این عمل خودش میده و از اون لذت می بره .در مورد خاص دیگه واخیر من اشتباهی ندیدم و اعتراضم به جدایی بود وگریز . در باره یه مسئله دیگه اندیشه هایت را می پذیرم درک می کنم به آن احترام می گذارم وشاید خودم هم در زاویه ای خاص چنین اندیشه ای داشته باشم در ترکیبی از منطق و احساس که همان گونه که در پیام قبلی ام گفتم یه جورایی در بازی واژگان و به یه طریقی مسئله رو بازش می کنم . اون بالا بعد از دخترای ساده می شد کلمات زیادی رو قرار داد . ساده و بی ریا ..خالص ..پاک ..والبته مطلبوگرفتم ...پسرا اگه صداقت و عشقی واقعی به دخترا نشون بدن احتمال خیانت دخترا خیلی کمه ..فعلا این بحثها وقت و حجم مطلب زیادی می بره ..به خاطر تمام پشتیبانیهایی که ازم می کنی و افکاری که داری ازت ممنونم و همیشه واسم همون همراه خوب و محترم و دوست داشتنی وبا احساس !!!!!هستی ...ایرانی

sara گفت...

بهتره دیگه در موردش حرف نزنیم:)شادباشی داداشی

ایرانی گفت...

خب سارای نازنین هر چی که تو بگی فقط همینو بگم که این علامتها ی تعجب و سوال و اینا بیشترش یه حالت گله و گاهی هم تشکر داره ..و یا یک یاد آوری برای یه سری کارها ..باشه اطاعت میشه پای منبری عزیز ! ملا رو بالای منبر به حرف آوردی حالا میگی ساکت باشه (شوخی ) سارای گل همه این جور صحبت کردنها نشانه صمیمیت و احترام متقابله . اگه حس می کنی صمیمیتهای خاص زیاد جنبه عام پیدا کرده من در خدمتت هستم هر پیامی رو که دوست داری نباشه واحساس می کنی با روحیه بالا و شخصیت والایت ناساز گاری داره به من بگو تا حذفش کنم چون دوست ندارم سرسوزنی باعث رنجش تو بشم ولی من یکی سعی خودمو کردم که در هر حالی احترام همه را نگه داشته و دوستشان داشته باشم . فقط ساعت 6 تا 12 امروز هستم مهمونی . داستان دوستی یا عشق رو هم که امشب میذارم بخونش یه داستان ساده و معمولی با پایانی نا معلومه . موفق وموفق و باز هم موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر