ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر زنم .. همسر و مادر شریف

از دست مادر زنم دیوونه شده بودم . فقط یک هفته بود که پدر زنم فوت کرده بود و اون همش گریه می کرد . گریه کردن واسه مرده طبیعیه ولی اون پاک آبروی ما رو برده بود . همش از تن و بدن شوهرش می گفت . این که الهی فدای تن و بدن سفید و بلوریت بشم . اون هیکل مردونه و چهار شونه ات کجا رفت .. دیگه کلافه شده بودم . تازه پنجاه سالش شده بود و دوبرابر من که دامادش بودم سن داشت .
 -ببین زهره  این ما رو دیوونه کرده . به غیر از تو دو تا دختر دیگه هم داره اگه بخواد این جوری همش ما رو اذیت کنه من یکی تحمل نمی کنم .
-اینقدر بد جنس نشو میلاد . مامان زری من دلش شکسته . تازه میت بابام بوده . تو چرا یه خورده ملاحظه نمی کنی . گناه کرده همین واحد آپار تمانو مفت و مجانی داده ما توش نشستیم ؟
 زری مادر زنم زن خیلی خوشگلی بود . خوش اندام تر از دخترش زهره که زنم بود . دختر ته تغاریشو من گرفته بودم برادر زن هم نداشتم . این یک هفته ای رو پلاس من شده بود . اتفاقا همه مون توی یک ساختمون بودیم . چهار واحد روی هم . پدر زنم طبقه اول زندگی می کرد و دخترا هم به ترتیب طبقات بعدی رو اشغال کرده بودن .
 -ببین میلاد مامان دوست نداره تنها باشه . اون اصلا عادت کرده بوی یک مرد رو توی خونه اش حس کنه ..
 -خب بره شوهر کنه ..
 نزدیک بود سیلی رو بخورم .
 -تو خجالت نمی کشی ؟ داماد مثل پسر آدم می مونه . مامان که گناهی نکرده پسر نداره . تازه یه هفته نمیشه که بابام مرده . خیلی بدی میلاد ...
بیشترین درد و مرض من این بود که خیلی حشری بودم و اصلا نمی تونستم تحمل کنم که یک شب با زهره سکس نداشته باشم . البته شرایط این یک هفته ای رو درک می کردم ولی می دونستم بعدش زری جون پلاس ما میشه . -ببین میلاد حالا پاشو برو ببین مامان اون پایین چیکار داره . ظاهرا تنهاست .. مثل این که یه چیزی بهش گفتی ازت دلخور شده ..
-من که چیز بدی نگفتم . فقط گفتم زیور و زینا هم دلشون می خواد با مامانشون هم دردی کنن .
 -میگم تو حرف بهتری نداشتی که به مامانم بزنی ؟ برو از دلش در بیار و بیارش این جا .
-زری بیا با هم بریم .
 -بهت گفتم من دو سه ساعتی کار دارم برای فردا سر خاک باید حلوا درست کنم و یه سری کارای دیگه . گناه داره پیر زنه .. اون زن شریفیه بابام هم که اسمش شریف بوده . برای ما هم مادری شریفه ..
-  این دو ماه دیگه تولد پنجاه سالگی خودشو جشن می گیره .
-گناه داره این حرفو نزن .. تازه تولد چه اشکالی داره . این که نمیشه  همش واسه مرگ مراسم بگیریم ..
زهره  هم قاطی کرده بود . معلوم نبود چی داره میگه . رفتم در واحد زری جونو زدم .. بازش کرد .. چه ناز شده بود . یه تور مشکی انداخته بود رو صورتش .. از اونایی که سر خاک میندازن .  نمی دونم یا اون کس خل شده بود یا من زیادی گیر می دادم . اون خونه رو با سر خاک اشتباه گرفته بود .
-مامان بریم خونه ما ..
-نه همین جا راحتم .
 -مامان قهر نکن من که حرف بدی نزدم .
-منم که نگفتم تو حرف بدی زدی . باید عادت کنم . نباید مزاحم شما باشم وبشم . سر نوشت من این بوده که از جوونی ام خیر ندیده شوهر خوشگل و خوش اندامم بمیره . هر شب تا همدیگه رو بغل نمی زدیم خوابمون نمی برد . ..
 کارد بهم می زدن خونم در نمیومد . اون بازم رفته بود به سراغ مسائل خارج از محدوده . نمی دونم چی ازم شنید و من چی بهش گفتم که گریه رو ول کرد .. دلم سوخت بغلش زدم .. تور صورتشو کنار دادم و اشکاشو پاک کردم ..
-مامان ناراحت نباش . این شتریه که در خونه هر کسی می خوابه .. خیلی خسته شدی . فردا دیگه روز هفتشه . چه مرد خوبی بود ..
 دیگه نمی دونستم چی بگم . فقط همین جور داشتم نوازشش می کردم . یهویی مانتوش از سر شونه سر خورد و تا نیمه های بدنش که رسید و افتاد متوجه شدم که کاملا لخته ..
-وااااایییییییی مااااااامااااااان منو ببخش ..
 سرمو بر گردوندم ..
-مامان اون زیر  لباس تنت نبود من نمی دونستم ..
-تعجب نکن .. شریف خان این جوری خیلی دوست داشت من هر شب همین جوری می رفتم رختخواب کنارش .. این مادر زن ما زده بود به سیم آخرش . اگه هیشکی نمی دونست فکر می کرد که حتما از اون زنای حشریه که می خواد خودشو بچسبونه به ما . من که رومو بر گردونده بودم گفتم مامان گریه نکن .. گریه نکن ..
-پسر روتو بر نگردون . مادر زن محرم آدمه .. سرمو بر گردوندم طرف اون .. وای چه سینه هایی ! چه هیکلی .  منم دیگه داشتم قاطی می کردم . حواسم پرت شده بود . کیرم حرکت شدید روبه جلو داشت . معلوم نبود این چه حرفی بود که از زبونم در اومد که گفتم مامان پس بابا شریف همش داشت نگاتون می کرد ؟ .. یه اخمی کرد و چیزی نگفت .. بعد از چند ثانیه سکوت گفت منظورت چی بود میلاد .
 -مامان منو ببخش منظوری نداشتم .
-راستشو بگو مرد باش بگو ..
-آخه راستش خیلی تر و تازه و جوون موندین ..
 -چه فایده که دیگه نمی تونم از این جوونی ام استفاده کنم .
 من که یک هفته ای می شد از نعمت گاییدن کس وکون محروم بودم و بار خوبی هم به گیرم افتاده بود  دیگه تلاشی نکردم برای این که شق بودن کیر داخل شلوارمو پنهون کنم . وقتی ازش خواستم که بیاد خونه ما همون جوابی رو که انتظار داشتم بهم داد . جوابی که نشون می داد کسش می خاره ولی یه جرقه ای برای تابو شکنی لازمه ..
-میلاد جان همین جا بمون ببینیم برای فردا چیکار میشه کرد لباستو در بیار راحت باشی ..  از من یاد بگیر ..
 منم شلوار و پیرهن رویی رو در آوردم . دیگه راستی راستی من و کیرم تابلو شده بودیم .. اون زیر چشمی به کیرورم کرده قایم شده ام نگاه می کرد . واسه این که موضوع رو به پدر زن و سکس بکشونم گفتم مامان هنوز به فکر اون لحظات شیرین تکرار نشدنی هستی ؟
-وقتی یادم میاری جیگرم آتیش می گیره.
 -اگه تکرار شه چه حسی بهت دست میده ..
 بازم اشکای آماده کرده اش از چشاش سرازیر شد .. این بار محکم تر بغلش زدم ..
 -مامان زری .. ناراحت نباش .. لحظه های خوش زندگی تکرار میشه .. پس برو طرف رختخواب .. روی تخت .. اون حس تکرار رو در خودت زنده کن .. گرمای تنش لحظه به لحظه بیشتر می شد .
-ولی میلاد جون اون که نیست .
-درسته پدر زنم که جای بابامه مرده ولی دامادش که جای پسرشه که هست . بنی آدم اعضای یکدیگرند .. -منظورت چیه ..
 لبامو چسبوندم به لباش .. یه دست و پایی زد ولی تنش کاملا لخت بود . می خواستم بگم تقصیر من نیست که تو می خواستی یادی از شوهرت داشته باشی و به یاد خاطرات با اون بودن حال کنی .. اونم حال کردنی بی نتیجه . حالا بیاو ببین که چه حالی بهت میدم . کف دستمو گذاشتم روی کسش .. کاملا برق انداخته بود . تعجب کردم که با این همه عزاداری و گریه و دلتنگی چه حالی داشته که کسشو تمیز کرده . حتما آقا شریف این طور  می خواسته .. انگشتامو حسابی توی کسش می گردوندم .
-مامان  روی تخت خوب دراز کش شو . می خوام خاطراتت زنده شه . می خوام به جای مرگ زندگی رو باور کنی ..
 خودمو کاملا لخت کردم . چشاش داشت از حدقه در میومد وقتی کیرمو دید .
 -مامان نترس .. زهره جون تحملش می کنه . تو هم می تونی .
-یعنی میگی من از اون گشاد ترم ؟ ..
 خوشم اومد از این حاضر جوابیش . دیگه فهمیدم کاملا تسلیمه . افتادم روش .. قبل از این که کس لیسی و سینه لیسی و تمام بدن لیسی اونو شروع کنم کسشو که ادعای تنگ بودن اونو داشت از وسط بازش کرده کیرمو کردم توش ..
 -اووووووففففففف این خیلی داغ تر شده .. ووووووییییییی محکم تر بزن .. بزن .. بزن ..
موبایلم زنگ خورد .. زهره بد موقعی مزاحم شده بود.
 -عزیزم مامان حالش خوبه و دارم باهاش درددل می کنم . تو هم خونه باش . من تا یه ساعت دیگه بر می گردم .باشه اونو هم میارم ..
 -ای کلک داری درددل می کنی ؟
-مامان همه این کارا برای توست.
 -پس این چرا دراز شده ؟
-خب واسه خودمم هست ..
 کیرمو که بعد از تلفن زهره از کسش بیرون کشیده بودم از ته گرفت توی دستش وگفت من اینو به فال نیک می گیرم ..
-مامان مگه کارت کشیدی ؟
 ولی کیرمو فرو کرد توی دهنش . به همین راحتی تسلیم شده بود . شنیده بودم که گاه دچار ناراحتی اعصاب و افسردگی میشه ولی نمی دونستم تا این حد که تابو شکنی بکنه .. آب کیرم همین جور توی دهن زری جون راه افتاد .. اونو خوابوندمش . همچین فرو کردم توی کسش که دیگه  فکر نکنم در طول زندگیش همچین کیری از شریف خان خورده باشه .. آخ که چه حالی می داد . دستامو دور کمرش کاملا محکم کرده و ضرباتو یکی پس از دیگری بر پیکر زری وارد می کردم . اومد رو کیرم نشست و گفت گاهی هم این جوری رو کیر شریف می نشسته .. می خواستم بهش بگم زیر کیر من از این حرفا نزن دیدم دلش شکسته فردا هفت شوهرشه .. از حال رفته بود .. نزدیک بود قلبش از حرکت وایسه .. دستشو گذاشته بود زیر سینه هاش .. با این که کیرم توی دهنش خالی کرده بود ولی بعد از ار گاسمش نتونستم جلو خودمو بگیرم . یه فضای داغ و تازه ای بود برام که خیلی حال می داد . محیطی که با محیط کس زهره فرق می کرد .. چشامو بستم و به  منی هایی که توی کس مادر زن جان می ریختم فکر می کردم .. چه بدنی داشت این زن . وقتی اونو بر گردوندم و اون کون درشت و بر جسته رو دیدم بازم بی طاقت شدم .. بدون چرب کردن سوراخ کونش خشک کردم توی سوراخش .. جیغ می کشید ولی من ول کنش نبودم حیف که فقط دو سه قطره از ته مونده های آب کیرمو توستم توی کونش خالی کنم ..
-میلاد دردم اومد دوباره بذار تو کسم آروم شم ..
-مامان به کسی نگی من باهات از این کارا کردم .
 ازش بعید نبود رسوامون کنه .. یه وقتی پیش هم دوره ای هاش کلاس بذاره و ما رو بی کلاس کنه .. با کس گشاد و کون تنگش کلی حال کردم .. خودشم روبراه شد .. دیگه  ترجیح می داد که بیشتر وقتا در واحد خودش بمونه و منم یه حالی ازش بپرسم . ولی گاهی پیش من و زهره نزدیک بود سوتی هایی بده ....
یه روز زهره به من گفت می خوام یه چیزی رو بهت بگم خیلی تعجب انگیزه .. ولی برای مامان خوشحالم . بابا که داشت می رفت اون دنیا یه یاد گاری واسه مامان گذاشت . توی شکم مامان بذر افشانی کرد و محصول داد . مامان بار داره .. خیلی خوشحاله . نمی خواد بچه رو سقط کنه .. اگه پسر باشه چی میشه ؟!
 -اون وقت بیشتر از شما ارث می بره.
 -بد جنس نشو مال دنیا به کی وفا کرده ..
-اون وقت تو به داداشت حسادت نمی کنی ؟
-نه خیلی هم دوستش  می دارم ..
 دلم هری ریخت پایین زن پنجاه ساله .. الان یک ماهه که از مرگ شریف می گذره .. نکنه این بچه من باشه .. چطور در پنجاه سالگی بار دار شده.. غصه ام شده بود .آخ پدر بچه منم ... وااااایییی زهره از یه چیزی خبر نداشت ولی این زری کس خل برام تعریف کرده بود که همون روزی که شریف مرد تازه آخر پریودش بود . یعنی مادر و دختر از این حرفا با هم نمی زدن ؟ شتر دیدی ندیدی .. اصلا چطوره به روی خودم نیارم .. این زری رسوامون می کنه .. ولی وقتی که رفتم پیش مادر زن زری خودم تا یک بار دیگه اونو بکنم بهش گفتم خوشحالم که شریف موقع رفتن واست یه یاد گارگذاشت .
 خندید و گفت :
ناراحت نباش می خواستم این خبروهمین حالا بهت بدم که پدر بچه تو هستی .. داماد گلم ..
 -نه مامان به شوخی هم اینو نگو ..
-عزیز دلم من پریود بودم که شریف مرد .. یه هفته بعدش هم با تو بودنو شروع کردم .. هشت ماه بعد مادر زنم صاحب یه پسری شد که اسمشو گذاشت شریف .. شریف هم برادر زنمه هم پسرم .. زری هنوز یائسه نشده ولی دیگه داره قرص می خوره . اونم همش عادت کرده و میگه باید آب کیرمو بریزم توی کسش تا بهش حال بده . ترسم از اینه که اگه این بارمادر زن نجیب وشریف من  حامله شه تکلیفمون چیه ؟! پایان .... نویسنده .... ایرانی 

12 نظرات:

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

http://firsttoknow.com/husband-and-wife-look-alike/
اون قد بلنده زنانه پوشه. و با دختر خالش ازدواج کرده. جالب اینجاس که کشورشون اجازه گی نمیده! اما از اونجا که دختر نبوده راحت با هم ازدواج کردن. پسره از دختره خوشگل تره.
فک کنم بتونی یه داستانه توپ بر اساس واقعیت ازش در بیاری :D

ایرانی گفت...

سلام ارباب جان .. خسته نباشی .. حتما داستان قشنگی میشه .. البته اگه بخواد سریالی باشه و بشه شاید در آینده بعد از نوشتن چند داستان جدید بنویسمش .. ولی در حال حاضر قصد دارم تعداد داستانهامو تقریبا به نصف برسونم چون با توجه به سر کار رفتنم و بیماری بسیار شدید و خطر ناک همسرم دیگه فرصتها طوری شده که در اثر عجله و عدم تمرکز داستانها از کیفیت افتاده .. البته من نمی دونم چرا لینکش بازنشد .ولی اگه می تونستم این داستانو یک قسمتی بنویسم وبتونم حق مطلبو در یک قسمت ادا کنم خیلی خیلی زود تر می نویسمش اما دو سه تا توضیح دیگه هم پیرامون این پسر و دختر خاله اش لازمه تا داستان واقعی تر شه .. با سپاس ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم خسته نباشی داستانها همه عالی بودن مرسی خسته نباشی

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

امیدوارم مشکلاتت حل بشه.
ههم ترین چیزه این داستان اینه که عروسو دوامد عین دوتا خواهر دوقلو هستن. با هم مو نمیزنن. یعنی انگار دارن با خودشون سکس میکنن. چون خیلی شبیه هستن.
یه جورایی همینه که فوقالعده سکسیش میکنه.

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

www.firsttoknow.com/husband-and-wife-look-alike

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

inam linke axeshun
www.firsttoknow.s3.amazonaws.com/wp-content/uploads/2014/08/Russian-identical-twin-couple-558x279.jpg

ایرانی گفت...

سلام ارباب جان .. خسته نباشی.. عکسا رو دیدم .. خیلی جالب بود . اون پسره که خب حتما آلت و غرایز پسرونه هم داره دیگه .. پس با این حساب باید دو جنسه باشه .. همون جوری هم که فرمودی اونا ایرونی نیستند .. من این داستانو باید به صورت تک قسمتی و سر فرصتی که تمرکزبهتری دارم بنویسم و به این زودیها این کارو نمی کنم . آخه باید چند اطلاع در مورد وضعیتشون داشته باشم .. حالا یک بار دیگه برم سر وقت عکسشون اگه راهنمایی داره متنو ترانسلیت کنم بد نیست .. این پسر زنونه پوشه ... مهم ترین نکته و پرسش من اینه آیا بیشتر با حس پسرونه داره میره طرف دختر خاله اش .. با با حس زنونه لزبینی .. در درون خودش گرایش به پسر بودن داره ؟. یا هر دو ؟ .. یک حالت شی میلی داره ؟ در هر حال میشه طوری نوشت که به همه اینا بخوره ..حالا ممکنه در واقعیت تفاوتهایی هم داشته باشه .. در هر حال در یه فرصت مناسب که دور و برم خلوت شه حتما می نویسم . من که از قیافه و حالتشون خیلی خوشم اومد و اگه داستان به دقت و پر ملات نوشته شه می تونه جالب باشه . کشورشون بهشون اجازه گی بودن نمی داد ؟ یعنی اونا مثل ما ایرونی ها نیستن که مخفی کاری کنن ؟ پاینده باشی...ایرانی

ایرانی گفت...

درود بر داداش دلــــفین عزیزو دوست داشتنی ! خسته نباشی .. و دستت درد نکنه که با پیامهای گرمت همیشه همراه منی . شاد باشی ....ایرانی

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

اره خیلی فازشون باحاله.به نظر منم داستان تک قسمتی بهتره. فازشم! نمیدونم! شاید هردو هم فاعلن هم مفعول. من متنو خوندم. چیز خاصی نداره. ولی اینا تو روسیه متونن گی باشن. اما اجازه ازدواج ندارن. بعد اینا به دولیت بیلاخ دادن الان. اینش باحاله دیگه. بعدم مثل ما مردمم این افرادو اونجا پس میزنن. در همین حد نوشته بود فقط.داستانای امثال این موضوع هم جالب میشه.
میتونی بگی اصلا خواهر برادر دوقلو هستن که مو نمیزنن. ولی خوناده بنا به دلایلی جفتشونو به عنوان دختر بزرگ کرد.این جری بنویسیم خیلی سکسی میشه.

ایرانی گفت...

با درود به ارباب عزیز .. حتما سر فرصت میرم رو این داستان .. که البته این هفته نه وسط هفته و نه امروز فرصت نشد که یک داستان تک قسمتی هم بنویسم . فعلا اومدم دو تا داستان هوس اینترنتی و شیطون بلا رو منتشر کنم و زنمو ببرم بیمارستان ببینم می تونم بستریش کنم یا نه وزنش 42 کیلو شده ..حالش خیلی بده .در مورد داستان اگه بگم خواهر برادر دو قلو هستند که نمیشه از از دواج گفت ... شاید همون دختر خاله پسر خاله بشه نوشت .. حالا بعدا فکر می کنم کدومش بیشتر جور در میاد .. آیا با از دواج قشنگ تر میشه .. یا با خواهر برادر بودن . جالب این جاست که اون پسره بیشتر شبیه دختره و دختره بیشتر به پیر می خوره .. فعلا با اجازه و ممنونم از راهنمایی و پیشنهاد جالبت .. ایرانی

ارباب کازه ـ کاگه گفت...

امیدوارم حال همسرت بهتر شده باشه داداش. همچنان منتظر کارای توپت هستیم.

ایرانی گفت...

سلام ارباب جان . با توجه به این که همسرم حالش خوب نشده و خوب بشو که نیست و در واقع میون بد و بد تر داریم تلاش می کنیم که روی بد وایسه فکر نکنم به این زودیها شرایط من ردیف شه .. روزی پونزده شونزده ساعت آماده باش کنارشم .حموم کردن ..لباس پوشوندن .. دندون نخ کردن ..و کارهای یه آدم معمولی از این قیبل حالا حساب کن من گاهی وقتا به این شیوه نویسندگی خودم میگم هشتمین معجزه دنیا شاید واقعا باشه .. شبا خونه تنهام .. تنها کاری که به جاش انجام نمیدم خوابیدنه و چند تا خرده ریز دیگه . رو عادت و سرعته که که فعلا به اندازه شصت درصد قبل می تونم بنویسم .. اونم بیشتر داستانها اون جوری که خودم می خوام نمیشه ..فعلا در حال حاضر درصدد کم کردن داستانهای دنباله دار هستم .. هوس اینترنتی و بابا و مامان بخش بر چهار رو اگه می تونستم کم کنم خیلی عالی می شد . یعنی تمومش کنم . ازت ممنونم که همراه من و بعضی از این داستانها هستی و باعث افتخار منه که دوست و برادر و خواننده با فرهنگی چون تو به من انگیزه و دلگرمی بده ..ایرانی

 

ابزار وبمستر