ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زنی عاشق آنال سکس 53

حالا من چیکار کنم سحر! دوست داشتم دو تا کیر بره توی یه سوراخ .. آخه من نمی دونم باید به کی بگم که نمی خواستم این طوری شه . سحر در گوشم گفت یواش تر این قدر آه و ناله نکن . این پسرا فکر می کنن تو کم آوردی خوبیت نداره .. آتنایی که کمر تمام کیر ها رو توی کونش می شکست که نباید این طور به دست و پا زدن بیفته . -به خاطر همون کون دادنهاست که دارم حرص می خورم می خوام همچنان یکه تازی کنم .. -تو هنوز هم بهترینی آتنا ..   تو که عمدا نمی خواستی کس بدی .. -ببخشید خانوما مشکلی پیش اومده که دارین در گوشی حرف می زنین ؟ اینو تورج گفته بود .. ایرج یه لحظه کیرشو کشید بیرون و گفت من حالا می دونم این مشکل رو چه جوری حلش کنم .. تا رفتم سرش داد بکشم  که واسه چی کیرت رو از توی کونم بیرون کشیدی که من تازه داشتم حال می کردم و از دستش هم خیلی ناراحت بودم یهو حس کردم که یه چیز دو چله ای داره توی کس  من حرکت می کنه . اون کیرشو فرو کرده بود توی کس من .. اونو قرار داده بود کنار کیر تورج .. واااااااییییی  نهههههههه -ایرج تو چیکار کردی .. -من هر چی آتنا جونم گفته رو گوش کردم .. گفته بودی که می خواستی دو تا کیر بره توی یه سوراخ و من هم همین کار رو انجام دادم . این جوری حالا فقط کیر تورج داره توی کس تو حرکت می کنه . واااااااااااااایییییییی من چقدر باید از دست این دو تا حرص بخورم . داشتم دیوونه ام می کردن . ولی به حرفم که فکر کردم دیدم حرف من کمی منحرف کننده بود و این بیچاره هم تقصیر نداره رفته ثواب کنه کباب شد .. -تورج ..ایرج جفت کیراتونو بکشین بیرون هر دو تا رو فرو کنین توی کونم . .. تورج : پس کس چی ؟ ما تازه داشتیم با کست حال می کردیم . -باشه اونم بعدا بهتون میدم . حالا که نجسم کردین .. دیگه تا آخرشم هر کاری دوست دارین بکنین .. خودم کردم که لعنت بر خودم باد . من به شما پسرا نگفتم که نمی خوام کس بدم و اینو فقط مختص شوهرم قرار دادم ؟ ایرج : شرمنده آتنا جون .. تورج : حالا این دفعه رو حال بده دفعه دیگه رعایت می کنیم .. اینا دیگه عجب پسرای پررویی بودن . هنوز این دفعه رو از گلوشون پایین نرفته واسه دفعه دیگه به دلشون صابون می زدند .. -تورج چون تو اون زیر دراز کشیدی اول تو کیرت رو بفرست که بره  توی کونم . بعد ایرج از بغلش می فرسته بره .. با کف دستام  کونمو باز و بسته اش کرده و دو تا قاچاشو به دو طرف یه چرخشی داده و گفتم پسرا این سوراخ تنگو می بینین من اگه بهش حس و هیجان بدم می تونم اون لحظه ای که شما دو تا کیر رو می فرستین داخل , عضلاتو کمی شل کنم و با این تکنیک خودم که از فکرم سر چشمه می گیره دو تا کیر رو یه جورایی قبولش کنم و دردم نگیره . این جوری داشتم بهشون می گفتم که اگه یه وقتی دو تا کیر رفت توی کون و آخ آخ من بلند نبود فکر نکنن که کون گشاد هستم .. دیگه یواش یواش داشت از یادم می رفت که کس دادم و حالم گرفته شد . تورج لباشو گذاشت رو لبام . کیرشو که خیلی دراز و کلفت شده بود به سوراخ کونم فشار داد ..-آخخخخخخخخ جااااااان تورج .. زیاد نفرست اون داخل که یه جا خالی هم داشته باشه  برای ایرج که  از بغلا بره توش  .. در همین لحظه اون سه تا زدند زیر خنده .. نفهمیدم برای چی دارن می خندن .. حواسم از بس به این تکنیک بود .. سحر: آتنا چی گفتی .. با این که حواسم نبود چی دارم میگم ولی جملات اومد تو ذهنم .. منم خنده ام گرفت آخه  گفته بودم که ایرج از بغلای کیر تورج  بره توی کونم .. خلاصه اونم یه چند سانتی از بغل کیر تورج کیرشو کرد توی کونم .. -اووووووووفففففف .. حالا دارم حال می کنم . دارم لذت می برم . پسرا کونو دارین ؟ حال می کنین .؟ لذتو حس می کنین ؟ .. تورج از اون پایین راحت تر کیرشو توی کون من حرکت می داد . یه خورده ای مقعدم دردش گرفته بود . ولی با این حال تحمل می کردم . جوووووون .. -آخخخخخخخخ بچه ها دیدین .. من دو تا کیرو با هم تونستم توی کونم جا بدم . از این با حال تر نمی شد .. فقط کار خودمه . فقط منم که می تونم .. جوووووووون .. چه کیفی داره ! بازم بکنین منو .. اگه خوب حال بدین میگم منو از کس بکنین .. ایرج اگه می تونی تو هم یه حرکتی به کیرت بده حالش بیشتره ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام


معشوق من میگه تو بعد از یه مدتی نباید دوستم داشته باشی و باید عاشقم بشی.

استاد فرق دوست داشتن کسی و عاشق کسی بودن چیه؟

ایرانی گفت...

با سلام و درود به آشنای عزیز ... برای این مسئله تفسیر زیادی شده .. باید به معنای عشق و دوست داشتن پی برد و بهتره بگم باید این دو رو احساس کرد . در چند سطر نمیشه توضیح داد و همه هم یک نوع بر داشت نخواهند داشت مهم اون خواسته و انگیزه طرف از بیان این مسئله هست . عشق ..یا دوست داشتن یا عشق و دوست داشتن ... بعضی ها دوست داشتنو بالاتر می دونن بعضی ها عشقو .. برخی عشقو فقط مخصوص خدا می دونن . بعضی مثل من بر این عقیده اند که تا زمانی که عاشق خدا نباشی و اونو دوست نداشته باشی عشقهای زمینی مفهومی ندارند و اگه خدا رو بپرستی عشق زمینی اصولی و منطقی و پر احساس و لذت بخش میشه .. اگه معشوق شما به شما همچین حرفی زده منظورش اینه که عشق به معنای نوعی دوست داشتنه که همه نوع فداکاری رو به همراه داشته باشه .. مثلا تو از شخصیت یکی خوشت میاد دوستش داری مرد یا زنی وفا داره بهش احترام میذاری . مثلا اگه یه دختر باشی و یک مرد خونواده دار و نجیب و پاک و خوشنام بیاد خواستگاریت ممکنه دوستش داشته باشی ولی اون جذبه و جاذبه و کششی رو که تو رو به اون پیوند بده در خودت حس نمی کنی . اون چیزی که روح شما رو به هم پیوند میده .. ممکنه گاه با منطق باشه و گاه نباشه ... همسر من ده سال دوست دخترم بود .. خب دوستم داشت ولی در این جا عشق بود که ایثار و فداکاری با خودش آورد . اون خیلی زیبا بود و من نبودم .. اخلاق و نجابتش بیست بود و هست . تازه از سربازی اومده بودم و تازه استخدام جایی شده بودم قبول کرد با من آس و پاس اون وقتا که می خواستم برم اجاره نشینی و پول پیش کرایه خونه رو بابام داد از دواج کنه . بگذریم با یه دوست داشتن معمولی نمیشه این کارا رو کرد .. عشق اونه که وقتی طرفو نبینی و ببینی دلت واسش بتپه .. عشق اینه که گذشت رو برات آسون کنه من در مورد عشق خیلی مطلب ادبی و داستانهای زیادی نوشتم . یک داستان کوتاه نوشتم فکر کنم اسمش باشه لبخند عشق ... در این داستان دختر از سر سفره عقد پا میشه میره طرف عشقش اونی که دوستش داره .. تمام چیزا رو به جون می خره . می دونه اشتباه کرده رویه لجبازی به یکی دیگه بله گفته و با همون لباس عروس میگه نههههه به کسی که قبول کرده زنش بشه گفته نه به خاطر عشقش . چون حس کرده بعدا به خاطر عشق و عاشق بودن حسرت این روزا رو می خوره که چرا اقدام درستی نکرده . عشق لزومی نداره حتما بین یه دختر و پسر باشه .. در داستان عاطفه عشق که مثل لبخند عشق در همین سایت منتشر شده پدری عاشق دخترشه و حتی وقتی دختر دوست پسر می گیره راهنمایی اش می کنه و حتی در شکست دختر در کنار اونه ...خلاصه این که عشق مهم تره یا دوست داشتن فرقی نمی کنه .. اون احساسی رو که به دیگری داری اگه همراه با فداکاری و موندگاری بیشتری باشه بتونی خیلی کارا براش انجام بدی و خیلی کارا براش انجام ندی این برای طرف ارزشمنده به شزطی که طرف هم درکت کنه و عشق و دوست داشتن و محبتی دو طرفه بین شما باشه . فعلا با اجازه من یه یک ساعتی از سر کار اومدم خونه که داستان لبخند سیاه رو هم منتشرش کنم و برم . خیلی خوشحال شدم . اگه نکته ای برات مبهم بود و یا تیتر بعضی مطالبو خواستی بپرس . در خد متم . شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر