ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مربی عملی من

با سلام به همگی دوستان عزیزم و تبریک به همه عاشقان بخاطر امروز که روزشونه اول یک معذرت خواهی کنم بخاطر غیبتم که بنا به دلایلی( اخطار نیروی انتظامی نت مبنی بر آپ نکردن و حذف وبم که به ایمیلم فرستاده بودن و من اون اخطار رو برای اعضا محترم فرستادم تا علت آپ نکردم رو بدونند) نتونستم داستان بذارم و بعضی از دوستان شاکی شدن و حق هم دارن شرمنده ام.یک توضیح هم درمورد داستان زیر بدم و اون اینکه داستان زیبای زیر و دیگر داستانهاییکه با نام نویسنده ایرانی براتون میذارم نوشته دوست عزیزی است که منو لایق دونسته و داستانهای بسیار زیباش رو برام ارسال کرده و من هم با کمال افتخار اونها رو براتون میذارم تا از خوندنش لذت ببرید.شاد باشید.با تشکر امـیر سـکـسـس
هنوز سیزده سالم نشده بود تنها فرزند خانواده بودم.اونم پس ازکلی نذر و نیاز خدا منو به پدر و مادرم داد.آنزمان پدرم محمد 40 ساله مادرم میترا 35 ساله و من اسماعیل خان تقریبا 13ساله بودم که تازه میخواستم به دبیرستان بروم.پدرم معلم و مادرم خیاط خانگی بود.بنده یکی یدونه رو خیلی در تنگنا میگذاشتند اگه چند دقیقه ای بیرون میرفتم تا با دوستام بازی کنم دنبالم میومدن و از این بابت پیش دوستام خجالت میکشیدم.ما در یکی از خونه های متوسط شهر تهران که نزدیک پارک شهر بود زندگی میکردیم.دو تا کوچه اون ورتر خونه عمو اینام بود.عمو جانم حسن آقا 50 ساله بود یه اتوبوس ازخودش داشت که بین تهران - بندرعباس کارمیکرد و اگه خیلی هنرمیکرد میتونست هفته ای 3 روز خونه باشه که دو روزش همیشه خواب بود.اوناهم یه پسر داشتند به اسم قاسم که خیلی با ایمان بود.از ریخت و قیافه خودم بگویم که معلوم نبود به کدوم یک از آبا و اجداد خودم رفتم که اینقدر خوش تیپ دراومدم.موهایم پرکلاغی پر چشمانم آبی ملایم و صورتم سرخ و سفید بود.مادرم هر چند میگفت تو چشم آبی هستی و کسی نمیتواند به چشم آبیها نظر بزند اما با اینحال دلش طاقت نمیگرفت و یه نعل آبی ضد چشم زخم بمن آویزون میکرد که من هر وقت سرشو دور میدیدم در میاوردم.همه از ترکیب موهای سرم با چشمانم تعجب میکردند انگار که سیاه مو چشم آبی نمیشه از نظر اطلاعات سکسی و رابطه با دخترها یک ببو گلابی تمام عیار بودم.در رابطه با دخترها خیلی خجاتی بوده اعتماد بنفس نداشتم.از خانواده ام هم حساب میبردم در رابطه با مسائل زناشویی فکر میکردم که زنها با کون دادن حامله میشوند.کوس را برای ادرار میدانستم و تنها راه بیرون آمدن بچه را شکم.زیباترین دخترای محل از خداشون بود که با من دوست شن من امل به یک زشت آنها هم قانع بودم عاقبت یکروز یکی از دوستان بمن گفت تو که از استارت کار میترسی چرا اول بهش نامه نمیدی؟؟/؟؟ منم شیر یا خطی یه نفر و نشون کردم و یه چیزایی نوشتم که خودم هم نمیفهمیدم چیه.نامه را به همان دوستم دادم او ان را به دوست دخترش داد و دوست دخترش آن را به نشون کرده من داد.از بعدازظهر که نامه بمقصد رسیده بود تا شب از هیجان نمیدانستم چکار کنم.راستی فردا جوابم را چه خواهد داد؟؟/؟؟ البته جوابش را همان شب گرفتم ساعت 9 یکی از شبهای تابستان بود.زنگ دو سه دقیقه صدا میکرد.با لگد داشتند در را از جا در میاوردند.پدر و مادرم هر دو بسمت در رفتند و بازش کردن.من از پشت پنجره همه چی رو میدیدم.یک مرد گردن کلفت سبیل چخماقی با یک زن چادری بد قیافه پشت در بودند.نامه مرا همچین هوا داده بودند که انگار سند جنایت امریکاست.- پسرت خجالت نمیکشه این نامه ها رو برای دخترم مینویسه بگو بیاد بیرون تا جرش بدم.پدرم گفت اول بذارین نامه رو ببینم.متوجه جریان شد ولی به دروغ گفت که خانه نیستم.- عوضی حالا بمن دروغ میگی و پس از گفتن این جمله سیلی محکمی بصورت پدرم زد که به زحمت جلوی به زمین افتادنش را گرفت بخاطر پدرم بیرون امدم آقا ببخشید آمد طرف من تا مرا بزند.مادرم خود را بین من و او انداخت.- اگه جرات داری دست رو زن جماعت بلند کن.ناگهان در این لحظه اتفاق عجیبی افتاد زن بد قیافه بعد از دیدن من گل از گلش شکفت و گفت غلام ولش کن بعد به مادرم اشاره کرد و گفت خانم ما نمیخوایم آبرومون توی محل بره جوونن و همدیگه رو دوست دارن یک صیغه محرمیت میخونیم یه محکم کاریهایی میکنیم بعد که کمی بزرگتر شدن عقدشون میکنیم.غلام زن ذلیل هم حرف زنش را تایید کرد پدر و مادرم جوش آوردند و به هر حال با عذرخواهی های من آنشب غائله ختم به خیر شد.اصلا ازت انتظار نداشتیم تو دهنت بوی شیر میده چه وقت اینکاراست اینا گردن افتاده ان یه وقتی اگه دختر مردم رو حامله میکردی چی میشد؟/؟ قرار شد مرا مدتی نزد پسر عمویم قاسم خان بفرستند تا از ایمانش مستفیض شوم.ماموریت قاسم خان از فردا شب شروع میشد حوصله اش را نداشتم.صبح زود باید برای عبادت بیدارم میکرد در هر حال اولین شبی بود که باید برای آموزش پاکدامنی و دوری از گناه به خانه عمو جان میرفتم.قاسم بمن میگفت که صبح بیدارم میکند و من و قاسم و مادرش سرگرم شام خودن بودیم که عمو جان سر رسید.- مرد تو هنوز نرفتی ؟/؟ نه شاگردم نیومد مریض شد کمکم هست ولی یه وردس میخوام.قاسم که احترام به پدر را واجب میدانست با پدر جانش رفت من هم میخواستم به خانه بروم که عظمت خانم چهل ساله که سینه های برجسته و کون بزرگ و صورتی سفید و تپل داشت بمن گفت کجا بری اینوقت شب فردا من خودم میرسونمت.رختخواب منو پایین تختش گذاشت و خودش روی تخت دراز کشید.- نمیترسی که؟/؟ نه زن عمو مگه بچه ام.- ببخش من تنم درد میکنه نمیتونم روی زمین بخوابم من به اتاقی دیگر رفته و دوساعتی تلویزیون دیدم اونموقع ماهواره و کامپیوتر و از این چیزها نبود تازه ویدیو داشت مد میشد پس از آنکه به اتاق خواب برگشتم شوکه شدم.واااااااااای شمد از روی زن عمو کنار رفته بود و کون برجسته اش در زیر نور کم رنگ و قرمز شب خوابی خود نمایی میکرد.کرست بزرگش هم که امروزه به آن سوتین میگویند مشخص شده بود.من فقط عاشق کون بودم.دستیابی به آن برایم رویایی شده بود.- بابا بده این زن عموته نباید بهش نظر بد داشته باشی.بر روی تشک دراز کشیده و کیرم را همان لحظات که به کون زن عمو نگاه میکردم به زمین میسابیدم.خدای من آبم اومد شلوار قاسم کثیف شد اگه زن عمو ببینه چی میگه ؟/؟ فوری رفتم کنار جا لباسی و سریع پیژامه ای که روش لکه ننگ بود رو آویزون کردم طوریکه قسمت لکش در معرض دید نباشد.شورت که مال خودم بود خیالم نبود از بخت بد من پیژامه دیگری که نصیبم شد مال عمو جان بود.عمو حسن از من کوتاهتر بود شلوارشو که پوشیدم دیدم یه وجب از مچ پام بالاتر اومده چاره ای نبود.رفتم کپه مرگمو بذارم که جل الخالق این شیطان لعنتی نذاشت بقیه شمد هم از تن عظمت خانم و کون عظمت کنار رفته بود.کیرم دوباره بیست سانتی شد شلوار را پایین کشیده و شروع کردم به جلق زدن که چشمتان روز بد نبیند زن عمو سرش را ناگهان برگرداند و بمن مجال نداد سنگر بگیرم.- تو زندگی منو نجس کردی آدم توی خونه خودش راحت نمیتونه بخوابه ؟؟/؟؟ اون از کار دیروزت اینم از امروز.از جا بلند شد برق را روشن کرد.من از ترس شلوارم را هم یادم رفت بالا بکشم.- اون چیه اینقد بهش مینازی خر هم داره اگه مامانت بفهمه چه حالی میشه؟/؟- نه زن عمو غلط کردم گوه خوردم به مامان چیزی نگو تو رو خدا به مامان نگو من الان میرم.- خر شدی روز روشن نمیتونی تنها بری خیابون الان این نصفه شبی میخوای بری ؟؟/؟؟ معلم تعلیمات دینی تو دو سه روز دیگه برمیگرده تا اون بیاد من کاراشوانجام میدم آخه باید یه جوابی به این میترا و ممد آقا بدم چی بگم؟/؟ بگم پسر ناز نازیشون اومد خود و دید زد و جلق زد و رفت همین ؟/؟ تازه حریف عموت نمیشم که خیلی دوستت داره.خودم یجوری آدمت میکنم که دیگه دخترای مردم نتونن گولت بزنن تو چشم و گوش بسته ای اما من کاری میکنم که تو حواست جفت باشه وقت هم زیاد دارم فقط نباید از این آموزش با کسی صحبت کنی.عظمت خیلی خوشگل و هوس انگیز بود با وجود داشتن کون بزرگ و سینه هایی درشت پاهایی کشیده کمری موزون و شکمی بدون چربی اضافه داشت در صورتش هم از لک و چروک خبری نبود.همین ویژگیها حداقل او را 10 سال جوانتر نشان میداد.- خیلی چیزها باید یاد بگیری و کار خیلی سختیه اما بمن میگن عظمت.بعد در حالیکه با دست راستش به سر و سینه و پایین تنه اش اشاره میکرد میگفت مادرت میگه که تو هنوز بچه ای و هیچی درمورد اینها نمیدونی و خیلی راحت میتونن فریبت بدهند دلم برای زن بیچاره میسوزه مثل من همین یه دونه رو داره ولی من کمکش میکنم کاری میکنم که نظرش عوض بشه روبرو و پشت بمن ایستاد سرم داد زد بند کرستمو باز کن.راستش نمیدونستم باید چیکار کنم ؟؟/؟؟ دو طرف کرست از کناره های کمر را گرفته و میخواستم از بالای سر زن عمو درش بیاورم.- هالو مگه داری بولوز درمیاری اون پشت سگگ داره در دو جهت مخالف بازش کن.خیس عرق شده بودم خوشبختانه پس از دو دقیقه موفق شدم.- شورتو که بلدی در بیاری اگه نه بهت یاد بدم بعد از در آوردن پیژامه ام شورتم را هم برایم پایین کشید.انگا مادر میخواهد بچه اش را حمام کند من هم شورتش را پایین کشیدم.- زیر پیرهنتم در بیار درست نیست که من لخت لخت باشم و تو یه چیزی تنت باشه.ترس برم داشته بود البته هوس شدیدی هم داشتم تنها عامل دلگرمی من کون بزرگ و سفید و قلمبه اش بود.حواست باشه موقع عشقبازی با یه دختر چیکار باید بکنی منکه فقط سکس را در کون کردن میدیدم پرسیدم عشقبازی چیه ؟/؟ عجله نکن بهت یاد میدم ولی مثل اینکه خودش بیشتر عجله داشت.فرض کن من یک دخترم و میخوای باهاش عشقبازی کنی بیا اول موهامو نوازش کن موهای سیاه و بلندش تا نزدیکیهای باسنش میرسید.مثل اینکه چیزی را فراموش کرده بود.یه دقیقه صبر کن الان برمیگردم معلوم نبود میخواد چیکار کنه بعد از چند دقیقه برگشت با ارایش خفیفی که زیبایی او را دو چندان میکرد ادکلن هم زده بود ظاهرا قسمت باسن و زیر شکمش را هم شسته بود چون از آن کمی آب چکه میکرد.در وضعیت قبلی قرار گرفتیم روبروی هم و من سوار بر او موهایش را نوازش کردم.- سر که نمیشوری با احساس تر و ملایم تر.حرف خانم معلم را گوش کردم.- حالا نرمه گوشامو میک بزن و با نوک زبونت باهاش بازی کن.- زیر گردنمو آروم بمال بعد دستتو دور کمرم حلقه کن و بعدش هم لبامو ببوس به بوسیدن که رسیدم دیگه حسابی بیحال شده بودم نمیدونم این لذت بود یا شکنجه کیر 20 سانتی ام که ضخامتش کم کم پانزده سانت میشد در حال ترکیدن بود رگهایش آنچنان متورم شده بودند که راحت میشد به آن سرم وصل کرد.قسمت بوسه طولانی شده بود.دستم بطور اتوماتیک کمرش را نوازش میکرد.کمر و موهای لختش را با هم.صدای آه ه ه ه و ناله اش بلند شده بود.میدونی چیه وقتی دوست دخترت رو هوس بیاری اینجوری آه و ناله میکنه حواست باشه حالا کمی پایین تر میریم این دو تا سینه ها رو که میبینی اینا هم دو تا نوکاش فعلا کمی برجسته شده اینهم از نشونه های شهوتی شدنه بیا آروم با لذت انگار که داری شکلات میخوری میکش بزن.اینکار را هم با هر دوطرف انجام دادم نوک سینه ها سفت تر و تیزتر شدند خدایا تا کی صبر کنم کی به سر منزل مقصود یعنی کووووووووون میرسیم همینجوری زیر سینه هامو ببوس تا پایین رسیدیم به شاشگاه اینجا رو با زبون بلیس و با جفت لبات میک بزن میتونی از دندونات هم کمک بگیری بشرطیکه گاز نگیری چون اگه باعث درد و سوزش یک نواخت و مداوم بشی از میزان هوس کم میشه.چندشم شد همه درسهارو باید امشب بدی ؟/؟ وقت نداریم تو مگه حرف حساب حالیت نیست دو روز دیگه که فامیلات برگردن اونا چه برداشتی میکنن تشخیص نمیدن که من از روی دلسوزی دارم این کارو میکنم پایش را باز کرد و محوطه ای را نشان داد که شبیه خربزه مشهدی بود که از وسط نصفش کرده باشند یا توت فرنگی البته خیلی خیلی کوچکتر از خربزه مشهد و کم بزرگتر از توت فرنگی.- میدونم چت شده به این ناحیه میگن کوووووووووووس اینجا فقط محل ادرار و ارتباط با مثانه نیست.همینطور با انگشت هم اشاره میکرد این ناحیه ای که کیرررررررر توش میره با رحم ارتباط داره آب سفید یا شیره ای اگه آب منی یا کیر از این ناحیه به رحم یا تخمدان زن میرسه و معمولا موقع تخمک گذاری که سه روز در ماهه و در بیش از نود درصد زنان این سه روز روزهای 8و9 10از21روز پاکیه واگه در اینموقع آمیزشی صورت بگیره و آب کیر یا منی به تخمک برسه معمولا زن حامله میشه.فرق بین دوشیزه و زن هم اینه که در چند سانتی متری اول این راه یک پرده حلقوی به نام بکارت وجود داره تو باید خیلی مواظب باشی اگه بخوای کیرت رو توی کوس یه دختر بکنی و حالیت نباشه و از 5 سانت ردش کنی پرده پاره میشه خون کم یا زیاد میاد که بسته به آدمش داره اونوقت مجبوری بگیریش چون در جامعه ما به این مسئله اهمیت خواصی میدهند و کمتر کسی حاضر میشه که با چنین زن یا دختری که دیگه دختر نیست ازدواج کنه براهمین بیشتر پسرا دوست دارن با زنهای مطلقه دوست شن یا زنهای شوهردا یا به هرصورت بیوه که البته رابطه با زنهای شوهردار گناه خیلی بزرگیه البته این دسته از زنها چون عبور آزاد دارن لذت بیشتری میدن.- زن عمو دارید بمن درس زیست شناسی میدید؟؟/؟؟.- کارتو شروع کن همونجوریکه گفتم بخورش و حرف زیادی هم نزن.شروع کردم به کوس لیسی اولش با شکنجه همراه بود فکر میکردم که دارم کله پاچه ای را که هرگز نخورده بودم میخورم باز هم آه ه ه ه کشیدنهایش شروع شد.بعدهم تبدیل به صداهایی شد که فکر میکردم در حال زایمان است.نمیدانم چرا محوطه کوس خیس و چسبناک شده بود؟؟/؟؟.- دارید شاش میکنید.اوه پسرم منو ببخش تقصیر خانم معلمته که توضیح بیشتری نداد.- از ابتدای هوس زن ترشحاتی از این ناحیه خارج میشه که نشان دهنده تمایل زن برای ادامه سکسه و مرد باید هر طور شده با تحریک زیاد زن رو راضی کنه و اون یه قلقلک مخصوصیه که معمولا همراه با اون آب گرمی از ناحیه تناسلی درونی و بعد بیرونی زن خارج میشه بعضی زنها با کوس لیسی هم راضی میشن البته دلیل نمیشه که کیر نخوان بعضیها را هم باید اینقدر با کیربکنی تا آبشون بیاد و اینوهم اضافه کنم اگه خودتو نگیری که لذت نهایی که زن میبره حداقل 5 و حداکثر9برابرلذتیه که مرد میبره پس حواست باشه که زن یا دختری روکه چسبیدی به این راحتی ول نکنی که اگه راضیش نکنی ممکنه بره به یکی دیگه کوس بده حتی خیلی از زناهای شوهر دار چون کوسشون نیاز داره میرن دوست پسر میگیرن چون کیرهای تازه تر و باحالتر دارن و شوق و اشتیاقشون بیشتره و بیشتر قدر کوسو میدونن.- زن عمو در مورد کون و سوراخ کون پس کی توضیح میدی ؟/؟- تو که منو کشتی از بس کون کون کردی یوقت خیال بد بسرت نزنه تمام کارای من از سر دلسوزی و علاقه ایه که مثل پسرخودم بهت دارم چاقو که هیچوقت دسته خودشو نمیبره میبره؟؟/؟؟-بعد به حالت سگی یا دو زانو و یا 90درجه نشست کون سفت و سپید و گوشت آلود و شکیل و هوس انگیزش روبروی صورتم قرار داشت چه سوراخ کون تنگی داشت بی طاقت شده بودم به جلق زدن هم راضی بودم ولی هم میترسیدم هم خجالت میکشیدم با انگشتش بقسمت بیرونی مقعدش اشاره کرد تو که خودت میدونی اینجا محل دفع مدفوعه و باید همیشه تمیز نگهش داشت چون محل ورود خیلی کیپ تر از محل ورود کوسه در مردها لذت زیادی ایجاد میکنه زنها هم نه اینکه بدشون بیاد اما اگه کیر کلفت باشه ممکنه این ناحیه زخم بشه درد بگیره مواردی که نمیشه از راه کوس کاری کرد یعنی هفت روز در ماه که بعلت فعل و انفعالات داخلی رحم و..خونریزی نمیشه آمیزش کرد این راه بد نیست ولی توصیه نمیشه البته اگه زن عاشق مرد باشه و با تمام وجود دوستش داشته باشه ممکنه از کون دادن کیف کنه و البته این میتونه یک مکمل خوب هم برای سکس باشه به اینصورت که هنگام خوردن یا کردن کوس اگه با انگشتات با مخرج یعنی همان سوراخ کون ور بری و بازی کنی هوس زن زیادتر میشه و چند قدم به ارضای نهایی نزدیک تر میشه.بی اختیار انگشتم را به سوراخ کون زن عمو مالیدم با دست چپم موها و کمرش را نوازش میدادم و با لب و زبان و دندانم دوقاچ کونش را میک میزدم کیر کلفت و درازم را هم به ران چپش میسابیدم من کون میخواستم کوووووووووون.هر دو باهم ناله میکردیم چرا بمن رحمی نمیکند خیانت به عمو گنا گاییدن زن شوهردار اینها برایم معنا نداشت کیرم هنوز آمیزشی نداشت و این پدر و مادری که من میشناختم تا ده پانزده سال دیگر برایم زن درست کن نبودند.این چه جور درس دادنیه این که منو کشت ناگهان زن عمو یک دور چرخید و بمن گفت من امشب برای تعلیم تو هرکاری کردم حتی خودمو هوسی کردم تا توعملا متوجه حساسیت کار بشی سعی میکنم که این درس برایت درس شیرینی باشه که تاعمر داری از یادت نره و راست هم میگفت.- اگه کیرت کلفت باشه میتونه خیلی از نقاط ضعفتو موقع عشقبازی پوشش بده.من امشب ازت انتظاری ندارم فقط میخوام ببین میتونی یه مقدار از درسا رو پیاده کنی من کمکت میکنم میدونم کون دوست داری ولی اگه لذت کوسو بچشی دیگه اینقدر کون کون نمیکنی من الان کاری میکنم که نه سیخ بسوزه نه کباب.دستور داد که طاقباز به روی تخت دراز بکشم طوری خود را روی من سوار کرد که پشتش کون و کمرش روبروی من قرار داشتند.کیرم را با دست چپش گرفت و آن را به کوسش هدایت کرد.احساس کردم سوختم فکر کردم کیرم آب شده.- حال اکونم می بینی کوسم میکنی چطوره ؟؟؟؟/؟؟؟؟.من در عالم خودم بودم بی حس شده بودم همان بیست ثانیه اول آبم اومد و از راه کوس کمی بر روی تخت برگشت کرد اشکال نداره خالی کن کیرت بزرگه مسئله ای نیست.چهار پنج سانتی کیرم کوچکتر شده بود اما مقاومتم بیشتر شد دقایقی بعد همان هوس قبل را داشتم ولی میتوانستم خودم را نگه دارم تا عظمت جان به ارگاسم برسد کیرم دوباره به حداکثر شقیت رسیده بود لذت وصف ناپذیری را در تمام سطوحش احساس میکردم بنظر میرسیدعظمت کمی خسته شده باشد بیچاره برای آموزش من هرکاری میکرد از او خواهش کرم صاف و دمرو یعنی بروی شکم بخوابد که باز بتوانم کون خوشگلش را ببینم اینکار را انجام داد و من هم افتادم روی او کاملا منطبق شده بودم پی در پی کیررررررم را به کوووووووووووسش فرو میکردم و در میاوردم همچنان چرب و پر از مایه و مایع هوس زن عمو جان بود بیچاره برای تعلیم من چه ضجری میکشید من باید بهش ثابت میکردم که تعلیماتش بی نتیجه نبوده است با آنکه کولر روشن بود ولی کمی عرق کرده بودم چه جیغهایی که نمیکشید.خود را کمی نیم خیز کردم اما کیرم همینطور به حرکات رفت و برگشتی خود در کوس ادامه میداد و من از زیر به سینه های عظمت چنگ میانداختم شانه ها و کمرش را ماساژ میدادم گردن و نرمه گوشش را می بوسیدم و میک میزدم با نوک زبانم با داخل سوراخ گوشش بازی میکردم خدا رو شکر از شاگردش راضی بود.دوستت دارم ادامه بده چقدر خوب کارتو بلدی چه زود داری یاد میگیری همینجوی همینجوری بکنننننننننن بکنننننننننن ادامه بددددددددده.ولم نکنننننننننن.نزدیکهاااااااااااا.آه ه ه ه ه.پس از آه ممتد و سکوتش فهمیدم که بازهم سبک شده است اما کمر من سنگین شده بود همینطور بحالت سگی تا ته کوسش فرو میکردم و در میاوردم و اینکار را با شدت هر چه تمامتر انجام میدادم وقتی کیررررررررررم به تهههههههه کووووووووووس میرسید دو طرف کشاله رانم به دوقاچ کونش و قسمت زیر شکم و بالای کیرم بقسمت بالای کون او که دو سه سانت بیشتر با مخرج فاصله نداشت برخورد میکرد که بی اندازه لذت بخش بود.لحظاتی بعد تمام وجودم بار دیگر سست شد و بی اراده چشمانم بسته شدند و در آرامشی توصیف نشدنی بار دیگر آب کیرم درون کوسش خالی شد.با آنکه بیحس و بیحال بود داشت حرف میزد عجب معلم با مسئولیتی.- با انگشتش به دو طرف برآمدگیها و برجستگیهای دوطرف و نوک کوسش اشاره میکرد و میگفت مثل اینکه درمورد چوچوله توضیح زیادی بهت ندادم.اینها حساس ترین نقاط کوس هستند.چوچوله رو باید با انگشت مالوند با زبون لیس زد با دندون میک زد مثل آدمهای مست حرف میزد معلوم بود خیلی توعالم تدریس رفته.- راستی برات سک نزدم ساک زدن یعنی خوردن کیر میک زدن و لیسیدن کیر مردها خیلی خوششون میاد سریعتر از هر علت دیگه ای کیرشونو بلند میکنه یخورده صبر کن من کیرتو ساک میزنم از اینکه بتونم هوست بیارم و خوشحالت کنم خوشحال میشم این حرفها رو زد و توی بغل من آروم گرفت و خوابید.درحالیکه من کیرم لای پایش و دستم روی کونش بود یکی دوساعتی را در آغوش هم خوابیدیم من کمی زودتر بیدار شدم روم باز شده بود سرمو کردم لای کونش با کف دستم کوسشو مالوندم با نوک زبونم سوراخ کونشو لیس زدم دیگه بیدارشده بود.رویش را بطرف من کرد کیرم را دردست گرفت و به دهان فرو برد به زحمت نصف آن تا اول گلوش میرسید.چه کیفی داشت فکر میکردم در دنیای لذت و آرامش پرواز میکنم جلوی خودمو نتونستم بگیرم آب کیرم خیلی روان و بی مکث به دهان عظمت خوشگلم ریخته شد.حالا که آبو تا ته خالی کردمو کمرم سبک شد خجالت کشیدم و ترسیدم اما دیدم که زن عمو با چه لذتی حتی یک قطره از آب را حرام نکرد و همه را نوش جان کرد حتی پس از خالی شدن تا دو دقیقه همچنان کیرم را میک میزد تا باقیمانده آب چسبناکشو بخوره.- ببخش زن عمو دست خودم نبود.- چی رو ببخشم اسی جون من حالیمه زن باید مرد رو راضی کنه.مرد باید زنو راضی کنه.- پس بمن امتیاز منف نمیدی.- آخه واسه چی ؟/؟ فقط یادت باشه از میک زدن کوس و چوچوله ام طفره نری من دیگه نباید به تو بگم تازه میخوام یه تشویقی هم به تو بدم چون پسر خوبی بودی درساتو خوب یاد گرفتی اجازه داری کونمو بکنی از این به بعد هر موقع ازت راضی باشم و درساتو خوب جواب بدی یه سرویس کون جایزه ات.- اووووووخ جووووووون.با خود گفتم من بخاطر این جایزه حاضرم تا اون سر دنیا برم حالا که اینطور شد حاضرم ساعتها کوسشو بخورم و بلیسم و بکنم و ماساژش بدم و با همه جاش ور برم تا به این جایزه برسم با شنیدن این حرف 5 دقیقه تمام داشتم قسمت کون و سوراخشوغرق بوسه میکردم.- خب حالا بسه دیگه بذار یخورده آروم بگیریم وقت زیاده فقط اگه دوست داری این درسا ادامه داشته باشه جز حرف من به حرف هیشکی دیگه توجه نکن.دیگه حالیم نبود چی میگه.افکار و تخیلات من پرشده بود از تصویر کون و سوراخ کون زن عمو.همچین احساسی داشتم که انگار تا دقایقی دیگر دروازه های بهشت برویم گشوده میشود.خانه حمام درست و حسابی نداشت که بصضی کلاسها را به انجا انتقال دهیم خیلی تنگ بود و بزحمت یکنفر توش جا میشد که البته عظمت جان با یه دستور عمو جان را مجبور کرد که ولخرجی کند و حمام را وسیعتر و مجهز تر نماید که البته اینکار یکی دوماه بعدش یعنی وقتی که مدرسه ها باز شد انجام شد. البته زن عمو نگفت که بخاطر وسعت بخشیدن به کلاس درس میخواد حمومو بزرگتر کنه.در هر حال اول زن عمو به حمام رفت و بعدا من بار دیگر دو تایی رو تخت بودیم.- این من و این هم کون من و سوراخش ببینم تو که اینقدر کون کون میگی حریفش میشی ؟/؟ ببینم چند مرده حلاجی میتونی منو روسفید کنی ؟/؟ امان ندادم انگشت میانی دست راستم را به کوسش فرو کردم و با کف دستم کس و چوچوله ها را مالیدم با یک دست با سینه هایش بازی میکردم ظاهرا امتحانم بد نبود چون آخ و اوخ عظمت دراومده بود.کوسش هم حسابی خیس شده بود.داشتم پشیمون میشدم که چرا اینجوری شروع کردم اگه یموقع از من امتحان کوس کنی بگیره من چیکار کنم ؟/؟ من به تیر کون آمدم البته از کوس کردن هم خیلی لذت برده بودم و این دیدگاه من نسبت به کوس عوض شده بود ولی آخه چند بار کوس کرده بودم ؟/؟ حداقل برای تنوع و رسیدن به آرزوی همیشگی باید کون را هم میکردم.حالا انگشت میانی دست راستم داخل کوس بود و عقب و جلو میکرد و انگشت شصت همان دستم با مخرجش بازی میکرد سوراخ خیلی خیلی تنگی داشت چطور میتوانست کیر مرا تحمل کند و به آن اجازه عبور بدهد؟؟/؟؟ با خود گفتم حتما راهی هست بچه به اون بزرگی از کوس میاد بیرون من نتونم این کونو بکنم ؟/؟ تازه زن عمو انواع و اقسام کرم و روغن هم کنارم گذاشته بود تا از هر کدام که برام راحت تره استفاده کنم روغن زیتون و روغن بادام و کرم نیوآو و..هر چه دیگه دم دستم بود به کیر و سوراخ آکبند و پلمب شده کون مالیده و از آب کوس هم استفاده کردم آرام با ترس و لرز سر کیر را داخل فرستادم راستش بی آنکه عظمت بفهمد قبلش جلق زده بودم که مقاومتم بیشتر بشه که یموقع سیستم کیر تو کون بهم نخوره و پس نره هر چند کیر من در حالت خوابیده 14 سانت میشد ولی شق فرو کردن حالش بیشتر بود.میلیمتر به میلیمتر و بعد سانتیمتر به سانتیمتر راهش را پیدا کرد.بکنننننن کونم کیررررررر میخواد کیر تو اسی قشنگ و چشم آبی منو چه خوب بلدی منو تسخیر کنی بکنننننننن چیکار کردی فکر نمیکردم از امتحان کون دادن خوشم بیاد ولی مثل اینکه با این انگشتات داری کاری میکنی که هوس از کووووس به کووونم منتقل بشه از کون آبدارم خوشت میاد ؟/؟ دوست داری همیشه با کون آبدارم ازت امتحان بگیرم درسته که اونموقع تو دنیا نبودی تا پلمپ کوسمو باز کنی ولی از بس پسر خوبی هستی و همه چی رو زود میگیری افتخار میکنم که پلمب کونمو تو باز کردی یادت باشه این همیشه امتحان آخره اگه از بقیه امتخانا سر بلند بیرون اومدی این امتحانم ازت میگیرم.با این حرفاش هوسم بیشتر میشد نمیدونستم از بی نهایت هم اضافه تر داریم ولی هر لحظه فکر میکردم بیشتر هوسی میشم انگار خواب میدیدم.کون چاق و تپل سینه هایی برجسته کمر و شکم خوش نقش و باریک صورتی گرد و بسیار زیبا موهایی همرنگ موهای من چشمانی به رنگ سیاه و درشت و هوس انگیز لبانی غنچه ای سیزده چارده سانتی از کیرم را بداخل فرستادم بیشتر از این جایزنبود.احتیاط مستحب بود که بیشتر فرو نکنم نرم نرم عقب و جلو میکردم.- عیبی نداره دوست داری محکمتر و با سرعت بیشتری عقب جلو کن اگه هم دردم بیاد لذتش باعث میشه تحمل کنم.- اطاعت میشه زن عمو جان.- ببین دیگه آخرین بارت باشه وقتیکه دونفری باهممیم اینجور سنگین صدام میکنی.احساس میکنم خیلی برات پیرم معلوم نیست این اسمو از کجا پیدا کردن قحطی اسم بود ؟/؟ هر کی ندونه فکر میکنه چه خرسی باشم عظمت دو نفری که هستیم منو صدا مکنی عظی یا عظی جون در همون حالت که کیرم را بشدت عقب و جلو میکردم و او هم بشدت فریاد میزد و هوسی شده بود گفتم چشم زن عمو حواسش سر جاش بود از همین حال اباید دستورو انجام بدی عجب سوتیی داده بودم ایندفعه گفتم چشم عظی جون واقعا چه استاد با مسئولیت و حواس جمعی بود همینطور که بشدت میکردمش با دو تا دستام بشدت به دوتا کپلش چنگ مینداختم اگه یه خورده دیگه ادامه بدی آبم میاد تو بگو تا فردا ادامه میدم با گفتن این حرفا امتیازاتم بیشتر شد. عظی جون اگه قبول بشم بمن مدرک میدی برم پی کارم ؟/؟ مدرک کیلویی چنده ؟/؟ این امتحانیه که باید همیشه بدی حتی وقتیکه میخوای زن بگیری یا زن گرفته باشی این مدرکش معنویه همیشه باید رو فرم باشی میتونی ورزش کنی غذاهای خوب بخوری.آخ خ خ خخخخخخخ آخ خ خ خخخخ این صحبتها رو ولش بذار کمی تو حال خودمون باشیم ظاهرا بازم داشت به تمتع نهایی میرسید.نمیدونم چرا برای عمو جانم کلاس نذاشته بود.سرش را که کمی بسمت چپ برگرداند دیدم که چشمهایش خمار شده و گاهی هم بسته میشه.دوزاریم افتاد فهمیدم نزدیکه منم که دیگه بی طاقت شده بودم بیشتر با کوس و سینه هاش هم ور میرفتم تا بعد از اون منم تو کونش آب بریزم لحظاتی بعد چند تا آه پشت سر هم کشید و قال قضیه کنده شد.من هم با همان هیجان اولین تخلیه تا میتونستم و میومد خیلی روان آب کیرمو ریختم تو سوراخ کون عظی جون فکر کنم روده ها شم شستشو دادم تازه داشت سردمون میشد که بجای لباس پوشیدن کولر را خاموش کردیم ساعت 6 صبح صبحانه مفصلی خوردیم و تا میتونست این عظی جون تقویتم کرد.عسل گردو موز شیر کاکائو.میگفت چون درس میخونی باید اینهارو بخوری تا جون بگیری چه معلم خوبی جای مجانی غذای مجانی آغوش مجانی کوس و کون مجانی تدریس و امتحان مجانی.فکر کنم تا موقعیکه زنده میماند بمن مدرک بده نبود ولی فکر کنم روز اولش لیسانسمو گرفته بودم.حواست باشه منکه دارم پیش عمو یا قاسم و یا پدر و مادرت حرف میزنم ساکت باش اصلا چیزی نگو میترسم کارارو خراب کنی ببین این کتاب احکام و غسل و این چند تا جزوه دینی قاسم خان را بگیر حفظ کن اگه میخوای هفته ای سه شب با هم باشیم بحرفام گوش کن.سوتی ندی ها حرف نمیزنی تو خیلی ساده ای گند نزنی ها اونوقت اگه پشت گوشتو دیدی کونمم می بینی.اینو که گفت حسابی جا خوردم و با خود گفتم لالمونی بگیرم بهتره این چجوری میخواد طوری برنامه رو بچینه که هفته ای سه شب باهم باشیم ؟/؟ مگه مادرم میذاره.- هان توی چه فکری؟/؟ ظاهرا فکرمو خونده بود.- بمن میگن عظی هفت خط عظی شیطون فقط نمیدونم چطور شد که گیر یه مرد 10سال بزرگتر از خودم افتادم ولی ایندفعه رو نمیذارم سرم بی کلاه بمونه.معلوم نبود زن عمو سنگ منو به سینه میزنه یا جوش خودشو میزنه ؟؟/؟؟ صبح زود من و اون به خونه مون رفتیم مثلا مرا به اتاق دیگر فرستادند تا حرفهایشان را نشنوم اما مخصوصا بلند صحبت میکرد تا بشنوم.- میترا جان کار تو نیست بخوای ردیفش کنی بسپار دست من میدونم چیکارش کنم حسابی اونو میارم تو خط دین و مسجد و دعای کمیل و عبادت نصفه شب و.. ولی زمان میبره جوانه و شور و حال جوانی اجازه نمیده سریع همه اینارو بگیره دیدی که چطور قاسمو تربیت کردم تازه من خونه بیکارم خوشحال میشم که یه کمکی بکنم.راستی یادم رفت بگم در این محفل دوستانه پدرم هم حضور داشت اول پدرم صحبت کرد ببین عظمت خانم تو که میدونی من یه معلمم و میترا هم خیاط نمیتونیم شب و روز دنبالش راه بیفتیم تو کوچه ها نمیدونیم تو مدرسه دوستاش کین چند تا خیابون اون ورتر شده مرکز معتادا میدونیم که هفته چند روز جدایی از پسرمون برای هر دو نفرمون سخته ولی از خدامونه که پیش شما آموزش ببینه همانطورکه قاسمو تربیت کردین من و حسن فقط همدیگه رو داریم پدر و مادرمون که مرده ان خواهر و برادر دیگه ای هم که نداریم راستی چطور شد با این همه منطقی بودنتون یکی دو هفته پیش که قاسم برای درس طلابی تو فیضیه قم قبول شد نذاشتیش بره؟/؟-اتفاقا میخواستم الان همینو بگم اشتباه کردم نباید مخالفت میکردم دیشب خواب دیدم یه سیدی با شال وعمامه سبز اومد سراغم شبیه قاسم بود البته قاسم که سید نیست ولی خیلی خلاصه بمن گفت تو داری راه کفرو میری و من در همان صحنه آتش جهنم را دیدم خیلی ترسیدم درسها از چند روز دیگه شروع میشه طاقت دوریشو ندارم ولی بچه ها تا کی میخوان پیش بابا ننه باشن برگرده میفرستمش سریع بره ثبت نام اسماعیل هم مثل پسر من میمونه حسن آقا چند بار ازم خواهش کرد که اجازه بدم قاسم بره طلابی اونموقعیکه سر کاره از شما خواهش میکنه که اجازه بدین دو سه روزی اسماعیل پیش من بمونه تا تنها نباشم تازه اون جای پسر منه شما هم که میدونین من چقدر راجع به اخلاقیات و مسائل دینی حساس و متعصبم چاره داشته باشم موی سرمو به خروس هم نشون نمیدم با اینحال یه صیغه محرمیتی چیزی میخونیم که اگه مثلا روسری از سرم افتاد معذب نباشم.مادرم گفت درود بر شرف و پا کدامنی تو کاش همه زنها مثل تو بودن.- جاری عزیزم شما خودت خوبی همه رو مثل خودت میبینی در گوش مادرم یه چیزی گفت که هر دو زدند زیر خنده بعدا بمن گفت که گفته اگر اسماعیل هفته ای دو سه شب نباشه شما راحت میتونین آخ و اوخ کنین.اگه اجازه میفرمایید فعلا با خودم ببرمش تا حسن آقا بیاد و ببینیم وضعیت چی میشه البته طی روز اگه بخواد میتونه سه چهار ساعتی بیاد خونه من خودم میارمش وقتی هم که میخواد برگرده خونه عموش شما شخصا اونو بیارید تحویل من بدید منم به شما رسید میدم.همه با هم زدند زیر خنده.- آخه اینطرفا معتاد خیلی زیاد شده پول و پله ای دستمون بیاد باهم از این محل پا میشیم و میریم بالای شهر یک جفت آپارتمان کنار هم میگیریم که این پنج دقیقه فاصله هم نباشه بالاخره اجازه میدین من اونو با خودم ببرم ؟؟/؟؟- اجازه ما دست شماست ما در مقابل شما صاحب بچه نیستیم من تو اون اتاق که گاهی از پشت پنجره سرک میکشیدم از اینکه چه جوری در مدت کمتر از 15 دقیقه همه چی رو ردیف کرده داشتم شاخ در میاوردم داشتم با دمم گردو میشکستم میگن شیطان معلم فرشته ها بوده ولی فکر کنم این زن عموعظی من معلم شیطان بوده.پدر و مادرم ضمن بدرقه بمن گفتند که سعی کنم از تجربیات زن عموم نهایت استفاده رو ببرم.زن عمو هم گفت اگه کوچکترین خلافی بکنم مرا بخانه بر میگرداند چه قیافه ای بهم زده بود این زن عمو با چادر و مقنعه و روبند سیاه شبیه مومنای خشک و درجه یک بود هموناییکه جا نماز رو آب میکشند.بالاخره به خانه رسیدیم.- اسی جون میدونی چی میچسبه اینکه اول غذا درست کنیم بعد ناهار بخوریم بخوابیم و بعدش هم درسهامونو دوره کنیم عجب دوره ای کردیم.از چپ از راست از عقب از جلو از پایین بالا هر چه میتونستیم رو هم پیاده کردیم.زن عمو بمن امیدواری داد که عمو و پسر عمو مرا مانند پسر و برادرشان دوست دارند و خیلی به چشم پاکی و سادگی من ایمان دارند.دو روز بعد عمو حسن و پسر عمو قاسم برگشتند.یک جشن 6 نفره خودمونی در خانه شان برگزار شد یکی بخاطر رفتن قاسم به قم یکی مثلا بخاطر آموزش دینی من توسط زن عمو.عظی جون کاری کرد که عمو حسن چند روزه حمام خونه رو که گوشه حیاط قرار داشت وسیعتر کرد و یک وان هم یه گوشه ای گذاشت که بیشتر سایزش به قایق میخورد.انگار پیشنهاد عظی بود شاید اینجوری بیشتر بدرد کلاس درسش میخور.در هر حال قاسم خان به قم رفت و عمو جان به بندر عباس و من و عظی جون به حمام رفتیم.عظی بر روی کف حمام و بروی شکم خوابیده بود و من هم مثل دلاکها لیفش میزدم همه جاشو میمالوندم تمام تنشو کفی و صابونی کردم کوسشو از طرف کونش دست میزدم بدنش حالت ژلی پیدا کرده بود بیشتر از همه وقتی به 2 قاچ کونش دست میزدم لذت میبردم یه جاشو میمالیدی جای دیگه اش ورم میکرد.چقدر تنش هوس انگیز شده بود وقتی کیر صابون زده و کف آلود مرا ماساژ داد و باهاش بازی کرد اونقدر لذت بردم که درجا آبم اومد.دیگه خود مختار شده بودم وعظی کاری بکارم نداشت منم رویش دراز کشیدم قسمت وسط بدنم را به باسنش چسباندم اری او بروی شکم دراز کشیده بود و من هم دراز کش بر روی او قار گرفته و میکردمش سبک جدیدی هم یاد گرفته بودم از کس در میاوردم و از کون میکردم و برعکس.خیلی از اینکارم خوشش میومد تمام بدنش شده بود عین ژله مگه این کسش خشک بشو بود ؟/؟ انگار داخل شکمش لوله کشی آب داشت وقتی از روبرو میکردمش مثل دوعاشق بهم نگاه میکردیم.نگاهی که باعث میشد یکدیگر را متعلق بهم بدانیم و با تمام وجود یکدیگر را در آغوش بگیریم با لذت لب بروی لبان هم بنهیم یک لحظه زندگی بدون او برایم خیلی دشوار بود درسهای مدرسه ام را خوب میخواندم کتابهای دینی هم زیاد میخواندم.مسجد میرفتم و در هر حال این استاد حسابی تعلیمم داده بود و منو مثل خودش درآورد کار بجایی رسیده بود که به عمو حسن حسودی میکردم انگار ازش طلبکار بودم.مدتی گذشت هنوز زمستان نرسیده بود یه روز که قرار بود یکی دو ساعت بعدش عمو حسن بیاد دیدم یک دستمال کلینکس کلفت که بعدا فهمیده بهش میگن نوار بهداشتی رو برداشت به خون مرغ آغشته کرد و گذاشت لای کوسش و شورت و شلوارش هم پاش کرد بعد چند تا ازاین نوارها را هم با خون مرغ درهم آمیخت و یک نایلون فریزر رو گرفت و همه رو ریخت توش و گذاشت بالای سطل آشغال.بله کاریکه نباید میشد شد قرص ها اثر نکرده بودند یا چه علت دیگری خدا میداند.عظی جان باردار شده بود.میگفت که بچه مال منه.بد بختی اینکه عمو جان هم نطفه اش از نظر تعداد ضعیف شده بود.البته چاره داشت که درمان بشه ولی نه به این سرعت که سر و ته قضیه رو هم آورد ولی از خونسردی عظی شیطون خوشم میومد.وقتی عمو جان برگشت به او گفت مژده یک خبر خوش یک داروی گیاهی پیدا شده که نطفه رو قوی میکنه چند تا بخوری جواب میده خیلی هم گرون خریدم.عموی خوش باور هم که به زن عمو شکی نداشت و تازه وقت و حوصله این دکتر و اون دکتر را نداشت و زن عمو هم مثلا آخرین روز عادت ماهانه اش بود قبول کرد که قرص ها رو بخوره و دو سه روز بیشتر بمونه و شانسشو آزمایش کنه.این قرصها چند تا ویتامین بیشتر نبودند.در هر حال وقتی یک ماه بعد خبر خوش حاملگی را به عموجان داد از خوشحالی نزدیک بود سکته بکنه.گوسفند قربونی کرد و مهمونی مفصلی گرفت.همه کارها خوب پیش میرفت فقط بجای 9 ماه مثلا باید 8 ماهه زایمان میکرد که مخفی کردن این یکماه در قبال عظمت کارهای عظمت شیطان چیزی نبود.عمو بفکر تامین آتیه بچه هایش افتاد مقدار پس اندازی را که برای روز مبادا کنار گذاشته بود انداخت تو کار خرید ملک و املاک و در عرض چند ماه صاحب سه قطعه زمین در شرق تهران شد.انقدر فعال بود که رانندگیش را هم داشت.بچه ها بدنیا آمدند.آره دوقلو بودند یکی دختر یکی پسر. طاهر و طاهره.من تو انتخاب اسمها دخالتی نداشتم سیزده سال و نیم ازشون بزرگتر بودم ولی خب عجب اسمهای با مسمایی داشتند.عمو جان بین بچه ها عدالت را رعایت کرد و 3 قواره از زمینهاشو بین قاسم و طـاهر و طـاهره تقسیم کرد.خدا پدرش را بیامرزد چون آینده بچه هامو که این دوقلو بودند تامین کرده بود از خوش شانسی یا بد شانسی هردو کپی من شده بودند.اه ه ه ه چقدر این دوتا شبیه پسر عموشونن ؟؟/؟؟.دیگه نمیدونستن من بابا کوچولوشونم خلاصه کنم از سرنوشت قهرمانان داستان بگم که قاسم خان سالی یکی دو بار پیداش میشد تا ججت الاسلامی اشو خبر داشتم لبنان میرفت سوریه میرفت فلسطین میرفت.توی جنگ ایران و عراق شرکت میکرد.اخر و عاقبت باخبر شدیم که به جرم قاچاق اسلحه شرکت در چند بمب گذاری و ترور بیگناهان و همکاری جدی با القاعده به 222سال زندان در یکی از زندانهای غرب امریکا محکوم شده.بازم خدار و شکر بیشتر محکومش نکردند.عمو جان هم وقتیکه بچه هام 9 ساله بودند سکته کرد و مرد.چون تا بحال زن عمو شوهر داشت و عقد مجدد یا صیغه او گناه باطل و نشدنی بود تصمیم گرفتیم صیغه موقت کنیم تا گناه نکرده باشیم من هم در دانشگاه تهران سال آخر رشته حقوق درس میخوانم.بچه های دوقلویم در کلاس چهارم ابتدایی درس میخوانند و هوش و ذکاوت بالایی دارند.امیدوارم مثل مادرشون شیطان نباشند پدرم باز نشسته شده است و مادرم هم کمتر خیاطی میکند وقتی موضوع را به بچه ها گفتیم خیلی زود متوجه شدند و حالا بابا صدام میکنن خوشحالنکه یتیم نیستن وااااااااااااای وقتیکه موضوع را به پدر و مادرم گفتم یعنی10 سال زیر ابی رفتن رو دیگه عکس العملشونو نگم بهتره.3 ماه بعد من و زن عمو ببخشید عظی جون بازم ببخشید زن صیغه ایم با بچه هامون رفتیم خونه بابام کلید داشتم و با پر رویی رفتیم تو.مادرم خواست بزنه زیر گوشم اما از نوه های خوشگلش خجالت میکشید.بالاخره باهم آشتی کردیم قرار شد برام برن خواستگاری.من و بابا و مامان و همسرم و دوتا بچه هام رفتیم خواستگاری همکلاس دانشگاهیم بود.درواقع دومین زن زندگیم که قرار بود باهاش عشقبازی کنم ولی فکر میکنم این عظی جون جل و پلاس منو آب کنه و نذاره چیزی به مهناز جونم برسه موفع خواستگاری بچه هام سوتی داده و هی میگفتن بابا.بابا.منم از پشت سرشون اشاره میزدم چند وقتی نیست پدرشون مرده بخاطر علاقه ای که بمن دارن میگن البته کسی حرف بچه هارو باور نمیکنه کی فکرشو میکنه قبل از سیزده سالگی اونها رو تولید کرده باشم.؟؟/؟؟ خونه های مرکز شهرمونو فروختیم و یه سه واحده اختصاصی یک شکل هر کدوم با 150 متر زیر بنا توی شرق تهران گرفتیم و همه باهمیم طبقه اول مثلا بابا و مامان اکثرا نوه ها پیششونن مخصوصا وقتیکه خانمم بعد از ظهرها میره شرکت منم توی دایره حقوقی یکی از بانکها کار میکنم که نزدیک خونه امه وقتیکه برمیگردم سه چهار ساعتی وقت دارم که با عظی جونم باشم همون ترکیب قدیمو داره فقط یکی دوتا چین روی صورتش افتاده.اگه بچه ها خونه باشن مجبوریم بریم اتاق خواب درو از داخل قفل کنیم شب هم که مجبورم تلنگ در رفته به اون یکی که تازگیها حامله شده برسم یعنی در طبقه سوم.نمیدونم تا کی میتونم به این وضع ادامه بدم.مهناز خیلی خوبه مهربونه با شخصیته تازه پدرشم تاجره و حاضر بود بهترین خونه رو در اختیار ما بذاره اما وضعیت فامیلی ما را درک کرد و با آن کنار اومد.خدایا منو ببخش درمونده ام نمیدونم آخرش چی میشه ؟؟؟/؟؟؟ ولی یه حسی بمن میگه که این عظی شیطون آخرش یه کاری واسم میکنه.پایان....نویسنده ایرانی...تشکر فراوان از دوست عزیزم بخاطر ارسال این داستان زیبا.دوستان نظرات شما موجب دلگرمیه منه با تشکر کوچیک همتون امیـر

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام امیر جان ،" مربی عملی من " عالی بود.

ناشناس گفت...

سلام امير جان
ما نفهميديم تو برگشتي يا نه!
اگه برگشتي يه ندا بده كه قربونت برم!
چاكرتيم - مصطفي

فرشته گفت...

مرسسسسسسسسیییییییی امیر جان.خیلی قشنگ بود .بازم منتظر داستانهای قشنگتم.راستی داستان بابای خوب را آخرشو نذاشتی ها...فکر نکنی یادم رفته... هههههههه

iran_sex_sex@yahoo.com گفت...

salam amirkhan.bazam umadam inja abam umad.ba to akhareshi.eyval

ناشناس گفت...

amir jan in dastan top tarin dastani bod ke to hameye omram khondam merci va khaste nabashi fadaye angoshtat ke in dastanaye khoshkel ro tayp mikone...

ایرانی گفت...

امیرعزیز!متشکرم که با انتشار این داستان که در واقع دومین اثرم ونوشته ای پس از گناه در مانی می باشد مشوق من برای ادامه راهم شدی .راهی که در آن علاوه بر تالیف این گونه آثاربتوانم احساسات ,عواطف و اندیشه هایم را با دوستان و خوانندگان در این دنیای مجازی در میان گذاشته وبگویم اینها جز سرگرمیهایی بیش نیستند که اگر کنترل شوند باعث انحراف نمی گردند و آنچه در این میانه ارزش دارددوستی ,یکرنگی ,محبت,صمیمیت ,همدلی و عشق است .ممنونم امیرجان از این که به من فر صت دادی تا با تشویقات و انتقادات خوانندگان عزیز وراهنماییهای ارزشمند خود با اعتماد بیشتری بنویسم .سپاسگزارم وموفقیت بیشتری را برایت آرزو مندم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر