ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لب به لب

مامان آیلینم از دست بابا تورج خسته شده بود . با این که سنی نداشت و 34 سالش بود بعد از 15 سال یه بچه دیگه آورد تا دل با با رو به خونه خوش کنه . اتفاقا بچه دختر هم بود . یه دختر تپل مپل ناز و با با هم عاشق دختر . اسمشو گذاشتند آیدا و داداشش که من باشم جناب آیدین خان . یه پونزده سالی ازش بزرگتر بودم . بابا چند وقتی رو خوب بود ولی بعد از یه مدتی سر و گوشش می جنبید و می رفت دنبال زن بازی و دختر بازی و حتی جنده . مامان خیلی عذاب می کشید و بعد از به دنیا آوردن آیداو این که بچه دختر بود سر لوله اشو بست اون موقع که من خیلی بچه بودم مامان به در خواست بابا از شغلش که کارمندی بانک بوده استعفا میده تا به خونه و زندگیش سر و سامون بده . الحق والانصاف بابا از نظر مالی هم خوب بهش می رسید . چند تا بنگاه معاملات داشته و تو خرید و فروش و بساز و بفروش هم یه دستایی داشت . یه تویوتا زیر پاش بود و یه پژو هم زیر پای مامان . قصد داشت اگه من دانشگاه قبول شدم یعنی تو کنکور به من یه ماشین کادو بده دوست داشتم یه ریو واسم بخره چون در اون حدی که می خواست بهم کادو بده این یکی رو بیشتر دوست داشتم نه واسه قیافه اش بلکه واسه شتاب و نرمی حرکتش . بابا تورج 6سالی از مامان بزرگتر بود و همیشه که دیر میومد بهونه داشت که سر ساختمون بوده مشتری داشته و از این حرفا دوبار که توسط آگاهی و اماکن دستگیر شد نتونست دیگه انکار کنه . یه خورده داشت چاخان می کرد که مامان زد زیر گوشش از یه سال پیش که می خواستم خودمو واسه سال آخر و پیش دانشگاهی و کنکور آماده کنم و آیدا هم دو سالش بود مامان حرکات و رفتارش در خونه نسبت به من تغییر کرده بود . حرفایی که می زد طرز لباس پوشیدن و آرایش کردناش . یه لباسایی می پوشید که من اگه این لباسا رو بر تن هنر پیشه های خوشگل خارجی می دیدم نمی تونستم از شق شدن کیرم جلو گیری کنم . هر چند مامان هم دست کمی از اونا نداشت . و از خیلی از اونا سرتر بود . وقتی از حموم میومد بیرون با شورت و سوتین بود حتی یه بار هم سوتین نداشت و من سینه های درشت و بی نقصشو دیدم . هنوز این تصوررو نداشتم که بخواد این تمایلو داشته باشه که پسرش آیدین با او سکس داشته باشه . یک در هزار هم تو فکرم از این مسائل نبود در این که پدر بهش نمی رسید یا خیلی کم می رسید شکی نبود . ولی بازم من رو مادر حساب دیگه ای باز کرده بودم . از هیکل خودم بگم که سر و سینه های ورزشکاری داشته و خیلی هم خوش قیافه بودم چشم و ابرو مشکی با موهایی مشکی و صورتی سفید هم شبیه مامان بودم هم بابا . مامان هم با این که لاغر بود ولی کون درشت و با کلاسی داشت . تازگیها لباس چسبون هم می پوشید و با این که کون درشتش می خواست پارچه پشتشو بترکونه وای من یکی تو کتم نمی رفت که همچه فکرایی داشته باشم  .یه بار که خاله امون اومد خونه ما و وضع عجیب مامانو جلو من دید بعد از این که فکر کرد من خوابم به مامانم گفت تو جلوی این پسر این جوری می گردی من یکی به تو مشکوک میشم . تو اگه از اولش این جوری بودی می گفتم یه چیزی . هر وقت تو رو می بینم یا داری کونتو کلفت می کنی یا سینه هاتو بیرون میندازی یا به لب کلفتت روژمی مالی که هوسی ترش کنی و با موها و صورتت ور میری واسه کی ؟/؟اون نامرد که تا نصفه شب هم خونه نمیاد .-آخه وقتی تورج به من نمی رسه منم مجبورم با این کارا به خودم روحیه بدم دیگه -به خودت روحیه بدی یا به پسرت ؟/؟مواظب باش یه وقت یه چیز دیگه ای ندی . مامان که کلافه شده بود گفت شایدم دادم . اصلا به تو چه ربطی داره . کوس دارم و اختیار . وای عجب حرفی زد . حتما خیلی عصبانی بود که این حرفو زده یا می خواسته شر خواهر ده سال بزرگتر از خودشو بکنه . خاله آرزوی من سرشو گذاشت پایین و رفت . یه مدتی بعد هم دیدم مامان واسه خودش یه لب تاب گرفته و سخت مشغوله . تعجب کردم اون که تو این خطها نبود و همش منو منع می کرد و می گفت می خوای چهار تا تحقیق از تو کامپیوتر در بیاری با چهار هزار تا فساد باید روبرو شی . اون حتی ماوس به دست گرفتنو بلد نبود . یه خورده الفبای ورود به اینترنت و چند تا کار معمولی رو بهش یاد دادم . از پسورد ورود به برنامه ها در روشن کردن کامپیوتر چیزی نگفتم . خواستم آزمایشش کنم . یه روز که خونه نبود رفتم سر وقت کامپیوترش و با کلیک کردن روی هیستوری جنایتهاشو کشف کردم . انواع فیلمهای سکسی و داستانهای حشری کننده که بیشترش داستان سکس پسر با مادر بود . پس خاله بی خود حرف نمی زد . یه چیزایی بود ولی امید وار بودم که اشتباه کنم . تازه خیلی هم ازش دلخوربودم . یه بار که دوست دخترمو آورده بودم خونه و اونو از کون کرده بودم پس از تموم شدن برنامه قصد داشت لباساشو بپوشه که سر و کله مامان پیداش شد اون که تا شب می خواست باشه مهمونی با بهم خوردن مهمونی برمی گرده خونه . حالا چی شد که قبلا بهش نگفتند و نمی دونست خدا میدونه . آبروی منو پیش دختره برد . من لباسمو زودتر پوشیده بودم .. حرکاتش بیشتر به حسادت می خورد تا دلسوزی . یه بار که هنوز بابا نیومده بود اون آیدا رو پایین تخت خواب کرده و خودشم روی تخت دراز کشیده بود . واسه یه لحظه که چشمم خورد بهش دیدم دمر افتاده و یه شورت نامرئی که نه کم مرئی نازک پاشه و سوتین هم نبسته و رو تخت ولو شده .. واسه اولین بار بود که حس کردم نسبت به مامان آیلینم یه احساس خاصی پیدا کردم . حس کردم آب کیرم از کمرم حرکت کرده و یه گوشه ای سنگر گرفته . تازه منم اون داستانهایی رو که مامان خونده بود خونده و یه خورده مسئله رو راحت تر هضمش می کردم . کون برجسته و قمبل کرده مامان تپل تر و لطیف تر و هوس انگیز تر از کون تازه تمام دخترای جوونی بود که تا به حال کرده بودم . زیر نور کم اون شورت نازکشم خوب معلوم نبود ومن تو خیال خودم یه کون صد در صد لختو تصور می کردم . هیجان زده شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم . هر چند حس می کردم اگه برم سر وقتش نه نمیگه ولی همون یه ذره تردید و شرم از کاری که تا به حال نکرده بودم مانع می شد . شایدم داستانها اون تاثیری رو که باید روش نذاشته باشه . شایدم اصلا واسه من این کارارو نمی کرد . توی همین فکرا بودم که متوجه شدم آب منی من تو دستام جمع شده . هوس زیادم سبب شده بود که با یه جلق ملایم کمرمو سبک کنم و آب کیرمو خالی . یه شب دیگه که بازم تنها بودیم و آیدا خواب بود و ماهردومون بیدار بودیم از دور دیدمش تو آشپزخونه داره دو تا نوشیدنی آماده می کنه و مثل فیلمهای سینمایی داخل یکیشون گردی چیزی ریخت . بیخیال شدم . دیدم که واسم آب میوه آورد وردست با یه لیوان .-مامان بعدا می خورم -همین الان بخور که ذهنت واسه کنکور و درس آماده باشه -چشم مامان حالا چرا به من نگاه می کنی ؟/؟سختمه مگه چی شده که من باید حتما پیش تو بخورم -چرا فکر می کنی چیزی شده باشه من میرم . فقط هر وقت خوردیش لیوانو بیار من بشورم . رفت و منم با ترس و لرز یه نایلون فریز یا فریزر گیر آورده و آب میوه رو داخلش خالی کرده سرشو گره زدم و قایمش کردم -مامان عجب خوشمزه بود دستت درد نکنه -نوش جونت -منم یواش طوری که اون نشنوه و من بشنوم گفتم فدای کونت . دمرو رو تختم دراز کشیدم . طوری که سرم به سمت راست باشه که اگه مامان اومد اتاق نفهمه که من بیدارم و چشامو راحت تر ببندم می دونم با این خواب آوری که توی آب میوه نخورده من ریخته بود یه نقشه ای داشت . حدسم درست بود نیمساعتی گذشت . اومد بالاسرم -آیدین جان بیداری ؟/؟چند بار صدام زد و جوابی نشنید دستشو گذاشت رو کش شورتم . آروم کشیدش پایین . همین یه شورت تنها تن پوش من بود . تا یه حدی پایین کشید که بتونه کیر منو بگیره تو دستاش . کیر من که تا حدی شق شده بود با مالش او به شقیت کامل رسید . داشتم لو می رفتم . اگه جای من و او برعکس بود و من کوسشو می مالوندم و به خیسی شدید بر می خوردم متوجه می شدم که طرف بیداره . از شق شدن کیر هم می شد همچین نتیجه ای گرفت . امیدوارم اون اطلاعات و تمر کزش زیاد قوی نباشه . کیرمو گذاشت تو دهنش . از ترس زود درش آورد . با نوک زبونش هوسمو همه جا پخش می کرد . شانس آوردم اینجا رو هم کوتاه اومد و زود ولم کرد . ظاهرا دستشو گذاشته بود لاپاش و با کوسش ور می رفت . من از کمر به پایینمو یه خورده به سمت بالا آورده ولی جهت سرمو به همون صورت حفظ کردم . حرکات مادر نشون می داد که به شدت حشری شده وهر لحظه بیشتر از لحظات قبل وسوسه میشه . کوسشو به کیر من نزدیک کرد . واییییی داشتم از هیجان می مردم . وسط کوسو دور شو به نوک کیر من می مالید . من محکم لبها و دندونامو به هم فشار می دادم تا بند آب ندم . مامان آیلین خیلی آروم آه می کشید -آهههههه تا کی باید چشم انتظار کیرت باشم . کاش تو هم هوس گاییدن منو داشتی . دوست داشتم بیفتم رو کوسش ولی یه چیزی مانعم می شد .مامان یه خورده با کیرم بازی کرد و فکر کنم منو حشری تر از خودش کرد و رفت . من با یه جلق خودمو سبک کرده کمی آروم گرفتم ولی اون که رفت یه خورده از گوشه در بدرقه اش کردم . چند لحظه بعد دیدم که  لخت لخت با یه موز کلفت و دراز داره میره به اتاق خواب و بقیه اشم معلومه که چیه . تا چند روز تمام داشتم حسرت می خوردم و خودمو سر کوفت می زدم که چرا از این موقعیت عالی استفاده نکردم . تا این که با با یهو هوس سفر به سرش می زنه و عشق زیارت امام رضا رو پیدا می کنه . از خوش شانسی من پنجشنبه و جمعه رو کنکور داشته و مادر گفت که به دوعلت نمیتونه باهاش بره مسافرت یکی این که من تنهام و موقع امتحان نیاز به مراقبت و پذیرایی دارم و یکی دیگه این که استرس زیاد اجازه نمیده این سفر بهش خوش بگذره . قرار شد اونا یعنی بابا و آیدا کوچولو ی 3 ساله و خاله آرزو و شوهر خاله و پسر کوچیکه شون که 14 سالش بود با تویوتای بابا برن مشهد و من و مامان با پژوی اون شنبه به اونا ملحق بشیم . واییییییی این دفعه حتما باید به نوایی می رسیدم . قصد داشتن چهار شنبه صبح راه بیفتن ولی مامان کاری کرد که غروب سه شنبه بارو بندیلشونو جمع کنن برن . هر چی بابا گفت این ماشین کولر داره خنکه رانندگی با تویوتا شب و روز نداره . مامان گفت نه شب خلوت تره و منم کمتر نگران شما میشم . هنوز از رفتن اونا دو دقیقه نگذشته بود که مامانی فتنه گری رو شروع کرد . رفت هوس انگیز ترین لباسشو که بدنشم عین یه مانکن نشون می داد پوشید . یه پیراهن به رنگ آلبالویی که یک وجب بالای زانوش بود و دو طرف دامنشم چاک داشت طوری که هر موقع چشمم به چاکش می خورد دوست داشتم بیفتم روش و یه خورده اونور ترش بدم تا کون بر جسته اشو راحت تر ببینم . کیپ تنش بود . خیلی راحت مرز بین دو تا قاچ کونشو می شد تشخیص داد . مامان آیلین روبروی آینه قرار داشت و داشت به خودش می رسید و من محو تماش بودم . فقط یه بار متوجه شدم زیر چشمی هوامو داره . بهش پشت کردم تا کیر شق شده داخل شورتمو از تو آینه نبینه من عادت داشتم تابستونا با یه شلوارکی تو خونه بگردم که یه خورده با شورت تفاوت داشت ومامان نمی خواست پیر هنشو عوض کنه . منم هر کاری می کردم تا فکرمو ببرم جای دیگه و اون نفهمه که منم خیلی لذت می برم و این جوری نازشو بالا ببره . پس از این که شاممونو خوردیم هنوزم کیرم به دیدن اون نشست و بر خاست می کرد . رفتم داخل اتاق و شورت و حوله بگیرم برم حموم . چند دقیقه دنبال شورتم بودم ومامان غیبش زده بود . حتما رفته بود یه لباس دیگه بپو شه ولی من دوست نداشتم پیر هنشو عوض کنه همین بیشتر بهش میومد . در حمومو باز کرده و رفتم تو . واییییییی نه خدای من چه اتفاقی افتاده . مامان به حالت خمیده و از رو توی وان حموم افتاده بود و رویش به طرف بیرون و پشتشم چسبیده به وان بیهوش شده بود  .پاهاش به دو طرف بالای وان طوری آویزون شده بودند که کوسش اون وسط مشخص بود . خدای من مامان خوبم . سرش خورده به جایی یا سکته کرده . یه خورده نزدیک تر شدم . دستمو از داخل آب گذاشتم رو شکمش . به زحمت فهمیدم که هنوز داره نفس می کشه . حالا چه جوری اونو بیرون بکشم . یکی که می خوابه و غش می کنه این جور موقعها وزنشم زیاد نشون میده . از بد شانسی کمرش تا خورده هم بود پاهاشو به طرف بیرون کشیدم و بعد دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو به خودم چسبوندم و طاقباز گذاشتمش زمین مامان خوبم اگه اکسیژن خوب بهش نرسه .. یه لحظه از پشت پلکای بسته اش متوجه شدم که مردمک چشاش داره حرکت می کنه . دوزاریم افتاد با خودم گفتم تو که منو نصفه جون کردی بسوزه پدر این کیر . مامان آیلین !هرچی آب کمر داشتم خشکش کردی . می دونم چیکار کنم .  تصمیم گرفتم مث آدمای گیج و نادون و ساده با خودم حرف بزنم . حالا چیکار کنم . آها ماساژمیدم تاخونش لخت نشه . چون فشارش اگه افت کنه خطرناکه از همون زیر گردن و شونه هاش  شروع کردم . دستمو دور سینه ها وقفسه سینه اش چند دور با ملایمت و با یه حالت نر مشی می گردوندم و بعد یه دفعه فشارو زیاد می کردم . از اونجا رسیدم به شکم و پهلوها و بالای کوس . چهار پنج دقیقه ای عضله بالای کوسشو که در مقابل درد مقاومت بیشتری داشته رو با پنج انگشتم جمع کرده و پهنش می کردم و این کارو اول با سرعت کم و بعد با سرعت زیاد انجام می دادم خیسی کوسش هم که به یک وجب پایین تر سرایت کرده بود کف دستمو گذاشتم رو کوس خیس و ملتهب و ملتمسش اونم به شیوه روی کوسش ماساژمی دادم و یه خورده هم شیطنت می کردم . فقط دستم خیلی خیس و چسبناک شده بود که با رون پای آیلین جون پاکش می کردم . رون پا و نوک انگشتامو ماساژمی دادم . وسریع اونو به صورت دمر بر گردوندم تا این جوری زیاد به مردمک خوشگلش فشار نیاره و به خیال خودش راحت تر گولم بزنه که یعنی خوابه . این بار از شونه ها وکمرش شروع کردم . کارم فقط ماساژبود . به کونش که رسیدم دست بردار نبودم . دو تا قاچاشو با کف دستام اسیر خودم کرده بودم و خودمم اسیرش شده بودم . به زور جلو خودمو گرفتم که شورتمو پایین نکشم و کیرمو تو کون مامان فرو نکنم بذار اون بیاد طرف من . با کونش که بازی می کردم به یکی دو تا از انگشتام طوری حالت داده بودم که در هر دور یه بر خوردی با کوس داشته باشن . و این بر خورد هم طوری به نظر بیاد که یه بر خورد نا خواسته و در اثر نوع و حالت ماساژه و از طرفی هم مامان با این تماس به اوج هوس برسه . می دونم که برشته برشته اش کرده بودم . دوباره حرف زدن با خودمو شروع کردم .. نمی دونم این چرا به هوش نمیاد برم یه تنفس دهن به دهن بهش بدم شاید بهتر شد اونو طاقبازش کردم و مثلا یه خورده اکسیژن توی دهنم حبس کردم و لب مامانو باز کرده و دادمش به اون .چند بار پشت سرهم این کار رو انجام دادم . در یکی از این امداد رسانیها دیدم لب مامان به لبام چسبیده ولش نمی کنه و یه خورده هم در حال میک زدنه . از خود بیخود شده بود . مامان بیداری ؟/؟به هوش اومدی ؟/؟در یه شرایطی قرار گرفته بود که بیشتر از این نمی تونست فیلم بازی کنه .از پلک زدن هم خسته شده بود . و هم این که پیشروی در یه حدی متوقف شده بود .چی شده آیدین جون من الان کجام ؟/؟چرا لختم ؟/؟-مامان جونم تو اومدی حموم سرت به جایی خورده یا علت دیگه ای داشته الان به هوش اومدی . من خیلی ماساژت دادم و تنفس دهن به دهن هم دادم تا الحمدلله روبراه شدی-ممنونم آیدین جون بیا یه تشکر ازت بکنم . بغلم کرد و این بار لبای منو به لباش چسبوند . کیرم از پشت شلوارک به کوسش چسبیده بود .نفسهای مامان داشت از اوج هوسش می گفت . بوسه ما خیلی طولانی شده بود . طولانی و شیرین .. -مامان -جان مامان -به نظرت تشکر طول نکشیده -عزیزم طوری جواب بوسه امو دادی که فکر می کردم داری دوست دخترتو می بوسی .-مامان تو هم طوری منو می بوسیدی که فکر می کردم معشوقتو می بوسیدی -ایرادی داره ؟/؟-خب ..-خب که چی ؟/؟من مادرتم با هم این حرفا رو نداریم . حالا اگه بهت بگم که یه خورده دیگه سرم گیج میره و باید بهم نفس بدی از همون تنفس لب به لب تا حالم جا بیاد قبول می کنی ؟/؟-مامان من واست می میرم . صورت مامان مثل گچ سفید شده بود . می خواست یه چیزی بگه که روش نمی شد . و خیلی می ترسید . رفتم کمکش . مامان هرچی که بخوای و هر چی که بگی من انجام میدم . تو اگه نبودی منی امروز نبودم . تو اگه از پسرت چیزی نخوای پس از کی بخوای ؟/؟-آیدین جون منم دل دارم . خواسته دارم . همش تقصیر پدرته که .... -که چی مامان حرفتو بزن خواسته اتو بگو اگه نگی من دیگه میرم -نه نه نه تو رو خدا یه لحظه صبر کن نرو اگه ممکنه یه لب به لب دیگه . انگشتشو گذاشت رو لبم و گفت این لب و بعد دستمو گرفت و به کوسش چسبوند و گفت این لب . حالا از جفت لبای افقیت به لبای عمودم نفس بده . دارم می میرم . زودباش دارم می سوزم دیگه نا ندارم . خواهش می کنم کمکم کن .-مامان هوس داری ؟/؟حشری شدی ؟/؟-خجالتم نده آیدین . سختمه روم نمیشه . دیگه نذاشتم مامان خانومی من بیشتر از این خجالت بکشه . نباس بروش می آوردم که هوسی شده . مگه من هوس نداشتم ؟/؟لبمو گذاشتم روی لبای کوسش .-واییییییی آیدین آیدین من دارم دوباره بیهوش میشم .-مامان نذار این قدر حرف بزنم . بذار کوسسسسسسو بخورم و باهاش حال کنم .-بکن بکن بخور پسرم باهاش حال کن .حالتو بکن ... کوس خوش طعم و خوشمزه و با کیفیت و باکلاس مامانو می خوردم . کوسش در ظاهر که تنگ به نظر می رسید . تشخیص و نظر نهایی برعهده دکتر کیر من بود تا درجه تنگی اونو تشخیص بده -نه نه نه نه راستی راستی این دفعه داشت راستی راستی بیهوش می شد و-مامان حالت خوبه ؟/؟-از خوبی زیاده که دارم دگرگون می شم کوسسسسسمو که می خوری یه جوری میشم . انگاری با دو تا کیر افتادی به جونش . به کوس لیسی ادامه دادم . کف دو تا دستاشو فرو برد لای موهام و سرمو چسبوند و محکم فشار داد به کوسش وصدای جیغشو برد بالا وقتی که می دید تحملشو نداره خودش پس می زد . خنک که می شد دوباره سرمو به کوسش فشار می داد -آیلین من . اگه دوست داری یک کیره عمل کنم ؟/؟-بکن بکن هر جوری که دوست داری بکن . فقط بکن آیدین !کیر کلفتتم که می بینم هوش از سرم می پره .چه برسه به این که بکنیش تو .. تحمل این دیگه واسش خیلی سخت تر و شدید تر از کوس لیسی بود .-مامان اینو دیگه چی میگی ؟/؟از هر طرف انگاری کم میاری . میدونی که عاشق کوسسسسسستم . بابا تا حالا چیکار می کرده . مامان خیلی تنگه . خیلی -آیدین تعارفو بذار کنار شاید از بس مال تو کلفته مال منو تنگش می بینی -به اون سینه های درشت و قشنگت به اون لبای غنچه ای و صورت ناز جذابت و به اون کون درشت و هوس انگیز ت به اون تن مست و ملنگت قسم مامان که می میرم واسه کوس تنگت -نه نه دیگه نگو این جوری دیوونه ام نکن . دو تا دستاشو به لبه های وان چسبوند ولی نمی تونست خوب به اون بچسبه . فقط جیغ می کشید . منم با یه فشار سنگینی که به خودم می آوردم  که جلو گیری کنم فقط می خواستم اونو راضی کنم .-آیدین !فدات !مامان واست بمیره تو فقط منو ارضام کن . من دارم دیوونه میشم . افسرده شدم سر حالم کن . دوباره لبخند به لبام بیار همه جاتو می خورم کیرتو می خورم .هرچی بخوای واست ساک می زنم -مامان هر جور که دوست داری تا قیام قیامت اگه بخوای تو رو می کنم . خیلی کمرم سنگین شده -عزیزم مادر واسه کمرت بمیره سبکش کن تو که میدونی بعد از آیدا دیگه سر لوله امو بستم پس معطل نکن هر طور راحتی در اختیارتم . نصف کیر تو هم بسمه . واسم نعمته . بزززززن یه خورده دور گرفتم تا این آبهای عقب نشینی کرده با آبهای منتظر مخلوط شن با یه حجم زیاد بریزم تو کوس مامان  .همین طورم شد . کیر دراز و کلفت داشتنم یه نعمتیه که لذت آدمو تو سکس چند برابرمی کنه .. وایییی به وقتی که اگه یه کیری ختنه نشده باشه .-مامان بگیر که اومد جااااااااااان چقدر یبک شدم .-آیدین من سوختم جوووووووون این چیه خیلی داغه با داغی کوسم مخلوط شده جوش جوشه . جوووووووون اووووووووفففففف . کف دستشو گذاشت زیر کوسش و آبهای بر گشتی رو تا اونجایی که می تونست جمعش کرد و انگشتاشو لیسید . اون داشت با لذت آب کیرمو می خورد و من هم از این حرکتش کیف زیادی می کردم . مامان خودشو ازم جدا کرد و بهم گفت که به وان حموم تکیه بدم . و بعد هم خودشوانداخت رو من . کون قمبل کرده اشو انداخت رو من دو تا دستاشو این بار خیلی راحت تر به لبه های وان چسبوند ومنم دو تا دستامو دراز کرده و یه قسمتی از وانو چسبیدم که سر نخورم . یه خورده کمرم درد گرفته بود ولی واسه مامان جونم تحمل می کردم . کیرم اون بیست در صد افتشو جبران کرده رسید به جای اولش . دلم می خواسن کون مامانی رو بغل کنم ببوسم . نمیدونم این مردا چقدر عاشق کونن . یه علتش یا مهمترینش این می تونه باشه که یه حالت و راهی رو به آدم نشون میده که آدم از اون طریق می تونه به دو تا مقصد برسه . یکی کوس و یکی سوراخ کون . راه رسیدن به مقصد خودش یه هیجان ویژه ای داره . به خصوص اگه این راه خوشگل و صاف با یه اتوبان وسیع باشه . نمی دونم مامان با این که یه سالی می شد که ار گاسم نشده ولی این قدر طولش می داد .پس از چند دقیقه دیدم که مامان یهو مثل برق گرفته ها لبمو با لباش قفل کرد و طوری که انگار می خواد خونشو بمکه میکش می زد اونم با فشار و سرعت .-واییییی آیدین آیدین من دیگه مردم هیشکی تو دنیا الان مثل من کیف نمیکنه ووووووووووویییییییییی فکر کنم ریختمش .اومد آههههههه خیلی مززززززه داد . سبک شدم . کمرم کمرم تنم . همه جام .-مامان حالا تو بخواب . اونو طاقباز رو زمین خوابوندم و با بوسه های گرم و نرم خودم یه بار دیگه هوسشو بر گردوندم . سینه های خوش استیلشو گذاشتم تو دهنم .-اووووووووه آیدین منو دوباره نسوزون -خودم خاموشت می کنم .-پس بخورش واقعا حکمتی بوده که این سینه ها واسه پسر گلم تازه بمونه . کوسم واسش تنگ باشه .-ومامان یه چی دیگه -آها کونمم واست بر جسته و مامانی باشه . افتاده بودم به جون سینه ها و لبشو اونو غرق بوسه کرده بودم -مامان تو که می دونی ما مردا کون پرستیم .-کدوم بته که از پرستیده شدن خوشش نیاد ؟/؟-همه بتا که جون ندارن .-کون من جون داره پسرم . واسه تو نفس می کشه . رفتیم رو تخت . اون دمر افتاده بود و قمبل کونش آتیش به جونم زده بود . اشاره ای بهم زد که بیام طرفش .-بیا بیا می دونم شما مردا عاشق کونین .-مامان تو که خودت بیشتر دوست داشتی دلمو ببری .-حالا بهت بر نخوره . من حرف دلمو می زنم . از این که احساس و خواسته خودمو بگم خجالت نمی کشم . کسرمم نیست . من عاشقتم عاشق کیییییییییییرررررررررررررتم دوسش دارم دوست دارم کییییییییییییررررررررررت بره تو کوسسسسسسسسسسسسم حاللللللل کنه حاللللللل بده دوست دارم کییییییییررررررت بره تو کوووووووونننننننم بازم حال کنه و حال بده دوست دارم بغلم کنی . منو ببوسی  .همه جامو ببوسی . سینه هامو لبامو .... دوست دارم شونه هامو کبود کنی . قاچای کونمو گازشون بگیری . موهامو نوازش کنی . دوست دارم با من از دوست داشتن بگی . چرا بهت بر میخوره میگم عاشق کونمی ؟/؟-کی گفته مامان چرا بهم بر بخوره .می خوای داد بزنم کون مامان بهترین و قشنگ ترین و باحال ترین و پرهیجان ترین کون دنیاست .-خب حالا پاچه خواری دیگه بسه -به یه حرفی می زنی من که هنوز پاچه خواری رو شروع نکردم . افتادم رو کون مامان وحالا نلیس کی بلیس . حالا نگاز کی بگاز . رون پاشو با دو تا دستام می گردوندم ماساژش می دادم . کونشو میک می زدم . و اونم جز نالیدن و آه کشیدن کار دیگه ای از دستش بر نمیومد .-آیدین خیلی با هوس می خوری . دوستش داری ؟/؟می خواهیش . واسه همیشه مال تو . نمی دونستم اینقدر بهت کیف میده .-آره عزیزم خیلی کیف می کنم . خیلی بهم حال میده . دوستش دارم باهاش عشق می کنم . . دیدن کونت هیجان و هوسو تو تمام بدنم به جریان میندازه -مال تو آیدین . من به کونم افتخار می کنم که تونسته هوش از سرت ببره -منم به کون تو افتخار می کنم -نه دیگه آیدین -چرا مامان آدم واسه کونی که دوستش داره باید هرکاری بکنه . زبونمو گذاشتم رو سوراخ کونش و چه جور لیسش می زدم . مثل آدمای گرسنه و تشنه ای که پس از مدتها به آب و غذا رسیده باشن . مامان فقط حال می کرد . چشاشو بسته بود و می دونستم داره کیف می کنه و خوشحاله که همراه بابا و خاله به مشهد نرفته . کوس مامان هم به ادازه کافی چرب و خیس شده بود . سوراخ کونشو با همون چرب کردم . کیرمو با دور سوراخش هماهنگ کرده و گاماس گاماس حمله رو شروع کردم . این بابا عجب سوراخ تنگی داشت . این دخترای آکی که کونشونو می گاییدم سوراخشون گشاد تر از سوراخ مامان جونم بود .-مامان همه جات بیسته خودتم بیستی . اصلا نوزده و هفتاد و پنج نداری .-واسه این که بیست ماه کشید تا تورت کنم . بی احساس !می دونی چه روزایی رو که هدر ندادی  .فکر می کردم خیلی زرنگی . اصلا به بابات نرفتی -من چه می دونستم فکر نمی کردم یه مادر هوس کیر پسرشو داشته باشه .-هوس هوسه دیگه پسرم . حالا هم من معشوقه اتم هم مامانت . نصف کیر که یه ده سانتی می شد رفته بود توی کون مامان . اون از درد به خودش می پیچید و منم سعی می کردم وقتی که درد می کشه کیرمو تو کونش حرکت ندم .-به من کاری نداشته باش هر جوری راحت تری حالتو بکن . من که نباید خودخواه باشم . از هر جای تنم لذت می بری باهاش حال کن  .شیره اشو بکش . خیلی باهم کار داریم . این تازه اولشه کون مامانو باز کرده و با تماشای پوزیشن کون و حالتای کوس و سوراخ کون و کیر فرو رفته ام در کون مامان آیلین یه دنیا شور و هوس منو به اوج شهوت می رسوند . خیلی آهسته کیرمو توی کون مامان حرکت می دادم که هم کمتر دردش بگیره و هم من دیر تر آبمو خالی کنم . یواش بواش داغ کردم . خودمو سبک کرده رو مامان دراز کردم . بالای کیر و زیر شکممو به کون آیلین جونم مماس کرده و در حال آه کشیدن و اوج هوس آب کیرمو تا اونجایی که می شد و میومد ریختمش تو کون مادر جون -آیدین . مث یه نسیم بود یه نسیم داغی که به روح و جسمم آرامش داد . اگه بگم که دارم با کیر تو تو دل آسمونا پرواز می کنم شاید باورت نشه -چرا مامان منم همین احساسو از باتو بودن دارم . پس بیا با هم بپریم ... اون شب تا صبح با هم حال کردیم و همین طور این چند روزی رو که با هم تنها بودیم ... به سوالات کنکور خوب جواب دادم می دونستم حتما قبول میشم . برام فرق نمی کرد چه رشته ای باشه . اولویت برام تهرون بود . تهرون خودمون و نزدیک مامان . مامان خوشگلم که دلم نمیومد ازش دور شم . تو رویای خودم می دیدم که حداقل در یه رشته ای تا مرحله لیسانسشو قبول شدم برای فوق لیسانسش هم که حالا پاس دارندگان زبان پارسی بهش میگن کارشناسی ارشد امتحان میدم و قبول میشم دوباره میمونم پیش مامان جون تا سربازی  .هرترم هم کمتر واحد می گیرم . جووووون .... من و مامان شنبه رو راه افتادیم طرف مشهد . می دونستم که دو سه روزه باید برگردیم . چون پدر کار داشت و باید بر می گشت . ولی مادر گفت ما می تونیم بهونه کنیم و همراهشون بر نگردیم . از جاده هراز رفتیم . به پیشنهاد من و پذیرش مامان دو تایی شبو رفتیم به خزر آباد ساری که قبلا بهش می گفتن فرح آباد . سوئیتی کرایه کردیم و یه شبو اونجا با هم خوش بودیم . بیشتر شاهد شب دریا بودیم . همونشم بهمون آرامش می داد یه کشتی بود که ازش به عنوان یه تریا و قهوه خونه تو دل دریا و کنار ساحل استفاده می کردند.  حالا دیگه این کشتی متروکه بود یا غیر متروکه اونو دیگه بررسی نکردم . مثل یه عاشق و معشوق کنار هم نشستیم . مامان سی و هفت ساله من شبیه بیست و هفت ساله ها شده بود . راستش هم دچار غرور شده بودم هم حسادت . از این که بقیه فکر می کنن این زن خوشگل مال منه به خودم می بالیدم ولی از این که به مامان نظر داشته باشن می نالیدم یعنی حسادت می کردم . واسه این که یه خورده خودمو تسکین بدم و مامان هم دردمو بفهمه دخترای خوشگلو دید می زدم و به نوعی چش چرونی می کردم که حرصش می گرفت . صبح یکشنبه به راهمون به طرف مشهد ادامه دادیم . هنوز نمی تونستم باورکنم که این مامان آیلین من که کنارم نشسته معشوقه ام شده .. پایان .. نویسنده ..ا یرانی 

ماه عسل در عسل 6

وقتی که به تهرون بر گشتیم همه از این که خیلی زود به حاجت خود رسیدم خوشحال بودن . مامان نذرشو اداکرد و سفره ابوالفضل گذاشت و رو ضه گرفت . همه راضی و خشنود بودند و من با دنیایی از خاطرات شیرین هماغوشی با سلیمان در آغوش امین شبو به صبح می رسوندم . دری به تخته خورد و یه ماه بعد فهمیدم که حامله ام . حالا بیا و درستش کن . به درستی نمی دونستم که پدر بچه کیه . اولین آبو امین به کوسم ریخته بود و بیشترینشو  سلیمان . هیچ دلیل نمی شد که این اول ریخته یا اون بیشتر ریخته پدر بچه اون باشه . فقط یه قطره اونم تو زمان مناسبش کافی بود . پدر و مادرم که هردو باهم باز نشسته شده بودند و فقط یه کوچه با ما فاصله داشتند . عاشق نوه به دنیا نیومده شون بوده و می گفتن چه دختر و چه پسر بیشتر وقتا اونو می بریم پیش خودمون و ازش نگهداری می کنیم . منو امین هم تو خونه ای که به کمک پدرش خریده بودیم و اتفاقا اونم یه سه واحده حیاط دار بود زندگی می کردیم . جالب اینجا بود که تواین سه واحد فقط 5 نفر زندگی می کردند و با کوچولوی داخل شکمم می شد 6نفر . طبقه دوم یک مادر و پسر بودند که پسره فکر کنم تازه از سربازی برگشته و بیکار بود و مادره هم شوهرش مرده بود . منتهی از بس واسشون ارث گذاشته بود مفت می خوردند و می خوابیدند و این پسره هم جز چشم چرونی در مورد من کار دیگه ای نداشت . هنوز با این مادره و پسره بر نخورده بودیم و این اطلاعاتو بنگاهی در اختیار ما گذاشته بود طبقه سوم هم مال حسابدار یه شرکت بود که تمام یا بیشتر کارهای مربوط به شرکتو توی خونه انجام می داد و اکثرا مث زنای زایمان کرده خونه نشین بود . اسمشو نمی دونستم . ولی فامیلیش آقای رحمانی بود . اسم اون پسره طبقه دوم هم کیومرث بود که اونم به خاطر صدا زدنای مادرش متوجه شده بودم . در هر حال کار سوپری امین گرفته بود و شبا تا دیر وقت مشغول بود . وقتی هم که بر می گشت اونجور که باید و شاید کوسمو راضی نمی کرد . هر چی بهش می گفتم شاگرد بگیر می گفت آدم تو این دوره و زمونه به چشاش هم نمی تونه اعتماد کنه چه برسه به غریبه ها . من هم اکثرا کمرم سنگین بود . تازگی ها هم بعضی از دوستان و فامیلا منو تر سونده و به جای دلداری دادن به من مدام منو وحشت زده کرده از افسردگی بعد از زایمان می گفتند -باید خیلی مراقب باشی مخصوصا تو که سابقه داری . سلیمون هم که در دسترس نبود ردیفم کنه . وسوسه ای شیطونی به سراغم اومد .با خودم گفتم آب در چشمه و ما تشنه لبان می گردیم ؟/؟کیر بالا سر ماست گرد جهان می گردیم ؟/؟نمی دونستم آیا این یه الف بچه حریفم میشه یا نه . قد و قواره ریزی داشت . چه میدونم شاید کیرش کاری بود . چه طور باید توجهشو جلب می کردم خدا می دونست . هر چند می دونستم مث سگ واسم له له می زنه اما نمی خواستم رو شو زیاد کنم . شاید مجبور بودم یه چراغ سبزی نشون بدم . در هر حال باید یه حرکتی می کردم تا یه برکتی نصیبم شه . مشکل اساسی فقط مادرش بود یکی از روزا که مادرش از خونه زد بیرون و برام فرقی نمی کرد که چند دقیقه دیگه میاد و کجا رفته سریع اتصال سیم آنتن به تلویزیون و یکی دو جای دیگه رو دستکاری کرده و قبلشم نگاه کردم ببینم تلویزیون چی داره پخش می کنه ظاهرا فوتبال منچستر یونایتد و چلسی بود . بعدش زنگ در آپارتمان طبقه دوم را به صدا در آورده .. -سلام آقا کیومرث حالتون چطوره ؟/؟ببخشید بی موقع مزاحم میشم مادر جان منزل تشریف دارن ؟/؟-نه همین الان رفتن بیرون . امری داشتین بفرمایین -عذر میخوام داشتم فوتبال می دیدم یهو تلویزیون قطع شد . مال شما هم قطعه ؟/؟می خوام ببینم اشکال از پشت بوم نباشه . داشتم فوتبال منچسترو می دیدم . حالم گرفته شد -پس شما هم عاشق فوتبالین . منم از منچستر خوشم میاد . اتفاقا همین الان یه گل زد . من هم فوری سوتی داده گفتم کی زد . بکهام زد ؟/؟جز اون کس دیگه ای رو تو این تیم نمی شناختم . خندید و گفت ببخشید دیوید بکهام چند سالی میشه که از منچستر رفته -اوه راست میگی اصلا حواسم نبود . برخلاف چشم چرونیهاش که دم در هم از تماشای سینه باز من چشم بر نمی داشت جوان مودبی به نظر می رسید . خوش قیافه و کم سن تر از اون چه بود که نشون می داد قرار شد که بیاد به آپارتمان ما و یه دیدی به تلویزیون ما بندازه . با هم از پله ها پایین رفتیم و من مخصوصا چند قدم جلوتر از اون با ناز و کرشمه و چرخوندن کون به چپ و راست به سمت پایین می رفتم . بسیار سریعتر از اون چه که فکرشو می کردم متوجه ایراد تلویزیون شد و درستش کرد . نمی دونستم با چه کلکی نگهش دارم و اونم نمی دونست که با چه ترفندی بمونه . خیلی از مادرش حساب می برد . از اونایی نشون می داد که از ترس مامان جرات ندارن دنبال دختر بازی باشن -دست شما درد نکنه اقا کیومرث اجازه بدین یه شربت درست کنم براتون بیارم . آرایشمو غلیظ تر کرده سینه هامواز سوتین بالا تر آورده و عطر ملایم و مرد کشی هم به خودم زدم و با یه سینی و دو لیوان شربت برگشتم . معلوم نبود داره شربت می خوره یا منو. خودمو به نادونی زده و گفتم آقا کیومرث خانومتون کجاست .؟/؟-من زن ندارم دلم میخواد ولی مامان لیلا میگه این قدر زود خودتو بدبخت نکن تو که همه چیزت آماده هس کلی هم که سپرده و پس انداز داریم و هر ماه سودشو می گیریم و تازه زیاد هم هست خودتو گرفتار نکن .-مامانت راست میگه دیگه من مگه زن نیستم کاری کردم که شوهر بدبختم از صبح تا 11 شب تو مغازه داره کار می کنه تازه بیشتر موقعها ناهارو من می برم سر کارش .-یه مسائلیه که نمی تونم بگم . روم نمیشه -دوست داری که بهت نشون بدم که حق با مامانته .-چه طوری ..... -زیبا اسمم زیباست -اسم شما هم مثل خودتون قشنگه -چشای قشنگت خوشگل می بینه عزیزم . صورتمو به صورتش نزدیک کرده رویاشو به واقعیت تبدیل کردم . ثانیه هایی بعد لبامونوبه هم قرض دادیم و مثل لیلی و مجنون رفتیم تو بغل هم . قلبش مث یه پرنده اسیر می تپید .-راستشو بگو تا حالا با چند تا دختر یا زن بودی ؟/؟-هیچی فقط یه بار 11ساله بودم که داشتم با دختر همسایه دودول بازی و کون بازی می کردم و اونم شلوارشو پایین کشیده بود که مامان سر رسید و گوشمو کشید و با خودش برد حالا هم که شبا خوابیده خلوتی فیلم سکسی از کانالای کارتی ماهواره نگاه می کنم و جلق می زنم . بازم جای شکرش باقیه که هیچی از ماهواره سر در نمیاره -دیگه از این به بعد لازم نیست که جلق بزنی . استادانه روی کاناپه دراز کشم کرد . زیر گلومو با ملایمت می بوسید و در گوشم نجوا می کرد که دوستت دارم . حرفی از روی هوس بود اما این سخنان فریبانه رو دوست داشتم . خیلی زود لختم کرد -عجله نکن اینجا امن امنه . شوهرم تا 5 ساعت دیگه هم نمیاد و مادرت هم اگه بیاد بالاخره این کوس ارزششو داره که یه بهونه ای بتراشی . آروم گرفت ولی حریصانه تر به جون اندام هوسی و خواهشگرم افتاد دلم واسه تماشا و بررسی و استفاده از یه کیر جدید لک زده بود . تو همون حال که لخت لختم کرده سرشو گذاشت لاپامو از کوسم مزه می گرفت . منم کنجکاوی امونم نداد و شلوارشو پایین کشیدم .اوووووووففففففف انگار که این کیومرث خان فرزند سلیمان خان بود چه کیییییییییررررررررررری قرررررررربو نشششششششش برررررررررم . جون می داد واسه گاییدن کوسسسسسم از اون قرصهایی قوی بود که افسردگیهای سطح بالا رو هم درمون می کرد . مثل این که خوب ختنه نشده بود . کیرش پوست اضافه هم زیاد داشت . هیکل به این ریزی میزی و کیر به این درشتی ؟/؟هیجان اولین سکس و پوست اضافه کیرش باعث شد که با همون سه چهار بار مالش کیرش از سوی من و قبل از این که بذارمش تو دهنم فوران کرد ومنم واسه این که بیش از این حیف و میل نشه کیرشو گذاشتم تو دهنم و بقیه فورانشو قورت دادم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

راز نگاه 21

مرضیه فیلمبرداری رو کنار گذاشت و به کمک برادراش رفت بدون این که واسه عشقبازان مزاحمتی ایجاد کنه . دستشو رو پوست تن محجوبه و از پشت گردن تا پشت پاش می کشید . تو چشاش می خوندم که چقدر داره لذت می بره . البته خوندن از روی احساس بود . قدرت جنی نبود . پوست صورتش سرخ شده بود . کیر ها همچنان آرام حرکت می کردند .خیارو در آوردم تا جا باز تر بشه . سرعت کیرها یه خورده بیشتر شد . منتها دو تا کیر به هم می خوردند . و یه جایی اون وسطا گیر می کردند .-تا صور اسرافیل هم اگه نتونین آب منو بیارین باید همین جور منو بگایین . من حالیم نیست . دارم کیف می کنم . حال می کنم . خیلی زیاد هم حاللللللل می کنم . تمنا و خواهش محجوبه تبدیل به فریاد شده بود .-زود باشین من سنگینم . شتاب کارتونو زیاد کنین . جمال :آخه چه جوری ؟/؟کیرای ما اون تو قفل شده . تو هم میگی در همین حالت باشیم این که نمی شه هم تکون بخوریم هم حرکت نکنیم . رفتم و لبای محجوبه رو به لبام چسبوندم -عزیزم مجتهد من ناراحت نباش یه دختری رو اگه زیر کیر یه پسر دیدی واسش مایه نیا گیر نده . دستگیرشون نکن . حال امروز خودتو ببین درکشون کن . وقتی که هوس اوج بگیره خرمن وجود آدمو به آتیش می کشه . دستمو به کوسش رسوندم و خیار رو هم از رو زمین ور داشتم تا کمک حالش کنم . دو تا کیر داخل سوراخ کون داشتند کارشونو انجام می دادند و من هم دستمو به کوس محجوبه رسونده تا سرعت و شتابشو برای رسیدن به ارگاسم نزدیک کنم .-فرشته عزیزم ..فدای دستای جادوگرت .. جماللللل غلاممممم فدای جمال کیرتون . غلام معرفت وجودتون . می میییییییرررررررم واسسسسسسه هررررردوتا کییییییرررتون  می میرم واسه دسسسسستای جادویی فرشته جوووووووون . آهههههه کوننننننم آتیشششششش گرفت . فرشششششششته کوسسسسمو تبخیر کردی اووووووفففففف همین جوری چنگگگگشششش بنداز دسسسسسستات مثثثثث کیییییییرررررره . خیارو بنداز با دستات منو بکن زودباش فرشته . کف دستمو تا جا داشت گذاشتم روی کوس محجوبه و یکی دو تا انگشتمو با سرعت فرو می کردم داخل کوسش و در می آوردم . خیارو که انداختم زمین اون یکی دستش آزاد شد واسه این که کوس تپل و چاقشو راضی تر کرده باشم کف دست چپمو گذاشتم پشت دست راستم که رو کوس محجوبه قرار داشت . گذاشتم تا فشار بر کوسو زیاد تر کرده با تقسیم نیرو کمتر دچار خستگی شم . این محجوبه دیگه حسابی با گاییده شدن خودش همه مارو گاییده بود . نیمساعت تمام داشت جیغ و داد می زد که اومد اومد داره میاد داره میاد و هنوز هیچ خبری نبود . دوتا مردا هم که خسته نمی شدند . آرنج و شونه ها و گردنم درد گرفته بود -قربونت برم فرشته جون جبران می کنم خسته شدی فدات بشم ولم نکن نزدیکه همین دمه .. غلام غلومتم . جمال قربون جمالت بمالین سوراخ کونمو بمالین . روی کوسسسسسم دست بکشین .. فرشته جون ادامه بده باور کن داره میاد .. ناگهان بدنش لرزید و پهلوهای جمالو  که زیرش به صورت طاقباز دراز کشیده بود فشار گرفت و جمال هم واسه این که در ار گاسم محجوبه وقفه ای نیفته حرفی نمی زد و عکس العملی نشون نمی داد . ولی یقین دارم که پدر کلیه های جمالو در آورده بود . شازده خانوم خالی کرده و سبک شده بود رفتم روبروش قرار گرفتم خیس عرق شده بود . این دفعه اون بود که سر و صورت منو به طرف خودش نزدیک کرد و لباشو به لبام جفت کرد -دوستت دارم فرشته عاشقتم خیلی حال دادی . از اون طرف مردا اتوماتیک وار عقده هاشونو خالی کرده و همچین سوراخ کون گشاد محجوبه رو پر آب کردند که با وجود جا دار بودن آب داخل سوراخشو پر کرد و اضافه ها پس از بر گشت سهمیه آبجی مر ضیه شد تا آب کیر داداشاشو از اطراف مقعد و روی باسن و روی رونهای محجوبه لیس بزنه و یه دنیا حال کنه . من خیلی سنگین شده بودم . هوس کیر داشتم . یعنی اینا الان جان و نفسی هم براشون مونده که بیان سراغ من . این خواهر مقدس همچین بلایی بر سرشون آورده بود که به نظر می رسید از فردا باید دیگه دور این کا را رو قلم بگیرن . شاید محجوبه مومن با این کاراش می خواست اقدامی کرده باشه تا این سه گانگستر توبه کنن . اگه این هدف پاکو داشته خیلی ثواب کرده . چند ساعت راه کوس و کون خودشو باز گذاشته تا راه توبه جمال و غلام و مرضیه باز شه . واقعا جون عمه اش خودشو فدا کرده بود.  این ایثار گریها ثواب زیادی داره . جمال و غلام آش و لاش یه گوشه ای ولو شدند . کمر و زانو هاشون درد گرفته بود . مرضیه خودشو لوس کرد و رفت طرف برادراش .-نمیدونم یالله زود باشین دیگه نوبت منه . من خیلی شمارو آزاد گذاشتم و بهتون رحم کردم . اصلا هوای یدونه آبجیتونو نداشتین . اگه خسته ام خسته ام بگین دیگه از شام و ناهار خبری نیست . کیر هر دو برادرو دستمالی کرد و خودشو پلاس اونا نمود و منو گذاشت تو خماری تا سماق بمکم . مرضیه دیگه خودشو لوس کرده بود . رفت طرفای داداشای ولو شده اش . وسط اون دو نفر قرار گرفت با یه دست کیر جمالو گرفت و با دست دیگه اش کیر غلامو -می دونم چه جوری هم کیرتونو هم خودتونو بلند کنم . دستشو از روی کیر غلام بر داشت و دهنشو گذاشت روی کیر و خیلی ملایم از ته تا سر کیر غلامو ساک می زد . خستگی و کیف عشقبازی قبلی غلامو خمار کرده مکیده شدن کیرش توسط مرضیه اونو خوابش کرده بود و مث یه تریاکی داشت چرت می زد . خواهره دست عوض کرد و کیر جمالو ساک زد . از زیر بیضه ها تا نوک کیر داداشه رو لیس می زد . ووقتی به سر کیر می رسید زبونشو به یک شکل دایره ای دور سر کیر می گردوند و حساس ترین جای کیر که جمالو از خود بیخود می کرد دو سانتیمتر زیر سر و سوراخ کیر بود که وقتی مرضیه زبونشو به آرامی روش می کشید از لذت زیاد آه می کشید و به سختی خودشو کنترل می کرد . مرضیه پیشاب و آب عسل چسبناک داش جمالو فرو کرد تو دهنش .ا ونجوری که نشون می داد نمی خواست آب داداشو فعلا بیاره چون نمی خواست کیرشونو شل کنه . خوب کارشو بلد بود . هر دوسه دقیقه دست عوض می کرد  . خودتون گفتین سر حالم می کنین . جمال :مگه نمی بینی مهمون داریم ؟/؟مرضیه :من این چیزا حالیم نمیشه خودتون بهم قول دادین من کیر می خوام غلام :تو رو به روح بابا قسم دست از سر ما بردار بذار یه چرت بخوابیم مرضیه :تا کیرتونو نذارین تو کوس و کونم ول کن نیستم .حالا هر دوتا رو نذاشتین توی یه سوراخ اشکال نداره من کوس و کونم مث محجوبه جنده گشاد نیست و نمیخوامم گشاد بشه . ولی می خوام هر کیری بره تو یه سوراخ همونجوری که فرشته رو کردینش . شما باید اولش هوای منوداشته باشین . یک کیر را در دست راست و کیر دیگر را در دست چپ گرفت و گفت شمعی که (در اینجا به کیر اشاره کرد )به خانه (اینجا به کوسش اشاره کرد )رواست بر مسجد (اینجا هم هر دوتا مهموناشو که یعنی منو محجوبه باشیم رو نشون داد )حرام است .. ادامه دارد . .نویشنده .. ایرانی .

رمان دو نيمه سيب قسمت اول

درود دوستان در ابتدا به بهونه تبریک عید سعید فطر عرض ارادت خودم و ایرانی عزیز رو پذیرا باشید طبق درخواستهای مکرر دوستان رمان زیبای دو نیمه سیب رو تقدیم میکنم به همه عشقهای پاک که در این زمونه تعدادش بسیار ناچیز شده یا بهتره بگم ××× عشق هم چون سیمرغ افسانه شد ××× تا درودی دیگر بدرود کوچیک همتون امیر
دو نیمه سیب قسمت اول
دستاشو محکم زد روی میز و گفت نداااااا چرا فکر میکنی من خرم ؟/؟ مثه آدم بگو کجا بودی ؟/؟ با کی بودی ؟/؟ صدای شهروز توی سرم میخورد داشتم دیوونه میشدم خدا چجوری حالیش کنم ؟؟/؟؟ - چقدر بگم ؟؟/؟؟ گفتم که تو خونه بحث شده بود منم نمیتونستم اونموقع شب بهت زنگ بزنم چرا باید برای تو صد بار یه حرفی رو تکرار کرد شهروز ؟/؟ بس کن دیگه - اینجووریائه دیگه ندا خانم ؟/؟ اوکی باشه منم بلدم از این به بعد اون روی شهروزم میتونی ببینی خودت خواستی سویچه ماشینو با عصبانیت برداشت و بدون خدافظی از در کافی شاپ زد بیرون سرمو تو دستام نگه داشتم جایی نبودم که بتونم راحت گریه کنم ولی اعصاب بهم ریخته ام آهنگ غمگینی که تو کافی شاپ گذاشته شده بود همه و همه دست به دست هم دادن تا اشکای من برای اولین بار جلوی یه جماعت ریخته بشه نگاههاي سنگين آدمها رو صورتم حس ميكردم شهروزو دوست داشتم ولی اون آدم شکاکی بود نمیشد باهاش کنار اومد خسته ام میکرد یه موقع هایی دفعه اولش نبود هر دفعه هم متوجه اشتباهش میشد و میومد عذرخواهی میکرد هر دفعه هم من قبول میکردم دیگه خسته شده بودم دستامو روی چشام گذاشتم و گذاشتم اشکام راحته راحت بیان و خودشونو آزاد کنن جامو عوض کردم نشستم روی صندلی که رو به دیوار بود كه كسي اشكامو نبينه دختر پسر بغلی خووب متوجه جریان شده بودن خیلی خجالت کشیدم سریع اشکامو پاک کردم زدم بیرون سوز سرما باعث شد سریعتر خودمو برسونم به یه تاکسی و خودمو بندازم توشو برم سمت دانشگاه همیشه وقتی آدم دلش گرفته انگار تمام دنیا هم باش همدردن سوار تاکسی هم که شدم معین داشت میخوند عجیب غمگین میخوند ×××
××× امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم ×××
××× تو مستی وبی خبری اسیر میخوونه بشم ×××
××× امشب از ان شباست که من ×××
××× دلم میخواد داد بزنم ×××
××× تو شهر این غریبه ها دردمو فریاد بزنم ×××
××× دلم گرفت از آسمون ×××
××× هم از زمین هم از زمون ×××
××× تو زندگیم چقدر غمه ×××
××× دلم گرفته از همه ×××
خوشبختانه تنها بودم تو تاکسی راننده انگار تو یه حال دیگه بود با یه قیافه ناله ای جولوشو نگاه میکرد که انگار تمام مصیبتای عالم سرش ریختن سرمو زدم به شیشه بخار گرفته ماشین و چشامو بستم تمام اتفاقات این 1/5 سال اومد جلوی چشمم چقدر اون اوایل شهروز خوب بود مهربون بود ياد يه جمله افتادم كه بالاي در ورودی انتشارات داريوش توی شريعتي خونده بودم: چه مهربان بودي وقتي دروغ ميگفتي اصلا نميتونستم يه روز بد شدن شهروز رو مجسم كنم يه جورائي معصوم ميدونستمش و فكر ميكردم كه اصلا توانائي بد بودن نداره ولی خوشی من 2.3 ماه بیشتر دووم نداشت نمیدونم چرا ؟/؟ ولی یه دفعه عوض شد نميدونم شايد ديگه احساس كرده بود صاحابمه و دائم بهم گير ميداد اوایل از گیر دادناش خوشم میومد میگفتم غیرتیه ولی دیگه کار از غیرت گذشته بود کاراش دیوونه کننده بود هر جا میرفتم باید بش میگفتم چکم میکرد کجا میرم با کی میام چرا زنگ نزدم ؟/؟ چرا آنتن نداشتم چرا دیر جواب دادم چرا نتونستم جلو بابام باش حرف بزنم ؟/؟ چرا کوفت چرا زهرمار خدایا چرا اینطوری شد ؟/؟ چشماي نمناكمو باز کردم باید کم کم پیاده میشدم کرایه رو حساب کردم و اومدم بیرون دستامو تو جیب کاپشنم فرو کردم و سریع رفتم اون سمت خیابون اصلا نگاه به کسی نمیکردم هر کی میدیدم فکر میکرد من چقدر سر به زیرم سرمو انداخته بودم پایین و تند تند راه میرفتم بوق بوق سرمو بلند کردم - مستقیم سر بهار راننده سرشو به علامت تائید تکون داد و منم سریع سوار شدم چپیده بودیم بهم توصندلی عقب تو ماشین گرمتر بود اینجا دیگه خبری از غم و غصه و معین و گریه نبود ماشين ساكت بود و هر كس تو حال و هواي خودش بود سر خیابون پیاده شدم سر در دانشگاه رو میشد دید تند تند تند رفتم تو دانشگاه بدون هیچ نگاهی به این ور و اون ور رفتم تو نماز خونه پریدم دم شوفاژ و زانوهامو بغل کردم تو خودمو چشامو بستم هنوز زمستون نشده بود ولی سوز پاییزی شدید بود یادم افتاد که دو هفته دیگه تولدمه پوز خندی زدم و گفتم امسال شهروز نیست بهم تبریک بگه حیف چقدر دلم برای تولد و کیک و کادو تنگ شده بود پارسال تولدم شهروز خیلی مهربون بود خیلی خوش گذروندیم اونروز انقدر که هیچوقت فراموشش نمیکنم ولی امسال ؟؟/؟؟ اونشب سر جریانی مامان و بابا با هم بحث داشتن تو خونه منم قاطی بحثشون شدم و طبق معمول فحش خور اون خانواده من شدم و همه کاسه کوزه ها سر من شکسته شد دعوای شدیدی بود منم گوشیمو خاموش کردم تا یه وقت شهروز زنگ نزنه وسط دعوا دقیقا همونموقع زنگ زده بوده و تا صبح میگرفته و من خاموش بودم و این باعث آتیشی شدنش شده بود و حرفاي منم باور نميكرد اوضاع خونه خوب شده بود ولی اوضاع منو شهروز بهم ریخته بود کم کم احساس داغی تو کمرم کردم پا شدم کاپشنمو درآوردم یه نگاه این ور اون ور کردم نگام به یلدا خورد منو دید طبق معمول مشغول آرایش کردن بود بهش چشمک زدم گفت الاااااغ اینجایی صدات درنمیاد ؟/؟ خندیدم بهش اشاره کردم سرم در میکنه پا شد اومد پیشم در حاليكه روي يه دستش يه وري تكيه داده بود پرسيد: چی شده ؟/؟ اروم گفتم هیچی هیچی با شهروز بحثم شده ی: اه ه ه ه کی دعواهای شما دو تا تموم میشه ؟/؟ ن: وا ما کجا همش دعوا داشتیم ؟/؟ ی: ندا دهنتو ببند دیگه واسه من نمیخواد چسی بیای یه کم فکر کردم دیدم راست میگه یلدا محرمم بود تو دانشگاه یه موقع هایی باهاش درد دل میکردم تو جریان دعواهای ما بود خندیدم بهش و گفتم تموم میشه به زودی تموم میشه زد به پام با خنده گفت ایول میخوای به هم بزنید ؟/؟ با تعجب گفتم تو چرا حال میکنی ؟/؟ - چونکه تو لياقتت خيلي بيشتر از شهروزه واسه تو بهتر از اینا هست چیه خودتو اسیرش کردی ؟/؟ اصلا پویا انقدر دوستای خوب داره خودم يكيشونو برات جور میکنم با خنده بهش گفتم کشتی ما رو با این دوستای پویا یه نفس عمیق کشیدم و دستمو بردم زیر مقنعه مو کشیدمش بالا درش آوردم دکمه های مانتومم باز کردم یه دستی تو موهام کشیدم و سرمو گذاشتم رو کاپشنمو گرفتم خوابیدم خسته بودم هم جسمی هم روحی - کلاس میای ؟/؟ همونطوريكه چشمام بسته بود جواب دادم: آره هفته پیشم نیومدم دیگه پرتم میکنه بیرون خندید و گفت زکی چی فکر کردی ؟/؟ برات حاضری زدیم چشام 6 تا شد ؟؟/؟؟ کییییییی ؟/؟ تو؟/؟ پشت چشمشو نازك كرد و با لوس بازي گفت بله چی فکر کردی ؟/؟ همه که مثه تو بی معرفت نیستن پا شدم صورتشو گرفتم یه بوس گنده از لپش کردم با خوشحالی گفتم ایووووول یلدا قربونت برم من نفهمید که ؟/؟ ی: نه بابا مرتیکه داشت با این دختره سیما لاس میزد اصلا تو باغ نبود اسمها رو نوشتیم رو کاغذ دادیم بهش ن: ایول دستت در نکنه پس امروز میتونم برم خونه ؟/؟ زد به پامو با دلخوری گفت گمشو بیخود مسخره شو در آوردیاااااا پاشو بیا ببینم کلاس بدون تو اصلا حال نمیده پاشو پاشو فعلا بریم ناهار بخوریم الان تموم میشه بعدش حالت جا میاد میریم سر کلاس بعد از ظهر پویا میاد دنبالم میگم تو رو هم برسوونه دیدم خووبه دیگه سرما رو تحمل نمیکنم گفتم اوکی بریم پا شد دستمو گرفت و کشیدم بالا مانتومو پوشیدمو مقنعه امم سرم کردم کیف و کاپشنمو دستم گرفتم رفتیم بیرون از نماز خونه غذا گرفتیم و مشغول خوردن شدیم تمام مدت حرفای شهروز میومد تو گوشم صداش داد و بیداداش تازه باز رعایت کرده بود تو کافی شاپ داد نزده بود تو ماشین منو سرویس کرد بس که داد زد دیگه عادت کرده بودم صدای آرومش برام عجیب بود فکر میکردم داره خرم میکنه وقتایی که آروم حرف میزنه قیمه مزخرف دانشگاه رو خوردیم و یلدا رو فرستادم بره چایی بگیره موبایلمو درآوردم دیدم نه زنگی نه اس ام اس هیچی نمیدونم تا کی باید قهر میکرد و دوباره میومد و میگفت که اشتباه کرده خواستم براش اس ام اس بزنم ولی پشیمون شدم چی بگم ؟/؟ بگم بیا تو رو خدا آشتی کنیم ؟/؟ مگه من کاری کرده بودم ؟؟/؟؟ اونه که همیشه اشتباه میکنه باید متوجه کارش بشه تو فکر بودم که لیوان چایی رو جلوی خودم دیدم تمام وجودم شد عطش به این چایی قند رو برداشتم و داغ داغ چاییه رو خوردم بدنم گرم شده بود یلدا هم چاییشو خورد و گفت بریم ؟/؟ ن: بریم ولی من هیچی نخوندمااااا ی: بیا بابا حالا انگار چقدرم این مرتیکه میپرسه ن: گفته باشم جزوه تو میذاری جلوي من ببینم جلسه پیش چی گفته ی: باشه بابا بریم راه افتادیم بسمت کلاس و خدا رو شکر بدون مشکل این دو ساعت سپری شد و تموم شد یلدا بیرون کلاس داشت با پویا حرف میزد منم آروم آروم داشتم وسایلمو جمع میکردم یهو اومد بازوم رو گرفت بدو بدو ندا پویا سر خیابونه بدو بدو گفتم وایسااااا اومدم اومدم آیینه مو درآوردم یه نگاه به خودم کردم مرتب کردم خودمو رفتیم با هم پایین پویا رو دیده بودم میشناختمش ای نه خوب بود نه بد باید به دهن بزی شیرین بیاد دیگه بمن چه ؟/؟ از تو حیاط پر از برگ پاییزی دانشگاه رد شدیم و رفتیم بیرون یکم اینور اون ورو نگاه کردیم تا یلدا دیدش براش چراغ زد اونم بدو بدو رفت سمتش وسط راه یادش افتاد منم هستم برگشت سمت من با من هم قدم شد و رفتیم سمت ماشینش پراید سفیدی که من مونده بودم چه جوری دووم آورده زیر دست این بشر فقط تو این 6 ماه آشنایی با یلدا 3 بار تصادف کرده بود در عقب رو باز کردم سلام کردم - به به سلام علیکم ندا خانم یلدا هم شروع کرد سلام علیک و ناز و عشوه اومدن تو دلم گفتم اووووه شروع شد اصلا این یلدا تابلو بود جولو همه میپرید دوست پسرشو ماچ میکرد یکم با هم شوخی موخی کردن و راه افتادیم پويا همينطوركه رانندگي ميكرد تو ایینه نگاه کرد به منو گفت چطوری ندا خانم ؟/؟ لبخدی زدم و گفتم مرسی ممنون ببخش بازم مزاحم شدم من پويا درحاليكه زير چشمي منتظر عكس العمل يلدا بود گفت این حرفها چیه ؟/؟ تو و یلدا نداریم که به خدا برا من مثل یلدایی بعد زرت زد زیر خنده یلدا زد تو سرش و گفت تو غلط کردی که منو ندا برات مثل همیم پررو خنده ام گرفته بود پویا عادت به شوخی داشت همش در حال چرت و پرت گفتن بود البته جدیتشم دیده بودم دور از جونه سگ خلاصه ایندفعه هم گفت و گفت و گفت تا اشک ما رو درآورد از خنده همش یلدا رو ضایع میکرد جلو من البته رو شوخی تا بخندیم خلاصه رسیدیم جاییکه مسیرمون از هم جدا میشد گفتم دستت درد نکنه اگه لطف کنی من همین جاها پیاده میشم زد بغل و جفتشون برگشتن عقب بازم ازش تشکر کردم صورت یلدا رو بوسیدمو خدافظی کردم ااااوه بازم سوز و سرما اینجاست که قدر شهروزو خووب دوونستم البته قدرماشینش روهاااااا دیگه تا خونه راهی نبود پیاده رفتم و رسیدم کلید رو انداختم تو در و رفتم تو خونه حیاط خونه هم عین حیاط دانشگاه پر برگ بود برگهای زرد قرمز نارنجی و رنگهایی که حتی نمیشد اسم روش گذاشت در رو باز کردم رفتم تو صدایی نمیومد بابا که میدونستم سر کاره نیما داداشه بزرگم نباید خونه باشه با دوستش یه مغازه کامپیوتری داشتن بعد از ظهرها میرفت اونجا رفتم سرک کشیدم تو اتاق مامان اينا دیدم بله مامان خوابیده بدون سر و صدا رفتم تو اتاق خودم لباسهامو درآوردم رفتم دستشوویی جلو آیینه ایسادم نگاه بخودم کردم نمیدونم چرا دلم برای خودم سوخت برای اوضاع احوالم شدید هوس همون آهنگ معین رو کردم پریدم تو اتاق کامپیوتر رو روشن کردم و در اتاقو بستم و گذاشتمش صداشو بی اختیار بلند کردم و همونجا پای میز کامپیوتر نشستم روی زمین نمیدونم این بغض لعنتی کدوم گوری بود ؟/؟ یکدفعه با اولین ناله معین ترکید و سیل اشکام ریخت رو صورتم زانوهامو بغل کرده بودم و دستامو گذاشته بودم رو صورتم و بی صدا گریه میکردم بحال خودم به دلخوشی های الکی
××× تو زندگيم چقدر غمه دلم گرفته از همه ×××
××× ای روزگار لعنتي سخته بهت هر چي بگم ×××
به همه چیز این دنیا لعنت میفرستادم تو دلم گریه میکردم یکدفعه صدای در اتاق اومد مامان اومد تو با تعجب نگام کرد و گفت نداااااااا تو کی اومدی ؟/؟ ئه ئه ئه چی شده ؟/؟ چرا گریه داری میکنی ؟/؟ اشکهامو سریع پاک کردم گفتم سلام - سلام چی شده ؟/؟ کسی چیزی بهت گفته ؟/؟ کسی کاری کرده ؟/؟ کسی طوریش شده ؟/؟ همیشه عادت داشت موقع گریه ازم اینها رو میپرسید با بغض گفتم نه مامان هیچی نشده دلم گرفته - یعنی چی آخه ؟/؟ از چی ؟/؟ یه چیزی شده حتما دیگه ؟/؟ - نه مامان نگران نباش هیچی نشده خیالت راحت برو - همین آهنگها رو گوش میدی اینطوری میشی دیگه اااااه در رو بست و با ناراحتی رفت راست میگفت پا شدم قطعش کردم و خوابیدم روی تختم و نمیدونم کی خوابم برد ندا کجاست ؟/؟ چرا نمیاد ؟/؟ این اولین صدایی بود که بعد از بیدار شدنم شنیدم بابام بود چشامو باز کرد ساعت دیواری روبروم بود اوووه ساعت 8 ه یعنی من سه ساعت خوابیدم ؟/؟ خیلی سر حالتر بودم تا پا شدم گوشیمو روی میز دیدم باز یاد شهروز افتادم باز دلم گرفت پا شدم رفتم بیرون بابا و مامان نشسته بودن کنار هم بوی قیمه تو خونه پخش شده بود با لحن غرغرانه گفتم ای بابا اینجا قیمه دانشگاه قیمه چه خبره ؟/؟ بابام سرشو بلند کرد سلام بابا ن: سلام خوبی ؟/؟ ب: ساعت خواب چه خبره ؟/؟ چرا انقدر خوابیدی ؟/؟ مامانت میگه 2.3 ساعته خوابی ؟/؟ ن: خسته بودم خيلی خسته بودم اصلا نفهمیدم چه جوری خوابم برد ب: دانشگاه چطور بود ؟/؟ چه جوری اومدی خونه ؟/؟ نیما اومد دنبالت ؟/؟ ن: هی خبری نبود نه بابا با تاکسی اومدم نمیشد بهش بگم با دوست پسر دوستم اومدم قاط میزد رفتم سمت آشپزخونه گفتم مامان کی میکشی این قیمتو ؟/؟ بوش خفمون کرد م: بذار نیما بیاد ن: کی میاد ؟/؟ ساعت 8 ه رفتم سمت تلفن شماره نیما رو گرفتم.يه جورايي خودم هم دلم براش تنگ شده بود شام بهانه بود دوست داشتم زودتر بياد ببينمش نيما داداش بزرگم بود 28 سالش بود و همونطوركه گفتم با دوستش يه مغازه كامپيوتري زده بود خيلي دوستش داشتم نميدونم چه جوري بگم يه جورايي عاشقش بودم واسم تكيه گاه بود.واسم الگو بود شايد چون تنها برادرم بود اين حس رو بهش داشتم به هر حال حس قشنگي بود خيلي وقتها وقتي ميخواستم يه چيزي بخرم اول به اين فكر ميكردم كه نيما از اين خوشش مياد ؟/؟ بعد به شهروز فكر ميكردم اونم البته منو خيلي دوست داشت هميشه هوام رو داشت اگه مشكلي برام پيش ميومد كمكم میكرد و خيلي جاها راهنمائيهاش به دادم رسيده بود هميشه هم اينقدر كنارم واميستاد و كمك ميكرد كه مطمئن بشه مشكلم حل شده خلاصه رابطه ما اينجوري بود ن: الو نيمايي ؟/؟ نیما: سلام فينگيلي (هميشه وقتي ميخواست لوسم كنه بهم ميگفت فينگيلي) ن: سلام داداشي كجايي ؟/؟ كي ميايي خونه ؟/؟ نیما: دارم جمع و جور میکنم تا نیم ساعت دیگه خونه ام (مغازشون پشت خونه خودمون بود) هوووووه چه خبره ؟/؟ زود بیا میخوایم شام بخوریم با عجله گفت اومدم اومدم کاری نداری ؟/؟ ن: نه زود بیایااااااا منتظرتيم نشستم پای تلویزیون و الکی کانالها رو عوض کردم یکدفعه صدای زنگ اس ام اس موبایلم اومد عین فنر از جام پریدم فکر کردم شهروزه عینه دیوونه ها پریدم رو گوشی دیدم یلداست طبق معمول جک فرستاده ××× نیت کن برای فال حافظ × ای که در جام طلا می میخوری × خایه و کیر مرا کی میخوری ؟/؟ × ما مریدیم و تو هستی پیر ما × پس بیا بنشین به روی کیر ما ××× هم حرصم گرفته بود از اینکه شهروز نیست هم خنده ام گرفته بود براش جواب دادم اینو پویا فرستاده بود برات ؟/؟ تو که از این چیزها نداری با بی حوصلگی گوشی رو انداختم رو تخت و خودمم ولو شدم کنارش چند دقیقه بعد جواب داد پویا احتیاج به این چیزها نداره من خودم مثه آدم آهنیم بلدم پوز خند زدم به حرفشو چشامو بستم یاد بچه سکسهایی که با شهروز داشتم افتادم توی این 1.5 سال شاید فقط 5.6 بار با هم بودیم اون اوایل که من اصلا پا نمیدادم ولی بالاخره خرم کرد و منو برد خونشون ولی من نمیذاشتم از یک حدی جلوتر بره خودم عشق بازی رو بیشتر دوست داشتم ولی نه اون دوست داشت این رمانتیک بازیها رو نه با اون قیافه خشنش میشد باهاش رمانتیک بود خلاصه که به این نتیجه رسیدم شاید دلیل بهونه گیری هاش همین محدودیتهایی باشه که من براش درست کردم گفتم به درک من همینم که هستم جنده میخواد تو خیابون ریخته بره با اونها من نمیتونم تو همین فکر و خیالا بودم که صدای زنگ در اومد باید نیما باشه دويدم بیرون در رو باز کردم از دیدنش خوشحال شدم ارامش داشت مثل همیشه خنده رو لبهاش بود نیما: سلام دیدی چه زود اومدم فقط بخاطر تو ( اين فقط بخاطر تو رو با آهنگ ترانه منصور گفت) ن: تو غلط کردی اسم شام اومد پریدی خونه نیما: اره دیگه منم با شام بودم فقط بخاطر شام کفشاشو که داشت درمیاورد شروع کرد بو کشیدن به به فقط بخاطر قیمه زدم پشتش ن: بمیری دیوونه اومد تو و سلام علیک با مامان اینا کرد طبق معمول تو دستاش پره سی دی و سیم و اینجور چیزها بود وسايلش رو ازش گرفتم و در حاليكه سعي ميكردم از دستم نريزه گفتم - بدو داداشي بدو دستهاتو بشور كه روده كوچيكه روده بزرگمونو خورد - دستت درد نكنه فينگيلي وسايلشو بردم گذاشتم تو اطاقش بعد در حاليكه برميگشتم تو هال از همون دم در اطاق نيما داد زدم - وای مامان بدو نیما هم اومد من این غذای مزخرف دانشگاه رو خوردم گشنمه مامانم اشاره به پشت سرش کرد و رفت کنار ووووووغذا رو کشیده بود رفتم زرت پشت میز و برای خودم کشیدم بابامو صدا کردم - باباااااا بیا دیگه سرد شدااااا نیمااااا بدو بیا همه رو جمع کردم سر میز تو دلم پره غصه بود تو گلوم پره بغض بود ولی مجبور بودم برای آروم نگه داشتن جو خونه به روی خودم نیارمو بذارم جو خونه خوب بمونه تازه دعوای مامان و بابا داشت یادم میرفت دیگه نمیخواستم ایندفعه بمن گیر بدن شامو که خوردیم با بی حوصلگی ظرفهاشو شستم رفتم سر کتاب دفترهای دانشگام بازشون کردم امروز دائم سر کلاس فقط توی دفترم شعر نوشته بودم شعرهای عاشقانه غمگین به یاد شهروز نمیدونستم باید چیکار کنم ؟//؟ کلافه بودم اینکه نشد کار هر دفعه یه دعوا یه بحث یه هفته قهر باز دوباره میومد و با یه کلمه حرف یا یه شاخه گل یا یه کادوی کوچولو خرم میکرد و دوباره روز از نو روزی از نو سرمو توی دستام گرفته بودمو بحال و روز خودم افسوس میخوردم دلم خیلی گرفته بود دلم میخواست یکی بود که باهاش در دل میکردم خودمو خالي ميکردم ولی بدبختی هیچکس نبود تو فکر خودم بودم که صدای نیما روشنیدم - ندايییيييي فیلم عروسی این پسره خوانندهه رو آوردم برات سرمو بلند کردم با بی حوصلگی نگاش کردم گفتم دستت درد نكنه مرسي بذارش رو میز میبینم بعدا با تعجب نگام کرد گفت همونیه که دنبالش بودیاااااا گفتم میدونم مرسی بذار می بینم نشست لبه تخت سرمو اورد بالا - چته ندا ؟/؟ مریضی ؟/؟ یه نفس عمیق کشیدم پا شدم سی دی رو ازش گرفتم گذاشتم ببینم گفتم نه هیچی نیست چیزیم نشده اومد یه صندلی دیگه گذاشت کنار صندلی من فیلمو باز کردم و مشغول دیدنش شدیم اصلا انگار هیچی نمی بینم تو یه حال و هوای دیگه بودم حوصله نيما رو هم نداشتم برای دک کردن نیما فیلمو گذاشتم ولی انگار اون ول کن نبود اونم نشسته بود ببینه یه ده دقیقه ای تحمل کردم دیگه نتونستم پا شدم رفتم رو تخت دراز کشیدم نیما با تعجب برگشت نگام کرد و با همون لحن پر احساس هميشگيش گفت - نداييييييي ؟/؟ چیه ؟؟/؟؟ چرا نمی بینی ؟/؟ حالت بده ؟/؟ چیزی شده ؟/؟ دستمو خم کرده بودم گذاشته بودم رو چشمام درد میکردن چشمام انگار پشت پلکام اشک بود ولی من نمیذاشتم بیان بیرون واسه همین درد گرفته بودن سرمو تکون دادم گفتم نه چیزی نشده فیلمو قطعش کرد و اومد نشست لبه تخت دستشو كشيد روی موهام و آروم گفت: - بگو ببینم چی شده ؟/؟ اتفاقی افتاده ؟/؟ نميخواي واسه داداشيت درد و دل كني ؟/؟ بمن بگو صداش بهم آرامش ميداد تو دلم گفتم بذار به نیما بگم بعد خودم از فکر مزخرفم خنده ام گرفت بالاخره داداشم بود غیرتی میشد بدتر میشد گفتم نه با با سرم درد میکنه دستمو از روی چشمام برداشت نگام کرد گفت نمیگی ؟/؟ غریبه ام من دیگه ؟/؟ یه لحظه تصمیم رو گرفتم که بگم و خودمو راحت کنم نمیدونستم این آرامشی که الان داره بعد از شنیدن حرفهام هم داره یا نه ؟/؟ با ناراحتی گفتم چی بگم آخه ؟/؟ تو هم ناراحت میشی با لبخند گفت تو کاری به کار من نداشته باش من ناراحت نمیشم قول میدم بخندم بعد حرفهات پوز خندی زدم و پشتم رو بهش کردم سکوتش نشون میداد منتظر حرفمه هیچی نگفتم شونمو تکون داد - ندااااااا منتظرماااااا بگو دیگه ما كه هميشه حرفهامونو بهم ميزنيم ؟/؟ راست ميگفت ما هميشه حرفهامونو به هم ميزديم خيلي وقتها اون ميومد از مغازه و مشتري و كار و شريكش واسه من ميگفت و منم تا جاييكه ميتونستم كمكش ميكردم خيلي وقتها هم من براش از دانشگاه و استاد و حتي رفتار بابا مامان شكايت ميكردم و اونم خدائيش از هيچ كمكي دريغ نميكرد حتي با بابا مامان هم بخاطر من دعوا كرده بود ولي هيچوقت از دوست دختر يا دوست پسرامون واسه هم نگفته بوديم البته ميدونستم كه نيما اصلا دوست دختر نداره به هر حال تصميم گرفتم بهش بگم با صدایی که خودمم به زور میشنیدم گفتم نیما عصبانی نشیااااااا خندید گفت نترس نه گریه میکنم نه ناراحت میشم نه عصبانی بگو ببینم کشتی منو نمیدونستم دارم کار درستی میکنم یا نه ولی الان به نظرم بهترین کار بود برگشتم سمتش و بلند شدم نشستم رو تخت و تکیه دادم به دیوار پشتم نگاش کردم توی چشمهاش هم نگرانی بود هم کنجکاوی هر چي بود نگاهش قابل اعتماد بود سرمو پائين انداختم و در حاليكه با رو تختي بازي ميكردم گفتم نیما من با یکی مشکل دارم و زير چشمي نگاهش كردم با تعجب نگام کرد و گفت کی ؟/؟ هیچی نگفتم یکم با سکوت گذشت چونمو گرفت آورد بالا اروم گفت پسره ؟/؟ چشمهام رو باز و بسته کردم یعنی بله و به زور سرمو دادم پایین هیچی نمیگفت نه من حرفی میزدم نه اون نمیدونستم الان چه شکلی شده ؟/؟ عصبیه ؟/؟ قاط زده ؟/؟ تعجب کرده ؟/؟ چه جوریه ؟/؟ جراتم نداشتم سرمو بلند کنم یکدفعه صداش اومد که خیلی آروم گفت خب ؟/؟ یکم راحت شدم پس قاط نزده دوباره گفت خب ؟/؟ چرا مشکل داری ؟/؟نمیدونستم چه جوری بهش بگم ؟؟/؟؟ دوباره گفت بگو دیگه چی کارته ؟/؟ باهاش دوستی ؟/؟ اینو خیلی راحت گفت سرمو سریع آوردم بالا خیلی آروم نگام میکرد با ناراحتی سرمو تکون دادم یعنی بله اين بار با صداي مهربونتري گفت: خب ؟/؟ برام تعریف کن ببینم چی شده ؟/؟ باز لال شده بودم گرمای دست مهربونش رو روی صورتم حس کردم اروم گفت: ندا ؟/؟ بگو بمن راحت باش انگار تمام مشکلاتم حل شده بود انگار يه وزنه دويست كيلويي رو از روي سينه ام برداشتن نفس كشيدم دلم میخواست میپریدم ماچش میکردم چقدر خوب بود كه تو اين شرايط نيما كنارم بود با من من کردن شروع کردم به تعریف کردن شهروز یکی از دوستهای هم کلاسی های دانشگام بود چون کلاسهای دانشگاه خودشو نتونسته بود بره یه چند باری قاچاقی میومد سر کلاسهای ما تا بتونه خودشو به کلاسهای دانشگاه خودشون برسونه کم کم سر درس و کمک کردن بهش و باهم بودنهای طولانی مدت سرکلاس و دانشگاه با من بیشتر عیاق شد هفته آخری هم که میومد دانشگاه نشست پیشمو از علاقه اش بهم گفت بنظرم پسر محکمی اومد حتی اونموقع از خشن بودنش و شل و ول نبودنش خیلی خوشم اومد پسر جدی بود فکر کردم باید گزینه مناسبی باشه بهتر از دور و بری هام بود اون اوایل خیلی خوب بود سنگین رنگین مهربون صمیمی درعین جدی بودن محبت هم بهم میکرد ولی همه چیز تقریبا بعد سه ماه عوض شد از اخلاقش گفتم دعواهاش داد و بیداداش خشن بودنش توهين هايي كه گاهي حتي خانواده ام رو هم شامل ميشد از شک کردنهاش گیر دادنهاش بهش گفتم که حتی یکبار چون توی رستوران به گارسوني كه اومده بود سفارش بگيره لبخند زدم چقدر با من دعوا کرد و داد و بیداد راه انداخت از دفعه اولی که سر یه تلفن مشکوک يكي از همكلاسيهاي پسرم به موبایلم سیلی بهم زد از همه و همه چیزایی که باعث دلسردی من شده بود بهش گفتم توی تموم این مدت فقط زل زده بود به چشمهام و گاهی اوقات از ناراحتی فقط سرشو تکون میداد حرفهام که تموم شد یه نفس عمیق کشیدم آخرین چیزیکه براش تعریف کردم جریان امروز بود با ناراحتی و بغض نگاهش كردم و گفتم نیما خسته شدم پا شد یکم راه رفت توی اتاق الکی با وسایل من بازی میکرد معلوم بود داره فکر میکنه نیما خودش پسر بود خودش همجنس خودشو خوب میشناخت میتونست کمکم کنه توی اتاق سکوت بود و بس یکدفعه صدای مامان اومد که نیمااااااااا ندااااااا کجایین ؟/؟ نیما خیلی جدی رفت جلو در گفت مامان یكساعتی با ما کاری نداشته باش نفهمیدم مامانم چه عکس العملی نشون داد ولی نیما اومد تو و در رو بست صندلیشو آورد جلوی تخت منو روبروی من گذاشت خیلی جدی گفت دوستش داری ؟//؟ داشتم فکر ميکردم با تعجب گفت چرا فکر میکنی دوستش داری ؟/؟ خیلی آروم گفتم خوب خاطره خوب كه زياد داشتيم باهم يک زماني خيلي همديگه رو دوست داشتيم اونم منو دوست داشت نميدونم چرا اينجوري شد ؟/؟ وقتي ياد اونروزها مي افتم ياد روزهاي خوبي كه باهم داشتيم دلم نمياد ولش كنم به سقف نگاه كردم درحاليكه خاطرات و گذشته هاي دور مثل فيلم از جلوي چشمم رد ميشد آهي كشيدم و ادامه دادم - يک وقتهايي فكر ميكنم هنوز دوستم داره فكر ميكنم يکروز همون شهروز سابق برميگرده و همه چي مثل سابق ميشه آخرين جملات رو با بغض گفتم و با گفتنش اشكهام هم جاري شد نيما با ديدن گريه و اشكهاي من اومدم نشست كنارم روي تخت سرمو گذاشت روي سينه اش و با لحني كه خيلي شبيه لحن مامانم وقتي برام دلسوزي ميكرد بود گفت - عزيزممممم نداااااا ؟/؟ درحاليكه با يه دستش موهامو ناز ميكرد با دست ديگه شروع كرد اشكهامو از روی صورتم پاك كردن چقدر توی بغلش احساس آرامش ميكردم گرماي تنش آرومم ميكرد و بهم دلگرمي ميداد - نيگا كن اشكاشو نيگا اين هميشه يادت باشه هيچ پسري ارزش اينكه براش گريه كني نداره اگه داشت باعث ريختن اشكات نميشد سرمو برگردوند توی چشام نگاه كرد و با لبخند گرمي گفت ندا تو ارزشت خيلي خيلي بيشتر از اينهاست چرا خودت رو بخاطر اين پسره اينقدر كوچيك ميكني ؟؟/؟؟ مطمئن باش اگه دوست داشت اينجوري باهات رفتار نميكرد سرمو ول كرد و از روي تخت بلند شد شروع كرد توی اطاق قدم زدن - آخه مگه خوشت مياد تحقير بشي ؟/؟ اعصابت خورد بشه ؟/؟ چرا به اين مرتيكه اجازه ميدي اذیتت کنه ؟/؟ بشه سوهان روحت هااااااان ؟/؟ تعجب کرده بودم اون از من بیشتر آتیشی شده بود سرمو انداخته بودم پائين و هيچي نميگفتم - چند بار تا حالا از این بحثها داشتین ؟/؟ پوز خند زدم گفتم توی این 1/5 سال شاید 20 بار سر همین گیر دادنهاش ما باهم قهر کردیم همشم بعد 1هفته 2 هفته میومد میگفت اشتباه کرده دوباره شروع میکرد با تعجب نگام کرد گفت اونوقت تو باز ادامه میدادی آره ؟/؟ با سر جوابشو دادم با عصبانیت گفت چرااااااا ؟؟/؟؟ چرا باز ادامه میدادی ؟/؟ مگه نمیدیدی باز شروع میکنه ؟/؟ یه بار دوبار سه بار نه اینکه یکسال و نیم تو اشتباه خودتو تکرار کنی چراااا ؟/؟ با ناراحتی نگاهش کردم نمیدونم توی چشمهام چی دید خیلی ناراحت شده بود با صداي ملايمتري گفت آخه قربون اون چشمهات برم من این آدم از اعصاب تو چیزی باقي نذاشته پس بگو یک زمانهایی پشت تلفن دعوا میکردی گریه میکردي با این مرتيکه بودی آره ؟/؟ با سر تائيد كردم و دوباره اشكهام جاري شد توی چشاش نگاه كردم و با بغض گفتم چيكار كنم نيما ؟/؟ تو بگو چيكار كنم ؟/؟ - عزيز دلم اينكه معلومه چيكار كني ولش كن اصلا ديگه سراغش نرو با همون بغضم گفتم اگه ديگه برنگرده ؟/؟ - خوب برنگرده ××× شكسپير ميگه كسي رو كه دوست داري ولش كن اگه برگشت كه مال توئه وگرنه بدون از اول هم مال تو نبوده ××× - سخته - آره سخته ميدونم خيلي هم سخته دل كندن سخته حتي از حيووني كه يک مدت نگهش داشته بودي و فرار ميكنه يا ميميره نشست روي صندلي و درحاليكه به دور دست نگاه ميكرد زير لب گفت ـ مثل مردن ميمونه دل بريدن ولي دل بستن آسونه شقايق بعد روشو بطرف من كرد و گفت اما ارزششو داره ارزششو داره بهايي كه تو داري پرداخت ميكني فكرته اعصابته روحيه اته همين الان هم كه داري زجر ميكشي اونجوري يه سختي ميكشي ولي بعدش آزاد ميشي راحت ميشي توی فكر رفتم حرفهاش خيلي آرومم كرده بود مخصوصا كه همش هم منطقي بود نيما هم ساكت بود و انگار منتظر بود اثر حرفهاش رو ببينه - منم بخوام اون دست از سر من برنميداره ميدونم تو نميشناسيش ازش ميترسم نيما - نترس مگه داداشيت مرده ؟/؟ خودم درستش میکنم تو اصلا فکر نکن بهش من اینها رو میشناسم تو رو مظلوم گیر آورده با منکه روبرو شد میفهمه دنیا دست کیه واااایییی ترسیدم نكنه اينا يه بلائي سر هم بيارن ؟/؟ گفتم نه نیما تو رو خدا نکنی همچین کاریاااااااا میخوای ببینیش که چی بشه ؟/؟ با عصبانیت گفت این همه وقت تو دیدیش خودت خواستی درستش کنی تونستی ؟؟/؟؟ میخوای منم بشینم نگات کنم ؟/؟ نه نمیذارم نميتونم ببينم عزيزترين كسم اينجوري داره آب ميشه و بشينم نگاه كنم حاليش ميكنم ااااااای خدااااااااا عجب غلطی کردم کاش بهش نمیگفتم با التماس گفتم نیما تو رو خدا جون مامان کوتا بیا با جدیت گفت قسم نده ندا بعد درحاليكه با دقت توی چشمهام نگاه ميكرد گفت ندا نكنه که ..... ميدونستم منظورش چيه ولي خودمو زدم به اون راه - نكنه چي ؟/؟ - نكنه اين مرتيكه از تو چيزي داره ؟/؟ - يعني چي نيمااااااا ؟/؟ - نكنه اتفاقي افتاده ؟/؟ هااااان ؟/؟ كاري كه نكردين ؟/؟ صورتم قرمز شد از اينكه نيما داره درباره سكس با من صحبت ميكنه و منظورش اينه كه هنوز دخترم يا نه داشتم از خجالت آب ميشدم سريع توی چشمهاش نگاه كردم و گفتم نه بخدا نيما اصلا اصلا از اين حرفها و صحبتها بين ما نبوده ( البته تا حدودي بود ولي همونجوري كه گفتم هيچوقت نذاشته بودم شهروز از حد خودش جلوتر بره ولي خوب به نيما كه نميتونستم بگم ) - پس نترس خودم میدونم چیکار کنم فردا باهات صحبت میکنم الان بگیر بخواب اصلا هم گریه کن نگران هیچی هم نباش من هستم فينگيلي از چي ميترسي ؟/؟ بگیر بخواب از روی صندلی بلند شد سرمو گرفت بین دستاش و یه بوسه آروم روی موهام کرد و گفت نبینم دوباره گریه کنیاااااا باهات حرف میزنم فردا شبت بخیر با گیجی گفتم شب بخیر و ولو شدم روی تخت آخخخخ چیکار کنم ؟/؟ یعنی بذارم این دوتا باهم روبرو بشن ؟/؟ نكنه يه بلايي سر نيماي من بياره ؟/؟ اينقدرها هم مهم نبود که من شلوغش كرده بودم ولی بالاخره کاریش نمیشد کرد من حرفمو زده بودم بلند شدم مسواک زدم یکم نشستم توی بالکن و نگاهمو دوختم به آسمون و ستاره هاش نیما اومد توی بالکن گفت چرا نخوابیدی ؟/؟ گفتم ظهر سه ساعت خوابیدم خوابم نمیبره میخوابم تو برو بخواب پشت صندلی من ایستاد دستشو گذاشت روی شونه هام یکم ایستاد بعد سرشو آورد پایین و گفت شب بخیر و رفت پشت سرشو نگاه کردم و از اینکه همچین برادری دارم خیلی خوشحال بودم يه جورايي از اينكه ميديدم بيكس و تنها نيستم و يكي هست كه ازم دفاع كنه و پشتم باشه احساس آرامش و اطمينان ميكردم واقعا حس ميكردم سايه يه مرد بالا سرمه يه تكيه گاه دارم چقدر دوستش داشتم چقدر با شهروز فرق داشت ؟/؟ كاش نيما دوست پسرم بود نیم ساعتی توی بالکن بدون هیچ حرکتی چشم دوخته بودم به روبروی خودمو فکر میکردم ماه رو نگاه ميكردم يعني الان چندتا دختر مثل من چشم دوختن به اين ماه و دارن فكر ميكنن كه چقدر بد بختن ؟/؟ هوا خیلی سرد شد یکدفعه بدون هیچ نتیجه ای از این همه فکر بلند شدم و خیلی آروم رفتم توی اتاقمو خوابیدم نداااااا نداااااا نمیری دانشگاه ؟/؟ چشامو به زور باز کردم چه دردی میکرد چشام مامانم بود به زور گفتم نه کلاس ندارم گفت پاشو پاشو من دارم میرم بیرون پاشو صبحونه بخور نیما رو صدا کن به اونم صبحونشو بده اسم نیما رو که شنیدم یاد تموم اتفاقات دیشب افتادم روم نمیشد نگاش کنم یه جوری بودم گفتم باشه الان پا میشم تو برو نیم ساعتی توی رختخواب قلت زدم و بالاخره پاشدم رفتم دستشویی و سر و صورتمو شستم چشمام پف کرده بود اومدم بیرون و چایی برای خودمو نیما ریختم و صبحونه رو آماده کردم رفتم دم اتاقش یه احساسی داشتم از اینکه درباره دوست پسرم باهاش درد دل کردم خجالت میکشیدم روم نمیشد صداش کنم ولی کاری بود که کرده بودم در زدم و صداش کردم نیما داداشي پاشو صبحونه حاضره صدایی نشنیدم در رو باز کردم غرق خواب بود رفتم بالا سرش نشستم لب تخت و شروع كردم موهاشو ناز كردن هميشه وقتي اينجوري بيدارش ميكردم خيلي خوشش ميومد - نیما نیمایی پاشو پاشو دیگه یکم قلت زد با صدای گرفته گفت چیه چی شده ؟/؟ همونطوريكه موهاشو ناز ميكردم گفتم پاشو ساعت نه شد پاشو صبحونتو آماده کردم چاییت سرد میشه پاشو عزيزم سرشو برگردوند سمت من نگام کرد گفت سلام صبح بخیر دستشو گرفتم کشیدم تا بلند بشه گفتم صبح بخیر پاشو بیا صبحونه آماده است گفت برو منم اومدم دیدن صورت مهربونش اون خجالت و ناراحتیم رو از بین برد رفتم مشغول صبحونه خوردن شدم دیدم رفت دستشویی بعدش اومد سر میز صبحونه نگام کرد و خندید گفت چطوری ؟/؟ خوبی ؟/؟ همونطوریکه خودمو مشغول صبحونه خوردن نشون میدادم گفتم آره گفت کی خوابیدی دیشب ؟/؟ گفتم یه نیم ساعتی بیدار بودم بعدش خوابیدم صندلیشو عوض کرد اومد کنارم نشست دستشو کشید روی موهام آروم گفت بهتری ؟/؟ سرمو بلند کردم صورتم نزدیک صورت مهربونش بود توی چشمهاش میشد دید که چقدر نگرانمه و دوست داره کمکم کنه گفتم آره مرسی همونطوریکه با موهام بازي ميكرد با همون لحن مهربونش ادامه داد بهترم میشی وقتی همه چیز تموم بشه بهترم میشی نگران هیچی نباش من تا آخرش باهاتم صدای آرومش توی گوشم میرفت تموم وجودم اعتماد و آرامش میشد با حق شناسي و تشكر نگاهش كردم لبخندی تحویلش دادم و دوباره مشغول خوردن شدم نيما يكم نگام كرد و اونم مشغول خوردن شد نیما صبح تا ظهر خونه بود ظهر میرفت مغازه تا طرفهای 8 یا 9 شب مثلا مهندس این مملکت بود بیچاره ولی کار بی کار واسه همین با دوستش مغازه زده بودن و کار میکردن دوستش صبحها رو ميرفت در مغازه و نيما بعدازظهرها رو بعد از صبحونه رفت سراغ کاراش توی اتاقش منم خونه رو جمع و جور کردم و نشستم سر درسهام ولی همش توی فکرم بود که چی میشه ؟/؟ توی همین فکرها بودم که موبایلم زنگ خورد واااااای زنگ مخصوص شهروز بود .... ادامه دارد نظر یادتون نره هاااااااااااااا

عید سعید فطر بر مسلمین مبارک باد

فطر یعنی شکستن یعنی سرشت یعنی آغاز یعنی باز گشت به خویشتن خویش .فطر یعنی گذشتن از کویر خود سازی و رسیدن به چشمه گوارایی که خداوندگار کریم و رحیم وعده اش را داده است .فطر یعنی یک پیکار و شروع جشن پیروزی .پیکار با مانعی که ما را از رسیدن به معبود و معشوق باز می دارد و جشنی که از وصال و خشنودی او می گوید.عید سعید فطر بر همه شما عزیزان مبارک باد !دلهایتان شاد ,وجودتان عید گونه باد ...امیر وایرانی 

بکش بیرون 3

کیرمو از توی کوس پروانه بیرون کشیدم .. یه حسی به من می گفت که اگه کیرمو بیشتر می کردم توش لذت خیلی زیاد تری می بردم . ولی آبجی پروانه می گفت که پرده بکارتش پاره میشه و اون وقت یه دختر به حساب نمیاد . در صحنه و عملیات بعدی اون بهم پشت کرد و یه هیجان و هوس دیگه ای رو در من به وجود آورد . طوری که خودم رفتم سراغ کونشو درزشو باز کرده و نوک زبونمو کشیدم رو سوراخ کونش . پروانه جون خیلی کون درستی -داداش  قابلتو نداره در اختیارته . همینجایی رو که داری زبونش می زنی خیلی طالب داره . قدرشو بدون . من فقط به داداشی خودم میدم . فقط برو از رو میز من کرم صورتمو بیار یه خورده سوراخ کونمو نرم و چربش کن که باید کیرتو بفرستی توش . اینجا دیگه خطری نیست . بیشتر مردا با این سوراخ بیشتر حال می کنن -پروانه تو اینا رو از کجا می دونی .-خب دوستام میگن -دوست ندارم با مرد دیگه ای باشی -حتما تو می خوای باهام ازدواج کنی ؟/؟یه روزی که باید شوهر کنم .-حالا کو تا اون موقع .-چقدر حرف می زنی اگه کونمو نمی خوای بگو بریم بخوابیم . این از اون حرفای الکی بود که پروانه بر زبون آورد چون کیر من راهشو پیدا کرده بود . رفت تو کون آبجی پروانه -آبجی حالا من دارم کونتو می گام -آره عزیزم مشغول گاییدنت باش تو از این وقتی که اومدی تو این اتاق با حرفا و کارات داری منو می گای . نمیدونی چقدر دلم می خواست که کیرت الان توی کوسسسسسم بود . این جوری حال نمی کنی ؟/؟-چرا ؟/؟ولی اون سوراخ واسه ما زنا یه کیف دیگه ای داره ما رو به ارگاسم می رسونه اوهههههه داداشی این طرفم حال میده از دستات هم کمک بگیر روی کوسسسسسمو بمال من می میرم واسه اون کیرت . بکن بیشتر بذار تو کونم . می تونم بگیرمش . -پروانه جون اگه بدونی کون خوشگلت چه جوری داره کیر منو می سوزونه -راست میگی ؟/؟-آره جون تو . داداشی من امشب خیلی بلبل زبون شدی . پس بیا اینو داشته باش . کونشو می گردوند و کیر منم هم به صورت وضعی و هم به صورت انتقالی توی کون آبجی پروانه ام می گشت . کف دستمو گذاشته بودم روی کوسش می خواستم اونو ارضاش کنم . ولی پرسینگ پروانه طوری بود که یهو صدامو برد بالا -دارم خالی می کنم آبم داره می ریزه -بذار بریزه چته . منم می خوامش آبتو میخوام . اووووووف اگه بدونی چه جوریه .. بی انصاف گردش و چرخش کونشو زیاد کرد تماشای کونش در اون وضعیت خودش یه حال و صفایی دیگه داشت . آبمو ریختم تو کونش .-جاااااان پیام تو کونمو سوزوندی . ولی خوشم اومد از این که کونم سوخت و دماغم نسوخت که باهات حال کردم . حالا می تونی کیرتو بکشی بیرون . داشتم فکر می کردم حالا می تونی بکشی بیرون با بکش بیرون چه تفاوتهایی دارن که دیدم کیر خودش اومد بیرون واییییییی پسر چه منظره ای !شیره های سفید و شیری منی من از سوراخ کون پروانه داشتن بیرون می ریختن و یه صحنه خیلی قشنگی رو به وجود آورده بودند . وایییییی چی بگم اگه اون لحظه بهم میلیارد میلیارد پول هم می دادن حاضر نبودم از کنار کون پروانه پا شم .. در واقع اون شمع بود و من پروانه که داشتم دورش می گشتم .... روزها و ماهها و سالها گذشت ومن وپروانه جون مشغول بودیم تا این که پروانه دیپلمشو گرفت و سیل خواستگارا به طرف خونه مون سرازیر شد . پروانه هر چی خواستگار درست و حسابی داشت رد می کرد تا این که به یه خواستگارش جواب مثبت داد .  وضع مالی طرف توپ بود ولی راننده ترانزیت بود و می گفت به این کارش علاقه داره و حداقل تا چند سال که جوونه دوست داره به همین صورت کار کنه . این یعنی این که شاید درماه بیشتر از چند روز خونه نباشه زیاد هم راه دور نمی رفت بیشتر سفراشم به تر کیه و یکی دو کشور اون ور تر بود خونواده کلی باهاش جر و بحث کردن که این چه کاری بود که کردی .. من که پونزده شونزده سالم بود خیلی افسرده و غمگین شدم . تا چند روز با پروانه حرف نمی زدم . ولی بالاخره تو عروسیش شرکت کردم . وقتی که عروس خانوم داداششو بغل کرد چشام پر اشک بود و اونم با شدت بیشتری گریه می کرد . با صدای بلند می گفت فکر کردی پروانه شمع خودشو از یاد می بره نه داداش . به جون بابا کاری می کنم که بیشتر از قبل ازم راضی باشی . متوجه منظورش می شدم ولی بقیه مهمونا و حتی دامادم همچین احساساتی شده بودند که با گریه من و پروانه اشک می ریختند . نزدیک بود مجلس عروسی به یه مجلس عزا تبدیل شه . خیلی ها به ما آفرین می گفتند . بعضی ها به بچه های خودشون سر کوفت می زدن که ببین خواهر و برادر باید این جوری باشن . اون شب از ناراحتی تا صبح نخوابیدم . با خودم فکر می کردم که الان پروانه داره چیکار می کنه . هنوز دختره ؟/؟الان دختریش گرفته شده ؟/؟بعدا می تونه هواموداشته باشه ؟/؟برای دلخوشی من بوده که گفته دیگه فراموشم نمی کنه ؟/؟مثل سابق می تونه دوستم داشته باشه ؟/؟جای خالی و اتاق خالیشو می دیدم و زار زار اشک می ریختم . نمی تونستم تصور کنم که یه نا کجا آبادی اومده و اونو ازم گرفته . حس می کردم که این باید من باشم که بر پروانه احساس مالکیت کنم نه یه غریبه . یه بار که این احساس خودمو با خواهرم در میون گذاشتم دلداریم داد و گفت داداش این رسم زندگیه تو هم یه روز زن می گیری و تشکیل خونواده میدی . منم اون روز باید همین جوری کنم ؟/؟باید بااین مسئله کنار بیای . سعی می کنم بیشتر از گذشته هواتو داشته باشم اصلا نمی تونستم تحمل کنم . بدون این که به پدر و مادرم بگم از خونه رفتم بیرون وتا صبح قدم زدم . وقتی هم که بر گشتم دیدم اون دوتا هنوز خوابن . یاد حرفای نصفه شبی بکش بیرون اونا افتاده بودم . خاطرات خوش اولین شبم با پروانه لبخند به لبام می آورد . حس غریبی داشتم . ساعت 8 صبح بودکه موبایلم زنگ خورد . پروانه قشنگ بود .-داداش چطوری -تو چطوری دیشب جات خالی بود . دوباره گریه ام گرفت . اونم همین طور -ببینم می دونم تو دیگه خواهرتو دوست نداری و هواشو نداری . از امشب حداقل تا دو هفته من تنهام . شبا نمی تونم تنها باشم . خونه رو هم نمی تونم تنها بذارم اگه دوست داری بیا پیشم تا تنها نباشم . قبول می کنی ؟/؟فکر می کردم دارم خواب می بینم . لالمونی گرفته بودم -چیه داداش گلم هنوز باهام قهری ؟/؟فدات شم الهی . بخند خوشحال باش باید خودتو به این وضع عادت بدی خودتو از این افسردگی بکش بیرون . .ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

لقمه حلال 4 (قسمت آخر)

ناهارو باهم خوردیم . یه خورده هم تو بغل هم چرت زدیم . داشتم نازش می کردم که به من گفت رامی جون می دونم ناراحت شدی که نذاشتی ببوسمت . حتما تعجب هم کردی . چیکار کنم این یه حسیه که در من وجود داره . من تو زندگیم به یکی دل باختم از بوسه های اون لذت می بردم . و با اون به اوج آرامش می رسیدم هنوزم دوستش دارم . عاشقشم . نمید ونم چم شده . دارم به یه بحران می رسم . به نو میدی . به یه کابوس . به یاد اون روزایی می افتم که با این بوسه به اوج آسمونا می رفتم و بین من و اون هیچ فاصله ای نبود منو ببخش دیگه نمی تونم تو ضیح بدم ... اون روز همه چی به خیر و خوشی گذشت . اول رامش اومد خونه و بعد هم مامان و بابا کارا خیلی مرتب شده بود . اون دو شنبه ها رو کار نمی کرد و من ازش خواستم که اگه ممکنه و راهی داره من اونو ببینم .-به همین سادگی ؟/؟..راست می گفت شوهر و بچه اشو چیکار می کرد -زینبو می تونم بفرستم خونه عموش باشه یه کاریش می کنم . خونه صغری اینا تو اخر کمر بندی قائمشهر اول جاده ساری بود . اوایل یه بیراهه ای که بیشتر شباهت به یه روستا داشت . روز قبلش بهم زنگ زده بود که همه چی آماده بوده و می تونیم یه دو شنبه خوب با هم داشته باشیم . وارد خونه شون شده بودم نمی دونستم با شوهرش چیکار کرده -می خوای عمیدو ببینیش ؟/؟-دیوونه شدی ؟/؟در اتاقی رو باز کرد و نشونم داد . قرص خورده خوابیده . یه لحظه تمام تن و بدن و قلبم لرزید دو تا پاهاش یه خورده تا بالاتر از زانو قطع شده و یه ویلچر هم کنارش قرار داشت .می بینی ؟/؟اینم سرنوشت من . یه ماشین خطی داشت که بین قائمشهر تهرون مسافر کشی می کرد . میزنه به کوه هم خودشو داغون می کنه هم ماشینو خدا رحم کرد که مسافراآ سیب جدی ندیدن و خودشم نمرده و ماشینم آتیش نگرفته بود . قسمتی از تن و بدنش گیر می کنه به یه جایی ومجبور شدن قسمتی از پاهاشو ببرن . همون طوری که قبلا همه چیزش بودم حالا هم هستم ولی دیگه اون همه چیز من نیست . خیلی ها به من میگن که ازش جداشم و برم دو باره از دواج کنم ولی وجدانم قبول نمی کنه . کیرش هم زیاد کاره ای نیست . نه حوصله ای داره نه هوسی . همه ازم تعریف می کنن . همه از پاکی و صبر و نجابت و استقامتم میگن . همه بهم میگن که دروازه های بهشت به روم باز شده . دیدی که در های بهشتو چه جوری به روی خودم باز کردم ؟/؟هیشکی ندونه تو یکی که میدونی . آره با هم روزای خوبی داشتیم . عاشق هم بودیم . چند سال قبل از ازدواج با هم دوست شده بودیم . تازگیها به خاطر من چند بار خواست طلاقم بده قبول نکردم . وجدانم اجازه نمیده ولی منم یه زنم . هوس دارم خواسته دارم . نمی دونم چیکار کنم . شاید این بهترین کاری باشه که نه سیخ بسوزه و نه کباب . ولی وجدان چی ؟/؟حالا فهمیدی که چرا از بوسه فرار می کردم ؟/؟جسممو آتیش زدم ولی روحم خدایا منو ببخش . هنوز به یاد اون روزا میفتم می دونی حالا همه دارن ازم تعریف می کنن دیگه نمی دونن که جسممو فروختم . خیلی ها هم بهمون کمک مالی می کنن ولی آدم تا کی می تونه منت بقیه رو بکشه . خرج زندگی زیاده . این روزا همه واسه خودشون گرفتاری دارن ......... راستی یادم رفته بود بگم چهار روز پیش وقتی که صغری رو گاییدم و کارشو تموم کردم یه پونزده تومن پول بهش دادم . خیلی بهش برخورد و به من گفت تو منو با یه هرزه اشتباه گرفتی ؟/؟فکر کردی من پول حرام می برم خونه مون ؟/؟این هوسی بود که من خودمم داشتم . لذتی که بردم و کیفی که کردم . هیچوقت شخصیت خودمو به این چیزا نمی فروشم . دلم واسش می سوخت خیلی ها به سرش قسم می خوردند و اونو نمونه یک زن فداکار و ایثارگر می دونستند . -بیا بریم رامی کارمونو بکنیم . اون طرف حیاط یه اتاقکی قدیمی بود . یه پنکه قدیمی هم روشن بود و یه تشکی پهن شده بود . به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم . از خودم بدم میومد . یه مرد فداکار یه مرد عاشق نون اور زن و بچه اش این طور باید به فلاکت افتاده باشه . منم باید شریک این نامردی باشم که در حقش شده ولی صغری چه گناهی کرده که باید بسوزه اونم داره به شوهرش می رسه ازش نگهداری می کنه . چه قانونی گفته که باید تا آخر عمر خودشو اسیر کنه و از کیف و لذت دنیا چشم بپوشونه . صغری خودشو لخت کرده بود . ولی من لباسامو در نیاورده بودم . نمی تونستم . اشک از چشام سرازیر شده بود .-اگه کار نداری من دیگه برم خونه ازخودم بدم میاد . نمیگم آدم خوبیم ولی این مدل پستی تا حالا نداشتم -تنهام میذاری ؟/؟دیگه نمی خوای به درددل من گوش کنی و به دردم برسی ؟/؟لبمو گذاشتم رو پیشونیش و خواستم که باهاش خداحافظی کنم ولی اون به چشام نگاه کرد و گفت حالا منو ببوس .می تونی منو ببوسی . تو خیلی مهربونی قبل از این که لبامو به طرفش حرکت بدم اون لباشو رو لبام قرار داد و چند لحظه بعد لخت  روی بدن عریانش بودم . دیگه تمام این اشکها و تاثر ها و صحبتهای وجدانی فراموش شده بود . هوس کیر و کوس و کون و سینه و.... بود که در وجود هردوی ما به جریان افتاده بود .-رامی جووووون این دفعه خیلی بیشتر لذت می برم تمی دونم چرا حس می کنم که تو دوستم داری . منو به خاطر تنم نمی خوای . همه تنمو نازش کن . ببوسش . یه خورده واسه این که بیشتر نرمش کنم رمانتیک شدم .-دوستت دارم دوستت دارم . عشق من عزیزم . هوس من نفس من . کوسشو گذاشت رو دهنم و حرکتش می داد و من با لذت و اشتهای هر چه تمامتر مشغول خوردنش بودم -آه آه آه امروز هر کاری دوست داری باهام انجام بده هر جامو دوست داری ببوس . محکم منو بزن جررررررررم بده پاررررررررم کن . حرفی نمی زنم . اعتراضی نمی کنم . هیچوقت کیرتو ازم دورنکن نذار من بازم به یه گناه دیگه آلوده شم -عزیزم عشق من تو همه وجودتو دادی به من . من این وجود مقدسو با تمام وجودم نگهش می دارم . تو با جان و دل داری از یه مرد زخمی نگه داری می کنی اون فقط تو رو داره بذار تو همین باورهای خودش بمونه . فقط صغری جون !نذار چیزی بفهمه دلش میشکنه -باشه فقط تو به من برس و ترکم نکن -توهم باید قول بدی که دنبال هیچ کیر دیگه ای نمیری -باشه باشه عزیزم بخور کوسسسسسسمو جااااااان . چقدر احساس آرامش می کنم دیگه ناراحت نیستم . ازبس سنگین بود نمی تونستم بلندش کنم رو هوا بگامش . اومد و روی کیر من نشست و منم دستامو گذاشتم رو سینه هاش .-رامی جون هر حرکت تو یه تنوع خاصی داره یه جور مخصوصی به آدم لذت میده -واسه اینه که تو خودت یه پا لذتی . سر تا پا تنوعی عشقی و حالی . هوسی . آتیشی . خیلی خوشگلی صغری . دوستت دارم -همیشه بهم می رسی ؟/؟-آره همیشه . طوری کونشو حرکت می داد که تمام کیرمو با خودش از ته تاسر با یه اصطکاک شدید می کشید و وجودمو پر از لذت می کرد یه خورده خسته شده بود و کمی از سنگینی تنشو به من منتقل کرد دو تا دستاشو گذاشت رو سینه هام . رو من خم شد منم نوک سینه های برجسته اشو به نوبت می ذاشتم تو دهنم . دیگه از حال رفته بود -رامی رامی بگیر منو اومدم بگیر منو . دو تا دستامو دورکمرش حلقه زده اونو به خودم فشردم . اونو به ارگاسم رسونده بودم . نمیدونم چرا امروز هوس داشتم برای بار اول آبمو تو کونش خالی کنم . کونشو به طرفم قمبل کرد . یه حالت نیم خیز و مشابه سگی به خودش گرفت . کرم با خودمون نداشتیم همون خیسی کوسش بس بود کیرمو این بار خیلی نرم تر و راحت تر از دفعه قبل نوی خودش جا داد ولی لذتی که می بردم بیشتر بود -رامی جوووووووون کونم با کیرت حال می کنه بکن منو بذار تو کونم . بیشتر بفرست بره . آخ جوووووون . این دفعه کیرمو از نصفه بیشتر فرو کردم تو کونش .-دوستت دارم رامی دوستت دارم .-منم دوستت دارم . هرگز فراموش نمی کنم که تو به خاطر من اون فلسفه و تابویی رو که داشتی شکستی و زیر پا گذاشتی .-پس قول میدی که هیچوقت فراموشم نکنی و به  من لذت بدی .؟/؟ در حالی که آب کیرم از سوراخ کون قشنگ و بر جسته اش در حال بر گشت بود گفتم آره عزیز دلم تا لحظه مرگم تو رو فراموش نمی کنم ولی دیگه اینو نگفتم که از گاییدن اون یه مدل دیگه ای لذت می برم دیگه نگفتنم اون لذتی رو که از گاییدن دیگر زنای شوهر دار می برم از اون نمی تونم ببرم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

یا دو تا یا هیچی 1

من وژاله دو سه ماهی نمی شد که با هم از دواج کرده بودیم . هر دو مون تو یه بیمارستان کار می کردیم من تو بخش رادیو لوژی بودم و اونم پرستار اتاق عمل بود و اکثرا شیفت کاری ما با هم نمی خوند . من بیست و چهار سالم بود و دو سال از همسرم بزرگتر بودم با عشق با هم از دواج نکردیم . از اونایی بود که تو محل کارم ازش خوشم اومد و رفتم خواستگاریش و تحقیقات هم کار ساده ای بود . بیشتر محققان که از همکارانمون بودن به هر دو نفر ما رای مثبت دادند . محل زندگی ما هم رودهن بود . تویه خونه یه طبقه ویلایی زندگی می کردیم که در بست بود و رهنش کرده بودیم . همسایه بغلی ما هم یه زن و شوهر بودند که هر کدوم پنج شش سالی ازمون بزرگتر نشون می دادن و با این که چند سالی می شد از دواج کرده بودن ولی بچه نداشتند . یه مدت با هم دوست بودیم و رفت و آمد داشتیم ولی با این که رابطه خیلی صمیمانه ای داشتند یه روز شنیدم که از هم جدا شدن . خیلی تعجب کردم . همه جا هو افتاده بود که زنه رو با یه مرده گرفتند و شوهره طلاقش داده . از مرده خبری نشد ولی زنه تنها توی همون خونه زندگی می کرد و اتفاقا مرده خونه رو به اسم زنه کرده غیبش زده بود . انگار جدایی واسشون شکنجه بود . مدتی گذشت و رفت و آمدهای مکرر و تداوم دوستی او یعنی زن مطلقه باژاله باعث شد که یه روز از کوره در رفتم .-ژاله چرا با زنی که به شوهرش خیانت کرده می پلکی ؟/؟-این حرفو نزن منصور . اون دلش شکسته خدا رو خوش نمیاد بهش تهمت بزنیم . جریان این طور نیست که مردم میگن و تو فکر می کنی -پس حقیقت چیه ؟/؟چرا حقیقتو نمیگه تا این بد نامی ازش دو رشه -راستش اون همین حالا فهمیده که همسایه ها در موردش همچه فکری می کنن اون بچه دار نمی شده واسه همین تصمیم گرفت که از شوهرش جدا شه خدارو خوش نمیاد که دل یه دل شکسته رو زیر پا لهش کنیم . واسه این که خیط نشده باشم بهش گفتم باشه ولی هر چی باشه اون یه زن طلاق گرفته هست اگه یه دوست پسری چیزی بخواد بگیره و روی تو اثر بذاره منم تو رو همدمش می کنم . خوشم نمیاد از حال و هوای این جور زنا . میگن زنای مطلقه روشون باز شده هست و دریده ان -این طور قضاوت نکن . اونا که دوست نداشتن و ندارن سر نوشتشون این طور باشه . منصور تو که این قدر سنگدل نبودی  . اومد طرفم و یه خورده باهام ور رفت یه حالی داد و از دلم در آورد . با این حال هر روز بیشتر از روز قبل نسبت به من سرد تر می شد . خیلی خودشو می ساخت لباسای هوس انگیزی می پوشید . ساعتها جلو آینه خودشو آرایش می کرد ولی از توجه به من خبری نبود . اونی که توسکس از من داغ تر بود سرد سرد شده بود وفقط هفته ای یه بار اونم به زور و اصرار من و با بیحالی بهم راه می داد و به دروغ می گفت ارگاسم شده تا دست از سرش ور دارم . نمیدونم چرا ولی حس می کردم هر چی باشه باید از همنشینی با عهدیه همسایه مطلقه مون باشه حتما یه دوست پسر واسه خودش جور کرده اونم یکی واسه عیالمون آورده . گفتم بهتره یه شب آزمایشش کنم . به دروغ به او گفتم که امشب قراره جای یکی از دوستام کشیک وایسم و اونم چون بهم اعتماد داشت حرفمو قبول کرد . زیر نظرش داشتم که چیکار می کنه . اول یه تلفن مشکوک زد و بعدشم رفت حموم . در خموم باز بود و دیدم که داره موهای کوسشو می گیره . داشتم آتیش می گرفتم . تقریبا یقین پیدا کرده بودم که داره بهم خیانت می کنه . ژاله ژاله چقدر زود ؟/؟حداقل میذاشتی عرق عروسیمون خشک شه . یعنی با خودم حرف می زدم .با ناراحتی ازش خداحافظی کرده و دقایقی بعد خونه رو زیر نظر گرفتم . دیدم که عهدیه با یه تیپی که همه اعضای بدنش داشت می زد بیرون وارد خونه مون شده بود . اونو از پشت دیده بودم . راه نزدیک بود و به خودش زحمت پوشیدن مانتو رو نداده بود . یه بلوز سفید با یه شلوار جین تنش بود . آرایش غلیظی کرده بود که از نیم رخ مشخص بود . زیاد نمی تونستم بهش خیره شم . خودمو قایم کردم تا منو نبینه . دیگه طاقت نداشتم تا معشوقه هاشونو ببینم و بعد برم داخل . چند دقیقه بعدش رفتم توی انباری و قایم شدم . با این که صدای باز و بسته شدن درو نشنیدم ولی نمی دونم چرا حس می کردم که دوست پسراشون خودشونو رسوندن به اتاق خواب ما و ... اونا داشتن حال می کردن و من باید خجالت می کشیدم . بعد از نیمساعت دیگه دلم طاقت نیاورد ترس از این که کیر دوست پسر زنم رفته باشه توی کوسش داشت دیوونه ام می کرد . تازه بر فرض اگه امروز تو کوسش نره شاید روزای قبل رفته باشه . نه ژاله دیگه به دردم نمی خوره و خوشگلیش هم واسم ارزشی نداره . هنوز وارد هال نشده بودم که سر و صداهای آه و ناله شنیدم . واییییی چقدر دیر اومدم . رفت رفت دیگه کیره رفت توی کوسش . بیخود نبود که ژاله داشت کوسشو برق مینداخت . صدای زنمو شنیدم که داشت می گفت بکن بذارش تا ته بذار کییییییییررررررررربررررره تو کوسسسسمو آتیشششش بزززززنه یه کیییییییییررررررردیگه هم میخوام اون یکی کیییییییررررررررر باید کووووووننننننمو جرررررررربده  . عزیزم کوننننننننم کییییییرررررررررمی خواد . توهم بیا حالا سینه هامو میکش بزن بغلم کن ..... نه نه نه خدای من لحظه به لحظه بر تعداد بکن های زنم اضافه می شدند و من مث آدمای بی غیرت میخ شده بودم . نفهمیدم این مردا دو تان یا سه تا که دارن زنمو می کنن . جنده عوضی پس بیخود نبود که دیگه باهام حال نمی کردی یه خورده خودمو پهلو کردم تا ببینم چیزی مشخص میشه یا نه . لامپ هال روشن بود . اوووووووووفففففففف هر چند صحنه دلخراش و تاسف انگیزی رو دیدم ولی اعتراف می کنم که یکی از بهترین و لذت بخش ترین لحظات زندگیم بود . چون دیدم اون قمبل کرده و پشت به منه و عهدیه دو تا کیر مصنوعی رو توی کوس و کونش فرو کرده و با دستاش چه جور سینه های ژاله رو می ماله . همه چی دستگیرم شد . زنم انگار به یه بیماری فکری رسیده بود این جوری ارضا می شد . ولی عهدیه عجب کوس و کونی داشت . کیرم شق شده بود . با این ناز و افاده های اخیر ژاله خیلی هوس کرده بودم که عهدیه رو بکنم -عهدی جون کیر ها رو با سرعت بفرست ته بکشش بیرون خیلی حال می کنم .-ژاله !عزیزم . چشم یادت باشه تو اول به فکر خودتی . تو که شوهر داری و کیر طبیعی می خوری باید بیشتر بهم حال بدی . من نیاز دارم نیاز دارم که یه کیر بیاد و منو بکنه و دست به دامن تو و این وسیله ها شدم .تو دیگه چته ؟/؟-عزیزم عهدیه جونم اگه بدونی چه حالی داره . کیر شوهر یه چیزیه و این کیر یه چیز دیگه . کیراروبذار بمونه حالا بیا و منو ببوس . عهدیه رفت طرف زنم و لبشو گذاشت رو لبای ژاله . مث دو تا عاشق و معشوق واقعی همدیگه رو می بوسیدند -تو دیگه کیر شوهرتو نمی خوای فقط لز برات بسه ؟/؟-اووووووففففففف نمی دونی چه هیجانی داره !دیگه حرف نزن و منو ببوس . ردیفم که کردی میام سراغت . با خودم گفتم که چه همسر خود خواه و دیکتاتوری دارم زنه بیچاره داره از غم کیر می میره اون وقت این هم طبیعیشو داره هم مصنوعیشو و میگه اول من . همون جا خودمو لخت کردم تنها راه خروج در هال بود . و اونا فقط می تونستن برن تو اتاق قایم شن . پشت همه پنجره ها هم میله و تیغه های آهنی بود . و نمی تونستن خودشونو پرت کنن. اصلا فرار ضرورتی نداشت . در هالو از داخل قفل کردم و به محض شنیدن اولین صدا دو نفری پا به فرار گذاشتند . خودمو به ژاله رسوندم دو تا گذاشتم زیر گوشش . دست و پاشو محکم با طنابی که تو آشپز خونه بود بستم دهنشو نبستم -اگه بخوای جیغ بکشی به در و همسایه ها میگم این جا چه خبر بوده -نه منو نکش من بی تقصیرم -توی جنازه ارزش کشته شدن نداری . حالا باید می رفتم سراغ عهدیه . از ترس و شاید هم خجالت فرار کرده قایم شده بود . رفتم اتاق خوابو دیدم که لبه های روکش روی تخت که حاشیه های طولی تختو می پوشوند منظم نیست . دولا شده و شکارو اون زیر دیدم . پاهاشو کشیدم ولی دستاشو محکم به پایه اون طرف تخت قلاب کرده بود و سفت و سخت موضعشو ترک نمی کرد . می تونستم بزور بکشمش بیرون ولی خوبیت نداشت . نمی خواستم به بنده خدا آسیبی برسه . یه خورده تا یه حدی خودم رفتم زیر تخت که دستمو برسونم به کونش و درز کونش . دوتا قاچشو محکم به هم چسبونده بود و اجازه نمی داد که دستمو به کوسش برسونم -آقا منصور من از اون زنایی که شما فکر می کنین نیستم -من می خوام کمکت کنم . من خوب میدونم که تو هم نیاز داری . احتیاج داری . دوست ندارم به راه بد کشیده بشی . تا کی می خوای منت ژاله رو بکشی . عهدیه جون حرفای خیلی قشنگی زدی . آدم باید قدر شوهرشو قدر کیر طبیعی رو بدونه . حالا که شوهر نداری پس بیا قبول کن که یه کاری بکنم که تو قدر کیر منو بدونی . منم قدر تو رو می دونم . حرفات مث خودت قشنگ و با احساسن من اگه جای شوهرت بودم هیچوقت طلاقت نمی دادم . حالا که بار دارم نمی شی و می تونم تقویتت کنم .-آقا منصور زشته تو خودت زن داری من به دوستیم نسبت به ژاله خیانت نمی کنم -منم نیاز دارم اون به من نمی رسه حال نمیده . اون آدم نیست که بخوای بهش خیانت کنی یا نه . کون بر جسته و لبای کلفت عهدیه با صورتی کشیده ولی لطیف و بدنی مر مرین منو از خود بیخود کرده بود . یواش یواش دیدم که لاپاش داره باز تر میشه دستمو گذاشتم وسط کوسش به همون اندازه که کوس تازه کار ژاله خیس می شد خیس بود -حالا بیا بیرون .. ژاله داشت آروم داد می زد و تهدیدم می کرد که اگه عهدیه رو بگام ازم شکایت می کنه . عهدیه اومد بیرون -عزیزم کاری به کار دوستت نداشته باش . انگشتامو فرو کردم تو کوسش و لب و دهنمو انداختم رو سینه هاش -آههههههه منصور جوووووووون منصور جوووووووون من هوسسسسسس دارم .-بیا بریم تو هال -نه پیش ژاله خجالت می کشم -بیا بریم می خوام آدمش کنم --هر چی تو بگی من کنیزتم تابعتم .اسیرتم .اسیر کیییییییرررررررتم -نترس ژاله هیچ غلطی نمی تونه بکنه . اونو با خودم بردمش توی هال جلوی همسرم ژاله تا اونو جانانه  بگام .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

بکش بیرون 2

پروانه با دستمال خودشو پاک کرد -چیکار کردی داداش چقدر زود !عیبی نداره تازه نفس و پر هوسی یه دستمو گرفت و کفشو مالید رو سینه هاش . با سینه هام بازی کن . هوسمو تو همه جای تنم تقسیم کن .-پروانه جون پس بکش بیرون چیه ؟/؟-یواش یواش به اونجاشم می رسیم . حالا بازم بخور سینه هامو با یه دست بخور با یه دست بوسش بده . جووووون چه حالی میدی . با دستش جلو دهنشو داشت .  خیلی هوسی شده بود . کیرم محکم به روی کوس ورم کرده اش فشار می آورد دوست نداشتم خواهرم به من بگه دست و پا چلفتی و ناشی . اونو غرق بوسه اش کردم . لبشو که دیگه نمی تونستم ببوسم . دستشو از رو دهنش برداشت و گفت حالا بیا لباموببوس آه آه آه من دیگه تموم کردم دارم پس میفتم پیام نجاتم بده پیام من !پیام کیرتو به من برسون . نه نه اول باید کوسسسسمو بخوری . منو باید راضیم کنی . خودت آب کیرتو ریختی خاطرت جمع شد ؟/؟کیرمو که خیلی تیز شده بود و کلفتیش هم متوسط بود گرفت تو دستش و گذاشت تو دهنش .-آهههههههه پروانه جون مور مورم میشه -از اون مورمورایی که خوش به حالت میشه یا بد به حال ؟/؟-از اون خوباش . از اون خوشمزه هاش . یه خورده دیگه هم ادامه داد. و فکر کنم اگه چند ثانیه دیگه کیرمو تودهنش نگه می داشت دوباره آب روونش حرکت می کرد .-خیلی خوشت میاد پیام ؟/؟سرمو تکون دادم . دوست داری بازم برات بخورم ؟/؟حتی بر زبون آوردن این جمله یه آشوبی تو دلم به پا کرد .-پس اول بیا کوسسسسسمو بخور . سر حالم بیار که من بتونم حسابی به داداش کوچولوی گلم برسم . با انگشتاش به دور کوسش که مو داشت اشاره کرد .به  یکی دو تا گوشت صورتی رنگی رو که توی حاشیه کوسش بود و موهای زیادی هم دو رو برش و گرفته بود اشاره کرد و گفت اینارو بذار تو دهنت با زبون و جفت لبات بچش و میکش بزن . همون لذتی که از میک زدن و ساک زدن کیرت می بری منم از این طریق می برم . بیا جلو عادت می کنی . فکر این که پروانه از همون طرف می شاشه منو یه جوری کرده بود . پس این کی می خواست واسم از بکش بیرون بگه ؟/؟-خوشت نمیاد ؟/؟اولش این طوریه یه خورده بخوری عادت می کنی . دوست نداری خواهرت لذت ببره ؟/؟دیدی که من واست هر کاری می کنم .اینو که گفت به رگ غیرتم بر خورد . و مثل یک کوس خور حرفه ای چند ساله افتادم به جون کوسش .-آههههههه پیام پیام خیلی عالیه خیلی بهتر از اون چه که من فکرشو می کردم وانتظارشو داشتم داری کارتو انجام میدی . نه نه .. واییییی نازم کن فشارم بگیر منو ببوس بیکار نشین . می خواستم بگم که من لبو دهنم همینجا رو کوسسسسسسته کجا رو ببوسم . با این حال دستمو به سینه هاش رسونده و مث یه اناری که می خوان آب لمبوش کنن باهاش ور می رفتم کیرم رو ملافه ای که رو زمین بود قرار داشت . داشت خوشم میومد از خوردن کوس پروانه . وقتی هم می دیدم داره حال می کنه بیشتر خوشحال می شدم . خیلی هم خودشو کنترل می کرد که سر و صدا نکنه . تیک عصبی گرفته بود و پاهاشو با لرزش به زمین می زد منم کیف می کردم -پیام پیام جان . شمع داغ و روشن من . پروانه دورت بگرده و پر پر شه منو راضیم کن و بکش . جونمو بگیر و آبمو بیار . منم دیدم که داره اینجوری میگه احساساتی شده و طبع ادبیم گل کرد وگفتم داش پیام فدای یه دونه آبجیش بشه من بمیرم و پر پر شدن پروانه رو نبینم . ببین پروانه خوش پر و بال من . ببین پیام داداش چطور مث یه شمع داره واست آب میشه و میسوزه -قربون لبت داداش از حرفات خوشم میاد هوسم زیاد میشه ولی بخورررررررکوسسسسسمم بخور انگشتتو فقط یه بندشو بکن توش . بیشتر نفرستی ها که دود مانمو به باد میدی . باهام ور برو راضیم کن دیگه چیزی نگو فقط کوس بخور . هر چی آبجی گفت همونو کردم . انگشتمو یه خورده کردم تو کوسش . بیرون که کشیدم کلی خیس بود . دیگه این قدر حالی به حالی شده بودم که انگشت خیس شده از کوس پروانه رو گذاشتم تو دهنم و میکش زدم -داداش چه بامزه و با هوس می خوری . یکی به منم بده . دوباره انگشتمو کردم تو کوسش و همون انگشت خیسو گذاشتم تو دهنش . تری کوسشو از رو انگشتم که خورد هیچ با حرص و هوس انگشتمو می مکید طوری که هیجان کیر من از پایین زیاد تر می شد . و کوس لیسی منم تند تر . یه انگشتم که تو دهنش بود یه بند یه انگشت دست دیگه امو فرو کردم تو کوسش و کنار لب و دهنم کوسشو پرس کردم . بازم لرزش پاهاش زیاد شده بود انگشتمو که تو دهنش بود ول کرد و من کف اون دستمو گذاشتم رو کوسش و مث یه خمیری که میخوان گردش کنن روی کوسشو دست می کشیدم .-واااااای پیام جاااااان تو دیگه آخرشی . دو دستی جلو دهنشو داشت که جیغ نکشه . وای وای تموم شدم . تموم شد . کوسسسسسسم کوسسسسسسم دیگه خالی شد . خالی کرد . وایییییی من دیگه مردم . آخ چه کیفی داشت !ارضا شدم . کوسسسسسسم خیلی هوس کیییییییییرررررررررتو داره . نمیشه هر چی فکر می کنم می بینم نمیشه و مصلحت نیست حالا عزیزم به اندازه همون یه بند انگشت یه نموره هم بیشتر شد اشکال نداره . کیرتو بفرست توی کوسسسسم . مات و مبهوت نگاش می کردم دو سه تا سوراخ می دیدم . کون و کوس و بالای باسن که اون یه حفره بود یه سوراخ ریز دیگه رو هم دیده بودم که فکر کنم محل خروج شاش پروانه بود . کیرمو گرفت تو دستش و گفت من اگه همرات نباشم معلوم نیست می خوای چیکارم کنی .-حالا چرا این قدر سرکوفتم می زنی و خیطم می کنی .؟/؟مگه من مادرزادی کوس کن بودم ؟/؟که راه سوراخو بدونم . سر کیرمو به روی سوراخ کوسش مالید و گفت خب نگاه کن کله که رفت توی کوسم یه سانت دیگه هم برو جلوتر . همین مقدارو بکش بیرون بذار تو بکش بیرون بذار تو .-جاااااااااان پروانه جون چه حالی میده . تو هم خوشت میاد -آره ولی دوست داشتم کیرت تا ته می رفت تو کوسم می دونم اگه تو هم تا ته بذاری یه احساسی بهت دست میده که همیشه دوست داری این جوری باهام سکس داشته باشی وای پیام تا همین جاش دارم می سوزم اگه تا ته می فرستادی بره چه حالی می شدم !بکش بیرون می ترسم .بکش بیرون سوختم .... اووووووووخ جوووووووون بالاخره معمای بکش بیرونو فهمیدم . پیام حالا متوجه شدی که بکش بیرون به چی میگن ؟/؟تازه یه بکش بیرون تکمیلی هست که نمیشه اجراش کرد اون یه کوس اپن می خواد -اپن دیگه چیه ؟/؟..همون باز انگلیسیه . باشه بعدا برات تو ضیح میدم . فقط تو الان بکش بیرون .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

لقمه حلال 3

دو تا پاهاشو گرفته انداختم رو شونه هام و با شدت بیشتری به گاییدن کوسش ادامه دادم طوری می کردمش که دیگه  از این به بعد هر شب خوابمو ببینه و تحمل نداشته باشه .-جووووون رامی فدای کیر تو نمی دونی چه کیفی می کنم . چه حالی میده . بیضه هات هم که می خوره روی کوسم بیشتر بهم حال میده . دارم دیوونه می شم . می سوزم . جااااااان منو بکن که نزدیکه آبم بیاد . یه خورده مواظب پاهاش بودم که سر نخوره از رو شونه هام نیفته به خاطر همین با دستام کنترلشون می کردم . دیگه نمی تونستم از دستام واسه ور رفتن با سینه هاش استفاده کنم . گیج شده بود داشت از حال می رفت . چشاش دیگه باز نمی شدند . منم که مقاومتم زیاد شده بود امونش نمی دادم .-آآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخ آآآآآآآآآآآآآخخخخخخخ داره میاد حرکت کرد بزززززززن کوسسسسسس بی حییییییامو بکن با کیییییییررررررت کوسسسسسسسمو نذار تکون بخورررررره ولشششششش نکن اوووووووففففففف همین جور داره میاد تموم نمیشه جووووووووون وایییییییییی داررره می ریزه . چه کیرررری داری !همین جور داره میاد . همین جور قلقلکم میاد . خودتو بهم بچسبون . بغلم کن . یه سال بود این جوری نشده بودم . اصلا هیچوقت تو عمرم این جور ارگاسم نشده بودم . رفتم لباشو ببوسم دوباره یه حالت غم بهش دست داد و خودشو کنار کشید .-حالا نه حالا آمادگیشو ندارم . نفهمیدم منظورش چیه . من که اونو گاییده بودم . پس چطور از بوسیدن طفره می رفت . پس اون دفعه که تو توالت بوسیدمش راه فرار نداشت و نمی دونست چیکار کنه .؟/؟-جاهای دیگه اتو که می تونم ببوسم ؟/؟-ببوس ببوس ببوس دوباره هوسمو زیاد کن . آتیشم بزن . با چنگ و دندون به سینه هاش حمله کردم . زیر گلو و شونه هاشو غرق بوسه کرده بودم . انگشتمو فرو کردم توی سوراخ کونش . با دو تا دستام موهاشو افشونش می کردم . از جاش بلند شد و کیرمو گرفت تو دستاش و برد طرف دهنش . زبونشو می مالید به جایی که اوج هوسمو به همراه داشت .-خوشم میاد رامی می بینم چشات خمار میشه . کیرمو تا اونجایی که می تونست راحت تو دهنش جا بده جا داد و منم در اوج لذت با موهای سرش ور می رفتم . خیلی بیحال شده بودم . جلو ریزش آبمو نتونستم بگیرم خیلی راحت و روون از کیرم ریخت بیرون . حتی ناله هم نکردم . فقط می دونستم که همشو ریختم تو دهن صغری و اونم تا آخرشو خورد دوست داشتم بکنم تو کونش . اینو بهش گفتم . اونم دوست داشت که یه سرویس هم از کون بده ولی یه لحظه چش هردومون افتاد به ساعت . باورم نمی شد یه ساعت و نیم بود که باهم سکس داشتیم . زمان چه زود گذشت . پاشدیم یه چیزی خوردیم .-صغری جون کارهای آبکی با تو من تحمل وایتکس و اسیدو ندارم . جارو زدنو بذار به عهده من . هر جا که فکر می کنی کارم اشکال داره به من بگو .-زود تموم کنیم من تحمل ندارم . حداقل ساعت 11 دوباره شروع کنیم . خیلی سریع و فرز بیشتر از نصف کارو انجام دادیم . و ساعت یازده به رختخواب بر گشتیم . قبلش یه دوش مختصری گرفتیم تا بوی عرق و اسید از تنمون بره . من توی حموم کوسشو کف مالی کرده اونم کیر منو می مالید . لخت لخت از تو حموم پریدیم رو تخت . این دفعه فقط کون . فقط کون . فقط کون . نمی خواستم کوسشو بکنم . واسه امروزش دیگه بس بود . زبونمو دوباره کشیدم روی سوراخ کونش وای چه حالی می داد . سوراخ کونشو با لذت میک می زدم . هر چند بیشتر از لای دندون و دهنم در می رفت . ولی گاهی هم یه خورده عقب ترشو با انگشتام جمع می کردم و میذاشتم تو دهنم و به همون صورت میکش می زدم .-رامی تو منو دوباره داغم کردی اگه میخوای گردنت نیفتم هر کاری دوست داری انجام بده -یعنی بازم کوسسسسسست میخخخخخاره ؟/؟-آره چه جورم . اونم چه خارشی !-فدای اون خارشش میشم . بگو هر چی نباز داری در خدمتتم .-می دونم تو الان کون دوست داری بکن کونمو . کوسسسمم یادت نره .. هیچی هوس خانوم دوباره گل کرده بود . یه خورده نگاهمو به چین های فراوون دور سوراخ کون صغری دوخته و دو تا قاچ توپ و تپلشم با دستام این طرف و اون طرف کرده و یه محلول چرب کننده رو ریختم رو سوراخ کون و یه کمی هم داخلش و کیر خودمو چربش کردم و حمله آروم و گاز انبری خودمو شروع کردم .-رامی جون کیف می کنی ؟/؟-آره عزیزم پس کیفتو بکن که منم از کیف کردن تو کیف می کنم . کیرمو فرو کردم توی مقعدش . کون تنگش چفت و بستش کرده بود . واسه این که دستم بیکار نباشه یه خورده با کوسش بازی می کردم ولی بیشتر حواسم به کون ناب و یه دستش بود . یه دستمم از رو کمرش می کشیدم و می آوردم طرف کونش . اوووووووف چه منظره ای .!هیشکدوم از اون سه تا زن شوهر دار هیکل اینو نداشتن . نصف کیرم که رفت تو کونش یه جیغی کشید و خودشو جمع کرد تا عادت کرد -صغری جون اگه دوست داری بیرون بکشم .-نه این کیریه که از این به بعد باید منو بسازه پس منم باید بهش حال بدم و صاحبشو بسازم تا بهتر بتونه بهم برسه . با این که می دونستم دردش می گیره ولی دیدم خودش داره کونشو به طرف کیرم حرکت میده و یه صحنه جالب و دیدنی رو به وجود آورده که با این که دو دفعه کمرمو سبک کرده بودم به زور جلو ریزش آب خودمو می گرفتم . کف دو تا دستمو هم گذاشته بودم روی دو تا قاچاش و به همون اندازه که از وجود کیرم تو سوراخ کونش لذت می بردم تماشای کون گنده اش به من کیف می داد . بی انصاف کونشو میگم . بالاخره کارشو کرد . اوووووووفففففف صغری جون شیره کیرم دوباره داره می ریزه -بریز تو وجود من عزیزم که کونم آب کیرتو می خواد . این بار هم آبم اومد ولی خیلی کمتر از دفعات قبل با این حال احساس سبکی زیادی می کردم . می خواستم دوباره برم رو کوس صغری که نذاشت و گفت بریم به کارامون برسیم که خیلی عقبیم . اون وقت مامان خانومی تو منو می بره زیر سوال . کمکم می کنی یا این که کارت که تموم شد همه چی از یادت میره ؟/؟-قربون کوس و کونت برم تو مرام من نیست که رفیق نیمه راه باشم . بلند شو بریم که خیلی کار داریم . .ادامه دارد .. نویسنده ..ا یرانی 

بله درون

پسرم عزیزم جان من عجله نکن ما خودمون بهترین دخترو از بهترین خونواده واست انتخاب می کنیم . تو یه دونه بچه خونواده امی و من و پدرت که جز تو و خوشبختی تو امید و آرزوی دیگه ای نداریم . تو اصلا فرهنگت با اینا نمی خونه . تو خودت اهل بگو بخند و ساز و آواز و این تشکیلاتی . چطور می خوای بری داخل آدمای عبوس . باباش که آخونده . داداش که بسیجی و سپاهی . ننه اش هم که روضه خون محله . وای خدا حرف بزنم میگن غیبت کردی . ننه اش هم سن منه اون وقتا هیچ پسری نبود که اونو ببینه و یه ناخنک بهش نزنه . حالا خودشو تو چادر و نقاب و مقنعه قایم کرده . بهش می گفتن اقدس .. نه دیگه زشته بگم فقط سانسوری میگم . بقیه اش با خودت حدس بزن یا از بابات اگه روت میشه و روش میشه که جوابتو بده بپرس . میگفتن بهش اقدس .....شناس . دیگه لازم نبود از بابا بپرسم . به جای این نقطه چین چه کلمه ای بهتر از کیر می شد گیر آورد که معنی حرفاشو کامل کنه -مامان آدما عوض میشن بیست و خوردی سال پیش تا الان . حالا شما هر دوتاتون چهل سال سنتونه . عمری ازتو ن گذشته . -مگه تو خودت نگفتی چهار شنبه سوری پارسال داداشش هر چی ترقه و تی ان تی و چند زمانه و منوروسیگارت و از این دم و دستگاه شب چهار شنبه سوری رو که ضبط کرده ریخته بودنش تو مسجد محل خلوتی بردن فروختن ؟/؟مگه تو خودت نمی گفتی که پدر پیشنماز محله اش کلی زن صیغه ای و غیر صیغه ای داره . و یه دفعه هم با یه زن شوهر دار گرفتنش و چون آخوند بود یه بهانه ای تراشیدند تا سرشو نتراشن .؟/؟اونا پوست از سرت می کنن اونا جزو اقوام یاجوج و ماجوجن .-مامان من که نمی خوام با خونواده اشون زندگی کنم .-پسرم اونا سر طانین مثل یه غده چرکی رو دل آدم می مونن . هر چی که به ضررشونه خلاف دینه . هر چی به سودشونه آدمو می بره بهشت .-مامان . اعظم جون خیلی خوبه . توقع زیادی نداره . خونواده اشون هم هر چی باشه مذهبی ان . و سطح توقعشون بالا نیست . اعظم جون میگه چهارده سکه طلا و یه جلد کلام الله مجید اگه مهرش باشه کافیه . تازه اونم یه خورده ملایم تر و معتدل تره . مثل من اهل ترانه و فیلمهای معمولی کانالای ماهواریه -مگه اونا ماهواره هم دارن ؟/؟-حاج آقا و پسرش واسه کنترل امنیت ملی ماهواره گذاشتن . -عزیزم واسه آخرین بار میگم اینا پدرتو در میارن .-مامان عشق حلال مشکلاته . من اسمم آریاست .سنم 21 و دیپلمه هستم . تک فرزندم . و معافی گرفتم . پدرم یه فروشگاه بزرگ لوازم طبی بهداشتی داره که خیلی هم فروشش خوبه و منم پیشش کار می کنم بابا احمدم 45سالشه و مامان عذرا 40سال داره . درست همسن اقدس خانوم مادر اعظم جونه اونا دوتا بچه ان . اکبر که از اون قالتاقاست و ادای بچه مومنا رو در میاره همسن منه و پدره دستشو تو سپاه بند کرده . اعظم جونم تازه دیپلمشو گرفته و هیجده سالش تموم شده . بابا شیرزادشم که یه شکم داره اندازه یه بشکه نفت . پنجاه رو رد کرده . از این آمار شناسنامه ای که بگذریم می رسیم به خونه . خونه مون تو شهر قمه . منتها با حرم خیلی فاصله داریم . بابا یه دو واحده ردیف کرد با دو تا در جدا و حیاط مستقل . زیری مال من و بالایی رو که داریم توش زندگی می کنیم . شب خواستگاری خودمو کشتم تا این باباهه رو راضی کردم کراوات نزنه -تو رو خدا بابا بذار خرمون از پل بگذره بعد . شب عروسی که همه دارن صلوات می فرستن تو هم کراوات زده صلوات بفرست .-من همینم که هستم . من که نمی تونم ماهیتمو تغییر بدم . شیرزاد خان عمامه میذاره سرش . من میگم چرا میذاری ؟/؟-آخه میگه کراوات مال فرهنگ غربه -پس این عمامه فرهنگ کجاست . هر چیز بد شکل و بد هیبتو که نمیشه تاییدش کرد . ریدم تو عمامه اش که داره نونو به نرخ روز می خوره . تازه کراوات مال غرب باشه . مگه غربیها از کره مریخ اومدن ؟/؟شما شرقیها چه تاج گلی به سر ما زدین . صورت پدرو ماچ کردم و گفتم تورو خدا -به خاطر تو باشه ولی قرار نیست از همین حالا زن ذلیل باشی ... خلاصه سرتونو درد نیارم اون شب مارو سنگ رو یخ کردن . از مسائل فرهنگی و اجتماعی بگیر تا سیاسی و اقتصادی و خانوادگی همه رو انگولک کرده و به اندازه لغت نامه دهخدا واسم شرط گاشتن . از بس شروط زیاد بود بعضی ها رو یادم رفته چند تاشو می گم . شما خودتون قضاوت کنین . خونه ای باید دور از خونواده پدری داشته باشم . مهریه باید به تعداد سال تولد اعظم سکه کامل طلا باشه . ریشمو تیغ نکنم . نماز جمعه رو ترک نکنم . معتقد به نظام باشم . دنبال زن بعدی نباشم . به موسیقی های مبتذل غربی و لوس انجلسی گوش ندم . در اوقات فراغت بیام کمک پدر زن تا به مسائل مسجد رسیدگی کنم . با چند تا شرط دیگه که یادم رفت . اون شب سکه یه پول شدیم و بر گشتیم . هیچوقت پدرمو تا به این حد عصبی ندیده بودم . چند جا اعظم جون رفت ازمون دفاع کنه که خونواده اش زدن تو دهنش . اون شب دست از پا دراز تر بر گشتیم خونه . اعظمو واسه یه مدت فرستادن تهرون خونه عموش تا دیگه منو نبینه و همه چی از یادش بره . کینه و نفرت تمام وجودمو پر کرده بود . دوست داشتم هر جوری شده زهرمو بریزم . من همه جور دوستی داشتم خوب پاک قالتاق معتاد عرقی مومن بی ایمان .. بایکی از این دوستای قالتاق ولی خوبم که صحبت می کردم یه راه حلی رو بهم پیشنهاد کرد که چند تا شر خرین بفرستم سراغشون که لت و پارشون کنن . منتها خرج داره  . منم یه دفترچه پس انداز داشتم که یه دومیلیونی توش پول بود . و از بچگی واسم جمع کرده بودند و در هیجده سالگی دادنش به من . می دونستن بچه عاقلیم والکی خرج نمی کنم . یه فکر خطرناکی به سرم افتاد . اون شب مادر اعظم بیشتر از بقیه واسمون مایه اومده بود . با استارت اون بقیه روشن می شدند و با ترمزش بقیه خاموش . اولش راضی شده بودن نفری چهار صد تومن بگیرن کمک کنن ولی وقتی فهمیدن طرف آخونده نرخو بردن بالا -آقا آریا تو که خودت می دونی به آخوند جماعت میگن دکتر دین . دوبرابر بقیه قیمت داره اگه مشکلی پیش بیاد دوبرابر بیشتر حالمونو می گیرن . اگه سقط شن باید دوبرابر بیشتر دیه بدیم . دوبرابر بقیه قیمت داره .نفری شیشصد تومن باهاشون طی کردم . قرار شد که منم باهاشون برم . اونا راحت می تونستن تغییر قیافه بدن . ولی من قصد داشتم ماسک بذارم و دهن خودمو ببندم که یه موقع حرفی چیزی نزنم . چند تا طناب هم با خودمون آوردیم که دست و پای آخوند و پسرشو ببندیم و زنه رو دوسه نفری جلو چشاشون بگاییم . من مراقب بودم که طوری لباس بپوشم که با لباسای شب بله برون یکی نباشه . آخ که چه کیفی داره گاییدن زن آخوند !سه نفری میفتیم به جونش . اگه یه دوربین فیلمبرداری با خودمون می آوردیم چه با حال می شد . یه نفر سومی رو هم می آوردیم توکار .  دویست تومن به اون دادم که فقط فیلمبردار ما باشه . اون دو تا شر خر اصلی اسمشون بود تیمور و جبار . هردو گردن کلفت و قوی هیکل بودند . واییییییی کیر 20 سانتی و قطور خودمو واسه کوس اقدس خانوم آماده کرده بودم . اگرم می فهمیدن زیاد خطری نبود . چون با فیلمی که ازشون می گرفتم پدرشونو در می آوردم . و می تونستم تهدیدشون کنم . حداقل قضیه این که ازم شاکی نمی شدن . ولی بهتر بود که منو نمی شناختن چون آبروم پیش اعظم می رفت . ساعت 11شب بود . در زدیم .-حاج آقا ببخشید مزاحم شدیم . ما اومدیم مال خودمونو حلال کنیم . خمس بدیم . مال آقارو بدیم . بی موقع اومدیم ببخشید اگه وقت ندارین بریم پیش یه روحانی دیگه . بوی پول که به دماغش خورد اومد دم در و بقیه ماجرا . به اقدس خانم هم که با روبند و پوزه بند و چادر داشت دعا می خوند رحم نکردیم . دهن زنه رو محکم داشته و شیرزاد و اکبر رو هم قنداق پیچشون کردیم . به کیرم اسپری زده بودم که تا می تونم اقدسو بکنم . یه قرص هم خورده بودم که اگه یه وقتی اسپری کیرمو شل کرد این ایرادشو خنثی کنه .-به جبار و تیمور هم اشاره زدم برن کنار خودم میخوام لختش کنم . دهنشو بستم که جیغ نکشه . خیلی قلچماق بود . فکر نمی کردم هیکلش این قدر سقت و توپ باشه . فقط دست و پا می زد . چند تا سیلی و مشت و لگد بهش زدم . پوزه بند و چونه بند و مقنعه اشو بزور از سر و صورتش کشیدم . موهای خرمایی سرش ریخت بیرون و صورت گرد و سفیدش مشخص شد و مثل مهتاب واییییی ماه شب چهارده بود . اقدس کیر شناس . ببینم می تونه کیر امشب منو بشناسه یانه . یه ماسکی گذاشته بودم روسرم که پشت سرمم پوشش می داد و فقط جای چشاش بازبود . شبیه اعظم ولی خیلی خوشگل ترازاون بود  . با این ماسکم نه می تونستم کوس بخورم نه لباشو ببوسم . چادرشو راحت در آوردم ولی سگ مصب نمی ذاشت لباساشو از تنش در آرم . مجبور شدم چند تا سیلی پی در پی به گونه های راست و چپش بنوازم . دستمو گذاشتم دور گردنش . چشاش داشت از حدقه در میومد . زبانش از حلقش بیرون اومده بود . چند تا مشت هم به شکمش زدم .  معلوم نبود چه خرسیه این که با اون کتک قبل و این کتک ها ی مجدد به زور غش رفت . یکی یکی لباساشو در می آوردم تا این که عریانش کردم . به تیمور و جبار گفتم که بیان کمک . کمر اقدس کیر شناسو گرفته بلندش کردیم . جلو شوهر و پسرش دست و پا می زد و مانور می داد . چشام که به کیر های اون دوتا گردن کلفت افتاد از خجالت داشتم می مردم . در مقابل کیر 20 سانتی من اونا هیچی نبودند . کاشکی شق شه بره تو سوراخ . یکی رو میذاشتم مخصوص دهن اقدس . این اقدس جنده همین طور دست و پا می زد . کوسش یه خورده مو داشت . تار موهای بلندو گرفتم تو دستم و داشتم می گفتم جنده تو مقاومت می کنی که همون دو کلمه اولو که گفتم دیدم دهنم پارچه پیچه که حرف نزنم . اخلاق سوتی بده خودمو می دونستم . موی سر و موی کوس اقدس روضه خون کیر شناسو با هم می کشیدم . آب خود به خود از چشم و دماغش سرازیر می شد . این آب دماغش دیگه حال منو بهم زده بود زیر اقدس دراز کشیدم تا کوسشو مال خودم کنم . به جبار که کیرش دو سانتی بزرگتر از کیر تیمور بود اشاره زدم بره پشت اقدس اونو از کون بکنه و به تیمور هم گفتم که کیر دوازده سیزده سانتی خودشو فرو کنه تو دهن اقدس کیری . خیلی دلم می خواست از کون هم که شده اقدسو بکنم کیر جبار به درد کون اقدس نمی خورد . به هر حال بعد از ده دوازده دقیقه قصدم این بود که جامو باهاش عوض کنم . یه اشاره مجددی به جبار و تیمور کردم و فیلمبردار هم که مشغول شد . جبار :حاج آقا شیرزاد عجب شیرزنی داری حریف سه تا کیر میشه . این شیرزنه یا کیر زن . شنیدم جوون که بود بهش می گفتن اقدس کیر شناس . تیمور :حاج آقا خوب خوب تماشا کن که زنت چه طوری زیر کیر 3 تا مرده . اگه شق کردی مواظب باش نخوابه چند ساعت دیگه که ما رفتیم می تونی باهاش حال کنی اگه حالی واسش مونده باشه . جبار :آق پسر مثل این که اسمت اکبر آقاست . اکبر آقا به بابا جون بگو که امشب ننه تو یه خورده بده دم تو . غریبه ها دارن می گانش . اون چی کم داره . نفرت و خشمو می شد از تو چشای اکبر و شیرزاد دهن بسته و دست و پا بسته خوتد . تیمور یه چاقو گذاشته بود جلو دهن اقدس که اگه جیغ بکشه چاقو رو فرو کنه تو دهنش . اقدس از ترس لال شده بود . تیمور کیرشو فرو کرده بود تو دهن اقدس . طوری روبروی شوهر و پسر اقدس قرار گرفتیم که اونا بتونن راحت تر هر سه تا کیرو با هم ببینن و حالشو ببرن . جبار :حاجی اگه میخوای جق بزنی بگو دستاتو باز کنیم . خیلی حال میده زن یه آخوندو کردن . حیف که بچه باز نیستم . تیمور!به اون مردایی که کون میدن و کون همجنسشونو می کنن چی میگن ؟/؟یه اصطلاح با کلاسی داره . تیمور :آبرومونو نبر میگن گی . جبار :حیف که گی نیستم -اگه حاجی شیرزاد گی باشه چی ؟/؟اونا موقع تحصیل خیلی با کون هم ور می رن . میگن هر کی کون بده به مقامات بالا می رسه . یه مثالی هست که میگه هرکه کون داد مرد میدان شد . هر که کون کرد خانه ویران شد . این شیر زاد خان ماهم از اون مرد میدوناست . کیر من و کیر جبار سوراخ کوس و کون اقدسو به اتیش کشیده بود . کیرم توپ توپ شده بود . با حالتی از کیف و خشم کوس اقدسو می کردم . هوس و خیسی شدید کوس اقدس رو رو کیرم به خوبی احساس می کردم . یعد اشاره ای به جبارزدم و اونم موضوع رو گرفت -آیت الله شیرزاد عزیز ببین که زنت چه جوری داره زیر کیر این دوست نقابدارمون کیف می کنه . می بینی . خیسی کوس زنتو ببین که چه طوری کیر رفیق مارو چرب و چیلی کرده . پسر دوربینو بیار جلوتر این خیسی کوس قشنگ بیفته تو فیلم . یادمون باشه یه نسخه اشو واست بفرستیم . یه نسخه اشو هم می فرستیم خارج .. کانالای ماهواره ای . اقدس چشاشو بسته بود . و داشت حال می کرد . یه خورده می خواست جلوی شوهر و پسرش مانور بده ولی کوس خیسش اونو رسوا کرده بود . کوس اون و کیر خودمو از زیر می دیدم  .سینه های اقدس تو چنگم اسیر بودند . اقدس به زور چشاشو باز نگه می داشت . یه لحظه رومن خم شد و خودشو به گوشم چسبوند و خیلی آروم گفت من که میدونم تو کی هستی . این قدر واسه ما فیلم بازی نکن منو ببر اتاق بغلی رو تخت تنهایی ترتیبمو بده . اینا همین جا باشن . اینا کیه کیه دیگه با خودت آوردی . خودشون کیری هستن هیچ کیرای کیری هم دارن . از ترس چیزی نگفتم -باور کن شناختمت . فقط دفعه دیگه اگه می خوای بیای اون ساعت بند حصیری رو از دست راستت بردار و خوب نیست یه مرد ساعتوبذاره دست راستش . به خودم گفتم خاک تو سرت آریا . اصلا به درد این کارا نمیخوری . اینم سوتی بود که دادی . شب بله برون همین ساعتو به دست راستم دیده بود و گیر داد و منم درش آوردم ... کیرمو در آوردم و به جبار هم اشاره زدم که کیرشو از کون اقدس بکشه بیرون . اونارو کشیدم یه گوشه ای و خیلی آروم باهاشون صحبت کردم . از لو رفتن خودم چیزی نگفتم به تیمور و جبار گفتم که برن سراغ آخونده و پسرش و شلوارشونو پایین بکشن و از کیر در حال تماس با سوراخ کونشون فیلم بگیرن -آقا آریا فقط ازمون نخواهین که کیرمونو فرو کنیم تو کون آخوند و بچه آخوند مااولا بدمون میاد کون مردارو بکنیم چه برسه به این که کون آخوند گندیده و بسیجی آشغال باشه که هردوتاشون مشکوک به ایدزن .سر کیراتونو بچسبونین به سوراخ کونشون فیلم بگیرین -چشم ولی این جزو برنامه مانبود .-شماها این جا فیلماتونو بگیرین . من و اقدس میریم تو اون اتاق . کاری به کار ما نداشته باشین . یه خورده وایستادیم تا شاهد صحنه های مهیج باشیم . جبار کون اکبرو قبضه کرد و تیمور هم کون آخوند شیرزادوهیچکدومشون تو سوراخ فرو نکردند ولی کون پشمالوی پدر و پسرو خیلی با کیرشون انگولک می کردند . دست اقدسو گرفته بردمش تو اتاق خواب و درو از داخل قفل کردم و انداختمش رو تخت . حاالا میشه ماسکتو برداری ؟/؟چیه میای کوس مادرزنتو می کنی ؟/؟میدونی در اسلام حرامه کسی که یه زنو بکنه و بگاد نمی تونه با دخترش عروسی بکنه و اون دختر برش حرام میشه . پس تو دیگه نمی تونی با دخترم عروسی کنی .-درست می فرمایید ولی به شرطی که اون زن یه جنده ای مثل اقدس کیر شناس نباشه . فیلم گاییده شدنتو همه جا پخش می کنم . جنده . رسوات می کنم . فیلمارو تکثیرش می کنم . واسه تک تک  همسایه ها مث آش نذری سی دی پخش می کنم . هر شرطی رو که گفتم باید قبول کنی فعلا ریاست با منه . مادرزن جنده کونی کوسده . تو واسه من حالا فتوی میدی . جرت میدم . زرد کرده بود و خودشو تسلیم من کرد -چشم آریا جون . فقط آبرومو نبر یه شرط داره آریا فقط یه شرط .-چه شرطی !-کیرتو ازمن دریغ نکنی . شاید تو عمرم صد مدل کیر خوردم که نود تاش بعد از ازدواج با شوهر آخوندم بوده ولی مثل کیر تو تا حالا کیری نخوردم و ندیدم . من واسه این شرط تو یه شرط دارم -بگو چیه .-به این پاسدار ماسدارا و بسیجی هایی که تو رو میگان بگو که توبه کردی و دیگه اهلش نیستی دیگه در عوض تو فقط مال من میشی جنده اختصاصی من میشی حالا اگه دوست داشتی به شوهرت برسی من حرفی ندارم -باشه من میشم جنده اختصاصی تو حالا بیا و منو بکن دارم از هوس پس میفتم . کیر تورو که خوردم از هرچی کیر تو دیگه تو دنیا بدم میاد طفلک اعظم جون چطور می تونه حریفش بشه -حالا تو فکر خودتو بکن که می تونی حریفش بشی یانه ؟/؟دوتا پاشو گرفته و بازش کردم کوسش با این که نشون می داد کار خورده هست ولی به درد کیر من می خورد .-آه آریا آریا آریا نرو همین جا بمون من کوسسسسسسسم تا یه ساعت دیگه هم راضی نمیشه .-من نیمساعته ترتیبشو میدم .-اقدس اگه حال می کنی جیغ بزن من می خوام جیغ هوس تورو اکبر و شیرزاد هم بشنون . جیغ بکش -جااااااااااااان نیاز نیست تو بگی من نمی تونم جلو فریاد هوسمو بگیرم . جیغم خودش در میاد . بذار شوهر کوس کشم عذاب بکشه . بذار صدای حال کردن زنشو بشنوه . بذار پسرم درد تجاوزو حس کنه . حس کنه که تجاوز به ننه اش چه حالی میده !جاااااااان بکن منو .-اقدس فقط اسممو نیار -چشم سرور من . همه چیز من . داماد من . دست من باشه همین فردا ترتیب عروسیتو میدم . جوووووووون . بیشتر وقتا می تونی بیای خونه مون منو بکنی . -فقط یادت باشه چی بهت گفتم من تحمل ندارم که ببینم یه کیر دیگه واست شق کرده . با ایمان باش و فقط به دامادت چراغ سبز نشون بده  .-بیابیا این قدرحرف نزن . کونشو قمبل کرد و سرشو به طرف من گرفت و گفت دنبارو ببین و حالشو ببر -اقدس من ,من کشته مرده کونتم با اون کوسی که اون زیره ... افتادم روتن اقدس واین تخت هم همش بالا و پایین می رفت و چه حالی می کردیم و چه جیغی می کشید این اقدس کیرشناس . -اقدس جون یه خواهشی دارم -بگو -من نقابمو میذارم درو باز می کنیم تا اکبر و شیرزاد مارو ببینن -به شرطی که این یه تیکه رو فیلم نگیری -ازاون جیغ های باحال چی ؟/؟-اونارو واست می کشم .-جواب حاجی رو چی میدی ؟/؟-میگم اگه جیغ نمی زدم منو می کشتی .در اتاقو بازکردیم و پدر و پسر سرگرم تماشای گاییده شدن زن خونه شدند -واییییییی منو بکن کوسسسسسم داره ازحال میره . جووووووووون وووووووییییی بززززززن کیییییییرررررر می خوام . در این جا اخونده که پارچه رو که ازدهنش در آورده بودند و چاقو زیر گلوش بود که داد نزنه گفت اقدس مراقب باش اگه آب کیر بره تو کوست من مسئولیت بچه رو قبول نمی کنم . ها.اقدس یواشکی ازاون زیر به من گفت غلط می کنه گوه می خوره من قرص ضد بارداری می خورم . توبریز اون تا همین جاش بزور تحمل کرده نمیتونه طاقت نداره آب کیر یکی دیگه رو تو کوس زنش ببینه .  کیررو تا حالا مجبوری قبول کرده .-اقدس چی داری پچ پچ می کنی اون زیر .-هیچی حاج آقا دارم ذکر میگم . دارم میگم به این جوون که دست ازسرم برداره و توبه کنه و آبشو نریزه تو کوسم . حاجی من مجبورم . منو می کشن اگه کوس ندم -زن !تو دیگه اسم اون یه تیکه گوشت لعنتی رو نیار باید کفاره بدی -حاج آقا این کوس دادنم کفاره نداره ؟/؟-نه چون به زور بوده گناهش به گردن این چند نفره -پس منو محکوم نمی کنی ؟/؟-اگه همراه با کیف و لذت از طرف تو نباشه نه . آقای نقابدار زود باش . حالا اکبر داشت حرص می خورد و کاری ازش بر نمیومد . خلی دلم می خواست حرف بزنم . فیلمبردار یه گوشه ای مخفی شده بود . و چون اقدس پشت به اون بود راحت فیلمشو می گرفت . کیرمن سفیدیهای هوس کوس اقدسو بیرون می کشید ومن که زبونم بسته بود کیر چرب شده امو به پدر و پسر نشون می دادم وبا انگشتام به سفیدی هوس کوس اقدس اشاره می کردم دوباره میذاشتمش تو کوس -آه آه آه..خودمو رواقدس دراز کردم . لبشو به گوشم نزذیک کرد خیلی یواش گفت داره میاد آب کوسم داره میاد هر موقع به تشک چنگ زدم و ولش کردم متوجه باش که ارضا شدم تو هم آب حیات خودتو بریز تو کوسسسسسسم بهم زندگی بده با هر ضربه ای که به کون اقدس می زدم و کیرمو تا ته می فرستادم کونش مثل ژله می لرزید خیلی خوشگل و باحال بود . آن قدر تازه و لطیف بود که منو به یاد هلوی پوست کنده مینداخت . اقدس با هوس شدید و با دوتا دستش به تشک چنگ انداخته بود . چند تا ناله کرد و ساکت شد و دستشو ول کرد . شوهرش جناب آخوند شیرزاد با تاسف سری تکون داد و گفت لعنت بر شیطان آبش خالی شد -پسرم چیکار میشد کرد و امری بود اجتناب ناپذیر واین از مصلحت  خداوندیست . جلوشو که نمیشد گرفت . دیدی که مادرتو به زور گاییدند ؟/؟بازم شکر که کیر تا نوک کون ما رفت ولی داخل نرفت اکبر چپ چپ داشت به پدر مومنش نگاه می کرد با چند تا ضربه دیگه آبمو ریختم تو کوس اقدس . دوست داشتم هوسمو با فریاد خالی کنم . ولی نمی شد چشامو بستم و آه کشیدم . شاید به اندازه یه نصفه استکان تو کوس اقدس اب ریخته باشم . دوباره پانتومیم بازی رو شروع کردم به بقیه دستور دادم برن بیرون .-اقدس جون بله برون حله ؟/؟-حل حل -مهریه چهارده سکه طلا یه جلد کلام الله . اعظم باید بیاد خونه فعلی خودم . هر طوری هم که بخوام زندگی می کنم -عزیزم من و تو همین الان با یک بله درون خودمونو واسه یه مجلس بله برون آماده کردیم -فقط تو انگار یه چیزی یادت رفته -چی رو ؟/؟-این که کیر تو جز مال دخترم و من مال هیشکی دیگه نباشه . خندیدم و گفتم حقا که لقب اقدس کیر شناس برازنده اته .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر