ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یادگارمقدس2

داراب داراب تو رو خدا کوتاه بیا سوختم . کوسسسسسسسم آب شد . بگیر بگیر جلو دهنمو بگیر صدا الان می پیچه . نه ..نه من کیییییررررمی خوام بکن توششششششش . راست می گفت دهنم داغ تر شده بود . مایع گرم تر وروون تری رو داخلش احساس می کردم . چی می شد اگه این عطیه زنم بود . یعنی میشه منم یه زن تر وتازه مثل این گیرم بیاد ؟/؟ولی دو ست ندارم به این راحتی انتقام بگیره . حالا من که از این تز عطیه جون ضررنکردم . چقدر از این هیکل دخترونه اش خوشم میومد . کون بر جسته و درشتی نداشت . ولی توپ توپ بود . مثل برف سفید . گوشتی تراشیده و تنظیم شده .-عطی جون دردت نگیره یه وقتی ؟/؟-چه می دونم .کلفتو تیز که هست . کمرشو با دوتا دستام گرفتم و به سینه هام چسبوندم . فرمون حرکتو دادم به دست کیرتا از همون زیر راهشو پیدا کنه -زودباش داراب کوسسسسسسسم چقدرررررررواسسسسسسه کییییییرررررررررررت گریه کنه ؟/؟من تششششششنه لببببببو کششششششتی .من کییییییییییییررررررمیخخخخخخخوام .دعوت نامه بددددم ؟/؟-عشق من کیییییررررم این قدر رررررروششششش زیاده که را ه کوسسسسسسو پیدا می کنه . عطیه رو به خودم چسبونده بودم . فاصله بین من و اون فقط یک کیر بود . من باید این فاصله رو پر می کردم . چشای عطیه خمار شده بود . التماس و هوس و درد رو باهم احساس می کردم . بالاخره کییییییرررررم رفت توی کوسسسسسشششش . بیشترشم فرستادم که بره . تا اونجایی که فکر می کردم دردش نمی گیره .جاااااااااان چقدر این داخل سوزانه .مثل جهنم می سوزززززونه و مثل بهشت کیییییففففف میده -کدومشو بیشتر دوسسسسسس داری ؟/؟-هم جهنمت بهشته هم بهشتت .-بککککککن .منو بکککککن . چه حرفای قشنگی می زنی !بگو دوسسسسسستم داری . بگو .واییییی اگه کوسسسسسسم به کیییییررررت عادت کنه چی میشه ؟/؟-مگه عادت بدیه ؟/؟همیشه می کنمت . -چقدر خوشم میاد -آخخخخخخخخ عطی جون دیگه نمی تونم جلومو بگیرم . خواستم کیرمو بکشم بیرون ولی اون نذاشت . تو اوج هوس بودم .-به هیچی فکر نکن حالتو بکن . باید تو کوسسسسسسم خالیش کنی . -چیه اینم جزو انتقامته ؟/؟-اصلا خوشم نمیاد از شوهر بوگندوم بچه داشته باشم . اگه می خوای طعم این کوسسسسسسو دوباره بچششششششش خالیشششششش کن داخل . حالیششششششش کن یه من ماست چقدر روغن داره . -بچه چی ؟/؟-دارم عصبی میشم ها . چیکار به این کارا داری . مگه نمیدونی زن اگه بخواد می تونه فرشته تر از فرشته ها باشه  واگه هم اراده کنه دست شیطونو از پشت می بنده ؟/؟کییییییففففتو بکن .حالتم بکن و دوباره منو بکن .ا ونقدر باید منو بگگگگگگایییی تا کوسسسسسسم بسسسسسسوززززززززه و دست از سر کییییییرررررت ورداره . نگام به نگای عطی جون بود و به سرعت کیرمو توی کوسسسسسشششششش حرکت می دادم .یه دستمو از دور کمرش بیرون کشیده و گذاشتم زیر کونش . همه جای کونش خیس بود . انگاری شیر آب کوسسسسسشششش باز شده و به همه جا آب رسونده بود . اگه کونش یه خورده بر جسته تر می شد بهتر بود . آروم آروم دستمو از پشت و درز کونش رسوندم به کوسسسسسششششش و کیرم که در حال رفت و بر گشت بودوبا انگشتام کوسشم قلقلک می دادم . بیچاره هیچی دم دستش نبود که بهش چنگ بندازه و هوسشو خالی کنه . فقط دستشو مشت می کرد و بعدشم گره مشتاشو باز می کرد .-یه خورده فقط یه خورده یه خورده دیگه صبر کن من دوباره آبم بیاد داره میاد داراب جووووووون کوسسسسسم دوباره راضی شد . حالا آب کییییییررررررتو می خواد منو به طرف خودش کشید و منم به گاییدنم ادامه دادم .-بگیر این کیییییررررررکلفتو . بگیر این کیییییییررررررررررکه ناب و اصل و اصله می سوزونه جررررررررمیده آتیششششششش می زنه -دلللللللت میاد جررررررررررم بدی ؟/؟اون وقت دیگه چه طوری می خوای این کوسسسسسسسسس تنگ و کوچولومو بکنی و باهاش حال کنی ؟/؟-فداش و فدات میشم .خودت می دونی که شوخی کردم . لباشو قفل لبای خودم کردم و صدای نفسهای هوس و ناله هاش به دهن و حنجره من منتقل شده بود . وقتی حس کردم که لذتم به حدی رسیده که دیگه جلو گیری فایده ای نداره آبمو ریختم توی کوسسسسسسششششش . آهههههههههه..آههههههههه و با همان نگاه خمارم در آغوش عطیه اروم گرفتم .-چشای خوشگلی داری داراب مثل خودت . کوسسسسسم خیلی تشنه بود . -منم بهش خیلی آب دادم .ببین !اضافه هاش داره می ریزه . حالا اعصابت چطوره ؟/؟-خیلی آرومتره . خیلی بهترم . احساس سبکی می کنم . اگه تو بری من چیکار کنم ؟من از اون زنا که تو فکر می کنی نیستم ؟/؟-منم از اون مردا که تو فکر می کنی نیستم که فکر کنی دوست دارم هر لحظه رو با یه زن یا دختر باشم . دوباره همدیگه رو بوسیدیم وتازه به یاد کریم و پست دژبانی دم در افتادم . با این حال نیمساعت دیگه کردمش و دلم نیومد که اون شب دیگه کونشو زخمی کنم . از اون به بعد هر وقت فرصتی پیش میومد می رفتم به خونه شون و دلی از عزا در می آوردم . کریم گروهبان تو ستاد ارتش و چهار راه قصر کار می کرد و هر روز صبح سروی اونا رو می برد . از این ور تهرون باید می رفتن اون ورش . رفت و بر گشت  دو ساعت می کشید یا یه چیزایی تو همین حدودا . هر چند تا کریم خان بر گرده ساعت از سه بعد از ظهر هم گذشته بود ولی برای احتیاط موقع ظهر دست از گاییدن عطیه می کشیدم . واسه کردن کونش چه مکافاتی که نکشیدم !سه چهار جلسه مقدمه چینی کردم تا آروم آروم راه سوراخ کونش هم نم نمکی باز شد تا چند دقیقه ای کیرمو تو خودش جا بده . طفلک به خاطر من خیلی تحمل می کرد . سوراخ کونش وقتی که بسته بود از یه دونه ارزن هم کوچیکتر نشون می داد . با توجه به این که طبق گفته خودش مدتی بود که شوهرشو تنبیه کرده در قرنطینه نگه داشته بود بچه ای که تو شکمش بود مال من بود . آره من زن نبرده داشتم بابا می شدم . عجب دسته گلی به آ ب داده بودم . پس بچه من باید اسم این کریم کوس خل روش باشه . حامله هم که بود می گاییدمش . یه حال و لذت مخصوصی داشت گاییدن یک زن باردار.به هم عادت کرده بودیم . حس می کردیم که عاشق هم شدیم . ولی دست سرنوشت نمی ذاشت که ما به هم برسیم .دنیای ما دو دنیای متفاوت بود .ا مکان نداشت به هم برسیم . مگر این که اون سنگسار بشه ومنم تیر باران اون وقت جنازه من بهش برسه .ا ون روزی که تر خیص شدم تلخ ترین روز زندگیم بود . خواستم کاری کنم که اضافه خدمت بخورم . ولی حس کردم اگه محل خدمتیم عوض شه اگه ...من می تونم بیام تهرون بهش سربزنم ..نه درست نیست حالا سربازم بهونه دارم ..بعدا چی ..از این فکرا هیچی عایدم نمی شد . رسیدن به روز ترخیص قبلا برام یه رویای شیرین بود . روزی که فکرمی کردم یه دفعه دیگه از مادر متولد میشم . ولی اون روز برام یه کابوس بود . من و عطیه همدیگه رو بغل کرده اشک می ریختیم . چند ماهه حامله بود . من به شهر و دیار خودم شیراز گل و بلبل برگشتم . اما دلم پیش عطیه و بچه ای که از من تو شکمش داشت بود. در تولیدی پوشاک پدر مشغول شدم . کارم گرفته بود . روز به روز پولدارتر می شدیم . اون موقع ها مثل الان نبود که تایلند و مالزی زپرتی واسه ما شاخ و شونه بکشن و دم در بیارن . تایلند و مالزی هنوز دهات مابود . پوشاک تولیدی خودمونو به خیلی از کشورهای اطاف صادر می کردیم . بالاخره یه بهونه ای تراشیده اومدم تهرون . یه روز صبح وقت اداری که می دونستم کریم سر کاره وتازه اگه هم نبود مسئله ای نبود دیدن اونو بهونه می کردم رفتم در خونه شونو زدم . در باز شد .عطیه بود . قلبم لرزید . اونم دستپاچه شده بود . درست یه سال از اولین رابطه بین من و اون می گذشت . کمی چاقتر شده ولی همون زیبایی را داشت . همدیگه رو بغل زده و بازم اشک ریختیم . هدیه ناز و کوچولوی من خوابیده بود . وقتی که بیدار شد بغلش کرده و بوسیدمش . خون من تو رگاش بود . چه دردیه که پدر باید از دخترش جدا باشه . هیچکدوم حوصله عشقبازی با همو نداشتیم . فقط توی بغل هم از سرنوشت تلخی که برامون رقم خورده بود متاثر بودیم . من و اون به هم آرامش می دادیم . می گفت وجود بچه فقط یه خورده کریمو بهتر کرده وگرنه همون اخلاق سگی رو داره که داره . بازم با اشک و گریه ازهم جدا شدیم . دفعه دیگه که رفتم بهش سر بزنم دیگه ندیدمش که ندیدم . از هر کی هم که سراغشو می گرفتم جواب درستی نمی داد . بیشتر صاحبخونه ها عوض شده بودن .منم کار داشتم و به شیراز برگشتم . با یه دختر خوشگل و نجیب به اسم فاطمه ازدواج کردم . دو تا پسر واسم آورد . اسماشونو گذاشتم هادی و هدایت . فقط واسه این که با هدیه ای که می دونستم دیگه هیچوقت نمی بینمش جوردربیاد . زندگی خوبی داشتیم . بچه هارو فرستادم خارج تا پزشکی بخونن و فاطمه هم خیلی زود پر پر شد . سرطان گرفت و مرد . حالا من شده بودم تنهای تنها .با مشتی خاطرات از فاطمه و از حلقه مفقوده و گمشده ای به نامهای عطیه و هدیه که نمی دونستم کجان . بارو بندیلمو جمع کرده ودر به در در تهران بزرگ به جستجوشون پرداختم . شاید یه عاملی که باعث شد تا به اون روز این کارو انجام ندم ترس از فاطمه بود واز طرفی خاطر جمع بودم که هدیه من یه خونواده ای داره که بزرگش کنه . وسایه یه پدر قلابی سرش هست که فکر می کنه راستی راستی پدرشه . در هر حال هرچه دنبالش می گشتم هیچ سر نخی ازش پیدا نمی کردم . خدایا هدیه من چیکار می کنه ؟/؟یعنی رفته دانشگاه ؟/؟ازدواج کرده ؟/؟مثل مامانش خوشگله یا مثل باباش بد قیافه هست . از این فکر خودم خنده ام گرفت و یکی زدم تو سر خودم . داراب ابله !پدرش که تویی وخوش قیافه ای خودتم توی چاخان  غرق شدی و کریم گروهبان بد قیافه رو پدرش حساب می کنی ؟/؟پس هدیه من باید خیلی خوشگل باشه . خیلی . یعنی زنده هست .؟/؟لبمو گاز گرفته و گفتم مردیکه ابله این قدر نفوس بد نزن . واسه چی مرده باشه . خدانکنه . خودت بمیری . یک ماه تمام این درو اون در می زدم آخرش برای چندمین بار به ستاد ارتش رفتم تا ببینم هیشکی هست که حوصله گشتن تو شجره نامه ها رو داشته باشه ؟/؟وارد اتاق بایگانی شدم .ا لبته پشت پیشخونش قرار گرفتم .از بس صدای عطیه توی گوشم بود همش حس می کردم که داره منو صدا می کنه . چیکار می کردم دلم به همین چیزا خوش بود دیگه -داراب ..داراب ..داراب ..آقا داراب ..آقا داراب ..پاک گیج شده بودم این چه تصوراتیه . اون که اصلا آقا داراب صدام نمی کرد . چهار پنج سانت سرمو به سمت راست برگردوندم واییییییی ..نه ..نه ..زانوهام سست شدند . تمام تنم می لرزید. گمشده من منو صدا می زد . من فقط مبهوتش شده بودم .ا ون عطیه من بود ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی 

یادگارمقدس 1

عروس خیلی زیبا شده بود . خیلی دلم می خواست از نزدیک بهش تبریک بگم . نمی دونستم به چی فکر کنم ؟/؟به مراسم ازدواجم ؟/؟به همسر مهربونی که از دنیای نامهربونیها رفته بود ؟/؟به دو تا پسرام که خارج از کشور داشتن درس پزشکی می خوندن ؟/؟راستی زندگی چیه ؟/؟چقدر زود میگذره . باورم نمیشه که تا چند وقت دیگه از مرز 45 سالگی هم رد میشم .  فاطمه پاک و مهربونم خیلی زود از این دنیا رفت . چهل سالش نمی شد . هیشکی از مهمونای عروسی رو نمی شناختم . فقط رفتم توفکر به گذشته های دور ولی نه خیلی دور . مثل یه فیلمی که سریع می برنش عقب منم ذهنمو بردم عقب . عقب عقب تر اونجایی که نه کاری داشتم و نه دم و دستگاهی و نه پول و پله ای و نه زن و بچه ای . جوون آس و پاس که معلوم نبود کی خدمت سربازیش تموم میشه .بر گشتم به بیست و چهار سال قبل . چند ماه اخر خدمتم بود . جنگ تازه شروع شده بود ومن هم در غرب تهران خدمت می کردم . در ناحیه آریانای تهران که اسمش به مالک اشتر تغییر پیدا کرده بود . نزدیکای پادگان جی ساختمونای کانتینری و پیش ساخته ای با نمای فلزی و آلو مینیومی بود که یه سری ارتشی و کارمندای ارتش توش زندگی می کردند . به خاطر قد و قواره و هیکل بالا بلندی که داشتم اکثرا از من به عنوان دژبان و نگهبان ورودی استفاده می کردند هرکی هم که از راه می رسید بهم دستور می داد . اینجارو بشور ,اونجا روبروب ,اینجا لامپش شل شده ,اونجا میخش کج شده .خلاصه یه گروهبان دوم بود به اسم کریم نیازی که شانس آوردم سرهنگ نبودوگرنه فکر نمی کنم در اون صورت خدمتم تموم می شد . هرروز که می گذشت و قدمی به روز آخر نزدیک تر می شدم احساس ارامش خاصی می کردم . با همه سختیها دوست داشتم همینجا خدمت کنم .. به خصوص این که جنگ هم شروع شده بود و راستش دوست نداشتم شهید بشم . دوست داشتم زندگی کنم و بتونم یه جوری جواب این دم و دستگاه خودمو که از سرمایه دنیا فقط یه کیر کلفت و دراز 22سانتی رو داشتم بدم دهها خانواده در کنار هم ودر کانتینر های یک طبقه یاهمون خونه های سازمانی زندگی می کردند . راستش دوست داشتم همه زنهای اونجا رو بکنم . چی می شد من هم به جای یکی از اون ارتشی های متاهل می بودم .  آن قدر در تنگنا بودم که گاهی وقتا از پنجره های باز که چشمم به زنی بی حجاب می افتاد کیرم می خواست از شلوار کلفت سربازیم فرار کنه . می دونستم که کردن یکی از این زنا برام یه رویاییه واگه بخوام نگاه چپ به یکیشون بندازم کمترین مجازاتم اینه که تا آخر عمرم سربازیاسربار دولت باشم . یکی از این روزا پیش گروهبان نیازی از زبونم پرید که در تعمیر ضبط صوت و تلویزیون هم مهارتی دارم و اونم واسه این که پول تعمیر نده ازم خواست که ضبط خونه شونو تعمیر کنم . از اون ضبهای سیار تک کاسته قدیمی . یعنی اون روزا اخرین مدل بود .. بگذریم هنوز پیچ گوشتی رو تو دستام نگرفته بودم که دیدم زن و شوهر دعوارو شروع کردند . زنه فکر کنم هنوز بیست سالش نمی شد و شوهره چهار پنج سالی بزرگتر نشون می داد . هنوز اون تصویر از یادم نرفته که عطیه بادندوناش بالای چادرشو داشت که از سرش نیفته . از پشت چادر هم خیلی توپ و هوس انگیز بود . دوست داشتم صورت ملوسشو بلیسم همه جاشو ببوسم . چادرش سفید و گلدار بود. معلوم نبود چرا بازم دعوا افتادن . حداقل هر یه شب در میون دعوا میفتادن و پشت سرش مرده میذاشت و می رفت . هنوز یک ماه نبود که زیر یک سقف زندگی می کردند -زنیکه نق نقو اصلا به تو چه مر بوطه که من با کی بر می خورم تو به دو ستام چیکار داری -خوشم نمیاد شوهر معتاد داشته باشم .-حرف دهنتو بفهم من تفریحی می کشم -نمیخوام بوی گند تریاکو بشنوم چقدر بدبختم . این همه خواستگار خوب داشتم با این همه خوشگلی و هنر توکجا بودی گیرم افتادی تازه دیپلم هم نداری   . -خجالت بکش پیش غریبه از این چرندیات نگو -خجالت خودت بکش که ادای میلیونرها رو در آوردی سر همه شیره مالیدی تا منو بهت بدن . هر چی می کشم از دست این بابا ننه ام می کشم . معلوم نبود واسه من بابا ننگی کردن یا واسه تو؟/؟خواستگار دکتر مهندس داشتم . اینو که گفت دیگه گفتم حالا خوب بهونه ای دست آقا کریم افتاده که بذاره بره و تا صبح بر نگرده . چون آمارش دستم بود . همین کارم کرد . حدس زدم که زنه میگه اگه بری دیگه حق نداری برگردی . این حدسمم درست بود . ولی خب کریم خان فردا صبحش میومد و از دست زنه هم کاری ساخته نبود. چند دقیقه بعد من بودم و عطیه خانوم و این پیچ گوشتی و ضبط صوت .ا ین سر گروهبان ما هم از بس عجله داشت اصلا یادش رفت منو بیرون کنه . منم دوست داشتم یه خورده دیگه اونجا باشم و بیشتر دید بزنم . آ خه هر کی سربازی رفته باشه می دونه من چی میگم . دنیای سربازی مثل برزخ می مونه ودنیای خارج از اون مثل بهشت و من بهشت عطیه رو می خواستم . عطیه یه حالت شرمندگی داشت از این که مسائل خانوادگی رو پیش من مطرح کرده . می خواست از خجالتم دربیاد -ببخشید اگه سرتو نو درد آوردیم . این ارتشیها همه اخلاقشون سگیه .ا ز من می شنوی هیچوقت کار ارتشی نگیر . برام چایی آورد -اسمت چیه دلاور بچه کجایی ؟/؟-نوکر شما داراب از شیراز -وقت داری این ضبطو درست کنی ؟/؟آخه حوصله ام سر اومده . این تلویزیون هم که همش چرت و پرت میده خونه بابام که بودم از صبح تا شب نوار گوش می دادم . -در خدمت شمام فقط خدا کنه تسمه شل و گشاد نشده باشه یا وسیله ای دیگه نخواد . وقتی پس از چند دقیقه بهش گفتم که بدون وسیله درست میشه از خوشحالی چادرشو انداخت و با لباس ساده منزل و روسری روبروم قرار گرفت و وقتی هم که گیر ضبطو رفع کردم و کاست شروع کرد به خوندن از خوشحالی داشت بال در می آورد طوری که وقتی روسریش سر خورد و افتاد دیگه سرش نذاشت . واییییی چه گنجی اون زیر قایم شده بود . این همه زیبایی بدون آرایش ؟/؟پارچه خواری را شروع کرده بودم . میدونستم زنا از تعریف خوششون میاد . -واقعا شما با سر گروهبان از زمین تا آسمون فرق می کنین . شما خیلی خوشگل و فهمیده و خوش زبونین . البته خوشگل اگه گفتم به چشم خواهری گفتم . این کس شرها رو که می گفتم کیرم هم شق شده بودو من تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که یه خورده خودمو خم کنم . ولی عطیه خیلی تیز بود .-داراب خان به نظر شما من چه طور می تونم از پس این شوهر الواطم بر بیام -هیچی عطیه خانوم اگه جسارت نمیشه شما برو کارهایی رو که دوست داری انجام بده . کاری کن که بهت خوش بگذره . اصلا می تونین کاری کنین که اون خوشش نمیاد . یه جوری حالیش کنین .ا گه هم نتونستین حالیش کنین خودتونو تسکین بدین . نزدیک بود بگم به من کوس بدین . یادم رفت بگم که من تا اون موقع چند تا کوس اونم توی شهر نوی تهرون رو گاییده بودم که اونم از بد شانسی چند ماهی بود که درشو تخته کرده بودن . فکری به ذهنم رسید . تصمیم گرفتم آتیشی ترش کنم . شاید این جوری می تونستم یه خورده بهش نزدیک تر بشم .-ببخشید عطیه خانوم اگه یه چیزی بهتون بگم قول میدین به روی سرگروهبان نیارین ؟/؟شما چون خانوم با شخصیت و نجیبی هستین و به جای خواهرمین دارم این حرفارو به شما می زنم . به هر حال ازش قول گرفتم که چیزی به شوهرش نگه .-من از حرفای سرگروهبان با دوستاش متوجه شدم که هر موقع بساط منقل دارن با عرض معذرت یک زن بی پدر و مادرو هم میارن کنار منقل و...بقیه شو دیگه درست نیست تعریف کنم خودتون حدس بزنین . بیچاره عطیه از حال رفته بود رنگ صورتش مثل گچ شده بود . رفتم براش یه آب قند درست کردم تا حالش بهتر شه .-مردیکه سبزه سیاه برزنگی تو لیاقت منو نداری ازت جدا میشم توباید بری همون جور زنا رو بگیری . اونا هم از سرت زیادن . دیگه پاک شده بودم پسرخاله و روم زیاد شده بود -نه طلاق فایده ای نداره شما هم باید حداقل یه کاری کنین که حداقل پیش خودت سربلند باشی و احساس نکنین که کم آوردین . مگه چی تون کمتر از آقا کریمه ؟/؟بلایی به سرش بیارم که مرغان آسمون به حالش گریه کنن .اسمتو گذاشتی مرد ؟/؟دلیل نشد هر غلطی که دلت میخواد بکنی .  ما زنا که گناهی نکردیم که نمی تونیم تلافی کنیم -می دونم مخصوصا شما . ولی اگه تمام این غصه هارو تو خودتون بریزین از درون منفجر میشین . واییییی نمیدونم چه نیرویی بود که من و اونو به طرف هم کشوند . صورتش پر اشک شده بود . چند لحظه بعد سرش رو سینه هام بود ومنم اشکای صورتشو پاک کرده و مثل یک برادر مهربون دلداریش می دادم . درحالی که هردومون روی زمین قرار داشته و کیر دراز شده من از پشت شلوار گویای همه چی بود . چونه عطیه رو گرفته سرشو بالا آوردم الان دیگه بهترین موقعیت بود . تنور داغ داغ بود . اگه هم این شوهر لعنتی می خواست برگرده این یکی دو ساعتو نمیومد . با چشای ناز و خوشگلش به من نگا می کرد . می دونم اگه اونو با دروغ خودم آتیشیش نمی کردم تا این حد رام نمی شد . لبامو گذاشتم روی لباش . راضی راضی بود . چه لبای شیرینی !تازه و آبدار . مثل سرخی گیلاس رسیده . غنچه گل سرخ نیمه باز . لباس منزل یکسره ای تنش بود که دستم از زیر دامن یا دامنه لباسش می رفت داخل . دیگه طاقت نداشتم . قلبش مثل یک پرنده اسیر تند و تند می زد . لختش کردم حالا دیگه فقط یک شورت پاش بود . سوتین هم که اون موقع بهش می گفتیم کرست نبسته بود . اصلا نیازی نداشت . سینه های سفت و یکدست و تازه به عمل اومده . از اندازه معمول یک زن کوچیکتر بود و بیشتر به سینه دخترا می خورد . پدرم در اومد تا لباسای خودمو در آوردم هر چند دودقیقه هم نکشید .ولی می ترسیدم که پشیمون شه وشرمندگی وجدان پیداکنه . دوبدن لخت در کنار هم . لبامو گذاشتم روی سینه های داغ و نوک سیخ شده اش . هر لحظه منتظر بودم داد بزنه نخورگازش نگیر استیلمو خراب می کنی . آخه جنده های شهرنو هر موقع که سینه هاشونو می مکیدم همچه حرفی می زدن ولی اون که جنده کاسب کار نبود . بر عکس اونچه که فکر می کردم شد . -داراب بخوررررششششش کبودششششششش کن بذذذذار کیففففف کنم . منم مثل یک نوزاد گرسنه ای که شیشه پستونکی گیرش اومده یا این که داره از سینه های مامانش شیر می خوره سینه های خوشگل و سفید و هوس انگیز و دخترونه عطیه رومی مکیدم . عطیه یکی از دستای سفید و کشیده اشو گذاشت لای شورتم . منم شورتمو پایین کشیده تا اون راحت تر باشه . -چه کییییییررررری داری مثل تنه اژدهاست امشب دیگه مال خونه کوسسسسسسمه باید حال کنم هرچی غمه تو دنیا فراموشش کنم . مست نبود ولی مثل مستا صحبت می کرد . باحرفای خودم آب بندیش کرده بودم . وقتی که شورتشو پایین کشیدم وکوس کوچولوشو دیدم که وسطش مثل دهن ماهی کوچولو باز و بسته می شد به مرزجنون رسیدم . به زور خودمو کنترل کردم . نیازی نبود که لبه های کوس عطی جونو جمع کنم و بذارم تو دهنم . خیلی راحت دهن گشادم کوس تنگشوجمع کرد و فرو برد تو خودش . کوس ناز و خیسشو داخل دهنم به صورت رفت و بر گشتی حرکت می دادم . هرچی خیسی و ترشح داشت می خوردمش . ودیگه میک زدنو قطع نمی کردم تا اون لذت بیشتری ببره . مامااااااااااان جووووون من آتیشششششششش گرفتم . نهههههه نهههههه کوسسسسسس واسسسسه من نموند. آههههه یه خورده هم واسسسسه کییییییرررررررررررت بذذذذذار.ببین چقدر واسشششششش بلند شده .گناه داره طفلکی .-حاللللل کن عطیه من .خبلی سختی کشیدی .مطمئن باش کوسسسسسست کم نمیاره . مگه این کیییییرررر تشنه من دست از سرش بر می داره تو باید آبببببتو بریزی رو کییییییرررررم تا خنکش کنی . -دوسسسسستت دارم دوسسسسستت دارم آببببمو بیار.کوسسسسسسسم دارررره می سوزززززه جهنم هوسسسس واسسسسششش بهشت شده بخورررررشششش . آبم داررره میاد من کییییییرررر ررررمی خوام. کییییییرررررررمی خوام ..ادامه دارد ...نویسنده ..ایرانی 

رازنگاه 2

رنگ از چهره پدرم پرید اما خیلی زود بر خود مسلط شده گفت خب آره تو دختر منی من دوستت دارم -پدر !من تو چشات خوندم که چه احساسی نسبت به من داری . یه جور مخصوصی به من نگاه می کردی . انگاری داشتی با معشوقه ات حال می کردی . فوری نگاهم را به چشمان پدر دو خته و فکرش را خواندم ...خدایا دختر من عجب احساس قویی داره . شاید درد های روزگار اونو این جوری بار آورده . خدایا آبروم رفت . -پدر خجالت نکش . من درکت می کنم . کسی که یک عمر دنبال زن مردم باشه ابایی نداره که هوس دختر خودشم بکنه .ا ین را گفته و دوباره چشمانم را روبروی چشمانش قرار داده و با التماس به او نگاه می کردم .می خواستم به او بگویم که آزادی که هر کاری که می خواهی بکنی من مثل یک آهو تسلیم پدر شیرم هستم . حدود یک دقیقه در همان حالت ماندیم .نگاه پدر با من سخن می گفت . دخترم تو چشات هوس موج می زنه حالا دیگه نمی ترسم بیام طرفت داری به من میگی که حاضری تو بغلم لخت شی حاضری زیر کیر من بخوابی و حال کنی و حال بدی . من دیگه تسلیم شده بودم . لباشو رو لبای من قرار داد هر لحظه بیشتر از لحظه قبل فکر می کردم که کوسم داره ورم می کنه . صورتم گل انداخته بود . پدر دستشو از لای بلوزم به سینه هام رسوند . سوتین و سینه رو با هم چنگ می گرفت . بی طاقت شده بودم . یه چیزی یادم اومد . -بابا اگه منو دوست داری و می خوای ادامه بدی باید یه قولی بدی -چیه دخترم ؟/؟هر کاری بخوای برات انجام میدم . همه دارو ندارمو هرچی رو که از مادرت گرفتم به نامت می کنم .ا گه به تو ندم به کی بدم ؟/؟-پدر !من تو رو به خاطر پول و سرمایه نمی خوام . فقط دو ست ندارم همون کاری رو که با زنای دیگه می کنی با من هم بکنی . حساب مامان جداست . اون زنته و جزیی از وجو دماست اگه ادامه بدی به خلافکاریات رابطه ما هر جوری باشه به هم می خوره حتی من بی خیال با همین و ضعیت با همین شورت و تاپ خودم میرم بیرون .زده به سرم -قول میدم . قول میدم همین فردا برم جلوش زانو بزنم جلوی مامانت زانو بزنم و ازش بخوام منو ببخشه . -می دونم قولت قوله ولی از بس از این قولا دادی ممکن نیست حرفتو قبول کنه ولی من همرات میام و بهش تضمین میدم ولی چرا امشب نریم -آخه امشب فرهاد و فر شاد هم خونه نمیان . خونه مامان بزرگشونن . پیش مامانشون . خودت که خوب می دونی این جور مواقع مادرشونو تنها نمی ذارن و از اون حمایت می کنن ...دوزاریم افتاد می خواست شب تا صبح منو تو بغل خودش داشته باشه .-پدر !می دونم که قولت قوله این دفعه اگه دست از پا خطاکنی خودم حسابتو می رسم . حالا من شده بودم یک آهوی شیر و اونم شده بود یک شیری مثل آهو . ربدو شامبر شودر آورد و منم تاپمو از تن خارج کردم . دستشو از زیر سوتین به سینه هام رسوند .حریص و وحشی شده بود . از بس عجله داشت دیگه سگک کرست منو باز نکرد واز همون بالا ی سر درش آورد -بابا چیکار می کنی ؟/؟تا فردا صبح وقت داریم . ا ین رشتی بازیها چیه ؟/؟لباشو روی سینه ام قرار داد . چقدر با هوس می خورد !خون و شهوت توی تمام تنم به خصوص قسمت کوس و سینه هام به جریان افتاده بود .-دخترم دخترم !چه بدن قشنگ و توپی داری چه طور دلش اومد از تو دل بکنه ؟/؟حتما حکمتی بوده قسمت من بوده که نصیب من بشی . خیلی سختی کشیدی . عزیزم چه طوری این تن و بدن تکو یه ساله هنوز ازش استفاده نکردی؟/؟خودم ازش استفاده می کنم .-آره بابا . پدر قشنگم مال خودته هر کاری دو ست داری باهاش بکن . حرفای قشنگتو دو ست دارم . -کیر منو چی ؟/؟اونو که هنوز ندیدم .ا لان بهت نشون می دم دخترم -کلفت دوست داری یا قلمی ؟/؟دراز یا کوتاه ؟/؟-یه چیزی می خوام که منو حال بیاره . فقط مال من باشه و یا مال مامان جونم . شورتشو پایین کشیدم . یواش یواش کیرش مثل یه ماری که سرشو ازلونه بیرون میاره اومد بیرون . وایییییی عجب کییییری از همون کله کلفت بود تا بیضه ها . فکر نمی کردم این طور باشه . دلم به تاپ و توپ افتاد . وقتی که شورت از بیضه پایین تر اومده بود کیرش مثل تیری که از کمان در رفته باشه از بالا تنه محکم به قسمت زیر شکمش خورد و صدای عجیبی کرد واوووووفففففف این کییییییرررررر باید بره تو کوسسسسس من ؟جووووون چه حالی داره !اگه یه خورده هم دردم بیا دعادت می کنم . شوهر بی عرضه ام عرضه گشاد کردن منو نداشت . کیرشم زیاد به دردی نبود . با این حال و روزش فکر کنم چند وقت دیگه هم راضی می شد که منو به خاطر اعتیادش بفروشه و اگه جلو اون به بقیه هم کوس می دادم خیالش نباشه . رگهای کیر کلفت بابا متورم شده بودند . درازیش حداقل بیست سانتیمتر بود . قطر و ضخامتش حرف نداشت . ا دکلن ملایم مردونه ای که زده بود هوس منو بیشتر می کرد . میخواستم کیر بابایی رو بذارم تو دهنم و براش ساک بزنم که پدر نذاشت و گفت حالا نه دخترم . این آرزومه که برام ساک بزنی ولی حالا نه . دخترم خیلی وقته که ریاضت کشیده و من خود خواه باشم ؟/؟شورتمو از پام در آورد و من و اون دیگه لخت لخت بودیم . منو بغل کرد و برد طرف تختخوابی که مخصوص اون و مامان بود . حالا می خواست دخترشو روی اون بکنه . -بابا نکن کمرت درد می گیره .-چیه فکر کردی بابات پیر شده ؟/؟-منو انداخت روی تخت و پاهامو به دو طرف دراز کرد . خودمو در اختیارش قرار داده بودم که هر کاری می خواد باهام بکنه .ا ز با او بودن احساس امنیت می کردم . مثل بچگیهام . احساس خوبی بود.  ا ون موقع بابا و خنده هاش و نوازشها و نفسهای گرمشو دو ست داشتم و حالا هم همه اون چیزا حتی حرارت کیر و هوسشو. زبو نشو کشید روی کوسم .-آههههههه باباااااااااباززززززم توووداری به دادم می رسی .-عزیزم فرشته کوچولوی بابا قربون خنده های نازت بشه بابا هرچی می خوای حال کن .اگه بخوای تا صبح هم این کوس تنگ و کو چولو ونقلی اتو می خورم . حال کن دخترم من بمیرم و سختی تو رو نبینم .-بابا خدانکنه من پیشمرگت بشم . تو اگه بمیری کی سر حالم کنه ؟/؟من فقط کیر تو رو می خوام نمی خوام هیشکی دیگه به من حال بده.-عزیزم من فدای کوست میشم این حرفارو که می زنی مسئولیت منو زیاد می کنی .-بابا جوووون همین طوری ادامه بده .دخترت غلام کیرته . کنیزته . بابا من هوس دارم هوس دارم لیس بزن لیس بزن . یکساله که تحمل می کنم . تازه هیچوقت تو عمرم این جوری نشده بودم . بابا جون تو معرکه ای بی نظیری . بخوررررشششش  ..اوخ جووووون حالا دارم سوپ می خورم بعدشم چلو کباب . فرزاد گفت این داماد ما رضا همه طرفه بی بخار بوده ولی من اشتباه اونو تکرار نمی کنم . نمیذارم تن به این قشنگی و کوس و کون به این نابی و سینه های به این درشتی اسراف شه . خودم بهت می رسم . خودم گل خوشگل خودمو آب میدم . خودم باغبونت میشم . مثل بچگیهات عشق من ...داشتم خیلی حال می کردم . صدای اوف اوف و نفس زدنهای من بابا رو دست به کار تر کرده بود . لذت می برد از این که به داد دخترش رسیده و منم لذت می بردم از این که چنین بابای کیر کلفتی دارم که می دونه چه طوری هوای دخترشو داشته باشه . هر دستش رو یکی از سینه های من بود و کوس منم در حال خورده شدن . برای یک لحظه تمام بدنم دچار لرزش شدید و لذت بخشی شده و آرامش خاصی پیدا کردم . حرکت آب داغی را در زیر سینه ها و محوطه شکم احساس می کردم که قسمتی از آن از کوسم زد بیرون . بابا جون این دیگه چی بود تا به حال همچه حالتی بهم دست نداده بود . پدر قشنگم زود کیرتو بذار تو . من کیییییرررر می خوام . بددده بابا نازززززنکن .-قربون دخترم میرم . جون بابایی رو بخواه پدر فدات شه فدای اون چشای بادومی زاغت شه .-باباباباااااااااامنو بکن بابااااکیییررر بده داررررم می میرم . سر کیرش را به کوس تنگم چسباند خیلی کلفت بود اگه یه کوس دیگه هم بغل کوس من می ذاشتن فکر کنم بازم به زور می رفت تو . بابا جونم صبرش زیاد بود نمی خواست دخترش درد بکشه . ولی من تحملم کم بود .-بابا جونم عیبی نداره من تحمل می کنم . تحمل درد از کیر کلفتو دارم ولی تحمل درد بی کیری رو دیگه ندارم . اشک در چشای پدرم حلقه زده بود . من بمیرم واسه دختر یکی یدونه ام . چقدر سختی کشیدی من کوربودم و ندیدم ..-پدر حالا این قدر خودتو ناراحت نکن فقط کیرتو بده . تازه از بس خیس کرده بودم کیر خیلی آروم راهشو پیدا کرده و داخل کوسم پیشروی می کردهم دردم میومد و هم فوق العاده لذت می بردم -فرشته قشنگم معلوم بود کوسسسست تنگه ولی فکر نمی کردم تا این حد . عزیزم کیر اون تو قفل شده راه فرار نداره .-بابا جونم تا اونجایی که می تونی بفرستش تو . بذار حال کنیم .-فرشته جون نمی دونم چرا تحملم روی تو یکی این قدر کم شده . با همه ترشحاتی که داشتم بازم حرکت کیر بابا توی کوس تنگ من یه اصطکاک خاصی داشت .-پدر جون بریز آبتو من یدفعه سبک شدم .-نه خطر ناکه عزیزم .-کمرش را گرفته و کیر کلفت و کس کیپ من هم به کمک من آمده و -آههههههه فرشته چیکار کردی ؟/؟خیلی دیگه دارم کیففففف  می کنم نمی تونم آییییییی داغ شد داغ شدم ولم کن فرشته خطرناکه -بابا نترس بریز داخل من از دست اون دیوونه که بی بخار هم بود قرص می خوردم که یه وقتی حامله نشم فقط امروز نخوردم که بازم ادامه میدم بابا بریز من آب میخوام . تشنه کیر و آب کیرتم . همون مدل آبی که باهاش منو توی کوس مامان کاشتی . دوستت دارم بابا . عاشقتم .پدر دیگه مقاومت نمی کرد که هیچ خودشم به من چسبوند و تا می تونست خالی کرد ریخت و ریخت و ریخت . من که از رضا خیری ندیده بودم . ولی بابا خیلی دیگه از خودش مایه و مایع گذاشت . به نفس نفس افتاده بود . اما خسته نشده بود . میدونستم اگه تا صبح هم منو بکنه خسته نمیشه . روم دراز کشید خودشو سبک کرده بود . به چشاش نگاه کردم قبل از این که بسته بشه . داشت به خودش می گفت فرزاد عجب چیزی درست کردی حقا که این کوس بچه همین کیره . هزار تا زن و دختر گاییدم هیچکدومشون فرشته نشدند . همه جاش بیسته ..همین دیگه برام بسه ..از این که پدر راجع به من چنین احساسی داره احساس غرور می کردم آخه بابا خیلی مشکل پسند بود . چند تا از دوست دختراشو یا زنایی رو که با اونا رابطه داشت دیده بودم خیلی خوشگل و خوش بدن بودن . ولی راستش حسودیم شد و لجم گرفت دوست داشتم بابا فقط مال من باشه . مثل همون موقع که بچه بودم و دوست داشتم که فقط منو دوست داشته باشه . خب از این به بعد باید دید چیکار می کنه .-عزیزم پشت کن می خوام کون قشنگتم ببینم و باهاش حال کنم ...آخ که چقدر دوست داشتم تو چشای بابازل بزنم و یه لحظه پس از این که به کونم خیره شده احساسشو درک کنم . البته از حال و روزش میشد همه چی رو فهمید .180درجه منو برگردوند . وسط بدنمو از زیر گرفت و منو خم کرد .-بابا جون من که تسلیمتم چرا خودتو خسته می کنی ؟/؟-نمیدونی این جوری چه حالی میده ؟/؟!من دیگه پشت به اون بودم و صورتشو نمی دیدم . -پدر جون منو ببخش که کونم به طرف شما قمبل شده -قربون اون قمبلت بره بابا که اندازه یه دنیا مستی داره به من حال میده ...منو مث یه خمیر بازی به هر شکل که می خواست در می آورد . در وضعیتی قرار گرفتم که سرم به طرف پایین وصورتم به پهلو چسبیده به تشک تخت بود واز طرف دیگه دو تا پاهام ستون شده و کف پاهام هم محکم به تشک چسبیده بود . بابا فرزاد سرشو گذاشته بود لای کونم و مثل آدمای تازه کوس و کون دیده لای کونم می چرخوند و با دو تا دستاش قاچای کونمو به پهلوها باز می کرد و با لیسیدن و میک زدن هم قلقلکم می داد و هم یه دنیا حال می داد .-اوخ جووووون بابا عاشق کون یکی یه دونه دختر یکی یه دونشه -بابایی تو عاشق کجام که نیستی ؟/؟!-خب آدم اگه یه چیز خوشگل و نابو ببینه باید بگه .مگه نه ؟/؟من که دروغ نمیگم تازه یکی از صد تا رو هم نمی تونم بگم .-بابا جون یه لحظه خم کن بیا جلو من چشای خوشگلتو ببینم ...خودشو نزدیک من کرد و من و اون تو چشای هم زل زدیم . راست می گفت از خوشی و هوس و لذت زیاد داشت دیوونه می شد . مثل یک شوهر حسود شده بود . داشت این کلماتو با خودش هجی می کرد که عمرا اگه بذارم که تو شوهر کنی . تا موقعی که زنده ام از هر نظر تامینت می کنم . هر وقت هم مردم دیگه آزادی . هر چند اگه روحمم تو رو با یکی دیگه ببینه عذاب می کشه . دوباره به حالت سابق بر گشت و کونمو قبضه کرد . چهار تا انگشت دست راستشو به کوس خیسم فشار می داد و میذاشت داخل و در می آورد و با انگشت شستش روی سوراخ کونمو می مالید. می خواست بفرسته داخل . کونم آکبند بود وهنوز افتتاح نشده بود . -فرشته جون مثل این که هنوز پلمبش باز نشده کار خیلی سختی دارم -در اختیارته پدر خوشگل من . من واسه پدر نازم هر دردی رو تحمل می کنم .-عزیزم طناز بابا چی می خوای این همه ناله می کنی ؟/؟-من کییییرتو می خوام پدر جون اون دفعه سیر نشدم .تا رفتم یه حال باهاش بکنم آبشو ریختی توش و بعدشم زیاد منو نگاییدی .تنمو دست بزن ببین چقدر واسه تو تب داره ؟/؟دخترت گرسنه هس . هنوز این اسیر تو سیر و سیراب نشده .-نه دیگه . ادامه نده جواهر من دنیای من همه چیز من ..هستی بابا دیگه از این حرفا نزن من دلم میره پدرت بمیره و گشنگی تو رو نبینه .-خوبه بابایی تو دیگه دل منو نبر کیرتو بذار داخل کوسم . یه مانوری دو رو بر کوس آتیش گرفته من داد و دست از سر کون من بر داشت و کیرشو وارد کوسم کرد . واییییییی چه حالی می داد !چه لذتی داشت !بابا سه سرعته کار می کرد . هر سرعتی حال مخصوص خودشو داشت . کند و تند و متو سط.با هر حرکتی که منو می گایید منتظر حالت و حرکت بعدیش بودم . همه مدلشو دوست داشتم . بیخود نبود که زنا کشته و مرده اش بودن . ولی بابا حالا فقط مال من بود . دیگه هم اجازه نداشت غیر من کس دیگه ای رو جز مامان بکنه البته مامانو هم با اکراه می گایید . مامان باهام خیلی صمیمیه . از این که بابا هفته ای یه بار اونو میگاد اونم زود آبشو خالی می کنه میره پی کارش خیلی شاکی بود . بازم خوشا به نجابتش که اگه هر کی دیگه جای اون بود صد دفعه واسه خودش دوست پسر گرفته به غریبه ها کوس داده بود ...کیر بابا هم استقامتی کار می کرد هم سرعتی ...دلم می خواست این لذت کششی و ادامه دار طول بکشه . پرده حیای بین ما پاره شده بود . و دیگه به تنها چیزی که فکر نمی کردم شوهر و طلاق و زندگی متاهلی بود .-فرشته جوووون کوسسسسسسس باحالت این طرف بیشتر نشون میده که تنگه -بابا فرزاد کیر کلفت تو هم از این طرف هم کون منو آتیش زده هم کوسمو . مثل بچگی ها نازم می کرد ولی پیاز داغشو خیلی زیاد تر کرده بود .-این کون مال کیه فرشته ؟/؟-مال تو بابا -کوسسسسستو کی بخوره ؟/؟کی بکنه ؟/؟-فقط تو بابایی .-این تن قشنگو کی بغل کنه ؟/؟-تو تو فقط تو-جوجوت مال کیه ؟/؟جوجوتو کی بخوره ؟/؟(این جمله آخرو وقتی می گفت که هنوز مدرسه نرفته بودم .)-مال تو بابای ناز و قشنگم فقط تو بخورش . دستشو از روی کونم برداشت و به سینه های درشتم رساند .  سینه هام مثل پاندول ساعت این ور و اونور می شدن و اون با دستاش اونارو تنظیم می کرد .-بابا بکن منو با همین حالت ادامه بده.آبمو بیار که من تششششششنه امه . میخوام که زودتر کوسسسسسسسمو آب بدی -دیگه گرسنه ات نیست ؟/؟-چرا بابا مگه میشه از خوردن کیر خوشمزه ات سیر شم حالا تشنه امه .دوسسسسسستم داشته باششششش . به من حال بده تو فقط مال من باش منم همیشه مال توام -فرشته جون تو رو دارم دیگه هیچی نمی خوام . عاشقتم فرشته .آ نقدر در حال گاییدن من نغمه های عاشقونه خوند و زمزمه کرد که آب کوس من چاره ای نداشت جز این که زودتر بیاد بیرون و اونم صحبتای بابا جونو گوش کنه ..کمرم سبک شد آب گرم کس من کیر بابایی رو جوش آورد -چیکار کنم فرشته -تو که خودت متوجه شدی من راضی شدم آب می خوام ..آب می خوام ..آب بده ..تشنه امه .مثل دختر بچه های کوچولو واسش ناز می کردم مثل اون وقتا که کوچیک بودم و پنج شش سالم بود از بابا آب می خواستم و برام یه لیوان آب می آورد و بعدشم می گفت نوش ..پدر به من آب داد ..آره بابا آب داد ..بابا نان داد ..بابا کیر داد -پدر یادته اون وقتا که بچه بودم آبم می دادی چی بهم می گفتی ؟/؟حالا که آب کیرتو ریختی تو کوسم همونو بگو -دختر عزیزم نوش ..نوشششششش نوش جونت ..گوارای وجودت -اوخ قربون کیرررررت برم بابا . همدیگه رو از رو برو بغل کرده و سرمو گذاشتم رو سینه هاش .-بابا فرزاد واسه این حاضر جوابی یه جایزه ازمن بخواه . من که بچه بودم خیلی به من جایزه می دادی .-اگه بذاری یدست فوق العاده بکنمت خیلی خوشحال میشم .-اوخ جووووون تا باشه از این جایزه ها باشه .ا ین همون چیزیه که منم میخوام . نیمساعتی رو تو بغل همدیگه بودیم . جفت جفت .لخت لخت . دوباره یاد بچگیم افتادم . سرمو میذاشتم روی دل بابام . هر موقع بامامان دعوا می کرد من می بوسیدمش . مامانو دعوا می کردم . کیر بابا دوباره شق و راست شده بود . گذاشتمش توی دهنم . با نوک و وسط و ته و همه جای زبونم از سر تا ته کیرشو لیسیدم بابا پیش چشام ناله می کرد یادم رفته بود تو چشاش زوم کنم یا فکرشو بخونم . سر کیرشو میک زدم و ته مونده آبشو که به شیرینی و چسبندگی عسل بود نوش کردم -باباجون حالا یه چیز دیگه ازت می خوام -بگو دخترم قربون گل لبت برم .-طاقباز دراز بکش میخوام روت دراز بکشم . میخوام رو کیرت سوار شم . پدر اطاعت کرد و من کون درشت خودمو روی قسمت کیرش قرار داده و تنظیمش کرده و با یه فشار توی کوسم جاش دادم . بابامو پرس کرده بودم . اون فقط دستش به سینه های من بود .عجب حالی می کردم . این همه هوس کجا بود . واقعا جای تعجب داشت که تمام پسرای کوچه مون توی تهران پارس منو نکرده بودن . فقط یه اشاره کافی بود که یه گردان کیر دورم جمع شه . -فرشته جون کمرت درد می گیره بابا فدای اون کون و کپلت شه .دستشو از رو سینه هام برداشت و دو طرف کونمو چسبید  و با حرکات من کونمو به طرف پایین فشار می داد . کیر خودشم به طرف بالا می فرستاد . کس من با دو نیرو ودر دو جهت مخالف حال می کرد . دوباره به ار گاسم رسیدم .ا ین بار دیگه باباآب نریخت ولی بازم همدیگه رو بغل زدیم . دوست داشتم بابام منو ببره حموم . این آرزوی بچگیهام بود . هر وقت بابا از حموم بردن من طفره می رفت یکی دوساعتی خودمو واسش لوس کرده باهاش قهر می کردم اونم ناز منو می کشید و منم خیلی خوشم میومد .-بابا میای بریم حموم خستگی در کنیم ؟/؟بلافاصله پس از گفتن این جمله سر بابا رو تو دستام گرفته چشاشو روبروی چشای خودم قرار دادم ..تو افکارخودش با خودش می گفت این وروجک عجب اعجوبه ای شده . سیر مونی نداره این دختر . همین این یکی دیگه بسمه خیلی هنر کنم حریف این بشم . حالا که خودش می خواد یه حالی هم توی حموم بهش بدم بد نیست .ا ول یک کیسه درست و حسابی برام کشید و بعد لیفم زد و من از بس کیف می کردم و مست مست شده بودم همش تو حالت خواب و بیداری بودم .-بابا هر کاری دوست داری بکن . کف حموم دراز کشیده بودم . شکمم روی سرامیک بود هر چند لحظه یکی دو ثانیه ای به هوش اومده دوباره خوابم می برد .پ در با حرص و هوس کونمو چنگ گرفته کیرشو از پشت گذاشته بود داخل کوسم و باهاش حال می کرد .نمیدونم کی کیرشو گذاشت توی سوراخ کونم که فقط دو ثانیه دردشو احساس کردم . یه وقت دیگه هم بیدار شدم که احساس کردم دور و بر درز کونم پر از آبه و دستمو که به مقعدم رسوندم دیدم آب داره از اونجا سرازیر میشه وبابا آبشو ریخته بود توی سوراخ کونم . جااااان بابای تیزم بابا فرزاد فرزم کی کون منو افتتاح کرده بود و من خبر نداشتم واقعا باید بهش مدال داد شاید اگه بیدار بودم تحملشو نداشتم البته نیمه بیدار بودم . ناقلا کی سوراخ کونمو چرب کرده بود ؟/؟مثل یک زن و شوهر شب را در کنار هم به صبح رساندیم . لخت لخت با هم حال می کردیم . تا صبح صد دفعه بیدار شده هم دیگه رو می بوسیدیم و می لیسیدیم . پس از خوردن صبحانه و ساعت ده صبح بود که لباسشو پوشید . من هنوز لخت بودم . توی چشای سبز خوشگلش نگا کردم ..زودتر برم دنبال این زنیکه و بیارمش خونه تا این فرشته باهام لج نکرده و بهش قول دادم اگه انجامش ندم دیگه بهم اعتماد نمی کنه ...راستش من دوباره گرسنه و تشنه ام شده بود . بازم هوس کیر بابا رو داشتم . گوشی تلفن را بر داشته و با مادر صحبت کزدم مثلا می خواستم به اوبگویم که بدون این که پدر بفهمد دارم کاری می کنم که او متوجه اشتباهاتش شده و از تو عذر خواهی کند . فقط یه امروزو کار می بره به فرهاد و فرشاد هم بگو این طرفا آفتابی نشن که اگه جرو بحثی پیش بیاد همه چی بهم میخوره . البته دلم طاقت نیاورد و بعدا خودم به داداشام زنگ زدم . حالا مادرم یه روز دیگه قهرباشه چیزی که ازش کم نمیشه . بازم تو چش بابا نگاه کردم ..داشت می گفت دختر در حقه بازی هم دست منو از پشت بستی ..ولی راستش این طورهاهم نبود . اگه این طور بود دیگه کارم به این جا نمی کشید ..ادامه دارد ..نویسنده ...ایرانی .

تصویر زیبای سکس 5

بیشتر مواقع هر 6 دست بر روی باسنش قرار داشته بر کون و کپلش چنگ می انداختند . -همه جامو نبه همه جام چنگ بندازین . من که فرار نکردم همینجام مال شمام . در بست در اختیار شمام . پاهایش را به دو طرف باز کرد .-حالا یکی بیاد کوسسسسمو بخوره .می دونست که از دست شوهرش کاری ساخته نیست و فقط تماشا می کنه و با خودش ور میره . فرشاد از همان پشت مشغول شد .نو شین دو ست داشت به این حالت خوشی تداوم بخشد . وقتی که مرد کوسش را می لیسید قسمتی از انتهای موی سرش نا خود آگاه به کوس مالیده می شد و قلقلک و لرزش خاصی در تمام بدنش به وجود  می آورد . مرد که متو جه شده بود این حوری بهشتی را به اوج شهوت رسانده بر سرعت کوس لیسی خود افزود و سیستم عصبی نو شین را برای اولین بار در آن شب تنظیم نمود . -چقدر خوب خوردی فکر نمی کردم اینقدر سریع آبمو بیاری -هنوز کجاشو دیدی !-دارم می بینم . میهمانان که با روحیه مرد خانه آشنا شده و دریافته بودند که او خواجه نماست دیگر حتی تعارف شاه عبدالعظیمی هم به او نمی کردند . فرهاد هم دو سه متری از آنان فاصله گرفته بود تا چوب لای چرخشان نشود . هر چه کیر های کلفت تری وارد کس و کون زنش می شد به او لذت بیشتری می داد . هر چه بیشتر فریاد هوس نو شین را می شنید بیشتر آرام می گرفت . زن حالتش را عوض کرده طاقباز شده بود کامبیز بدن خود را بر روی بدنش انداخت . لیسیدن و بوسیدنش را شروع کرده بود حتی ناف او را هم می لیسید و زبون می زد . نوشین دو ست داشت با صبر و تحمل و مقاومت بیشتری از سوی مردان گاییده شود.  امرکرد که هردو جلو بیان دوتا کیرو باهم گذاشت توی دهنش تا به یکی از آرزوهای چند روز اخیرش که واسش ملکه ای شده بود برسد . به زحمت قسمتی از هر کدام را در دهنش جا داد . بعد تک تک کیر هارو با لذت ساک زد . کامبیز و فرشاد هیچکدوم دوست نداشتندکه زود خالی بشن . فرشاد در حالیکه نمی تونست هوس و هیجان خودشو پنهان کنه فریاد می زد تو رو خدا نه صبر کن داره میاد نوشین کیرشو با دو تا دستاش چسبیده بود وول نمی کرد .فرشاد هیچوقت کمرشو تا به این حد سبک و خالی نکرده بود . هر چه آب حیات دم دستش داشت ریخت تو دهن نو شین و زن تشنه تا قطره آخرشو بلعید وول کن معامله نبود . همین بلا را هم بر سر کامبیز آورد -حالا دیگه پسرا اگه گفتین نو بت چیه ؟/؟-باید دیگه بریم سر اصل مطلب -آفرین آقایون خوشگل فدای جفت کیراتون . باید بریم سر اصل مطلب . اشاره ای به سوراخ کوسش کرد و گفت طواف کردن دیگه بسه حالا دیگه وقت زیارته به قول معروف همه راهها به رم ختم میشه . ببینم چیکار می کنین . می تونین ورم کوسمو بخوابونین یا نه من که حریف کیر زنبورگزیده میشم . هریک از مهمانان سراغ سوراخی را گرفته و دیگه مزه مزه کردنو ول کرده و در جا گاییدن نو شین رو شروع کردن . یکی کیرشو به تونل تنگ و باریک زن صاحبخونه که حالا خودش صاحبخونه شده بود فرستاد و دیگری هم کیر خود را وارد غار کوچکش نمود . زن به حالت متداول سگی نشسته روی کیر فرشاد افتاد و کامبیز هم از پشت کونشو می کرد . دستهای مرداهم بیکار نبود هر جا رو که زود تر به چنگ می آوردند نوازش کرده می مالیدند . نوشین بر روی فرهاد خم شده خود را به او چسبانده بود تا علاوه بر استفاده وجود کیرش در کوس خود از حرکات دست و لباش بهره بیشتری ببره . لبهای فرشاد بر روی لبان او قرار داشتند و سینه های او در تماس با سینه های مردانه ووسوسه انگیز مهمان عزیزش بود این حالت باعث شده بود که سرعت رفت و بر گشت کیر در کس کمتر بشه اما از لذت نو شین کم نشد . لذت دورانی ویژه ای را در کل بدن و سیستمش احساس می نمود به خصوص این که کامبیز هم از پشت این هیجان و هوس و چرخش دایره ای سرعت آن را زیاد می کرد . کیری که در کون بود و دستی که موهایش را همراه با کمر نوازش می داد و لبی که کمر و پشت گردنش را می بوسید. دوست نداشت که این شب فراموش نشدنی به این زودیها به پایان بر سد . چه کیفی داشت دو کیر را باهم در وجود خود احساس کردن . واقعا تا زنی چند تا کیرو باهم نخورده و به بدن خود نفرستاده باشه لذت اونو درک نمی کنه . گاهی دو تا کیر باهم تا ته می رفتند و بر گشت می کردند گاهی ورود یکی مصادف بود با خروج یکی دیگه . یعنی یکی در ابتدای راه بود و دیگری در انتهای آن . کامبیز و فر شاد یک لحظه چشم از کس و کون نو شین بر نمی داشتند با هوس می دیدند و می کردند . البته دید زدن برای فرشاد که در زیر قرار داشت سخت تر بود و کامبیز هم موقعی می تو نست زیارتگاه معشوقه اشو هم ببینه و هم لمس کنه که این فقط تنها کارش باشه . ا ز فرهاد صدایی بلند نمی شد.مدتها بود که بیحال شده رو زمین افتاده بود . جلق زده بود و کلی آب خالی کرده بود . منتظر بود تا تجدید قوا کرده از نو شروع کند . نو شین به طریقی فریاد می زد و التماس می کرد که همه را به وحشت انداخته بود -سوخخخختتتم آتیشششششش گرفتم کییییررررتو نو بکششششین بیرون من مرررررردم طاقت ندارم ..نه  نه  یه خورده دیگه هم بزنین یالله محکمتر زود باشین . با این فریاد ها و در خواست ها حتی کامبیز هم جری تر شده و با حرص و جسارت بیشتری مقعد نو شینو هدف گرفته و کیر شو بیشتر فرو می کرد . زن دیگه نمی دونست که درد یعنی چه ؟/؟شایدم یه کمی چاشنی درد نیاز داشت تا شدت هو سشو کنترل کرده و دیوونه اش نکنه . بیچاره های بخت بر گشته همین طور تلمبه می زدند تا این که نو شین آه نیمه بلندی کشید و با احساس حرکت مایع گرم و روان خود به ار گاسم رسید به اصطلاح ریلکس شده بود .مردای بی طاقت دیگه منتظر اجازه و دستور نشدن و در جا آبشونو خالی کردن . نو شین گفت آب نطلبیده مراداست و بدون آن که بگم شما منو به مرادم رسوندین امید وارم شما هم به مراد خودتون بر سین و هردو شون گفتن که با وجود حوریی بهشتی چون او بهشتی نمی خواهند .ا ین تعارفات هو س انگیز سکسی به پایان رسید و نو شین در همان حالت قرار گرفت و کامبیز و فر شاد جاشونو عوض کردن . بقیه سناریو همان بود .فرهاد هم به هو ش آمده به کارش ادامه می داد . کامبیز و فرشاد نگاهی به هم انداخته می خواستن یه چیزی بگن . اما واهمه داشتن . ادای مطلبو به دیگری پاس می دادن . سرانجام که نو شین متوجه جریان شده بود گفت چرا وقت تلف می کنید ؟/؟چیزی می خواین بگین ؟/؟خجالت نکشین . ما که همه چیزامونو ریختیم رو هم جای خجالتی نمونده . کامبیز به حرف اومده و گفت یه خواهشی ازت داشتیم اگه هم قبول نکنی اونقدر به ما لطف داشتی و حال دادی و کیر و کمر مارو سبک کردی که اصلا ناراحت نمی شیم ولی اگه این لطفو در حق ما بکنی با خاطره ای شیرین تر از اینجا میریم -بگین چی می خواین ؟/؟-اگه اجازه میدین من و فر شاد دو تا کیرمونو یک زمان تو کوست داشته باشیم یعنی دو کیره بکنیمت . نوشین که به وجد آمده بود و هنوز کیر ها وارد نشده احساسشان می کرد گفت اجازه ما دست شماس . شما میهمان ما هستید حبیب خدایید باید به بهترین وجه از حبیب خدا پذبرایی کرد من در اختیار شما هستم . دو بار و به دو حالت این شیوه را پیاده کردند یک بار به حالت سگی و بار دیگه نو شین طاقباز دراز کشیده کامبیز زیر قرار گرفت و کیرشو وارد کوسش کرد و فر شاد هم از بالا این کارو انجام داد البته اولش یه کمی سخت بود و کیر دوم هم تا ته نمی رفت ولی در نو ع خود تنوعی داشته و نو شینو اسیر هیجان دیگه ای می کرد.  کیر دوم بیشتر به کیر اول بر خورد می کرد . در هر حال زن از این که رضایت دو مرد خوش قیافه هوسباز کیر کلفت رو جلب کرده خیلی خوشحال بود . این بار پس از راضی شدن نو شین فرهاد و کامبیز یک زمان آبشونو توی کوسش ریختند . معلوم بود که این دو دو ست و همکار خیلی صمیمی هستند که از تلاقی کیرهاشون چندششون نشده و سختشون نبوده . تازه قسمتی از آب کیری که روی کیر اول قرار داشت بر روی کیردیگه ریخته و آن دو خیلی خونسردانه و حرفه ای با این مو ضوع بر خورد می کردند . ا ستمنا بعدی فرهاد هم به پایان رسیده بود . نزدیکای صبح بودکه تازه کمی احساس خستگی کردند و همگی در گوشه ای به خواب رفتند ...فردا و فرداهایی دیگر هم آمدند و رفتندوتغییری در وضعیت زندگی نو شین و فرهاد به وجود نیامد . گاه تلنگرهایی بر وجدان نوشین اصابت کرده و او را از خود متنفر می ساخت . برای دقایقی احساس پستی و بی شخصیتی می کرد ولی ماهی یکی دو بارهماغوشی با جابر و چند بار سکس با پرویز و مهمانان ناخوانده ای که شوهرش دعوت می کرد وجدانش را دوباره به خواب می بردند ...یکی از روزها که دلش گرفته به یاد دوران تحصیل و دانشگاهش افتاده بود به سراغ کتابهای دانشگاهیش رفت و از روی بیکاری شروع کرد به لای آنها را ورق زدن ....آن لحظات از خودش بدش میومد . به یاد داشت که با دخترهای جلف محترمانه صحبت می کرد از پاکیها و درستیها می گفت هر چه پس اندار داشت به دو دختر دانشجویی که در اثر فقر و به خاطر تامین هزینه های تحصیلی و سایر مخارج راه هرزگی پیش گرفته بودند بخشید . بخشید تا آنان دست از این کار خود بر دارند .ا ما امروز خود یک زن فاسد و هرزه به تمام معنا بود . حتی شوهرش هم نمی توانست مقصر باشد . آری او به بیجارگان کمک می کرد به کودکان یتیم زنان بی سرپرست . همه اینها را در خفا انجام می داد اما مو ضوع کمک به دختر ها را خود آنان برای چند نفر تعریف کرده بودند. بیشتر پسرهای دانشجو عاشقش بودند . در حال ور رفتن با یکی از کتابهای کلفت بود که پاکتی توجهش را به خود جلب کرد . برایش اهمیتی نداشت فکر می کرد حتما کمی پول تو ش گذاشته که به یکی بده یادش رفته ..در پاکت را باز کرد . نامه ای در آن بود . هر چه فکر کرد چیزی به یادش نیامد که این چیست و از کجا آمده ...یک آن خط نیما را شناخت .یکی از بچه های پاکدامن درسخوان و کلاسشان بود . نیما عاشقش شده بود اما او نسبت به نیما هیچ احساسی نداشت . راستش او در یک خانواده کم در آمد پایین شهری رشد کرده پدرش دستفروش بود و نمی توانستند با هم تفاهم داشته باشند . در آخرین دیدارشان روزی که درس هر دو یشان تمام شده بود این نامه را از او دریافت کرده لای کتابش گذاشت تا بعدا از سر سیری نگاهکی بکند که پس از چند سال قسمت اینجا بود . نامه را باز کرد قسمتی از آن را خواند .....عشق تپش امروز قلب برای زندگی فرداست . می دانم که دنیای من و تو تفاوت زیادی دارد .تو در دنیای ناز و نعمت پرورش یافته ای و من فرزند رنج و نداری هستم . تو معنای عشق را نمی دانی .ا حساس یک عاشق را درک نمی کنی . زندگی برای تو یعنی در خوشی و رفاه بودن . اما این پایان دنیا نیست . شاید تو هم مثل من روزی عاشق شوی روزی که احساس امروز مرا درک کنی . از خدا می خواهم آن که او را دو ست می داری تو را دو ست بدارد چون رنج کسی را که با تمام وجودم دوستش می دارم دو ست نمی دارم . نمی دانم عشق را به چه تشبیه کنم . تا عاشق نشوی نمی دانی که عشق چیست .آری برای عاشق شدن باید که عشق را بشناسی برای آن که عشق را بشناسی باید عاشق شوی یا عاشق باشی ....مرا ببخش که تا به امروز عشق را از تو گدایی کرده خاطر عزیزت را آزرده ام.ا گر از من بپرسی که چرا دوستت می دارم نمی دانم که چه پاسخی خواهم داشت . شاید آن  سوی جسم و نگاه تو روانی را دیده باشم که می تواند چون پرنده ای با روح من به پرواز در آید و درآسمان عشق و پاکیها به بالهای پرواز خود ببالد . شاید نگاه معصومانه و آتشینت چون تیری بر قلب من نشسته باشد . نمی گویم که بهترینی .نمی گویم که بهترینم شاید تو هم می توانستی به من عشق بورزی . اما افسوس که غبار غرور و راحت طلبی هایت قلب تو را چون سنگ ساخته است . با چشمانی اشکبار نا امیدانه به راه خود خواهم رفت . عشق تو را در قلب خود نگاه خواهم داشت . همیشه تا ابد تا آنجا که زندگی هست و زندگی دوستت خواهم داشت نمی دانم چرا حتی اگر مرا برانی حتی اگر مرا نخوانی ......می توانی محکومم کنی که هم سطح تو نیستم . می توانی محکومم کنی که ثروت تو را ندارم . اما هرگز نمی توانی محکومم کنی که چرا دوستت می دارم . چرا عاشقت هستم . نمی دانم چرا حتی اگر مرا برانی حتی اگر مرا نخواهی تو را خواهم خواست . دوستت خواهم داشت تا ابد تا آنجا که زندگی هست و زندگی تاآنجا که شعله های عشق فریاد می کشد ..ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

یک تیر و دو نشان 2

آرایش شیطانی هم کرده بود . میوه و شیرینی و چای و کل وسایل پذیرایی آماده بود .  گیج شده بودم .من که برای خواستگاری نیومده بودم . شایدم فکر کردن داماد انسان تر از من کجا می خوان گیر بیارن ؟/؟ اهل سیگار و مشروب و تریاک که نیستم .خانم بازی هم که نمی کنم . اهل کسب و کار و روزی حلال هم که هستم . حتما سوسن خانم فهمیده  که یک گنج گیرش اومده . ولی عجب چیزی بوده . لقمه به این خوشمزگی  چه طوری از گلوی اکبر آقا پایین میره خدا میدونه . فکر کنم پیر مرد بیچاره کوس حرام کن باشه . کاشف به عمل اومد که سپیده جان به جشن تولد یکی از دو ستانش رفته و نمی دونم چرا خودش به من زنگ نزده که این خبرو به من بده . مادرش قرار بود به من اطلاع بده که ظاهرا سوسن جان هم یادش رفته و به نوعی توفیق اجباری شد که من حالی به حالی شدم . خواستگاری و ازدواج و از این حرفها تحت الشعاع هیکل رعنای سوسن قرار گرفته بود و من کوس می خواستم .ا ما شجاعت پا پیش گذاشتنو اصلا نداشتم . این مدل چراغ سبزا حداقل ده بار باید روشن می شد تا من ماشینمو حرکت بدم . مایع چسبناکی که مقدمه هوس و منی بود از نوک کیرم خارج شده و مثل سریش سر کیرم را به شورتم چسبانده بود . در عالم رویا می دیدم که در حال کردن سوسن جونم هستم .-سپیده جان گفته که ازش خوشت اومده و قصد امر خیر داری .حتما اینو هم به اطلاعت رسونده که من زن سختگیری هستم .من هم دردل به او گفتم تو هم باید بدونی که من هم مرد سخت کیری هستم .-برای من سعادت و خوشبختی دخترم از همه چی مهمتره من میخوام که دامادم روپای خودش وایسه .و طمع به مال خانواده زنش نداشته باشه .مدتی از این حرفای کلیشه ای و کتابی تحویلم داد و دو سه دقیقه ای غیبش زد و بر گشت . این بار در آرایش خود تغییراتی داد و حالت پیرهنشو طوری عوض کرد که نصف سینه هاش معلوم باشن .او ادامه داد ..جوانی تو یک امتیازمهمه اگه اختلاف سنی زیادی بین زن و شوهر ها باشه مشکلات زیاد و جبران ناپذیری به وجود میاد .دل شیر پیدا کرده فوری جواب دادم -بله گاهی وقتا هم منجر به خیانت میشه .-فرمایش درستی کردید آقا کاوه . اون زن یا مردی که جوونه مقصر هم نیست البته در بیشتر این موارد زنای جوون میرن دوست پسر می گیرن و خودشونو به نوعی راضی می کنن وقتی که نیاز پیش میاد دیگه عرف و قانون معنا نداره . برای همین هیچوقت دو ست ندارم دخترم با یه مردی ازدواج کنه که ده بیست سال بزرگتر از اون باشه .. با خودم فکر کرده وپیش خودم گفتم معلوم نیست این چه موضوعیه که سوسن جون اینقدر داره کشش میده .ا صلا نیازی نیست که این همه در مورد این مطلب صحبت کنیم .یعنی اینا رو میشه به حساب چراغ سبز گذاشت ؟/؟ نه نه هنوز زوده . سوسن مشغول صحبت بود و من محو تماشای سینه های زیبا و درشت و صورت گرد و بینی قلمی و ابروی کمانش بودم .-حواستون کجاست آقا کاوه . حالتون خوبه ؟/؟به خودآمده و فقط به آهنگ صدایش گوش می دادم . چند لحظه بعد صدایش را طوری بالا برد که مرا به خود آورد .ا لبته دعوا نداشت فقط گفت که این پیراهن اذیتش کرده و از داخل سیخش میده . و میره تا عوضش کنه و بر گرده .تهیه داشت . غلط نکنم می خواست منو شام نگهداشته باشه . و اکبر آقا را هم در جریان خواستگاری بذاره . دو سه دقیقه بعد بر گشت . همان پیراهن تنش بود فقط کمی خوشبوتر و هوس انگیز تر شده بود .-این زیپ لعنتی گیر کرده دستم نمی تونه از پشت  باهاش تنظیم بشه می تونم از تون خواهش کنم کمکم کنین ؟/؟ وای خدای من این چراغ سبز عجب نوری داشت ؟! می تونستم تا چند کیلومتری خود را ببینم . چه بخواد و چه نخواد و چه در محاسبات خود اشتباه کرده باشم و چه نکرده باشم این دیگه آخر کاره یا زنگی زنگ یا رومی روم . مثل تیری که از چله رهایش کرده باشند به پشت سوسن جان رفتم . از ترس آن که پشیمون نشه فوری سر زیپو گرفته به طرف پایین کشیدم . اصلا گیری نداشت . فکر نمی کردم آن قدر نرم و روان باشه که در حرکت اول نیمی از راه رو رفته تا نیمه های کمرشو لخت ببینم .-ببخشید زیادی پایین رفت .-عیبی نداره پایین ترم می تونی بکشی . کارم راحت میشه . کمی به او چسبون تر شده تا کیر کلفتمو احساس کنه و ببینم چه عکس العملی نشون میده  که من اقدام بعدیمو انجام بدم . پیشروی من پسروی او را به دنبال داشت . دیگر نیازی به چراغ سبز نبود . اصلا همه چراغها رو شن شده بودند. دستم را وارد پیراهنش کرده کمرش را مالیدم . سگک سوتینشو باز کرده سینه هاشو سهمیه دستهای خود کردم . پیراهنشو تا نیمه بدنش پایین کشیدم . عجب کونی !سطح پوست روی دو قاچ کونش کاملا خیس بود . هوس فوق العاده اش ترشحات کوس او را آنقدر زیاد کرده بود که در واقع تری روی کونش همون پس آب ترشحات و خیسی کوسش بود وحیفم اومد کوس مالی نکنم . از بس هیجان زده بودم طوری رفتار می کردم که انگار دچار کمبود وقتم ویا سوسن جان می خواد از دستم در بره .-آخخخخخخ   آخخخخخخ...همینطور با انگشتات بازی کن . منو راضی کن .15 ساله که کوسم سبک نشده . من میخوام -سوسن جون یعنی در این مدت که شوهرت کم کار شده تو دوست پسر نگرفتی ؟/؟-به تمام مقدسات دنیا قسم که تو بعد از شوهرم اولین مردی هستی که داری با من طرف میشی .ا ز این حرف سوسن احساس غرور کردم . یک اولین پیش سپیده داشتم و یک اولین هم اینجا . بقیه پیراهن سوسن را هم از تنش در آوردم و شورت نخ نخی را هم از پایش خارج کردم و خودمم با سه سوت لخت لخت شدم . سوسن جون هیچ اینو میدونی که تو اولین کسی هستی که من دارم میکنم ؟/؟-پس شیرینی بده شدی ؟/؟-تو هم همین طور چون اولین خیانتیه که داری به شوهرت می کنی . هاج و واج بودم که چه طوری می تونم سر حالش بیارم .یک چیزایی از فیلم سوپر یاد گرفته بودم .ولی هر چه باشه فیلمه ولی اجراش کردم . محکم با دستم به جفت قاچای کون سوسن سیلی می زدم تا کبود کبود شد . او بی نهایت لذت می برد و دستم دچار سوزش شده بود ومی گفت محکمتر .. خدا به داد من بر سد .تر جیح می دادم که به جای تخت در روی زمین تر تیبش را بدهم . چون تخت تا حدودی نیروی آدمو گرفته و درسته که لذت خاصی میده ولی بر روی زمین با قدرت بیشتری می توان کار کرد و ضربه زد چون تکیه گاه محکمتری در اختیار آدمه . او را به اتاق خواب برده و بر روی زمین کنار تخت قرار دادم . بالشی زیر باسنش گذاشته تا وسط بدنش بالاتر بیاد و من هم بهتر بتونم آب آناناس میل کنم . جفت پای خود را به گوشه دیوار چسبانده تا با نیروی بیشتر و خستگی کمتر چانه ام را به ناحیه کس سوسن بچسبانم . زبونم امونش نمی داد . به کمک لب و زبان و دندان چوچوله اش رو تو دهنم می گردوندم . خیلی زود به ار گاسم رسید .واااااییییی هلاک شدم .محکم خودشو فشار می گرفت تا لذت و خوشی و اوج هوس و تمتع نهایی خودشو کنترل کنه . پس از آن که جیغی کشیده و دو نستم که را ضی شده به کوس خوری خودم ادامه دادم .او که به مر حله جنون رسیده راه فراری نداشت با دست محکم سرم را فشار می دادکه دهانم را از کسش دور کنم واقعا صحنه جالب و غرور انگیزی بود آن قدر هوسشو زیاد کرده بودم که هم می خواست لذت ببره و هم تحمل اوج لذتو نداشت .. نمیدونست چیکار کنه . اونو به حالت سگی بر روی تخت نشونده خودم ایستاده از بیرون تخت کمرشو با دستای خودم گرفته و برای اولین بار در عمرم شروع به گاییدن یک کوس طبیعی وغیر جنده نمودم . در حقیقت این دو مین کوسی بود که می کردم . نمیدونم چرا اصلا به این فکر نکردم که سوسن جون ممکنه از حرکت بعدی من خوشش نیاد و هوس زیاد باعث شد که سوراخ کوس سوسنو با سوراخ کون سپیده اشتباه گرفته و با چند ضربه اول آبم را داخل کوس چاقالوی خانوم خونه خالی کردم . کارم که تموم شد تازه یادم اومد که چه اشتباهی کردم . -به همین زودی ؟/؟-کیرم نمی خوابه . این کارو کرده که با تحمل بیشتری بتونم بزنمت . هر چند کیرم کمی شل شده بود ولی تماشای کون قلمبه و کوس حال دار و حال ده سوسن خیلی سفتش کرد . تعجب کرده بودم از این که سوسن گیرم نداده و نگفته چرا ابتو داخل کوسم ریختی .حتما قرص می خوره . اشکشو در آورده بودم .معلوم نبود کوسش این همه آبو خیسی رو کجا ذخیره کرده  هر چقدر با دستمال کاغذی و پار چه ای پاکش می کردم مار دو ش ضحاک دو باره پیداش می شد .ا ز زیر باسن خود جفت بیضه هایم را می مالید . با این حرکت او کیرم داغ تر می شد .-بززززززن همین جوررررریییی بازم آببب می خوام کوسسسسسم آب داررره آب می خواد . من هم به ناله  در آمده و از کوس و کونش می گفتم ..اولین کوسسسسسس...آتشین کوسسسسس ..اوخ جوووون این کوووووون -اونم به موقعش به تو میدم .ضربه ها را باز هم شدید تر و سریعتر کرده دیگر ترشحات را پاک نمی کردم . خودم هم داغ کرده دو ست داشتم سوسن جون زود تر راضی شده تا من هم یه دفعه دیگه  آب کیرمو بریزم توی کوسسسس  .همین طور هم شد .فریاد های بلندی کشید و در نهایت به آهی تبدیل شد و به دنبال آن سکوت که البته چون دو باره حرکتم را شروع کرده بودم جیغ و داد و فریاد هوسش را از نو آغاز کرد و و هر چه می گفت تو رو خدا دیگه بسه . دیگه سوختم آتیش گرفتم ول کن معامله نبوده کمرشو محکمتر قفل کرده اجازه نمی دادم خودشو ازم جدا کنه و بازم می گاییدمش . خیلی لذت می برد . نمی دو نست چیکار کنه . قبل از این که بخوام برای سومین بار راضیش کنم دوباره توی کوسش آ ب ریختم و ار گاسم بعدی سوسن جان را به حرکت بعدی واگذار کردم . ا دامه دارد . نویسنده ...ایرانی.

بهشت باکره

ولم کنین من که کاری نکردم . تورو خدا بذارین برم . چرا این جوری آبرومو می برین ؟/؟-تو اگه آبرو داشتی دیگه با این وضع نمیومدی خیابون ..صحنه چندان عجیبی نبود .از این ماجراها روزی چند بار در سطح شهر به وقوع می پیوست . ماموران امر به معروف و نهی از منکر و امنیت اخلاقی در سطح شهر یک بد حجاب دیگر را دستگیر کرده بودند . کوروش از دور شاهد قضایا بود ولی کاری از دستش بر نمی آمد . رفته بود بستنی بخره و بیاد تا با دوست دخترش گلی تو خیابون بخورن که یک گروه مثل اجل معلق افتادن سر دوست دخترش . فقط یه زن توی این همه مرد بودکه آدم وقتی نگاش می کرد ازغذاخوردن می افتاد .کوروش اونو می شناخت .همسایه دیوار به دیوارشون بود . یک دختر ترشیده نسناس بدقیافه بد هیکل شپشوکه همسن مادرش بودوحدود چهل و پنج سال سن داشت که حداقل بیست و خوردی سال باهم همسایه بودند . خونه شون هم توخیابون گرگان بود . وقتی که جوون بود اخلاق بهتری داشت . خواستگارهم که اصلا نداشت . وقتی که ازش سوال می کردن چرا تا حالا ازدواج نکردی ؟/؟می گفت که باکره ها میرن بهشت و من راحت می خوام به این فیض برسم واسه همین همه خواستگارام رو رد کردم و از این کس شعر ها تحویل می داد . بچه که بود و چیزی حالیش نمی شد و مادرش اونو باخودش به حموم عمومی می برد کوس و کون اونو از نزدیک دیده بود .بالاخره چند سالی گذشت و این خانم بهشتی ما رفت تو جمع بکن و نکن هاهمه رو گیر می داد دیگه مثل سابق دوست صمیمی مامان اشرف کوروش نبود . سکینه بهشتی با مادر پیرش که اون خیلی بهتر از دخترش بود زندگی می کرد . وکوروش هم با مادرش . پدرشم که تو همون خیابون گرگان یه سوپری کوچیک داشت چند وقت پیش مرده بود و کوروش هم کفیل مادرش شد و دیگه سربازی نرفت . هرچند تک فرزند خونواده هم بود . اون لحظه دل دل کرد که بره جلو و دوست دخترشو از دست اونا نجات بده که سر انجام رفت جلو پیش سکینه خانوم دوست صمیمی اسبق مادرش . -سلام علیکم این که کاری نکرده ولش کنین بره .-آقا شما دخالت نکن . تازه آستین بلوزت کوتاهه . مثل این که دوست داری تو رو هم باز داشت کنیم ؟/؟ -آخه این همه آستین کوتاه تو جامعه ماهستن . -خدمت همه شون می رسیم .ا ین قدر حرف زیادی نزن برو کنار . خشم سراپا و تمام وجود کوروش را فرا گرفته بود . نمیدونست چیکار کنه . درمانده شده بود . آن روز گذشت و روزهای دیگر هم همین طور . کوروش از این که می دید ریش و قیچی در دست کسانیست که هیچ از آرایشگری و پیرایشگری نمی دانند سخت در عذاب بود . دوست داشت هر جوری که شده زهر خودشو بریزه . دری به تخته خورد و مادرش و مادر سکینه خاتون باهم رفتن کربلا . کوروش 22ساله دیگه از جونش سیر شده بود . تصمیم عجیبی گرفت . حمله و تجاوز به همسایه دریده . می خواست هر طوری که شده بهشتشو جهنم کنه . هم اون خونه تنها بود و هم سکینه . وقتی که سکینه تنها بود کوروش از دیوار خونه شون پرید داخل و یکی دو تا دوربین اون گوشه کنارا مخفی کرد وشارزموبایلشم که کامل بود . چند ساعتی منتظرش ماند . وقتی که صدای درو شنید همه لباساشو غیر از شورتش در آورد تا سکینه خاتون بیاد بالا . وقتی چشاش به کوروش افتاد به جای این که جیغ بزنه وبترسه دوزاریش افتاد و مثل چریکها به طرف پسره حمله برد وکوروش غافلگیر شده رو نقش زمینش کرد . اما کوروش هم که کونگ فو کار بود وفنونش بر فنون این خانوم برتری داشت با چند ضربه سکینه رو انداخت ودستاشو بست و پاهاشو به هم قفل کرد ویه پارچه ای هم فرو کرد توی دهنش .لباسای زنه رو یکی یکی درآورد و لخت مادرزادش کرد . هرچه ناله می کرد و دست و پا می زد به او توجهی نمی کرد .-زنیکه جنده کونی عوضی یه بهشتی بهت نشون بدم که همین دنیا رو بچسبی .آ شغال !سگ هم نمی کندت . کیر کلفت و درازشو در آورد و گفت با این تو رو می فرستم بهشت . جنده !هر غلطی که دلت می خواد می کنی اون وقت میگی باکره ها میرن بهشت ؟/؟ببینم اگه هند جگر خوار هم باکره بود می رفت بهشت ؟/؟هر گوهی که می خوای می خوری اون وقت میگی بهشت مال با کره هاست ؟/؟تو باید آرزوی این کیرو داشته باشی . یه جای خوشگل تو این تنت نیست . آخه من کجاتو بچسبم ؟/؟این شتر کجاش خوشگله که لب و لوچه اش خوشگل باشه !عوضی حالا نشونت میدم . چیه حجابت کشف شده ؟/؟بیا این روسری رو میذارم رو سرت درست میشی مثل زن شعر ایرج میرزا که از گردن به بالا باحجاب و به پایین لخت بود و کوس می داد ومی گفت خدارو شکر که حجابمو حفظ کردم . همه جات که سبزه هست . دماغت که مثل خرطوم فیله . چونه ات که یه وریه . ا خلاقتم که سگیه . کون و کپلت خب یه خورده درشته .ا ووووففف چقدر پشم و پیله داری . بوی گند عرقت خفه ام کرده . دستشو به کوس سکینه مالید . چقدر موداره میخوای نمد درست کنی ؟/؟این عرقه یا خیسی هوس ؟/؟وایییییی آبهای بهشتی سرازیر شده . کوروش سرشو گذاشت لاپای سکینه تا کوسشو بلیسه ...چه بوی گندی میده . حالآدم به هم می خوره .تو این جوری می خوای بری بهشت ؟/؟من که باورم نمیشه . حالا این کیر کلفت من چه طوری راهشو پیدا کنه ؟/؟اوخ کوسسسسست رادار داره راه رو باز می کنه . واییی چقدر فضای اطراف کوست گشاده خداکنه که اصلش تنگ باشه . راستشو بگو آک آکی ؟/؟تا چندلحظه دیگه معلوم میشه که تو بهشتی بودی یانه . اگه این اولین کیریه که می خوری پس باید شیرینی بدی .عجب جنگل سیاهی شده این دو رو بر . کیرشو از پشت و اطراف کون سکینه به روی کوسش مالید .ا ز خیر میک زدنش گذشت چون بوی لجن می داد . با این که ترشحات و خیسی کوس زیاد شده بود وهوس زن گل کرده بود ولی همچنان دست و پا می زد . کوروش دو تا پاشو با یه دست گرفت و کمرشو با دست دیگه اش قفل کرد وکیرشومحکم به کوس سکینه فشار داد . خیلی تنگ بود . به زور راهشو پیدا کرد . دو سه سانت که رفت داخل به کمک ترشح خود کوس یه فشار دیگه هم به کیرش آورد و یه صدای تقی اومد و سکینه هم یه حرکتی به بدنش داد و خون جهنمی او از کوسش زد بیرون . پرده اش پاره شده بود . کوروش ترس برش داشته بود. ولی پس از چند لحظه خون ایستاد اما این بار کوروش سر سوراخ کون زنو هدف گرفت . خشک خشک و با بیرحمی زیاد فشار می داد . تمام خشم و کینه های چند ساله اش را در کیر خودش جمع کرده و نثار کون او کرده بود . چشمان سکینه پر اشک شده بود . چند سانتیمتر از کیرش که رفت داخل از کونشم خون زد بیرون . مجبور شد تمیزش کنه و دوباره کیرشو فرو کنه توی کوس سکینه . فقط به لذت گاییدن فکر می کرد و کون تپل و بر جسته زن تا از هوس نیفته . از اون طرف سکینه در این فکر بود که مقاومت کنه و کوسشو تسلیم نکنه ولی وقتی چشاش به کیر کیروش افتاددچار شک و تردید شد .زیر لب ذکر می گفت تا از دست شیطان ووسوسه های او در امان باشه . وقتی کوروش از کوس گندیده او می گفت و اونم دچار شرم و خجالت شد فهمید که مجوز بهشت دنیا براش واجب تر بوده وهمینی که لای پای کوروشه ..همینی که دودولشو وقتی که بچه بوده دیده . کوس تنگ سکینه خیلی به کوروش حال می داد .-جوووون کوسسسسس گایییییییدن تو چقدر حال میده من امروز خواررررررمادرررررتو میگگگگگام از دهنت در میارررررم . دیگه کوس سکینه روون شده بود . چشاشو می بست و داشت حال می کرد . فکر نمی کرد کوس دادن این قدر لذت بخش باشه . کوروش هم کینه هزاران هزار جوون رو توی کیرش جاداده وحشیانه سکینه رو می کرد . سینه های خوبی هم داشت . دست نخورده و پلمب شده بودند. از زیر سینه هاشو مالید . نوکاش سیخ سیخ شده بودند . کیییییررررم دارررره کوسسسسستو می کنه کدوم بهشششششتو می خوای جنده پتیاره کوووونی کوووووسسسسی .تو تا الان توی جهنم بودی . باید ممنون کیرم باشی که از خواب بیدارت کرد . کوروش پارچه رو از دهن سکینه در آورد و کیرشو فرو کرد توی دهنش . حالا ساکککککک بزن میککککشششش بززززززن حالللل بده اگه می خوای سرتو فشار نگیرم حال درست و حسابی بده . اووووووفففففف جووووون چه لبای داغی داری !کییییییرررررم آتیششششششش گرفت . سوخخخخخخت .آ خخخخخ آخخخخخخخ اومد اومممممد. هرچی می تونست ابشو ریخت توی دهن سکینه و دوباره کیرشو فرو کرد توی کوس زنه . یادش رفته بود دوباره تو دهنش پارچه بذاره ولی این بار سکینه همراه با او ناله هوس سر داده بود -جااااااان گوروششششششش کیییییررررکه میگن همینه ؟/؟این که بهشت نقده . من میخوام . کوسسسسسم میخخخخاره بدددده کییییرررتو قلبم وای دللللم داره از جاش در میاد .کییییرررتو محکم بذار تو . ا مروز دیگه کونمو نکن زخمی شده .ا وخ اوخخخخخ فداش شم . من همینو می خوام . فقط همین .-دوست داری همیشه این جوری کیر بزنمت ؟/؟-خیلی کیفففف میده -تو هم دیگه از این به بعد نباید به جوونای مردم گیر بدی. این کس شعرها که باکره میره بهشت چیه ؟/؟بهشت و جهنم به اعمال آدمی بستگی داره . اومدیم یکی باکره باشه و صدتا جنایت کنه .آ خه کدوم عقل سلیم اینو قبول می کنه ؟/؟-هرچی تو بگی . هرچی تو بگی . من کیییییرتو می خوام . این بهشتو می خوام . همینو فقط همینو .کوروش اب سکینه رو هم آورد و اونو به ارگاسم رسوند .ا ز آن پس اخلاق و رفتار خانم مقدس عوض شد .ا لبته استعفاندادولی پستشو عوض کرد .  دیگه بوی گند و عرق نمی داد .موهای کوسشم تراشید . ولی برای حفظ سیاست حجابشو حفظ کرد . قرصهای ضد بار داری هم مصرف می کرد تا کوروش آبشو بریزه توی کوس اون . هرچی هم از کوروش می خواست که اونو صیغه کنه به کت این آقا پسر نرفت که نرفت و کوروش همش طفره می رفت . چون این جوری گاییدن بیشتر بهش حال می داد و حوصله دردسر نداشت ..پایان ..نویسنده ..ایرانی.

رازنگاه 1

دوساعت نمی شد که طلاق گرفته بودم و دوسال هم نمی شد که ازدواج کرده بودم .هم خوشحال بودم و هم اعصابم خرد بود .اسمم فرشته هست و 20ساله بودم که با یک هنرپیشه 25 ساله ازدواج کردم .هنر پیشه از این نظر که یک فیلم به تمام معنا بود .حوصله ندارم زیاد در موردش صحبت کنم فقط خلاصه بگم که اعتماد خونواده امو جلب کرد و یک سال کشید تا خوب شناختمش .همجنس باز بود هم کون می داد هم کون می کرد .زن باز و دختر باز و جنده باز هم بود .فقط آدم نکشته بود که راستش اونم یه بار همچه قصدی داشت چون در مقابل اعتراضات من گلومو گرفته بود و با این که داشتم خفه می شدم ولم نمی کرد .به مرز دیوانگی رسیده بود.منم یه لگد محکم به کیرش زده وبا لگد دوم نقش زمینش کرده و زنگ زدم به پلیس که بیان ببرنش .پلیس تا ریخت و قیافه اشو دید دیگه سوالم نکرد واسه چی ؟ولی نون خور زیادی نمی خواستن و ولش کردن .شانس آوردم که این آپارتمان 100متری تو طبقه سوم یه 6 واحدی 3طبقه نزدیکای فلکه سوم تهران پارس مال خودم بود .مامانم قبل از عقد واسم خریده بود .باباش یعنی پدر بزرگم یکی از اون سر مایه دارا وخر پولدارای بازاری بود که با مرگش تمام سر مایه اش رسید به تنها بچه اش که مادرم باشه .مادرم نه زشت بود و نه زیبا وپدرم در عوض خیلی خوش تیپ بود که خیلی از دخترا عاشقش بودند .چون وضع مالیش خوب نبود به طمع مال و اموال از مادرم خواستگاری کرد و هر چه پدر بزرگ زرنگم خواست مانع شه به کت مامان یعنی دخترش نرفت که نرفت .پدرم یک کارمند ساده اداره برقه .اوایل که مامور شماره برداری از کنتورها بوده ده دوازده تا معشوقه پیداکرده بیشترشم زنای شوهر دار .بعدشم که پشت میز نشین شد به روش دیگه ای میرفت دنبال هوی و هوس خودش .بین اون و مامان همیشه جنگ و دعوابودواکثرا مامان قهر می کرد و می رفت خونه مامانش و پدر می رفت سراغش و می گفت که فقط اونودوست داره واین آخرین بارشه که به دنبال زن دیگه ای بوده ومامان هم بر می گشت خونه .این سناریوی تکراری تا حالا بیش از صددفعه تکرار شده بود .معمولا این قهرها چهار پنج روزی بیشتر طول نمی کشید .بابام 44سالش بود و مامان 40سال دو تا داداش دو قلوی بزرگتر از خودم داشتم که دو سال ازم بزرگتر بوده و اسمشونم فرهاد و فرشاده .اونا هم دست کمی از بابا نداشتند فقط مجرد بودند و دو سه تا از مغازه های به ارث رسیده پدر بزرگو توی بازار اداره می کردند .و خوبم از پسش بر میومدن .بگذریم بریم سر طلاق خودمون .از مهرم گذشتم و به هزار بد بختی ازش جدا شدم .مادرم به خاطر تنها دخترش که ته تغاری هم بود خیلی ناراحت بود حالا پدرو نمی دونم .از بس به فکر زن بازی بود که فکر نکنم یه گوشه ای از مغزشو واسه فکر کردن به من گذاشته باشه .دوست داشتم چند ساعتی را تنها باشم .حدود ظهر بود .حوصله غذا درست کردن را نداشتم .باورم نمی شد نجات پیدا کرده باشم .حالا من یک زن طلاق گرفته بودم .مردم نظر مساعدی راجع به یک زن مطلقه ندارن .در حالیکه یک زن شوهر مرده اعتبارش بیشتره .نون و پنیر و خیار و گوجه ای خوردم و یک دوشی هم گرفتم تا سبک بشم .کوسم پشمالو شده خیلی مو در آورده بود .راستش شوهر عوضیم یه سالی می شد که منو نگاییده بود .منم که از ون زنای هرزه نبودم که بگم به درک و دروازه کوسمو واسه هر کی باز کنم .شایدم اشتباه کرده باید تلافی می کردم .صورتم گرد و سفید سینه هام درشت با سایز 75 کون و کپلم بر جسته و موهای سرم نه بلند و نه کوتاه بود .خوشگلیم به بابام رفته بود .بر عکس داداشای دو قلوم شبیه مادرم بودند .چشام هم مثل چشای بابا فرزاد سبز روشن و خیلی هم خوشگل و وسوسه انگیز بود .راستی یادم رفت بگم اسم مامانم فروغه .یک برق درست و حسابی به اندامم انداختم .تراشیدن موی بلند کوس خیلی وقت منو گرفت .یک سال بود که سکس نداشته بودم .روی کوسمو مالیدم تا ببینم تا چه حد برقش انداختم .و آیا مورچه روش سر می خوره یا نه ؟که راستش دیدم خیلی خیس و چسبنده شده .فکرمو جای دیگه ای مشغول کرده ویکی از کتابای قفسه کتابو بر داشته رفتم روی تخت و مشغول مطالعه شدم .برام فرقی نمی کرد چی می خونم .می خواستم یه چیزی بخونم که خوابم بگیره .کتابی بود در مورد جن و زندگی اونا و جنسشون و این که چی می خورن و چی می پوشن .راستش به نو شته های این کتاب زیاد اعتقاد نداشتم .ولی اونجوری هام که خیلی ها معتقدن ,معتقد نبودم که همه اینا خرافاتن .هر چی باشه تو کتاب قرآن ما هم یه اشاراتی بهش شده .به کتاب آسمونی خودمون معتقدم ولی به این صورت که وارد جزئیات زندگی این مو جود بشن برام تعجب انگیز بود .نو شته شده بود که جنها میرن آسمون هفتم تو کار خدا فضولی می کنن و متو جه سر نو شت و آینده انسانها میشن .بعضی هاشون هم دروغ میگن .یه جا از وضع تغذیه اونا نو شته بود که از بوی گوشت و استخوان و سایر غذاها تغذیه می کنن .یه چیز جالب و عجیب و غریب دیگه این که نو شته بود در یکی از بادیه نشینها جنهایی هم بوده اند که با زنها رابطه سکسی داشته اند و در جاهایی دیگد مردهایی هم بوده که با جن رابطه جنسی داشته و ازش صاحب بچه هم شده اند .خوندن این چیزا به نظرم خیلی مسخره اومد .جن که جنسش از آتشه میگن به هر صورتی در میاد پس نطفه چه طوری بند میشه ؟اگه اسب و الاغ با هم جفت شن قاطر به وجود میارن لااقل هردو تا جسم دارن و از جنس حیوانن مگه میشه دو تا عنصر از دو جنس مخالف بچه درست کنن ؟تازه این مطالب هم شده خوراک بعضی از روزنامه های روز .اگه من جای اجنه بودم به این نو شته ها اعتراض می کردم .کتابو گذاشتم یه گوشه ای و چشامو بستم .راستش از شر شوهرم رضا خلاص شده بودم .و احساس آرامش عجیبی داشتم .نمیدونم به خاطر سکس جن با زن بود یا این که یک سالی که کس نداده بودم که ترشح زیادی لای پای خودم حس می کردم با دستمال کاغذی پاکش کرده چشامو بستم زری یکی از دو ستام که اونم وضعی مثل من داشت و از شوهرش طلاق گرفته بود می گفت که باید خیلی مواظب باشم اگه طلاق گرفتم چون همه با دید دیگه ای به این جور زنا نگاه می کنن .جوونا دو ست دارن اونارو بکنن .فکر می کنن زنای طلاق گرفته حکم جنده رو دارن .راستشم بعضی از این زنا خودشونم مقصرن که به اینا رو میدن .نمیدونم یه ساعت بود یا دو ساعت که به خواب رفته بودم یهو دیدم یه هو س شدیدی منو از خواب بیدار کرد خواب دیده بودم رفتم از یه بوتیک یا مغازه ای یک شورت زنونه بخرم فرو شنده اش مرد بود گفت خانوم اجازه بدین این شورتو خودم توی پاتون امتحان کنم .لختم کرد و کیر شو درآورد و باهام مشغول شد .سر کیرش به لبه کوسم چسبیده بود که از خواب بیدار شدم .نمیدونم چرا تمام تنم می لرزید .حیف شد زود بیدار شدم .کاش کیره می رفت داخل کوسم .یه چیزی مثل یک باد یا یک نسیم داشت وجود منو قلقلک می داد .واقعا اگه زنی به کیر خوردن و کوس دادن عادت کرده باشه خیلی سخته که نتونه یه مدت سکس داشته باشه .مردای زیادی بودن که حاضر بودن کوس منو رو هوا بزنن ولی تا به حال شخصیت و نجابت خودمو حفظ کرده و پیش خانواده و فامیل و در و همسایه آبرو داشتم .جز چند تا هویج و خیار چیز دیگه ای تو خونه پیدا نکردم .خیاراخیلی ریز بود .حال نمی داد .هویج ها هم زیاد دراز نبودند ولی یکی کلفتشو پیدا کرده پوست رو شو تراشیده و خوب با آب شستمش و گذاشتم توی کوسم .حالا دیگه حال اونایی رو که با خودشون همچه کاری می کنن می دو نستم .منم با اونا همدرد شده بودم .واییییی کییییرررمی خواستم .دلم تنگ شده براش .رضای دیوونه !زندگی منو خراب کردی .حالا من چیکار کنم .دوست ندارم جنده بشم .یعنی شوهر خوب پیدا میشه منو بگیره ؟اولش از خودم خجالت می کشیدم ولی یواش یواش عادت کردم .از ناله های خودم لذت  می بردم اووووففففف من کیییررررررر می خوام .یک کییییررر درشت .یه لذت خاصی در تمام بدنم به وجود اومده همه جام یک برق گرفتگی خاصی داشت .انگار پنکه ای روی تنم قرار گرفته همه جام داشت باد می خورد .دیگه هویج هم دردی رو دوا نمی کرد .از تنهایی خسته شده بودم .ساعت حدود چهار بعد از ظهر بود .سوار ماشین پژو 206 فیروزه ای خودم شده به طرف خونه پدری رفتم .یه خونه در بست و بزرگ طرف پاسداران بود .در اصل یک مجتمع یا مسکونی 3واحده بود که هر کدومشون 180 متر زیر بنا داشته و علاوه بر اون یه حیاط 250 متری هم داشت که پدر جان با پول مامان جان خریدتش و البته به اسم خودش .یک گوشه حیاط هم یک نیمچه استخری زده بودیم و بالای دیوار ها را هم طوری نور گیر گذاشتیم که هم همسایه ها ما را موقع شنا نبینن و هم فضای حیاط تاریک نشه .هوس شنا کرده بودم .کوچه دنجی داشتیم .با آب و هوایی سالم .شاید روزی صد تا آدم از این کو چه ما رد نمی شد .بر عکس این تهران پارس که سر و صدای ماشین دیوونه ام می کرد .دوباره شده بودم یک دختر مجرد .میرم ببینم بابا مامان چیکار می کنن .وقتی که به خونه رسیدم بابای خوش تیپ خودمو تنها دیدم .-دختر خوشگلم بالاخره اومدی ؟خیلی دلواپست شده بودم .ناراحت نباش همه چی درست میشه .تو اولین زنی نیستی که طلاق گرفتی شاید قسمتت این بوده .لباسای رو را در آورده و با یک تاپ و شلوارک کنار بابا نشستم .البته شلوارک که چه عرض کنم یک مایوی دو تیکه چسبون بود که هر کی می دید فکر می کرد که الانه که کون درشت من بخواد بپره بیرون مامان کجاست ؟نمی بینمش .-تو که اخلاقشو میدونی هر سه ماه در میون باید یه بار قهر کنه الان که وسطای تیر ماهه نوبت قهر تابستونیشه .-پدر جون میدونی که چقدر دو ستت دارم ولی مامان خیلی به گردنت حق داره .خودتو بذار جای مامان .ما زنا خیلی بد بختیم .اگه مامان یک صدم خیانتکاریهای تو رو داشت تا حالا نگهش می داشتی ؟به خدا طلاقش می دادی .تا کی می خوای به دنبال زنای دیگه باشی ؟منو ببخش بابا نمی خوام فضولی کنم ولی خجالت می کشم اگه یکی بهم بگه بابات اینجوریه .درسته این مسائل امروز برای بعضیها حل شده هست ولی ما تو خونواده خودمون نباید از این مسائل داشته باشیم .چقدر دل مامانو درد میاری ؟خدارو خوش نمیاد .بازم رفته خونه مامان بزرگ .نه ؟-آره تو که خوب اخلاقشو می دونی .بابا یک ربدو شامبر جیگری خیلی خوشگل تنش کرده و شبیه هنر پیشه های جذاب خارجی شده بود .بیشتر دو ستام وقتی منو با اون می دیدن فکر می کردن برادر بزرگمه.-بابا به من قول بده دیگه دل مامانونمی شکنی .سرشو که پایین انداخته بود با دستای خودم بالاش آورده و توی چشای خوشگلش نگاه کردم -به من قول میدی که دیگه بهش خیانت نکنی ؟یک لحظه چشمانم تار شد و احساس کردم یکی از مویرگهای یکی از چشام تر کیده ولی در جا به وضعیت عادی بر گشتم .دوباره چشم به چشمان پدر دو ختم .خدای من تمام و جودم پر شده بود از کلمات اندیشه پدر در آن لحظه .یا شاید هم تصور من غلط بود.پدر داشت با خود فکر می کرد بیچاره دخترم خیلی وقته که از عشقبازی محروم بوده و.حالا هم که و ضعیتش اینجوریه .عجب گوشتیه دختر من !یعنی راضی میشه با من سکس داشته باشه ؟اگه بتونم فرشته رو بکنم دیگه دنبال هیچ زن غریبه ای نمی رم .سرم را بر گرداندم تا این اندیشه ها را که مثل یک کلام و از اندیشه پدر به اندیشه من راه می یافت نشنوم .مثل این که خیالاتی شده بودم پدر عاشق گاییدن دخترش باشد ؟یعنی چه ؟این چیز ها را یکی دو بار در داستانهای سکسی خوانده بودم و گاهی هم در صفحه حوادث روز نامه ها همچین چیز هایی نو شته شده بود ولی جنبه عمومیت نداشت .تازه مگه چاقو دسته خودشو می بره ؟رفتم یه لیوان آب خوردم و بر گشتم .دو باره چشام به چشای با با فرزادم افتاد .این بار دیگه مویرگ چشام نترکید .فقط یه ثانیه تار شد و خوب شدم .بازم افکار در هم به سراغم اومدن .پدر داشت با خودش فکرای منفی می بافت .میشه یه روزی کیر کلفتمو بذارم تو کوس دخترم باهاش حال کنم .به گردنش حق دارم .با همین کیر بهش زندگی دادم .اینقدر که حق دارم ؟دوباره سرمو انداختم پایین ....نه من اشتباه می کنم .پدر از این فکرا نداره .این از خیالات خودمه .واقعا دوست داره دختر خودشو بکنه ؟منی که تو بچگیها سرمو می ذاشتم روسینه اش و با نفسهای اون می خوابیدم ؟منی که هر وقت از بیرون میومد به دستاش نگاه می کردم تا ببینم چی برام آورده ؟هیچوقت دست خالی نمیومد .منو بیشتر از همه دو ست داشت .هر وقت مامان قهر می کرد و می رفت این من بودم که پیش بابام می موندم .راستش منم اونو از هر کس دیگه ای تو این دنیا بیشتر دو ستش داشتم .نه من دیگه قاطی کردم .یعنی من دو ست دارم که تو سط بابا فرزاد گاییده بشم ؟و این افکار به سراغم میان .؟بازم به چشاش نگاه کردم .این افکار وقتی به سراغم میومد که نگاه من و اون به هم دوخته می شد .این بار این افکارو خوندم ...فرشته به من نگاههای عجیبی میندازه .اگه قلقشو بگیرم به من راه میده ؟برم رسیور را روی یک کانال سکسی روشن کنم ببینم عکس العملش چیه ؟اگه دیدم سر و صدا می کنه ازش عذر خواهی می کنم اگه هم خوشش بیاد اووووففف اوووخ جوووون کیرررم داره شق میشه دخترم به دادم برس ...این بهترین موقعی بود که ببینم پدر چیکار می کنه و آیا این افکار زاییده توهم منه یا واقعیت داره ؟تلویزیون روشن شد و صدای آخ وواخ و صحنه های سکس و عشقبازی مرد و زن ...من مات مانده بودم .به جای پر خاشگری به پدر .خیره به تلویزیون نگاه کرده به این فکر می کردم که پس تمام آنچه را که در چشمان پدر می خواندم واقعیت داشته زاییده خیال نبوده است .درست یک لحظه به چشمان بابا فرزاد نگاه کردم اونم نگاهشو به نگاه من دو خت .این بار اینارو خوندم ...چرا فرشته هیچی نمیگه ؟خوشش اومده یا بدش اومده ؟واسه چی منو توی خماری گذاشته ؟بیشتر از این موندن تو این فضارو جایز ندونسته و به طرف دستشویی رفته های های گریستم .خدایا چقدر بد بختم .این چه نیروییه که در من به وجود اومده ؟من که مرتاض هندی نیستم .تازه مرتاضهام فکر نمی کنم همچین قدرتی داشته باشن .پدر ..!پدر !چرا ؟!آخه چرا ؟!چرا راجع به من این احساسو داری ؟یعنی دخترتو فرشته شیرینتوبا یه جنده عوضی گرفتی ؟من بیام به پدرم کوس بدم ؟می میرم و همچه کاری نمی کنم .از دستشویی بیرون آمده و قصد رفتن به خانه را داشتم .دیگه نمی تو نستم یک لحظه هم تو چشای بابا نگاه کنم .پدر جلومو گرفت .عزیزم چی شده ؟اشتباهی زدم اون کانال .منو ببخش .مقاومت کرده و با سر و وضع نیمه لختم قصد گریز داشتم اما پدر به شدت در آغوشم گرفته عذر خواهی کرد .نمی دانست که من به خاطر فیلم سکسی نیست که از او دلخورم .ناراحتی من به خاطر افکاریست که در سر بابا بوده و من با قدرت عجیب چشمانم به راز درونش پی برده بودم .زور دست و پا زدن و دویدن را هم دیگر نداشتم .سرم بر سینه بابا فرزاد قرار داشت .یک بار دیگر نگاهم را به نگاهش دو ختم ....بیچاره فرشته !شهوت دیوونه اش کرده .دوای دردش لای شلوار منه و خودش خبر نداره .یه دستشو گذاشت لای موهای سرمو نوازشم کرد .با همه افکار پلیدش بازم توبغلش احساس آرامش می کردم .کیر شق شده اش از پشت ربدو شامبرش قلقلکم می داد .زار زار در آغوش پدر اشک می ریختم .اشکهایم را پاک کرد و صورتم را بوسید .دیگر به چشمهایش نمی نگریستم .او را به جای مردی غریبه تصور می کردم تا شاید درد کمتری احساس کنم .این تصور هوسم را زیاد کرده مدتی با خودم کلنجار رفتم تا خود را قانع کنم که حرف دلم را به اوبگویم .-بابا تو یه احساس خاصی به من داری ؟..ادامه دارد ..نویسنده ....ایرانی.

تصویر زیبای سکس4

دزدان به دیدن آنها هوش از سرشان می پرد و فراموش می کنند که برای چه کاری به آنجاآمده اند .دست و پای مرد را طناب پیچ کرده او را محکم به صندلی گوشه اتاق بستند .زن به گوشه ای گریخت اما مقاومت او فایده ای نداشت .هر چه دست و پا می زد و نو ..نو می کردمرد ها با خشونت بیشتری با او رفتار می کردند .یکی از آنها شورت زن را به زور از پایش کشید و آن را به دهانش فرو کرد تا فریادش را بخواباند .دیگری هم سو تینش را درآورد .نو شین به یاد خودش افتاده بود .وقتی که جابر برای اولین بار به زور قصد گاییدنش را داشت .فرهاد هم که محو تماشای فیلم شده بود رو به نو شین کرد و گفت می بینی چه هیجانی !عجب شوهر بد بختی به جای این که از کوس دادن زنش کیف کنه داره دست و پا می زنه و حرص می خوره کاش من به جای اون مرده بودم .دیگه لازم نبود دست و پامو ببندن .نو شین که با دستاش طوری تر شحات کوسشو پاک می کرد که شوهرش نبینه و پررو نشه در جواب فرهاد گفت همه که مثل تو بی غیرت نیستن .ادامه فیلم به گونه ای بود که نو شین احساس کرد کوسش باد کرده سفت شده است .یک چشمش به فیلم بود و یک دستش به روی کوس قرار داشت و دمر بر روی تخت دراز کشیده بود .باری آن دو مرد با مشت و سیلی به جان زن افتاده یکی کوسش را لیسید و دیگری هم کیرشو به دهنش فرو کرد .لحظه به لحظه زن آرام تر می شد تا این که قدرت هوس بر او غلبه کرده با ناله و فریاد و نگاه ملتمسانه طلب کیر می کرد .دقایقی بعد در حالی که قمبل کرده بود یکی به کونش فرو کرده دیگری کوسش را می گایید و در نهایت هردو آب سفیدشونو به سوراخای مربوطه ریختن .طوری که بر گشت قسمتی از آن از سوراخ کس و کون علاوه بر نم کس آب دهن نوشین رو هم به راه انداخته بود .هوسش خیلی زیادشده بود.دردل شوهرش را نفرین می کرد که تا این حد او را زجر کش می نماید .شاید این بیمار روانی از جوانی عادت کرده بود که این جوری حال کند .پس از پایان فیلم وقتی فرهاد کیر ویبره به دست به سراغ زنش آمد انگار که دنیا را به نو شین داده باشند .او حکم تشنه ای در کویر را داشت که جرعه ای آب هم سیرابش می کرد به خوبی می دانست که شوهرش عاشق تصویر کون بر جسته و کس غنچه شده و سطش می باشد .برای همین کون و کپل را این ور و اونور می کرد تا بیشتر فرهاد را بر سر شوق بیاورد .مرد کیر مصنوعی ویبره را مانند مته ای برقی و چرخان وارد کس چشم به راه زن کرد از تماس کیر مصنوعی ویبره با کوس آن چنان لذتی در نو شین ایجاد شده بود که فکر می کرد کیر جابر و پرویز در یک آن وارد کوسش شده اند .خیلی زود خود را خالی کرد و این را فرهاد هم فهمید .-از این فیلمها دو ست داری؟ بازم برات میذارم .چند تا به یکی داریم .دو تا کیر توی کوس و دو تا کیر توی کون هم داریم .فیلمشو گیر بیارم حتما بهت نشون میدم .بعد ازچند لحظه با ترس و لرز و شک و تردید در حالی که صدایش می لرزیدگفت می تونم یه خواهش ازت بکنم ؟هرچی بخوای بهت میدم .یه میلیون ..دو میلیون .خونه می خوای ؟ماشین مدل بالاتر میخوای ؟اون دفعه که اومده بودی شرکت دو تا از همکارام تو رو دیدن و بد جوری رفتن تو نخت .-خب مگه چیزی هم بهت گفتن ؟-نه .ولی من میدونم .اونا رو می شناسم .خیلی زن بازن .از همدیگه خجالت نمی کشن .خیلی پیش اومده که دو نفری با هم یه زنو کرده باشن .نوشین به فکر فرو رفته بود .راستش از وقتی که سکس دو به یکی رو دیده بد جوری فکرش مشغول شده بود .هوس کرده بود که دو کیر را با هم در بدنش جای دهد .هوس کرده بود که دو مرد در آن واحد از او لذت ببرند وبه او لذت بدهند هوس کرده بود که دو کیر را باهم در دهانش جای دهد از طرفی چند ساعت پیش به طور اتفاقی متوجه بعضی از سرمایه ها و پس انداز های شوهرش شده بود .دفترچه های ارزی او حاکی از میلیونها دلار پس انداز بود .علاوه بر آن میلیارد ها تومان سپرده های ریالی او چشمش را خیره کرده بود .به خوبی می دانست که این قسمتی از ثروت نقدی اوست که این قدر راحت مدارکش را دم دست قرار داده است .حالا ملک و املاک و سایر مستغلات به یک طرف .پس کوتاه نباید آمد .باخود می گفتباید منتی سرش گذاشته حالم را هم بکنم و به نوایی هم برسم .مفت خود را تسلیم نخواهم کرد .پس نباید خیلی راحت به خواسته هایش گردن نهم .-تو خجالت نمی کشی همش منو به این و اون حواله میدی ؟خیلی پستی به هیچ قیمتی حاضر نمی شم به این ننگ تن بدم .حتی اگه تموام ثروتهای دنیارو هم بهم بدی امکان نداره قبول کنم .دو ساعت تمام فرهاد در حال زار زدن و التماس کردن بود .بالاخره نو شین به او گفت به یه شرط قبول می کنم .-بگو هر چی باشه قبول می کنم -اگه نه بگی امکان نداره شرط دیگه ای بذارم .-بگو تو که منو جون به لب کردی .شرطت چیه ؟این خونه رو همین خونه ای رو که الان توش زندگی می کنیم باید به اسم من کنی و قباله اشو به دست من بدی وبعد من تو رو به خواسته ات می رسونم .-آخه این که بیشتر از یه میلیارد و پونصد میشه .-خب باشه مگه ارزش من و عفت من کمتر از اینه ؟تازه اگه یه تار مو از خرس کم بشه اتفاقی نمیفته .-باشه قبوله خونه رو به اسمت می کنم .سندشم به دستت میدم .-منم روقولم هستم ...فرهاد آنقدر هیجان زده بود که چند روزه با ولخرجی های زیاد کارهای مربوط به نقل و انتقال وواگذاری منزل به نو شین را انجام داد و حالا این نوبت نو شین بود که به قولش وفا کند .خانم خانه باورش نمی شد که یک شبه میلیاردر شده .فرهاد یک روز هم معطل نکرد و همکارانش را به خانه دعوت کرد .آن روز نو شین خوشحال تر از روز عروسیش بود .او اینک خانه را زیباتر می دید .خانه ای از آن خودش .قرار بود کس دادن در خانه ای را که به اسم او بود افتتاح کند .ده روزی می شد که رنگ کیر را ندیده بود .اما قرار بود که یک دفعه دو کبر را با هم ببیند .هیجان زده پشم کسش را پس از ده روز تراشید و یک حمام حسابی گرفت وخود از موهای صاف و سیاه و بلند و پر پشتش که تا نزدیکیهای خط وسط کون رسیده بودند لذت می برد .حیفش میومد که موهای سرش را کوتاه کند .به او زیبایی خاصی می بخشید .با کف دستش انتهای موی خود را به سوراخ کونش چسباند .و کمی با سوراخی که قرار بود امشب از خجالت همکاران فرهاد که نه در اصل از خجالت فرهاد در بیاید بازی کرد و سرحال شد .دستی هم بر کوس خود کشید و گفت گریه نکن سوراخ تنگ و قشنگم امشب دو تا اشک پاک کن داری .روز عروسی تا این حد وقت صرف آرایش و رسیدگی به سر و وضعش نشده بود .کونش که صاف و بی مو بود .کوس سفیدش را آنچنان تر و تمیز و صاف کرده بود که اگه یه مور چه می خواست روش راه بره سر می خورد .بلوزی بدون آستین و به رنگ صورتی ملایم ویقه ای باز بر تن کرده سوتین هم نبسته بود تا سینه های سفت و شکیلش جلوه ای بیشتر داشته باشد .دامنی مشکی و چین دار به پا کرده که تا یک وجب بالای زانویش را می پوشاند .انتهای موی سرش با انتهای دامن وسوراخ کونش در یک خط قرار داشتند .با این حساب دامنش فقط یک وجب و حدود بیست سانت قدداشت .زیر دامنش هم شورت نپوشیده تا بیشتر دلربایی کند .طوری که موقع راه رفتن وقتی که این دامن سکسی و کوتاه یک وجبی چند سانتیمتر بالا تر هم می رفت اصحاب کهف را هم از خواب چند صد ساله خود بیدار می کرد چه رسد به کیر های منتظر همچو شیر گرسنه را .جورابی هم به پانکرد تا پاهای لخت و زیبایش همرنگی و هماهنگی با نیمی از با سنش را که از زیر دامنش بیرون زده بود حفظ نماید .هنوز میهمانان نرسیده فرهاد به پیشواز رفته بود .در حالی که بر روی مبل لمیده گردن کج کرده بود به همسرش که در آشپزخانه تدارک پذیرایی را می دید می نگریست .کیرش را از شلوار در آورده با آن بازی می کرد .عاقبت نتوانست صبر کند که دو ستانش از راه برسند .مجبور شد یکی از کوپنهایش را برای سبک کردن کمرش خرج نماید .کیر و کمرش برای مدتی کوتاه آرام گرفت .سرانجام دو جوان خیلی خوش تیپ و ژیگول هر کدام با یک جعبه شیرینی و یک دسته گل زیبا و یک سکه طلا که این نوعی لفظی برای عروس خانم اشتراکی بود وارد شدند .به سبک متجددها نو شین با هر یک از آنها دست داد و با لب بر لب آنان نهادن برای یک لحظه سلامی کوتاه به آنان داد .فرشاد و کامبیز که هردو تقریبا همسن فرهاد به نظر می رسیدند مات و مبهوت فقط محو تماشای نو شین شده بودند .شام و متعلقات روی میز گرد 4نفره ای چیده شده بود .که زن درمیان دو مرد غریبه و روبروی شوهرش قرار داشت .مردان به شام توجهی نداشتند .قند توی دلشان آب شده اشتهایشان را کور کرده بود .دو ست داشتند زودتر از دست این قاشق و چنگال و بشقابها خلاص شوند .نوشین هم با این که حال و روز بهتری از آنان نداشت اما لذت می برد از این که می دید افسار این سه تن را در دست گرفته محتاج خود کرده است .-خواهش می کنم بفرمایید میل کنید .مگه از دست پخت من خوشتون نیومده ؟کامبیز جواب داد چرا ولی شما این قدر خوشگل و نازین که گرسنگی رو از یاد آدم می برین .-یعنی گرسنه منم نیستین ؟-اگه تا صبح بخوریمتون سیر نمیشیم .-یه وقت دلتو نو نزنم ؟..لحظاتی بعد نوشین دستی را بر ران چپ و دستی دیگر را بر ران راستش احساس نمود که رفته رفته پیشروی کرده به دهانه کس رسیدند .اینجا بود که دو دست باهم سازش کرده و با جمع و جور کردن خود هریک قسمتی از چند انگشت خود را به طرف کس نو شین فرستادند .کامبیز دستش را به کون زن رئیسش رساند و در حالیکه با کف دستش وسط باسن نوشین را می مالید و با انگشت میانی اش با سر سوراخ کونش بازی می کرد این فرصت را به فرشاد داد تا راحت تر با دستش کس بارون خورده زن رو حالی به حالی تر کنه ..دیگر صدای برخورد قاشق و چنگال با بشقاب به گوش نمی رسید .فرهاد هم برای آن که سرش بی کلاه نماند کمی خم شده واز زیر میز التماس آن سه نفر را می دید ....سرش را بلند کرد اشاره ای به نو شین کرد و زن از جایش بلند شد .آن دو نفر هم هریک دست خود را به جایی می رساندند .کامبیز بلوز نوشین را بالا داد وفرشادهم دامنک او را پایین کشید .خودشان هم ضربتی لخت لخت شدند .صدای دو مرد گاه باهم و گاه درهم . وگاه جدا به گوش می رسید .-آدم هرجاتو بخوره شرطئ برده فرهاد خان شما گنج به این گرونقیمتی داشتین و تا به حال ازمون قایمش می کردین ؟ما که نمی خواستیم درسته قورتش بدیم ؟فرهاد خان حقا که ریاست برازنده شماست .این طلای نابی که در اختیار دارین خودش همه چی رو نشون میده .باید به سلیقه و حسن انتخاب شما آفرین گفت .فرهاد از این تعریف و تمجید کارمندان زیر دستش مثل خر کیف می کرد و به خود می بالید .-امیدوارم که شب خوبی داشته باشید و از این برگ سبز تحفه درویش لذت ببرید .از آن طرف نوشین غرق در لذتی وصف نشدنی تمام بدن خود را در اختیار آن دو مرد گذاشته بود .سینه ها جفت سوراخهایش کمر ودو قاچ کونش همه و همه اسیر دستهای آن دو مرد بودند .آن قدر در عالم خلسه فرو رفته بود که نمی دانست کدامینشان در حال بوسیدن لبهای اوست وکدامشان کوس لیسی را همان سرپا شروع کرده است .با آن که آتش گرفته بود دوست داشت آتش بزند .از آنان جداشد به اتاق خواب بسیار بزرگ خانه رفت و خود را بر روی تخت انداخت و دمر طوری که کون قشنگ و تپلش مشخص باشد بر روی تخت دراز کشید .موهای صافش که تا یک وجب پایین تر از کمرش بود حرارت بدن فرشاد و کامبیز را از مرز تب هم گذرانده بود .حالا دیگر هر 3مرد کیر خود را در دست داشته با آن بازی می کردند .-من یک ماساژدرست و حسابی میخوام .اول بدنمو نرم و آماده کنین بعد تا هر وقت دوست دارین ازش لذت ببرین .من مال شمام فرارم نمی کنم تا سیر نشین بشقابو جمع نمی کنم .تا منم سیر نشدم شما حق ندارین قاشق چنگالتونو بذارین کنار ..مردان اطاعت امر کرده مالش را شروع کردند .نوشین خنده اش گرفته بود ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی .

یک تیر ودونشان 1

دوسالی می شد که در یکی از دبیرستانهای تهران زبان انگلیسی تدریس می کردم .از بس کارم به نظر دیگران عالی بود شاگردان خصوصی زیادی داشتم .از یک نفر بگیر تا گروه پنج نفره .بیشتر این شاگردان هم دختر و پشت کنکوری بودند .اگه بخوام خیلی خلاصه خودمو معرفی کنم باید بگم اسم من کاوه هست و 24 سالمه .پدر و مادرم هردو دبیر دبیرستان بودندکه فعلا باز نشسته شدند .یک خواهر بزرگتر از خودم دارم به اسم کاملیا که اون  هم توی شرکت شوهرش کار می کنه .خیلی هم خوش تیپ  هستم ولی  به  همون اندازه خجالتی .تجربه زیادی هم در دو ست دختر بازی نداشتم .از پیش قدم شدن هراس داشتم .هم خجالت  می کشیدم هم می ترسیدم بزنن زیر گوشم .یا بد و بیراه بگن .اون وقت اگه به گوش پدر و مادرم هم که می رسید نور علی نور می شد .سپیده یک دختر 20 ساله و یکی از شاگردای خصوصی من بود که یک خواهر بزرگتر از خودش به اسم سارا داشت که در دانشگاه اصفهان  درس می خواند .پدرش از اون بازاریهای کله گنده مرکز شهر بود که از صبح تا شب یکسره سر کارش بود .سوسن خانم همسر 39 ساله اش موقعی  که از دواج می کرد 15 سالش بود و شوهرش 21 سال بیشتر سن داشت .به خاطر ثروت و سرمایه به این  اختلاف سنی اهمیت ندادندوتا سوسن رفت چیزی از زندگی بفهمد شوهرش شل ووارفته شد .اکبرآقا هر چقدر دنبال کاکل زری بود تیرش به هدف نمی خورد که نمی خورد .حالا دیگر سوسن خانوم تقریبا جوان بر شوهر پیرش تسلط کامل داشت .سپیده بیشتر از ان که حواسش  به مطالعه و توجه  به مطالبی  که من  می گویم باشدمدام به دنبال بزک دوزک و مزه پراکنی بود .من هم بدم نمیومد ولی با این شرایط در کنکور قبول بشو نبود .و این باعث به خطر افتادن موقعیت کاریم می شد .یکی از روزها سپیده بد جوری خودشو درست کرده بودمعلوم نبود چه کسی براش زنگ می زد که باهاش بحث می کرد .شایدم داشت فیلم میومد .-پسره پررو خجالت نمی کشه ؟فکر کرده که من هم از اون خیابونیهام .نگاهی به او انداخته راستش حرصم می گرفت از این که به کس دیگه ای توجه داشته باشه ویا دیگری به دنبالش باشه ولی مقصر خودم بودم که بی بخار بودم .-این مامان منم خونه نیست یک چایی برامون بیاره ..پس هیشکی خونه نبود .به طرف آشپزخونه رفت تا واسم چایی بیاره .تازه متوجه شدم که سر مادرشو دور دیده و دامن خیلی کوتاه و چسبونی پوشیده که بر جستگیهای کونشو مشخص می کرد .بلوز زرشکی یقه باز با پوست سفید صورت و بازوهای لختش مرا به هیجان آورده سینه  های نیمه لختش را هم بیرون انداخته بود .بر شیطان لعنت فرستاده با خود گفتم خب سرمایه دارها کمی بیخیال هستند واسه من که خوشگل نکرده ؟چند دقیقه بعد با دو تا استکان چایی و یک قندون بر گشت و پیش من نشست .خودشو به من نزدیک تر کرد .موهای خرمایی رنگ و نیمه بلندش به صورتم چسبیده بود .صورت گرد و با بینی قلمی اش را از نیم رخ می دیدم در عالم خودم بودم .-اگه حالتون خوب نیست می تونیم درسو امروز تعطیل کنیم ..فوری از این گفته خود پشیمان شد وگفت ولی کنکور نزدیکه .هوش از سرم پریده نفسهایم به شماره افتاده قلبم به شدت می زد .-ببخشید سوسن خانم کی تشریف میارند ؟-کارش داشتین ؟رفته مهمونی دوره ای با دوستاش تا شب هم بر نمی گرده .ساعت 4بعد از ظهر بود یعنی پدر و مادرش تا 4ساعت دیگه نمیان ؟به خودم نهیب می زدم .بی عرضه یه کاری بکن ..خودکارم را از روی میز به زیر میز انداخته و دولا شدم .عجب ران پا و ساقهای قشنگی !بی انصاف جوراب هم نپوشیده بود .اوووففف حالی به حالی شده بودم .خودکار را کمی آن طرف ترانداخته به دروغ گفتم که پیداش نمی کنم .-من از این بالا می بینم .پایش را باز کرده به خودکار اشاره کرد .-ببخشید استاد که با پا نشون دادم .پایش را که باز کرد تا انتها مشخص بود .شورت بازش را هم دیدم و تکه پار چه ای قرمز براق به اندازه برگ کوچک درخت که بر روی کسش قرار داشت که حتی تمام آن را نپوشانده بود و چوچوله هایش از دو طرف بیرون زده بود .من تا آن لحظه فقط یک بار آن هم در زمان دانشجویی یک جنده را کرده بودم که قبل از ان دوستم ترتیبش را داده بود برای همین چندشم هم شده بود چون جنده فوق در ان روز برایم دست دوم بود ...دیوانه شده بودم .کیرم باد کرده بود و به این زودیها نمی خوابید .باید ابش را خالی می کردم .معطل نکردم .مرگ بر خجالتی ..دو دستم را بر روی دو رانش کشیده و به طرف داخل دامن کوتاهش پیشروی کردم .-نه استاد چیکار می کنی ؟نه تو رو خدا نه .خوب نیست ..دستم را به رو کش کوسش رساندم.تکه پار چه خیس شده بود .سپیده ناله می کرد و من ازآه کشیدنهای او لذت می بردم .دستم را از زیر شورتش به کوس او رسانده و با ان بازی می کردم .هر چه ترشحش را پاک می کردم در جا جایگزین می شد .اونو بغل کرده به اتاق خواب برده و بر روی تخت پدرو مادرش ولو کردم .بلوزش را در آورده دستم را بر سینه  های بدون سوتینش قرار دادم .عجب سینه هایی !نظیرش را در فیلمهای سوپر جوانان هم ندیده بودم .سینه خوشگل ,شکیل ,خوشدست و تراشیده یک دو شیزه باکلاس و ثروتمند. به روکش تخت و بالش چنگ می انداخت .فکر می کنم راست می گفت که تا به حال با کسی سکس نداشته .من هم یک همچه حرفی را به او زده بودم .هر چه از سینه هاش بگم بازم کم گفتم و نمی دونم دیگه چه جوری وصفش کنم .سفت  هوس انگیز دست نخورده مثل یک تخم پرتقال در اندازه بزرگ .لبانم را بر نوک تیز سینه های دختر قرار داده میک می زدم .از تاب و توان افتاده بود .در همان حال که سینه هاشو می خوردم شورت و دامنشو. در آورده و با کف دستم کوس و بالاشو مالش می دادم .فریاد می زد استاد من سوخخخختتتمممم من کییییرررر می خوام و من هم در جواب می گفتم کییییییررررو بهت میدم عجله نکن تو یه دختری باید حواسمون باشه که کار به جاهای باریک نکشه .از بس فیلم سوپر دیده و از دوستام شنیده بودم می دونستم که برای زنان کوس خوری دست کمی از کوس کنی نداره وبرای همین اول یه حالی به او داده حشری ترش کردم .به این صورت که با کیرم از پایین تا بالای کوسشو هدف گرفته ونرم نرم روش می کشیدم .حسابی که چوچوله ها و بالای کوسشو متورم کردم با لبان و زبان و دندان کوس آبدار و خوشبوشو می لیسیدم ..کیرمو توی دهنش فروکردم تا واسم ساک بزنه .نمی دونست باید چیکار کنه .ولی خیلی با استعداد بود .سریع یاد گرفت .کوفتش می گرفت این جوری درس بخونه .او بیحال شده بود با این حال ساک زدن  را بر روی تخت انجام می داد .مجددا به کس لیسی پرداختم .آنقدر محرومیت کشیده بود که دو دقیقه نکشید که ارضا شد .اما باز هم می خواست .اونو 180 درجه بر گردونده از روی میز توالت مادرش کرمی رو که نمی دونستم چیه برداشته با اون حسابی سوراخ کون سپیده  سر و قسمتی از تنه آلت خودمو چرب و چیلی کردم .زیاد زدم چون اولین بارش بود .قبل از اون هم سوراخ کون عزیز دلمو بوسیده و زبون می زدم .خیلی خوشمزه بود .خیلی خوب خودشو آماده کرده بود .کوسش فقط یه خورده موریزه داشت .معلوم بود تا الان نتراشیده -یواش یواش بذار توکونم .کیرت خیلی کلفته می ترسم کونم زخمی شه ...وقتی کیرمو آروم آروم وارد کونش کرده آن قدر کیف می کرد که اصلا صحبتی از درد نبود .واقعا خیلی بده اگه آدم در محرومیت باشه .آدم تا خودش کون و سوراخ  تنگ کونو نکنه نمی فهمه که چه لذتی داره .هوس کیر به سوراخ کون می چسبه داغ داغ میشه .تمام تن آدمو به جوش میاره .تماشای اندام دخترانه کوس کوچیک و. تا حالا دست نخورده سپیده آنچنان هوسمو زیاد کرده بودکه با همان ضربه سوم چهارم افتضاح کرده و هر چه تونستم داخل کونش خالی کردم .-عزیزم استاد قشنگم لذت ببر لذت ببر عیبی نداره هرچی داری خالی کن توی کونم .کوسم که فعلا کاره ای نیست .فقط اگه ممکنه کیییررتو در نیار من هوسسسسس دارم .کوننننننممممو بکن کوسسسسسمو بماللللل سینهههه هامو فشاارررششش بده .بازم کمرم سنگین شده سبکش کن .سبکم کن .باور کن تو اولین مردی هستی که دارم باهات عشقبازی می کنم .کیر کلفتم کم نیاورد و دوباره همون داخل شق شد و من هم به فعالیت خود ادامه دادم .یه بار دیگه آب کوسشو از جای اصلی حرکت داده سیستم عصبی بدن سپیده رو تنظیم کردم .خودمم برای دومین بار و بازم آب کیرمو توی کون شاگرد خوشگلم ریختم .بد جوری هوس کوس کرده بودم .کیرم تازه چشمه باز کرده بود و کوس می خواست .از عطش و هیجان زیاد احساسات ما هم گل کرده رمانتیک شده بودیم .یک ساعتی را که فرصت داشتیم و به ورود والدین سپیده خانم وقت باقی بود صحبت عشق و عاشقی کرده قرار گذاشتیم که با هم ازدواج کنیم .البته سپیده می گفت که مادرش همه کاره بوده و خیلی هم سختگیر است .چون داماد خیلی پولدار و دارای ماشین و خانه می خواهد /.هر چند هر کدوم از اینهایی رو که بر شمرد سه چهار تایش را داشتند .ولی فرهنگشان این بود چه کار می شد کرد .قبل از ساعت 8 بود که من با نا امیدی از وصلت با سپیده از او خداحافظی کرده سوار بر پیکان بی کولر چند سال قبلم شده تا خود را از بلوار کشاورز به خانه مان که نزدیکیهای میدان امام حسین بود برسانم .سپیده در مورد ازدواج با من با مادرش صحبت کرد و سوسن خانوم همه چیز را به بعد از تحقیقات موکول کرد .ناامید تر شدم می دونستم که رفوزه ام .و کاری هم از دستم بر نمیاد .با این شرایطی که دارم آرزوی کوس تضمینی راهم باید به گور ببرم .مگر این که با یک بیوه مطلقه ای مادر فولاد زره ای ازدواج کنم که در ان شرایط من فوراخودم را باید به گور ببرم از خیرش گذشته و بی خیال شدم .تا این که برای تدریس در جلسه بعدی به آپارتمانش رفتم .سپیده را ندیدم .دلم هری ریخت پایین .حتما پا را از گلیم خود دراز تر کرده ام و عذرم را خواسته اند .مردحسابی کونتو که کرده بودی کوس می خواستی چیکار ؟می خواست خودتو اسیر کنی ؟عجب پولی می دادن !سه برابر شاگردای دیگه تیغشون می زدم .چند لحظه بعد سوسن خانوم زنی که من دوست داشتم مادر زنم بشه وارد شد .راستش اولش فکرکردم که یکی از فک و فامیلای سپیده جانه .ولی وقتی که خوب تو نخش رفتم دیدم این که همین مادر زن پرفیس و افاده رویاهامه که معلوم نبود با خودش چیکار کرده که فقط چند سال بزرگتر از دخترش نشون میداد.از این که بدون روسری کنارم ظاهر شده وموهای مدل مصری زده اش را نشانم می داد تعجب نکردم چون قبلا هم این جوری میومد .ولی پیراهنی چسبان که به زانویش هم نمی رسید جای شلوار لی و بلوزش راگرفته بود .درحالت قبلی سینه هایش مشخص تر بودوکونش قلمبه تر به نظر می رسید ولی در این موقعیت خیلی پانکی و فانتزی شده بود انگار که کونش مثل طالبی رسیده می خواست بترکه و از پشت پیرهنش بزنه بیرون .ادامه دارد ..نویسنده ....ایرانی

توضيحات درباره سوالات دوستان

درود بر همه عزيزان من بارها تذكر دادم كه فقط از ‏1‏ آدرس ايميل جهت درخواست دعوت نامه استفاده كنيد اما تعداد زيادي از دوستان نميدونم به جه دليلي از ‏2‏ يا ‏3‏ آدرس مختلف استفاده كردند و فكر ميكنن درصورتيكه عنوان ايميلهاشون متفاوت باشه سيستم شناسايي نميكنه كه اشتباه است و كسانيكه بيش از يك آدرس جهت ورود استفاده كنن حتي با نام و سروريس دهندهاي مختلف مانند جي ميل و ياهو و ‏...‏ سيستم همه آدرسهاي متعلق به يك نفر رو حذف كرده و امكان ارسال مجدد و مراجعه بعدي رو از شخص خاطي سلب ميكنه لطفا درباره اين موضوع سوال نفرماييد مسئله بعد اينكه دوستانيكه تا كنون مراجعه نكردن بعد از دريافت دعوت نامه تا ‏24‏ ساعت آينده مجوزشون رو لغو ميكنم بعلت درخواستهاي زياد و محدوديت دعوت شده ها اينكارو انجام ميدم دوستانيكه هنوز براشون مجوز نفرستادم به همين خاطر است كه بمشكل خورده ارسال دعوت نامه ها ضمنا دوستانيكه مجوز دارن و مانند قبل فقط خواننده و كبي كننده هستند هم در جريان باشند كه درصورتيكه به همين صورت ادامه بدهند با عرض معذرت مجوزشون لغو و به افراد ديكه كه در انتظار دعوتنامه هستن مجوز داده ميشه لطفا فقط به جي ميلم درخواست بديد نه در منسجر و نه در نظرات وب شاد باشيد بدرود
 

ابزار وبمستر