ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من همانم 57

اسم اون دختر بود طناز .. ولی اصلا ناز نداشت .. هرکی اونو می دید متوجه می شد که اهل دود و دمه .. خونواده درست و حسابی هم نداشت . راستش اصلا رغبتی هم نداشتم که باهاش حال کنم .. اومد سمت من ..  خجالتم میومد هروقت که اونو نزدیک خودم می دیدم . نه این که خیلی خجالتی باشم ..بیشتر واسه این که فکر می کردم اگه کسی من و اونو با هم ببینه چی حساب می کنه در حالی که من اصلا اهل بر نامه رفتن با اون نبودم و حالم بهم می خورد از این که دست خورده یکی دیگه به دستم برسه ولی اون همچین شده بود که واسه چندر غازهر کاری می کرد ..
 -چی می خوای طناز ؟ بازم که سر و کله ات این طرفا پیداشده .. دلم اصلا واست  نمی سوزه ..
 - ببینم می دونی این روزا زن بردن چقدر خرج داره ؟ 
-ولی من مفت و مجانی اونو هم نمی خوام ..
 -راست میگی ؟ دیگه خالی بندی تا این حد ؟ یه کمکی بهم بکن ..
 نمی خواستم باهاش باشم ولی دلمم سوخت ..
 -دوست ندارم بکشی ..
 -اگه نکشم می میرم .. 
ناگهان یه فکری به خاطرم رسید .. اسی هم باهاش برخورد خاصی نداشت سیستم و مسیرش طوری بود که توی بحر طناز نبود و از کاراش خبری نداشت .مینا هم توی نخش نبود و نمی شناختش ...
-ببین دختر من یه جورایی هواتو دارم . تو هم باید بهم کمک کنی . موبایل داری ؟ .. البته می دونستم بچه ها شماره شو دارن .. 
-آره .. 
یه گوشی قراضه از جیبش در آورد که مفتشم گرون بود ..
 -ببینم این کار می کنه ؟ دگمه هاش که داره میفته .. حالا شماره نگرفتی مهم نیست .. فقط می خوام یه چیزی باشه که هر وقت زنگ زدم دم دست باشی .. ببین این چند روزه به کسی جواب نمیدی جز به من .. خودم ردیفت می کنم . یه پولی هم بهت میدم که کارت راه بیفته . خدا منو ببخشه .. حاضری ؟ 
- از بس تند حرفاتو زدی که من نفهمیدم چی به چیه و می خوای چیکار کنی .. 
- وسیله آرایش که داری ؟ 
یه کیف کوچیک رنگ و رو رفته رو از جیب مانتوش در آورد که داخلش دو سه وسیله آرایشی بود و یه آینه کوچولو ..
-می بینم که تابن  دندون مسلحی 
-مسخره ام می کنی ؟
 -مثل این که باید یه لباس هم واست بخرم ..
 -اوخ جون ..
 -چیکار می کنی دختر این جوری منو نبوس .. تو باید یه جورایی نقش دوست دخترمو بازی کنی . .. می خوام از دست یکی خلاص شم ..ولی نمی خوام همه جا باهام باشی ..  فقط چند روز یا تا زمانی که در استخدام منی نباید بری پیش یکی دیگه .. شبا رو آزادی ...
 -حالا نمیشه شبا رو هم پیشت باشم ؟
 -دختره دیوونه .. تو که روزاشم پیش من نیستی .. حالا شباشم می خوای پیش من باشی ؟
 - درست فهمیدم ؟ اون دختر واست خرج تراشی می کنه می خوای از شرش خلاص شی ؟ 
-نه اتفاقا واسه این که من واسش خرج تراشی نکنم می خوام از دستش راحت شم 
-من که نمی فهمم چی داری میگی ؟ 
-همون که نمی فهمی واسم بهتره . حواست باشه باید کارت رو خوب انجام بدی .. وگرنه از پول خبری نیست . پول هر روز رو آخر همون روز بهت میدم . اگه از کارت راضی باشم . در غیر این صورت نه من نه تو و نه پول ... فقط می خوام این لک و لوک های روی صورتت بره . این قدر شبیه معتادا نباشی .. 
اینو که گفتم یه جور خاصی نگام کرد و  گفت مگه نیستم ؟ و اون وقت دو تایی مون به هم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده .
 من باید هر جوری بود ترانه رو از خودم دور می کردم . اون به درد زندگی با من نمی خورد . یعنی من زندگی اونو خراب می کردم . با این که از دستش عصبانی بودم  چون  بهم دروغ گفته بود و حس می کردم که  بزرگترین ضربه رو بهم زده ولی یه چیزی بهم می گفت نباید زندگی و آینده اونو خراب کنم . نباید کاری کنم که پیش فامیلاش خجالت بکشه نتونه پیش بقیه سر بلند کنه . زندگی که یک روز و دو روز نیست .. یعنی قدرت عشق به حدیه که می تونه تمام این مشکلات و مسائلو حل کنه ؟ در مرحله اول تصمیم داشتم که بعد ازظهر فرداش برم پارک بشینم و طناز هم همون دور و برا باشه تا درصورت آفتابی شدن ترانه من براش زنگ بزنم ... 
-دختر می تونی خوش تیپ کنی ؟
 -لباس چی ؟ پولشو بده ..
-این جوری نمیشه ..می ترسم پولشو بهت بدم بری یه کرباس بخری آبروم پیش ترانه بره .. 
-به من تخفیف میدن .. 
-نه ..من خودم میام و لباسو انتخاب می کنم ...
 باهم رفتیم واسش یه لباس شیک خریدم .. چقدر خوشحال شده بود .. توچشاش نگاه کردم 
-طناز بهم قول دادی ها .. 
-بعدش میری ؟ 
-قول میدم یه کمی هم که شده هواتو داشته باشم .. تازه شبا هم آزادی ...
-گوشی منو هم نو می کنی ؟ 
-پررو نشو دیگه .. حالا مجبور نیستی که گوشی خودتو از جیبت درآری ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 
 

ابزار وبمستر