ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

حرف , حرف بابا 25 (قسمت آخر)

اولین مرحله نقشه من با موفقیت انجام شد . پریود من عقب زده بود . وقتی تست بار داری من مثبت در اومده بودم نمی دونستم از خوشحالی چیکار کنم . ولی اگه بابا متوجه می شد و حتی مامان مجبورم می کرد که سقط جنین کنم  من این طور نمی خواستم . این ترم رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتم . تابستون رو هم سر کلاس نرفتم . تقریبا دو ماه رو با استرس پشت سر گذاشتم . فکر کنم سه ماهی می شد که بار دار بودم . هنوز به اون صورت شکمم بالا نیومده بود یه خورده چاق تر شده بودم و پهلوهام سفت تر شده بود واگه یه دقتی می شد می شد فهمید که من بار دارم . یه ماه بعد که تابلو بودم . یه بعد از ظهری که مست هوس بودم و مامان هم خونه نبود با با افتاده بود رو من و بد جوری داشت منو می گایید . ترسیدم که اگه رو من فشار بیاره بچه صدمه ببینه -شیدا حالت خوب نیست ؟/؟ امروز همش داری باهام قایم باشک بازی می کنی . نمی دونم چی شد که شک کرد . حالا با نگاش بود یا با لمس دستاش .. یهویی صداش لرزید -وااااااییبیییی شیدا تو بار داری ؟/؟ پهلوهات پرشده .. شکمت یه سفتی خاصی پیدا کرده چرا تا حالا متوجه نشدم چرا تا حالا چیزی به من نگفتی . باید این بچه رو سقطش کنی . خوشم نمیاد آبرو ریزی بشه -بابا گناه داره من میخوامش . مامان نگهش می داره . منو به حال خودم رها کرد و گذاشت تو خماری هوس . عصبی بودم . وقتی که مامان بر گشت به دروغ گفتم که از دوست پسرم بار دار شده و اون گذاشته رفته و هیچ نشونی ازش ندارم . اونم پدرمو خواست و فقط تنها چیزی که فکرشو نمی کردم این بود که بابا راستی راستی فکر کنه یکی دیگه بار دارم کرده .. منو برد اتاق خودم که مثلا تنها باهام صحبت کنه -شیدا خیلی پستی .اگه می خواستی با یه مرد دیگه باشی خب بهم می گفتی که دیگه طرفت نمیومدم . آزادت میذاشتم . چطور تونستی به بابات خیانت کنی و از یکی دیگه بار دارشی .. اشک از چشام سرازیر شده بود . انتظار همچین بر خوردی رو نداشتم . بابام حرف خیلی بدی بهم زده بود . هر چند تا حدودی حق داشت . مامان قضیه رو واسش تعریف کرده بود و اونم که نمی دونست بچه ای که تو شکم دخترشه از اونه نه از یه غریبه ساختگی .-اینجوری از دخترت از اونی که همیشه سوگلی خودت می خوندیش از این بچه ای که تو شکمشه و مال خودته حمایت می کنی فقط گوش کن ببین چی میگم به حرفام گوش کن بعد هر تصمیمی که می گیری بگیر .. فقط من دیگه نمی تونم و نمی خوام با پدرم یعنی همون پدر بچه ام باشم پدری که از جونمم بیشتر دوستش داشتم و شایدم داشته باشم . داستانو از سیر تا پیاز واسش تعریف کردم احترامشو نگه داشته به جای این که اونو بیرونش کنم خودم از اتاق بیرون رفته و خودمو انداختم رو کاناپه و زار زار اشک می ریختم . جواب فداکاریهای من این نبود . حالا بهم میگه از یه نفر دیگه بچه دار شدی ؟/؟ با این که می دونستم اشتباه اول رو خودم کردم که این سوءتفاهم درش ایجاد شده ولی وقتی کلمه پست رو از زبون عزیز ترین کس زندگیم شنیدم دنیا رو سرم خراب شد . ترجیح دادم برم اصفهان و همونجا بمونم . ترم رو هم مرخصی بگیرم و اونجا باشم یه خورده پس انداز داشتم ولی زیاد نبود . مادر گریه می کرد و نمیذاشت برم . پدر جراتشو نداشت جلومو بگیره وبه عذر خواهی های اوتوجهی نداشتم . کار خودمو کردم -مرد جلوشو بگیر اون داره میره . تو چی بهش گفتی . ما همین یکی رو داریم . چشم امیدمون به اونه . حالا کاریست که شده . چرا حرف زشت بهش زدی . تو که عمریه بالاتر از گل بهش  نمی گفتی .. وقتی در دیار غربت تنها شدم به هر چه از بچگی سرم اومده بود فکر می کردم . حالا من باید با این بچه چیکار می کردم . شایدم یه کار احمقانه ای بود که کرده بودم . می خواستم هم خودمو هم بابا مامانمو خوشحالشون کنم .. یه نوه براشون می آوردم و فقط بابا می دونست که بچه اونه . حالا زده بودند تو ذوق من . دست روشکمم می کشیدم و با کوچولوی ناز خودم صحبت می کردم -عزیزم من نمی خوام دوست ندارم تو رو از بین ببرم ولی کسی تو رو نمی خواد . من دوستت دارم .. نه من نمی تونم اونو بکشم . یه گناه بسه دیگه ... فقط به خاطر کوچولوم بود که غذا می خوردم . دوروز گذشت . هیشکی سراغم نیومد . پریز تلفن رو کشیده بودم و موبایلمو خاموش کرده بودم . در همان روز دوم صدای زنگ در آپارتمان یه هیجان خاصی درم به وجود آورد هرچند دیگه نمی خواستم خودمو در اختیار بابا بذارم که هر کاری دوست داره باهام بکنه . وقتی بابا شهریارو پشت در دیدم تمام بدنم به لرزه افتاد زانوهام سست شدند . می دونستم اومده نازمو بکشه ولی نه من نباید کوتاه میومدم . اون به من توهین کرده بود با احساسات من بازی کرده بود . دروواسش باز کردم . دستمو گرفت و گفت بیا بریم دختر -مگه زوره نمیام . دیگه دوست ندارم با شما مخصوصا تویکی  زندگی کنم .-عزیزم شیدا جونم من چه گناهی دارم مامانت وقتی اون حرفای تورو بهم گفت داشتم دیوونه می شدم -خب چی می گفتم بهش . می گفتم که از پدرم از شوهرش بار دارم ؟/؟ -شیدا تو که می دونی من چقدر دوستت دارم . عاشقتم . خوبی تو رو می خوام . مامان موافقت کرده که بچه تو رو داشته باشه و تو به زندگیت برسی . منم یه چند تا دوست و آشنا و پارتی گردن کلفت دارم یه جورایی ردیف می کنم که شناسنامه نوه امو به اسم خودم بگیرم . ببین شیدا چقدر دوستت داشتم مامانتو قانع کردم . اون داره برات می میره . از شنیدن این حرفا آروم گرفتم -باشه بابا ولی دیگه نمی تونم باهات باشم . یه نگاهی بهم انداخت و گفت باشه هر چی تو بخوای دیگه یواش یواش باید عادت کنیم که  این بر نامه های سکسی رو تعطیلش کنیم .. راستش یهو ورق بر گشته بود وهمه چی عوض شده بود . احساس آرامش , هوس منو بر گردونده بود ولی حس حسادت منم بر گشته بود .-آهای چیه بابا کور خوندی فکر کردی به همین سادگی ولت می کنم که بری دنبال زن بازیهای خودت ؟/؟ من از اول زندگیم فقط یه مردو می شناختم اونم تو ولی تو همه رو مثل خودت می بینی .. وقتی فهمید که بهش راه میدم اومد طرف من .خودمو انداختم تو بغلش . دلم پربود . اشک غم و شادی از چشام سرازیر شده بود . بابا منو می بوسید و اشکامو پاک می کرد -منو ببخش منو ببخش دخترم . دختر باوفا و نجیب و مهربونم . منو بوسید و دامن پیرهنمو داد بالا و دستشو رسوند به پهلوهام . دخترم فدات ! فدای مامان بچه ام . منو همونجا رو کاناپه درازم کرد و سریعتر از اونچه که فکرشو می کردم لختم کرد . خیلی به محبت نیاز داشتم و اونم اینو فهمیده بود و پس از این که کلی نازمو کشید و سنگ تموم گذاشت شروع کرد به کس لیسی و خوردن اون .-شیدا عزیزم آروم باش من کوستو همه جاتو می خورم . اگه هوس داشتی خواستی خودتو خالی کنی می تونی به موهام چنگ بندازی ناخناتو فرو کنی تو پهلوهام بهم سیلی بزنی . -بابا چقدر مهربون شدی ؟/؟ -قبلا نبودم ؟/؟-چرا همیشه بودی ولی امروز طور دیگه ای شدی . دستامو دور گردنش حلقه زده و اینجوری یه خورده به سرش فشار می آوردم تا دهنش بیشتر به کوسم بچسبه .-بابا کیرتو می خوام . زودباش -دیگه قهر نیستی ؟/؟-کی گفته دختر از باباش و زن از شوهرو پدر بچه اش قهر می کنه . حالا که من هر دو مدلشم . پدر این بار خیلی ماهرانه منو می گایید خسته نمی شد و آبشم  انگار عقب رفته بود . ظاهرا باید یه دوپینگی کرده باشه چون یه داغی خاصی در تمام بدنش احساس می کردم . از حرارت تنش گرم می شدم . حتی اگه باهام فاصله می گرفت . هرچه بود که خیلی باهاش حال می کردم . خیلی مراعات می کرد که رو شکم من فشار نیاره . نمی دونم از خوشی زیاد بود و آرامش یا چیز دیگه ای که حس کردم دارم ارگاسم میشم وشدم .-بابا تشنه امه زود بده آبتو . اونم عقده های هوسشو تو کوسم خالی کرد . آه که چقدر تشنه بودم  . تشنه محبت و منی و بابا هر دو تا رو به کام من ریخت . اون شب تا صبح با هم سکس کردیم . البته همون سر شبی مامانو خاطر جمعش کردیم که همه چی امن و امانه و فردا با هم بر می گردیم .. جایی از تنم نمونده بود که بابا نلیسیده باشه .. اوضاع همان طوری شد که من می خواستم . پسرم درست اول فروردین به دنیا اومد . اسمشو گذاشتیم نوروز . بابا هم به وعده هاش عمل کرد . حالا اون دوبرابر من سهم الارث داشت . اما من واسه خونواده ام عمری طولانی می خواستم و تازه نوروز در اصل پسرم بود و خیلی هم باید از این قضیه راضی می بودم که آینده اش تامینه چون اصلا در فکر این نبودم که به فکر مرد دیگه ای باشم . هرچند خونواده بیشتر اموالشونو به نام من کردند . برام مال و ثروت اهمیتی نداشت . عشق و محبت مهم تر از همه اینها بود . پزشکی عمومی رو تموم کردم و دارم در رشته قلب تخصص می گیرم . به هیچ مرد دیگه ای توجه ندارم و هنوز باهاپدرم  سکس دارم . نوروز من میخواد بره مدرسه . می دونه که من مامانشم ولی به مادر بزرگش بیشتر عادت کرده و اونو از همه بیشتر دوست داره . بابا شهریار ازم قول گرفته که دیگه سرش کلاه نذارم و قرصای ضد بار داری رو ول نکنم -بابا نگران نباش اون دفعه رو یه بهونه ای داشتم ولی هر دفعه که نمیشه گفت گول خوردم . -شیدا خیلی بلایی .. بیشتر زنا دست شیطونو از پشت بسته ان ولی تو دست همون زنا رو از پشت بستی . این شیدایی که من می شناسم بازم کار خودشو می کنه . خندیدم و گفتم هرچی باشم دختر توام ... پایان ... نویسنده .. ایرانی 

فقط یک مرد 16

منو به آخر حال برسون . خوشی من تکمیل نشده -می دونم عزیزمن . ملوس بانوی من . حالا نمی خواد پیش بابات از من شکایت کنی . -سرورم کوروش ! من غلط بکنم از این کار ها بکنم . -ملوس جان چه جوری دوست داری عمل دخول را انجام بدهم .. باهاش باید از این جور صحبتا می کردم تا یه خورده دوزاریه صاف تر می افتاد .. -اگر جسارت نمی باشد من در بالا قرار بگیرم .. -بفرما ملوس جان تو هم مثل بابات همش دوست داری بالا نشین باشی .. -شوهر گلم من میخوام رو کیر شما بشینم بابا می خواد روی صندلی رهبری بشینه -فرقی نمی کنه هردوتاش یکیه .. من هم چون دیگه یه خورده کوفته بودم از این پیشنهاد ملوس که معلوم نبود طبق کدوم خطبه قلابی و ملای قلابی تر زنم شده استقبال کردم . تو خوابم نمی دیدم که یه روزی این ملا عمر طالبانی بشه پدر زنم .. این زن افغانی چه باحال رو کیرم می نشست و چه با حال تر دور می زد . کیر منو مرکز دایره قرار داده بود و کونشو دورش می گردوند البته برای این که این گردش کامل صورت بگیره با تمام اعضای بدنش یکسره دورم می گشت . معلوم نبود واسه چی این کارا رو می کنه . حتما ذوق زده شده بود از این که کیر من نصیبش شده و داشت دست به کار های عجیب و غریب می زد . من یکی که خیلی خوشم میومد . داشتم فکر می کردم که این چه جوری می تونه در عین این که در حال دور زدن رو کیرمو فکرشو متمرکز ار گاسم خودش بکنه که دیدم لب و لوچه هاش آویزون شد و از حرکت ایستاد .-آههههههه آقای من خوشی کامل شد .. انگشت وسطیمو خواستم بکنم تو سوراخ کونش که دیدم نمیره . انگشت کوچیکه مو کردم داخلش به زحمت یک بند اونو فرستادم داخل . -همسر زیبای من (اینو که می گفتم مثل خر کیف می کرد و بیش از هر لحظه دیگه ای حاضر بود جونشوواسم بده )کیف من وقتی کامل میشه که آلت خودمو توی این سوراخ قرار بدم .. -عزیزم این گناهه حرامه .. کراهت داره .. اگه جسارت نمیشه شهید بن لادن از این کارا باهام نمی کرد . یه خورده رسمی حرف زدنو کنار گذاشته و گفتم قربون شکل ماهت برم شوهر سابقت الان اون دنیا داره حال می کنه . آدمای جان نثار و ایثار گر در برزخ هم میرن به بهشت . تو فکر خودت باش . من شوهرتم . به من کون میدی یا نه ؟/؟ گناهشم گردن من . مگه دینت نمیگه که باید تابع شوهرت باشی . به هر حال من ازت کون میخوام . -این راه تا حالا بسته بوده -من حالا بازش می کنم . به من چه مربوط اون شهید بزرگوار از این جاده خاکی نمی رفته .. من میخوام حال خودمو بکنم .. کاری به روزش آوردم که مجبور شد قوطی کرم رو بده دست من و گفت صاحب اختیار منی هر کاری دوست داری بکن . اول یه ماچی به اون سوراخ کونش که تنگ تنگ بود و حرف نداشت دادم و خوب چرب و کرم مالیش کردم و هنوز کیرمو تو کونش نکرده کلی کیف کرده بود . -کوروش جان نمی دونستم این قدر برات عزیزه و منم برات عزیزم . -صبر کن هنوز اصلیه نرفته اون داخل . وقتی بره تازه معنی عزیز و عزت و لذتو می فهمی . وای پسر سوراخ کونش این قدر تنگ بود که انگاری زیر پیر هن یه نوزادو می خوای بکنی تنت . خودش دستشو جلو دهنش داشت و بیچاره اونقدر درد رو تحمل کرد تا این که یه نصفه نیمه ای کیرم رفت تو کونش .. به خودش می لرزید . دستامو گذاشته بودم رو کونش . تمام بدنش بوی عطر و مشک می داد . خیلی دوستم داشت که قبول کرد بهم کون بده . چون زن با تقوایی بود و اعتقادی به کون دادن نداشت ولی به خاطر عشقی که به من داشت تخفیف قائل شده بود . فانوس رو آوردم نزدیک تر تا یه خورده اون حلقه دور کون یا همون سوراخ کونشو وقتی که کیرمو تو سوراخ فرو می کنم ببینم و حالشو ببرم . -اووووووفففففف کون دادن هم خیلی خوشی داره . -گفتم بهت که خیلی خوشت میاد . ملوس خانوم این دور و بر همه جا تاریکه این کارایی که ما انجام میدیم نکنه سایه اش بیفته رو چادر و نگهبانا حرکات ما رو ببینن .. -نه اونها آدمای چشم پاکی هستند . تازه همه اونها از محارم هستند . اگه می خواهی آلتتو بفرستی بیشتر بره بفرست . خوشم می آید . --مهربان همسرم . به این مردانگی من گاهی میگی آلت گاهی هم میگی کیر . همون کیر بگی بیشتر حال میده . اگه میخوای باهام زندگی کنی تو هم یه خورده ایرونی باش . -جهد می کنم که مطابق خواست تو کار کنم -حالا شد یه چیزی . تلاشتو بکن . حالا گفتی من چی رو بیشتر فرو کنم تو کونت -آلت کیری رو . یه فشاری به کیر خودم آوردم که نصفه ای از نصف دیگه اش رفت داخل . نفس تنگی گرفته بود ولی مدام می گفت که داره حال می کنه . تا این که دیگه از بس با این کون متوسط که گاهی درشت به نظر می رسیدکیف کردم که دیگه نتونستم جلو آبمو بگیرم .. تشک رو گذاشت یه کناری و گفت برویم غسل کنیم . صحیح نیست که تا صبح نجس بمانیم . -کجا بریم دوش بگیریم نصفه شبی سینه پهلو می کنیم . تازه کجا بریم حموم ؟/؟ -اون طرف کنار اتاقکها دوش صحرایی هست موقعیت و زمان مناسب نیست که از اون استفاده کنیم . برویم طرف رود خانه غسل کنیم . دهنم از تعجب وامونده بود .-عزیزم درسته که تابستونه ولی من مریض میشم .. هیچی از بس فلسفه بافی کرد دو نفری رفتیم طرف رود خونه تا غسل کنیم . -وای ملوس بانو من می ترسم صدای زوزه گرگها رو می شنوی -کوروش جان آریایی تا اونجایی که من می دونم کورش کبیر خیلی شجاع بود -آخه ملوس بانو من با دست خالی با گرگها بجنگم ؟/؟ -عزیز جان ما به این صداها عادت داریم .کاری به کار ما ندارند .. یه حوله داد دستم و گفت این حوله دامادی توست . شانس آوردیم هوا تاریک بود .داشتم می لرزیدم . ملوس برو پشت اون تپه ! ما رسممون اینه که موقع غسل نباید یکی یکی دیگه رو ببینه . واسه یه لحظه تصمیم گرفتم فرار کنم دیدم دیوانگیه و این یعنی نابودی بشریت . یه سنگی انداختم تو آب و سر صدایی درست کردم و یه خورده موهای سرمو تر کردم و اثر خفیفی از تری روتنم گذاشتم که مثلا غسل کردم . حوله رو دور خودم پیچیدم . ملوس جونم صادقانه غسل کرد و دوتایی به چادر بر گشتیم .. دیدم یه خورده گرفته .. -چی شده عزیزم کوروش دل نداره ببینه خانومش غمگینه .. مردان افغان رسم دارن چند زن بگیرند و زن افغان هم تحمل می کند . البته بیشتر در روستاها چنین است و در شهر ها کمتر .. یک زن مومن افغان باید خود را عادت دهد .. دوباره فاز گفتگوی خودمونیش کار افتاد و ادامه داد .. ولی من نمی تونم تورو با یه زن دیگه ببینم -خب نبین -نمی تونم تحمل کنم . قراره تا چند ساعت دیگه شبنم خاتون بیاد کنار تو بخوابه -شبنم خاتون کیه -مادرمه .. من انگار حواسم جای دیگه ای بود و یادم رفته بود ماموریتم چیه .. -خب بخوابه پیشم بخوابه . مادر زنمه . محرممه . -بر تو حرامه ولی بابا میگه در این شرایط حرام حلال میشه .. تو باید با اون همخوابگی کنی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

داداش ! مرگ من یواش 2

به یک شرطی به مامان نمیگم که تو هم به شهرام جون نگی حله داداش ؟/؟ -حله -حالا یه خورده بده من حلش کنم -مهرانه خوب نیست آخه .. پس بذار من برم کیرمو بشورم بر گردم . یه خواهش هم من ازت دارم وقتی تو کیرمو واسم ساک زدی .. ساک زدی .. -بگو نترس حرفتو بزن . -می ترسم ناراحت شی -من داداش شجاع و نترسمو بیشتر دوست دارم . با دوست دخترتم میخوای همین بر خوردو داشته باشی ؟/؟ فردا پس فردا باید تو اجتماع سر بلند کنی . -مهرانه نمی دونم چرا منم دلم میخواد مال تو رو بخورم .. یه نگاهی بهش انداخته و به زحمت بر خودم مسلط شدم که خوشحالی و هیجان خودمو پنهون کنم . بااین حال سیاست خودمو حفظ کرده و گفتم داداش حواست باشه که من بزرگترم و اول نوبت گرفتم برو زود بر گرد . کیرشو شست و بر گشت . هر کاری کردم خود نگه دار باشم نتونستم . یه دستم رفته بود زیر دامن فانتزی و داخل لاپای بدون شورتم و با کوسم حال می کردم و یه دست دیگه امو هم گذاشته بودم دور کیر مهران و اونو یواش یواش فرو بردم تو دهن خودم و ساک می زدم . -جووووون مهرانه مهرانه من خیلی خوشم میاد . اوخ اگه بریزه تو دهنت چیکار کنم . -داداش حالا یه خورده صبر و تحمل داشته باش . ولی به خوبی می دونستم که کمتر زنی هست که در این مورد مردا رو در ک کنه . چون ساختمون و سیستم بدنی مرد با زن فرق می کنه . زن این جوری نیست تا روش دست بکشی آبش بخواد بریزه . شاید اگه خیلی خوشش بیاد چند دقیقه ای طول بکشه ولی مرد اگه در نهایت لذت و آرامش عصبی باشه در ظرف کمتر از پونزده ثانیه  از شروع سکس و حتی دست مالی شدن کیرش می تونه آبشو خالی کنه و مقاومت اولیه اش خیلی ضعیفه ... کیر ناز داداش نازمو گذاشتمش تو دهنم و طوری از خود بیخودش کردم که نتونست وایسه و دراز کشید . هر بار که حس می کردم ممکنه آبش بریزه سرعت و فشار مکیدنو کم می کردم یا با زبون خیلی آروم رو کیرش می کشیدم . چقدر دلم می خواست کوسمو بخوره و کیرشم فرو کنه تو کوسم . وقتی به این چیزا فکر می کردم نمی دونم چی شد که یهو سرعت ساک زدنم رفت بالا . من در فکر کوس دادن و رویای گاییده شدن توسط کیر کلفت مهران بودم و حالیم نبود که هر لحظه اون ممکنه ول کنه و همین طورم شد . وقتی دهنم پر از آب کیر داداش مهران شد تازه فهمیدم که باید از خواب بیدار شم . یعنی راستش بیدار شده بودم . یه بوی عجیبی می داد .. یه مقدارشو بی اراده خوردم و بقیه شوهم  از دهن خالی کردم تو دستم و رو سینه هام مالیدم . -داداش میگن آب کیر برای پوست خیلی مفیده . دامنو و بلوزمو در آورد تا راحت تر کوسمو بلیسه -مهران مهران یه زن از لیس زده شدن کوس خیلی لذت می بره . هیچوقت اونو از این نعمت دریغش نکن .. حالا بیا کوس آبجی خودتو میک بزن و هر جا اشکال داشتی بهت میگم .. -مهرانه جون واسه همین دلسوزیهاست که دوستت دارم و دلم میخواد همیشه پیشت بمونم -اگه دوست داری همیشه بهت از این درسا  بدم پسر خوبی باش . به مامان نشون بده که مرد شدی و کسی نمی تونه سرت کلاه بذاره این چیزارو که براش ثابت کنی اونم تو رو بیشتر می فرسته پیش من .. -عزیزم یه زن بیشترین حالتی که از لیسیده شدن کوسش لذت می بره اینه که طاقباز قرار داشته باشه و از روبرو کوسشو در اختیار طرفش قرار بده الان من و تو در همچین وضعیتی قرار نداریم . -بگو من چیکار کنم مهرانه .. پوزیشن یا حالت خودمو اون جوری که دوست داشتم در آوردم . مهران طوری کوسمو گذاشت تو دهنش و می خوردش که انگار داره پلو می خوره .. البته احساس و هوس که داشت -مهران جان یه خورده اکشن باش . ببین من یه مرد نیستم ولی می دونم کیر یه مرد زیر کله شو که میک بزنم حساس تر از جاهای دیگه هست و لیس زدن روی اونم مرد رو می بره تو یه عالم دیگه ای تو هم این دور و بر کوس و بر جستگی های اونو با اشتها و هوس بذار تو دهنت و با یه حالت مکش و سرعتی که خودت باید دستت بیاد میکش بزن و خودت می دونی به هر حال باید قلق کارو بگیری .. مهران گیرایی خوبی داشت .. یه دستشو گرفتم و گذاشتم رو سینه ام -داداش با اینجام بازی کن بازی کن . حال بده به یه زن این جوری حال میدن .. -آبجی از من راضی هستی ؟/؟ تو فقط به من نمره خوب بده دیگه هیچی نمی خوام ... تو دلم گفتم آره جون خودت این کوس ناب رو که دیدی همه هوش و حواست دیگه رفته . تو از اون مار مولکایی هستی که فقط می تونه سر مامانش کلاه بذاره . من کوس خلو باش که نزدیک بود منو هم رنگ کنی .. حالا چیکار دارم به این کارا . من فقط کیر میخوام کیر تو رو داداش . میخوام حال کنم . لذت ببرم دستامو گذاشته بودم دو طرف صورتش و نوازشش می کردم . صورتش خیلی داغ شده بود . لباش حالا طوری کوسمو می خورد که انگاری داره گیلاس سرخ و ناب و یاقوتی مشهد رو می خوره . آخه داداش گیلاس گوشتی مشهد رو خیلی دوست داشت . دلم نمی خواست لباشو از رو کوسم ور داره . ولی هوس کیر کرده بودم و باید کوسمو از کیر مهران هم بی نصیب نمیذاشتم . -مهران جان حالا کوس خوری خوبه میخوام بهت آموزش گاییدن بدم که حواست باشه اگه یه موقع با دوست دخترت عشقبازی می کنی خوب حواستو جفت کنی که تا کجا بذاری تو کوسش .. کیرشو گرفتم تو دستم و رفتم یه خودکار آوردم و چهار پنج سانتیمتر از سر کیرش به اونور رو علامت گذاشتم و گفتم خب این یه آزمایشیه که تو باید انجام بدی . یه موقع اگه کیرتو فرو کردی تو کوس دوست دخترت از این مقدار نباید بیشتر بره تو .. یه نیمسانتی دوباره کمش کردم تا خطر کمتر باشه .. اینا همه کوس شر بازی بود و مثلا می  خواستم بهش بگم که من زیاد در پی این مسائل نیستم و فقط می خوام بهت یاد بدم که چطور بر خودت مسلط باشی . داداش اراده داشته باش از این خط مرزی جلوتر نرو وگرنه پرده دختره رومی زنی پاره می کنی ها ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

آبی عشق 5

حاشیه های شالیزار راهم درختان کوتاه قد انار پوشش داده بودند . البته انار هاش ترش بود و نارس . بوته های تمشک وحشی با تیغ هایی که داشت جذابیت خاصی به پیرامون این زمین بخشیده بود .حالا نسیم  اونها رو زیبا تر از گذشته می دید .. -این تمشک ها ی وحشی همه شون تا یه ماه دیگه می رسن . اگه بدونی مرباشون چقدر خوشمزه میشه  -چرا ! سر سفره صبحونه اینجا هرروز می بینمش و می دونم چقدر باحاله . -چطور نرسیده و ترش می خوریشون . ازشانس توچند تا رسیده اونجاست . دستشو دراز کرد تا اونا رو برای نستوه بچینه که هم دستش به تیغهای تمشک گیر کرد و هم پاهاش سرخورد که اگه نستوه نمی گرفتش نسیم از  سرازیری به طرف رودخونه سرمی خورد اونم پس از دست وپا زدن درمیان بوته های تیغ . پسر اونو به سمت خودش کشید . یه احساس برق گرفتگی خاصی از تماس دستای نستوه با بدنش احساس می کرد . پسر کف دست خونین دخترو تو دستاش گرفت  -ببینم خون میاد  -این که چیزی نیست ماعادت داریم . نسیم هم خجالت می کشید و هم این که دوست داشت دستش بیشتر توی دست نستوه قرار داشته باشه یه قسمت از بدنش هم درتماس با بدن نستوه قرار گرفته بود که زود خودشو کنار کشید . -من اینجا رو بیشتر از ییلاق خودمون دوست دارم . اینجا طبیعت پرتره . بسته ترنیست ولی زیباییها بیشترن . همه چی داره . عشق در اینجا زیبایی و لطافت بیشتری داره . نسیم فقط به حرفاش گوش می داد . چیز خاصی واسه گفتن نداشت . فقط به این فکر می کرد که آیا می تونه متوجه حرفای نستوه بشه یا نه . اصلا واسه چی به خودش اجازه میده که از عشق صحبت کنه . با این حال این گستاخی اونو دوست داشت . دوست داشت بازم از دوست داشتن بگه .. نه نسیم فکر اونو از سرت بیرون کن . این خوش تیپها وفا ندارن . تازه چندروز دیگه بر می گرده تهرون . تو می مونی و ولایت خودت . کنار آب باریکه ای که آبو بین شالیزار تقسیم می کرد نشستند . هوا داشت گرمتر می شد . نستوه دیگه نمی دونست چی بگه تا صحبتاشون گرم بمونه . واسه این که از رود خونه رد شن نسیم یه وجب شلوارشو ازمچ بالا تر داده بود و همون برهنگی چشای پسر هوسبازو خیره کرده بود . نستوه سرشو انداخته بود پایین و به همون محدوده کم پاهای لخت و سفید و برق انداخته نسیم خیره شده بود -برگردیم آقا نستوه . دیرشده . می ترسم نگرانمون شن و بیان دنبالمون . -دستت که مشکلی نداره . کف دست دختره رو گرفت و مثلا کنترل کرد -همش تقصیر منه .. ازسرازیری اومدن پایین -نسیم ! فردا صبح هم میای دور بزنیم ؟/؟ -نمی دونم باید ببینم چی میشه . آخه من تا حالا عادت نداشتم با یه پسر هر چند مثل شما مودب و خوش بر خورد قدم بزنم و بابا مامانمم با این که فرهنگشون بالاست ولی تعجب می کنن . روسریشو گذاشت سرش . -پس نسیم جان شما برو من چند دقیقه دیگه میام . فقط یادت باشه فردا صبح منتظرتم . نسیم به مانند یک تند باد از نستوه فاصله گرفت تا پسر سرخی صورت اونو نبینه . نستوه فهمیده بود که اثرشو رو این دختره گذاشته و تونسته با قلبش بازی کنه . گوشه کنارای شالیزار جون می داد برای عشقبازی . اگرم کسی می خواست بیاد بالا اونا کاملا به فضای پایین روبرو مسلط بودند و خیلی زود می تونستند خودشونو جمع وجور کنند . اون روز نسیم یه حال و هوای دیگه ای داشت . درونش یه دنیایی از آشوب بود آشوب تر از دیروز . مامانش متوجه این حالتش شده بود فکر می کرد اون مریضه . واسه اینکه صبح برسه ثانیه شماری می کرد . هرچند در این فاصله بارها و بار ها نستوه رو دیده بود ولی دلش می خواست باهاش خلوت کنه و ببینه حرفای جدید و بی پر وایی های جدید چی داره . حرفایی که اون هیچوقت جراتشو نمی کرد که بر زبون بیاره . مدام دوست داشت که خودشو به نازی بچسبونه که شاید نستوه هم به این بهونه بیاد کنارشون و چند بار هم نازی اونا رو با هم تنها گذاشت ولی اون آرامش صبح رو نداشتند . نستوه بازم به این نکته اشاره کرد که صبح واسش چشم انتظاری می کشه .. بازم یه جمله ای برزبون آورد که یه جور دیگه ای اونو به آتیش کشیده بود . معمولا کسی که کسی رو دوست داره واسش چشم انتظاره . واسه دیدنش لحظه شماری می کنه . یعنی اون منو دوست داره ؟/؟ از رو عادت نیست که با یه دختر حرف می زنه ؟/؟ بعد با خودش کلنجار می رفت و می گفت دختره دیوونه تو خودت نمی تونی حال و روز خودتو تشخیص بدی چه طور می خوای بفهمی که یکی دیگه چی می کشه .. واسه یکی از دوستاش که هم کلاسش بود و دیوونه وار عاشق یه پسر بود زنگ زد -الو ریحانه .. نذاشت که دختره زیاد احوالپرسی کنه .. -ببین من ازت یه سوال دارم شایدم چند تا سوال فقط حرفمو قطع نکن . می خوام ببینم حالتای عشق و دوست داشتن چیه .. مثلا اگه تو یه پسر و ببینی و تمام تنت بلرزه .. وقتی که هر دقیقه و ثانیه به فکر اون باشی .. حتی نتونی خوب بخوابی و اگه می خوابی با یاد اون بخوابی و اگه نصفه شب صددفعه بیدار شی با یاد اون بیدار میشی این معنیش چیه . وقتی نتونی در مقابل حرفای گستاخانه و شجاعانه ای که می زنه و از عشق کلی میگه حرفی بزنی و صورت سرختو می گیری یه طرفی تا اون متوجه شرم و خجالتت نشه این چه معنی میده ؟/؟ وقتی که می خوای ازش فرار کنی ولی طوری نمی دوی که ازش دور شی بلکه همش می خوای اسیر اون باشی این معناش چیه ؟/؟... -ترمزکن نسیم طوفانی ! تبریک میگم دختر . بالاخره تو هم سر عقل اومدی و عقلتو از دست دادی . تبریک میگم تو هم عاشق شدی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هر کی به هر کی 34

آهو ! این حرفی رو که تو الان بهم زدی نمی دونی چقدر به دلم نشست . بی نهایت خوشحالم کرد و از یه نظر هم حسرت زده شدم که چرا تو مال من نشدی . -پسرعمو مهم اینه که روحمون متعلق به هم باشه و از وجود هم لذت ببریم . تا اونجایی که بتونم این اجحافی رو که در حق تو شده جبران می کنم . نمیذارم عذاب بکشی . نمیذارم منو ببوس کیرتو بیشتر بفرست تو کوسم نترس من حالم بد نمیشه . زیر کیر تو و در آغوش تو احساس امنیت می کنم دوستت دارم آریا .. کیرم لحظه به لحظه بیشتر توی کوس آهو جا می گرفت و من غلظت خونو بیشتر احساسش می کردم -دوستت دارم آهو -منم دوستت دارم آریا -می تونم یه چیزی ازت بپرسم -بپرس -واسه این مهربون شدی که فکر می کنی کارت گیره ؟/؟ -چرا از این حرفا می زنی . چرا می خوای دلمو بشکنی -نمی دونم چرا آهو . شاید واسه اینه که اون وقتی که باید ازم دفاع می کردی دفاع نکردی . اون وقتی که باید می گفتی دوستم داری نگفتی .-عزیزم حالا که زیر کیر توام و تو بغل همیم چرا از سکس با هم لذت نبریم . اصلا تو چینگ چانگ چونگ رو داخل آدم نیار . مگه غیر اینه که وقتی میرم تو محفل سکس خانوادگی تو دهها نفرو می گایی و منم توسط دهها نفر دیگه گاییده می شم . ؟/؟ این شوهر بی خایه چینی منو هم یکی از اونا حساب کن . باور کن بعضی وقتا که حال و حوصله شو ندارم که راستشو بگم هیچوقت حوصله شو ندارم کیرشو می گیرم تو دستم و واسش جلق می زنم . همین که آبش خالی میشه وا میره و دیگه میفته می خوابه . این همون چیزیه که من می خوام و می خوام همیشه از شرش خلاص باشم . بازم خدا پدر این پدر بزرگ و مادر بزرگو بیامرزه که با این گرد همایی خیلی از مشکلات ما رو حل کردند و در خیلی از موارد جلو طلاق و اختلافات زنا شویی رو گرفتند . خیلی ثواب می کنن .. مثل تو که حالا داری ثواب می کنی و بهم حال میدی .. چند بار کیرمو به صورت رفت و بر گشتی فرو کردم تو کوس آهو . گوشه کنار و رو کاشی و سرامیک هر چی اثری از خون بود پاک کردیم و کیرمو مث یه مکش فرو می کردم تو کوس دختر عمو تا هر چی خون اون داخل مونده بکشمش بیرون .-می دونم یه خورده می سوزه -پس بیا با کونم حال کن تا زمان بگذره و بعدم از کوسم بهم حال بده . یه موقع پری جون نگه چقدر لفتش میدیم . -نه آهو جون نگران نباش اون کاری به اینکارا نداره . تازه ما نوه هاشیم صرف نظر از امتحان و این جور مسائل من و تو جیگرگوشه هاشیم . بچه های پسرشیم . خونه غریبه که نیستیم . اون می دونه که من چقدر دوستت داشتم و دارم و حتی حالاشم دارم ازت لذت می برم -و بعدا هم خواهی برد . هر وقت که اراده کنی .تو چشای آهو نگاه کرده و گفتم عزیزم اینو جدی میگی ؟/؟-آره جدی جدی . با تمام وجودم میگم -آهو .. چشات مث یه آهوی بیگناه انگاری که داره حقیقتو بهم میگه -مگه تو هنوزم بهم شک داشتی ؟/؟ -اگه بدونی چقدر از دست دادن تو دیوونه ام کرده . سرمو گذاشتم رو کونش و رو کونش یه کف صابون غلیظ درست کرده و اونو دور سوراخ کونش می گردوندم و سعی می کردم اون ناحیه رو نرمش کنم .-آریا این قدر به خودت سخت نگیر . کیرتو زود تر فرو کن تو کونم . حالتو بکن که تا اون موقع کوسمم حالش بهتر میشه و می خواد معنای سکس و حال کردنو بفهمه . هرچند چند دقیقه پیش تا حدودی متوجه شدم . وقتی که داغ داغم کردی . -آهو دوست ندارم دردت بیارم . درد بکشی . -هرچی درد بکشم به اندازه اون درد دلت نمیشه . این حرف اون نزدیک بود اشکو از چشام جاری کنه و از گاییدن کونش پشیمون شم ولی یه نهیبی به خودم زده گفتم پسر این قدر کوس خل نباش درسته که بهت اظهار عشق و علاقه می کنه ولی اینو هم در نظر بگیر که ازت مجوز می خواد . کون آهورو از وسط بازش کرده و رفتم فقط تو حس کون . قالبشو می دیدم کیرمو چسبوندم به سوراخش . دهن آهورو محکم نگه داشتم .-منو ببخش دختر عمو جون می ترسم جیغ بکشی پری جون یه وقتی بیاد این طرفا یه سر و گوشی آب بده و اگه یه قطره خون از دستمون در رفته باشه و اگه بخواد یه بررسی بکنه و متوجه شه .... دیدم سرشو تکون میده و کارمو تایید می کنه . هرچی به این سوراخ کون فشار می آوردم کیرم می پرید گرفتار شده بودم . دست کم آورده بودم . مجبور شدم دست راستمو از رو کونش و قاچای اون ور دارم و دور کیرم حلقه کنم و به طور حدسی فشارش بدم به سوراخ کون آهو . واییییییی چه دردی می کشید . ناله های تو دهنی اون و فشاری که به من و خودش می آورد همه حاکی از درد شدیدش بود ولی من تا نمی گاییدمش ول کنش نبودم . بالاخره کیرمو کردم تو کونش . از بس اون یه خورده ورودی رو عقب جلوش کردم تا نصف کیر رفت تو کونش . بیشتر از این نمی کشید و منم دل نداشتم درد بکشه . وقتی حس کردم آروم تر شده دستمو از رو دهنش ورداشتم و اونونوازشش کردم و یه خورده رو کوسش دست کشیدم تا این جوری آروم تر شه و با هوسی زیاد تر درد کونشو تحمل کنه . نگاهمو از اون سوراخ تنگش بر نمی گرفتم . چقدر مزه می داد وقتی کیرم می رفت تو کونش و اون سوراخ تنگشو مثل یه حلقه دایره ای گشاد می کرد و واسه خودش جا باز می کرد ویه جایی اون داخل واسه خودش دست و پا می کرد . هنوز باورم نمی شد که یکی از رویاهای زندگی من به واقعیت تبدیل شده باشه . -آریا حال می کنی -آره عزیزم . تو درد کوست چطوره . -حس می کنم سوزش زیادی ندارم هرچی باشه از درد کون بهتره . تصمیم گرفتم زود تر تو کون دختر عمو جون خالی کنم تا به کوسش برسم . به سوراخ کونش و کلفتی کیرمو و اون حلقه دور سوراخ توجه داشته ودر یه عالم خلسه و لذت حس می کردم که آب کیرم در حال سرازیر شدن به طرف سوراخ کون عشق زندگیمه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

فقط یک مرد 15

کوس ملوس بانو رو گذاشته بودم تو دهنم و اونو مثل یه غذای خوشمزه می خوردم و بعضی قسمتهاشو مث یه آدامس می جویدم . ملوس از حال رفته بود و دیگه حتی نای فریاد کشیدن هم نداشت .  امان از دست این پشه ها سکس رو بر من حرام کرده بودند . یه دستم رو بدنم بود و داشتم خودمو می خاروندم و با یه دست دیگه ام تن ملوس خوشگله رو . -آقا بخور . چند مدت بشه عادت می کنی . اینجا تابستونا همش همین جوریه . وقتی این جوری حرف می زد و از این که من باید اونجا موندگار شم نفس تو سینه ام حبس می شد و حالم گرفته . ولی خودمو دیگه به دست سر نوشت سپرده بودم و دیگه با هر کی که پا می داد باید حال می کردم . درهر حال همه انسان بودند و اگه در هیچ چیز مشترک نباشند حداقل در هوس جنسی داشتن مشترکند . هرچند که فعلا زنا بودند که از شر طوفان سیاه در امان مانده بودند و یکی من .. وقتی کیرمو فرو کردم تو کوس ملوس زیر نور فانوس چشاشو می دیدم که داره از حدقه در میاد . فهمیدم که بن لادن بی خایه زیاد بهش حال نمی داده . با چند تا ضربه دیگه همچین کردم که سرش خورد به چادر و تازه فهمیدیم که یه چند متری حرکت کردیم . سرمو گذاشتم لای سینه هاش و از زیر کوسشو بستم به موشک کیرم . فکر کنم شوهرش اونو به سبک عصر حجری می گایید چون قلبش طوری می تپید که هر لحظه حس می کردم میخواد از دهنش بزنه بیرون . کاش اینجا به جای فانوس از اون لامپای قوی روشن بود که من می تونستم اون چشمهای کشیده و ابروی کمونی ملوسو واضح تر ببینم . وای که چه صفایی داشت . لعنتی این پشه ها ول کنم نبودند . منو به رقص آورده بودند و از روی حرص و لجبازی با پشه ها سرعتمو زیاد تر می کردم . می خواستم به این خونخوار های کوچولو نشون بدم که این کار هاشون تاثیری در عملیات سکسی من نداره و بی خود لجمو در نیارن . -کوروش خان . دلواپس مباش . از این پس شبها دود می کنیم آتش روشن می کنیم ... وای بازم از اون حرفا می زد . کی می خواد اینجا بمونه . کی میخواد با بوی دود بخوابه . من حساسیت داشتم به این بو ها .... ولی بدن خیلی خوشبویی داشت . فکرنمی کردم این زن افغانی زیر این پوشش کلاغی خودش هیکلی به اون خوشگلی و خوش فرمی پنهون کرده باشه . هر جای تنشو که می لیسیدم و میک می زدم آبدار بود . شاید اینجا اگه یه خورده امکانات داشت می شد یه خورده تخفیف اومد ولی خطر هم داشت . کی می خواست این خطراتو تحمل کنه . هر لحظه امکان حمله به اونا وجود داشت . اون وقت خشک و تر با هم می سوختند و اگه جامعه بشری از بین می رفت مقصرش من بودم . هرچند از حاصل یا محصول کار چند تا گاییدن خودم اطلاعی نداشتم . آیا بار دار شدن ؟/؟ اگر هم شده باشن بچه پسرمیشه یا نه ؟/؟ در اون صورت میشد امید وار بود . فعلا که تا دوازده سیزده سال من همه کاره دنیا بودم .. کیرمو از کوس ملوس بیرون کشیدم سه تا از فانوسها رو آوردم نزدیک تر تا قشنگ تر ببینمش .. پاهاشو به دو طرف باز و دستاشو به طرفم دراز کرد . تو نگاش یه معصومیتی خاص همراه با التماس سر شار از هوس موج می زد منم دستامو براش باز کردم و دوتایی یه بار دیگه همو بغل زدیم . این بار با یه لذت عجیبی بغلش زدم . کیرم توی کوس داغ ملوس جون در حال سوختن بود . به عقلم رسید که قبل از این که این خوشگله رو به ار گاسم برسونم بهتره تو کوسش خیس کنم . میگن اگه قبل از ارگاسم و یا در حالتی که چسبندگی و خیسی کوس و داخلش کمتر باشه شانس پسر بودن بیشتره .. البته همه اینا بازم یه تصادف و احتماله ولی من فکر نمی کردم یه ماه هم با این طایفه دوام بیار باشم چه برسه به این که سالهای سال و بلکه تا آخر عمرم هم با اونا باشم .. بوی نفت فانوس تو چادر خفه ام کرده بود . البته این پشه هاچقدر پررو بودند که ول نمی کردند .. یه خورده داشت سردم می شد . با این که تابستون بود . آب کیرمو گذاشتم که بره .. -آقا جونم چقدر زود . من هنوز میخوام خوشی کنم -ملوس جون منم از خوشی با تو هنوز سیر نشدم . اینو ریختم که شاید این جوری یه پسر تو شکمت بکارم تا هم تو و هم بابا جونت ملا عمر رو خوشحال کنم . -کاکال زری ؟/؟ -آره ملوس جون . کاکل زری . گل پسری . -شما خوشحال نمیشید ؟/؟ فقط من و امیرالمومنین بابا عمر باید خوشحال شیم ؟/؟ -عزیزم منم خوشحال میشم . -اگه بچه به جای نعمت برکت شد و دختر شد  بازم بچه میاریم دیگه ؟/؟ -آره عزیزم . یه درشکه فقط مخصوص خودمون کرایه می کنیم که ما و بچه ها رو از این سمت به اون سمت ببره . -به امید خدا وقتی که افغانستانو گرفتیم با هم میریم اونجا زندگی می کنیم . تو میشی داماد رهبر افغانستان . -مگه بابات میخواد افغانستانو بگیره ؟/؟ -خب ما باید دین اسلام واقعی رو پیاده کنیم تا مردم دنیا ببینن که طالبانیزم یعنی خوشبختی انسانها چه مسلمان چه غیر مسلمان . -ازقضا ما هم تو کشور خودمون همچین چیزی رو پیاده کردیم . چیز خیلی خوبیه . بابا جون از تجربیات ما استفاده کنه خیلی خوبه . -اتفاقا داره همین کارو هم می کنه . ازدواج من و تو خیلی این روابط رو محکم می کنه .  -چی بگم ملوس جان فعلا که ما حریف چند تا پشه هم نمیشیم خواب دیدی خیر باشه . بیا این کمرتو بدم بالا که آب کیر من اون داخل حروم نشه و پس نریزه .. خواب افغانستانو وقتی که خوابیدی ببین .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

مادر فداکار 16

کتایونو به شکلهای مختلف گایید و زن بیچاره که ماهها بود رنگ کیر رو ندیده و طعمشو نچشیده و بوشو حس نکرده بود گذاشت هر کاری که برادرزاده اش دوست داره باهاش انجام بده . امیر عمه جونشو مجنون مجنونش کرده بود . کوس کتی رو میون کف دو تا دستاش جمع کرده بود و با یه حالتهایی باهش بازی می کرد که مجبورشد یه پارچه ای تو دهن کتی بچپونه تا نصفه شبی در و همسایه ها رو از خواب بیدار نکنه . البته از مامانش که مطمئن بود ولی اگه الناز بیدار می شد چی می شد . تازه همسایه ها هم می دونستند که در این خونه آمیزشی صورت نمی گیره و هر صدایی که بلند شه صدای خلافه . امیر با تجربه ول کن عمه نبود . خیلی اونو دوست داشت . عاشق عمه اش بود . اون براش مث یه مادر و مث یک خواهر بود . مثل یک دوست . تا موقعی که شوهرش ولش نکرده بود خیلی بیشتر بهش سر می زد و باهاش در ددل می کرد . حالا احساس می کرد بیش از این که اون بخواد با عمه اش حال کنه باید به اون حال بده روحیه اشو بر گردونه و وظیفه برادر زادگی خودشو انجام بده -کتی کتی کجاتو بخورم . بگو بگو دیگه چیکار کنم تا تسکینت بدم -امیر دوستت دارم تو هر کاری که می کنی داری تسکینم میدی . نمی دونی چقدر حال میدی و چقدر شادم می کنی . دوباره بهم روحیه دادی . عزیزم من میخوام خودتم حال کنی . میخوام تو هم از راه به در نری . دخترای این دوره زمونه گرگ و روباه صفتن . گردن میفتن . حیله می زنن . خیانت می کنن . و ازدواج هم که کردن کاری می کنن که شوهرشون مهرشونو هم قبول کنه بده و طلاقشونو می گیرن . دیگه مثل عمه ات نیستن که به شوهرش وفا دار باشه و درد و سختی رو تحمل کنه  -نه کتی جون تو نباید سختی بکشی -آخ بمیرم واسه المیرا و اون درد بی کیری زن بیچاره -کتی جون حالا مامانو ولش اون از اول تو فکر این چیزا نبوده . نمی خواد . پیشش از این حرفا نزنی که من تحملشو ندارم . دوست ندارم پای یه مرد غریبه تو خونه مون باز شه و مامانو در آغوش خودش بگیره . تازه بابای مرحوم من میشه داداشت که مامان هنوز بهش وفا دار مونده -حالا بیا به خودمون برسیم .. حرفای اونا طوری بود که المیرا همه رو می شنید اشک تو چشاش حلقه زده بود . چرا ؟/؟  چرا ! چرا پسرا ما دراشونو درک نمی کنن . اون که حالا به فکر شوهر کردن و دوست پسر گرفتن نبود . ولی چرا امیر نباید بدونه که مادرشم مث هر زن دیگه ایه و بالاخره یه روزی نیاز هاش هوسش سر باز می کنه . هر چقدر هم تحمل کنه بازم یه روزی ممکنه کار دست آدم بده .. دیدن این همه صحنه های سکسی واقعا تحملش سخت بود . اون واقعا امیر رو دوست داشت . الناز رو هم همین طور ولی الناز تا حالا مشکل ساز نشده بود و این امیر بود که خیلی شیطون شده و سر و گوشش می جنبید . قبلا می گفتند پسر داشتن راحت تر از دختر داشتنه و پسر اعصاب آدمو داغون نمی کنه و دختر داری خطر ناکه ولی انگاری وضعیت بر عکس شده بود . کتی کونشو گذاشته بود رو سر امیر و می گردوند و امیر هم رو هوا دنبال سوراخ ریز کونش می گشت . اونو رو تخت دمر خوابوند واسه چندمین بار بود که این حالتو انجام میداد . این بار روی کتی دراز کشید و کیرشو تا ته فرو کرد تو کوسش .. -کتی جون خیلی دیگه داغ و بی حس شدم . اگه بدنت آماده شده برو تو حس ارگاسم . دیگه نمی تونم -امیر میخوام بازم میخوام زوده زوده .. کتی مث دختر بچه ها ناز می کرد . پسر که دید اینجوریه این بار یه فشاری به مغزش آورد و سرعت گاییدنشو زیاد کرد دهن کتی رو هم نگه داشت که جیغ نکشه در انتهای هر ضربه بالای کیر امیر می خورد به بالای وسط کون کتی . کونشو هم از وسط باز کرده بود . عمه جون هرچی از هوس زیاد دست و پا می زد برادر زاده ول کنش نبود . تا این که یواش یواش آروم تر شد و با کف دستش به دست امیر زد . پسر دست از رو دهن زن بر داشت -امیر خیلی بد جنسی . نمی خواستم به این زودی ار گاسم شم . می خواستم بیشتر باهات حال کنم مزه بگیرم .-عمه بازم بهت حال میدم . چند دقیقه که بگذره دوباره هوست بر می گرده و می گامت . منو داری دیگه چه غم داری . تازه بایدم خیلی راضی باشی که من قدرتشو دارم و می تونم تو رو به ار گاسم برسونم . -فدات بشم امیر جون . دستت درد نکنه . کیرت درد نکنه .. امیر دیگه معطل نکرد از بس عادت کرده بود تو کوس اونایی که می گایید آب بریزه کمر عمه رو محکم نگه داشت و با چند تا ضربه کاری آب کیرشو ریخت تو کوس عمه جونش .. -جووووووون کتی جوووووون حال کردم حال کردم .. هردوشون خیس عرق شده بودند . همو در آغوش گرفتند و این بار امیر نوک سینه های عمه رو گذاشت تو دهنش . -عزیزم تو گفتی که هوسم چند دقیقه دیگه بر می گرده ؟/؟  -چی شده مگه . -من فکر نمی کنم حرفت درست باشه .. -با این حساب می گیریم می خوابیم  -چی میگی امیر کجای کاری . هوس من همین الان بر گشت . زود زود . من بازم می خوام . میخوام که منو بگایی . با کیرت کوسمو بکوبی ... -خب کتی جون یه چند دقیقه ای استراحت کنیم بهتره . من اول یه دستشویی برم . شورت و لباس زیرشو پوشید و یه لحظه کنار درصدای پایی شنید . ترس برش داشت . اگه مادرش بوده باشه هر چند که خیلی از صحنه های قبل و سکس های قبل رو دیده ولی بازم در هر مرحله  تا ساعتها خجالت می کشید ولی با همه این حرفا قابل حل بود .. اما اگه الناز بوده باشه چی ؟/؟ رفت اتاق مامانش . مامانه وقت نکرده بود چیزی رو خودش بندازه .یه لباس زیر داشت ولی تا کمرش بالا رفته بود و کونش مشخص بود . المیرا نفس نفس می زد . -مامان بیداری .. تو بودی الان تو پذیرایی ؟/؟ امیر از طرز نفس کشیدنهای مادرش فهمید که اون بیداره .. واسه یه لحظه حس کردکه از تماشای کون المیرا داره لذت می بره . سرشو گرفت طرف دیگه .. با صدایی که مادرشم شنید گفت بر شیطون لعنت و طوری هم آه کشید که مادر فهمید که پسرش از تماشای تن لختش لذت برده ولی هنوزم داره با خودش می جنگه که دست بهش نزنه . خود المیرا هم گیج شده بود . اگه یه روزی امیر بخواد سراغ اون بیاد چیکار می تونه بکنه . فقط اینو می دونست هیچوقت به خودش این اجازه رو نمیده که بزنه زیر گوش پسرش . شایدم که تسلیم اومی شد .. امیر رفته بود و مادرش المیرا رو با دنیایی از هوس تنها گذاشته بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

به دادم برس شیطان 13


من مجبورم این قسمت رو سریع بگم ورد شم می ترسم آبتون خالی شه و یهو شل شین . کیرتون همچین بدک هم نیست . واسه ما زنا کلفتی کیر و عملکرد اون بیشتر مهمه تا درازی اون . هرچند کیر دراز هم ما رو به هیجان میاره . من میخوام دو تا کیر رو با هم بذارم تو دهنم جا نمیشه . کمال  جان تو بزرگتری اول تو بیا . کیر کمال رو گذاشت تو دهنش و مثل بستنی قیفی لیسش می زد -جووووووون اووووووفففففف مااااامااااان -مامان و زهر مار پسر تو داری حال می کنی حرمت منو نگه داشته باش -جمال جمال نمی دونی چقدر مزه داره چه حالی میده داداش .. منیره جون داره میاد داره می ریزه . یه لحظه منیره کیر کمال رو از ازدهنش بیرون کشیدوگفت ببینم این چند باری که جق زدی کیرت شل شد ؟/؟ یا همون حالت شق بودنشو حفظ کرد . می خوام الان یه حالی بهت بدم . -بستگی داره . اگه دوباره تو ذهنم چیزای لختی پختی رو مجسم کنم خیلی زود کیرم بلند میشه .. -خوبه خوبه . تو چطور جمال . منم مثل داداشم هستم .. -کبری جون اگه اجازه میدی یه چشمه از آب گوارا و حیات پسرای گلتو نوش کنم هم یه صفایی بهشون داده باشم و هم خودم یه جونی بگیرم . یه موقع فکر نکنی که اونا ضعیف میشن . این جور تخلیه با جق زدن فرق می کنه . شاید یه خورده لاغر کنه ولی واسه چشم و عضلات اثر بدی نداره -منیره جون یه سرویس دیگه هم باید داخل فرجت آب بریزن -حالا کبری جون غریبه که اینجا نیست راحت باش بگو کوس دیگه -نمی خوام جلو بچه هام بی ادبی کرده باشم . من پسرامو خیلی مومن و مودب بار آوردم -ای بابا اینا که خودشون مدام دارن از کوس و کون و کیر میگن . کوتاه بیا دیگه و اما جواب سوالت این که این کار من این مزیتو داره که اونا وقتی بعد از یه حال کردن حسابی با یه دید وسیعتری برن سراغ سوراخای کوس و کون  من می تونم بفهمم که کجای کارن و از طرفی بهتر و بیشتر می تونن منو بگان باهام حال کنن و بهم حال بدن و دیگه دنبال کارای حرام و دخترای مردم راه نیفتن . گول شیطونو نخورن و منحرف نشن . این مسئله در این که تقوی و زهدشونو حفظ کنن خیلی موثره -خودت می دونی منیره جون . فقط یه جوری ردیفشون کن که بتونن گلیمشونو از آب بکشن بیرون -خاطرت جمع باشه . همون جوری که کیرشونو از کوس و کونم میکشن بیرون گلیمشونو هم از آب می تونن بیرون بکشن -سایه خواهریت از سر ما کم نشه منیره جون . ثواب می کنی . من جبران می کنم . -خواهش می کنم . همسایگی این حرفا رو نداره . ما همه در روز های سختی باید به داد هم برسیم . باید وحدت کلمه داشته باشیم . بریم سر اصل مطلب . دودستی کیر کمالو گرفت . پسر آخوند به خودش فشار می آورد و نمی دونست چیکار کنه -کبری از اون دور فریاد زد عزیزم کمال جون مادر به قربونت به کمرت فشار نیار اگه قرار بود این جور به خودت فشار بیاری چرا زحمت  خاله منیره رو زیاد می کردیم . منیره کیر کمالو از دهنش در آورد و گفت مامانت راست میگه کیرت هنوز طعم سوراخ زنو نچشیده . در هر شرایطی کیر واسه اونجا یه سهمیه آب کنار میذاره نترس کم نمیاری -جان چه کیری داری کمال . این اگه بره تو کوسم چه آتیشی به پا می کنه . منیره طوری فتنه گری می کرد که کبری دلش می خواست ملا شریف اونجا بود واونو می گایید . زن از این که داره کیر یه نوجوون آتیشی رو ساک می زنه وبا حرارت اون می تونه آتیش هوسشو خاموش کنه بی نهایت لذت می برد . براش اهمیتی نداشت که مادر بچه ها اون نزدیکیست و اتفاقا این مسئله رو برا خودش یه پشتوانه ای می دونست که با خیال راحت تری بتونه با این جوونا رابطه سکسی داشته باشه . منیره هم زبونشو رو کیر کمال می کشید وهم با میک زدنهای ملایم و تند هوس کمال رو زیاد می کرد -کمال جان پسرم خودتو شل کن . بذار بریزه سبک شی -آخخخخخخخ آههههههههه . جمال که یه خورده استعدادش بیشتر بود و زودتر درساشو یاد می گرفت رفت روکمر منیره و با سینه هاش بازی می کرد وقبل از این که کمر زن همسایه رو سست کنه کمال آه بلندی کشید و منیره هم وقتی اولین جهش آب کیر رو تو دهنش احساس کرد فشار مکش رو زیاد کرد ودر بیشتر از ده بار میک زدن بی نصیب نموند و هر بار آب کیر کمالو نوش می کرد و با لذت بیضه های بچه آخوندو می مالید . کمال دل نداشت کیرشو از دهن منیره بکشه بیرون . جمال که خسته و منتظر و به شدت حشری شده بود کیر داداشو با دستای خودش از دهن منیره کشید بیرون و کیر خودشو جای اون قرار داد -جااااااان بخورش منیره جون . خیلی کیف داره . چقدر حال می کنم . منیره رو تخت دراز کشید و پاهاشو انداخت به طرف پایین و به دو طرف باز کرد .. کمال بیکار نشین . کوسمو بگیر تو دهنت . دور و برشو بلیس  . این بر آمدگیهای دورشو بذار تو دهنت و میکش بزن . همونجوری که من کیرتو میک زدم . اینم جزو بر نامه آموزشه -کبری جون حاجی که باهات از این کارا می کنه خیلی حال میده نه ؟/؟ -منیره جون از این حرفا نزن که روی بچه ها باز میشه . جمال رو تخت رفت و کیرشو دوباره فروکرد تو دهن زن و کمال هم که پایین تخت قرار داشت لبه های کوس منیره رو به دوطرف باز کرد و میک زدنو شروع کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

فقط یک مرد 14

ملوس بانو!  من لیاقت شما رو ندارم . این همه مرد با ایمان افغانی و هم دین شما وجود داره من چه طور می تونم شوهر شما باشم ؟/؟ این حرف من دیگه نهایت کوس خلی منو می رسوند . آخه الان دیگه جز من مرد خایه دار دیگه ای تو این دنیا وجود نداشت که کیرش کیر باشه .. ملوس یه جور مخصوصی نگام کرد و رفت رو زمین نشست و از چمدونش یه سری وسیله آرایش در آورد . منو یاد مادر مادر بزرگم مینداخت که وقتی بچه بودم یه چند وقتی زنده بود . با این که خیلی پیر بود ولی اهل حال بود . اونم از این وسایل آرایش قدیمیشو تو یه چمدون نگه می داشت و بیشتر جاها با خودش می برد . البته از اون چمدونهای خیلی کو چیکم بود . ملوس خانوم پشت به من داشت آرایش می کرد . -ملوس جان تازه مالیدی چه خبره دوباره -دوست دارم برا شوهر جونم  مقبول تر شم . ننه آقام هم همیشه این کلمه رو استفاده می کرد . مقبول رو در معنای زیبا به کار می برد . یه شیشه بزرگ عطر هم از چمدونش در آورد و اونو با یه پنبه آغشته کرد و به تن و بدنش مالید . رو کرد به من و گفت آقاکوروش من این بهترین جنس سرخاب و سفیدابه که به صورتم زدم . چه گونه شدم ؟/؟ -همان گونه که من دوست دارم .عطری که به خودش زده بود خیلی خوشبو بود ولی با هیچیک از این عطرای فرانسوی و روز دنیا همخونی نداشت . -ملوس بانو این بوی چیه ؟/؟ -این مشک خوشبوی آهوی ختنه  . سرمو بردم جلوتر . گذاشتم وسط سینه هاش . یه نفس عمیقی کشیدم -از سینه بند من خوشتان می آید ؟/؟ این ملوس بانوی من گاهی ادبی صحبت می کرد و گاهی خودمونی . دوست داشت خودمونی و مثل من حرف بزنه ولی انگار عادت نداشت .. می خواستم بهش بگم ملوس جون الان دیگه به این سینه بند نمیگن . دومرحله عقبی ناناز ولی نخواستم تو ذوقش بزنم . -آره این از اون سینه بند های آخرین مدله . ببینم اینا رو از کجا گیر آوردی .؟/؟ -دوست من کبوتر صحرا اینارو برام آورده . پدرم به پدرش عقاب کوهستان تریاک می رسونه اونم اینا رو بهم داده . -ببینم کبوتر بچه عقابه ؟/؟  اینا چه جوری .. حرفمو قطع کرد و گفت شوهر دلبندم اینا سرخپوست هستند -ملوس جون تو که خودت تریاک نمی کشی که . من از آدمای تریاکی و مواد مخدر بدم میاد -نه آقای من من معتاد نیستم . حتی لب به وافور نزدم . -حالا می تونم ازت خواهش کنم به یه چیز کلفت تر از وافور لب بزنی ؟/؟ -مگه خودتان نگفتید که احتیاط کنم معتاد نشم . جلدی خودمو لخت کرده و اون که از کار هام چیزی سر در نمی آورد یه وقتی به خودش اومد که دید کیر کلفتم با اون کله چاقالوش عینهو یه وافور روبروش قرار گرفته -ملوس بانو با اوت زبون و دهن ملوست لیس و میکش بزن .-حقیقت می فر مایید .نشانه هایی از وافوره -اصلا خودشه . ملوس نشست و منم ایستاده کیرمو فروکردم تو دهنش . درهمون حالت دستمو از پشت به سوتین اونی که به خیال خودش و پدرش زنم شده بود رسوندم و درش آوردم عجب ساکی می زد این زنه . دلم نمی خواست به این زودی آبمو خالی کنم . دهنشو تا ته کیرم می رسوند و وقتی تا سر کیرم دهنو می کشید بیرون از تماشای کیر و اون لبای گرد و حلقه شده اش یه دنیا کیف می کردم .. هربار حس می کردم که آبم میخواد بریزه این پشه ها پوستم می کردند . طوری بهم نیش می زدند که فراموش می کردم کیرم تو دهن ملوس خانومه . چهار گوشه چادر چند تا فانوس روشن بود . ملا عمر کرم کرده بودند و به مناسبت شب زفاف اسراف کرده و نور چادر رو زیاد فر موده بودند . زن افغانی با تمام وجودش خودشوتسلیم من کرده بود . زنی که شوهرش بن لادن معروف رو تازگیها از دست داده بود . کیرمو خودم از دهنش بیرون کشیده بغلش کرده و بردمش طرف تشک وانداختم روش . -بیا خوشی کنیم . بیا خوشی کنیم -مگه الان داریم چیکار می کنیم .. شورتشو از پاش کشیدم پایین و دهنمو گذاشتم رو کوسش . کوسش نه می شد گفت تنگه و نه گشاد . ولی دور و برو داخلش همه خیس بود ... -آقای من نمی خواهم فریاد بزنم .. نه سرور من . شما دارید  فرج مرا می لیسید؟/؟  -ملوس جان یه خورده خودمونی حرف بزن .. به این فرج نمیگن میگن کوس . -کوروش جان چند ماه که در کنار تو باشم یاد می گیرم . الان هم سعی می کنم . وای این ملوس واسه خودش نقشه داشت . یعنی چند ماه دیگه هم باید اینجا بمونم ؟/؟ پدر کوس کشش که می گفت تا چند تا پسر تحویل نگیره دست از سر من بر نمی داره . یه بد بیاری دیگه برای جهانیان این که چند روز پیش اعلام شد تمام جنین های پسری هم که در اون روز طوفانی از آب واکسیژن مادر استفاده کرده اند به احتمال زیاد خاصیت و قدرت بار وری نخواهند داشت و این از بررسی چند تا جنین مشخص شده که روی اونا اثر گذار بوده .. اگرم اثر نمیذاشت نفعی که به حال من نداشت . اینا حداقل باید دوازده سیزده سال بعد بعد از بلوغ کمک حال من می شدند . تازه این مسئله به نفع من تموم شده و اون این که پدر تمام پسر های کاری و توانای دنیا من خواهم بود و تا یکصد سال آینده دنیا سراسر آریایی خواهدشد وحداقل مطلب این که پدر کره زمین از نژاد آریا خواهد بود . -آقای من آقای من خوشی بده خوشی بده . دیگه داشتم یواش یواش زبونشومی فهمیدم . چیز سختی هم نمی گفت . می گفت کوسشو بلیسم و کاری کنم که در سکس هردومون حال کنیم و به اونم یه خیلی حال بدم . فکرنکنم بن لادن وملا عمر اهل حال دادن به زناشون بوده باشند و کوسشونو لیس زده باشن . اگرم می خواستن این کارو بکنن با اون ریشای پشمکی بوگندوشون خوار مادر کوسو به گاییدن می دادن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

تولد عشق وهوس 4

من باید خودمو می کشتم اگه کسی می خواست مامانمو انگولکش کنه . اصلا چرا خودمو بکشم یا طرفو می کشم یا با هاش کتک کاری می کنم .. به خودم می گفتم پسر زشته . دوستاتن یا مهمون دعوت نمی کردی یا حالا که کردی بذار بهشون خوش بگذره تازه تو و مامان جونت که دست به یکی کردین . پس دیگه نباید غمی داشته باشی و نگران باشی . یه لذتی از تماشای تن لخت مامان می بردم که تا به حال همچه لذتی رو نداشتم . مامان پشت به من قرار گرفته بود . کونش قمبل شده بود ومنم همش شیطونو لعنت می کردم که نظر بدی راجع به اون نداشته باشم .. بدون این که از روی عمد بخوام و یا این که در فکرش باشم دیدم کیرم خود به خود شق شد . داغ شده بودم . بیشتر از هر جایی کونش داشت آتیشم می زد . فکر کنم بیشتر واسه این تصور بود که اگه یه دستی به سوی این کون دراز بشه و بخواد لمسش کنه من خودم از هر کسی واجب ترم . شاید این نوع از حسادت بود که منو به این سمت می کشوند و سبب شده بود که داستانهای وبلاگ امیر سکسی بالاخره این جوری اثر خودشو بذاره . آروم رفتم طرف کون مامان . نوک بینی امو طوری گذاشتم وسط درزش که تماس زیادی نداشته باشه و بیدارش نکنه .. بوی کون مامان مستم کرده بود . دوست داشتم لیسش بزنم . زبونمو فرو کنم وسط درزش .. ولی نه درست نبود . اما قراره تا چند ساعت دیگه جلوی دوستام لخت شه . نوک زبونمو گذاشتم وسط شکاف کونش . حالت کونش طوری بود که زبونمو نمی تونستم بذارم رو سوراخ کونش یا کوسش . چون پاهاشو یه جور مخصوصی جمع کرده بود و من باید با دستام چاک کونشو از وسط باز می کردم تا راه باز شه ولی ترس داشت . با اینکه  بزاق و آب دهنمو رو کون مامان و اون وسط نریخته بودم یه احساس خیسی و شوری خفیفی اون دور و بر می کردم . دیدم انوشا داره یه تکونایی می خوره . ترسیدم و در حالی که قلبم به شدت می زد عقب نشینی کردم . چشامو بستم و صورتمو به بالش فشردم که اگه بیدار شد حالت چشامو نبینه . خواستم برگردم به طرف دیگه که فرصت نشد . صدای تکون خوردن انوشارو می شنیدم . ظاهرا بیدار شده بود . چشامو به بالش فشار داده بودم و صدام که می کرد جواب نمی دادم . ولی مایه رسوایی من بیدار بود . اون که بیدار بود یعنی من بیدارم . یعنی هوشیارم .کیربیدارمن مثل یک آرپی چی هفت در حال شلیک سر به هوا بود و یقین داشتم که مامان جونم به خوبی زیارتش کرده . پشیمون شدم که چراجوابشو ندادم ولی دیگه خیلی دیر شده بود درهرحال بهتره بریم سر اصل مطلب و کارا . هال و پذیرایی رو به زیبایی تزیین کردیم . خانوم خوشگلا یکی از یکی طناز تر شده بودند . اومدن کمک من و مامان . سنگ تموم گذاشته بودند . وقتی به تن و بدن نیمه لختشون نگاه می کردم چیز زیادی نداشتند که دربیارن . این پنج تا رفیق مودب من اگه آب می دیدند شنا گرای خوبی بودند . راستش خودمم از دیدن اونا به هوس اومده بودم . کاش وقت دیگه ای بود و باهاشون حال می کردم . انوشا که اوضاع منو دید گفت دوستام قشنگن نه ؟/؟  اگه دوست داری می تونی بعد از ظهرو با یکی از اونا باشی . -پس تو چی مامان -من یه جور دیگه ای سرمو گرم می کنم -منظورت با یکی دیگه هست ؟/؟  -خب میگن مهمون حبیب خداست . این که نمیشه یکی از مهمونای ما بشینه سماق بمکه .. زیر چشمی یه نگاه معنی داری کرد و ازم دور شد . فکر کنم از این که دیده من به دوستاش توجه دارم خیلی ناراحت شده بود . رفتم پیشش و گفتم مامان تو خودت قول دادی که ناراحتم نکنی -فعلا این تو هستی که داری ناراحتم می کنی -رفتم جلو و اونو بوسیدم و گفتم مامان من فقط داشتم نگاهشون می کردم نگاه کردن که جرم نیست . تا یه ساعت دیگه قراره همه مون لخت شیم اونو چی میگی -من مامانتم . یعنی فکر نمی کنی هنوز بتونم تو رو بشناسم ؟/؟نگاه داریم تا نگاه . تو داشتی فکر می کردی که چطور می تونی یکی از اونا رو داشته باشی . -مامان من می خوام تو رو داشته باشم -خب ولی مثل اونا که نمی تونی داشته باشی . این حرفیه که خودت می زنی . مگر این که منظورت چیز دیگه ای بوده باشه . نمی دونستم چرا مامان باهام بازی کلامی رو در پیش گرفته و با این صغری کبری بافی به کجا می خواد برسه -منظورم این بود که دوست ندارم دیگری تو رو داشته باشه . -مامان دوستت دارم خواهش می کنم .  امروز روز تولدمه . روز یه که واسه قبولی من در دانشگاه داری سور میدی . دوستت دارم . این بار لباشو بوسیدم و از دلش در آوردم . اون خیلی از من حسود تر بود . پسرا اومدند . یکی از یکی خوش تیپ تر همه شون سینه چاک . من و انوشا جونم به اونا خوش آمد گفتیم . وقتی اون پنج تا زنو دیدند دهنشون از تعجب وا مونده بود . من این دو گروه رو به هم معرفی کردم . به جای این که پسرا برن طرف خانوما که حالا از یه دختر هم خوشگل تر و جوونتر شده بودند این زنا بودند که رفتند طرفشون . همه طرف صدای آهنگ بود و حال و هوای تولد رو داشت .. هریک از دوستام به یکی از این خانوما چسبیده بود و دو تایی با هم گرم گرفته بودند .. خوبیش در این بود که ما هر 12 نفرمون با انواع و اقسام رقص های روز آشنایی داشتیم و با آهنگهای تند و ملایم می تونستیم برقصیم .. دوستامون انتظار جمعیت زیاد تری رو  داشتند . بیشتر قسمتای کمراین پنج تا زن لخت  بودو چاک جلوی بلوزشون سینه هاشونو انداخته بود بیرون  . هرچند مامان منم نیمه سکسی بود ولی وضع بهتری داشت . طوری بر نامه های پذیرایی ردیف شده بود که نیازی نبود بریم و تعارف کنیم . همه در گوشه ای روی چند تا میز چیده شده و اون وسط یه فضای بزرگ رو برای رقص کنار گذاشته بودیم . یه گوشه ای وایستادم ببینم چی میگن . به بهرام و بیتا نزدیک بودم . بیتا از همه جوون تر بود با این همه دوازده سال از بهرام 18 ساله که در رشته کارشناسی پرستاری قبول شده بود بزرگتر بود -تبریک میگم پس شما هم دانشجویید -هنوز که نشدم -من یه داداش دارم همسن شماست ولی اون قبول نشده .. از این که می بینم جوونای درس خونی مثل شما به موفقیت می رسن لذت می برم و از دیدن خود شما -منم هم چنین شما خیلی جذابید . آقاتون نیومدن ؟/؟ -من شوهر ندارم -ببخشید فضولی کردم . هنوز خیلی زوده که خانوم جوونی مثل شما ازدواج کنه .. -یه بار شانسمو امتحان کردم ولی شکست خوردم -اصلا بهتون نمیاد که مطلقه باشین یا تجربه ازدواج داشته باشین -نظر لطفتونه .. بقیه هم در حال گفتن یه همچین چرندیاتی بودند که مامان صداشو برد بالا و گفت می بخشید می خوام واسه یه دو سه دقیقه ای وقتتونو بگیرم . اولا به همه خیر مقدم میگم که قدم رنجه فرمودین و در این شادی ما که به مناسبت تولد پسر عزیزم امیده و همچنین قبولی در کنکورو رشته پزشکی شرکت کردین و سهیم شدین ویه چند تا جمله دیگه از این تعارفات بر زبون آورد و گفت من میخوام که امروز و امشب به همه تون خوش بگذره . همه با هم صمیمی باشیم . فاصله ها رو از بین ببریم . تابوها رو بشکنیم و بگیم که لذت زندگی از همه چی بالاتره . در این مجلس همه باید لخت شن و آزادانه از لحظه های شیرین زندگی خودشون لذت ببرن و اونو شیرین ترش کنن . لخت لخت شین وحس کنین که تازه متولد شدین . که این یعنی معنای زندگی و تولدی دوباره . یادتونه وقتی که به دنیا اومدین هیچی تنتون نبود . حالا هم فکر کنین که متولد شدین . مگه اون موقع خجالت می کشیدین که حالا بکشین . چه فرقی با اون موقع داره . اون زمان  یه تولدی بیهوشانه داشتین و حالا یه تولد هوشیارانه .. دوستای مامان و من واسه مامان کف زدیم پسرا خشکشون زده بود . با همه بی پروایی خودشون از شرم داشتند آب می شدندرفتم زیر گوش مامان و بهش گفتم دمت گرم عجب سخنرانی کردی . عجب فلسفه ای بافتی .. ولی توی دلم می گفتم عجب کوس شر های منطقی و جالبی بود. یک سخنرانی آنار شیستی در جه یک بود .. پسرا هم یه کف مرتب ولی کم صدا تر واسه مامان زدند که ازش عقب نمونن . منو صدا کردند و گفتند امید جان ما این بر نامه ها رو نداشتیم . رو هوا کوس می زنیم ولی چه جوری لخت لخت با اینا برقصیم کار ما نیست . تازه ببین خودشون حاضرن لخت شن ؟/؟  داشتیم همین صحبتا رو با هم می کردیم که دیدیم زنا یکی یکی دارن برهنه میشن و لباساشونو با یه حالت استریپ تیزی به یه گوشه ای پرت می کنن . آب دهن دوستام خشک شده بود . جلوی شلوار همه شون ورم کرده بود .. -امید این مایه های آبرو ریزی رو چیکار کنیم . هنوز هیچی نشده این کیر ها همه سر به هوا شده . زنا همه لخت شده بودند و پسرا دیگه معطل نکردند و دست به کار شدند -ببینم هر کی هر کی رو بگیره -آره به شرطی که کاملا لخت شده باشین . اینو که گفتم دوستام  با یه سرعت چارلی چاپلینی شروع کردند به در آوردن لباساشون تا بتونن زود تر لخت شن و تیکه خوشگل ترو واسه خودشون بگیرن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

یک عروس و هزار داماد 4

خیلی با شکوه شدی شکوه !-چشمای پرشکوهتون با شکوه می بینن . برام آب میوه آورد . خونه قشنگی داشت . دامن کوتاه و بلوز تنگی تنم بود . دامنم یه دامن چرم مشکی گرونقیمت و بلوزم هم یه بلوز نخی قرمز که فقط یه خورده از سینه هامو نشون می داد . دیگه نیازی نبود چکمه امو در آرم . فضا ی اون قسمت از خونه انگار یه فضای رستورانی بود که می شد با کفش هم بود . جفت پاهامو گذاشتم رو هم تا دامن کوتاه و پاهای لخت و چکمه خوشگلمو بیشتر و بهتر ببینه . اونم فقط چشمشو به همونجا دوخته بود . ربدوشامبرش نمی ذاشت که متوجه شم که آیا کیرش شق کرده یا نه . عطر وسوسه انگیزی هم که به خودم زده بودم روش اثر گذاشته بود -بوی بهشت میاد -ببینم مگه  بهشت هم رفتی ؟/؟  نکنه از بس با خانومای خوشگل بودی همه جا رو بهشت می بینی .. -هیچ بهشتی مثل با تو بودن نیست خوش به حال فرشاد . راستش من بهش حسودیم میشه -اوههههه شما مردا . جون به جونتون کنن بازم به یکی قانع نیستین . -ولی اگه من یه خانومی مث شما رو داشتم قانع بودم . -جون من ؟/؟ -هم به جون عزیز شما و هم به جون خودم . -حالا بریم این کتابخونه رو بهم نشون بده خیلی مشتاقم که ببینمش -حالا اونو میشه بعدا دید . حتی حاضرم اینجا رو اجاره ندم و کلیدشو بدم دست شما سر فرصت هر وقت که خواستین بیایین و باز دید کنین  -حالا مگه چشه -خب میشه چیزای دیگه رو دید -مثلا چی اتاقارو ؟/؟ اتاق خوابو ؟/؟ -تقریبا یه همچین چیزایی -ببینم بهم نگفتین اگه مثلا فرشادی نبود و من ازتون تقاضای ازدواج می کردم چی جواب می دادین ؟/؟ -براتون مهمه ؟/؟ وقتی بهم نزدیک شد دلم توسینه به شدت می تپید و تنم می لرزید . داشتم کنترلمو از دست می دادم یه لحظه به یاد کامران افتاده بودم اگه اون الان زنده بود باید به جای این کامران می بود ولی اون واسه همیشه رفته بود . یعنی اون حالا داره می بینه که من دارم چیکار می کنم ؟/؟ همه این کارها به خاطر اونه , به خاطر اینه که انتقام بگیرم ولی باید اعتراف کنم که خودمم خیلی خوشم میاد حداقل واسه اون دقایقی که می خوام در اختیار یکی دیگه باشم دارم با تمام وجود لذت می برم -به نظر شما جواب من چی می تونه باشه .. بهم نزدیک تر شد چشای خوشگلشو تو چشای من دوخت و گفت یه چیزایی از نگات می خونم -پس هرچی می خونی درسته . دستشو گذاشت رو صورتم موهای سرمو داد کنار با انگشتش آروم رولبم کشید ویهو لبشو گذاشت وسط سینه هام و از اونجا یواش یواش رسید به پاهام منو بغلم کرد و برد طرف اتاق خواب . تعجبی نکردم که با وجود مجرد بودن چرا یه تخت دو نفره تو اتاق خوابشه . به خوبی متوجه شده بودم که رو این تخت خیلی ها رو گاییده .. منتظر بودم که خیلی سریع هم خودشو و هم منو لخت کنه .. ولی اون این کارو نکرد . هیجان زده بود و با این هیجانش منو هم به هیجان آورده بود . نمی دونم چرا داشت این جوری می کرد . پاشنه چکمه منو گذاشت تو دهنش و اونو لیس می زد چشای قشنگش از هوس برق می زد . خیلی به هوس اومده بودم . سست شده بودم . آخه من که تجربه سکس نداشتم و حالا که تصمیم گرفته بودم خودمو در اختیار یکی دیگه قرار بدم به بی حسی بی نهایت رسیده بودم . به زحمت غرور و متانت خودمو حفظ می کردم که حرفم خریدار داشته باشه . نمی دونم چرا کوس منو زود تر نمی خوره ولی راستش خیلی خوشم میاد که این دکتر خوش تیپ طوری ازم لذت می بره که نرم نرمک حتی با این چکمه ها داره حال می کنه و می خواد بهترین استفاده رو بکنه و بیشترین لذتو ببره . -کامی جون .. عزیزم عشق من هنوز از چکمه ها سیر نشدی ؟/؟ زیپ هر دو تا رو باز کرد و آروم انداختشون یه گوشه ای . رسیده بود به جورابم . حالا زبونشو می کشید رو جورابم -کامی کااااامی چیکارم می کنی .. این قدر ازم خوشت اومده و به هوست آوردم که به همه جام علاقه پیدا کردی ؟/؟ --نمی تونی تصور کنی که چقدر هوستو دارم -منم همین طور عشق من . کامی من ! گاهی دلم می خواست کامی خودمو مجسم کنم که داره منو میگاد ولی فکر می کردم که شاید این یک توهین به او باشه یعنی به عشق در خاک خفته ام ..  هرکاری چه مجاز و چه غیر مجازش برای بار اول خیلی سخته و من مطمئن بودم که دفعه دیگه خیلی راحت می تونم به یه غریبه دیگه کوس بدم . خوب که به چهره دکتر کامران نگاه کردم و دقیق شدم تازه متوجه شدم که یه خورده به کامران مرحوم منم شباهت داره . ولی خب عشق من چشاش آبی نبود . روز قبل به این مسئله دقت نکرده بودم . وقتی دهنشو باز می کرد و می خندید منو یاد اون می انداخت . لبها و ابروهاش و کشیدگی صورتش . حالا دیگه خیلی راحت تر می تونستم خودمو در اختیارش بذارم . جورابمو از پاهام در آورد اونو گذاشت تو دهنش  و بعدشم یه گوشه ای انداخت . دامن چرم منو هم می لیسید . انگار دیگه از پرواز منصرف شده بود چون این جوری که اون پیش می رفت گاییدن من تا شب هم طول می کشید من که خیالم نبود و نیازی هم نبود که به کسی جواب پس بدم ولی هوس داشت منو می سوزوند . دوست داشتم زودتر خاکستر شم . زود تر غرق سیل هوس  کامی خوشگله بشم و یه کیری به این فرشاد بزنم که اون سرش ناپیدا باشه . یه کیری که دیگه هیچوقت هوس نکنه که بین دو تا عاشق جدایی بندازه .. وقتی که دامن منو هم در آورد دیگه حس کردم دارم به اون آرزویی که دارم می رسم به اون لحظه انتقام . هرچند این تازه اولشه ولی دلم خنک می شد . کیف می کردم . می تونستم این رضایتو داشته باشم که تونستم عقده هامو خالی کنم و هیچوقت نتونم یه همسر خوب برای شوهری باشم که ازش نفرت دارم . این دیوونه هم ول کن نبود . هرچند دوست داشتم زود تر بیفته رو کون و کوسم ولی از اینکه  داشت شورتمو بو می کرد و اونو لیس می زد و می مکید و مثل یه آدامس تو دهنش می جوید خیلی خوشم میومد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

اول واولیش سخته

همیشه از خودم می پرسیدم چطور میشه یه زن خیلی راحت به شوهرش خیانت می کنه .. چطور یه کیر دیگه رو تو کوسش جا میده . شوهرم راننده اتوبوس بود ونصف هفته رو خونه نبود . بااین که یه زن حشری و خوش اندام بودم و هستم دلم نمیومد به شوهرم آرش که چهل سالش بود و ده سال بزرگتر از من خیانت کنم . زن شاگرد شوهرم که اون یه پنج سالی ازم کوچیکتر بود همش از دوست پسرای متفرقه خودش حرف می زد و می گفت هر وقت که شوهرش نیست به نوبت یکی رو میاره خونه و وقتی که بچه شو خواب می کنه اون و معشوقش میرن تو یه اتاق دیگه و تا صبح با همند . اوایل شنیدن این حرفاش واسم سخت بود ولی بعد حس کردم شاید از این که من خودم نمیتونم یه همچین کاری رو انجام بدم سختمه وبهش حسادت می کنم . بعد ها با لذت ازش می خواستم که از جزئیات کاراش واسم بگه . بااین حال از این که خودم بخوام یه همچین کاری بکنم سختم بود . اون همش بهم می گفت که لذت دنیا به همین روزای جوونی و کیف و حالشه و وقتی شوهرامون چیزی از جریان ندونن مسئله ای نیست . تازه وقتی هم که اونا هستند نیازی نیست بهشون خیانت کنیم و این کارو نمی کنیم تا شرمنده شون شیم . خیلی وسوسه شده بودم . سمیه به من می گفت که اول این کار ونفر اولیش سخته ولی وقتی راه بیفتی خودت میری دنبال بقیه . همش حس می کنی که یه چیزی گم کرده داری . وقتی شوهرتو می بینی دوست داری که زودتر بره و غیبش بزنه . دنیای تو یه چیز دیگه ای میشه .. همین حرف و حدیثا ادامه داشت تا این که یکی از این شبا که آرش نبود من و پسر ده ساله ام مهیار و خواهر زاده سیزده ساله شوهرم سهیل تو خونه تنها بودیم . مهیار خیلی کوس خل بود و ساده و سهیل از اون هفت خطا بود . من که البته تو بازیهای اونا شرکت نمی کردم و کاری به کاریشون نداشتم فقط از این نگران بودم که نکنه سهیل اونو از راه به در کنه . نصفه شبی خواب بودم که دیدم دوتایی اومدن بالا سرم . -مهیار مطمئنی که مامانت خوابه ؟/؟ -آره خواب خوابه .. پس الان راحت می تونیم بریم سر کامپیوتر و یه جا یه سایتی رو بهت نشون میدم به نام امیر سکسی که کلی داستان سکسی داره .. -من که از این چیزایی که تو میگی هیچی نمی فهمم .. چند تا از این داستانهاشو که بخونی نه تنها خیلی چیزا می فهمی بلکه هر وقت سر مامانتو دور دیدی خودت میری دنبالش ... زن دایی چرا این جوری دراز کشیده . ملافه رو از روتنم انداخت و کنار داد ظاهرا تن  چسبیده به ملافه نشون می داد که  لخت لختم ودیدم که یهو سهیل گفت مهیار! کونش و تنش همه لخت لخته .... این حرفو که زد مو بر تنم سیخ شد و از خجالت داشتم آب می شدم دلم می خواست بلند شم و بذارم زیر گوشش ولی گفتم باشم ببینم حرف حسابش چیه .. -سهیل بده خوب نیست . تو به کون مامانم چیکار داری . هر وقت که منو حموم می بره اصلا شورتشو پایین نمی کشه تا من کونشو ببینم -ولی خیلی این زندایی ما کونش خوشگله و حرف نداره . میای حالشو بگیریم و درریم ؟/؟ -چیکار کنیم -به کسی نگی ها ازاون گرد گیرایی که باهاش خاک وسایلو می تکونن و خیلی موهای نرمی تنش داره رو میاریم ومی کشیم رو کون مامانت .. دلم می خواست پاشم و اونا رو ببندم به فحش وکتک ولی اون گرد گیرو که پارسال دم حرم خریده بودیم آوردند . سهیل به مهیار گفت اول تو بکش رو کون مامانت چون این حق توست -سهیل جای منم تو بکش من می ترسم . وقتی سهیل به آرومی خاک گیر رو می کشید رو پوست کونم یه لذتی بهم دست می داد که دلم می خواست چند تا دست بیفته رو کونم و ماساژشون بده . یه خورده لاپامو باز تر کردم -سهیل !سهیل ! مامان تکون خورد .. دوتایی رفتند پایین تخت قایم شدند و من در این فاصله تا می تونستم پاهامو به دو طرف بازشون کردم که چاک کوسم بیشتر تو دید اونا بیفته . یه لرزشهای خاصی رو اونجا احساس می کردم . پس از چند دقیقه که سکوت منو دیدند دوباره شروع کردند . -سهیل اون چاک وسط چقدر زشته .. -به اونجا میگن کوس .. خیلی هم خوشگله اون گرد گیررو گذاشت وسط کوسم و حالا داشت به اون حال می داد . یه بلایی داشت به روز و روز گارم می آورد که تا به حال آرش چنین کاری نکرده بود . -سهیل چرا دستت رو شومبولته . زشته . بیا بریم . من دیگه می ترسم . دوتایی شون رفتند و من دیگه خوابم نمی برد . .پاشدم و هی این طرف و اون طرف کردم . بااین که خیلی بهداشتی بودم نمی دونستم چرا اجازه داده بودم اون خاک گیر کثیف رو کوسم مالیده شه . نصفه شبی دسته اونو گرفتم و گذاشتم تو کوسم و باهاش ور رفتم . نه اینم چاره کار نبود . رفتم تو اتاق بچه ها . می دونستم اگه مهیار خوابیده باشه  بمب هم بتر کونن تا صبح هم بیدار نمیشه . گوش سهیلو کشیدم و دستمو گذاشتم رو دهنش . زورم بهش می رسید با این که یک زن بودم . اونو آوردم طرف اتاقم . دیگه گستاخ شده بودم . شورتی رو که پام کرده بودم درش آوردم . در اتاقو از داخل قفل کردم و اون گرد گیر رو دادم دستش -حالا کارت به جایی رسیده که با این میای سراغم ؟/؟ می دونی اگه بابا مامانت بفهمن چه بلایی سرت میاد -زندایی غلط کردم . منو ببخش دیگه از این کارا نمی کنم . اشتباه کردم .  به کسی چیزی نگو . -یه شرطی داره -چه شرطی -یه تنبیهی برات در نظر گرفتم که نباید به کسی بگی .. -لخت شو بینم . -خجالت می کشم -خفه شو!  تو و خجالت ؟/؟ ! وقتی کیرش زد بیرون دهنم وامونده بود . دیگه معطل نکردم . یاد حرف زیبا زن شاگرد راننده مون افتاده بودم که می گفت اول و اولیش سخته . کیر سهیل رو گرفتم تو دهنم -زندایی نه نه غلط کردم . می خوای با دندونات قطعش کنی ؟/؟ -مگه من جلادم . فکرکردی زندایی ات دندونای تمساح رو داره .نترس . این بار رو کیرش نشستم و کیرش خیلی راحت رفت تو کوس گشاد من . حال کردن من از همون لحظه اول شروع شده بود . از همون آغاز خواب کیر های دیگه ای  که به زودی یکی یکی و به نوبت وارد کوسم میشن رو می دیدم . -زندایی تنبیهت همین بود ؟/؟ -آره سهیل ادامه داره .. اوووووفففففف چقدر کیرت کلفته پسر . بیخود نیست که به دیدن کون من داشتی از حال می رفتی .. خودمو محکم به کیر سهیل فشار می دادم . یه بالش گذاشته بودم تو دهنم و گازش می گرفتم  و سهیل با تعجب به من نگاه می کرد . تنش خیلی داغ شده بود . حس کردم کیر کلفتش داره تو کوس من آب میشه .خالی کرد آبشو ریخت تو کوسم . اونم سر بالایی و در بر گشت تخت و تشکو کثیف کرد ولی من دیگه خیالم نبود . ول کن کیرش نبودم .. تا می خواستم اونو حرفه ای بارش بیارم کلی وقت می برد . -زندایی خسته شدی حالا اگه اجازه میدی من بیام روت  دیگه راهشو خوب بلدم و یه خورده هم حس می کنم سبک شدم -سهیل عزیزم فکر منم باش . من به این سادگیها دست از سرت ور نمی دارم . فقط تند تندکیرتو فرو کن تو کوسم و بکشش بیرون . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و مثل یک معشوق حرفه ای لبامو می بوسید . این کارش به کوسم کیف بیشتری می داد . یواش یواش حرکت هوس داغ داغ داغ رو در تمام تن و زیر سینه ها و دور کوسم حس می کردم . -سهیل ادامه بده همین جوری خوبه کوسم کوسم خیلی هوس داره خواهش می کنم . داره میاد داره می ریزه .. اونو محکم بغلش کردم به خودم لرزیدم و آروم گرفتم .  دمرم کرد و این بار با کونم وررفت و گذاشت تو کونم . این سوراخ منم گشاد شده بود . شوهرم دیگه بهم رحم نمی کرد . حالا سهیل داشت کونمو می گایید . جووووووون چه حالی می داد . بدون استفاده از کرم کیرشو کرد تو سوراخ کونم . چقدر به این تنوع نیاز داشتم . وقتی یه بار دیگه آبشو خالی کرد منتها این بار تو کونم لحظاتی رو تو بغل هم آروم گرفتیم . نمی دونم اون این حرکات مردونه رو از کجا یاد گرفته بود . -سهیل خیلی واردی -به لطف اینترنت و فیلم آره ولی سکسو باور کن اولین بارمه .. وقتی که اون به اتاقش بر گشت از خوشحالی تا صبح خوابم نبرد . صبح که شد زنگ زدم برای آرش . وقتی بهم گفت که شبو بر نمی گرده خیلی خوشحال شدم . زنگ زدم برای زیبا و بهش گفتم که یه مهمون مردشو زیاد کنه شبو میام اونجا -مهشید جون ببینم اولی رو رد کردی ؟/؟ یعنی استارت کارو زدی ؟/؟ خندیدم و حرفی نزدم .-حتما دیگه وگرنه تو به این سادگیها رضایت بده نبودی . ببینم ایرادی داره که به جای اضافه کردن یه مرد دو تا مرد اضافه کنم؟/؟  -یعنی چی ؟/؟ -یعنی این که ما دو تازن با اونا سه تا مرد حال می کنیم .. سه تا کیر می بینی امشب . دو به یک داریم . نمی دونی چه حالی میده مخالفتی که نداری ؟/؟ -نیکی و پرسش ؟/؟ -نگران نباش این یکی دیگه اولش فقط سخته .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

دنیای کثیف من

داشتن یه زن خوشگل و فانتزی همین دردسرا روهم داره . زنم اسمش بود  دنیا .  با یه دنیا فتنه گری و جذابیت . 22 سال بیشتر سن نداشت  . منم حدود 30 سال سن داشتم .  پزشک زیبایی و پوستم . و اسمم میلاده . نمی دونم چرا عاشق دنیا شدم . شاید واسه داشتن اون خودمو بر تر از بقیه می دونستم . شایدم چون وقتی تو دانشگاه درس می خوندم و اون تو مدرسه راهنمایی بود همون موقع خیلی از بچه محلها دنبالشو داشتند و همه شونو تا لب چشمه می برد و تشنه بر می گردوند .. خیلی میومد مطبم . بهش می گفتم تو نیازی نداری که بیای آخه واسه چی میای .. می گفت شاید به چیز دیگه ای نیاز داشته باشم که فقط تو می تونی بر آورده اش کنی . برام مایه دردسر شد . چند هفته اول ازدواج بد نبود ولی بعدش مزاحمین تلفنی و حرکات و رفتار های مشکوکش دیوونه ام کرده بود . منم تا دیر وقت تو مطب بودم و نمی تونستم کنترلش کنم . خونه مون یه خونه ویلایی و بزرگ تو یکی از نقاط شمالی و دنج تهرون بود دلم می خواست دنیا رو کنترل کنم ببینم چیکار می کنه . یه روز نرفتم مطب و کشیک وایسادم . دیدم یه جوون خوش تیپ اومد و در زد و رفت داخل .  دنیا توی خونه داشت کارشو می کرد و دنیا داشت دور سرم می گشت . یکی از روزا که خونه نبود ضربتی چهار گوش اتاق خوابو طوری ردیفش کردم که از هر نقطه ای اگه کاری درش صورت بگیره مشخص باشه به این صورت که بالای میز تلویریون داخل یکی از دستگاهها یه هارد 500 رو طوری جاسازی کردم که مشخص نشه .. این هارد می تونست حدود یه ما ه از اون محوطه یکسره فیلم تهیه کنه . دنیا عاشق سکس در اتاق خواب بود . از این قضیه چیزی بهش  نگفتم . به بهانه سمینار سه چهار روزی رو خونه نیومدم . بعد از این که من برگشتم اون به یه بهونه ای گفت  منم خسته ام و دو سه روزه با دوستام میخوام برم قم سفر زیارتی . چیزی که اصلا تو خونش نبود . قبول کردم و رفت . می دونستم که داره میره دنبال تفریح خودش .. هارد رو وصل کردم به کامپیوتر و تصویرو یه چند ساعتی جلو زدم . دلم میخواست اشتباه کرده باشم . ولی نه این طور نبود ظاهرا وسطای بعد از ظهر بعد از رفتن من یه پسری وارد میشه . این اونی نبود که چند روز پیش  دیدمش . ظاهرا یکی از اون بچه محل های قدیم بود . یعنی زن من با دو نفر رابطه داره ؟/؟  نه این امکان نداره اون که شبا به زور به من میده . حتما نگه می داره تقدیم همینا می کنه .  یکی دیگه از دلایلی که سبب شده بود بیشتر بهش شک کنم این بود که اصلا قبول نمی کرد که بهم کون بده ولی هرروز بیشتر از روز قبل میدم که چینهای دور سوراخ کونش یه حالت خاصی پیدا کرده و انگار سوراخش از بیرون گشاد تر به نظر می رسه و اون حالت سوزنی قبلو نداره . بااین حال امیدوار بودم که اشتباه کنم ولی خیلی سریعتر از اونچه که فکرشو می کردم اون جوون دنیای منو لخت کرد . هرچی دنیا بهش می گفت کوسشو لیس بزنه اون جوونه یه ضرب کیرشو کرد تو کوسش . طوری دو تا لنگ دنیا رو به دو طرف باز کرد که نزدیک بود جرشون بده . من بدون این که دنیا چیزی بگه اول کوسشو می خوردم تا وقتی سر حال سر حال شد برم دنبال بقیه کارا ولی اون چقدر راحت در مقابل معشوق یا دوست پسراش تسلیم می شد . دنیا سر شار از هوس دست از سر پسره بر نمی داشت . اون پسره عوضی دستاشو گذاشته بود رو جفت سینه های دنیای کثیف من و چنگشون می گرفت . کیرش خیلی کلفت تر از کیر من بود شاید واسه همین بود که زنم خیلی باهاش حال می کرد . پس از چند دقیقه دیدم که دنیای من ساکت شد . دیگه تکون نخورد . اون مرد یا پسر چند بار دیگه کیرشو فرو کرد تو کوس دنیا و در یک آن اونو کشید بیرون . منتظر بودم که مثل بیشتر فیلمها آب کیر رو رو تن طرفش پخش کنه . رو صورتش رو سینه هاش و یا این که تو دهنش بریزه . ولی وقتی که کیرشو بیرون کشید آبی که خالی کرده بود به سرعت از کوس دنیای زیبای زشت و کثیف من در حال بیرون ریختن بود . دنیا اونو دوباره با دستش می فرستاد داخل کوسش . دلش می خواست جذب تنش شه . جوونه بهش رحم نکرد . اونو بر گردوند . کرد تو کونش . دنیا طوری رفتار می کرد که انگار داره از کون دادن کیف می کنه . کیر کوچیکتر منو می گفت که باعث دردش میشه ولی مال یه غریبه رو راحت تو کونش جا داده بود . با خالی شدن آب کیر تو سوراخ کونش اونا همدیگه رو بوسیدن و کارشون تموم شد .  پسره رفت و دنیا ملافه کثیف رو از رو تخت جمع کرد . فیلمو بردم جلو تر . فکرکنم یه روز بعد در همون لحظات بود . البته من اون لحظاتی رو که خونه بودیم اون می رفت حموم یا دستشویی ضبطو قطع می کردم و بعد سر فرصت تنظیمش می کردم . روز بعدش بازم همین آش بود وهمین کاسه منتها ملاتش فرق می کرد . نفر بعدی کوسشو می خورد و اونم واسش ساک می زد . ادامه راه مثل روز قبل بود .. داشتم آتیش می گرفتم . دیگه نمی تونستم و نمی خواستم که بقیه فیلمو ببینم . یعنی من مقصرم ؟/؟ باید چیکار می کردم ؟/؟ یه سری میگن به زناتون سخت نگیرین فاسد میشن . یه سری میگن روشون ندین پررو و بی خیال میشن . بعضی ها با خشونت موافقن بعضی ها با نر مش و بر خی با سیاست .. هر چی فکر می کردم می دیدم که در این مورد کرم از درخته . دندون فاسدو باید کندش و انداختش دور . وقتی فیلمه رو واسه زنم گذاشتم به دست و پام افتاد . التماس کرد که اونو ببخشم .. در همون حد بخشیدمش که با بخشش مهریه اش و پس دادن اموالی که به نامش کرده بودم طلاقش بدم وکمکش کنم تا قبل از اون بچه ای رو که از دیگران در شکمش داره سقط  کنه . حالا من موندم و یه خونه خالی . دنیای کثیف من رفته ونمی خوام بدونم که چیکار می کنه . اززندگی ناامید نیستم ولی اینو می دونم که  همه دنیاهای دنیا ی ما زشت و کثیف نیستند و من برای به دست آوردن چنین دنیایی که درش خیانت و بیوفایی نباشه باز هم تلاش می کنم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

فقط یک مرد 13

وای مادر بمیرم از غریبی . خاک بر سر شدم . قبلا گه گاهی وقتا این طالبانو از تلویزیون می دیدم مو بر تنم راست می شد و عین سیخ وای می ایستاد . دلم به حال اونایی که تو چنگشون اسیر می شدند و سر از بدنشون جدا می شد می سوخت . این افراطی های داغتر از کاسه آش خودشونو قیم دین و دنیا می دونستند حالا خودم اسیرشون شده بودم . اونم کجا تو قدرتمند ترین کشور دنیا .  حتما باید دستی تو کار باشه . یعنی چه بیان در یه منطقه خوش آب و هوایی کالیفر نیا هر غلطی که از دستشون بر میاد انجام بدن ؟/؟ این آب گوشت بو گند و رو خورده و نخورده منو بردن طرف یه چادری که چند تا زن نقابی و کلاغ سیاه اونجا بودند . بازم صد رحمت به کلاغ سیاههای خودمون . یه چشم و ابروی مشخصی دارن . آدم اینا رو می بینه وحشت می کنه . وای من باید چیکار کنم . ملاعمر با یکی دو مرد دیگه وارد چادر شدند . چند تا خطبه خوندن و به منم گفتن که باید بله رو بگم -ملا جان داری چیکار می کنی -داماد عزیز حرف نباشه . فکر کردی من دین و ایمان خودمو می برم زیر سوال ؟/؟  دارم دخترمو صیغه می کنم واست که وقتی داری اونو می گایی حلال در بیاد . -عمر جان ! شما که در آیین خودتون به صیغه اعتقادی ندارین و اتفاقا منم با شما هم عقیده ام -حرف نباشه . فعلا که من با شما هم عقیده ام . اینجا مرد شمایید و طبق آیین شما رفتار میشه .. تو دلم گفتم ای مادر قحبه اون موقع که به نفع شما نبود شیعه رو می کشتین و می گفتین که با این کارتون میرین به بهشت حالا که می خوام کیرمو تو کوس دخترت فرو کنم داری از این بازیها در میاری ؟/؟ کیرم از ترس خوابیده بود . نمی دونستم چیکار کنم . اصلا نفهمیدم نفر بعدی که باید اونو بگام کدوم یک از این زناست . ملا عمر یه اشاره ای به من کرد و رفتیم طرف دو تن از زنان . اونا رو بهم نشون داد و گفت یکی از اینا زنمه و یکی دخترم که زن بن لادن بود و حالا بیوه شده . با این استتاری که شده بودند مادره و دختره هردو شبیه هم شده بودند .. دونفری سری تکون دادن ویه وز وزی کردن که من نشنیدم  .-البته کوروش خان من به خاطر این که شرعی کار کنم قصد دارم زنمو موقتا طلاق بدم به عقد تو در بیارم تو اونو بگایی و ببینیم تکلیف چی میشه . بعد که اوضاع جور شد دوباره عقدش می کنم . -ملا عمر جان تو که خودت مجتهد اعلایی . اگه میومدی تو ایران می تونستی کتاب بنویسی . آخه مادر زن محرم آدمه . اگه آدم یه دختری رو بگاد گاییدن مادرش حرامه .. -زیاد حرف می زنی کوروش خان . با ملا عمر نپیچ . هر چی من میگم درسته .. داشت کوس شر می گفت . اصلا چه لزومی داشت زنشو طلاق بده تا من اونو بگام . خب همین جوری می دادش . جمعیت رفت و من و عروس خانومی که تا حالا ریختشو ندیدم تو چادر تنها موندیم . کنار رود خونه و یه شب تابستونی . ملا عمر قبل از رفتن به من گفته بود که زفاف شما در همین چادر باشه و در طبیعت خیلی رو زیبایی بچه اثر داره . هوا تاریک بود معلوم نبود از کدوم زیبایی داره میگه . دور و بر چادر البته چندین متر اون طرف تر کلی نگهبان مسلح کاشته بودن تا داماد از تاریکی شب استفاده نکنه و فرار را بر قرار تر جیح نده . آخه من تو این چادر رو تشک چه جوری اونو بگام . عجب گیری افتادیم . چه بد بختی شده . یه خورده هاج و واج مونده بودم و نمی دونستم باید چیکار کنم . سرمو گذاشته بودم میون دستام و می خواستم زار زار گریه کنم .  از لای پاهام و میون دستام به روبروم نگاه کردم و دیدم که عروس خانوم یکی یکی لباساشو در آورده و مثل امروزیها خودشو با یه شورت و سوتین روبروم قرار داده . با چند تا از وسایل آرایش هم داشت رو سر و صورتش کار می کرد . هنوز موفق به دیدن صورتش نشده بودم ولی عجب کون کپل و کمر و تن و بدنی داشت این افغانیه . بر خلاف پدرش از پشت که خیلی خوشگل بود . کونش که از سر و صورت باباش خیلی خوشگل تر بود . نزدیک بود گریه کنم که دیدم یه دستی رو سرمه . با لهجه شیرین افغانی گفت آقای من از چی می ترسی .. صورتش مثل ماه زیبا و نورانی بود -ببینم تو دختر ملا عمری ؟/؟ -آقای من پس من دختر کیم ؟/؟ -هیچ شباهتی به بابات نداری . -مامانم خیلی  مقبوله . من به مامانم رفتم . تو دلم گفتم جااااان ملا عمر پس زن  نا ناز تو رو هم باید بگاییم شانس آوردم که تو گی نبودی و مجبورم نکردی تو رو بگام ملاعمر!.. مو بر تنم سیخ شد نکنه ملا عمر کونی باشه .-آقا جان کنیزتو قبول نداری ؟/؟ بگو چه چیزی شما رو مکدر می کنه . -ببینم اسم شما چیه .. -می تونی منو صدا کنی ملوس بانو -ملوس بانوی من می ترسم بابات منو بکشه . سر از بدنم جدا کنه . -سر ور من ! پدرم بچه هاشو دوست داره . تا موقعی که سایه شما رو سرم باشه و در اینجا یا به امید خدا در افغانستان با هم زندگی کنیم کاری به کار شما نداره و تازه با ناز و نعمت هم می تونی زندگی کنی . همه چی بستگی به نظر من و رابطه شما با من داره .. وای که بیچاره شده بودم . من تا آخر عمرم چطور با یه زن سر کنم . من دیگه مادرمو نبینم ؟/؟ خواهرم کتی رو نبینم ؟/؟ ظاهرا اگه گردنم قطع می شد خیلی راحت تر بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

پرواز هوس 10

من و کیانا تا دقایق زیادی در آغوش هم بودیم . کیرم داخل کوس مامان داشت آب می شد . دوست نداشتیم از هم جدا شیم . از پنجره بیرونو نگاه می کردیم . همه جا زیبا بود ودریا آرام . چراغای روشن و سر و صداهایی که از دور دست به گوش می رسید . -کیان بازم هوس دیسکو داری ؟/؟ -اوه مامان چی میگی تو از هر دیسکویی واسم دیسکوتری . تو نهایت حال و عشق و صفایی . تو رو دارم دیگه تفریح می خوام چیکار کنم . تو خود عشق و تفریح و حالی .  با بوسه های نرم و مکیدن سینه هاش دوباره حشریش کردم . نه مثل این که خیال سیر شدن نداشتیم . این بار اگه نوبتی هم می خواست باشه دیگه نوبت کون مامان بود . کیرمو بیرون کشیده تا کون قمبل کرده اونو بیشتر و بهتر در اختیار خودم داشته باشم -اووههههه کیان سوراخ کونمو که بازم لیسش می زنی اونقدر سوراخ کون مامانو غرق بوسه اش کردم که خیسی کوسش سرازیر شد با یه ناز و عشوه خاصی گفت کیان تو که منو کشتی دوباره اگه می خوای بذار تو کونم دیگه . نمی دونستم این قدر بهت حال میده -مامان اگه دوست داری بذارم تو کوست . نه نه وقت واسه عشقبازی زیاد داریم . -کیانا اگه بگم بیست بیستی دروغ نگفتم . هیچ اشکالی نمیشه تو تن تو دید و تو اخلاقت و تو رفتارت .. -خوشت میاد کیان ؟/؟ -آرررررره آرررررره کونشو گردوند و منو بیشتر اسیر اون سوراخ ریزش کرد . هر کرمی رو که دم دستم داشتم به سوراخش مالیدم . مامان چشاشو بسته بود و دندوناشو به هم می فشرد و منم که هوس کون داشتم با صبر و حوصله گذاشتم که کیر راهشو پیدا کنه . چه منظره قشنگی درست شده بود . تماشای خود این صحنه هوس منو بی نهایت کرده بود . دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم تا طول لذتم زیاد تر شه . --کیان کیان جان هر مدل دوست داری با کونم حال کن . در اختیارته . کیرم هر لحظه بیشتر می رفت توی کون مامان و کف دستمم  از همون پشت گذاشته بودم رو کوسش تا حال بیشتری بهش بدم . -مامان این همه گاییدمت بازم هوس داری ؟/؟ --عزیزم تو خودت به کی میگی . تو هم که سر شار از هوس و شهوتی . دوست داری چه جوری باشم ؟/؟ -همین جوری که الان هستی مامان . داغ داغ داغ . سر حال . حشری و با نشاط .فقط مال من باشی فقط زیر کیر من .-اووووووففففف داری این حرفا رو می زنی و سوراخ کونمم داغ کرده. بذار کیرت تا ته بره . مامان چقدر داغه . کونت کیرمو سوزونده .. -حسش می کنم . اون گرمای تیزو احساسش می کنم . سرشار از هوس . -کیانا دارم با تمام وجود کونتو میگام .. با یه دستم با سینه هاش ور می رفتم .. سوراخ مامان دیگه روون شده بود . حالا می تونستم کیرمو تا آخرا بکشم بیرون و دوباره فرو کنم توکونش . چند دقیقه بعد سرعت گاییدنمو زیاد ترش کرده تا در هر ضربه بالای کونش بخوره به ناحیه بالای کیرم و صدا بده . از این صدای سکس خیلی خوشم میومد . حال می داد . هوسمو زیاد می کرد . و این هوسم وقتی بیشتر می شد که کون مامان مثل ژله می لرزید . مثل یک ژله سرخ و سفید.حس کردم که خیلی خیلی داغ و بیحس شدم و کیانا هم کونشو طوری می گردوند که کیرم دیگه نمی تونست مقاومت کنه . هرچند کون مامان اسیر کیر من بود ولی این کیر من بود که تسلیم کون مامان کیانا شده بود . داغ داغ شده بودم و کیرم داغ تر از جاهای دیگه شده بود . خیلی لذت می بردم یه لذتی که دست کمی از لذت خالی کردن آب توی کوس یا کون نداشت . تصمیم گرفتم که آبمو خالی کنم ولی دیدم که آب کیر من داره از سوراخ کون مامان داره بیرون می ریزه . کون عزیز دلم جادو کرده بود .. طوری که اصلا نفهمیدم کی آبم اومد . وقتی که دوباره تو بغل هم قرار گرفتیم اینو واسش تعریف کردم . مامان کیف می کرد و لذت می برد از این که می دید این همه به اون وابسته شدم و نیاز هامو می خوام که اون واسم تامین کنه . من و اون دوست داشتیم که بازم تو پاتایا بمونیم . -ببینم کیان دوست داری یه ویلای اختصاصی تو یه جای باحال با یه دور نمای خوشگل و منظره های جذاب و زیبا کرایه کنیم ؟/؟ یه جایی که مث باغ بهشت باشه ؟/؟ -مامان می دونی اجاره اش چقدر میشه ؟/؟ -خب اولا که پولشو من می دم و به اندازه کافی و زیاد پول دارم . تازه یکی دو شب بیشتر اجاره اش نمی کنیم . از طرفی دوست دارم تو این باغ بهشتی که من و تو درش قدم می زنیم فقط من باشم و تو . هیشکی دیگه نباشه . دوست دارم هر دو تامون لخت باشیم . لخت لخت . تو هر گوشه از این ویلا و باغ هر کاری که دوست داریم انجام بدیم . یه ویلایی که بیشتر جاهاش طوری باشه که اگه سکس می کنیم کسی ما رو نبینه جایی که دور نماش خوشگل باشه و من و تو تا اونجایی که دلمون بخواد با هم حال کنیم . انرژی  بگیریم و شارژشیم . مزه اش تا سالهای سال زیر کوس و کیر ما باقی بمونه ..  پونصد دلار و هزار دلار که دیگه ارزشی نداره . واسه خودم و تو هزاران هزار دلار هم که باشه هزینه می کنم . من تازه دارم معنی زندگی رو می فهمم . تازه دارم مزه سکسو می گیرم . تازه دارم می فهمم که عشق یعنی چه .-دوستت دارم کیانا . عاشقتم . می دونم که توی باغ بهشت خیلی بهمون خوش می گذره . بیصبرانه منتظرم که فردا برسه و یه جای خوب گیرمون بیاد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

راز نگاه 89

-تو اگه عشقو باور داری اگه به دوست داشتن و یکرنگی معتقدی نباید از این حرفا بزنی . اگه از اول بخوای یه همچه فکری بکنی بدون که اصلا عشقی در میون نبوده . اگه با تمام وجود همدیگه رو دوست داشته باشیم پس نباید مشکلی بین ما باشه .. اگه بخوای یه بار دیگه از این حرفا بزنی اون وقته که هرگز نمی بخشمت دوستت دارم کوروش دوستت دارم .. دوستت دارم هیچوقت تنهام نذار دیگه از پیشم نرو . من به تو احتیاج دارم سرشو با دستام گرفته به لبام نزدیک کردم تا خجالتش بریزه آخه از این به بعد باید از این کارا زیاد می کردیم . وبرای اولین بار لبان ما بر روی هم قرار گرفت . اشکهای ما در هم آمیخته وشوری آن را  که از راه لب وارد دهن می شد احساس می کردیم و این اشک شوق و عاشقانه هردوما بودتادقایقی بسیار بوسه بود و بوسه . سکوت بود و سکوت . هر چند که من از عشق کوروش به سر حد دیوانگی رسیده بودم ولی اون می تونست بدون قدرت جادویی احساسمو از نگاهم بخونه . خاک تو سرت فرشته که باید محتاج جن باشی که راز نگاه رو بفهمی ... پس از چند دقیقه :-تو چه طور تونستی ساعتها منتظرم بمونی تا شاید بیام بیرون -نمی خواستم دوباره بترسونمت و بلرزونمت -این جوری دم در هم کم نترسیدم ! راستی یادم نبود باید خیلی گرسنه باشی میای بریم رستوران یه چیزی بخوریم ؟/؟ -به شرطی که این دفعه مهمون من باشی -آخه تو مهمون منی -فرشته جون اگه نذاری من حساب کنم نمیام . آخه مردی گفتن زنی گفتن . -باشه هر چی تو بگی من مطیع توام . ولی یه چیزی رو یادت رفته به من بگی -چی رو ؟/؟ -تو که نگاه خونی ات خوبه تو چشام نگاه کن  تا متوجه شی که چی دلم می خواد -حتما باید بگم که خیلی دوستت دارم ؟/؟ حتما باید بگم که بدون تو می میرم ؟/؟ حتما باید بگم که عاشقتم ؟/؟ حتما باید بهت بگم که چون من و تو اختلاف طبقاتی داریم نمی تونیم باهم باشیم ؟/؟ .. این جمله آخری رو که گفت و می دونست داره منو اذیت می کنه گوششو کشیده و گفتم این آخرین جمله ات که اضافی بوده رو دیگه نشنوم حالا بریم شاممونو بخوریم . رفتیم ومن که حسابی اشتهام باز شده بود به جای یه وعده دو وعده شام خوردم . -کوروش جون بذار من حساب کنم خرجت سنگین میشه ها . -منو از چی می ترسونی حالا حالا ها به تو بدهکارم . بازم به چشای قشنگش نگاه کردم . نمی دونم چرا اصلا در مورد کوروش خوشگله خودم دلم نمیومد تقلب کنم ولی بعضی وقتا مجبور می شدم . از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم . در نگاهش فکری موج می زد که بزرگترین آرزوی زندگی من بود . داشت با خودش فکر می کرد که آیا میشه این فاصله ها رو بشکنه و یه روزی موفق بشه با من ازدواج بکنه ؟/؟ دوست داشتم این حرفو خودش به من می زد . واقعا این کوروش ماهم بعضی مواقع عجب کله خری می شد . صد دفعه بهش گفتم عشق فاصله ها رو پر می کنه اگه غیر این باشه اون دیگه عشق نیست . من نمیدونم این چه استرسیه که این بچه داره . حتما از داداشا و پدر و مادرم می ترسه . من که از هیچی نترسیدم و تک و تنهاییش فرار کردم فوقش اگه اذیتم کنن این دفعه رو با کوروش فرار می کنم . ولی می دونستم فرهنگ خانواده ام خیلی بالاتر از اینهاست . هر چند مردهاش خیلی هوس بازن ولی به موقعش میشه اونا رو طوری سرجاش نشوند که تابع مقررات باشن . یعنی اونا اینقدر حالیشونه که اگه یه موقع شوهر کردم کاری به کارم نداشته باشن ؟/؟ .باشکمی سیر به خونه بر گشتیم . بازم با هم حرف زدیم . ساعت از دوازده شب هم گذشته بود . اصلا نمی دونستم ساعت چنده . برام مهم نبود . دلم نمی خواست این شب تموم شه . می ترسیدم یه موقع روز بیاد و بفهمم که همه این چیزایی رو که دیدم  خواب بوده . -کوروش ! -جان ! -می تونم یه چیزی ازت بخوام ؟/؟ -تو جون منو بخواه .-می تونیم با هم بریم کوهپایه ؟/؟ در این هوای  سرد و دلپذیر تابستونی زیر ستاره ها بشینیم -از خدامه .. چرا که نه . کنار تو حاضرم تا آتیش جهنمم بیام .. اون جایی که هر شب می نشستم نشستیم وباز هم از هر دری سخن گفتیم . -می دونی عزیزم چند شب  در تنهایی خودم و به خاطر بدبختی خودم اشک ریختم ؟/؟ ببین این دو رو بر بیشترشون دوست دختر و پسر ویا عاشق و معشوقن . اومدن که در دل این شب از آرامش عشقشون لذت ببرن . من هر شب با حسرت به اونا نگاه می کردم . آرزوم بود که  تو کنارم باشی و منم با سکوتم فریاد بزنم که منم یکی رو دارم . یکی رو دارم که بهش ببالم یکی رو که تکیه گاهم باشه یکی رو که دوستم داشته باشه . -فرشته ! می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -صدتا بپرس -بامن ازدواج می کنی ؟/؟ .. با این که از آرزوی قلبی اش با خبر بودم ولی انگار این حرفش برام تازگی و هیجان خاصی داشت دیگه نمی دونستم از خوشی چیکار کنم یعنی برای من روزی هم هست که از امروز بهتر باشه ؟/؟ دورو برمو نگاه کرده و منتظر یک فرصت حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بودم ودر یک لحظه که دیدم کسی مراقب ما نیست یک بوسه یک ثانیه ای از لبان کوروش گرفته وگفتم حالا جوابتو گرفتی ؟/؟ فقط حیف که اینجا خونه نیست وگرنه  جواب طولانی تری بهت می دادم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

هرکی به هرکی 33


واقعا نمی دونستم چه عکس العملی نشون بدم . درون من غوغایی برپا بود . داشتم رو ابرها پرواز می کردم . آهوی ناز خودمو می تونستم عروس خودم حسابش کنم . نباید خوشحالی خودمو بهش نشون می دادم . باید روش منت میذاشتم .. خیلی بیشتر از اونچه موقع سکس به خودم فشار می آوردم که آبمو خالی نکنم به خودم فشار آوردم که جلوی لبخند خودمو بگیرم و هی دهنمو دایره وارمی گردوندم تا لبخندم مشخص نشه . وقتی که برخودم مسلط شدم تازه فهمیدم که این کار من یعنی پاره کردن پرده آهو چقدرمی تونه خطرناک باشه . اگه شوهر کوس خلش یهو عقلش بیاد سر جاش .. اگه مادربزرگ وبقیه بفهمن ؟/؟ نه تنها اعتبار من به خطر میفته ومنو از وکالت مجوزدادن میندازن بلکه ممکنه عضویت منو هم لغوکنن . نباید کاری کنم که آهو متوجه شه که من از این موضوع هراس دارم ولی به ریسکش می ارزه . من دارم به یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم می رسم -آهو جون کسی که ازاین موضوع یعنی دختر بودنت چیزی نمی دونه ؟/؟ مامان بابا و داداش وبقیه .. -نه هیشکی -این واسم خیلی مسئولیت داره -می دونم مطمئن باش من این خوبی ومحبت تورو هیچوقت فراموش نمی کنم . تا آخرعمرمم هر وقت تو بخوای وهرجایی که بگی خودمو در اختیارت میذارم . خیلی راحت میشه سر این چینی بی غیرت کلاه گذاشت . -نمی دونم از دست تو چیکار کنم دختر! همیشه مایه دردسری . -ببینم آریا تو که از این دردسرا دوست داشتی . -فقط حواست باشه آهو اگه ازجریان دختر بودنت کسی چیزی بدونه دوتایی مون باید خیر این محفل خونوادگی رو بخوریم . فقط باید یه کاری کنیم که اثری از خون باقی نمونه این پری جون خیلی زرنگه . رفتم طرف در ورودی سالن امتحان . از شانس بد یا خوب یه در دو در هم نداشت . کدومشونو باید قفل می کردم ؟/؟ بعضی هاشون هم که کلید رو تنشون نبود . -ببینم آریا مادر بزرگ یهو دیدی وسط کار اومد سر کشی میگی چیکار کنیم ؟/؟ یه نگاهی به دور و بر انداختم و یهو ذوق زده شدم . -آهو خودت قول دادی که هر وقت من بخوام آماده ای . من این مشکل رو هم خیلی ساده حل می کنم . -جون بابا . تازه مگه من با کیر این چینگ چونگ جانگ می تونم حال کنم ؟/؟ این محفل خونوادگی هم می خواد ماهی یه روز برگزار شه . بقیه مدت رو چیکار کنم ؟/؟ -خیلی ساده آهو جون می برمت حموم .. ته سالن حموم هم هست . جووووووون چه کیفی میده . اونو رو دستام بغلش کرده و رفتیم زیر دوش . خودم تنشو لیف زدم و روکوس نازش دست کشیدم . خیلی هیجان زده بودم . کوس کفی آهو رو گذاشتم تو دهنم . برام فرقی نمی کرد طعم صابون بده یا هر چیز دیگه ای . من به بزرگترین آرزوی زندگیم رسیدم یا داشتم می رسیدم . آرزویی که اونو از دست رفته می دونستم .عیبی نداره که همه فکر کنن دختری آرزو توسط یه چینی کوس خل بی پدر و مادر گرفته شده . مهم اینه که من خودم بدونم که این منم که تونستم پاره اش کنم . -آریاااااا زود تر کیرتو بیار . این جوری که داری می خوریش دیگه کوسمو مث یه تیکه ماهی تو ی روغن سرخش کردی . -خوشگله این اگه بره تو کوست که دیگه سوخاری میشه .. -بذار بشه بشه بشه .. سینه های مرمرین ولی کوچولوی دخترعمو جونمو تو دستام می گردوندم . نفسشو بند آورده بودم . اشکشو در آورده بودم . -آهو تو که همین حالاشم از حال رفتی .. -کاش همیشه این طور از حال می رفتم . دیگه چی می خواستم ؟/؟ دور و بر کوس صابونی آهو رو خوب با آب شستم و نوک کیرمو به سر کوس خیسش چسبوندم . لحظه موعود فرارسیده بود . خیلی داغ شده بودم . یه حسی داشتم که انگار این اولین کوسیه که دارم میگامش . خیلی به خودم فشار می آوردم که تو کوس آهو آب نریزم و یه جوری با خونش قاطی نشه . من نمی دونم این چینی دیوث تا حالا چه جوری تو کوس زنش آب می ریخته . حواسمو می بردم جای دیگه و به خودم فشار می آوردم که آب کیرم خالی نشه -چیکار می کنی آریا -یه چیزی ازت می خوام آهو نه نگو . می دونم که تا حالا دست نخورده و تنگه -پسرعمو جون تو کارتو بکن خونینم کن . سوراخ تنگ کون منو هم می تونی بازش کنی . دیگه چی بگم .. جون چه با حال می شد . اول می ریختم تو کونش بعد می رفتم سر وقت کوسش طوری بهش حال می دادم که حتی حاضر باشه با تیغ موکت بری کیر شوهرشو از ته ببره تا به کیر من برسه . -آهو این که خیلی کیپه نکنه از همون بالا جر بخوری . پس این چینی توله سگ چی رو فرومی کرده اون داخل -عزیزم تو خودت همین حالا جواب خودتو دادی . سگ که می دونی کیر به درد بخوری نداره حالا حساب کن کیر توله اش چی می تونه باشه !-ببینم می تونی این کیر اسبی منو تحمل کنی ؟/؟ -خیلی حرف می زنی آریا .. تودلم گفتم هنوز کیر آریا رو نخوردی که داری این طور بلبل زبونی می کنی .. حالا که زبونت دراز شده بیا بگیر . هنوز کله کیرم نرفته بود توی کوسش که جیغش در اومد و مشتاشو به سینه من می کوبید .  منم لبشو با لبام بستم و سنگینی خودمو انداختم رو آهویی که کمرش به دیوار تکیه داشت و اونو به طرف عقب فشارش می دادم . چند سانت اول کیر راحت تر رفت و دوباره کار سخت شد ولی من دست بر دار نبودم . آهو هم خوشش میومد و هم درد می کشید . خون از بغلای کیر و کوس جاری شده بود . انگشتمو رو خون مالیدم و روبه صورت و چشای آهو گرفتم و گفتم ببین . ببین اومد . پسرعمو کار دختر عمو رو ساخت . لباشو آزاد کردم و گفتم هرچند جاش نیست ولی می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟/؟ -بپرس هرچی دوست داری بپرس . -تومی تونستی با یه موزی بادمجونی خودتو پاره کنی و بیای پیش من و این همه دردسر نکشی . چی شد که ترجیح دادی این جوری بیای ؟/؟ -شاید به خاطر این بود که منم ته دلم دوستت داشتم و همیشه از این که بهم نرسیدیم احساس عذاب وجدان می کردم . اگه ممتحن کس دیگه ای بود شاید همین کاری رو که گفته بودی انجام می دادم ولی این جوری حس می کنم خیلی آروم شدم و خیلی هم حال می کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

فقط یک مرد 12

یه سه چهار دقیقه ای گذشت و من کونشو در مقابل دیدگان خودم قرار دادم . خیلی دلم می خواست بکنم توش . فرصت کم بود . ولی با این حال افسانه در برابر درد ناشی از فشار کیرم سخت تحمل کرد و منم کیرمو فرو کردم تو کونش . تازه داشت بهم مزه می داد و افسان جون من خوشش میومد که صدای پا شنیدیم . نمی دونم چرا اصلا دلم نمیومد که لخت افسان خوشگله رو کسی دید بزنه . نفهمیدم  چرا دیگه صدای پا نیومد . به افسان گفتم مثل این که این امریکاییها خیلی مقرراتی هستند . هنوز دو دقیقه مونده  .فهمیدن که اشتباه کردن رفتن که دوباره بیان .. تو برو من یه دستشویی برم این ته راهرو وبعد بیام به جمع شما . خیلی گرسنه امه . دلم ضعف رفته . اونو بوسیدم و یه دوستت دارم تحویلش دادم و یکی هم تحویل گرفتم و رفتم .. از در اومدم بیرون یه صدای پایی از پشت سر شنیدم . تا رفتم رومو بر گردونم دیدم یکی با یه دستمال جلو دهنمو گرفت و دیگه بیهوش شدم .  نفهمیدم چی شد . فقط صدای هواپیما رو شنیدم و واسه چند لحظه چند تا شپشوی مسلح رو دور و بر خودم دیدم و دوباره گرفتم خوابیدم  یا نه همون بیهوش شدم فرقی نمی کرد . اصلا نمی دونستم دارن باهام چیکار می کنن . فقط دوست داشتم بخوابم . تا میومدم فکر کنم چه خبره چرتی می شدم . یه موقعی به هوش اومدم که دیدم تو یه ماشین نشسته ام . دهنم بسته شده ولی چشام بازه . دستامو هم بستن .. واییییی اینا دیگه کی بودن . منو دزدیده بودن ولی نمی دونستم از چه گروهی هستن . فقط از بوی گندشون داشتم خفه می شدم . من که تو عمرم سیگار نکشیده بودم ولی این بوها شبیه بوی تریاک یا توتون های بدی بود که تو کردستان از این بوها زیاد به مشامم خورده بود . فقط حالم داشت به هم می خورد . ولی عجب منظره های زیبایی داشت . خیلی حال می داد . ولی بد جوری ترس برم داشته بود . رفتیم طرف جنگل و از اونجا به سر زمینهایی که منو به یاد فیلمهای سر خپوستی و آپاچی مینداخت که از این فیلمها زیاد دیده بودم .. خیلی شبیه به این فیلمها بود .. وای حق با من بود چند تا سر خپوست با همون لباس محلی داشتن می رفتن .. اگه اونا بخوان منو بکشن چی ؟/؟ معلوم نبود اینایی که به صورت این بوگندوها چسبیده بود ریش بود یا پشمک . یکساعت در این بیابون سبز و کوه و جنگل و در و دشت در حرکت بودیم تا این که پیاده شدیم . هیچ آدمیزاد معمولی یعنی سفید پوستی جز ما نبود . چند صد متر اون طرف تر مقر سر خپوستها بود و اینجا هم یه چند تا چادر و خیمه و اتاقک زدن بودند و منم وارد شدم .. یعنی وارد یکی از این چادر ها . لهجه این آدما نشون می داد که افغانی باشن . و تقریبا حدسم درست بود . اونا طالبان بودند . گروه مخوف آدمخوران یا آدمکشان دینی  . تنم مثل بید می لرزید . حتما می خواستند به خاطر این مسئله که من دارم یک کار غیر شرعی می کنم و جهان رو می خوام بار دارکنم منو اعدام کنن . واسه این عوضی ها فرقی نمی کنه که نسل آدم میخواد منقرض بشه یا نه واقعا عجب بد بختی بزرگی بود .. دلم می خواست سر به تنشون نباشه . پاچه خواری رو شروع کردم . - سلام بر متولیان دین . سلام بر رهروان و رهبران واقعی اسلام و بشریت . با چه زبونی از شما تشکر کنم که منو از دست امپریالیسم و صهیونیسم نجات دادین . یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم این بود که شما رو از نزدیک ببینم و موفق شدم .. دوست داشتم یه تقیه هم بزنم و خرشون کنم .. .. دین شما آیین شما آیین بر حقه و من خیلی  طالب طالبان هستم . باید دشمنان طالبان را به دار آویخت و خونشان را مکید . خیلی گرم افتاده بودم و بقیه محو سخنان من شده بودند . دیدم یکی با آرنج زد به پهلوم و گفت خوبه دیگه بذار امیر المومنین حضرت ملا عمر بیانات خودشو ایفاد و ایراد بکنه . نفهمیدم منظورش از ایفاد چیه .. وای ملا عمر چه وحشتناک ! -ببخشید قربان خیلی تعجب داره که شما تو دل امریکا مخفی شدین . با لحنی جدی و شمرده گفت کوروش آریایی این قدر ها هم تعجب انگیز نیست . داماد من شوهر دخترم بن لادن که قوی تر از این ها عمل کرد و جایی که مگس نمی تونست پر بزنه و سوزن رو رو هوا با آهن ربا می گرفتند چند تا طیاره رو فرستاد تو ساختمون اقتصادی نیویورک و واقعه 11 سپتامبر رو به وجود آورد . -خدا رحمتش کنه شهید بن لادنو . اون حتما جاش تو بهشته و شما هم اون دنیا با هم محشور میشین . من افتخار می کنم که با شما همسایه هستم . ای کاش من هم یک افغانی بودم . یک افغانی طالبان . -برای تطهیر شدن هیچوقت دیر نیست . رفتم جلوتر و سر گندیده ملا عمر رو بوسیدم و دستی به ریشش کشیدم و گفتم امیدوارم که خداوند توبه مرا بپذیرد اول خدا و بعد رحم شما .. از این کوس شرات گفتم و یه آبگوشتی برام آوردند که بخورم . معلوم نبود گوشتش مال کدوم حیوون بود -ببخشید این گوشت گوسفنده ؟/؟ -بخور و نعمتهای خدا رو شکر کن .. ولی این گوشت گوسفند نیست . خوک هم نیست . شاید بوفالو یا خرگوش حلال باشد ... ای که هی دخترتو گاییدم ملا عمر . زنتو گاییدم که منو به این روز سیاه ننشونی . این جور که معلوم بود قصد اعدام نداشتند .. کاش یه لعنت دیگه ای اونا رو می کردم . اعدام کجا بود !  عجب خوش خیالی بودم من یعنی بد خیالی بودم من . دختر ملا عمر زن بن لادن بود و ملاعمر گفت که باید دختر منو بگایی و حامله اش کنی و تا موقعی که از شکمش یه پسری دنیا نیاد که بتونم نگهش داشته باشم و افتخار طالبانش کنم ولت نمی کنم -ملا عمر جان یعنی من باید تا آخر زایمان دخترت همین جا بمونم ؟/؟  فرض که موندم . اومدیم بچه دختر در اومد . این دخترتم تا اول یائسگی دختر زایید من چیکار کنم . -از این طبیعت زیبا لذت ببر . یه چیزی حدود صد تا زن اینجاست . همین ها برایت کفایت می کند . دیگه پدرت در نمیاد که بخوای با یه دنیا طرف شی ...... خاک بر سرت کوروش ! کاش همراه افسانه می رفتم سالن .. طرف دستشویی رفتن چی بود ؟/؟ با یه پرواز چند ساعته از شرق امریکا منو به غرب امریکا آورده بودند . ظاهرا اینا با این گروه از سرخپوستای این اطراف دست به یکی کرده بودند و احتمالا با چند تا امریکایی حق و حساب بگیر هم در ار تباط بودند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

سیزده عشق 5


علی ! می تونی واسم بگی که من دیشب چه حسی داشتم و حالا چه حسی دارم ؟/؟-من از کجا بدونم ؟/؟ تو که خودت تا چند سال دیگه دکتر میشی . یه مریض وقتی اول میره پیش یه پزشک تا ویزیت بشه اول دردشو میگه شرایطشو بیان می کنه .. تازه من که پزشک نیستم -شاید بعضی وقتا برای بعضی ها باشی .. دیشب وقتی که بالاجبار از پیشت رفتم تا صبح خوابم نبرد . همش چهره تو رو می دیدم که چطور خودتو واسه من به خطر انداختی . اون دستی رو که ازش خون می ریخت و اون نگاه بیجان تو رو .. -ازبس که دلسوز و مهربونی . شاید پیش وجدان خودت ناراحت بودی . اگه یادت باشه تو و دخترا خیلی سر به سرم میذاشتین . توکه می گفتی خیلی خجالتی هستی -علی چرا همش سعی داری که موضوع رو عوض کنی ؟/؟ حس کردم که دوست دارم پیش تو باشم . وقتی به این فکر می کردم صورتم داغ می شد -حتما خیلی نگرانم بودی -هیچوقت به یه پسر این طور فکر نکرده بودم . این چند ترمی رو که گذروندم هیچ پسری چنین احساسی رو در من به وجود نیاورده بود -شاید همه اینا واسه اینه که انتظار نداشتی یه غریبه ای که مسخره اش می کردین بیاد کمکت -داری چوب می زنی ؟/؟ بگو هر چی بگی حق داری . شاید این چیزی که داری میگی تا حدودی درست باشه ولی همه این چیزا با یه بهونه ای شروع میشه -ببینم این بهانه ها منطقیه یا نه ؟/؟ -علی این قدر سر به سرم نذار . چرا می خوای با احساسات من بازی کنی ؟/؟  چرا باورم نداری ؟/؟ چرا می خوای منو از خودت برونی ؟/؟ من دوستت دارم علی عاشقتم .. حس کردم که با این حرفش دنیا رو به من داده و خودشم سبک کرده . هر دو سرمونو انداختیم زمین . جرات ادامه حرفو نداشتیم . -فکر می کنی درسته که آدم بعد از بیست سال زندگی بیست ساعته عاشق بشه ؟/؟ با دو تا دستاش دستامو گرفت تو دستش و تو چشام نگاه کرد .. -علی نگو که دوستم نداری .. اگه اینو بگی باورم نمیشه چشات یه چیز دیگه ای میگه درسته که من تا حالا عاشق نشده بودم ولی حالا که عاشق شدم می تونم نگاه یه عاشقو حس کنم و بفهمم -پس واسه چی ازمن می خواستی که احساس تو روبیان کنم ؟/؟ -واسه این که دوست داشتم از زبون خودت بشنوم و این تو باشی که بهم میگی دوستم داری عاشقمی و بهم بگی که عشق منو درک کردی ولی تو نخواستی غرور خودتو زیر پا بذاری ومن این کارو کردم تا بهت نشون بدم که چقدر دوستت دارم . چشاش پر از اشک و التماس بود ویه هیجان و لرزش خاصی رو در اون می دیدم . اونو به طرف خودم کشوندمش . دوست داشتم بغلش کنم  . لباشو ببوسم . صورتشو غرق بوسه کنم ولی حس کردم عشق ما عشقی نا فر جام خواهد بود . -راستشو بگم نسبت به تو چه احساسی دارم ؟/؟ حالا من یه سوالی ازت می کنم . من تا دیروز می خواستم بمیرم . گاهی به سرم می زد که خودکشی کنم . زندگی برام ارزش خودشو از دست داده بود . چیزی به نام خوشی واسم وجود نداشت . زیباییها رو می دیدم ولی انگار همه چی واسم زشت شده بود . ولی یه روزه حس می کنم هیچوقت صنمی برام وجود نداشته .. همه این رنجها واسم یه خواب و خیال بوده حالا خورشیدو دوباره خورشید می بینم . چمنها و شکوفه های زیبای بهاری و این درختا ی سبز و سربلندی اونا بهم لذت می ده . آواز پرندگان رو , نغمه مرغان بهشتی احساس می کنم .. ازت می پرسم فکر می کنی همه اینا واسه چی باشه ؟/؟ اگه فکر می کنی که من زندگی تو رو نجات دادم تو هم امید و زندگی رو به من بر گردوندی . شاید من جسم تو رو نجات دادم ولی تو روح منو نجات دادی . ارزش کار تو خیلی بیشتره .. این منم که حالا بهت بدهکارم .. من مغرور نیستم . تو با نگاه خودت خیلی خوب به احساس درونم پی بردی . آره من دوستت دارم دوستت دارم عاشقتم با تمام وجودم می خوامت . اگه هزار تا جون داشته باشم بازم حاضرم همه رو به خاطر تو وواسه تو بدم . نمی تونم فراموشت کنم .. ولی چیکار کنم که حس می کنم بازم دارم یه کار بیهوده می کنم یه احساسی که من و تو رو به جایی نمی رسونه . امکان نداره من و تو بتونیم به هم برسیم . من محکوم به شکست هستم . من حق ندارم عاشق باشم و کسی رو دوست داشته باشم . تو آینده روشنی داری . میگن جنگ اول به از صلح آخر . تو یه روز بیشتر نیست که باهام آشنا شدی .. -ولی حس می کنم بیشتر از خودت خودتو می شناسم . اگه منو دوست داری و میدونی که منم دوستت دارم پس چرا این قدر راحت می خوای از من و عشق من بگذری . با تمام وجودم دوستت دارم عاشقتم .. اونو دوباره به خودم فشردم . بوی تنش بوی عشقو می داد بوی پاکی و صداقتو . یعنی من بازم دارم خودمو به دامی میندازم که نتیجه اسارتشو نمی دونم ؟/؟ دلم می خواست اسیرش بشم . اسیر عشق بشم . هنوز یه روز کامل نشده بود که دیده بودمش .. ولی نه عشق من و اون نمی تونست سر انجامی داشته باشه . شاید عذاب جدایی در آغاز راه رو می شد تحمل کرد ولی عذاب در میانه راه رو چطور . -لاله حس می کنم که خوشبخت ترین مرد روی زمینم چون طعم بد بختی رو چشیدم طعم شکست در عشقو .  من نمی خوام زندگی تو رو تباه کنم . کاش اینجا یه هاون داشتم و داخلش آب می ریختم تا عشقمو نو واست تفسیرش کنم . -خیلی بد جنسی علی ! می خوای بگی عشق پاک من و تو آب در هاون کوبیدنه ؟/؟ اصلا مگه خودت نگفتی که به من بدهکاری .-من باید بهت چی بدم تا بدهکاریمو داده باشم .. -من خودتو میخوام خودتو ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

فاطمه , فاطمه است

خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است دیدم که فاطمه نیست . خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست . خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است دیدم که فاطمه نیست ........ نه همه این ها هست و این همه فاطمه نیست . فاطمه فاطمه است .... معلم راستین , استاد شهید , زنده یاد دکتر علی شریعتی ........... فاطمه (ع )بر ترین بانوی جهان در تمام عصر ها و نسل هاست . پاک ترین و مشهور ترین آنها . او مادر,  همسر و دختری نمونه بود . الگوی زنی دلاور در برابر مسائل و مصائب  اجتماعی . او یار و یاور علی بود . فاطمه پاک , فاطمه مقدس , فاطمه ای از خون پیامبر که می توانست یک پیامبر باشد . شاهزاده ای که می توانست شاهانه زندگی کند . ملکه ای که می توانست چون تاجی پر نگین بر تارک زمانه بدرخشد ولی فقیرانه زیست تا با دستهای زخمی خود به بشر و بشری ها نشان دهد که بهشت را به بها دهند نه به بهانه . فاطمه می دانست که معامله با خدا سود مند ترین تجارتهاست . فاطمه می دانست که عشق به خدا برترین عشقهاست . فاطمه جان ! قلم در وصف تو عاجز است . دستانم می لرزد . اندیشه ها راه به جایی نمی برند . تو بر تر از آنی که من بخواهم از تو بگویم . بی بی دو عالم ! دعای خیر خود را از بنده گناهکارت دریغ مدارکه در قیامت کبری در برابر تو و خدای تو سر افکنده نباشیم . فاطمه جان ! امروز همه در سوگ تو گریانیم و می دانم که تو بر زندگی ما می گریی . چون  خدای تو می خواهد که خدا گونه به آنان که نیمه شب سر در چاه فرو می برند و با او راز و نیاز می کنند بیندیشی . فاطمه جان ! آنچنان کن که با نام تو به نوای دنیوی خود نرسند .. آن زنان پاکدامنی که برایشان دل می سوزانی و با سیلی صورت خود را سرخ می دارند از تو و خدای تو چشم یاری دارند .. فاطمه جان ! امروز پیروان تو , عاشقان اندیشه و راه تو در سوگ تو گریانند از تو می گویند .. فاطمه جان ! می خواهیم که پاک باشیم .. می خواهیم که با دیدگانی بینا سیمای نورانی تو را ببینیم ... تو آن قدر خوبی آن قدر پاکی آن قدر مهربانی که نمی دانم چگونه بگویم چگونه بنویسم که با بار سنگین گناهان خود باز هم چشم یاری از تو ملکه بهشت را داشته باشم . بانوی من ! بانوی ما ! به بانوان ما رحم نمی کنند . شاید اگر تو صدای نیازشان را به گوش پروردگارت برسانی دعایشان را اجابت فر ماید .. می دانم که او دخت عزیز عزیز ترین عزیز خود را دوست می دارد . بانوی گرامی ما ! عرق شرم بر پیشانی بندگان شرمسارت بخشکان ! بیگانه صفتان و بیگانه پرستانی که با نام تو شیطان را فریاد می زنند هر گز نتواسته اند و نخواهند توانست که فرشتگان و پیروان پاک نهادت را بفریببند . فاطمه جان ! از تو گفتن کافی نیست چون تو بودن رانتوانیم راه تو پیمودن که توانیم . آخرتت را به دنیایت نفروختی اما در سایه خیالی تو آخرتشان را به دنیایشان می فروشند . فاطمه جان ! ردای شیطانی از دوش شیاطین روز گار برانداز ! سنگ خشم خداوندی را بر سر اهریمنانی  که سنگ تو را به سینه می زنند بکوب تا زنان درمانده و اشک ریز و به بیراهه رفته ای که مرگ را بر زندگی ننگین تر جیح می دهند بدانند که فاطمه و خدای فاطمه فراموششان نکرده . فاطمه جان ! با تو سخنها دارم . از تو می خواهم آنچه را که از خدای خود می خواهم . از تو می خواهم که به من عاشقانه پرستیدن را بیاموزی . از تو می خواهم که که به من دوستانه از دوست گفتن را بیاموزی .. از تو می خواهم که به من دلاورانه و شجاعانه زیستن را بیاموزی . بانوی گرامی ما ! بانوان پاکدل ما خود را کنیز تو می دانند هر چند تو خود را ملکه آنان نمی دانی . هر چند که خدا وندگار دو عالم یگانه بخشنده راستین و در گذر حقیقیست ولی تو را به پاکی تو سوگند ت می دهیم که ناشران فقر و فحشارا آنچنان بر سر جایشان بنشانی که در آتش خود پرستی و بیگانه پرستی خود بسوزند . فاطمه جان ! دوستت می داریم هر چند بدکردار و گناهکاریم اما نمی خواهیم که چنین باشیم . دوستت می داریم چون که تو, تو هستی . آن چنان که محمد محمد است  و علی علی .. حسین حسین است  و خدیجه خدیجه ... گردانندگان این مجموعه  (من وامیر) سالروز شهادت سالار و سرور زنان بهشتی را به مسلمانان جهان تسلیت عرض نموده , باشد که فاطمه گویی ما فاطمه گونگی گردد . دوست دارم که در میان تکرار و تکرار ها باز هم بگویم فاطمه جان ! دوستت می داریم چون که تو, تو هستی آن چنان که محمد , محمد است  و علی , علی . حسین , حسین است و خدیجه,  خدیجه ... آری فاطمه , فاطمه است ... ایرانی
 

ابزار وبمستر