ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من همانمم 59

وقتی ترانه از ماشین پیاده شد تمام وجودم لرزید .. حس یک گناهکاری رو داشتم که اونو حین ارتکاب جرم دیده باشن و می خواد طوری از میدون فرار کنه که انگاری ندیدنش .. ولی دیگه فایده ای نداشت .. طناز می خواست خودشو بیشتر بهم بچسبونه ولی مانعش شدم ..
 سرمو انداختم پایین تا ترانه لرزش منو نبینه . اون اگه دوستم نمی داشت این همه  راهو با این ماشینش نباید میومد .. طوری از نگاه کردن بهش شرم داشتم که فقط همینو متوجه شدم که یه عینک دودی رو چشاش و یه روسری رو سرشه ..دلم واسه اون دختری که لباس  ساده می پوشید تنگ شده بود.. برای لحظاتی به این فکر می کردم که اون چطوری ممکنه  دوستم داشته باشه ؟ آیا این ادامه یک بازی نیست ؟ یک تفریحی که بخواد بهم نشون بده که پیروز شده .. 
دزدکی نگاهش می کردم .. نمی تونستم چشاشو ببینم و متوجه شم که درست کجا رو نگاه می کنه ولی می دونستم که سر و چشاش در مسیر منه ... 
-هی ! هی ! نگاه کن عینکشو برداشت داره مارو نگاه می کنه و سرشو تکون میده .. طناز اینو گفت و محکم تر بغلم زد ..
 -نیگا اقا کامی .. ببین چه جوری سرشو تکون میده . زدیم به خال .. خوب حالشو گرفتی ... یعنی گرفتیم .
 طناز فراموش کرده بود که این جا پارکه .. ولی می دونستم  این روزا به خیلی بیشتر از اینا هم گیر نمیدن .اون دختر یه جور غیر عادی لمسم می کرد ولی در اون لحظات فکرم از کار افتاده بود .. 
-ازجاش پاشده داره میاد این طرف ... 
-از من فاصله بگیر طناز .. بلند شو .. بلند شو .. 
-نه ..نقشه مون خراب میشه 
-به این کارا کاری نداشته باش .. تو داری پولتو می گیری .چیکار به این کارا داری .. -خودت خواستی .. باز نگو من کارمو بلد نبودم ..
 -یواش تر دختر! اون می شنوه متوجه میشه .. 
طناز از جاش پاشد . حس کردم از این که داره صحنه رو ترک می کنه خیلی ناراحته .. سرم پایین بود .. هنوز ترانه کنارم نیومده بود . ولی حسش می کردم ..وقتی هم که اومد کنارم دیگه سرمو بالا کردم و نگاش کردم .. خیلی خوشگل تر شده بود ..ولی من اون ترانه ساده و بی شیله پیله رو زیبا تر حس می کردم . همونی  رو که حس می کردم باهاش هیچ فاصله ای ندارم . یعنی این همون دختره که گرمای تنش واسم یه دنیا آرامش بود ؟ نگاهش منو تا ستاره ها می برد ؟ این همونه که ساندویچشو مث گرسنه های افریقا  با عشق و حرص گاز می زد ؟ این همونه که وقتی بغلم می کرد وقتی بغلش می کردم دیگه از دنیا هیچی نمی خواستم ؟ همونی که با صدای خنده هاش حس می کردم که شاد ترین آدم دنیام و طاقت اخماشو نداشتم ؟.. انگار نمی دونستیم چه جوری این سکوتو بشکنیم .. گیج شده بودم .. مگه اون نمی خواد با افشین با پسرعموش ازدواج کنه ؟ قاطی کرده بودم .. یعنی زده به سرش و می خواد بیاد سمت من ؟ من باید کدومو باور کنم .. اگه اون چیزی رو که دوست دارم باور کنم چی رو باید قبول کنم ؟ نمی تونم بد بختش کنم .. 
ترانه : می بینم هنوز هیچی نشده رفتی با یکی دیگه ؟ این بود عشق و دوست داشتنت ؟  -تو یکی واسم از دوست داشتن نگو .. تو با اون شرایطت اومدی سمت من .. تو می دونستی ..
 برای لحظاتی نگاهش با نگاهم تلاقی کرد ... نگاهی مملو از عشق و سرزنش .. 
-متاسفم برات کامی .. فکرشو نمی کردم .. 
-بس کن ترانه . خسته نشدی از بازی دادن من ؟ داری با من تفریح می کنی ؟ تو برنده شدی .. بردی ..  تو با قلب من بازی کردی .. ببینم  افشین هم باهات توی این بازی دست داره ؟ ازش اجازه گرفتی که اومدی به دیدنم ؟ تعقیبت نکرده ؟
 -خیلی بچه ای کامی .. فکر می کردم پخته شدی .. من هیچ حسی به اون ندارم ..ولی تو می خوای منو پاس بدی به اون ..می خوای کاری کنی که دیگه بهت فکر نکنم . تو به این راحتی می تونی یکی دیگه رو بغل کنی ؟ تو چطور تونستی یک شبه این قدر راحت منو کنار بذاری ؟ تو چطور تونستی خودت رو فریب بدی ؟ گیریم من ترانه بد , من حقه باز , من فریبکار , تو که دوستم داشتی تو که واسه عشقت واسه خودت ارزش قائل بودی .. عشقت همین بود ؟ 
لبامو می جویدم و به خودم فشار می آوردم ...نزدیک بود بهش بگم همه این کارا واسه اینه که خوشبختی تو با من تضمین نمیشه .. دنیای تو جدای از دنیای منه ... ولی نگفتم اینو .. می خواستم بره .. بره و منو با بد بختی هام تنها بذاره .. بره .. من جلو اشکامو گرفته بودم ولی اون این کارو نکرد .. گذاشت که اشکای قشنگش از گونه های قشنگش بریزه پایین .. وقتی به آرومی هق هق می کرد التماسو درصداش می خوندم .. دلم می خواست بغلش کنم و بهش بگم یه دوچرخه قراضه هیچوقت با یه ماشین شیک و مدل بالا ازدواج نمی کنه .. برو دنبال زندگیت .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر