ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

درد عشق

بنام خالق عشق سلام دوستان در ابتدا عرض کنم اين یک داستان تخیلی و سکسی نیست این سرنوشت واقعی تاوان عشق در زندگي منه وقتی داستان اولین و آخرین عشق نوشته آقای ایرانی رو در سایت امیر سکسی خوندم تصمیم گرفتم چکیده ای از سرنوشت تلخ زندگیم رو بنویسم و به نوعی تفاوت عشق و هوس رو بیان کنم ××× درد عشقی کشیده ام که نپرس ××× به احترام امیر سکسی اسم خودم رو میزارم امیر الان 35 سالمه و این جریان مربوط به سال 75 بود که رفتم خدمت سربازي پسر شوخ و خوش برخوردی بودم قيافه خوبي داشتم و خيلي از دخترها دوست داشتن با من دوست بشن اون زمان من با دختر همسايمون آرزو پنج سالی میشد که دوست بودم خيلي دختر خوب و مهربوني بود ما قصد ازدواج با همديگه رو داشتيم من با بابام خيلي رفيقم و عاشقشم اما مادرم زياد با من جور نبود و نیست ضمنا فرزند بزرگ خونواده ام هستم تا اواخر خدمت که چند ماه مونده بود تموم شه همه چيز خوب پيش ميرفت اما يکروز آرزو زنگ زد بمن و گفت که خواستگار براش اومده و خيلي هم مادر پسره سمجه و ولکن نيست گفتم خودت نظرت چيه ؟/؟ با حالتي عصباني گفت خودت که ميدوني تو رو دوست دارم الان 5 ساله با هم دوستيم نه تو یکبار بفکر خيانت بمن بودي نه من راست ميگفت من مثل بعض پسرها هوسباز نبودم و از همون اول که آشنا شدم تا زمانيکه با هم بوديم اگر 100 تا دختر ديگه حتي خوشگلتر و بهتر از اون بمن پيشنهاد ميدادن اصلا توجه نميکردم و اين خصوصيت باعث شده بود خيلي از دخترها دوست داشتن با من دوست بشن البته هنوزم اين خصوصيت رو دارم آرزو هم مثل من بود اگر از من بهتر و خوش تيپ ترم بهش پيشنهاد ميداد براش مهم نبود همين امر باعث شده بود پنج سال دوستيمون بدون هوس باشه حتي در حد يک بوسه هم پيش نرفته بودیم عشق واقعي از ديد من اينه که هوس توش نباشه حتي يک لب يا بوسه تموم دوستيهاي دخترها و پسرها که آخرش جدا ميشن از يک لب و بوسه شروع ميشه بگذريم آرزو شروع کرد گريه کردن منم آدم احساساتي هستم نتونستم جلوي خودمو بگيرم و بلند بلند زار ميزدم خدايااااااااااا اين بود جواب عشق پاک ما دور از گناه و هوس ؟؟/؟؟ من داشتم ديوونه ميشدم اونم بدتر از من بود گفت الان چند روزه مادر پسره همش مياد و ولکن نيست کار بجايي رسيده که ديروز بابام مادرش رو از خونه بیرون کرده و بهش گفته مگه دخترم بهت نميگه قصد ازدواج نداره برو ديگه آخه باباي آرزو ميدونست من دخترشو دوست دارم و چون روی من شناخت کافي داشت دلش ميخواست يک دونه دخترشو بده بمن البته هيچ زماني به روي من نياورده بود ولي از احترام خاصي که بمن ميذاشت و متقابلا منم میذاشتم مشخص بود اونشب تا صبح گريه کردم ناله کردم خدا رو قسم ميدادم اما انگار خدا هم نميشنيد چند روز بعد دوباره آرزو زنگ زد توي اين مدت که برام چند سال گذشته بود نه زياد ميتونستم بخوابم نه غذا بخورم هم خدمتيم از دستم شاکي بود التماسم ميکرد يک چيزي بخور اما اصلا نميتونستم عشقم و آرزومو دار و ندارمو تمومه زندگيمو داشتن به زور ميگرفتن آه ه ه ه ه خدااااااااا آرزو زنگ زد گفت مادرش بيچارمون کرده ولکن نيست از اونروز که بابا بيرونش کرده بدتر ميکنه فقط زمانيکه بابا ميخواد بياد ميزاره ميره باز فردا صبح مياد خونمون تا ظهر ميگي چیکار کنم ؟/؟ من داشتم منفجر ميشدم هيچوقت اينطوري نشده بودم عصبي و بد اخلاق حقم داشتم ميفهميد که ؟/؟ جوش آوردم اصلا نميفهميدم چي ميگم دست خودم نبود که ايکاش لال ميشدم و اون لحظه خودمو کنترل ميکردم گفتم نه مثل اينکه خودتم ازش بدت نمیاد دوست داري ننش بياد هر روز عروسشو ببينه تو و مادرت چرا مثل بابات نميندازينش بيرون هااااااااااااان ؟؟/؟؟ داد ميزدم گريه ميکردم اون بيچاره شوکه شده بود منو تا بحال اينطوري نديده بود فقط ميگفت بخدا داري اشتباه ميکني منم قاطي بودم حاليم نبود ميگفتم دروغگو تو بمن دروغ ميگي دوستش داري منو بازي دادي همه دخترها همينن همتون نامردين برو زنش شو خوش باش باهاش شب بغلش بخواب منو آدم حساب نکن ديگه حالم ازت بهم ميخوره دوستت ندارممممممممممممم مثل سگ پشيمونم بهت وفادار موندم و ... يکدفعه گفت جدي داري ميگي ؟/؟ اين حرف دلته ؟/؟ منه خر که اصلا قاطي قاطي کرده بودم گفتم آرههههههه حالم از همتون بهم ميخوره اونم معطل نکرد و گفت پشيمون ميشی هاااااااااااا حالا ميبيني و قطع کرد منم گفتم به درک برو لياقتت همون مرتيکه است اونروز وسط هفته بود که اين اتفاق افتاد هم خدمتيم ديد حالم خيلي خرابه گفت فردا سرهنگ اومد ميرم برات مرخصي ميگيرم چند روز برو شهرتون در ضمن به باباي آرزوهم بگو دخترشو ميخواي اين چند ماه رو صبر کنن تا خدمتت تموم بشه باهاش ازدواج کني منکه اطلا حاليم نبود اونموقع گفتم نه اگه دوستم داشته باشه خودش به مادر پسره ميگه و صبرمو ميکنه هم خدمتيم گفت با اين حرفهايي که تو زدي بهش بعید ميدونم خلاصه گذشت و آخر هفته شد و اداره تعطيل شد چند تا از سربازها اومدن پيشم و التماس دعا داشتن که اجازه بدم برن مرخصي تا شنبه منم آدم بي رحمي نبودم گفتم هر کي ميخواد بره برگه مرخصي هاشونو امضا کردم رفتن چون من ارشد بودم و محل خدمتم اداری بود و ایام تعطیل اختیار سربازها با من بود خلاصه من موندم و هم خدمتيم که بمن گفت تو نميري ؟/؟ گفتم نه تازه اگرم بخوام برم نميشه کسي توی اداره نيست مواظب باشه بيچاره سريع گفت من نميرم اين هفته تو برو من هفته ديگه ميرم من دلم ميخواست برم از آرزو هم خبري نشد اين چند روز قبول کردم راه افتادم طرف شهرمون همش دلشوره داشتم تا رسيدم جلوي خونمون يک نگاه با حسرت به درب خونه آرزو اينها کردم اشکهام مثل بارون شروع کرد اومدن نمي تونستم جلوشونو بگيرم چند دقيقه چشمم به درب خونشون خيره مونده بود که بابام اومد بره بيرون تا منو ديد اومد طرفم من سلام کردم بوسيدمش رفتيم داخل خونمون شب خوابيدم اما خوابم نميبرد که هيچ دلشوره داشتم و تموم خاطراتم از روز اول آشناييمون تا الان جلوی چشمهام ميومد عين فيلم نزديکهاي صبح بود که خوابم برد از خواب که بيدار شدم ساعت 11 صبح بود اومد توي آشپزخونه ديدم مامان داره غذا درست ميکنه سلام کردم چايی ريختم و با بي ميلي چند تا لقمه نون و خامه و مربا خوردم رفتم توی اتاقم اتاق من درست چسبيده به اتاق آرزو بود شبها که همه جا ساکت بود اگه گوشم رو ميچسبوندم به ديوار تقريبا ميشد فهميد که توی اتاق آرزو خبري هست يا نه ساعت یک ظهر بود که بابام صدام کرد بيا ناهار موقع ناهار بابا گفت ما داريم ميريم خونه يکي از بستگان که از مکه مياد تو مياي ؟/؟ گفتم حال ندارم نميام اونها نزديک ساعت سه بود رفتن همش با خودم ميگفنم آرزو که ميدونه من آخر هفته ها معمولا ميام پس چرا يک زنگم نزد بمن ؟/؟ فکرم خيلي مشغول بود سرمو تکيه داده بودم به ديواری که بين منو اتاق آرزو بود چند قيقه اي گذشت يکدفعه شنيدم صداهايي از اونطرف ديوار مياد ؟؟/؟؟ تعجب کردم شبها که ساکت بود اينطور صدا نمیومد ؟/؟ جريان چيه ؟/؟ بخدا همين الان که دارم مينويسم تموم تنم داره ميلرزه و اشکهام باز راهشونو بعد از سالها پيدا کردن مثل سيل دارن ميريزن خداااااااااااااااااا نهههههههههههه بخودم اومدم ؟؟/؟؟ نه نه دارم اشتباه ميکنم صداي دست زدن نيست حتما فيلمی چيزيه داره تلويزيون نشون ميده ولی نه دارن دست ميزنن ؟؟/؟؟ آرههههههههه صداي دست زدن و شادي ميومد بند دلم پاره شد شروع کردم لرزيدن وااااااااااییییییییییی خدااااااااا نکنه نکنه آرزوي من داره بخاطره ای در ذهنم مي پيونده ؟/؟ نه نه نهههههههههه دروغه امکان نداره خودم گوول میزدم که دارم اشتباه ميکنم قلبم درد گرفته بود داشت سينمو پاره ميکرد هيچي حاليم نبود هيچ صدايي رو نميشنيدم فقط يک صدا دست زدن و فریاد کشيدن خدااااااااااا چرااااااااااا جواب پاک بودن عشق اينههههههههههههه اونطرف ديوار داشتن شادي ميکردن و نيمه وجودمو که متعلق بمن بود رو تقديم يکي ديگه ميکردن و اينطرف داشت نيمه ديگه وجودم ذره ذره آب ميشد با خودم زمزمه کردم ××× اي ساربان آهسته ران که آرام جانم ميرود زان دل که با خود داشتم با دلستانم ميرود ××× آه ه ه اشکهام همينجور سر ميخوردن پايين مثل همين الان با صداي زنگ درب خونه بخودم اومدم توجه نکردم اما ولکن نبود خودمو کشون کشون رسوندم به اف اف کيه ؟؟/؟؟ تا صدا رو شنيدم لرزیدم ؟/؟ باباي آرزو بود سلام کردم گفتم در خدمتم امري دارين ؟/؟ از صداي لرزونم ميشد همه چيزو فهميد گفت بابات اينها هستن ؟/؟ گفتم نه رفتن بیرون من تنهام در خدمتم ؟؟/؟؟ يک مکثي کرد و گفت روم نميشه بگم ولي .. ولي .. گفتم اين چه حرفيه ميزنید ما که با هم اين حرفها رو نداريم گفت راستش راستش الان مجلس نامزديه آرزوست مهمونهامون زيادن اگر اشکال نداره مردها بيان منزل شما ؟/؟ وااااااااااایییییییی خدااااااااا داشتم ميمردم و خفه ميشدم خيلي خودمو کنترل کردم گفتم خونه خودتونه قدمتون روی چشم بفرمایید گفت ممنونم اما خیلی شرمندتم از اين حرفش جا خوردم ؟؟/؟؟ سريع گفتم دشمنت شرمنده ما يک آبجي آرزو که بيشتر نداريم و همين جور اشکهام ميومد از همون پشت اف اف خداحافظي کرد و رفت همونجا نشستم روي زمين پاهام حسي نداشت دو دستي سرمو گرفتم شروع کردم به زار زدن عشقم وجودم نيمه گمشده وجودم حالا شده بود خواهرممممممممم ؟؟/؟؟ ميسوختم از اينکه همه چيزت رو ازت بگيرن آخر سرم مجلس عروسي عشقت رو توي خونه خودت جلوي چشم خودت بگيرن خدااااااااا آدم با دستهاي خودش عشقش رو راهي حجله کسي ديگه کنه ؟؟/؟؟ واااااااااااییییییی ديگه ناي راه رفتنم نداشتم اما بايد خونه رو برای ورود مهموناشون آماده ميکردم شروع کردم با هزار بد بختي مبلهارو جا بجا کردن و جمع و جور کردن خونه تا تميز باشه البته خونه تميز بود اما بايد سنگ تموم ميذاشتم آخههههههههه عروسي عشقم بود مهمونهاشون نگن عجب داداش تنبلي داره اشک و اشک و اشک از اينطرف دستمال ميکشیدم روي ميز از اونطرف اشکهام بود که ميريخت روش و لک ميکرد صداي داريه به گوشم خورد بلللللللله شاه داماد رو داشتن مياوردن آخخخخخخخخخ داشتم سکته ميکردم اون لحظه بارها مرگم رو از خدا خواستم زنگ درب زده شد گفتم کيه ؟؟/؟؟ دیدم باباشه درب رو باز کردم گفتم بفرمائين داخل باباش اومده بود ببينه همه چيز رو به راهه ؟/؟ تا منو توی اون حالت ديد همه چيز رو فهميد سلام کردم اومد جلو گفت امیر جان ناراحتي ؟/؟ گفتم نه چطور؟/؟ گفت همینجوری پرسیدم گفتم با اجازتون من بايد برم تا جايي اما زود برميگردم اگر با من کاري ندارين شما که اومدين من از درب داخل حياط که ماشينم رو مياريم داخل ميرم و زود ميام ؟/؟ يک جور خاصی نگاهم کردم گفت نه کاري ندارم و رفت منم سريع لباس پوشيدم داشتم ميرفتم توي حياط که اونها هم از اون درب خونه داشتن ميومدن داخل برگشتم يک نيم نگاهي به پشتم کردم نميدونين اون لحظه چه حالي داشتم شاه داماد رو که ديدم ميخواستم برگردم سمتش و خفش کنم اما حیف که نميشد خودمو کنترل کردم رفتم توی حياط يک گوشه نشستم سرمو تکیه دادم به ديوار آروم آَروم اشک میریختم نمیدونم چقدر دز این حالت بودم که دستی رو روي سرم حس کردم تا چشمهامو باز کردم جا خوردم ؟؟/؟؟ باباي آرزو بود که داشت منو نوازش ميکرد ديگه نتونستم تحمل کنم و اشکهامو جمع کنم آروم آروم گريه ميکردم سرمو بوسيد و با بغضی که توی صداش کاملا مشخص بود گفت امیر جان من واقعا شرمندتم من همه چيز رو ميدونستم اما نميدونم چي شد با اينکه آرزو مخالف بود یکدفعه جواب مثبت داد ؟/؟ تو نميدوني ؟؟/؟؟ واااااااااایییی خداااااااا تازه فهميدم بخاطر لجبازي با من جواب بله رو داده اما هيچي نگفتم باباش منو بوسيد و آروم آروم از جلوي چشمهام دور شد و رفت داخل ساختمون اين آخرين باري بود که من باباش رو ديدم بخاطر این شکست و ضربه عشقی که بمن وارد شده بود تا مدتها افسرده بودم تا اینکه بر حسب یک اتفاق با دختر دیگه ای آشنا شدم و ازدواج کردم که ایکاش آشنا نمیشدم بعد از چند سال زندگی چنان جواب عشق پاکی رو که نسبت بهش داشتم با بی رحمی داد که هنوز بعد از گذشت چند سال از جدایی زخمهاش قلب و روحم رو آزار میده دیگه تا این ساعت عاشق هیچکس نشدم حتی در حد یک رابطه دوستی ساده از امیر عزیزم بخاطر انتشار سرنوشت واقعی من تشکر میکنم ضمنا دوستان اگر تمایل داشتید خلاصه ای از ماجرای شکست عشقی بعدیم رو بدونین نظر بدید تا برای امیر سکسی ارسال کنم ××× خدایا به آنان که ادعای عاشقی دارن بیاموز بزرگـتـریـن گـنـاه شکستن دل دیگران است ×××

11 نظرات:

مازیار گفت...

درود و سپاس امیر جان

ایرانی گفت...

نمی دونم .نمی دونم واقعا چی بگم و چی بنویسم !امیرجان (منظور نویسنده هست )شاید مقصر اصلی تو بودی که بر سرش فریاد کشیدی و آنچه را که خواسته قلبی ات نبود بر زبان آوردی و شاید او نمی بایست سخنانت را جدی بگیرد .و شاید غرور روزهای بعد از فریادت هم مزید بر علت شد که او را بی خبر گذاشتی و حتما انتظار آن را هم داشتی که نازت را بکشد .واقعا اشتباهست که همه چیز را به دست قسمت و سر نوشت بسپاریم که اگر چنین بود و باشد زندگی یعنی جبر ,آخرت معنایی ندارد .فقط این را می دانم و با تمام وجود احساس می کنم که او هم هنوز دوستت داردوشاید بیش از تو غمگین و اسیر زندان خاطرات باشد ولی دیگر چه فایده !ناراحت نشو واقعا بچگی کردی .تا تو نخواهی که خدا نمی خواهد .راستش تراژدی زندگی تو تمام تنم را لر زانده ,روانم را برای ساعتها افسرده کرده .هر چه می خواهم از فکرم بیرونش کنم نمی توانم .هر قدر شکست دومت عمیق باشد فکر نمی کنم به جانکاهی شکست اولت باشد .اگر هدف رسیدن به عشقت بود باید به جای عذاب دادنش بر روی نقاط حساس اندیشه هایش انگشت گذاشته طوری که فقط مرگ می توانست او را از تو جدا گرداند .در این موارد یک مرد یا پسر باید خوب بودن و عاشق بودن خود را به معشوقه اش نشان دهد .دختر هم باید احساس کند که پشتوانه ای دارد که به عنوان یک قدرت روحی می تواند به او تکیه کند .در این صورت است که فداکاری تحقق می یابد .تو او را به امان خدا ول کردی اوهم که این 5ساله جز صداقت از تو چیزی ندیده بود تشر تو را هم به حساب صداقتت گذاشت .حالا که گذشته و نمک پاشیدن بر زخم دردی را دوا نمی کند .به فکر آینده باش .من فعلا خداحافظی می کنم .می دانم در این مورد مطالب بسیار دیگری هم برای گفتن و نو شتن دارم ولی الان سر و مغزم در حال سوت کشیدن بوده کاش به غیر از این که از خدا بخوام که به تو قدرت صبر و تحمل بده کار دیگه ای هم از دستم بر میومد .در پایان از امیر خودمونم متشکرم که این ماجراها رو هر چند سوزناک ولی آموزنده در سایتش می ذاره که یه تجربه ای باشه برای سایر عشاق که به خاطر یک سهل انگاری و بی تجربگی ,عمری داغ حسرت و پشیمونی رو بر دل خودشون نذارن ...ایرانی

دختر تنها گفت...

حیف عشق پاک این دو جوون که به هم نرسیدن.دیگه کم میشه از این عشقها امروزه پیدا کرد. دوره زمونه ای که البته ببخشید ها بیشتر پسرا فقط واسه هوس دنبال یه دخترن. اونم نه با یه نفر در آن واحد با چند نفر!!! البته گاهی دخترا هم همین طورن که جای ناسف داره.عشق واقعی همینه که اگه تا چند سال هم با هم بودید به فکر بوسه و و... نباشی و همین که احساس کنی یکی دوست داره و تو یکی رو دیوانه وار دوست داری کافیه. چیزی که امروزخیلی دیگه کم پیدا میشه.در اطرافم چیزایی میبینم که شک میکنم ما اصلا انسانیم؟؟؟دوست پسر و دختری رو میبینم که دختره معلومه پسره رو دوست داره اما از نیت قلبی پسره اگاهم که این دختر رو به عنوان همسر اینده اصلا قبول نداره ولی اون دختر بیچاره که نمیدونه. اون دنبال یه دختری خیلی مذهبی تر از اونه.کاش پسرا این کارها رو نمیکردن . کاش با احساسات دختر ها بازی نمیکردن. به خدا این دو روز عمر اصلا ارزششو نداره که از روی هوس به طرف مقابل بگن دوست دارم ولی در واقع اون دختر رو واسه یه مدت کوتاه بخوان.همه اینا تموم میشه بالاخره آخرتی هم هست که باید جوابگو باشیم

matin گفت...

با سلام خدمت داداش امیر گلم و این دوست عزیز که این داستان غمگین امیز رو گذاشتن من این دوست خوبمون رو درک میکنم که چه شکستی خوردن بله خیلی سخت ادم سر یه لجبازی کوچیک کارش به اینجا برسه واقعا متاثر شدم برای این دوست عزیزم و براش ارزوی سلامتی و خوشبختی رو دارم مرسی ممنون

ناشناس گفت...

فقط میتونم بگم خدا بهت صبر بده.غصه نخور گلم این دنیا برای یه عده فقط با خوشی همراهه ،بیشترمون اسیر غمهاو پشیمونیهامون هستیم که البته خودمون مقصریم.اما خوب انسانیم و انسان هم سراپا اشتباهه .بعدا میفهمیم کجاها اشتباه کردیم که گاهی دیگه دیر شده.انشاله جواب صبرت رو خدابه بهترین نحوبهت بده.منتظر خوندن بقیه سرگذشتت هستم.هر جا که هستی موفق باشی

ایرانی گفت...

باز هم از عشق می گویم .عشقی که بدون آن زیبایی و زندگی مفهومی ندارد.آری دوست داریم که دوست بداریم و دوست داشته شویم .خدا عاشقان را دوست دارد چون که خود عاشق است و به خاطر عشق بود که جهان را آفرید .بگو امیر عزیز !(نویسنده).یک بار؟دوبار؟به راستی چند بار شکست خورده ای ؟شاید آن گونه که باید نجنگیده ای !عشق احساس است .احساسی که خون تازه ای در رگهای آدمی به جریان می اندازد اما در کنار این احساس هر گز نباید منطق و اندیشه های رسیدن به معشوق و معشوقه را از یاد برد .باید ثابت کرد این که می گویند چشمان عاشق کور است می تواند اشتباه باشد .درست است که اندیشه های اولین عشق چون تارهای تنیده ای روحت را اسیر خود کرده است اما عشق هر گز نمی میرد .تو می توانی بار دیگر لبخند عشق را با تمام وجود احساس نمایی .زندگی زیباست با همه بی عدالتیها و زشتیهایش زیباست که اگر چنین نبود برای نفس کشیدن نمی جنگیدی .وقتی که معشوق در کنار توست ,وقتی که طلوع خورشید زندگی را در چشمان زیبایش می بینی دیگر از غروب خورشید نمی نالی.وقتی که معشوق در کنار توست طلوع و غروب ,روز و شب ,سپیدی و سیاهی حتی شادی و غم همه از امید می گویند .وقتی که معشوق در کنار توست دیگر هیچ نمی خواهی .حس می کنی به آنچه که خواسته ای رسیده ای .عشق برتراست یا جوانی ؟من عشق را برتر از جوانی می دانم چون که جوانی بدون عشق می میرد اما عشق جاودان است و بی جوانی زنده می ماند .راستی می دانی که عشق آب حیات جوانیست ؟با عشق است که جوانی نمی میرد .بیا و جرعه ای از آب گوارای چشمه زلال عشق بنوش که شاید تا به حال هر چه نوشیده ای نوشین نبوده است .از عشق به جوانی برس تا دنیا را زیبا و جوان و پر از عشق ببینی .بیا و عاشقانه معشوقه ای دیگر را در آغوش بگیر و به او بگودوستت دارم .با او بر بالهای ستارگان بنشین و در کهکشانها پرواز کن .به آنجا که دیگر غمی نباشد,کینه ای نباشدبه آنجا که تنها تو باشی و او ..به آنجاکه فقط عاشقان باشند.بر بالهای عشق بنشین و پروازکن .بر آفت عشق بخندکه بر عشق و عاشقان حقیقی هر گز گزندی نخواهد رسید و آن گونه که در پیامی دیگر هم گفته ام عاشق باش ..با عشق زندگی کن با کسی که عاشقش هستی عشقبازی کن ولی با عشق بازی نکن (عشق را به بازی نگیر )..ایرانی

درد عشق گفت...

سلام به دوستان خوبم كه با نظراتشون منو درك كردن و راهنمائي كردن آقاي ايراني دختر تنها آقا متين و ناشناس خوبم از همتون ممنونم و از امير سكسي عزيزم هم بخاطر لطفي كه داشت و درد عشق منو منتشر كرد صميمانه تشكر ميكنم ايراني محترم مرسي از راهنمايت اما يك انسان جقدر تحمل شكست رو داره؟ من 2 بار شكست خوردم درد عشق آرزو فراموش شدني نيست عشق اول عشقيست كه هيجوقت خاموشي ندارد آرزو الان 2 فرزند دارد و تا جائيكه خبر دارم زندكي خوبي دارد و از صميم قلبم خوشحالم كسيكه عشقم بوده خوشبخته عشقم بوده به اين معناست كه الان شوهر داره و حتي بخودم اجازه نميدم در خيالم او را عشقم بدانم كه بنظرم اينكار خيانت است تنهايي را دوست دارم زيرا خائن , نامرد , هوسباز , دروغكو , خوش ظاهر و بد باطن و ... نيست درسته انسان به 1 همدم احتياج داره اما كو؟ كسيكه واقعا حرف و عملش يكي باشه بسيار بسيار كمه بعنوان نمونه شما با يك دختر آشنا ميشيد اولين حرف و ادعايي كه ميشنوي اين جملست ( من تا حالا با كسي حتي دوستم نبودم واي بحال سكس ) بنظر شما آيا ميشه در اين جامعه امروزي 1 دختر يا 1 بسر كه سنش 25 تا 30 سال باشه تا بحال با كسي 1 دوستي ساده نداشته باشه؟ سكس شايد نداشته باشه اما دوستي بعيده خوب اين حرف خودش نشونه اينه كه طرف مقابل از همين اول باهات روراست نيست هركس فكر ميكنه كذشته خود را خوب نشان بده در اشتباهه نشانه باك بودن 1 انسان صداقت اوست ادعاي رابطه نداشتن با جنس مخالف نشانه باك بودن و متعهد بودن نيست دوستان اشتباه نكنيد و هميشه روراست باشيد در آخر از همه ممنونم و اميدوارم جناب ايراني جسارت منو ببخشن كه نظرمو راحت نوشتم با تشكر امير ( درد عشق )

درد عشق گفت...

سلام دوست عزيز دختر تنها مطلب عنوان شده شما رو خوندم و لازم دونستم بعنوان يك غريبه مواردي رو در رابطه با مشكلت بطور كلي بيان كنم من خودم تجربه طلاق را دارم به همين علت شرايط روحي و فكري كسيكه در اين شرايطه را برات شرح ميدم تا شايد با اينكار كمكي باشم در حل مشكلت بنظر من ازدواج 3 دسته است 1- ازدواج 2نفر مجرد كه اين مورد ارتباط بمشكل شما نداره 2- ازدواج 1نفر مجرد با 1نفر جداشده بايد عرض كنم اين نوع ازدواج نكات متبت و منفي داره 1نفر جداشده نسبت به 1نفر مجرد داراي تجربيات زيادي در زندكيه و از اين نظر برتري داره اما از نظر علمي كسيكه به هر علت جدا ميشه داراي يك مشكلي بوده كه عامل جدايست منظورم مقصر نيست منظورم علتي است براي جدا شدن2نفر خب اون علت ناخواسته در ذهن آدم جدا شده هميشه خواهد بود كسيكه جدا ميشه حداقل يكسال زمان ميبره تا بحالت عادي فكري و ذهني بركرده كسيكه تازه جداشده قدرت انتخاب و تصميم درست در مورد شخصي براي ازدواج مجدد رو نداره و 2 به شكه بنظر من اصلا با اين شرايط انتخاب كردن درست نيست اما خونواده شما موافق نيستن اين خودش در آينده عامليست براي سركوبي شما و درصورتيكه خداي ناكرده يك مشكل با همسرت بر بخوري همين خانواده هستند كه بشت شما رو خالي كرده و شما رو بعلت انتخابت بدون رضايتشون محكوم ميكنند 3- ازدواج 2نفر جداشده كه بنظر من اصلا صلاح نيست درست برخلاف تصور جامعه كه اين نوع ازدواج رو درست ميدونن زيرا 2نفر جداشده داراي علتي براي جدايي هستن و 2نفر كه هركدام بعلت مشكلي جدا شدن در زندكي مشترك تفاهم ندارن اميدوارم جسارت منو ببخشيد كه نظرمو دادم برات آرزوي خوشبختي دارم با تشكر امير ( درد عشق )

ایرانی گفت...

سلام بر درد عشق عزیز !امیدوارم که روزی بتوانم تو را شهد عشق بنامم .در هر حال مسائل و ریزه کاریهای زندگی آدمی بسیارند و پنج سال ماجرا ,فراز و نشیب ,شور و حال و عشق و تمنا را نمی توان در پنج دقیقه مورد قضاوت قرار داد .اما قبول کن که قاضی داد گاه هم بر مبنای اقرار و اعتراف و شواهد رای می دهد .از این ها بگذریم درست است که در واقعیت نباید عاشق عشق اولت باشی ایا حقیقت هم همین است ؟دوست داشتن گناه نیست .دوست داشتن خیانت نیست .نمی دانم فیلم سنگام را دیده ای یانه ؟ویجنتی مالا و راجندر کمار دیوانه وار عاشق یکدیگر بودند ولی ناخواسته آنچه که از آن به عنوان دست بد سر نو شت یاد می کنیم او و راج کاپور را به عقد هم در آورد .او بعد از ازدواج تابع شوهرش شد .به او خیانت نکرد .اما این مانع آن نگردید که در اعماق و جودش خاطرات و آرزو های بر باد رفته آزارش ندهد.یک رنج پنهان ولی عمیق همیشه با او بود .نمی توان گفت که این خیانت یا جرم است .این زجر زند گیست .زجری که تا آخرین لحظه های زندگی به دنبال عاشق دلشکسته است .شاید به مانند از دست دادن یک عزیزکه شاید فراموشی چاره سازش باشد ولی دردش هرگز فراموش نخواهد شد .هنوز هم به یقین می گویم که آرزو از آرزو های بر باد رفته جوانیش غمگین است اما این جبر زندگیست که او را مختار می کند که در نهایت سلامت ,پاکی ,نجابت و وفا داری به همسر و اطرافیان به زندگی ادامه دهد .آرزو به بسیاری ازآرزو های زندگیش دست یافته اما هر گز به آن خوشبختی که در آرزو یش بوده نرسیده و نخواهد رسید .همان سعادتی که در پس ابر های عشق پنهان گردیده است .دوست خوب من !تو بیگناه یا نا خواسته قربانی شده ای .اما عشق تاوان زجری را که به تو داده خواهد پرداخت .عشق با دم مسیحایی خود به تو زندگی دوباره ای خوهد داد .بیدار شو ..بخند ..پنجه های بد سر نو شت را بشکن ..حرکت کن که بر کت در راه است .تا زنده ای زندگی کن و تا پایان زندگی عاشق باش ..ایرانی .

Unknown گفت...

سلام به تموم دوستان خوب و عزيزم ايراني مهربون متين بامعرفت دختر تنهاي عزيز ناشناس خوب و امير درد عشق كشيده من در مقابل نظرات شما دوستان حرف خاصي ندارم بزنم فقط اين شعر رو تقديم ميكنم به همه كسانيكه در عشق شكست خوردن به اميد روزيكه هيچكس درد عشق نداشته باشه *** ( من به بند افسونم * يكي دو روزه مهمونم * ميگريزم از دنيا * شبگرد و پريشونم * لب ز هر سخن بستم * مي نخورده سر مستم * مستم از خيال تو * تا كه در جهان هستم * اي دل اي جان برو فكر دگر كن * ياد ياران برو از سر به در كن *** اگر افتاده ام چون دانه بر خاك * برويد از دلم از گوهري پاك * چو شبگردان مرا معوا نباشد * دگر جايي در اين دنيا نباشد *** ز دلداده كسي پروا ندارد * دل از دلدادگي حاشا ندارد ) شاد و سربلند باشيد

Unknown گفت...

قشنگ بود عالی
یه سوال دیگه قسمت های خانم مهندس شیلا چی شد ادامه نمیدی

 

ابزار وبمستر