ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 64

نمی دونستم با این مرتیکه عوضی چیکار کنم . یه جوری حریصانه بهم نگاه می کرد که انگاری می خواد کوسمو با نگاش بخوره . خیلی هیز بود . بعضی وقتا بعضی ها یه پر رویی خاصی دارن که من هر چی می خوام خودمو قانع کنم که در اختیارشون قرار بگیرم بدم میاد . . بیشتر وقتا زن دوست داره که مرد از یه قدرت و جذبه خاصی در سکس بر خوردار باشه ولی پررویی و گردن کلفتی رو نمیشه به حساب قدرت گذاشت . معلوم نبود این خانوم خونه کجاست که این واسه ما دورگرفته بود . باید از کارش سردر می آوردم . از اونجایی که  اون زنه صداش کرده بود کریم .. دیگه اسمشو هم می دونستم . ولی ظاهرا رفته بود بیرون .. یه اخمی به کریم کردم که اون جا رفت طوری که رفت اتاقش . از این کارم خوشم اومد و یه خورده نرم تر شدم از این که روشو کم کردم . ولی خب به موقعش باید یه خورده قدرتشو هم نشون می داد . دوست داشتم برم اتاقش ببینم چیکار می کنه . چون خیلی با اونجاش ور می رفت . نشون می داد از اوناییه که از دست کیرش در عذابه . این زنی که من دیده بودم چه زنش باشه چه معشوقه اش نمی تونه سیرش کنه . چون از اون زنای لاغری بود که فکر نکنم حریفش بشه . خودمو نامرئی کردم و رفتم اتاقش . با یه شورت لنگه دار و زیر پیرهن رو تخت دراز کشیده بود . گاهی  میومد کنار در اتاق و یه نگاهی به فضای هال مینداخت . ظاهرا می خواست منو پیدا کنه . . یه لحظه شلوارشو کشید پایین و کیرشو گرفت تو دستش .. هنوز شق نشده طوری کلفت و سنگین نشون داد که ترس برم داشت این چه جوری می خواد تو کوسم جا بگیره اگه بخوام یه چراغ سبزی بهش نشون بدم . چون وقتی نگاهش به مسیری بود که فکر می کرد من در اونجا قرار دارم و دستشو گذاشته بود رو کیرش و در حال جلق زدن بود پس حتما هوسش به این بود که باهام سکس داشته باشه . خودش تپپ روشن متمایل به سبزه ای داشت ولی کیرش خیلی  کبود و بادمجونی نشون می داد . مثل بعضی فیلمهای سکسی که نشون میدن طرف پوست تنش سفیده ولی کیرش سیاهه . ولی این باید یه دستی به سر و روش می کشید تا من به خودم برسم . رفتم در یخچالو باز کردم و دیدم  که یه نوشابه از چیزاییه که در یخچال قرار داره .یه بهونه واسه حرف زدن پیدا کرده بودم .. -آقا کریم آقا کریم .. یارو فوری پیژامه پاش کرد و اومد طرف من . لحنش خیلی مودبانه تر شده بود . من که روسری سرم نیود و دگمه های بلوزمو باز کرده و نصف سینه هامو انداخته بودم تو دید . اون دامن تنگی هم که پوشیده بودم می دونستم از اوناییه که اگه کیر کریم رو شق کرده باشه به این آسونیها نمی خوابوندش و بازم این کار خودمه که بتونم سرشو پایین بیارم . -آقا کریم . ببخشید تو خونه نوشابه پیدا میشه ؟/؟ فکر می کنم خیلی سنگین شده باشم .. یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه .. کریم فقط مات و مبهوت بهم خیره شده بود . ادامه دادم :این سبیلای کلفت اصلا بهتون نمیاد . خیلی قیافه تونو وحشتناک می کنه . درسته که با این جور سبیلا میشه جذبه ای داشت ولی این جذبه ها مال عهد عتیقه الان مردای خوش تیپ دیگه این مدلی تیپ نمی زنن .. -نازیلا خانوم شما چه جوری خوشتون میاد ؟/؟ من همونجوری کنم .. -ببین عزیز من برای شما میگم . یه کاری باید بکنی که خانومت ازت خوشش بیاد . بایداز تماشای تو لذت ببره .. سرشو انداخت پایین اون شجاعتش در مقابل اندام من و یه بار سیاست نشون دادن من محو شده بود -پس من چی ؟/؟ من باید چیکار کنم . اون اصلا به خودش نمی رسه . هیکلی نداره . قیافه ای نداره .. --کریم خان شما چه مدل هیکلی رو دوست دارین و ازش خوشتون میاد ؟/؟-اگه مثل شما باشه خیلی عالیه .. -ببین الان میری حموم . حالا سبیلاتو کوتاه می کنی نمی دونم . این ته ریشتو می زنی . یه شلوار درست و حسابی تری پات می کنی .درسته که اینجا خونه هست ولی باید خودتو توی خونه هم جذاب و سر حال نگه داشته باشی . درسته که من زنت نیستم ولی دلم می خواد که تو رو جذاب تر و سر حال تر ببینم . یه خورده اگه به خودت برسی میری تومایه های هنر پیشه های درجه یک خارجی .  اینا رو که به عرض کریم خان می رسوندم طوری مثل خر کیف می کرد که فکر می کرد حتما کریمخان عادله . سریعتر از اونی که انتظارشو داشتم رفت حموم .. خیلی خوشم میومد سر به سرش بذارم . اگه دست خودش بود می افتاد سرم و همونجا ترتیبمو می داد . صبر کردم یه چند دقیقه ای بگذره و یه جورایی برم احوالپرسی جناب کریمخان بخشنده و از خوان نعمتش بهره مند شم . یه خورده هم از داخل و زیر لباس به خودم رسیدم . با این زن هپل و هپویی که من دیده بودم فکر کنم اگه جلو ش به شوهرش کوس می دادم خیالش نبود . دیگه خیلی بی پروا شده بودم . خب دیگه چیکار می شد کرد . آدم تا جوونه باید از جوونی خودش استفاده کنه که فردا حسرت روز های از دست رفته رو نخوره که پشیمونی سودی نداره . همه اینا واسه آرامش اعصاب آدم خیلی مفیده . دو سال تمام از این نعمت بی بهره بودم . ولی خدا پدر این دانشمنده رو حفظ کنه که اعتماد به نفس منو زیاد کرد . به ساعتم نگاه کردم . یه نیمساعتی می شد که کریم خان رفته بود حموم . هر چند خودش می گفت که عیال مکرمه اش تا چند ساعت دیگه بر نمی گرده ولی من دیگه دلم طاقت نمی آورد و باید زود تر برنامه ام رو پیاده می کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

نقاب انتقام 27

من و سها وقتی که از خواب پاشدیم یه ساعتی رو دوباره با هم سکس کردیم . باید یه فکری می کردم . از این که این همه با همسر سابقم باشم زجر می کشیدم . -عزیزم آخرش نگفتی چه بلایی سر این سمیر آوردی --اومد نزدیک من و در حالی که انگشتشو رو لبم گذاشته بود گفت نمی دونم من که همه چی خودمو در اختیارت گذاشتم . یه خورده که بگذره اگه بتونم کاملا بهت اعتماد کنم شاید بهت گفتم . -یعنی بهم اعتماد نداری ؟/؟ این حرفو که می زنی خیلی ازت دلخور میشم . -عزیزم میگن خوشگلا بی وفان . نمیشه به اونا اعتماد کرد . البته استثنا هم دارن . اگه بهشون محبت شه . خالصانه دوستشون داشت . همونجوری که من دوستت دارم و بهت وفادارم شاید توی خوشگل و خوش تیپ هم بهم وفادار باشی و موندگار . هنوز یادم نرفته جریان دختر خاله و پارکو .. چه می دونیم شاید فردا تو رو تو خیابون با یکی دیگه دیدمش ولی می کشمش سهراب .. ..لعنتی داشت می گفت خوشگلا بی وفان . اگه بهشون محبت شه ممکنه موندگار شن ولی خودش این خصلتو نداشت . دلم می خواست زودتر سردر بیارم که چیکار می کنه. دلم می خواست با خاک یکسانش کنم . نه فقط به خاطر خودم بلکه به این دلیل که اون داره جوانان مملکتو به خاک سیاه می نشونه . نمی دونم چرا مخم از کار افتاده بود . از گماشته های خودم استفاده می کنم . من که برای این کار از پول خرج کردن دریغ ندارم . وقتی پیشونی سها رو بوسیدم طوری لذت برد که انگار یه عمره عاشقونه دوستش دارم -سهراب فدای لبات . نمی دونی چه حسی بهم دادی . نشون دادی که با تمام وجودت یه حس پاکی نسبت بهم داری .. تودلم گفتم آره ارواح ننه ات . یه حس پاک و خالصی بهت نشون بدم که از به دنیا اومدن خودت پشیمون شده باشی .. یه روز به همین منوال گذشت . دلم هوای بهشته رو داشت . هر چی می خواستم ازش دور باشم بازم یه عاملی بود که منو به سوی اون می کشوند . بازم غروب شد و واسه بهشته زنگ زدم .. نمی دونم چرا هر وقت غروب می شد یه حس بدی بهم دست می داد . یه دلتنگی خاصی که دوست داشتم یکی که دوست دارم در کنارم باشه . آرومم کنه . بهم بگه تنها نیستم . هرچند که گاهی وقتا یا بیشتر اوقات از تنهایی خوشم میومد . مدتها بود که از محل کار و فامیلام خبری نداشتم . شایدم اونا از این که دور و برشون نباشم راحت تر بودند . خیلی مراقب بودم که بهشته رو صدا نزنم . راستش این دلیل نمی شد که چون زیاد به فکر سها هستم اسم اون نوک زبونمه .. بلکه به این دلیل که سالها با صاحب این نام زندگی کرده بودم . -الو سهراب مگه نمی دونی درس دارم . عقب میفتم . من مثل تو بیکار نیستم ولی میام . به شرطی که با بنز نیای .. -باشه با پژو می تونم بیام ؟/؟ سلیقه تون می گیره شازده خانوم ؟/؟ بهم افتخار میدین ؟/؟ تشریف میارین که در خدمت شما باشم ؟/؟ -اوووووهههههه سهراب کی میره این همه راه رو . با این زبون بازی ببخشید شیرین زبونیهایی که کردی مگه می تونم نیام .. این بار با هم رفتیم پارک ملت . همونجایی که اون جونمو نجات داده بود ولی دیگه در اون فضا نرفتیم . اون  چند تا متلک هم بهم گفت . در مورد سها -ببینم از دختر خاله ات اجازه گرفتی ؟/؟ بهت مرخصی داد ؟/؟ -ببین من با کسی شوخی ندارم . من فقط با تو , اونم به عنوان یه دوست که احترام همو نگه می داریم وقت می گذرونم -ببینم سهراب برای وقت تلف کنی یا وقت گذرونی ؟/؟ چه دوست خوبی ! یعنی اگه اراده کنی یه روز دیگه هم می تونی با سها جون هم وقت بگذرونی . خب اونم می تونه دوستت باشه .. زیاد نخواستم با بهشته بپیچم . اون دختری که روز اول خیلی سرد و خونسرد نشون می داد و به عنوان یک وظیفه جونمو نجات داد نبود . اون حالا خیلی حساس تر از قبل شده بود . با این که رابطه ما در حد یک دوستی ساده بود یه حال و هوایی از حسادت زنونه درش وجود داشت . من و بهشته یه گوشه خلوت تری که آدما سلیقه شون نمی گرفت از اون مسیر زیاد رد بشن نشستیم و بازم گرم صحبت شدیم . اونو شاد تر از روز های دیگه می دیدم . اون خیلی با محبت و مهربون شده بود . یعنی اونم مثل سهاست . ؟/؟ داره فیلم میاد که به سرمایه من توجهی نداره ؟/؟ اگه این طور بود چرا اون روز در همین محیط خودشو به خاطر من به خطر انداخت . ؟/؟ واسه چی آخه ؟/؟ مچ دست بهشته رو تو دست خودم قرار داده بودم . کف دستشو باز کرد و من دستشو ول نکردم . دلم می خواست اون گرما و حرارتی روکه منو به زندگی برگردونه و امیدوارم کنه از این دستا پیدا کنم . با انگشتای بهشته بازی می کردم و اونم همین کارو باهام انجام می داد . دوتایی مون ساکت شده بودیم . شاید نمی دونستیم چی بگیم . وارد یه حرکت جدید شده بودیم . یه حرکتی لذت بخش .. یه لذتی عاطفی و یک دگرگونی جدید . . بوی تنشو عطر تنشو احساس می کردم . شاید اگه اون لحظه توی خونه و در کنارم خودم می داشتمش بغلش می کردم و بهش می گفتم که دوستش دارم ولی هنوز حس می کردم که خیلی زوده . من دیگه نمی تونستم داغون شم . این بار اگه ضربه ای می خوردم  نابود نابود می شدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

مامان تقسیم بر سه 25

وقتی کرم رو به سوراخ کونم می مالید و باهاش ور می رفت از لغزندگی دستش و سوراخ کونم یه احساس خوبی بهم دست می داد که دوباره دوست داشتم کیرشو توی بدنم حس کنم . هیجان و تشنگی اون بهم هیجان می داد و بیشتر تشنه ام می کرد . پس از این که دو تا دستشو گذاشت رو کونم و بادو تا قاچام که حس می کردم این دو سه روزی به جای آب شدن بازم رشد داشته وررفت و اونا رو در حالتهای مختلف می گردوند دهنشو گذاشت رو کونمو با لذت زبون و دندونشو رو کون گذاشته و با انگشتش سوراخ کون کرم مالی شده منو ماساژمی داد -آخخخخخخ معین جوووووون چقدر منو تشنه کیرت میذاری ..کونمم حالا واسه خودش یه کوسی شده .. دیگه بیشتر از این صبر ندارم . خوب یاد گرفتی چطوری دل مادرتو ببری . فکر نمی کردم یه روزی واسه کون دادن هم این قدر تشنه و منتظر باشم اونم کون دادن به پسرم . کیرتیز شده شو سفت و سخت رو سوراخ کونم قرار داد . با این مالیدنها یه کمی روونتر راهشو پیدا کرده بود . هرچند احساس تنگی خاصی می کردم ولی باز شدن سوراخ کونمو حس می کردم . اگه سر کیر و حلقه کون می رفت داخل یه ایستادگی خاصی پیدا می کرد که تنه کیر راحت تر می تونست مسیرشو تو کون پیدا کنه . فقط بازم باید با آرامش منو می گایید که دردم نمی گرفت . حالا بیشتر از خود کیر لذت می بردم و از این که اون داره لذت می بره و کیف می کنه .کف دوتا دستشو گذاشته بود روکونم و اونا رو با حرص چنگشون می گرفت -مامان این کون براکیه .. کی کیرشو کرده داخلش .. کی داره حال می کنه و بهت حال میده -تو .. تو عزیزم تو .. کون منم این دو سه روزه یه خورده رشد داشت فکر کنم کیر امیر هم قبراق تر و تپل تر به نظر می رسید . ظاهرا تحریکات هورمونی , افزایش و تحرک و کارکرد بیشتر اونا رو هم به دنبال داشته . یه فشاری به سر کیرش آورد . حس کردم اول سوراخ کونم کمی باز شده و سر رفت به طرف جلو .. حلقه سر کیر  هم مسیرشو تو سوراخ رفت .. -جووووووون معین تا اینجا رو خوب اومدی .. یواش یواش ..آخ چه دردی داره یه درد شیرینه ... خیلی مزه میده .. خیلی .. تنه کیر معین هم یواش یواش داشت می رفت تو کونم . سوراخ کونم همون حالت تنگی و کیپی رو داشت . -اووووففففف مامان جون .. عجب کونی عجب کون ناب و یکدستی داری مامان .. چقدر تازه و سفیده .. -ببین ببین معین هرچی دوست داری ببین تا چشم و دلت سیر باشه . ببین با چشات و با کیرت و با دستات بهش حال بده .. آخ منو بکن .. بکن .. من کیر می خوام .. بمالون کونمو بمالون .. هر جوری که می تونی بهم حال بده . آتیشم .. بذار کیرتو بره تو .. یه خورده رو دست خودم کرم ریخته و رو کیر در حال ورود و خروجش رو بیشتر کرم می زدم تا با روون تر شدن کیرو حرکت کیرش توی کونم بیشتر حال کنم .. یه جورایی حس می کردم که کوسم دوباره داره قلقلکش میاد و یه چیزی هم باید با اون ور بره هرچند دقایقی پیش ارگاسم شده بودم ولی دلم می خواست . با لبه های کوس و چوچوله ام بازی می کردم و اون هنوز کونمو می گایید . سینه هامو تو دستاش داشت و مثل همیشه نوکش رو میون انگشتاش می گردوند . سوراخ کوس و کون از پایین و نوک سینه ها و خود سینه از بالا پوست تمام تنمو لرزونده بود . این لذت و لرزش وقتی اوج گرفت و بیشتر شد که صورت و پشت گردن و شونه هامو غرق بوسه هاش کرده با ملایمت منو می بوسید و کمرمو نوازش می کرد . بااین حرکاتش درد کون کمتری احساس می کردم . -معین تند تر تند تر سوراخم نرم تر شده .. می خوام حرکت کیرتو توی کونم بیشتر حس کنم .. آخخخخخ کوسسسسم کوسسسسسم .. همچنان دستمو روی کوسم داشتم واون  باهام ور می رفت و منم نمی دونستم هوسمو چطور خالی کنم . یه بار ار گاسم شده بود و کون دادن هر چند خیلی لذت بخش و شیرین بود ولی واسه ارضا شدن به اون صورت که منو به اوج آرامش و کیف برسونه کافی نبود .-مامان چیکار کنم .. داره میاد .. می خواستم بگم یه خورده فشار بیار به خودت که آبت نیاد ولی سرمو که بر گردوندم تونگاش یه التماس و هوس خاصی رو خوندم که گویی آب کیرش همش تو چشاش جمع شده بود و می خواست بریزه بیرون . منم چشامو بسته بودم و رفته بودم به دنیای سکس و هوس خودم تا اون لذتی رو که این روزا از سکس با معین می بردم به خوبی ببرم . -معین خودتو رها کن .. کیرتو ول کن .. فقط حداقل پنج شش بار دیگه کیرتو بفرست جلو بکش عقب تا یه خورده بیشتر حال کنم . رفته بودم به یک حالت خلسه و خماری .. با چشایی بسته حس لامسه قوی تری پیدا کرده بودم . کیررو تصور می کردم که میره جلو و میاد عقب و تکرار و تکرار .. داغ شده بودم .. داغی کیر در کونم سر تاسر بدنمو گرم کرده بود .. لحظه به لحظه کیرش بیشتر کونمو می سوزوند . پرشهای خفیف کیر نشون می داد که رفته پیشوازو ناگهان یک جهش شدید .. -جااااااان معین .. تمومش کردی بالاخره ریختی وپشت سر هم ضربه های کاری کیری معین بود که داشت کونمو می ترکوند .. پرش های کیرش ..-مااااامااااان کییییییرررررم خیلی آب داره و چند بار دیگه کیرشو محکم به کون من کوبید . با این که دردم می گرفت ولی دندون رو جیگر گذاشتم .. پرش پشت سر پرش .. -بوس بوس پسرم .. همین طور داری تو کونم خالی می کنی .. چه حالی داره !... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

خواهر خوب وخوشگلم 5

لبامو مثل کوس تارا گرد و غنچه کرده و ماچش می کردم . هر چند کوسش گنده تر از لبام بود ولی من با بوس بوس های خودم اونو سر حالش کرده بودم . شاید اون یه فشار زیاد تری می خواست تا بیشتر باهام حال کنه . دستامو رو کوس تارا جونم قرار داده کوس خیس اونو چنگش می گرفتم . دستم خوب می تونست رو کوسش سوار شه . -عزیزم عزیزم خواهر نازم .  ترانه عزیزم . تارا کف دستشو گذاشته بود پشت دستم که رو کوسش بود و اونو با فشار بیشتری به کوسم چسبوند . دوتا پاهاشو محکم به هم فشرد و با این کارش کوسش و دو تا کف دستای رو کوسو هم در تماس و فشار بیشتری رو هم قرار داد . -بیا .. ترانه بیا .. بیا رو من می خوام لباتو ببوسم . می خوام بیشتر حال کنم . بیا خودتو بهم بچسبون دوستت دارم . می خوام میخوام .. خودمو انداختم رو تارا . قبل از این که لباشو ببوسم اول سینه هاشو بوسیدم . سینه هاش یه خورده درشت تر از سینه های من بود . نوکش تیز شده بود . نشون می داد خیلی خوشش اومده . ازم می خواست که به این کارم ادامه بدم . دستمو رو تمام قسمتهایی از بدن تارا که در دسترسم بود می کشیدم . هیچوقت اونو تا این حد مست و سر خوش ندیده بودم . خودشو مدام از این پهلو به اون پهلو می غلتوند . بار ها و بار ها دیده بودم که دستش رو کوس یا سینه ها و روی کوس و سایر قسمتهای بدنش قرار داشته و یه جوری داره با خودش حال می کنه ولی حالا که من داشتم بهش حال می دادم یه لذت دیگه ای می برد . همونجوری که من خوشم میومد یکی دیگه با سینه ها و کوسم ور بره اونم همین حالو داشت . -ترانه ترانه .. چقدر خوشم میاد داری این کارارو باهام می کنی .. از کجا یاد گرفتی شیطون .. خودش از این حرف خنده اش گرفته بود . می دونست سوال عجیبی کرده . -از تو خواهر خوب و خوشگلم . از تارای قشنگ و دوست داشتنی خودم . انگشتشو گذاشت رو لبش و لباشو غنچه کرد و گفت حالا بوس بوس بوس .. لبامو به لب تارا جونم چسبوندم . نمی دونستم باید چیکار کنم که اونم به یه حالتی برسه که من بهش رسیدم .. می دونستم زور و تلاش زیادی می خواد . وقتی که تارای عزیزمو می بوسیدم دلم نمی خواست لبامو از رو لباش وردارم . یه چسبندگی خاصی بین لبای من و اون به وجود اومده بود طعم شیرینی داشت لبای تارای من . طوری که هوس و هیجانو به من و کوسم بر گردوند . دلم می خواست خودمو بندازم رو اون . همین کارو هم کردم . تارا پاهاشو باز کرد قدش از قدمن بلند تر بود یه خورده خودمو بالاتر کشیدم و دوباره لبامو به لباش چسبوندم .  کوسم رفت رو کوسش . حالا با یه حرکت غلتونی طوری دو تا کوس رو در برخورد با هم قرار داده بودم که صدای هوس هر دو تا مون در اومده بود -اووووووههههه تارا جون چقدر خوشم میاد .. یه جمله می گفتم و دوباره لبمو به لبش می چسبوندم اونم خیلی آروم همراه با بوسه های داغ و آتشین و هوسبار می گفت منم لذت می برم ترانه .. خیسی کوس من و تو مخلوط شده و دوتایی رو هم می غلتن . چه هیجانی .. همراه باافزایش سرعت تارا منم به سرعت خودم اضافه کرده و دوتایی با ناله هایی که می کردیم و با فشار هایی که بیشتر رو کوسمون وارد کرده اوج بیشتری گرفته و حال بیشتری می کردیم . وقتی نگاه من و تا را با هم تلاقی کرد و به اصطلاح چش تو چش هم دوختیم به خوبی می دونستم که راز نگاه همو خوندیم . اونم همون چیزی رو  می خواست که من می خواستم در نگاهش یه زار و التماس خاصی بود که منم با نگاه خودم همین التماسو داشتم . باز من یه بار به اون بالا بالاها رسیده بودم . دلم می خواست واسه خواهر عزیزم جانفشانی کنم . اونی که این همه مدت واسم زحمت کشیده بهم حال داده بود باید بهش حال می دادم . از این کوس روی کوس دیگه حالت بهتری سراغ نداشتم . دیگه دستمو که نمی تونستم تو کوس فرو کنم . اون وقت وضعیت خطرناک می شد و کار به جاهای باریک می کشید . دو تایی مون دستامونو دور کمر هم حلقه زدیم و به این حرکت خودمون ادامه دادیم . من که حس می کردم با یه شتاب ثابتی در حال کیف کردن هستم ولی تارا هر لحظه که می گذشت هوسش بیشتر می شد . چشاش خمار شده بود . رو لبایی که در حال بویدن و بوسیده شدن بود یه حرفایی رو می آورد که متوجهش نمی شدم . فقط می دونم که می خواد هر طوری که شده آتیش خودشو خاموش کنه . دستامو رو سینه های گرد و خوشگلش گذاشته بودم تا داغ ترش کنم . تارا خودشو به طرف بالا پرت می کرد . نمی ذاشتم کوسش از هدف خارج شه . لبشو با فشار بیشتری میک می زدم و گاهی زبونمو فرو می بردم تو دهن بازش و با زبونش مماس کرده و هوسمو می رسوندم به اونجا .. خواهرم بی تاب شده بود . منم دست کمی از اون نداشتم ولی می خواستم بهش نشون بدم که خواهرشم با عرضه هست و می تونه رو من حساب کنه . تارا دیگه خودشو به طرف بالا پرت نمی کرد .. دیگه لبامو گاز نمی گرفت و این پهلو اون پهلو نمی کرد .. چشاشو بسته بود و آروم شده بود . ولی لباش همچنان رو لبام قرار داشت . دستاشو که از دور کمرم باز شده بود دوباره به کمرم حلقه کرد -ترانه خسته نباشی .. توبهترین خواهر دنیا واسه یه خواهر هستی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

سکس جا به جایی

ما ده تا دانشجوی دختروپسربودیم که از همون اول با هم دوست ورفیق بودیم و با هم فارغ التحصیل شدیم . پنج تاپسر و پنج تا دختر خیلی هم شیطون بودیم .هرچند چند نفرمون آروم تر بودیم .  یه زوج پنج تایی رو هم تشکیل داده بودیم که با هم دوست پسر و دختر هم شده و بالاخره ما پنج تا زوج دو تایی یه روز با هم ازدواج کرده و هر کدوم رفتیم سر خونه زندگیمون ولی دوستی و رفت و آمد و دور هم بودنو از یاد نبردیم . همه مون بین 23 و 25 سن داشتیم . من اسمم هرمزه و زنم مرسده . دو تایی مون زیاد خوش قیافه نیستیم ولی هردومون اندام خوبی داریم . مخصوصا مرسده که کوس کوچولوش از پشت باسن بر جسته اش  وقتی که لخت میشه خیلی نقلی نشون میده .. گروه شیطون ما واسه تنوع بخشیدن به سکس تصمیم گرفت که یک سکس پارتی راه بندازه که ما ده نفر درش باشیم و هر مردی با هر زنی که خواست طرف شه . راستش اولش سه چهار تایی مون یکه خوردیم واین چیزا رو فقط در داستانهای سکسی خونده بودیم و حتی از این که یک شوخی باشه مو بر تنمون سیخ می شد . ولی وقتی که حس کردیم می تونیم پنج تا همسر داشته باشیم که به ما و زندگی ما جهت و تنوع ببخشه دچار هیجان شده بودیم . سختمون بود از این که خودمونو در اختیار یکی دیگه بذاریم . من و مرسده و کاوه و رکسانا سرمونو از خجالت پایین انداخته بودیم . ما چهار تا با هم رفت و آمد خصوصی یا همون خانوادگی هم داشتیم و نمی دونستیم چه جوری این مسئله رو هضمش کنیم . کاوه و رکسانا به هم میومدن . چون در میان زنا  رکسانا و در میون مردا کاوه از همه شون جذاب تر و خوشگل تر بودند . این سکس پارتی رو قرار شد برای اولین بار در خونه یکی از دوستان بر گزار کنیم و جالب اینجا بود که اول کار می خواستند قرعه کشی کنند و  در صورتی که زن و مرد به هم می خوردند دوباره قرعه می کشیدند .. یه ماه مونده بود به اولین برنامه از این دست . اون شب کاوه و رکسانا خونه مون شام دعوت بودند . ما هنوز در گیجی این موافقت به سر می بردیم . باورمون نمی شد . بعد از ظهر روزی بود که شبش قرار بود کاوه و رکسانا بیان خونه مون .. من و مرسده تو رختخواب همدیگه رو بغل زده بودیم . شاید از این که تنمون مال یکی دیگه باشه و یا این که هیجان هماغوشی با یکی دیگه رو داشتیم نمی تونستیم از سکس با هم لذت زیادی ببریم . -مرسده خیلی سخته نه ؟/؟ -من باورم نمیشه .. با تک تک این پسرا .. حتی زنا هم می تونن با هم لز کنن . -آره مرسده خیلی خوش می گذره .. فکر می کنی من و تو بتونیم بازم از هم لذت ببریم ؟/؟ -چرا که نه عزیزم خوبم می تونیم لذت ببریم .. بااین حال با یه شرم و حیای خاصی از بچه ها حرف می زدیم -ببینم هرمز تو دلت می خواد با کدوم یک از این زنا باشی . بیشتر با کدومشون راحت تری و کدومشونو تر جیح میدی .. -عزیزم هیشکی که مثل تو نمیشه ولی من از رکسانا خیلی خوشم میاد . چون بیشتر از بقیه باهاش رفت و آمد داریم -و خوشگل تر و ناز تر از بقیه هم هست . -ببینم تو چی ؟/؟ مرسده سرشو انداخت پایین و صورتش سرخ شد . می دونستم جوابش چیه .. شاید اونم در فانتزی های خودش تصور می کرد که زیر کیر کاوه قرار داره و داره بهش کوس میده . اگه می تونست رکسانا رو واسم جور می کرد و اونو قانعش می کرد که با من باشه .. چی می شد ؟/؟ تا اونجایی که می دونستم کاوه که اون موقع هم دوست دختر داشت عاشق سکس با زنای خیلی خوشگل بود و خیلی هم شیطون . من چطور می تونستم زنمو که شاید از نظر زیبایی در حد بالایی نبود واسش جور کنم تا اون زنشو در اختیار من بذاره .. دستمو از لای شورت مرسده به کوسش رسونده و گفتم ببینم خیلی دلت می خواد که کیر کاوه کوستو آتیش کنه ؟/؟ سرشو بالا نمی گرفت ولی وقتی که از شوهر رکسانا واسش صحبت می کردم دم به دم کوسش خیس تر می شد . لبامو گذاشتم رو لبای مرسده و در حالی که فکر می کردم رکسانا زن کاوه رو در آغوشم دارم آروم همراه با بوسه های گرم خودم بهش گفتم عزیزم تو رکسانا رو واسم جور کن منم یه کاری می کنم که کاوه هم بیاد سراغ تو .. -ولی هرمز قرعه کشی رو چیکارش کنیم . -من به قرعه کاری ندارم من و تو باید یه کاری کنیم که همین امشب و اینجا با اونا باشیم . حالا که قراره یه ماه دیگه با هم باشیم چه اشکالی داره که امشبو هم با هم سکس کرده و این طلسم و تابورو بشکنیم . ولی مرسده تو هم باید رکسانا رو واسم جورش کنی . کاری  کنی که اون خودشو خیلی راحت در اختیار من بذاره . -می دونم چیکارش کنم . اومد یه چیزی در گوشم گفت و دوتایی مون خندیدیم و گفتم باشه .. ای کلک واقعا که زنا شیطونن . اون می گفت رکسانا عاشق اینه که کوسش قبل از سکس خیلی میک زده بشه ولی کاوه به این مسئله زیاد توجهی نداره -خب مرسده اگه کاوه بخواد مستقیما کوستو بکنه چی ؟/؟ تو حال می کنی ؟/؟ - حرفی نیست . راستش همینشم واسم خیلی مهمه . نمی دونی .... -ادامه بده نمی دونی چی ؟/؟ من که راستش از این که رکسانا رو در اختیار داشته باشم خیلی لذت می برم و یه تنوعی هم در سکس من و تو ایجاد میشه . -راستش منم همین طور . می تونم بهتر به زندگیم برسم . با یه شور و اشتیاق بیشتری همدیگه رو در آغوش کشیدیم . خوب زبون همو می فهمیدیم . اون شب کاوه و رکسانا اومدن . اونا هم هیجانی مثل هیجان ما روداشتند . زنا سکسی ترین لباسای خودشونو به تن کرده بودند . از این که اونا هم به سکس با ما تمایل داشته باشند هیجان زده بودیم . باید مزه دهنشونو می فهمیدیم . با این که یه لحظه چشم از رکسانا بر نمی گرفتم ولی مصلحت این بود که مردا با هم و زنا با هم باشند تا یه جوری ذهن همو آماده کنیم . درسته که قبول کرده بودیم این سنتها رو بشکنیم ولی همین جوری اونم یک ماه زود تر از گروه که نمی تونستیم قانونو زیر پا بذاریم باید یه مقدمه ای رو ردیف می کردیم . دو تا زنا هر دوشون یه بلوزی تنشون کرده بودند که از سینه چاک داشت و از کمر لخت بود . دامنشون هم که بالای زانو و خیلی تنگ و چسبون . کاوه با نگاه هیز و تیزش داشت زنم مرسده رو ور انداز می کرد . از اون نگاههایی که انگاری با چشاش داشت کیرشو می کرد تو کوس مرسده .. خیلی خوشحالم کرده بود چون می دونستم که کارم برای نرم کردن اون خیلی راحت شده . چون امشب مرسده هم سنگ تموم گذاشته بود و خیلی خوشگل تر از اونی نشون می داد که بود . -خب کاوه جان این جریان یه ماه دیگه رو واسه خودت حلش کردی ؟/؟ -من که واسم مسئله ای نبود . تو که خودت می دونی من عاشق تنوع هستم . زنم مال بقیه .. زن بقیه مال من -یعنی سختت نیست ؟/؟ -ببین عزیز! من که نباید خود خواه باشم . حالا من با ده تا زن دیگه اگه رابطه داشته باشم این حقو باید برای زن خودمم قائل شم که حداقل نصف اون اندازه ای که واسه خودم دوست زن می گیرم دوست مرد داشته باشه ولی دروغ چرا واسه اولین باری که اونو زیر کیر  مرد دیگه ای ببینم سختمه ولی تحمل هر دردی شیرینی هایی رو به دنبال داره . توچی هرمز -چی بگم ؟/؟ زنم کوسش خیلی خیلی تنگه  با این که کیر من  قابل قبوله ولی همش میگه که نمی تونی خوب ارضام کنی من کیر کلفت تر می خوام . آخه مرسده کوسش خیلی تنگه و قشنگه .. کاوه کیرش شق شده بود .. -هرمز اگه بدونی من چقدر عاشق کوسهای تنگم وقتی کیر کلفت میره اون داخل نمی دونی چقدر به آدم می چسبه .. یه لحظه چش تو چش هم دوختیم -کاوه تو به همون چیزی که من فکر می کنم فکر می کنی ؟/؟ -تو چطور هرمز .. -آره .. ببین من فعلا حال شام خوردن ندارم تمام هوش و حواسم رفت به این که باید چیکار کنیم -منم که با دیدن مرسده از همون اول اشتهام رفت پی یه چیز دیگه -فکر می کنی رکسانا راضی بشه ؟/؟ -اون که تمام راه از متانت و آقایی تو حرف می زد . از این که در دوران دانشجویی  خیلی متین و مودب بوده و به خاطر همین آقایی توست که باهات رفت و آمد داره -فکر می کنی قبول کنه که با من ..؟/؟ -آره هرمز جان بالاخره این متانت و ادب هم باید یه جایی به نتیجه برسه . ادب خشک و خالی چه ارزشی داره . دل تو دلم نبود . مرسده چیکار کرده باشه رو نمی دونستم ولی دلم می خواست هر چه زودتر برم این خبر خوشو بهش بدم .. رفتم اتاق بغلی و صداش زدم .. اومد بیرون . رکسانا ما رو نمی دید .. خیلی خندون بود .. -یه خبر خوش برات دارم مرسده -منم همین طور -نکنه همون چیزی باشه که من میخوام بهت بگم .. -آره رکسانا خیلی  زودتر از اونی که انتظارشو داشتم تسلیم شده ..  دل تو دل هیشکدوممون نیست هرمز ..-کاوه هم همین طور .. دستمو گذاشتم رو سینه های مرسده و یه دست دیگه مو سریع از زیر دامن و شورت زنم به کوسش رسوندم . -بازم که خیسه . می دونم هوس دوستمو داری -تو هم برو پیش رکسانا . الان ذهنش آماده هست . تا تنور گرمه کیرتو بچسبون . -ای کلک . مرسده شیطون واسه من می کنی یا خودت تا تنور گرمه می خوای بری طرف شوهر این زنه و کونتو بچسبونی ؟/؟ -عزیزم چیزی که عوض داره گله نداره .. خیلی بهمون خوش می گذره . زنم مرسده رفت طرف کاوه و من هم در اتاق خواب خودمون رفتم سراغ رکسانا . باید از یه جایی شروع می کردم . همینجوری که نمی شد برم سر وقتش .. لختش کنم  طوری رفتم نزدیکش که انگاری تازه دارم می بینمش چون اولین باری بود که با این نیت می رفتم پیشش . اونم اسیر سکوت خاصی شده بود . معمولا این جور مواقع اگه مرد سکوتو بشکنه بهتره -ببینم رکسانا .. مرسده حتما باهات یه صحبتایی داشته .. سرشو تکون داد . -آره خودشم رفته اون طرف پیش کاوه چقدر از بوی عطر هوس انگیز اون خوشم میومد . اون واسه لخت شدن راه کمتری رو داشت . دلم می خواست همین الان کاملا لخت بودم و می افتادم روش . بااین که می دونستم تا حدودی آمادگی ذهنی داره ولی بازم یه هراس خاصی داشتم از این که دستمو بذارم رو شونه هاش . من پشت به اون قرار داشتم . صورتمو به صورتش چسبوندم . خیلی داغ بود . نفسش در نمیومد . اون عاشق این بود که با بوسه های نرم و بعد با لیسیده شدن کوسش آماده ورود کیر به بدنش شه . کیرم داشت شورتمو می ترکوند ولی به خاطر این که رکسانا راضی باشه تحمل می کردم . اون دونفر که درهال بودند ملاحظه مارو نمی کردند . صداشون تا به حدی بود که بعضی حرفاشونو می شنیدم -جااااااااان کیررررررررررر کاوه بززززززن کیر کلفتتو تا ته کوسسسسسم از دهنم در آد -وااااااااایییییییی عجب کوس تنگی فدا فداش بشم .. منم واسه این که از قافله عقب نمونم به رکسانا گفتم عزیزم فکر نکن مرسده جون ندید بدیده کیر منم کلفته .. ولی من دوست دارم تا می تونم مزه بگیرم . همه جای زنو بخورم و لیس بزنم . مخصوصا کوسشو -اوووووخخخخخ این حرفات منو حشری ترم می کنه هرمز .. بعدا باید خدمت این کاوه برسم .. طوری رفتار می کنه که آبروی آدمو می بره .. هرکی ندونه فکر می کنه تاحالا کوس گشاد تحویلش بود ه . باور کن تنگه .. -می دونم رکسانا جون .. من خودم تا چند دقیقه دیگه متوجه میشم -نه هرمز جون یه چک کن تابهت ثابت نشد من دلم نمیاد ادامه بدیم . -پس بذار یه سره لختت کنم بلوزشو خیلی راحت در آوردم  ودلم می خواست کمرشو بغل کنم و بلیسمش . کیرمو در آرم و کمر ناز و خوش دستشو سوراخ سوراخ کنم .. زیپ دامنکشو که پایین می کشیدم قمبل کونشو  دیدم که سرخی و سفیدی هوس انگیزی داشت . قبل از این که دامنشودر بیارم با مکافات خودمو تا مرز شورت لخت کردم . . عجب شورتی پاش کرده بود . بینی امو گذاشتم رو شورت رکسانا .. اون طرف صدای کیر کیر و کوس کوس و ضربه های کیر به کوس رو می شنیدیم . این کاوه نامرد زنمو تیکه پاره کرده بود و من این ور هنوز با خانومش داشتم با نرم افزاری جلو می رفتم . در حالی که الان وقت سخت افزاری بود . دستمو گرفت و از طرف شورتش به کوسش رسوند و گفت ببین لمسش کن . کوس من گشاده ؟/؟  چقدر خیس کرده بود . راست می گفت اصلا حفره کوسش معلوم نبود . این دیگه باید از اول چقدر تنگ بوده باشه که کاوه اونو این همه با کیر کلفتش کرده هنوز هم در حد بسیار قابل قبولی تنگه .. خیلی از اون دونفر عقب افتاده بودیم . دلم می خواست زودتر کیرمو بکنم تو کوس تنگش و یه مقایسه ای با کوس زنم که داشت به کاوه می داد داشته باشم . کف دستمو گذاشته بودم روکمر رکسانا و آروم آروم رسیدم به سوتینش . اونو درش آوردم . حالا نوبت سینه های درشت و سرخ و سفید و نوک تیز رکسانا بود که باهاش وربرم -آهههههه هرمز چه با حالی .. این جوری داری کاری می کنی که من حس کنم دوست دارم با تمام وجودم کوسسسس بدم .. دلم می خواد همه جای تنم کوس بشه تو منو بکنی .. -اووووووووخخخخخ من عاشق کوس خوری هستم -نه .. نگو .. نگو ... دلمو بردی .. نمی دونی چقدر بهم کیف می ده .. بکش پایین هرمز شورتمو بکش پایین . . دلم می خواست کونشو گاز بزنم . همین کارو هم انجام دادم .-نههههه ... نهههههه خیلی خوشم میاد . یه خورده همین جا رو بخور .. همین که در حال دید زدن کونش بودم به زور جلو ریزش آبمو می گرفتم . اونو به طرف خودم بر گردوندم -وااااااییییی رکسانا .. من با این کوس چیکار کنم . چقدر دلم می خواد تا ساعتها نگاش کنم . راست می گفتم . خیلی تنگ و کوچولو بود . دورش به رنگ طبیعی پوستش بود . لک نداشت . حاشیه هاش کدر و کبود نبود . وقتی یه خورده به دو طرف بازشون می کردی اون سوراخ و حفره وسطش عین دهن یه ماهی معمولی نه یه بچه ماهی باز می شد . -هرمز چیکارش می کنی .. خوبه حالا با چشات خوردیش با دهنت زبونت دندونات بخورش بلیسش .. افتادم به جون کوسش .. به اندازه چند تا گاییدن کوس و کون از لیسیدن و خوردن کوسش کیف می کردم . -رکسانا رکسانا عزیزم تو اصلا کوس داشتی ؟/؟ من که فکر می کنم وقت ازدواج از رو هم پلمب شده بودی که حالا به اینجا رسیدی ---بخورش .. بخورش .. پاهاشو به دو طرف باز می کردم . با این کوس دلم می خواست همه نوع کاری انجام بدم . با این که عاشق کون و حال کردن با اون بودم ولی کوسش منو گرفته بود . دلم نمی خواست که کسی مزاحممون شه . واسه همین یه لحظه از جام پا شدم و در اتاقو از داخل قفل کردم . قبل از قفل کردن یه دید مختصری به هال انداختم . کاوه زنم مرسده رو انداخته بود رو کاناپه پاهاشو به دو طرف باز کرده بود و کیر کلفتشو چه جور می کردتو کوس مرسده و می کشید بیرون . .. کیر به این درازی کاوه تا ته می رفت .. دلم هری ریخت پایین . نه ..هرمز ناراحت نباش .. اون هنوز کوس زنشو گشاد نکرده .. کوس مرسده به این نون و ماستها گشاد بشو نیست .. در هر حال به کوس لیسی خودم ادامه دادم چوچوله های کوس رکسانا به طرف داخل کوس انحنای خاصی داشت و مخفی شده نشون می داد . همین زیبایی خاصی به شکل کوس رکسانامی داد که منو به یاد لبخند زیبای ژکوند مینداخت . برای خوردن کناره های کوسش مجبور بودم دو تا شستمو یه خورده فرو کنم داخل و لبه ها رو به طرف بیرون بکشم . زبون درازم مثل یک کیر می رفت تو کوسش .. چقدر حال می کردم .. -بخورررر بخورررررر آبمو خیسی کوسسسسمو .. می دونست که من خیلی خوشم میاد و حال می کنم واسم ناز می کرد و هرچی که در این زمینه دوست داشت و می خواست بهم می گفت -جوووووون رکسانا .. آب حیات کوست خوردن داره .. -شیطون .. همون هرمز خجالتی نمی دونستم این قدر بلا باشی . -دختر سر به زیر تو به کی میگی . -آخخخخخخ بخور بخور .. وایییییی .. نه ... اوخ .. تند تر میکش بزن .. مثل یه شکلات .. مثل آدامس نخوری ها ؟/؟ دوتایی مون خندیدیم .-هرمز هر مز نمی دونم چه جوری منو هوس آوردی که امروز خیلی زود هوس کیرکردم . چقدر با حوصله و هوس کوسمو می خوری .. جووووون .. کوسسسسسم .. همه جای بدنمو قلقلک آوردیش . تنم داره مور مور میشه خوشم میاد .. دستمو رو سینه هاش گذاشته و چنگشون گرفتم از اونجا هم زیر بغل و شکم و زیر گلو و پاها و کونشو از نوازش و مالش بی نصیب نذاشتم .. پاهاشو به کیرم می مالید . من اینو می خوام . من اینو می خوام .. لبای کوچولوی روی صورت گرد و سفیدش بوسیدن داشت . من لبای درشت و کلفتمو باید رو اون لبای غنچه ای گرد و کوچولوش میذاشتم  تا بوسیدنش به هر دومون کیف بده .. دهنمو از رو کوسش ور داشتم . اونو طوری سر حالش کرده بودم که دلش می خواست با کیر من ار گاسم شه . چشامو به چشاش دوختم . مثل نگاه یه عاشق به معشوقه اش . در نگاه اونم هوس موج می زد . یه ورم خاصی دور و بر کوسش درست شده بود که نشون دهنده اوج حشرش بود . کیرمو مالیدم به دور و بر کوس و اون حفره کوچولو رو با سر کیرم مماس و تنظیمش کردم . لبامو به لباش نزدیک کرده و همزمان با اون کیرمو از پایین به سر کوسش فشار دادم . فقط  کیرم آروم آروم به طرف کوسش رفت لبام رو لباش قرار گرفت و دستامون دور کمر هم حلقه شد .. کیرمو با حرکتای آروم کمر و باسن خیلی نرم و با هوس می کردم تو کوس رکسانا و هر لحظه سرعتمو اضافه می کرد م تا در یه لحظه این سرعتو به حداکثرش رسوندم . رکسانا زیر کیر من پاهاشو به هوا پرت می کرد و می زد زمین . پنجه هاشو به کمر من فشار می داد ولی من بیرحمانه درحال گاییدن اون بودم این کوس همون تنگی کوس مرسده رو داشت ولی از بیرون خیلی جذاب تر از کوس زنم بود . دستمو از دور کمرش رفته رفته رسوندم پایین تر . کونش از خیسی کوسش غرق شده و خیسی ها تا به حدی  بیرون زده بود که قسمتهای وسیعی از کون گنده شو تر کرده بود . -هرمز عزیزم من نمی دونم این همه هوسو کجا داشتم .. هنوز این حرفو زده نزده .. آب کیر من تو کوس رکسانا راه افتاده بود . یه جای کار طوری کوسش مثل یک قلاب به کیرم چسبیده بود که هر کاری کردم خودمو بکشم عقب نشد . با خودم گفتم هر چه باداباد . کوس تنگ و غنچه ای رکسانا کیرمو طوری پیچوند و آبشو چلوند که دهنم همین جور وا مونده بود . البته از هوس .. -هرمز پس من چی ؟/؟ من چی ؟/؟ -اومد .. اومد . آب کیرم اومد ولی هنوز واسه کوست تیزه .. امکان نداره ولت کنم . سرعتمو زیادش کردم . دو تا پاشو به کیرم چسبونده بود ولم نمی کرد .-رکسانا دوباره داغ شدم . -خوبه بس کن اگه این بار آبتو بریزی تو کوسم فکر نکنم دفعه دیگه شق بکن باشی . چه خبرته . انگار کوس ندیده ای .. واقعا دیگه داشتم عصبیش می کردم وهمه اینا نشون دهنده این بود که چقدر اونو به هوس آوردم و ازم خوشش اومده . به رگ غیرتم بر خورد . -رکسانا این قدر میگامت که جیغ بکشی بسه دیگه .. -منم همینو می خوام تا صبح باید بکنی . پاهاشو دادم هوا و در حالی که لیسشون می زدم به کیرم اجازه دادم با هر سرعت و شدتی که می خواد اونو بکنه . یه دستم رو سینه هاش و نوک تیزش بود  و یه دست دیگه ام رو کوس ورم کرده اش .. -هرمز جون جووووووووون جووووون همین جا رو داشته باش .. همینو بچسب ولم نکن .  همون زیر در حال رقصیدن بود . -نزدیکه .. نزدیک اومدنه .. زیر سینه هامه .. بالای کوسمه .  خیلی داغه .. داره آب میشه .. طوری جیغ می کشید که من دیگه صدای هوس و فریاد های زنم مرسده  که زیر کیر شوهرش در حال حال کردن بود رو نمی شنیدم .. دوتا گوشامو داشت و می دونم که با آخرین زورش داشت بهشون فشار می آورد طوری که در لحظه ار گاسم اگه از جاش کنده هم می شد عین خیالش نبود . کیرمو تو کوسش می گردوندم . با این که یه کمی دردش می گرفت ولی همین نهایت کار بود . دیگه کارشو تموم کرده بودم . پاهاشو به دو طرف باز کرده بود . دوباره دهنمو انداختم رو کوسش و این بار با فشار بیشتری کوسشو میک می زدم . اومد روم و خودش به هر شیوه  ای که دوست داشت باهام حال کرد .. خوب که سیر شدیم به یاد اون دو نفر افتادیم . ظاهرا اونا هنوز نیومده بودند طرف ما .. وقتی که درو باز کردیم تازه رسیده بودیم به صحنه ای که کیر کاوه بود تو دهن مرسده و زنم خیلی حرفه ای دهنشو دور کیر کاوه می گردوند و واسش ساک می زد .. رکسانا : هرمز ببخش منو! یادم رفت واست ساک بزنم .. -عزیزم شب دراز است و قلندر بیدار .. سخت دوتایی مون در حال تماشای اون دو نفر بودیم -آخخخخخخ مرسده آماده باش داره میاد -شلیک کن از لوله تفنگ .. کوس و کونمو که تر کوندی .. نوبت دهنمه .. وایییییی این کاوه زنمو بد جوری گاییده آبیاری کرده بود و حالا نوبت دهنش بود .. مرسده در حالی که آهنگ هوس سر داده بود به همون ساک زدنهای دورانی خودش ادامه می داد .. .. آب از لب و لوچه اش بیرون زده بود ولی دوباره همه اونا رو می فرستاد تو دهنش .. وقتی که که مطمئن شد حرکات انفجاری کاوه تموم شده یه مکش دیگه هم رو کیر پیاده کرد و بعد رو کرد به ما و گفت خیلی حال داد بچه ها . شیره کاوه رو کشیدم رکی جون . دیگه باید منو ببخشی .. خاک تو سر من هر مز که فقط یه بار تو کوس رکسانا خالی کرده بودم و آبمو ذخیره کرده بودم برای ساعتهای دیگه .. کاوه : مرسده جون من هنوز جون دارم . .. و همون آن خطاب به همسرش گفت ببینم هر مزتونست بهت حال بده -راستش کاوه تا حالا این جوری حال نکرده بودم . احساس غرور می کردم از این که رکسانا پیش شوهرش تا این حد منو بالا برده بود . به رگ غیرت کاوه بر خورد و اومد کمر رکسانا رو چسبید و با همون کیر شل شده اش افتاد وسط پذیرایی . کاوه افتاد رو زمین و زنش هم روش نشست با این که کیر شوهره شل و ول شده بود ولی اون قدر کلفتی رو داشت که دوباره توی کوس قرار بگیره . بهترین موقعیت برای گاییدن کون رکسانا بود . من سریع رفتم از اتاق قوطی کرم رو بر داشته اومد به تیر کون رکسانا وقتی که دستمو رو سوراخ ریز کونش مالیدم اون یه جیغی کشید و گفت هرمز هرمز من از کون می ترسم . کاوه خودشو کشته بهش کون ندادم .. -عزیزم اگه امروز به هرمز کون بدی من می فهمم که تا حالا منو دوست نداشتی -کاوه با رفیقت از این حرفا داری ؟/؟ داشتیم ؟/؟ من هواتو نداشتم /؟ من از کوس تنگ زنم برات نگفتم ؟/؟ من چیکار کنم زنت از کیر کلفتت می ترسه -مال تو هم کلفته .. راستش رکسانا یه خورده مایل نشون داده بود که من کیرمو بکنم تو کونش . میگن شاه می بخشه شاه علیخان نمی بخشه شد . صاحب کون خودش می خواست بهم کون بده شوهره ناز داشت . -مرسده جون کاوه کونتو کرده ؟/؟ -آره هرمز جون بد جوری منو گاییده . قمبل کرد و خوب که دقت کردم هنوز از سوراخ کون زنم مرسده تک و توکی قطره های آب کیر کاوه در حال ریزش بود .. رفتم در گوش شوهر رکسانا و به احترام زنش آروم گفتم که کیرم که بره توی کون زنت راه واسه کیر تو هم باز میشه . یه اشاره ای به مرسده کرده اون اومد جلو . کون رکسانا استیل زیبایی داشت . اونو به دو طرف بازش کرده و سوراخشو خوب کرم مالیدم . مرسده می دونست درد کون چیه چون ضرب کیر منو خورده بود . رکسانا تا رفت از درد جیغ بکشه ساختمونو بلرزونه دست مرسده رو دید که محکم رو دهنش قرار گرفته منم راهی نداشتم جز این که به کون خوشگل و سوراخ ریزش فشار بیارم .. رفت .. رفت کیرم بالاخره دایره و حلقه کون رکسانا رو بازش کرد و رفت داخل . همون چهار پنج سانت دیگه بس بود بیشتر از این می شد بیرحمی و اون وقت رکی جون ازم ناراحت می شد .. مرسده دستشو از رو دهن رکسانا بر داشت . زن بیچاره به نفس نفس افتاده بود . -همه تون خیلی بی رحمین . حتی به شوهرش همین حرفو می زد . -عزیزم حالا قهر نکن منم کون زنشو گاییدم .. ببین الان کیر هرمز تو کونته . حال نمی کنی ؟/؟ از زیر داری کیر منو سرویس میدی و از این طرف هم با کیر هرمز جون حال می کنی .. ما یه ماه دیگه باید در هم شیم و ممکنه یه شب با پنج نفر طرف شیم . طاقتت که نباید تا همین حد باشه . تو که درس خوندنت از همه بهتر بود باید سنگ تموم بذاری و نشون بدی که در این قسمت هم از بقیه بهتری . کاوه یواش یواش داشت مردونگی خودشو کامل می کرد شایدم سنگ خودشو به سینه می زد که اگه دفعه دیگه اون قصد گاییدن زنشو از کون کرده راحت باشه . چه مزه ای می داد . چه کونی . اصلا از این طرف حتی حاشیه و دور سوراخ کون رکسانا یه لک و کبودی هم نداشت . دلم می خواست کیرمو بکشم بیرون اون سوراخ کونو لیس بزنم . زبونمو بکشم روش و بعد که حسابی سیر شدم دوباره کیرمو فرو کنم تو کونش . حس کردم که رکسانا از این که داره کون میده هم خوشش میاد چون خودش مرسده رو صدا زد و ازش خواست که از هم لب بگیرن . اونا رفتند تو خط لز . با این حساب رکسانا داشت از سه زاویه حال می کرد . کون زنم رو سر کاوه قرار گرفته بود و کاوه حریص کوس مرسده رو لیس می زد و از اون طرف مرسده صورتشو به صورتم نزدیک کرده بود و می گفت هرمز لب .. لب .. لب پایینمو که کاوه داره می بوسه لب بالا رو تو ببوس . همه رفته بودیم توی هم و چه صمیمانه داشتیم با هم حال می کردیم . رکسانا دیکه ازم می خواست که کیرمو یه خورده بفرستم جلوتر.. رکسانا از مرسده خواست که دوباره اونو ببوسه و با سینه هاش ور بره .. کونشو از پشت به طرف کیرم حرکت می داد که نتونستم طاقت بیارم و ریختم تو کونش . آب سفید کیرم وقتی که از کون سفیدش می ریخت بیرون یه تصویر قشنگی از کون گردو خوشگلش درست کرده بود . چهار تایی مون رو زمین ولو شدیم . مرسده بیشتر از بقیه جون داشت و اومد رو سر همه ما . نقل مجلس شده سنگ تموم گذاشته بود . کیر ها رو به نوبت میذاشت تو دهنش و ساک می زد . حتی کوس رکی جون رو هم می مکید . رکسانا چشاشو بسته بود . رفتم سر وقتش . کیرمو به دهنش نزدیک کردم -عزیزم دهنتو باز کن و ببین چقدر خوشمزه هست . نمی خوام دیگه دلواپس این باشی که چرا کیرمو نخوردی .. درسته که در اون وضعیت خوابیده نمی تونست درست و حسابی کیرمو ساک بزنه ولی کیرم تو دهن رکسانا یه حالتی رو داشت که انگاری اونو فرو کردم تو کوس داغش . تازه یادمون اومد که هنوز شام نخوردیم . با همون  وضعیت شاممونو خوردیم . ما مردا خوابمون گرفته بود ولی زنا گرم افتاده بودند و می خواستند که باهاشون ور بریم . یه لبخندی بهمون زده و سه ساعت بهمون مرخصی دادن . قبل از سه ساعت من و کاوه یک زمان بیدار شده و از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم . مرسده و رکسانا مثل دخترای مجرد در حال لز بودند و طوری کیف می کردند که انگاری تا حالا از کیر دنیا بی نصیب بوده اند . می خواستیم دوباره چشامونو ببندیم و بعد از رفع خستگی کامل بیفتیم به جونشون که هر کدومشون کیر شوهرشونو گرفتند تو دستشون و اونو به طرف خودش کشیدند . چهار تایی مون به هم چسبیدیم . من بعد از ورود کیرم به کوس زن عزیز و خونگرمم مرسده اولین کاری که کردم این بود که بر رسی کنم و ببینم که آیا کوسش گشاد تر شده یا نه ؟/؟ واسه همین تا می تونستم گاییدمش تا تستش کرده باشم و همین سبب شد که اونو خیلی راحت ارگاسمش کردم . اصلا دلمون نمی خواست از هم جدا شیم . انواع و اقسام سکسها رو رو هم پیاده کردیم . وقت رفتن که شد کاوه گفت من یک پیشنهاد دارم .. اگه شما سه تا موافق باشین از همین امروز شروع می کنیم . فعلا برای هفته ای یک بار ه .. علاوه بر سیستم های دیگه ای که بعدا پیاده میشه اینم در نوع خودش جالبه .. -بفرما رفیق -ما سکس ضربدری و دو به یک داشتیم . خانوما با هم لز کردند . میگم یه سکس جابه جایی هم داشته باشیم بد نیست .. -این دیگه چه جورشه کاوه جان . -هیچی زن تو واسه یه شب میاد خونه من و زن منم میاد خونه تو . خیلی حال میده . این میشه جا به جایی . حالا بگذریم از اون شبایی که با هم ضربدری داریم و ماهی یک بار هم گروهی .. در جا قبول کردیم .. قرار شد که برای فرداشب استارت این کارو بزنیم . ولی یه لحظه دیدم که مرسده و رکسانا یه چشمکی به هم زده و جاشونو عوض کردند . زنم مرسده دستشو گذاشت تو دست کاوه و به من گفت عزیزم برای فرداشب مال توام .. اونا رفتند. رکسانا در حالی که دستمو می کشید و به طرف اتاق خواب هدایت می کرد گفت بریم عزیزم که این دفعه رو از اونا جلو هستیم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

فقط یک مرد 115

اسم عروس خانوم بود کارینا . معلوم نبود باباش که فرد مومن و مذهبی بود چطور اسمشو گذاشت کارینا . خیلی هم شبیه کارینا کاپور بود . اصلا چه لزومی داشت که من عروسی کنم ؟/؟ من توی این دوره و زمونه زن می خوام چیکار کنم . اصلا واسه چی باید عروسی کنم . چه دردسری داشت واسم درست می شد . وای عجب مجلسی بود و عجب بند و بساطی . شبیه به جزیزه لختی ها بود . بدتر از اونجا . تمام گوشه کنارای سالن  مشروب سرومی شد . یه خورده بوی تریاک هم میومد . اینجا شده بود لس آنجلس .. عجب بر نامه ای .. چقدر از ترانه هاش خوشم میومد . یعنی هر گوشه ای یه خواننده ای سر گرم آواز خوندن بود .. زنا و دخترا به دیدن من دم گرفته بودند و همه از کارینا می خواستند که هوای  اونا رو داشته باشه .. -عروس خانوم من دوازده ساله که باهات همکلاس بودم . باید به من مجوز بدی -کارینا من بودم که در بد ترین شرایط همراهیت می کردم فقط یه ساعت .. -کارینا .. کارینا .. کوفت کارینا .. من هنوز کارینا رو نگاییده بودم  که شما میرین تازه از اون مجوز می خواین .. من چه جوری از اینجا در برم . بمب اتم هم اینجا اثر نمی کرد .جای تعزیرات خالی که بیان پدرشونو در بیارن .. در همین لحظه گروهی از پاسداران با لباس فرم و کار ریختند تو مجلس و کنار اونا هم یه زن نیمه لخت با لباسای فانتزی خود نمایی می کرد .. خیلی خوشحال شده بودم . برای اولین بار تو زندگیم از دیدن این مادر قحبه های نون رو به نرخ روز خوشحال شده بودم ... بالاخره اومدن اینا رو ببرن .. رفتم جلو و گفتم برادرا ببخشید من کوروش آریایی هستم منو آوردن اینجا . تقصیری ندارم . این لختی پختی ها و عرق و مشروب و تریاک دست من نیست . -کوروش خان متوجه فرمایش شما نمیشیم . این مجلس مال خود ماست . این سیستم تحت اختیار ماست . دستگیر کنیم چیه .. کی رو دستگیر کنیم . اینا همه فک و فامیلای ما هستند .ما دوست داشتیم با لباس فرم بیاییم اینجا .. هر کدوم از این خانومایی که می بینین کنار ما وایسادن همسران ما هستن . هرکی جلو زنش .. یه دستی به صورتم زدم و به ریش اونا اشاره کردم و گفتم پس این ریش و پشم ها چیه ؟/؟ اینا برای چیه . -کوروش جان ایمان کجا بود . ایمانت اینه که تو روی ایمان افراد ساده لوح دست بذاری .. و اونا رو به هر طرف که بخوای بگردونی . پدران ما در سال 57 این کارو انجام دادن و ما به تبعیت از اونا داریم این کارو انجام میدیم . از سر نوشت اون شاه کوس خل هم پند گرفتیم و سعی کردیم مثل اون رحم نداشته باشیم و پول ملتو واسه ملت خرج نکنیم . ملت باید تو سری خور باشه .. در همین لحظه مشتمو گره کرده و با آخرین زورم کوبیدم تو کله اون پاسداره .. کوس خل جد و آباته شماها پشم کیر شاه هم نمیشین به شعور ملت توهین می کنی ؟/؟ عوضی .. مگه شما از لجنزار اومدی که بقیه جزو ملت نیستن . یارو خودش نقش زمین شده بود و حرفامو نمی شنید . بقیه پاسدارا اسلحه خودشونو بیرون کشیده بودند گرفتن طرف من کاظم آقا واسطه شد کارینا جیغ می کشید به شوهرم کار نداشته باشین . آخوند هنوز خطبه عقدو نخونده بود و اون منو شوهرش خطاب می کرد . زن اون پاسداره که دولا شده بود سر شوهرش کون و سینه هاش زده بود بیرون . -آقا کوروش اگه شوهرمو کشته باشی و منو بی سر پرست کرده باشی باید منو بگیری . باید منو عقد کنی و هوامو داشته باشی .. منم یه نیاز هایی دارم ... -همشیره اون شوهر دیوث بی خایه ات که اصلا کیری نداشت که بکنه تو کوست .. کاظم آقا از اون کله گنده ها بود . اومد جلو و گفت ولش کنین داماد منو ول کنین . -کاظم خان اون حرف سیاسی زده . اون از شاه دفاع کرده . ما انقلاب کردیم . شهید دادیم . زاغه نشین های ما انقلاب کردند و حلبی آباد ها را تبدیل به قصر کردیم اون وقت این کوروش بیاد تمام اون اقدامات انقلابی ما رو ببره زیر سوال ؟/؟ کاظم خان اومد یه گوشه ای و گفت بس کن ایوب خان شما هم می دونین منم می دونم و کوروش هم می دونه که شما از هر چی شاه دوست تر هم شاه دوست ترین منتهی دنیا پرستی باعث شده که به خاطر مصالح خودتون پدران شما و شما راهشونو از ملت جدا کنن . حالا بس کنین خوب نیست . زن ذلیلای بدبخت چشم زنان شما به کیر کوروش دوخته شده . مگه نمی خواهید واسه آینده این مملکت پاسدار درست کنید . کیر کوروش می تونه این کارو انجام بده . شما به روی این جوون رشید و رعنا اسلحه می کشید ؟/؟ برین ازش عذر خواهی کنین . شما باید سر کیرشو ماچ کنین که اگه دخترم کارینا رضایت بده زنای شما هم باید گاییده شن . پاسدارا تازه فهمیدن که چه کار خبطی نسبت به من انجام دادن . یکی از اونا که زیادی کوس خل نشون می داد اومد طرف من و می خواست شلوارمو پایین بکشه کیرمو ببوسه که بقیه پاسدارا خنده شون گرفت و با همون صورت پشم و پیله ایشون اومدن منو ماچ کردندو رفتن سراغ گیلاسهای شراب و منقل و وافور ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

تولدی دوباره 36

عمه من مثل یک دختر چهار ده ساله تازه داغ کرده بود . کیرمنوداخل کوسش قفل کرده بود -حوا جونم شدی عین یه دوشیزه .. حشری با حال اکشن .. اگه بدونی چقدر این کیر من اشتهاش باز شده -گفتم بهت هانی جون عمه حوای تو داروی اشتها آور داره بخور بخور عزیزم هر چی دلت می خواد بخور . یه کمی به لاپاش فشار آورده تا کیرمو اون داخل بیشتر حرکت بدم . -هانی هانی جوووووووون .. من فدای اون کیر جون جونی تو بشم .. اصلا بیا پیش من بمون . دور و بر خودمو خلوت می کنم . من و تو همیشه با هم .. اگه زنم گرفتی بیا پیش خودمن . خودم خرجتو می کشم -حوا جون یه چیزی میگی ها من اصلا راضی به زحمتت نیستم . من خودم همین جوری هر وقت بخوای در خدمتتم . اگه تو یه خونه با هم باشیم اون وقت به زنم حسادت می کنی و من نمی دونم چه جوری از پس شما دو تا بر بیام .. بذار حالمو بکنم حوا جون .. -هرچی می خوای بکن حال بکن .. -کوس نگو یه غنچه گل کوچولو -هانی جون حالا این قدر الکی تعریف نکن . دوباره رفتیم تو سکوت . ازمن ضربه و از حوا باز و بسته شدن چشاش .. تا این که ساکت ساکت شده بود .. حس کردم که دیگه باید به ارگاسم رسیده باشه . رفتم زیر گوشش و خیلی آروم گفتم عمه جون می تونم ترمز بزنم . می تونم خالی کنم ؟/؟ -تو هر وقت که دلت بخواد می تونی خالی کنی . هر وقت که دوست داشته باشی . من تا دلت بخواد جا دارم . تن من خیلی وقته آب خورده نیست . هر چی رو که بریزی می خوره . جذبش می کنه و بیشتر از اونو ذخیره اش می کنه . پاهاشو بالا آورده و رو شونه هام قرارش دادم . عمه همش سعی داشت سرشو خم کنه و کیر منو که میره توکوسش و بر می گرده ببینه . کیرمو از کوسش بیرون کشیده جلو چشاش گرفتم و گفتم بیا حوا جون ببین طوری  رفتار می کنی که انگار این چند ساعته که داری باهاش حال می کنی اصلا ندیدیش .. عمه جون من که جز تو با کس دیگه ای حال نمی کنم این قدر .. -حالا چرا این قدر می زنی به جای این کارا و حرفا با کیرت منو بزن -من که داشتم با همون کیرم می زدمت . حالا تو خودت گفتی بکشم بیرون تا ببینیش -راست میگی نمی دونی که دیدن اون چقدر بهم کیف میده . منم اشتهام باز باز میشه -حوا جون تو که کیر ندیده اشتهات خیلی بازه .. فقط رفتم تو حس . در حالی که پاهای عمه جونو انداخته بودم رو شونه هام و یه حالت تقریبا عمود به اونا داده بودم و پاهاشو همراه با نوازش می بوسیدم چشامو بستم و کیرمو خیلی آروم تو کوس خیس ولغزنده عمه حرکت می دادم -آخخخخخخ داره حرکت می کنه .. عمه جون حالا به نوک رسیده .. آب کیرم .. جااااااااان داره می ریزه توکوسسسسسس  عمه جون حوا خشگله من .. چقدر نرم آبم داشت تو کوس عمه حوا ریخته می شد . یه کیف عجیبی می داد . یه نوع حال کردنی بدون عجله . هر قطره و جهش آبی که تو کوس عمه جون می ریختم ضربه بعدی رو محکم تر می زدم . عمه بازم شیره منو کشیده بود و دست بر دار هم نبود . کیرم بازم شل شده بود ولی اون مثل یه قرقی تیز که رو هوا شکار می کنه یهو حودشو از زمین کند و کیرمو گرفت تو دهنش . لذت سکس و خالی کردن آب هنوز رو پوست و مغز کیرم نشسته بود که حوا جون کیرمو گذاشت دهنش و ساک زدنو شروع کرد .. -حوا جون خسته نشدی ؟/؟-نه تازه گرم افتادم . تو اون یه ذره جا کوس خلیش گل کرده بود می گفت بیا منو بگیر .. منم یه دست دراز کرده گرفتمش . اونو که دست و پا می زد رو زمین خوابوندمش این بار کونشو انداختم رو پاهام . کیرمو طرف سوراخ کونش نشونه رفتم . خیلی دقیق زدم به هدف ولی گلوله فرو نرفت تا این که مجبور شدم یه فشار دیگه بیارم و کردمش تو کونش .. -اوخ جوووون اوخ جوووون هانی من از کون دادن هم لذت می برم .. -وای عمه نمی دونم چرا تا حالا دوباره شوهر نکردی .. -قسمت این بوده که برسم به تو و نصیب تو بشم .. کون عمه رو دیگه سیر سیر گاییدم و خوب خوب وقتی کیرمو می کردم تو کونش و حلقه کونش باز و بسته می شد همه رو به خوبی دید می زدم . فکر کنم تا از خونه عمه خانوم در اومده باشم یه دو کیلویی رو لاغر شده باشم . تازه با اون همه رسیدگیهایی که می کرد و غذاهایی که برام می آورد که منی من زیاد شه و کمتر احساس خستگی کنم . باید می رفتم یه سری هم به سمانه جونم می زدم . دوباره از اونچه که بر سرم اومده واسش تعریف می کردم . در آهنگ کلامم هنوز یه ظرافت خاصی وجود داشت . البته نمیشه گفت این صدا به صدای مرد می خورد ولی صلابت صدای مرد رو هم نداشت . وقتی در کنار سمانه نشستم و بازم می خواستم درددل کنم محو صورت و نگاش می شدم و اونم از این که حس می کرد من یه جورایی مشکل روحی دارم کاری به کارم نداشت و گیر نمی داد . تازه یه پزشک باید هر طوری شده با بیمار خودش مدارا می کرد . نمی دونستم دیگه امروز از چی حرف بزنم . همش شده بود یه سری حرفای تکراری و روز از نو روزی از نو . خدا پدر سمانه رو بیامرزه از اونجایی که حس می کرد قاطی کردم به حرفام گوش می داد . تازه ویزیتشو می گرفت . هر روز بیشتر از روز قبل بهش علاقمند می شدم . این که  اون یک بیوه مطلقه بود برام ثابت شده بود و یه جورایی مخ منشی اونو هم کار گرفته بودم و ازش حرف می کشیدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هرجایی 28

دوباره چشمم خورد به اون هزار تومنی که اول خودش یه گوشه ای گذاشته بود . یعنی داده بود به من . اونو گرفته داخل مانتوم گذاشتم تا با خاطری آسوده کوس بدم و  کیرشو یه ضرب کرد تو کوسم . خشک بود . دردم گرفت . یه خورده فکرمو متمرکز کردم به این که از سکس لذت ببرم . کیف کنم حال کنم . کیرش بد نبود ولی من در شرایطی نبودم که به شخص خودم فکر کنم . دخترم نباید گرسنه می بود . دخترم که سایه پدر رو سرش نبود نباید طعم درد و رنجو احساس می کرد . کوسمو دور کیرش چرخوندم . از اونایی بود که حس کردم مدتهاست کوس نکرده . من هنوز قرص ضد بار داری رو که به خاطر سکس با وحید می خوردم ترک نکرده بودم واسه همین وقتی که کیرش داشت تو کوسم آب می ریخت زیاد خیالم نبود . تازه داشت خوشم میومد . ریزش آبش تو کوسم یه خورده نرمم کرده بود -آخخخخخخ خوشگله . عجب جنده باحالی هستی . کوست حرف نداره . مثل لاشی ها نیستی .. حالا ببینم کونت چه طوره -نه خواهش می کنم کارتو کردی . تو قرارمون کون نبود . یه دویست تومن واسم اضافه گذاشت . به دیدن پول چشام یه برقی زد و به نیلوفر و این که چیزای بهتری می تونم واسش بخرم فکر کردم توهمین فکرا بودم و خوشحال که دیدم یه صد تومن دیگه هم اضافه کرد . فکر کرد من واسه این رفتم تو فکر که هنوز راضی نیستم .هنوز یه خورده وازلین داشتم  که وحید هر وقت می خواست بکنه تو کونم ازش استفاده می کرد . دادم دستش و اونم رو سوراخ کون و رو کیرش مالید . یه خورده داغ می کرد ولی اون در هر حال هر جوری بود کیرشو کرد تو کونم -جووووووون خوشگله یکی از یکی بهتر . معلومه تازه کاری . من جنده ای رو دو بار نمیگام ولی تا اونجایی که این کوس و کونت بهم حال بده میام سراغت خودم مشتریت میشم بهم بگو کی بیام همیشه میام . -حالا این دفعه رو بکن ببینم چه جوری با هام کنار میای تا بعد . اینو که گفتم زیاد سخت نگرفت وبا همون طرز فرو کردنش تو کونم داشتم حال می کردم . یواش یواش داشت خوشم میومد . دلم میخواست یه خورده دوباره بکنه تو کوسم ولی داشتم به این فکر می کردم که نباید زیاد به پر و پای این گذری ها بپیچم . شاید برای دفعه بعد عادت کنند .. وتازه منم ممکنه زود فرسوده شم . مریض رو که اگه بخوام بشم با همان ورود اول کیر به داخل بدنم میشم و عفونی میشم .. دستشو گذاشت زیر کوسم و یه خورده با روش بازی می کرد . باید یه خورده هم عشوه میومدم که اونم حال می کرد . هرچند خودمم تا حدودی رفته بودم تو حال -بکن با دستات بازی بکن . کیرتو اون داخل داشته باش حال بده .. دستمو گذاشتم زیر بیضه هاش . نصف کیرش بیرون کونم بود . با این که گردنم درد گرفته بود ولی با اون نصفه بیرونی کیر و بیضه ها بازی می کردم -قربون دستت قربون دستت داره جادو می کنه دوباره داغ شدم . جووووووون داره میاد .. داره میاد قربون سوراخت برم که میذاره آبمو بریزم توش .. بیشتر جنده ها نمیذارن تو سوراخشون  آب بریزم . جوووووون چقدر حال میده . کیرم تمیزه . حرف نداره .. به هیجان اومده بود . لذت می برد . با چند بار فرستادن دیگه کیر توی کونم آبشو یه بار دیگه خالی کرد توی کونم . یه صد تومن دیگه هم آخر کار گذاشت کنار و گفت اینم برای دختر ناز و مامانی تو .. قرار شد هفته ای حداقل یه بار بهم سر بزنه و قبل از اومدن هم دور و برشو بپاد که کسی اونو نبینه و آبروی من به خطر نیفته . من حتی اسمشو هم نپرسیدم . اون روز تو همون نیم ساعتی هزارو چهار صد تومن کاسبی کردم . کلی پول بود . شاید حقوق ده روز خیلی از کارگرای ساده بود . احساس آرامش می کردم . می تونستم به آینده امید وار باشم . چقدر من و دخترم تنها بودیم . اون تنها همدمم بود . تو این دنیای بزرگ فقط می تونستم با اون درددل کنم . براش چند تا دفتر نقاشی و مداد رنگی خریدم . خیلی زود بود ولی من واسه تر بیتش عجله داشتم . شاید یه جورایی می خواستم خودمو گول بزنم که مادر خوبی هستم و دلسوز . شاید می خواستم خودمو قانع کنم که اگه دارم خودمو نابود می کنم حداقل اینو میخوام که به اون زندگی ببخشم و حقیقتش هم همین بود . بیش از اونی که نیلوفر بهم احتیاج داشته باشه تا با بوییدن و بوسیدن من به خواب بره من بودم که به نیلوفر پاک خودم نیاز داشتم . من بودم که باید با یه بهونه ای زندگی می کردم . نه دوستی نه آشنایی نه فامیلی.. چقدر بده که آدم تو این دنیای بزرگ کسی رو نداشته باشه که غمشو بخوره و من فقط اونو داشتم . نیلوفر من با کلمه بابا آشنا نبود . یاد نگرفته بود . کسی جزمن دور و برش نبود . اون چه می دونست بابا چیه . بابا کیه اون که بابایی ندیده بود . وقتی که می خوابید به صورت گرد و کوچولو و اون لب و دهن و بینی ناز و قلمیش نگاه می کردم . منو یاد باباش مینداخت . همیشه بوی خوبی می داد . دستمو میذاشتم تو پیرهنش و کمرشو ناز می کردم . خیلی از این کار من خوشش میومد . این جوری راحت تر می خوابید . گاهی وقتا از تنهایی خودم تو این دنیای بزرگ به خدای بزرگ ناله می کردم ولی بازم شکر گزارش بودم که  تا این جای کار هوای من و دخترمو داشته . .... ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی 

زن نامرئی 63

راست میگی من الان باید به فکر تو باشم که ارضات کنم .. -بزززززن بززززززن زینال اگه می خوای باهات باشم باید نشون بدی که کیرت ارزششو داره که همرات راه بیفتم . درسته که نباید ارزشت کیری باشه ولی بیاید اینو در نظر داشته باشی که زن هم یه نیاز هایی داره . زینال کونمو رو دستاش نگه داشته اونا رو دوباره به دو طرف بازشون کرد و کیرکلفتشو محکم از زیر می زد به طرف هوا . -اوخ قربون اون کیر چماق نشونی تو بشه نازیلا تند تر فقط یه خورده . منم دستمو گذاشته بودم بالای کوسم و یه خورده از لبه های کوس رو که در حال آتیش گرفتن بود می مالیدم . یواش یواش اون احساس خوبی رو که انتظار داشتم داشت بهم دست می داد . -زینال بکوبون بکوبون .. دیگه خسته شده بودم .. می دونم زینال بد بخت هم خیلی خسته شده بود . انگشتی که فرو می کردم تو کوسم اومده بود به کمک کیر زینال .. احساس می کردم که یه چیزی داره ازم می ریزه . بالاخره حالم جا اومده بود . فشار انگشتم رو کیر زینال هم  اونو بیش از حد داغش کرده و اونم دیگه نتونست تاب بیاره .. -آههههههه نازیلا منو کشتی . دیگه هر چی داشتم ازم کشیدی .. با این که آب زینال در حال خالی شدن از کوسم بود نذاشتم کیرشو بیرون بکشه و به همون صورت کونمو بهش چسبوندم . دلم می خواست به همین حال مدتی رو بمونم و استراحت کنم . دقایقی بعد دسته جمعی دور هم بودیم . اگه به این مهران کارد می زدی خونش در نمیومد . دیگه خبر نداشت که این سه نفر منو میخوان با خودشون ببرن . وقتی هم که دیگه اینو شنید حسابی نور علی نورشد . نزدیک بود با هم گلاویزشن . در هر حال اون شبو من کنار جلیله خوابیدم و مردا کنار هم . یه جورایی مجبور شدند که با هم کنار بیان ولی من و جلیله با هم طور دیگه ای کنار اومدیم . اون شب دیگه رحم نکردیم به هم . همجنس بازی زنونه خیلی بهمون حال داد . وقتی بهش گفتم که ممکنه زور این سه نفر به مهران بچربه منو  با خودشون ببرن خیلی ناراحت شد و گفت ناراحت نباش من هم ماموریت های سیاری زیاد دارم شاید یه کاری بکنم که بعدا بیام پیش تو ولی مهران بیشتر توی همین تهرون می مونه . معلوم نبود این سه تا قالتاق شبونه این پاترول قدیمی رو از کجا آورده بودند که جلودر خونه پارک بود . حدود ظهر فردا من با این تبهکارا باید می رفتم طرف مشهد و از اون طرف هم باید تو مسیر زاهدان هم گانگستر بازی در می آوردیم . در هر حال عشق کوس سبب شده بود یه جورایی با من کنار بیان . بااین که می تونستم خودمو نامرئی کنم و هر وقت که اراده کنم از دستشون خلاص شم ولی حس ماجراجویی و این که یک خدمتی به جامعه و مردم کرده باشم یه لحظه راحتم نمیذاشت . این همه خودمو در احتیار این و اون قرار داده بودم این چند روزه هنوز کار مثبتی انجام نشده بود . راستش من فقط شنونده حرفای این سه نفر بودم که چیزی هم از حرفاشون نمی فهمیدم . فقط یکی که راننده بود دوتاشون میومدند پشت ماشین و باهام ور می رفتند و خسته هم نمی شدند . هر چند منم با اونا زیاد حال می کردم ولی اونا طوری باهام رفتار می کردند که انگار اولین بارشونه منو میگان .  وقتی که رسیدیم مشهد در جا رفتیم  یه خیابونی که بهش می گفتن آزاد شهر .. از اونجایی که ما  از جاده هراز و گلستان به مشهد رفته بودیم تقریبا همون اوایل مشهد مسیرمونو به سمت راست تغییر داده و تو یکی از خونه های منطقه آزاد شهر شبو سر کردیم . .. -بچه ها شما خسته نشدین ؟/؟ تموم راه منو گاییدین .. -اتفاقا ما می خواهیم خستگی در کنیم .. اینو زینال به من گفت . زینال از اونایی بود که معمولا ماشین به دست این دو نفر نمی داد ولی اون روز تقریبا رانندگی نکرد و به غیر از یه ساعت تمامی مدت کنار من بود و یک پای شراکت بغل دستی در امر گاییدن من . -عماد جاسم اگه شما خسته این برین بخوابین . من می خوام یه جور دیگه ای خستگی خودمو در کنم -آقا رئیس اتفاقا ما هم این جوری خستگی مون در میره .. راست هم می گفتند . یه سکس جانانه حسابی بهمون چسبید و حال داد . هر چند یه ساعت بیشتر با هم حال نکردیم ولی همونشم خیلی عالی بود . موقع ظهر از خواب پاشدم . اون سه نفرو ندیدم . در عوض در باز شد و یه زن با لهجه مشهدی که ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشت اومد و وقتی ازش خبر اون سه تا  قالتاقو گرفتم گفت که رفتن جایی و تا شب بر نمی گردند .  یه خورده وضعم نامرتب بود . خودمو جمع و جور کرده و واسه صبحونه رفتم تو پذیرایی . هر چند پذیرایی اونجا هم شبیه به اتاق بود . خونه اش یه خونه کلنگی بود . مثل این که  اینجا هم از مرد بی نصیب نبودیم . یه بلند قد موفرفری سبیل کلفت هم به جمع ما اضافه شده بود و عین گرگهای گرسنه بهم نگاه می کرد . نمی دونستم این دیگه کیه . بهش نمیومد که شوهر این زنه باشه .. شاید اونم یکی از گماشتگان اون سه تا بود .. درهر حال حتما اینا به هم ربط دارند که اومدن شبو اینجا گذروندند . باید باندشون قوی باشه و به همین جا ختم نمیشه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

بابا تقسیم بر سه 27

کیرم بازم شق بود و نورا می دونست که ضعف من چیه و من بازم اسیر هوس شدم . میون سه تا دختر گیر کرده بودم . نینا که تو باغ نبود ولی نورا بد جوری به من گیر داده بود . دستمو آوردم بزنم زیر گوشش ولی اون که ترس از رقیب دیوونه اش کرده بود دیگه عین خیالش نبود . حاضر بود لت و پارش کنم ولی خواهرشو جای خودش نبینه .. -خب نونا می دونی این کیره .. سرنورا داد زدم -خفه شو نورا بی ادب .. بی شعور .. نورا با خشم بهم نگاه می کرد .. -مرسی بابای با شعور که حرفای قشنگ و کارای قشنگ بهمون یاد میدی و کارای قشنگ با هامون می کنی . ببینم من کف حموم دراز بکشم تو به نونا جونت یاد بدی که یه خورده بزرگ تر که شد باید باهاش چیکار کنی ؟/؟ واسه این که بیشتر عصبیش کنم و دلمو خنک کرده باشم گفتم نورا جان به اونجاش که برسه و هر وقت هردومون احساس نیاز کردیم من خودم بهش یاد میدم . لازم نکرده تو بخوای یادش بدی . مگه اون تو کار تو دخالت کرده ؟/؟ تازه مگه من یکی دختر دارم ؟/؟ سه تا دارم و باید به همه شون برسم . اعصابمو خط خطی کرده بود . دیگه حال و حوصله هیچی رو نداشتم . وقتی می رفتم سر کار همه حواسم به این بود که دخترام چیکار می کنن و چه رفتاری با هم دارن . وقتی که مهناز زنده بود اصلا از این بر نامه ها نبود . حالا کار من  همش شده بود بچه بازی . نمی دونستم چه جوری حریف اونا شم .. -مثل این که یه مادر لازمه که بالا سرتون باشه .. اون زبون شما رو بهتر درک می کنه . اون موقع قدر باباتونو بیشتر می فهمین . خاله مهشید یا هر کس دیگه ای باز یه زن واسه این خونه لازمه .. -بابا پس راسته .. نورا راست می گفت ؟/؟ -دیدی نونا .. دیدی خواهر کوچولو .. بهت نگفتم ؟/؟ مردا همشون همینن . این بابا رو من بزرگش کردم . می دونم اخلاقش چیه .. از اول هم خودشو به تو چسبونده که قلق تو رو بگیره که ازت اجازه بگیره بره زن بگیره . نینا که بچه هست و خیالش نیست . چوبشو من و تو باید بخوریم . درد من از اینه خواهر .. فکر کردی که من به تو حسودیم میشه که چرا بابا بغلت زده /؟ .. معلوم نبود این نورا به کی رفته بود که داشت شیطونو هم درس می داد . دید که نمی تونه از راه مستقیم وارد شه می خواست نونا رو بندازه به جون من و یا این که باهام بد کنه اما من که دستشو خونده بودم خیلی خونسردانه گفتم باشه نورا حالا که تو این طور می خوای باشه . من زن نمی گیرم . ولی به شما سه تا دخترام به یه اندازه توجه می کنم . اگه خوشت نمیاد می تونی بری خونه مادر بزرگت یا هر جای دیگه ای که دوست داری . اگرم نمی خوای منو ببینی حرفی ندارم .. فقط واسه عید دیدنی یه سری به من بزن .. یخ شده بود . انتظار این حرفو نداشت . -امشب هم پیش اون دو تا دخترام می خوابم پیش خواهرای تو نورا !  فهمیدی ؟/؟ حالا هر کاری دوست داری انجام بده .. نورا همچنان در حال حرص خوردن بود و منم دلم دیگه به حالش نسوخت . نونا بخواب رو کف حموم .. نینا جونم خسته شده قربون دخمل خوشتلم برم .. -بابایی منم بزرگ شدم . مثل نونا و نورا .. -ببین دخترا از خواهر کوچولوتون یاد بگیرین . اصلا باباشو اذیت می کنه ؟/؟ . نونا که دیگه تو طئه های نورا درش اثری نداشت گفت بابا جون من که اذیتت نکردم همش زیر سر این نوراست ..  نورا فقط لباشو می جوید . تر جیح داد بمونه و نینا رو بشوره . نونا دمرو کف حموم دراز کشیده منم لاپاشو طوری از طرف کونش باز می کردم که نورایی که در حال شستن نینا بود همش حواسش به این طرف باشه و بفهمه که من فقط محتاج به اون نیستم و این همه زبون درازی نکنه . -بابا اگه خسته ای کارم که با نینا تموم شد میام سر وقت نورا -نه نورا جان تو باید زودتر بری به درسات برسی -بابا بازم داری بی عدالتی می کنی ؟/؟ -نه عزیزم من دیگه نمی خوام بی عدالتی کنم . امشبو پیش نونا و نینا می خوابم . -تا تنمو لیف نزنی از اینجا نمیرم . با همه این جنگ و گریز ها بازم کیرم شق بود . دختر بزرگم زیر چشمی حواسش به من و کیرم بود . وقتی دستام رو کون نونا قرار می گرفت اونو با یه حالتی ماساژمی دادم که دختر وسطی ناز من با کیف و لذت چشاشومی بست . شاید از گرمای مالش خوشش میومد و شایدم مقدمه ای بود برای هوسبازی های بعدیش . اونو خوب آب کشیدم . می تونست این کارا رو خودش انجام بده ولی حس کردم دلش می خواد که من بهش توجه کنم . به بدنش دست بکشم احساس غرور کنه و کمبود مامانشو احساس نکنه . وقتی اونو زیر دوش بردم تمام بدنشو با دستای خودم آب مالی می کردم و کوس و سینه هاشو با یه حرارت خاصی می مالوندم . نونا یه لذت خاصی می برد وقتی که دستمو به جاهای ممنوعه اش می رسوندم ولی هنوز به حدی نرسیده بود که مثل نورا بشه بهش گفت حشری ولی زمینه هاشو داشت و من درش می دیدم . اینو خواهر بزرگه هم به خوبی احساس کرده بود . نونا رفت بیرون . لحظاتی بعد نورا نینا رو فرستاد بیرون و به خواهر وسطیه سفارش کرد که خواهر کوچولشو در لباس پوشیدن کمک کنه .. در حمومو هم از داخل بست و  با همون تن لختش اومد طرف من . دستاشو مثل زنایی که شوهراشون شب دیر به خونه بر می گردن گذاشت دور کمرش و با تشر رفتن به من  بهم نزدیک شد . لبامو به هم فشار می دادم تا به زور جلو لبخند و خنده خودمو بگیرم . دوستش داشتم دختر خودمو .. با همه شیطنتهاش .. اومد جلو و خیلی آروم گوشمو کشید .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

آبی عشق 30

رفته رفته برای اونایی که تو حاشیه قرار داشتند آبها از آسیاب افتاد . اما درد این قضیه رو دل نسیم و نستوه هر دو نشست . نسیم به تنها چیزی که فکر نمی کرد قضیه ازدواج نافرجام و سر نگرفته اش با غفور بود . چون در یه حالت بحرانی تسلیم تصمیم دیگران شده بود . اون از دخترا زده شده بود و نسیم به تنها چیزی که فکر نمی کرد این بود که روزی عاشق شه و ازدواج کنه .دوتایی شون با همه بحران فکری که داشتند درساشونو به خوبی می خوندند و رشته تحصیلی شون در دانشگاه نرم افزاری کامپیوتر بود. نسیم دوسال بعد از نستوه وارد دانشگاه شده بود . نستوه پس از فارغ التحصیل شدن در کارشناسی ارشد همین رشته پذیرفته شد و در دانشگاه هم بهترین نمراتو داشت . و اون قدر زبر و زرنگ بود که  واسه دکترا هم پذیرفته شد . هفته ای یکی دوروز هم به تهران می رفت تا درسشو اونجا ادامه بده ولی یه چیزی تو مایه های استاد یار شده و در دانشگاه آزاد بابل تدریس می کرد . سالها گذشته بود از اون ماجراهای اول جوونی که بین اون و نسیم پیش اومده بودکه به عنوان یک خاطره تلخ  با شیرینی کوتاه آغاز آشنایی تودلش مونده بود . بارها و بار ها نسیمو از دور دیده بود . دیگه بین اونا نه حرفی بود و نه کلامی .. رابطه خانوادگی اونا قطع نشده بود ولی مثل سابق با هم رفت و آمد نداشتند . فقط پدرها گاه با هم می نشستند و تفریحی دود و دمی داشتند . خونواده نستوه هم بیشتر ییلاق و قشلاق می کردند و حالا سه تا خونه داشتند ولی پسر بیشتر وقتشو در شمال می گذروند . چون محل کارش همین جا بود و محل عشقش . کسی که پس ازسالها همچنان دوستش داشت و منتظر بود که شاید روزی بر گرده ولی حس کرده بود که همه اینها خواب و خیالی بیش نیست . شبیه یک رویاست . کسی که اگه دوست داشت با اون بمونه سالها پیش این کارو باهاش انجام نمی داد . ونسیم   می دونست و حس می کرد که هیچوقت روزی رو نمی بینه که دوباره با اولین عشق زندگیش باشه . کسی که بهش خیانت کرده بود و با یکی دیگه بود . می دونست که اگه گذشتی هم می داشت پسر باز هم بهش خیانت می کرد . چون اون با غرورناشی از زیبایی خودش به یکی دو تا دختر قانع نبود . با این حال هر وقت نستوه رو از دور می دید قلبش می لرزید ولی سرشو مینداخت پایین وسعی می کرد پسر که حالا واسه خودش مردی شده بود صورتشو نبینه .. نستوه استاد دانشجویان دانشگاه آزاد بود . درسای مربوط به نرم افزاری رو تدریس می کرد . می دونست که این دانشگاهها اون کیفیتی رو که در امرآموزش باید داشته باشه نداره ولی راستش دانشگاه سراسری هم تازگیها تقریبا همین وضعیتو پیدا کرده بود و کمتر به کیفیت کار اهمیت می دادند . دانشجوها بیشتر به دنبال مدرک بودند . دانشگاه پیام نور هم که بار علمی بسیار قوی تری از این دو تا دانشگاه داشت و داره بیشتر به درد درسهای تئوری می خورد و تازه خیلی ها از این دانشگاه فراری بودند . یه سری به خاطر تنبلی در درس خوندن .. بعضی ها واسه این که دوست داشتند از خونه شون دور باشند و برن جایی که هم فال باشه و هم تماشا .. درهرحال نستوه بیش از اونی که بخواد سعی کنه یک استاد باشه دوست داشت یک روانشناس باشه ..  اون خیلی سریع به اینجا رسیده بود .. می دونست یه دانشجو چی می خواد و چه عواملی می تونه اونو به استاد نزدیک ترش کنه .. کلاسهایی داشت که یکسره از دانشجویان پسر و یا دختر تشکیل می شدند و بعضی درسا هم به علت کم بودن تعداد یکی از این دو گروه کلاسها مختلط بود . اوایل یه سری سعی داشتند اونو دست بندازن ولی اون با متانت با همه بر خورد می کرد . سعی می کرد نقش یک دوست و یک برادر بزرگتر رو براشون بازی کنه . اونا رو از امتحان پایان ترم نترسونه . مطالب مفید ترو براشون خلاصه می کرد و بهشون جزوه می داد .. با اونا بیشتر عملی کار می کرد . دوست داشت یه چیزی یاد بگیرن که وقتی از در دانشگاه میرن بیرون یه فرقی با اونایی که در این رشته درس نخونده داشته باشن . یواش یواش همه بهش علاقمند شدند . حتی اونایی که کارشون مزه پراکنی ومسخره کردن بود شرمنده اخلاقش شدند . دوست نداشتند که خجالت زده استاد نستوه بشن .. حتی خیلی از دخترا ی دانشجو که اختلاف سنی شش هفت ساله رو چیزی نمی دونستند عاشقش شده بودند ولی می دونستند که این جور دوست داشتنا فایده ای نداره .. اما یه دختری بود به اسم مهری .. اون دانشجو نبود . اونم مثل نستوه استاد بود و هم رشته اون . اونم یه جورایی از استاد جدید خوشش میومد . مهری هم در مرحله کارشناسی هم دوره و هم دانشگاهی نستوه بود . با رفتار و حرکاتش به خوبی آشنایی داشت . می دید که نستوه سرش تو لاک خودشه و به دخترای دیگه توجهی نداره . یه غمی رو تو صورت نستوه می دید . انگار که همون غم اونو از همه و به خصوص از دخترا گریزون می کنه . وقتی نستوه رو  به عنوان همکارش در کنار خودش دید از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . بعد از چند سال اونو یه بار دیگه نزدیک خودش می دید . حس کرد که این نمی تونه یه تصادف باشه . از این نگران بود که نکنه نستونه نتونه با بقیه تعامل داشته باشه .. ولی  دیری نگذشت که اون متوجه شد که استاد جدید خیلی راحت تر و بهتر از بقیه می تونه با همه کنار بیاد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

فقط یک مرد 114

هی آقا منو کجا می بری . من که اصلا نگفتم کجا می خوایم بریم . یه رفتار های مشکوکی داشت . یه جا نگه داشت . -بفرمایید می خوای پیاده شی آزادی . درو باز کردم و رفتم از یه طرفی برم که دیدم دو تا گردن کلفت از یه گوشه خیابون منو وسط خودشون گرفته انداختند پشت ماشین . دوباره منو دزدیده بودند . لعنت به این شانس . همه جور دزد تا حالا توی این جامعه پیدا می شدند جز کیر دزد که اینو هم دیدیم . اونم مردای کیر دزد . -شماها کی هستین ؟/؟ منو کجا می برین .من به رژیم جمهوری اسلامی قول دادم که دفعه بعدی برم نفر اول کنکور تجربی رو بکنم . الان هم از خونه شیخ مجتهد ستم ستیز بر می گردم . -ما همه اینا رو می دونیم .هیچ اینو می دونین ما کی هستیم ؟/؟ خود من .. این ماشینی که الان سوارشم واسه من حکم یه دوچرخه رو داره .. من از یه گروهی هستم که می تونم توی دهن این دولت و سیستم بزنم . من دولت تعیین می کنم . من سیستم عوض می کنم . من مجتهد تعیین می کنم . قانون اساسی عوض می کنم . البته دسته جمعی . -شما که از این غلطا می کنید ببخشید از این کارا که می کنید پس واسه چی سر کیر من هیچ کاری از دستتون بر نمیاد -واسه این که از اول شل گرفتیم سرمون گرم بود به غارت در آمد های نفتی و این که جورو آشفته کنیم و یک شبه از افزایش قیمت دلار و سکه و طلا میلیارد ها سود کنیم . ما مجبور بودیم واسه این که گماشتگان خودمونو در کشور نگه داشته باشیم ماشینهایی رو که تولید می کنیم به زیر قیمت بدیم به سوریه و چند کشور دیگه که مردمش انقلاب نکنن در عوض مردم تو سری خور ما هرچی که بهشون زور بگی صداشون در نمیاد واسه همین سود عربها رو از ملت خودمون می گرفتیم . خیلی با حاله نه ؟/؟ -حیوون عوضی تو سری خور خودتی .. آشغال همچین مشتی توی سرش زدم که فرمون ماشین از دستش در رفت -بی شرف تو از کارتل های اتومبیل سازی ایرانی ؟/؟ دیوث .. عوضی وطن فروش .. اگه کیرمو از ته قطع کنین من اونو تو کوس زناتون فرو نمی کنم .. پست فطرت ها .. کودتاچیای 57 .. ..شما از نسل همو نایین . سرم درد گرفته بود . اون دو تا گردن کلفت گردنمو گرفته بودند و دیگه صدام در نمیومد . چشمامو بستن.. وقتی چشام باز شد سرم داشت سوت می کشید . در دل کوهی بلند که فکر کنم اطراف تهران بود قصری ساخته شده بود به اندازه یک شهر کوچیک و به بلندی معلوم نبود چند صدمتر . مشخص نبود چند نفر در این کاخ زندگی می کنند ولی از قرار معلوم این قصر اختصاصی بود . غصه ام شده بود . من چه جوری باید از این کاخ در می رفتم . چه جوری . ترس برم داشته بود . من اسیر آدمایی شده بودم که حاکمان واقعی ایران بودند . یک شبه می تونستند همه چی رو عوض کنند . مافیا . کارتل و تراست .. امپریالیستی که دست نظام سر مایه داری امریکا را از پشت بسته بود . بذر افشانی 21و 22 بهمن 57 نتیجه داده بود . معلوم نبود اینا چه بلایی می خوان سر ملت بیارن . زالوهای کثیف . کثیف تر از آخوند های ستم خواه و ستم پذیر و ستمگر . ..حتی ممکن بود در میان این امپریالیست شرق و مافیای اقتصادی آخوند هم وجود داشته باشه .. من فکر کنم این سرمایه دار ها که ریشه شون از همون ساواک های خیانتکار 57 و امریکای همون موقع و فعلی هست احتمالا این دور و براباید با هلی کوپتر و هواپیمای شخصی رفت و آمد کنند . دیگه من چه جوری باید از این جا خارج شم . تا آخر عمرم باید همین جا بمونم و بپوسم . کاش همون امریکا یا اسرائیل می موندم و اسیر این طایفه نمی شدم .. فقط مونده بودم که اینا بهترن یا طالبان . یه چند روز بمونم معلوم میشه . از دست طالبان می شد در رفت ولی از دست اینا نه . وای پسر اینجا دیگه کجا بود . دنیایی بود . عین هالیوود .. یا یک سازمان فضایی .. با یه سری بند و بساط و اسکورت منو بردند .. رفتم به یه محوطه ای که ظاهرا یک سالن پذیرایی بزرگ یا به اصطلاح تالار بود .. صد ها زن و دختر  با لباسهایی فانتزی سرگرم رقصیدن بودند که به دیدن من ساکت شده و هورایی کشیدند .. چه عجب ! ظاهرا بیخود مشکوک شده بودند . یعنی این همه راه رومنو آورده بودند عروسی ؟/؟ تازه این دوره و زمونه کی عروسی می گیره که این دومیش باشه . ازطرفی این اطراف ماشین ندیده بودم . این جمعیت پس از کجا اومدن . حتما ماشینا رو تو همین خونه پارک کردند . یا یه جایی یه پارکینگ داره درهر حال داشتم شاخ در می آوردم که منو بردن یه اتاق دیگه و یه کت و شلوار نو و کراوات بهم چپوندند و یه مرد مسن که ریش و پشم داربود و از اون قیافه های نشسته مانند اطلاعاتی ها رو داشت و بعدا فهمیدم که کلی کارخانه و تولیدی داره و یکی از پایه های مافیای اقتصادی حکومتی در ایرانه اومد جلوو دستمو گرفت و با هم رفتیم طرف عروس .. ظاهرا پدر عروس بود . عروس خانوم که خیلی خوشگل بود . فکر کنم پدره می خواست با من و دختر و دامادش یه عکس یاد گاری بندازه . پدره وسط وایساد و من و عروس دو طرفش . -کوروش جان تو برو اون طرف کنار عروس -ببخشید کاظم آقا زشته الان آقا دوماد میاد و خوب نیست من جاشو بگیرم -کوروش جان خیلی شوخ طبعی .. داماد عزیزم خیلی خوش مشربی .. برو پیش عروست یعنی همون زنت وایسا که از همین حالا می خوام گرمای عشق شما دو تا رو احساس کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هرکی به هرکی 84

وقتی بر گشتم دیدم اون چهار تا همونجا دور از بقیه هستند و آرمیلا و بابا به همون صورت دست از سکس با هم کشیده و در کنار همند . آرمیلا دلخور از منه و بابا هم یاد گذشته ها و کاری که در حق خواهر ناتنی مامان یا همون خاله آذر کرده غمگینه . مامان و داداش آرین هم که سخت با هم مشغول بودند .. قبل از این که آرمیلا بخواد با متلک گوییهاش عصبی ام کنه من پیشدستی کرده و به خواهرم تو پیدم .. -آرمیلا تو چت شده اون دفعه هم قوانین این جا رو رعایت نمی کردی حالا هم همین طور . تو اصلا می دونی موضوع خاله و بابا چی بوده ؟/؟ -خب بابا خاله رو دوست داشته و خاله ولش کرده .. -کی این حرفو بهت زده ؟/؟ مامان گفته ؟/؟ مامان رو دستش بلند شده مامان به حرف اومد و گفت -بس کون آریا بذار آب خوش از گلومون و کیر جوش از کوسمون بره پایین . بذار کیف این چند تا کیری که از صبح تا حالا خوردم تو وجودم و زیر کوس و دندونام بمونه . الان گذشته هر چی بوده گذشته بس کنین دیگه ..-آرمیلا می شنوی ؟/؟ اگه حق بامامان بود تا حالا پدر خاله رو در آورده بود . متاسفم ازت که با بزرگتر از خودت این طور حرف می زنی .. همین حرف واسه آرمیلا کافی بود که بغضش بترکه . -داداش تو چرا با بزرگتر از خودت این طور حرف می زنی ؟/؟منو به خاله می فروشی ؟/؟ هرچی باشه من خواهرتم . بعدا که چشامون تو چشای هم میفته . حالا تو اینجا رنگ و وارنگ از همه رنگ دیدی  خواهرتو فراموش کردی . یادت رفت اون دفعه چه جوری داشتی واسه همین کوس خودتو می کشتی ؟/؟ داداش این رسمش نیست -خواهر این دلیل نمیشه که من حق رو زیر پا بذارم و خلاف مقررات رفتار کنم -خواهش می کنم تو یکی دیگه واسم از حق و عدالت نگو . از مقررات نگو .. زبونمو باز نکن . نذار بگم .. دستشو کشیده و بردمش به یه سمت دیگه -آرمیلا اصلا نمیشه بهت اعتماد کرد وقتی کینه ای میشی می خوای زمین و زمانو بهم بریزی . یادت رفت چه جوری از دوست داشتن داداشت صحبت می کردی ؟/؟ حالا این طور باهام در می افتی .. خودشو انداخت تو بغل من و در حالی که زار زار گریه می کرد گفت داداش من کی تهدیدت کردم ؟/؟ کی خواستم تو رو اذیت کنم ؟/؟ تو از صبح تا حالا اصلا بهم توجهی نداری . مدام می خوای بقیه رو بزرگش کنی و خواهرتو کوچیک .. -آرمیلا قرارمون چی بود ؟/؟ مگه ما  دیشب با هم سکس نکرده بودیم و قرار نذاشته بودیم که وقتی اومدیم این جا سر فرصت اگه تونستیم باهم باشیم ؟/؟ -آره ولی تو و آهو .. اول صبحی با هم بودین . تو پیش اون منو کوچیک کردی .. تو امروز خیلی اذیتم  کردی -عزیز دلم باور کن اگه هر کاری کردم قصدم اذیتت نبوده .. باور کن . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم . عاشقتم . اگه بعد ها زن هم بگیرم بازم تو رو بیشتر دوست دارم . .. حدس می زدم جمله بعدیش چی باشه -منو از آهو هم بیشتر دوست داری ؟/؟ -آره آرمیلا .. حتی بیشتر از اون -پس چرا زود رفتی سراغش .. -عزیز من . دیدی که  خیلی تصادفی به هم رسیدیم تازه این مجلس و محفل واسه اینه که خود خواهی و کینه رو از خودمون دور کنیم . اما تو همش به دنبال تصفیه حسابهای شخصی هستی . -آریا این قدر حرصم نده حالا بس می کنی یا نه ؟/؟ -بگو من چیکار کنم تا خواهرم ازم راضی باشه  -دوست دارم باهام همون کاری رو بکنی که با آهو کردی . اونم جلو چشای اون . -برو بگرد ببین می تونی آهو رو پیدا کنی هر وقت پیداش کردی باهات میام و میریم کنارش سکس می کنیم . عجب گیری افتاده بودم . انگار اینجا محیطی شده بود واسه خط و نشون کشیدن برای همدیگه . آرمیلا رفت دنبال آهو بگرده .. در همین لحظه مادر بزرگ پری رو دیدم که چه جوری دستپاچه  داره از این سو به اون سو می دوه .. -چی شده پری جون -دستم به دامنت آریا .. یه نفر غش کرده -ببینم زنه یا مرد؟/؟ -نه اون زنه ... سن بالا هم هست . -کیه ؟/؟ -از اون دختر عمو ها زاده های بابا بزرگته .. داشتم با خودم فکر می کردم که اگه همه فک و فامیلا بخوان بیان شاید دو هزار نفر هم بیشتر شن . احتمالا خبر ندارن . یا از این محیط دورن و خودشون یه جورایی سرشونو گرم می کنن . رفتم سر اون غش کردهه .. -پری جون موضوع چیه .. ببینم کسی دیده چه خبره ؟/؟ اون کیر کلفت خورده ؟/؟ همه اظهار بی اطلاعی می کردند .یه عده به متلک می گفتند نه چون کیر کلفت نخورده این جوری شده .  یه دور اونو بر گردوندم .. تا ببینم نکنه همچین کردن تو سوراخ کونش که جر خورده  غش کرده باشه . کونشو از دو طرف باز کرده و یه نگاهی به سوراخ کون و یه نگاه هم به کوسش انداختم .. -همه چی مرتبه یه خورده قوی هیکل بود ولی نه به اندازه منصوره . سینه های درشت و کون بر جسته ای داشت . یکی از زنا اومد جلو و گفت -آقا آریا اون بیکار داشت نگاهمون می کرد که یهو افتاد غش کرد .. پری جون داشت خودشو می کشت .. -بیچاره شدم .. -پری جون  اون که سکس نمی کرده بگیم زیر کیر مرده .. تازه هر کی میاد اینجا اول امضا میده که اگه حین عمل از بین رفت مقصر خودشه مثل عمل جراحی بیمارستان که از مریض و اگه قیم و کفیل هم داشته باشه از اونا  امضا گرفته میشه .. یه بار دیگه اونو بر گردوندم و این بار بر گشت سر جای اولش . -نفس می کشه .. کیرمو مالیدم به دهنش و دیدم لبش تکون می خوره .. همون کیرو گذاشتم جلو دماغش دیدم چه جور عین فرفره داره نفس می کشه و کیرمنو بو می کنه .. یعنی چه این از فیلمش بوده ؟/؟ تازه از کجا می دونسته که من به عنوان امدادگر مجلس میام سراغش ؟/؟ ... ادامه دارد . . نویسنده .. ایرانی 

مادر فداکار41

ادامه بده امیر . نمی خوام حتی یک کلمه از اون حرفایی رو که بین من و تو رد و بدل شده و چیزایی رو که دیدی و کارایی که کردی جا بمونه .. امیر من خوشم میومده ؟/؟ چه حالی داشتم .. -مامان سختمه حرفایی رو که می زدی بگم . آخه تو مامانمی . نمی خوام ازم ناراحت شی .. -اگه نگی ناراحت میشم . اگه باهام رو راست نباشی ناراحت میشم . المیرا کونشو بیشتر به دست امیر می چسبوند . کوسش خیس خیس شده بود . امیر هم به چاخان کردنهاش ادامه می داد .-مامان تو از حال رفته بودی . چهره ات شده بود عین چهره الان . همش می گفتی امیر کیرتو محکم تر بکوبون به ته کوسم . ارضام کن . من می خوام فقط مال تو باشم زیر کیر تو . فقط تو بهم حال بدی . نمی خوام کس دیگه ای با من باشه .. یهو خیلی به هیجان اومدی و افتادی سرم . رو کیر من نشستی هی بالا می رفتی و هی میومدی پایین تا تمامی طول کیر من بره تو کوست و برگرده .. امیر مخصوصا اصطلاح کیر و کوس رو تا می تونست تکرار می کرد تا مادرش رو به هیجان بیاره و اونو بر این باور داشته باشه که همچین خوابی بوده و طوری با اون و هوسش بازی کنه که نه تنها به فکر شوهر خاله اش نباشه بلکه خیلی راحت خودشو در اختیار پسرش قرار بده . -امیر ادامه بده نگو که خیلی زود از خواب پا شدی .-نه مامان تا  می تونستم باهات بودم . -حالا بازم به حرفای من می رسیم ولی راستشو بگو تو خودت چه احساسی داشتی .. -راستش اولش سختم بود ولی توی همون خواب یاد حرفای بابا افتادم و این که از بدن تو از اندام هوس انگیز تو که دل هر مردی رو می لرزونه خوشم اومده بود .. مامان منو ببخش خواب بود شیطون گولم زد . هوسه دیگه احساسات شیطانی و غریزی آدم موقع خواب خیلی کارا می کنه که به آدم عذاب وجدان دست میده . امیر دستشو نه تنها از رو کوس مادرش بر نداشته بود بلکه انگشتاشو طوری روی کوس می غلتوند که یه بند از بعضی از انگشتاشو تو کوس مادرش فرو کرده بود . -پسرم این غریزه در هر کسی وجود داره تو نمی خوای خودتو محکوم کنی . مگه تو با خاله الهام و عمه و خواهر و زن عمو و زن دایی ات طرف نشدی ؟/؟ -ولی حساب مامان فرق می کنه . -خب شاید یه حکمتی بوده که بابا خواب نمات کرده و بهت وصیت کرده -پس مامان میگی که تو به خاطر هوس زیاد قصد داشتی بری با یه غریبه باشی .. -عزیزم همه قسمتهای خواب که نمی تونه درست باشه .. -حالا به نظر تو وصیت بابا درسته ؟/؟ میشه بهش عمل کرد ؟/؟ امیر دستشو از رو کوس مامانش بر داشت -نههههههه امیرررررررر دستتو چرا بر داشتی . تازه داشت از این مدل ماساژخوشم میومد . -حالا یه ماساژبهتری بهت میدم . اگه بخوای اگه دوست داشته باشی . امیر خودشو به مادرش چسبوند . -اوووووههههههه نههههههه -آرررررررهههههه مامان ..-می خوای خوابی رو که دیدی تعبیرش کنی ؟/؟ آره عزیزم ؟/؟-نمی دونم مامان .. یا خوابو تعبیرش کنم یا به وصیت بابا عمل کنم .-این که هردوش یکی شد -توچی دوست داری مامان -هرچی رو که تو دوست داری و می پسندی .. پسر دستشو از پهلوها رسوند رو کوس مادرش و قسمت جلو بدنشو به کون المیرا چسبوند المیرا دیگه از حال رفته بود .. -مااااااماااااان چیکار کنم تو بگو .. با بوسه هاش مادرشو مست کرده بود . پشت گردن و از پهلو صورت و لبهاشو می بوسید . حتی دستای المیرا رو بالا می برد و زیر بغلشو می لیسید .. -مامان چیکار کنم .. کیرشو در راستای چاک کون مادرش قرار داده بود . داغی کیر با داغی طول کوس تماس داشت . امیر یه خورده سر کیرشو خم کرد تا یه تماسی با سوراخ ورودی پیدا کنه . -کیرشو در راستای کوس و چاک کون از پایین به بالا حرکت می داد -چیکار کنم .. چیکار کنم .. به وصیت بابا عمل کنم ؟/؟ کیرشو بیشتر به کوس چسبوند . المیرا قسمتی از تنه کیر امیر رو داخل کوسش احساس می کرد . که به صورت عرضی و از ته وارد شده بود و بیشتر هم نمی تونست بره . مگر این که امیر کیرشو به صورت افقی و مستقیم و از سر تو کوس مادرش فرو می کرد که تا ته بره -مامان چیکار کنم .. -امیر تو که می دونی من احترام زیادی برای بابات قائلم و با این که سالهاست که از فوتش می گذره هنوزم بهش وفادار موندم . نمی خوام روح اون خدا بیامرزی تو گور بلرزه و از من ناراضی باشه . می خوام ازم راضی باشه . به وجود تو افتخار کنه . من که دلم پیش مرد دیگه ای نبود و نمی خواستم با کس دیگه ای باشم . حالا به دلش افتاده . مرده هست و آگاه شده که پس از سالها ما رو خواب نما کرده . پس باید احترامشو نگه داشته باشیم . -مامان نگی که پسرت تو رو .. -نه... نهههههه المیرا می خواست بگه که بس کن امیر . این سکس و این هماغوشی و آمیزش که دیگه نیاز به خواب نما شدن نداشت . همین جوری هم حاضر بود خودشو تسلیم کنه .  امیر کیرشو به صورت صاف و در راستای افق قرار داد و سرشو به کوس مادرش چسبوند .. لبشو برد زیر گوش مادرش -چی میگی مامان .. یه تکونی به خودش داد و دوسانت از کیرشو کرد تو کوس المیرا .. -کشتی منو امیر .. چند بار بهت بگم .. با یه حرکت دیگه دو سانت دیگه هم فرستاد تو کوس مادرش .. المیرا داغ کرده بود .. یک آن المیرا یه حرکت  به خودش داد طوری که همین چند سانت کیری که تو کوسش بود بیرون نیاد بعد که خوب شتاب گرفته بود این بار کونشو محکم به طرف کیر امیر حرکت داد -آخخخخخخخ ماااااامااااان -بگیر امیر اینم بقیه وصیت بابات .. کیرامیر تا ته ته رفته بود تو کوس المیرا .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

به دادم برس شیطان 38

شریف  همچنان می لرزید . داشت پشیمون می شد از این که اومده اونجا .. -منیره منیره جان اگه این کبری بفهمه دمار از روز گارم در میاره -حاج آقا مگه ما همه نباید بر طبق اصول و موازین شرعی قدم بر داریم و در صورتی که پامونو از مرز دین کنار گذاشتیم خلاف کار و گناهکار محسوب میشیم ؟/؟ -چرا چرا .. صحیح می فر مایید -مگر غیر از اینه که  همسر صیغه ای داشتن از نظر شرعی حلاله و روز قیامت تمام کردار ها و اعمال آدم بر اساس موازین شرعی سنجیده میشه ؟/؟ -منیره جان هرچی احکام و قانون بود همه داره از یادم میره . اگه کبری یه موقع یه فتوایی صادر کنه و بخواد پدرمو در بیاره من باید عبا و عمامه امو بذارم زمین و به اسرائیل پناهنده شم -حاج آقا تو رو جون منیره راستشو بگو تا همین حالا چند بار رفتی اسرائیل ؟/؟ -در همین لحظه یه حرکاتی رو شنیدند . منیره و شریف هر دو تا شون انگشتشونو گذاشتند جلو دماغشون که یعنی هیس . کبری تعجب می کرد که منیره این وقت روز کجا می تونه باشه . یه چند تا عکس از این سیاستمدارای نون به نرخ روز خور که بچه ها از دیدنشون وحشت می کردند و حناشون دیگه رنگی نداشت به دیوار زد و عکسای نیمه سکسو بر داشت . دستگیره درحمومو فشرد . . شریف از یه طرف زرد کرده بود و از یه طرف دیگه سفید . تمام لباسای این دو نفر تو رختکن ولو شده بود . اونا موقع پناهنده شدن به حموم هر چی دور و برشون بود خالی کردند . شریف یکی یکی لباسا و پوشاک به زمین افتاده شو بر رسی کرد و دید که همه چی رو بر داشته .. نههههههه .. جورابشو جا گذاشته بود .. همین جوری پرتش کرده بود وسط پذیرایی . چه می دونست که زنش  بی هوا میاد اونجا . اونم به برکت کلیدی که منیره داده دستش . منیره هم واسه این که آب آخونده خشک نشه از اون طرف خودشو کشید پایین تا یه خورده واسه حاجی ساک بزنه .. خیلی کیرشو میک زد تا تونست یه خورده تیزش کنه . دل شریف مثل سیر و سرکه می جوشید و تازه هوس منیره گل کرده بود . شریفو به دیوار چسبوند و می خواست کاری کنه که کیر ملا بره تو کوس اون ولی به این صورت یه خورده از شکم آخوندمزاحمش می شد ولی شریف که حس کرده بود یه جورایی هوسش بر گشته خودشو پایین ترکشید وکیرشو فرو می کرد تو کوس منیره و کف پاشو رو به هوا به منیره نشون می داد که یعنی من جورابمو جا گذاشتم . زن در بند این مسائل نبود . شریف واسه این که سر و صدا نده خیلی بی صدا منیره رو می گایید واما کبری همچنان در حال  رتق و فتق امور و ظاهر سازی بود تا این که بوی عطر ملایمی رو شنید که براش خیلی آشنا بود . اونو به یاد شوهرش می انداخت . در حال راه رفتن تو پذیرایی بود که پاش خورد به جوراب .. این چقدر شبیه جوراب شریفه ؟/؟ چه بسیار از این جورابها .. اتفاقا جوراب شریف هم شست سمت چپش نخ نما شده بود .. یه لحظه ذهنش مشوش شد ولی شیطونو لعنت کرد و گفت به منیره و شریف هیشکدومشون نمیاد که اهل خیانت باشن .. ولی یه خورده همچین مشکوک شده بود که با صلوات همه چی رو حل کرد . چند تا نوار کاست مذهبی هم آورده بود که آدم اگه گوش می کرد یاد قبرستون و مرده ها و غروبای پنجشنبه آرامگاه می افتاد . منیره و شریف از در حمام فاصله گرفته و منیره به حاجی ترسو گفت کف حموم دراز بکشه تا اون بره روش . آخه این کبری معلوم نبود کی می خواد بره و سر و صداهایی که می داد مشخص بود که هنوز نرفته . منیره در حالی که رو کیر آخونده نشسته بود یه دستشوگذاشته بود جلو دهنش تا سر و صدا نکنه . ولی یه جورایی وجود کبری رو هر دو تا اثر گذاشته بود . کبری هم مدام با نوار کاست و سی دی آهنگ عوض می کرد و ترانه ها و سرود های مذهبی  رو بر رسی می کرد . چند تا عتیقه هم مربوط به ترانه های زمان جنگ از آهنگران در حال پخش شدن بود . منیره حالش داشت بهم می خورد و شریف مثل خر با شنیدن این آهنگها کیف می کرد . کبری دوست داشت جورابی رو که پیدا کرده بود ببره خونه و ته و توی قضیه رو در بیاره .. ولی اگه مال شریف نباشه ..حرص می خورد . اگه مال شوهرش نباشه . تازه باید اون دنیا هم جوابگو باشه . ذره ای این ور و اون ور کردن اجناس باز خواست داره نه اون نباید بی اجازه به مال مردم دست بزنه . شاید مال یه نفر دیگه باشه .. شایدم خود منیره مردونه هم می پوشه . با خودش گفت بهتره تمام دکور های شاد و رنگهای صورتی و نارنجی و قرمز و آبی آسمونی رو که در این دکور بندی ها وجود داره با تغییر وسایل یه جورایی محوش کنه . و بیشتر از رنگهای سبز سیر و مشکی که حال و هوای اسلامی داشته باشه استفاده کنه . یه رنگ سبز تند اگه رو رنگ سفید پذیرایی بخوره خیلی فضای معنوی خونه منیره رو سنگین تر و با جلا تر می کنه . لحظاتی بعد کبری از  پذیرایی خارج شد . دوست داشت منیره باشه و بیشتر باهاش مشورت کنه . نیم ساعت تمام در همان وضعیت موندند . می دونستند که کبری از اتاق خارج شده نمی دونستند کجاست . حاجی یک زنگ واسه زنش زد .. اون خونه بود .. نفسی به راحتی کشید -حاج خانوم من امروز و امشب چند جا مداحی دارم یه خورده دیر تر میام خونه . اینو گفت و این بار در حیاطو از داخل قفلش کرده و در پذیرایی رو هم همین طور و دوباره افتادن به جون هم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

کوروش بیدارشو

کوروش بیدارشو زیرا که ما خفته ایم . آن زمان که تو آسوده خفته بودی گذشت . آن زمان که ایران کنام شیران مهد دلیران می رفت تا  با بیداری فرزندانت دگرباره درفش کاویانی رابر قله همیشه سپید دماوند و بر ساحل خلیج همیشه پارس به اهتزاز در آورد گذشت . کوروش بیدار شو ما را از خواب گران بر خیزان .. به هر زبانی که می دانی که زبان تو , کلام تو کلام عشق است .. آنان که به تو دست دوستی دادند تو بر سرشان دست نوازش کشیدی آنان که از تو امان خواستند امانشان دادی و آنان که احساس کردند جز ستم یاور دیگری ندارند تو با  عدل و عطوفت خود به آنان نشان دادی که در سر زمین مقدس باید که زندگی کرد .. همچون یک انسان باید خندید .. باید که عشق ورزید و عاشقانه دست دوستیها را فشرد . هزاران هزار سال می گذرد از آن روزی که تو رفته ای و هزاران هزار آمده اند و رفته اند .. اما چرا تو جاودانه مانده ای .. چرا کوروش .. چرا این تویی که باید اسطوره گردی ؟/؟ مگر تصویر تو را هم در ماه دیده بودند ؟/؟ بیدار شو کوروش .. می دانم که می دانی بعد از تو چه بر سر این سر زمین آمده است . بیدار شو پارتها رفته اند .. مغولان رفته اند عربها رفته اند و عرب صفتان مانده اند . بیدار شو کوروش .. بیدار شو تا شیطان چشمان خود را ببندد بیدار شو تا شیطان همچنان  پیرامون خود بگردد و در جستجوی از دست رفته باشد . بگذار شیطان در آسمانی دیگر به دنبال ماهی دیگر باشد که شاید تصویر خیالی دیگری را درآن  ببیند . همچون معجزه مسیح .. همچون ید بیضای موسی .. زهی خیال باطل که دیگر این چاه سیاه را کسی نخواهد خواست .. کوروش بیدار شو! یک صدا تو را فریاد می زنیم تویی که انسان را به خاطر انسانیت خود دوست می داشتی و ملتت را به بیگانه نمی فروختی بیدارشو .. بیدارشو که خاک وطنت را آب خزرت را به بیگانه می فروشند و من جز تو هم دردی نمی یابم . کاش که به جای خضر از آب حیات جاودانه می نوشیدی تا امروز در کنار مان می بودی .. تا آن زمان که چاپلوسان , ساده دلان را بر این باور بدارند که تصویر تو را در ماه دیده اند آن ماه را از آسمان نیستی و فنا به زیر کشی و بر زمینش بپاشانی .. کوروش بیدار شو دلم گرفته افق همچنان خونین است . آسمان را هاله ای از غم گرفته .. هاله نور را نمی گویم . کوروش بیدارشو ببین که به جای تاج پر ابهت شاهی کلاه کاغذی برسر نهاده اند وردای ستم بردوش کشیده اند تا افعی های پنهان شده در زیر آن ردا را نبینیم . بیدارشو کوروش که زالو صفتان افسانه ات می خوانند تا بگویند عدالت و محبت و مردم دوستی همه پوچ است . بیدارشو ببین که فرزندانت چه خون دلها خورده اند تا ایران عزیزت را همچنان پایدار و استوار بدارند . بیدارشو ببین بت پرستان با آیین تو با دین خدا چه کرده اند . ببین که شیطان بزرگ چگونه از شیطان می گوید . ببین که شیطان چگونه فرزندان خود را قربانی می کند . بیدار شو کوروش ! ملت خفته را بیدار ساز . بیهوده خود را نفریبیم که بیداریم . که اگر بیدار می بودیم این چنین به خواب نمی رفتیم , این چنین درخواب نبودیم .  خلیج همیشه فارست را عرب می خوانند کرد اصیل آریایی ات رابیگانه می انگارند . هم کیشان من شیعه ومسلما نم را(اهل سنت را)چون کافران می پندارند  گویی که از دین و دنیایی دیگران آمده اند در حالی که اگر خلیفه دوم آنان نمی بود در این سرزمین نه اسلامی داشتیم و نه شیعه ای که امروز نعره کشان بر خود ببالیم که جان در سیطره ماست . حتی دلقکها چنین نقش بازی نمی کنند . کوروش با من بگو با یهودان چه کرده ای .. با ملتت چه کرده ای که امروز پس از هزاران سال دوست و دشمن همچنان به نیکی از تو یاد می کنند . ردا و عبای تو سایه عدل تو بود و عمامه تو تاج بخشندگی ات .. آن زمان که غارت ها بیداد می کرد و رحمی در وجود حاکمان نبود تو با قدرت و محبت خود بذر عشق را برایران عزیزمان افشاندی . هنوز عشق به تو در دلهای هر ایرانی آزادی نهفته است . بیدار شو کوروش ! زمان آسوده خفتن گذشته است . بیدار شو ایران به تو نیاز مند است . بیدار شو به آنانی که عشق را سر نیزه کرده بر سینه برادر فرو می برند بفهمان که عشق یعنی محبت یعنی دوستی یعنی که این سر زمین از آن همه ماست . ازآن هر ایرانی .. حتی اگر یک وجب خاک خدا باشد . به شیاطین روبه صفت بفهمان که خاک مقدس خود را توتیای چشمانمان خواهیم نمود و به بیگانه اش نخواهیم داد . با آب خلیج فارس غسل می نماییم و دشمن را از خاک مقدس خود می رانیم .. کوروش بیدار شو ببین که بیگانگان وطن سوز چگونه به زبان ما سخن می گویند . اما دلهاشان سنگی و سیاه گردیده .. به راستی شیطان چه می خواهد .. کوروش به من بگو شیطان چه می خواهد . مگر نمی داند که خداوند زندگی را قسمت کرده است . عشق را قسمت کرده است . نفس و خوشبختی را قسمت کرده است ؟/؟ مگر نمی داند که خورشید تنها برای من نمی درخشد ؟/؟ کوروش بیدارشو به یاریمان بشتاب . هنوز صدای شمشیر های عدالت را در آسمان ایران زمین می شنویم . به یاریمان بشتاب و نشان ده که قدرت از آن کسیست که قدرت را برای همگان می خواهد . نشان بده که با مهربانان به مهربانی رفتار نمودن گناه نمی باشد . و تو این را هزاران سال پیش نشان داده ای .. از همین روست که فریاد می زنم کوروش بیدار شو بیدار شو تا به یاری و رهبری تو پادشاه بزرگ سرود آزادی سر دهیم .. امروز در بیش از پنجاه کشور جهان بوی تو می آید . سر زمینهایی که از آن تو و ملتت بود و نام ایران بر اریکه آن دیار می درخشید . ببین که با ایرانت چه کرده اند . اما غافل از آن که این قلب یخی هنوز داغ و پر حرارت است . هنوز به عشق ایران می تپد . ایران عزیزت را ایران عزیزمان را همچوشمع و چون یخی آبش نموده اند و تو باید که بیدار شوی تا اهریمنان را در اشک شمع بسوزانیم و در میان سنگهای یخی مدفونشان سازیم . می خواهند که چشمان تو را بسته بدارند می خواهند که دیگر از اندیشه های پاک نگویی اما روح بلند تو را بر آسمان ایران زمین می بینم . هر آزاده ای که دلش برای ایران و ایرانی می تپد تو را می بیند . کوروش بیدارشو زیرا که ما خفته ایم . بیدارشو بیدارمان ساز . غارت کرده اند هرآنچه  را که برروی زمین و زیر زمین بود .. رحمی دروجودشان نیست . می پندارند که جاودانه خواهند زیست . خود را بر تر از تو می بینند . آن شیرهای بی یال و کوپال روبه صفت  حتی با خدا هم می جنگند تا نفس و سلطنتی جاودانه بیابند . چشمانشان کورگردیده .. ای کور دلان مگر گرد پیری را بر ظاهرتان نمی بینید ؟/؟ مگر نمی بینید که زمانه چگونه قامتهایتان را خم نموده ؟/؟ مگر نمی بینید که کودک سرزمین مقدس ما جوان پاک ایران زمین ما می خواهد که در این ملک برای خود و برای خاک مقدس نفس بکشد و بجنگد ؟/؟ حق زندگی از آن کسانیست که زندگی می کنند . کوروش بیدار شو گستاخان نفس فروش همچنان بیداد می کنند . بیدار شو تا دیگر بیدادی نباشد . بیدار شو تا  ما با چشمانی باز آسوده بخوابیم . کوروش بیدار شو تا صدای حق طلبی ما را بشنوند . بیدارشو تا یک صدا فریاد بزنیم که فردایی هم هست . بیدارشو. می دانم که بیداری .. می دانم آن زمان که فرند خلفت که در خفتنگاه تو فریا د بر آورد کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم تو پس از هزاران هزار سال آسوده خفتی تا دمی بیاسایی .. اما حاسدان نگذاشتند که که این مرغ تازه بال و پر گرفته پروازی کند . ایران عزیزمان را می گویم . بالش را شکستند . پرهایش را کندند . زخمیش کردند . اما قلبش هنوز زنده است .. چون دلهای ما هنوز به عشق وطن به عشق کوروش به میراث پر افتخارمان  می تپد . بیگانگان نتوانسته اند که ایرانمان را نابود سازند . قلب ایران در قلب ماست و قلب ما در دل ایران عزیز ما . دیگر وقت اشکها و لبخند ها نیست . دیگر زمان حیرت و حسرت ها نیست . اینک زمان آن است که یک دل و یک صدا فریاد بر آوریم کوروش ! رهبر بزرگ ! ولی خدا ! فقیه راستین ! آریایی بشردوست ! بیدارشو زیرا که ما خفته ایم .. بیدارشو ! زیرا که ما خفته ایم ... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

زن نامرئی 62

جلیله تودیگه برو به مهران جونت برس که دیگه پدر ما رو در آورده . یه طوری هم شور و هیجان نشون بده که متوجه شه که ما تو رو نگاییدیم . قبل از این که جلیله بره یه اشاره ای بهش کردم که متوجه شد باید چی به مهران بگه .. از این که من با این سه تا به زور و خلاف میلم سکس کردم . لبامو گذاشتم رو چند تا از انگشتام و بعد هم رو کوسش و این جوری یه بوس واسه کوسش فرستادم که یعنی بعدا با یه لز مشتی و جانانه از خجالتت در میام . جلیله رفت . جاسم هم یه گوشه ای افتاده بود و عماد هم با دوربین داشت از صحنه کوس دادن من فیلم می گرفت . معلوم نبود و نیست این یه تیکه سوراخ گوشتی و بد قیافه چی داره که مردا این قدر دارن خودشونو واسش هلاک می کنن . ولی خب سر و شکل کیر هم همچین خوشگل و خوش تیپ نیست . -عماد یه طوری ازش فیلم بگیر که وقتی توی بیابون و جایی اگه کنارمون نباشه بتونیم فیلمشو ببینیم و جق بزنیم . -زینال فکر نمی کنی اگه اونو با خودمون ببریم بهتر باشه .. این حرفو که زد مو بر تنم سیخ شد . عجب غلطی کرده بودم خودمو گرفتار کردم . کی می تونه توی بیابون زندگی کنه . می تونستم همین الان شر این چند نفرو کم کنم ولی باید کله گنده ها رو مینداختم توی دام . فعلا که باید از سکسم لذت می بردم . من که نمی تونم به خاطر آینده ای که معلوم نیست چی میشه از حال و حالم غفلت کنم . ولی من اگه نمی خواستم باهاشون برم به هیچ وجه نمی تونستن منو با خودشون ببرن . عماد که دور بینشو آورد از روبرو و هیکل منم عکس بگیره کیرشم کرد تو دهنم .-عماد کیرتو از دهن نازیلا بکش بیرون . این جوری که تو الان بیحال شدی دوربین از دستت میفته کارمون زار میشه ها . -زینال زینال ..این چیه فرو کردی تو کوسم . همش مال خودته ؟/؟ -پس قرار بود مال کی باشه .. ولی یه چیزی میگم خودتو نگیری هیکل ندیدم مثل هیکل تو که تا این حد سر حالم بیاره . -پس تا می تونی از این هیکل استفاده کن . نمی دونی چقدر سنگینم کردی زینال . سه تا مرد تو کوس و کونم خالی کردین هنوز نتونستین منو سر حالم کنین . اون وقت همش انتظار دارین که هر کاری که شما بگین من انجام بدم و سر به بیابون بذارم و باهاتون بیام . اسم خودتونم میذارین مرد . ؟/؟ یه خورده جدی و شوخی رو با هم قاطی کرده بودم . راستکی دیگه خیلی هوس داشتم و حس می کردم که باید یه چیزی ازم بریزه تا بتونم خودمو بگیرم و آروم شم . زینال به رگ غیرتش بر خورده بود . -نازیلا خودت خواستی . با دستای پهن و کلفت و بیابونی خودش یه فشاری به پهلوهام آورد و منو از جام بلند کرد .. -عماد بگیرش . عکس و فیلم با حالی میشه . منو رو هوا نیم خیز نگه داشت و خودش ایستاده بود و چه با حال و مردونه و با قدرت کیرشو محکم می زد به ته کوسم ودرش می آورد . این دیگه آخر عشق و حال بود . -زینال بکن منو همین جوری بکن .. تا منو ردیفم نکردی ولم نکن . نگو خسته شدی وکمرت درد گرفته .. کمر منم از هوس درد می کنه .. در حالی که منو محکم به خودش می فشرد صورتشو از پهلو به صورتم چسبوند و گفت زینال مرد میدونای سخته . تا فردا همین موقع هم اگه رو هوا بگامت خسته نمیشم -ببینیم و تعریف کنیم . حالا یه نیم ساعت رو بکن تا فردا رو پیشکش . -نازیلا خودتو بسپر به من . فکر نکن که به من فشار میاری . سنگینی خودتو بنداز رو من . فکر من نباش . .. زینال راست می گفت . اصلا خسته نمی شد . -اوووووففففف زینال اگه بدونی چقدر کیف داره -اگه با من بمونی و بیای همش از این کیف ها داره .. منم فقط به تو حال میدم .-نکنه تو هم مث مهران یه معشوقه دیگه داشته باشی . -نه نازیلا .. در همین لحظه جاسم که کف زمین افتاده بود و هنوز داشت با کیرش ور می رفت گفت -رفیق ما هم هستیما . ما همیشه با هم بودیم و سه شریکه . نامردی تو کارمون نبوده . هر چی که داشتیم با هم قسمت می کردیم و می خوردیم . حس کردم که زینال با این حرفا کمی شل شده و به این فکر افتاده که باید مرام مردونگی خودشو حفظ کنه . -هرچی نازیلا جون بگه -من یه تازه واردم آقایون . می خوام حال کنم با آدمای باحالی مثل شما . من در اختیار شمام . خوشم میاد مردی و مردونگی شما رو می بینم . ولی ظاهرا شما همش مرد سفرین . من سختمه . فکر کنم شما توی تهرون موندگار نیستین و همش در گردشین .. -باهامون بیا نمیذاریم بهت سخت بگذره . حس کردم با اونا بهتر به نتیجه می رسم . ولی راستش از مهران و جلیله بیشتر خوشم میومد ولی اگه با این سه نفر می رفتم سریع تر می تونستم به اون کله گنده ها برسم .. -زینال عزیزم این بحثارو ولش .. کمرم داره سنگین تر میشه . خیلی خوشم میاد . -بگو من چیکار کنم نازیلا .. -کیرتو از پایین بکوبون به بالای کوسم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

نقاب انتقام 26

نمی دونم چرا خشم عجیبی بر من غلبه کرده بود . یه حرص خاصی داشتم . شده بودم مثل عقده ای ها . کاش دست و پای جابر به جایی بسته می بود و لجش می گرفت از این که دارم زنشو میگام . اون وقت این به من لذت بیشتری می داد ولی این جوری که خودش راضی باشه .. نه .. نه .. سهراب اصلا ولش کن .. مقصر همه اینا خود سهاست . شایدم سمیر تا اون حد مقصر نباشه ولی با همه اینا دلم می خواست یه جوری حرف دلمو بزنم و احساسات خودمو نشون بدم .. -جابر خان بیا جلو جلوتر .. سرتو بگیر پایین الان با چند ضربه دیگه آب کیرمو تو کوس زنت سها جون خالی می کنم . اونو تونستم ارضاش کنم . سخته .. خیلی سخته که در سن شما بشه یه زن رو ار گاسم کرد .. زیاد کار می بره . مخصوصا یه زن جوون که کیر جوون می خواد و نیاز به مرد جوان و کاری و اهل حال داره .. با این حرفام سعی می کردم بهش نشون بدم که چقدر ضعف داره و کم و کاستیهاشو به رخش بکشم ولی انگاری اون از این حرفای من خوشش میومد . ازم تشکر می کرد و بی غیرت منتظر بود که بی صبرانه تو کوس زنش خالی کنم . کیرشو هم همچنان تو دستش نگه داشته بود . . از این که بخواد کیرشو به تن سها بماله یا رو بدن اون خیس کنه بدم میومد . حداقل نمی خواستم که جلو چشام از این کارا بکنه .  در حالی که زن سابقمو از پشت یغل زده داشتم آروم دم گوشش همچین چیزی رو که بهش حساسیت دارم بهش یاد آوری کردم .. خیلی آروم گفت عزیزم چند بار میگی من حواسم هست . حالا زود باش زود باش من دلم آبتو می خواد چقدر تشنه ام میذاری . هر لحظه که می گذره تشنه تر میشم . اگه الان نریزی  و طولش بدی ولت نمی کنم . کاری می کنم که تمام شیره وجودتو خالی کنی توی وجود من . با چند ضربه کیرم داغ شد . به همون سبک گذشته .. بازم دلم رفت به اونجا به اون لحظه ها به اون روزا به اون روزای خوب گذشته .. روزایی که فکر می کردم خوبه و از شیرین ترین روزای زندگی منه .. خدای من چرا من همون حس و حال همیشگی رو دارم . تازه من جایی بودم که خونه من نبود . خونه خاطره هام نبود . نمی دونم چرا سها این خونه رو تو قاسم آباد انتخاب کرده بود . حس می کردم اون خونه باید تحت نظر باشه .. مثلا مامورین فهمیدن که که سها و شوهرش دستشون تو قاچاقه .. دلم واسه خونه ام تنگ شده بود ..هر چند می دونستم  هر وقت برم اونجا بازم به یاد لحظه های مظلومیت و ساده دلی خودم میفتم . کیرم داغ شده بود . داغ داغ .. حرکت منی رو حس می کردم . سعی کردم برای لحظاتی جز به لذت به هیچی فکر نکنم . آب کیرم در حال ریخته شدن به کوس سها بود ولی دلم در حال خالی کردن اشکهاش . جابر سرشو پایین گرفته بود تا اون لحظه هایی رو ببینه که آب من از کوس زنش می زنه بیرون . کیرشو گرفته بود تو دستش .. وقتی اولین قطرات بر گشتی آب کیر از کوس زنشو دید جلق زدنو به اوج خودش رسوند -آهههههههه .. اووووووفففففف .. یه لحظه کف دستشو دیدم که از منی خودش پرشده . اون این جوری خودشو ارضا کرده بود . چندشم شد از این که اونو با این وضع دیدم . چقدر بد بختن بعضی ها .. سهای آشغال خودتو به کی و به چی فروختی ؟/؟ شاید هم از دواج این دو یه ازدواج مصلحتی بوده که با هم بهتر بتونن کار قاچاقو انجام بدن . شایدم سمیر با اونا همدست بوده .. نمی دونم . داشتم دیوونه می شدم . سها سرشو بر گردونده بود و لبامو می بوسید . -دوستت دارم سهراب .. من مال توام . فقط مال تو .. دوستت دارم . دوست دارم تو هم فقط مال من باشی .. -اگه یه روزی حس کنی که یکی دیگه ای هم هست که منو دوست داشته باشه اون وقت تو چیکار می کنی ؟/؟ -با همین دستای خودم خفه اش می کنم . می کشمش .. سهراب طوری می کشمش که هیشکی نفهمه چه جوری مرده . حتی تو .. یه خورده ترسیدم .. من که با بهشته هنوز اون جوری نشدم . ولی سهراب با این حرفا میدونو خالی نکن .. خالی نکن . اون هیچ غلطی نمی تونه بکنه .. من که با کسی دوست نیستم . چه بهشته و چه هر کس دیگه ای اگه یه موقعی تو زندگی من پیدا شه اون هیچ غلطی نمی تونه بکنه . تازه من که از همه زنای دنیا دیگه بدم میاد و فکر نمی کنم دوباره بتونم عاشق شم . دوست داشتم بر گردم خونه .. -سهراب امشبو پیش من بخواب . باور کن دیگه کارت ندارم . -یه نگاهی به جابر انداختم و گفت سختت نباشه به اون میگم بره اگه سختته .. اون چون تازه جریانو فهمیده بود دلش می خواست واسه یه بار هم شده کوس دادن منو ببینه و حال کنه .. دیگه این جوری نیست که هر وقت من و تو با هم بخواهیم حال کنیم اون حضور داشته باشه .. جابر رفت و من و سها در آغوش هم به خوابی عمیق فرو رفتیم . هر چند ساعت در میون از خواب پا می شدم به چهره خفته سهای خفته نگاه می کردم . وقتی خواب بود اصلا نمی شد فهمید که شیطان پشت این چهره مخفی شده .. به راستی در این دنیای کثیف ما چه چیزی می تونه پایه های عشقو محکم کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر